چشمِ تو خواب میرود یا که تو ناز میکنی
نی به خدا که از دغل چشم فراز میکنی
چشم ببستهای که تا خواب کنی حریف را
چونک بخفت بر زرش دست دراز میکنی
سلسلهای گشادهای دام ابد نهادهای
بند کی سخت میکنی بند کی باز میکنی
عاشق بیگناه را بهر ثواب میکشی
بر سر گور کشتگان بانگ نماز میکنی
گه به مثال ساقیان عقل ز مغز میبری
گه به مثال مطربان نغنغه ساز میکنی
طبل فراق میزنی نای عراق میزنی
پرده بوسلیک را جفت حجاز میکنی
جان و دل فقیر را خسته دل اسیر را
از صدقات حسن خود گنج نیاز میکنی
پرده چرخ میدری جلوه ملک میکنی
تاج شهان همیبری ملک ایاز میکنی
عشق منی و عشق را صورت شکل کی بود
اینک به صورتی شدی این به مجاز میکنی
گنج بلا نهایتی سکه کجاست گنج را
صورت سکه گر کنی آن پی گاز میکنی
غرق غنا شو و خمش شرم بدار چند چند
در کنف غنای او ناله آز میکنی
#مولانا
@YBQuerencia
نی به خدا که از دغل چشم فراز میکنی
چشم ببستهای که تا خواب کنی حریف را
چونک بخفت بر زرش دست دراز میکنی
سلسلهای گشادهای دام ابد نهادهای
بند کی سخت میکنی بند کی باز میکنی
عاشق بیگناه را بهر ثواب میکشی
بر سر گور کشتگان بانگ نماز میکنی
گه به مثال ساقیان عقل ز مغز میبری
گه به مثال مطربان نغنغه ساز میکنی
طبل فراق میزنی نای عراق میزنی
پرده بوسلیک را جفت حجاز میکنی
جان و دل فقیر را خسته دل اسیر را
از صدقات حسن خود گنج نیاز میکنی
پرده چرخ میدری جلوه ملک میکنی
تاج شهان همیبری ملک ایاز میکنی
عشق منی و عشق را صورت شکل کی بود
اینک به صورتی شدی این به مجاز میکنی
گنج بلا نهایتی سکه کجاست گنج را
صورت سکه گر کنی آن پی گاز میکنی
غرق غنا شو و خمش شرم بدار چند چند
در کنف غنای او ناله آز میکنی
#مولانا
@YBQuerencia
Forwarded from 『 همهچیز 』 (عین)
جایی نوشته بود:
«در من هست هزار من
که گر بشکند یک من،
زاده شود منِ دیگری»
دقیقا هر کدوم از ماها رو بعد از عبور
ازسختیها توصیف کرده
«در من هست هزار من
که گر بشکند یک من،
زاده شود منِ دیگری»
دقیقا هر کدوم از ماها رو بعد از عبور
ازسختیها توصیف کرده
گاهی باید غرق شد
یا در میان گیسوان معشوق
یا در حسرت روی او
یا در اتفاقات روزانه
ادمیزاد افریده شده است برای غرق شدن حال ممکن است در پول غرق شود یا مقداری بدبختی و یاعشقی ماورایی و یا عشقی زمینی .
ارزویم برای تو چنین است که در حال خوب غرق باشی
در اسودگی خیال شناور شوی
در بیخیالی...
#پیچک
برای تو...
🫂❤️
@YBQuerencia
یا در میان گیسوان معشوق
یا در حسرت روی او
یا در اتفاقات روزانه
ادمیزاد افریده شده است برای غرق شدن حال ممکن است در پول غرق شود یا مقداری بدبختی و یاعشقی ماورایی و یا عشقی زمینی .
ارزویم برای تو چنین است که در حال خوب غرق باشی
در اسودگی خیال شناور شوی
در بیخیالی...
#پیچک
برای تو...
🫂❤️
@YBQuerencia
توی دنیای موازی اسمم خاتونه. فردا تولدمه. شیش سالم میشه. آقام برام از مکّه یه مرغ آورده با باتری کار میکنه. وقتی روشنش میکنی راه میره و تخم میذاره. دارم تو کوچه باهاش بازی میکنم که اسْدالله ریقو از دستم میقاپتش و پا میذاره به فرار. خسرو پسر همسایه بغلیمون میدوئه دنبالش. مرغمو ازش پس میگیره، یه کتک مفصلم بهش میزنه.
از خواب میپرم... هشت سالمه. دور از چشم ننه آقا لباسای عیدمو پوشیدم دارم تو کوچه دوچرخه بازی میکنم. آقام تازه کمکیهای دوچرخهمو باز کرده، هنوز نمیتونم خوب برونمش. خسرو میگه میای تا دمِ گاری عباس آقا مسابقه بدیم؟ شروع میکنم به رکاب زدن. یه متر مونده برسم به گاری که تلوتلو میخورم میفتم تو جوب. سر زانوی شلوارم پاره میشه. شروع میکنم به گریه کردن. اگه ننه آقام ببینه سیاه و کبودم میکنه. خسرو میره یواشکی از خونهشون قلّکشو میاره. باهم میشکونیمش، میریم از قدسی خانمْ لباس فروش لنگهی شلوارمو میخریم.
از خواب میپرم... چهارده سالمه. خسرو میخواد هفتهی دیگه بره خدمت. شنیده آقام داشته به اکبرآقا میگفته پسر تا نره خدمت مرد نمیشه، نمیتونه زن بگیره. قرار شده از اونجا زنگ بزنه خونه اشرف خانم اینا، مینا به بهونهی درس خوندن بیاد دنبالم بریم خونهشون اونجا با خسرو حرف بزنم.
از خواب میپرم... شونزده سالمه. یه ماه از خدمت خسرو مونده. با چشمای پف کرده و تب چهل درجه نشستم پای سفرهی عقد. عاقد میگه برای بار چهارم میپرسم، آیا وکیلم شما را به عقد دائم آقای کمال بهرامی در بیاورم؟ هیچی نمیگم. ننه آقا یه دونه محکم میزنه به پهلوم. آروم میگم بله.
از خواب میپرم... اتفاقای دیروز کابوس نبوده. کمال بغلم خوابیده. بوی گند میده. یه نفر دستشو گذاشته روی زنگ برم نمیداره. بدو بدو میرم دم در. میناست. رنگش مث گچ دیواره. میگم چته ذلیل مرده؟ چرا اینجوری زنگ میزنی؟ نفس نفس میزنه، خسرو... خسرو دیشب... میگم خسرو چــی؟ میگه دیشب خسرو زنگ زده خونهمون با تو حرف بزنه، داداشم بهش گفته مینا رفته عروسیِ خاتون. خسرو هم... خسرو... داد میزنم مینا خسرو چیشده؟ درست حرف بزن. میگه خسرو هم تو حموم پادگان خوکشی کرده. تو جیب پیرهنش عکس تورو پیدا کردن. چشمام سیاهی میره، میفتم رو زمین.
از خواب میپرم... نمیدونم چند سالمه. از پنجره بیرونو نگاه میکنم. داره برف میاد. یه پیر مرد چاق بغلم خوابیده، خر و پف میکنه. صداش میکنم. ببخشید آقا شما میدونید خسرو کجاست؟ غرغر کُنون میگه خاتون، خسرو پنجاه و سه ساله که مرده. تو هم باهاش مردی، زندگیمونم باهاش کُشتی. بگیر بخواب اگه دوباره بری دنبال خسرو بگردی و تو برف گیر کنی من نمیام کمکت.
#عطیه_احمدی
@YBQuerencia
از خواب میپرم... هشت سالمه. دور از چشم ننه آقا لباسای عیدمو پوشیدم دارم تو کوچه دوچرخه بازی میکنم. آقام تازه کمکیهای دوچرخهمو باز کرده، هنوز نمیتونم خوب برونمش. خسرو میگه میای تا دمِ گاری عباس آقا مسابقه بدیم؟ شروع میکنم به رکاب زدن. یه متر مونده برسم به گاری که تلوتلو میخورم میفتم تو جوب. سر زانوی شلوارم پاره میشه. شروع میکنم به گریه کردن. اگه ننه آقام ببینه سیاه و کبودم میکنه. خسرو میره یواشکی از خونهشون قلّکشو میاره. باهم میشکونیمش، میریم از قدسی خانمْ لباس فروش لنگهی شلوارمو میخریم.
از خواب میپرم... چهارده سالمه. خسرو میخواد هفتهی دیگه بره خدمت. شنیده آقام داشته به اکبرآقا میگفته پسر تا نره خدمت مرد نمیشه، نمیتونه زن بگیره. قرار شده از اونجا زنگ بزنه خونه اشرف خانم اینا، مینا به بهونهی درس خوندن بیاد دنبالم بریم خونهشون اونجا با خسرو حرف بزنم.
از خواب میپرم... شونزده سالمه. یه ماه از خدمت خسرو مونده. با چشمای پف کرده و تب چهل درجه نشستم پای سفرهی عقد. عاقد میگه برای بار چهارم میپرسم، آیا وکیلم شما را به عقد دائم آقای کمال بهرامی در بیاورم؟ هیچی نمیگم. ننه آقا یه دونه محکم میزنه به پهلوم. آروم میگم بله.
از خواب میپرم... اتفاقای دیروز کابوس نبوده. کمال بغلم خوابیده. بوی گند میده. یه نفر دستشو گذاشته روی زنگ برم نمیداره. بدو بدو میرم دم در. میناست. رنگش مث گچ دیواره. میگم چته ذلیل مرده؟ چرا اینجوری زنگ میزنی؟ نفس نفس میزنه، خسرو... خسرو دیشب... میگم خسرو چــی؟ میگه دیشب خسرو زنگ زده خونهمون با تو حرف بزنه، داداشم بهش گفته مینا رفته عروسیِ خاتون. خسرو هم... خسرو... داد میزنم مینا خسرو چیشده؟ درست حرف بزن. میگه خسرو هم تو حموم پادگان خوکشی کرده. تو جیب پیرهنش عکس تورو پیدا کردن. چشمام سیاهی میره، میفتم رو زمین.
از خواب میپرم... نمیدونم چند سالمه. از پنجره بیرونو نگاه میکنم. داره برف میاد. یه پیر مرد چاق بغلم خوابیده، خر و پف میکنه. صداش میکنم. ببخشید آقا شما میدونید خسرو کجاست؟ غرغر کُنون میگه خاتون، خسرو پنجاه و سه ساله که مرده. تو هم باهاش مردی، زندگیمونم باهاش کُشتی. بگیر بخواب اگه دوباره بری دنبال خسرو بگردی و تو برف گیر کنی من نمیام کمکت.
#عطیه_احمدی
@YBQuerencia
بارونِ بهارو دیدی؟
وقتی هوا آفتابیه، یهو سر و کلهی ابرا پیدا میشه
و بارون با همهی توانش شروع به باریدن میکنه.
تا دلت کیفور میشه و پا میشی میری
یه فنجون چای بریزی و پتو رو برداری،
لم بدی کنارِ پنجره و یه موزیک پخش کنی
که دلت وا شه از هر چی گرفتگیه،
میبینی ای دلِ غافل!
بند اومد...!
بعضی از دوست داشتنا هم این شکلیه.
یهو اوج میگیره و تا میای دو قُلُپ
دوست داشتنِ درست و درمون از گلوت بدی پایین
یهو میبینی رفت.. بند اومد...
بعد تو میمونی و اون بساطی که پهن کردی
همش میشه هیچی...
#مریم_قهرمانلو
@YBQuerencia
وقتی هوا آفتابیه، یهو سر و کلهی ابرا پیدا میشه
و بارون با همهی توانش شروع به باریدن میکنه.
تا دلت کیفور میشه و پا میشی میری
یه فنجون چای بریزی و پتو رو برداری،
لم بدی کنارِ پنجره و یه موزیک پخش کنی
که دلت وا شه از هر چی گرفتگیه،
میبینی ای دلِ غافل!
بند اومد...!
بعضی از دوست داشتنا هم این شکلیه.
یهو اوج میگیره و تا میای دو قُلُپ
دوست داشتنِ درست و درمون از گلوت بدی پایین
یهو میبینی رفت.. بند اومد...
بعد تو میمونی و اون بساطی که پهن کردی
همش میشه هیچی...
#مریم_قهرمانلو
@YBQuerencia
داستان در باره ی موج کوچکی است که به سرعت در اقیانوس حرکت می کند، زندگی طولانی و شاد و پر شکوهی را پشت سر گذاشته است و از باد و هوای تازه لذت می برد...
تا اینکه می بیند، جلوی چشمانش امواج دیگر دارند به ساحل می خورند و ناپدید می شوند.
موج کوچک با خود می گوید،خدای من! وحشتناک است. ببین قرار است چه بلایی سرم بیاید!
در این اثنا، موج دیگری سر می رسد و موج اول را با دقت نگاه می کند.
بعد از چند لحظه، نگرانی اش را حس می کند و از او می پرسد، چرا این قدر غمگینی؟
موج اول می گوید، تو نمی فهمی! همه مان داریم ناپدید می شویم.همه ی ما موج ها داریم هیچ می شویم.این وحشتناک نیست؟
موج دوم پاسخ می دهد نه، تو نمی فهمی. تو که موج نیستی، قطره ای از اقیانوس هستی.
@YBQuerencia
تا اینکه می بیند، جلوی چشمانش امواج دیگر دارند به ساحل می خورند و ناپدید می شوند.
موج کوچک با خود می گوید،خدای من! وحشتناک است. ببین قرار است چه بلایی سرم بیاید!
در این اثنا، موج دیگری سر می رسد و موج اول را با دقت نگاه می کند.
بعد از چند لحظه، نگرانی اش را حس می کند و از او می پرسد، چرا این قدر غمگینی؟
موج اول می گوید، تو نمی فهمی! همه مان داریم ناپدید می شویم.همه ی ما موج ها داریم هیچ می شویم.این وحشتناک نیست؟
موج دوم پاسخ می دهد نه، تو نمی فهمی. تو که موج نیستی، قطره ای از اقیانوس هستی.
@YBQuerencia
من چه ساعتی از ذهنت میگذرم؟
چه روزی، چه ماهی، از چه سالِ کدام
قرنِ کدام تاریخِ کدام سیاره؟
#احمدشاملو
@YBQuerencia
چه روزی، چه ماهی، از چه سالِ کدام
قرنِ کدام تاریخِ کدام سیاره؟
#احمدشاملو
@YBQuerencia
Forwarded from B e H n A m
این شروع فیلم عنکبوت مقدس است.
با دقت نگاه کنید، مشهد را شبیه تار عنکبوت طراحی کردهاند.
مرکز تار عنکبوت هم حرم امام رضا علیه السلام قرار دارد.
خانم امیرابراهیمی شما توی این فیلم بازی کرده اید، و بخاطر نقشتان بهترین بازیگر زن کن انتخاب شده اید.
مبارکتان
خانم امیرابراهیمی شما حق دارید از کشور و حکومت ناراحت باشید، از مردم ناراحت باشید، شما حق دارید فیلم ضدایرانی بازی کنید، اشکالی ندارد.
راستش ما هم کم گله نداریم
ولی امام رضا علیه السلام، زبانم لال عنکبوت؟!
امام رضا علیه السلام مهربانتر از این حرفهاست که بر شما غضب بگیرد، من هم فحش و توهینی نمیکنم.
این صرفا یک زمزمه برادرانه است.
زهرا خانم توی همان شبهای جهنمی تان یکبار هم یک یا امام رضا علیه السلام نگفته اید؟
اگر گفته اید و جواب گرفته اید که خیلی بی معرفتی و اگر نگفته اید که دیگر حرفی نمیماند
مهربانترین آقای جهان را خیلی ارزان فروختید، زهرا خانم!
-حامدعسگری
با دقت نگاه کنید، مشهد را شبیه تار عنکبوت طراحی کردهاند.
مرکز تار عنکبوت هم حرم امام رضا علیه السلام قرار دارد.
خانم امیرابراهیمی شما توی این فیلم بازی کرده اید، و بخاطر نقشتان بهترین بازیگر زن کن انتخاب شده اید.
مبارکتان
خانم امیرابراهیمی شما حق دارید از کشور و حکومت ناراحت باشید، از مردم ناراحت باشید، شما حق دارید فیلم ضدایرانی بازی کنید، اشکالی ندارد.
راستش ما هم کم گله نداریم
ولی امام رضا علیه السلام، زبانم لال عنکبوت؟!
امام رضا علیه السلام مهربانتر از این حرفهاست که بر شما غضب بگیرد، من هم فحش و توهینی نمیکنم.
این صرفا یک زمزمه برادرانه است.
زهرا خانم توی همان شبهای جهنمی تان یکبار هم یک یا امام رضا علیه السلام نگفته اید؟
اگر گفته اید و جواب گرفته اید که خیلی بی معرفتی و اگر نگفته اید که دیگر حرفی نمیماند
مهربانترین آقای جهان را خیلی ارزان فروختید، زهرا خانم!
-حامدعسگری