شد شد.. نشد باز میچرخم تو پیجت و غصه میخورم که ندارمت و نمیبینمت..

#هیوا

گفتی ز جهان چه غصه داری آخر؟
آن غصه که در جهان نگنجد دارم

#خاقانی
@YBQuerencia

من فکر می‌کنم آن چه موجب
رنجش آدم‌ها از یکدیگر می‌شود،
این است که: غالبا ما آدم‌ها توقع
داریم طرف مقابلمان، به تمام
وقایع دنیا از زاویه‌ی دید ما
نگاه کند! در صورتی که درون
هر آدمی، دنیای متفاوتی وجود
دارد که با پذیرش این تفاوت‌ها،
روابط شکل مناسب‌تری خواهند داشت.
#گونتر_گراس
@YBQuerencia

هیچ وقت به خاطر عشق ورزیدن به دیگری خودتان را خرد نکنید. رؤیاها و اهدافتان هم اهمیت دارند. منظورم این نیست که برای عشق مرزهای خاصی وجود دارند که نباید از آن‌ها بگذرید، بلکه منظورم این است که هروقت احساس کردید بیش ازحد خودتان را در این عشق فدا کرده‌اید قدمی به عقب بردارید تا بهتر موقعیتتان را درک کنید و بفهمید که کجای کار هستید.


_ام سوسا
_ اشتباهات یک زن
@YBQuerencia

آموخته‌ام که وابسته نباید شد
نه به هیچ کس
نه به هیچ رابطه‌ای
و این لعنتی
نشدنی ترین کاری بود که آموخته ام

#آناگاوالد
@YBQuerencia

دستامو گرفتی.
و الان دستم بوی تو رو میده.
یعنی من الان بوی تو رو میدم.
یعنی اینکه من الان حس میکنم تو کنارمی.
ولی خب اره دیگه من بوی تو رو میدم:)))
@YBQuerencia

چه فایده ای دارد!
نگران من باشی ولی، از من دفاع نکنی؟
خیلی دوستم داشته باشی، اما من را نفهمی؟
جایِ خالیم را حس کنی، اما سراغم را نگیری؟
چه فایده ای دارد!
در بین وسایلت باشم اما مهمترینشان نباشم؟

#نزار قبانی

@YBQuerencia

نمیدونم چطوری این موزیک و توصیف کنم
ولی از اعماق وجودم بهتون پیشنهاد میکنم .
@YBQuerencia

‌
ماه گر چهره داشت ، لبخندش شکل تو بود :)
‌

@YBQuerencia

تو اگه متن بودی 💙

گفته بودم نفاق می‌افتد
اتفاق، اتفاق می‌افتد
گفته بودم شکست خواهم خورد
از تو هم ضربه شست خواهم خورد
گفته بودم در اوج ویرانی
از من و خانه رو بگردانی
هرچه بود و نبود خواهد مرد
مرد این قصه زود خواهد مرد
ماجرا زخم و داستانها درد
نازنین پیچ قصه را برگرد...

#علیرضا آذر
@YBQuerencia

‌ ‌ ‌‌‌ ‌
حسین منزوی میگه :
دلت چه شد که آز آن شور و اشتیاق افتاد
چه شد که بین تو و من چنین نفاق افتاد؟
@YBQuerencia

چه کنم دل چو هواي تو کند،
شب همه شب؟!

برای امشب 👩🏻‍🦯

کاش میشد روحمو در بیارم بغلش کنم…
واقعا دلم میخواد بغلش کنم،ببوسمش…
شاید اون لحظه از ته دلش اشک ریخت،یکم سبک شد، یکم از این دلشوره های شبونه دور شد.

ناامیدی، یعنی رنجی که در آن انسان نتواند معنایی پیدا کند !
- ویکتور فرانکل
کِرِنسیا

یه بیت شعر یا متن مورد علاقتون رو کامنت کنید💙

کاش میشد بخش های مرده درونمو بتراشم و بریزمش تو سطل اشغال..

قدو بالای تو رعنارو بنازم
تو گل باغ تمنارو بنازم....
چرا نمیرقصی؟!
@YBQuerencia