#معرفی_کتاب
قلعهٔ حیوانات
همه حیوانات باهم برابرند، اما بعضی برابرترند
کتاب «قلعهٔ حیوانات» رمانی اجتماعی، سیاسی و سمبولیک است که یکی از معروفترین و پرخوانندهترین رمانهای جهان محسوب میشود. این اثر، رمانی درباره انقلاب حیوانات است و ....
نویسنده:جورج اورول
قلعهٔ حیوانات
همه حیوانات باهم برابرند، اما بعضی برابرترند
کتاب «قلعهٔ حیوانات» رمانی اجتماعی، سیاسی و سمبولیک است که یکی از معروفترین و پرخوانندهترین رمانهای جهان محسوب میشود. این اثر، رمانی درباره انقلاب حیوانات است و ....
نویسنده:جورج اورول
#معرفی_کتاب
عقاید یک دلقک
دنیا دیگر ظرافت نمیشناسد، نکته سنج نیست.
آدمها نمیفهمند لحظه نشستن و برخاستن، نوشیدن یک لیوان آب یا باز کردن در یک قوطی توسط معشوق در چشم عاشق چقدر میتواند باشکوه، پر هیمنه و زیبا باشد.
اما برایشان مهم است که اسم معشوقشان چقدر دهان را پر میکند و چند دهان را میبندد.
دنیا جای ژستهای تهی، لحظههای تهی، مردمان تهی و نیازهای بیپایه و امیال قلابی است ...
نویسنده:#هاینریش_بل
عقاید یک دلقک
دنیا دیگر ظرافت نمیشناسد، نکته سنج نیست.
آدمها نمیفهمند لحظه نشستن و برخاستن، نوشیدن یک لیوان آب یا باز کردن در یک قوطی توسط معشوق در چشم عاشق چقدر میتواند باشکوه، پر هیمنه و زیبا باشد.
اما برایشان مهم است که اسم معشوقشان چقدر دهان را پر میکند و چند دهان را میبندد.
دنیا جای ژستهای تهی، لحظههای تهی، مردمان تهی و نیازهای بیپایه و امیال قلابی است ...
نویسنده:#هاینریش_بل
#معرفی_کتاب
بابا لنگدرا
خدا را شکر که من از هیچکس خدایی به ارث نبردهام و آزادم هر طور میلم است خدایم را بشناسم. خدای من مهربان و دلسوز و اندیشمند و بخشنده و پرتفاهم و شوخطبع است.
نویسنده:#جین_وبستر
بابا لنگدرا
خدا را شکر که من از هیچکس خدایی به ارث نبردهام و آزادم هر طور میلم است خدایم را بشناسم. خدای من مهربان و دلسوز و اندیشمند و بخشنده و پرتفاهم و شوخطبع است.
نویسنده:#جین_وبستر
#معرفی_کتاب
بوف کور
از دور ریختن عقایدی که به من تلقین شده بود آرامش مخصوصی در خودم حس میکردم.
تنها چیزی که از من دلجویی میکرد امید نیستی پس از مرگ بود!
فکر زندگی دوباره مرا میترسانید و خسته میکرد. من هنوز به این دنیایی که در آن زندگی میکردم، انس نگرفته بودم،
دنیای دیگر به چه درد من میخورد؟
نویسنده: #صادق_هدایت
بوف کور
از دور ریختن عقایدی که به من تلقین شده بود آرامش مخصوصی در خودم حس میکردم.
تنها چیزی که از من دلجویی میکرد امید نیستی پس از مرگ بود!
فکر زندگی دوباره مرا میترسانید و خسته میکرد. من هنوز به این دنیایی که در آن زندگی میکردم، انس نگرفته بودم،
دنیای دیگر به چه درد من میخورد؟
نویسنده: #صادق_هدایت
#معرفی_کتاب
وضعیت آخر
بیشتر ما با این ندا بزرگ شدیم:
دوستت دارم اگر... دوستت دارم اگر... دوستت دارم اگر نمره کارنامه ات خوب باشد. دوستت دارم اگر دبیرستانت را تمام کنی. اوه، چقدر دوست دارم مردم بگویند پسرش دکتر شده.
و بدین ترتیب ما عملاً به تدریج باورمان میشود که میتوانیم با رفتار خوب محبت بخریم، یا جایزه بگیریم، یا هر چیز دیگری را به دست آوریم. بعد هم با کسی ازدواج میکنیم که میگوید: «دوستت دارم اگر فلان چیز را برایم بخری».
اگر ما بتوانیم کودکان خود و نسل آینده را با محبت بدون قید و شرط و با انضباطی محکم و یکنواخت و بدون تنبیه بزرگ کنیم، این کودکان هرگز از زندگی یا مرگ نخواهند ترسید و دیگر لازم نیست بنشینیم کتاب هایی درباره مرگ و مردن بنویسیم.
نویسنده:تامس هریس
وضعیت آخر
بیشتر ما با این ندا بزرگ شدیم:
دوستت دارم اگر... دوستت دارم اگر... دوستت دارم اگر نمره کارنامه ات خوب باشد. دوستت دارم اگر دبیرستانت را تمام کنی. اوه، چقدر دوست دارم مردم بگویند پسرش دکتر شده.
و بدین ترتیب ما عملاً به تدریج باورمان میشود که میتوانیم با رفتار خوب محبت بخریم، یا جایزه بگیریم، یا هر چیز دیگری را به دست آوریم. بعد هم با کسی ازدواج میکنیم که میگوید: «دوستت دارم اگر فلان چیز را برایم بخری».
اگر ما بتوانیم کودکان خود و نسل آینده را با محبت بدون قید و شرط و با انضباطی محکم و یکنواخت و بدون تنبیه بزرگ کنیم، این کودکان هرگز از زندگی یا مرگ نخواهند ترسید و دیگر لازم نیست بنشینیم کتاب هایی درباره مرگ و مردن بنویسیم.
نویسنده:تامس هریس
#معرفی_کتاب
نفحات نفت
«مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت... این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت، نه طلای مادر که خود مادر را نیز فروختهاند! در چنین خانوادهای تنها مایهٔ نجات، همت فرزندان است... از پدر کاری بر نمیآید.»
نویسنده:رضا امیر خانی
نفحات نفت
«مادر یعنی وطن. طلا یعنی نفت. پدر یعنی دولت... این ملک پدرانی داشته است که برای حکومت، نه طلای مادر که خود مادر را نیز فروختهاند! در چنین خانوادهای تنها مایهٔ نجات، همت فرزندان است... از پدر کاری بر نمیآید.»
نویسنده:رضا امیر خانی
#معرفی_کتاب
شازده کوچولو
شازده کوچولو به سیارهٔ دوم رفت.
آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد!
بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند، اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت:
نرو، تو را وزیر دادگستری میکنیم!
شازده کوچولو گفت:
اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
فروانروا گفت:
خب، خودت را محاکمه کن!
این سخت ترین کار دنیاست..
این که بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی
و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...
نویسنده:آنتوان دوسنت اگزوپری
شازده کوچولو
شازده کوچولو به سیارهٔ دوم رفت.
آنجا فقط یک پادشاه تنها زندگی میکرد!
بعد از ملاقاتی کوتاه، شازده کوچولو خواست که سیاره را ترک کند، اما فرمانروا که دلش میخواست او را نگه دارد گفت:
نرو، تو را وزیر دادگستری میکنیم!
شازده کوچولو گفت:
اینجا کسی نیست که من او را محاکمه کنم
فروانروا گفت:
خب، خودت را محاکمه کن!
این سخت ترین کار دنیاست..
این که بتونی درباره خودت قضاوت درستی داشته باشی
و عادلانه خودت رو محاکمه کنی...
نویسنده:آنتوان دوسنت اگزوپری