روزگاری
عاشق شدم با تمامِ وجودم
عاشقِ تک تکِ جزئیاتِ ظاهرَش،
گم شدم با تمامِ زرنگیام
گم، در گوشه گوشه یِ سیاه چاله هایِ چشمانش،
گرفتار شدم با تمامِ دربند نبودَنم
گرفتارِ منحنیِ زیبایِ تک گوشهیِ لبانش،
قاتل شدم با تمامِ ترسو بودَنم
قاتلِ تمامِ کسانی که چشمانشان موقع دیدنِ او برق میزد،
غرق شدم با تمامِ ادعاهایِ مغرورانهام
غرقِ آرامشِ دستانی که آرزویِ آغوشش مرا به خواب زمستانی وادار میکرد،
گذشتم، از خودم، از آرزوهایِ لمس نشدنی ام، از منطقِ زبان نفهمِ مغزم، از آیندهای که با نبودنِ او همچون گذشتهای بدونِ زمان بود
گذشتم از ریشهیِ نحس و هرزی به نام ترس
و
بازگو کردم، حسِ چندگانه ام را به تک بابونهیِ قلبم
و
جوابِ او همچون فندکی زیر چوب هایِ خیس و تازه احساساتم کشیده شد و وجودم را خاکستر کرد
خاکستری که به وجودم یادآوری میکرد، کاش زیرِ همان ریشهیِ نحس، حسم را خاک میکردم
خاکستری که ردِ اشکهای خونآلودم آن را رنگی میساخت
.
.
مدت ها گذشت
و ردِ دردِ اشکها رو به کبودی میرفت
ولی من
دیدمَش و حال دوباره، احمقانه، عاشق شدم
عاشقِ تلألویِ روحی که متعلق به تعلقاتِ من نبود
اما حال میفهمم که من
آن روزها خام بودم و حالا اشکبارم...
عاشق شدم با تمامِ وجودم
عاشقِ تک تکِ جزئیاتِ ظاهرَش،
گم شدم با تمامِ زرنگیام
گم، در گوشه گوشه یِ سیاه چاله هایِ چشمانش،
گرفتار شدم با تمامِ دربند نبودَنم
گرفتارِ منحنیِ زیبایِ تک گوشهیِ لبانش،
قاتل شدم با تمامِ ترسو بودَنم
قاتلِ تمامِ کسانی که چشمانشان موقع دیدنِ او برق میزد،
غرق شدم با تمامِ ادعاهایِ مغرورانهام
غرقِ آرامشِ دستانی که آرزویِ آغوشش مرا به خواب زمستانی وادار میکرد،
گذشتم، از خودم، از آرزوهایِ لمس نشدنی ام، از منطقِ زبان نفهمِ مغزم، از آیندهای که با نبودنِ او همچون گذشتهای بدونِ زمان بود
گذشتم از ریشهیِ نحس و هرزی به نام ترس
و
بازگو کردم، حسِ چندگانه ام را به تک بابونهیِ قلبم
و
جوابِ او همچون فندکی زیر چوب هایِ خیس و تازه احساساتم کشیده شد و وجودم را خاکستر کرد
خاکستری که به وجودم یادآوری میکرد، کاش زیرِ همان ریشهیِ نحس، حسم را خاک میکردم
خاکستری که ردِ اشکهای خونآلودم آن را رنگی میساخت
.
.
مدت ها گذشت
و ردِ دردِ اشکها رو به کبودی میرفت
ولی من
دیدمَش و حال دوباره، احمقانه، عاشق شدم
عاشقِ تلألویِ روحی که متعلق به تعلقاتِ من نبود
اما حال میفهمم که من
آن روزها خام بودم و حالا اشکبارم...
هر چقدر که توی زندگیم هیچ احساسی بروز ندادم به جاش به تو گفتم، سعی کردم بهت ثابت کنم میدونی.. من خیلی برات تلاش کردم
هر چقدر از بقیه فاصله گرفتم به جاش حلقهی دستام رو دور بدن زمخت و درشت تو بیشتر کردم تا بهت ثابت کنم هیچوقت انقدر معتاد هیچکس نبودم اما تو بهم یاد دادی که هیچ فرقی با بقیه نداشتی.. بهم یاد دادی که نباید خودم رو الکی حروم کسی کنم یا به کسی ثابت کنم که با بقیه فرق داره، چون همهی آدما مثل همدیگن آجوشی!..
هر چقدر از بقیه فاصله گرفتم به جاش حلقهی دستام رو دور بدن زمخت و درشت تو بیشتر کردم تا بهت ثابت کنم هیچوقت انقدر معتاد هیچکس نبودم اما تو بهم یاد دادی که هیچ فرقی با بقیه نداشتی.. بهم یاد دادی که نباید خودم رو الکی حروم کسی کنم یا به کسی ثابت کنم که با بقیه فرق داره، چون همهی آدما مثل همدیگن آجوشی!..
BLUE SOUL Part-13.pdf
217.9 KB
Name: Blue Soul
Couple:TeaKook, Yoonmin
Genre:Drama, Romance, Mystery, Smut
Writer: @Blue_soul_mind
Up: دوشنبه
Part:13--->>>
Couple:TeaKook, Yoonmin
Genre:Drama, Romance, Mystery, Smut
Writer: @Blue_soul_mind
Up: دوشنبه
Part:13--->>>
اگه خواستی بری طوری زخم بزن که دیگه نتونم سمتت بیام؛ من از دلخوش بودن میترسم، نمیخوام هیچ امیدی باقی بمونه.