This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
_عزیز تر از من تهیونگ؟
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
تو حق نداری لبامو ببوسی، ما با هم صنمی نداریم!
+ قاضی جئون،فکر نکنم گذشتن از یه پرونده قتل اونقدر ها هم سخت باشه که مجبور باشم جلسه مهمم رو بخاطر تماست ترک کنم.
- از انتظار خوشم نمیاد همونطور که از انتظار برای تماشای تقلا برای زندگیِ آدم ها وقتی تفنگ رو روی سرشون گذاشتی خوشت نمیاد!
درخواستت آسون ترین کار ممکنه برام،میتونم تموم افراد اون پرونده رو طوری توی این داستان خونین بی گناه نشون بدم که خودشون به دست های آلوده به گناهشون شک کنن!
+ پس قراره توانایی هاتو به رخم بکشی تا این پرونده برای جیب من سنگین و برای تو خوش سود تموم بشه؟
- قراره با سودی که بهم میرسه زیر سگارو تمیز کنم؟دنبال چیزیم که ندارمش کیم.
با خواهرم ازدواج کن و جونمو بخر در برابر تبرئه شدنت،چشم و گوش من باش قبل از اینکه تیغ هم خونم دفترمو با خونم به رنگ بکشه!
- از انتظار خوشم نمیاد همونطور که از انتظار برای تماشای تقلا برای زندگیِ آدم ها وقتی تفنگ رو روی سرشون گذاشتی خوشت نمیاد!
درخواستت آسون ترین کار ممکنه برام،میتونم تموم افراد اون پرونده رو طوری توی این داستان خونین بی گناه نشون بدم که خودشون به دست های آلوده به گناهشون شک کنن!
+ پس قراره توانایی هاتو به رخم بکشی تا این پرونده برای جیب من سنگین و برای تو خوش سود تموم بشه؟
- قراره با سودی که بهم میرسه زیر سگارو تمیز کنم؟دنبال چیزیم که ندارمش کیم.
با خواهرم ازدواج کن و جونمو بخر در برابر تبرئه شدنت،چشم و گوش من باش قبل از اینکه تیغ هم خونم دفترمو با خونم به رنگ بکشه!
کلمات پسرک زخم های قدیمی اش را به فریاد وا میداشت و پاهایش انگار که دیگر از او سرپیچی میکردند. جز به جز بدنش انگار میدانستند او چه میخواهد و خود او در انکار خواسته اش از آخرین لحظه تا به امروز.
حال او ایستاده بود و خیره به صدای قدم های پسرک که نزدیک تر و نزدیک تر می آمدند.
+ مو های آبیت بهت میان..
- تموم چیزی که باید میگفتی همینه ؟
+ تموم حرف ها توی کلمات نیست..میتونستی چشمامو بخونی تهیونگ.. به قدری فراموشم کردی که حتی نگاهم هم برات بی معنیه.
- نگاهت رفت و چشم هایی که حرف هاتو میخوندن بی سو شدن
لب هات روی لب های دیگه ای نشست و ناتوان شدم از فهمیدن احوال دنیام
تمام اینارو ازم گرفتی و در مورد بی معنی بودن نگاهت برام حرف میزنی؟
اگر میتونستم حتی برای آخرین بار ببینمشون اینبار کور تماشاشون میشدم تا کور نبودنشون!
حال او ایستاده بود و خیره به صدای قدم های پسرک که نزدیک تر و نزدیک تر می آمدند.
+ مو های آبیت بهت میان..
- تموم چیزی که باید میگفتی همینه ؟
+ تموم حرف ها توی کلمات نیست..میتونستی چشمامو بخونی تهیونگ.. به قدری فراموشم کردی که حتی نگاهم هم برات بی معنیه.
- نگاهت رفت و چشم هایی که حرف هاتو میخوندن بی سو شدن
لب هات روی لب های دیگه ای نشست و ناتوان شدم از فهمیدن احوال دنیام
تمام اینارو ازم گرفتی و در مورد بی معنی بودن نگاهت برام حرف میزنی؟
اگر میتونستم حتی برای آخرین بار ببینمشون اینبار کور تماشاشون میشدم تا کور نبودنشون!
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
هی چطور میتونی عاشق همجنس خودت باشی؟