چشمهایش چنان صاعقه ای که در پس توفانی سخت دوام اورده است؛ بر دلم برخورد کرد و ماجرای ما از انجا به تلاطم افتاد.
لیکن او نمیدانست که من سال ها پیش از دیدنش برای چشمهایش قربانی شده ام.


چشمهایش...
حلاوتِ جان کاه این روزها.

#بهار
@YBQuerencia

روز هایمان چنان جنگلی مخوف شده است که در پیچ و خم شاخه هایش معلق مانده ایم
نه راه فرار داریم
نه توانی برای ماندن
محکومیم به تحمل.
تحمل، تحمل، تحمل

#بهار
@YBQuerencia

انچه مرا به اشک وا میدارد؛
نه صدای تب الود و پر از نیاز داریوش است و
نه ترانه ای که نمیدانم به که و چه نسبت بدهم .

مرا سوزی میسوزاند که از تار های کمانچه ی دل سوخته ی من بر میخیزد.

داریوشِ همزبان
از تو غافل نشوم خدایی ناکرده
ای تو که تب صدایت یاور و همراه همیشگی من است.

جهانمان ارزشش بیشتر از ان است که شکنجه گاه کنیم برای معشوقی که نیست و نخواهد بود .

پناهمان هم شده است سوز صدای تو
هوا که سهل است ؛
این روزها اسمان این شهر و ناقوس تلخ کلاغ هایش چنان سقفی شده است که راه نفس را بر من حرام کرده است
کاش بال پروازی بود و تابِ رنج راه.

مرا مصیبتی دچار شده است که صدای تو هم گاهی خسته میشود از ناله هایم
همدم فغان و درد هایم،بهانه میخواهم
این روزا ها به دنبال بهانه ام
برای داد زدن، گریه کردن، خندیدن و حتی خسته شدن یا امید واری
بهانه که نباشد روزگارمان سخت و دشوار میشود
دلمان تیره و تار میشود
تار های عنکبوت میشوند طاقچه نشین دلِ سبزمان
بهانه میخواهم،
من حتی برای گشودن چشمهایم هم پی بهانه ام.
بهانه میخواهم...

#بهار

اویی که باید باشد نیست
به همین مهجوریم و طاقتمان طاق شده برای داشتنش
دلمان دارد متلاشی می شود
متلاشی که شود دیگر نه بهاری میماند و نه نعشی که بر سرش نمازی برای رفع تکلیف بخوانند
بگویید بیاید، ارامش را میگوییم ؛
و قدری دلخوشی
بگویید بیاید.

#بهار
@YBQuerencia

اگه به من بود
دلم میخواست صبحمو با صدای گنجشکا و وزش اروم نفسات روی گونم شروع کنم
عطر قهوه پیچیده باشه و من مست بشم ؛از نم بارون، تو و عطر قهوه
اخ که سمفونی قشنگی میشد
چشممو که باز میکردم فقط یه چیز و با تموم وجودم درک میکردم
اینکه چقدر خوشبختم
وقتی منظره ی پیش روم جنگل بارون خورده و شیشه های مه گرفتست
دیگه نه از اینترنت خبری هست
نه از اتفاقای بد و غم انگیز
نه جنگ و زلزله و تحریم و هزار تا دنگ و فنگ دیگه که کار داده بود دست خوشبختی این روزامون
فقط صلح باشه و صفا و صمیمیت و مهربونی و یک رنگی

به نظرم اگه دنیا سبز بود
همه چیز یه جور دیگه میشد
یه جور مثل سبز
پر از ارامش و سرزندگی
اونوقت دیگه نباید همه اینارو ارزو کنم که شاید یه روزی بشه اینی که میخوام


#بهار

به عنوان اخرین پست.
همتون و دوست دارم
مواظب خوبیاتون باشید نذارید ابرای سیاه بشینه روی سبزیه قلباتون❤️

سالی که تا چند لحظه دیگه تموم میشه تا دلتون بخواد اتفاقای خوب و تجربه های تلخ و درسای فراموش نشدنی و از سر گذرونده

یک سال دیگه رو گذروندیم، بزرگ تر شدیم و فهمیدیم که میتونیم کنار هم تلاش کنیم تا ایرانی بهتر و کنار هم بسازیم
عزیزای زیادی رو از دست دادیم
فهمیدیم میتونیم بدون اونا زندگی رو ادامه بدیم اما سخت تر، غمگین تر و یا حتی دلتنگ تر ، حتی که نه حتما دلتنگشون میشیم و نبودشونو هر لحظه احساس میکنیم
اما زندگی هنوزم ادامه داره
من یه حسی بهم میگه این سال یه سال پر از خیر و برکت و خوشی و اتفاقای خوبه به امید ازادی و به دست اوردن اصالت سابق خودمون
اما از همه ی اینا بگذریم
هم دیگرو دوست داشته باشیم اگه از هم رنجیدیم به خودمون فرصت بدیم، به تنهاییامون و بعد پر قدرت برگردیم
زندگی کوتاه تر از اونیه که بخوایم با دلخوری از هم دیگه اون و بگذرونیم شاید الان باشیم ولی یه لحظه دیگه برای با هم بودن خیلی دیر شده باشه

امید وارم همیشه کنار خانواده هاتون، عزیزانتون و دوستای واقعیتون خوشحال، امید وار و سبز باشید. 💚🌿

بماند به یادگار .
۱۴۰۱/۱۲/۲۹

#بهار
@YBQuerencia

دلم میخواد برگردم به دورانی که همه چیز قشنگ تر بود
حقیقتا نمیخوام بزرگ تر بشم.اون روزایی که لحظه شماری میکردیم برا پوشیدن لباس نو های عیدمون ذوق میکردیم از خریدن ماهی قرمز و سبزه سر سفره هفت سین.
روزایی که دغدغه هامون مثل جسممون کوچیک و قشنگ بود .
بزرگ شدن چیزی جز بی تفاوت شدن نسبت به همه چیز و همه کس نیست

#بهار