Forwarded from برڪہ ے ڪاشے
دوتا سوزن از رو میز برداشت و گذاشت لایِ دندوناشو درحالیکه فقط لباش تکون میخورد و صداش از لای دندوناش میومد بیرون گفت: ببین چون اصلا غُر نزدی لباست چه خوب شد، دستمو کشیدم به گوشه های لباسمو گفتم: آره ممنونم خیلی قشنگ شده، خیاط شمایی و کارتو بلدی چرا باید غر بزنم ؟!
خندید و سوزنی که به زور با دندوناش نگه داشته بود برداشت و زد به سر شونه هامو، گفت چه اعتمادِ شیرینی، مطمئن باش وقتی اینجوری اعتماد میکنی بخاطر خراب نشدن این حس هم شده آدم بهترین کارشو بهت ارائه میده...
یه قدم جلو رفتم، دستی به یقم کشیدم و گفتم فکر میکنم هر آدمی تو زندگیش به جایی میرسه که یاد میگیره اعتماد کنه، به توانایی آدما، به حرف کسایی که خیرشو میخوان، به خدا ...
و من دارم تمرین میکنم که یاد بگیرمِش🌱
مِترو برداشت، گذاشت دور کمرم و با انرژی گفت: لباسی برات بدوزم که بیا و ببین ...
تو آینه ی رو به رو به خودم لبخند زدم و تمام آینه ها خندیدن 💕
.
#نازنین_عابدین_پور
#لبخند 🌱
....
@Berkeye_kashi
خندید و سوزنی که به زور با دندوناش نگه داشته بود برداشت و زد به سر شونه هامو، گفت چه اعتمادِ شیرینی، مطمئن باش وقتی اینجوری اعتماد میکنی بخاطر خراب نشدن این حس هم شده آدم بهترین کارشو بهت ارائه میده...
یه قدم جلو رفتم، دستی به یقم کشیدم و گفتم فکر میکنم هر آدمی تو زندگیش به جایی میرسه که یاد میگیره اعتماد کنه، به توانایی آدما، به حرف کسایی که خیرشو میخوان، به خدا ...
و من دارم تمرین میکنم که یاد بگیرمِش🌱
مِترو برداشت، گذاشت دور کمرم و با انرژی گفت: لباسی برات بدوزم که بیا و ببین ...
تو آینه ی رو به رو به خودم لبخند زدم و تمام آینه ها خندیدن 💕
.
#نازنین_عابدین_پور
#لبخند 🌱
....
@Berkeye_kashi