آموزشکده توانا
58.2K subscribers
29.9K photos
36.1K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
طبق گزارشی که به آموزشکده توانا رسیده است، امروز صبح سارا جهانی در دستشویی دچار اسپاسم عضلانی شد و کنترلی روی پا نداشت. زمین خورد و بالای چشمش پاره شد و چند بخیه زدند.
خدمات بهداری به او ندادند و پزشک بهداری زندان را اجازه ویزیت ندادند و فقط یک کمک بهیار اقدام به زدن بخیه کردند.
در مقابل اعتراض او و سایر زندانیان توجه نکردند.
با توجه به شدت خونریزی و پارگی نیاز به معاینه پزشک زندان یا اقدام بیمارستانی بود که مدیر بخش زندان لاکان از آن دریغ کرد.
سایر زندانیان گفتند علاوه بر خونریزی پارگی بالای چشم، از دهن او نیز خون می‌آمد. بنظر می‌رسد سر او به دیوار خورده باشد. کمتر کار این بود که به بیمارستان منتقل و اقدامات بالینی انجام می‌شد و سونوگرافی و اسکن می‌شد.

سارا جهانى از فعالان حقوق زنان گيلان است كه به تازگى براى اجراى حكم حبسش به زندان لاکان رشت رفته است.

او پیش از رفتن به زندان در ویدیویی گفته بود:
«اگه فقط اجازه بدید زنده بمونیم!
بازم بلند میشیم و میگیم:

"زن، زندگی، آزادی»


لازم به ذکر است، پیشتر مسئولان پزشک قانونی رشت به‌صورت شفاهی به خانواده‌ سارا جهانی اعلام کرده بودند که به‌واسطه ابتلا به بیماری و شدت آن، او توان تحمل کیفر را ندارد، اما در تناقضی آشکار و برخلاف قوانین صریح و روشن مرتبط با بیماری‌های این فعال حقوق زنان، کارشناسان پزشک قانونی رای به تحمل کیفر این سارا جهانی را صادر کرده‌اند.

#سارا_جهانی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
در این فایل صوتی سارا جهانی، زندانی سیاسی اتفاقی را که روز گذشته افتاد و حالش بد شد، شرح می‌دهد.

متاسفانه خبردار شدیم که صبح امروز  ۲۴ مرداد هم، مجددا سارا جهانی دچار اسپاسم عضلانی شد و دقایقی در دستشویی بند زنان افتاده و سپس با کمک همبندی‌ها به وضعیتش رسیدگی شد.
مسئولان زندان و سازمان زندان‌ها مقامات قضایی به این مهم توجهی ندارند.
حتی برای درمان او را به بیمارستان منتقل نمی‌کنند.

طبق گزارشی که به آموزشکده توانا رسیده است، امروز صبح سارا جهانی در دستشویی دچار اسپاسم عضلانی شد و کنترلی روی پا نداشت. زمین خورد و بالای چشمش پاره شد و چند بخیه زدند.
خدمات بهداری به او ندادند و پزشک بهداری زندان را اجازه ویزیت ندادند و فقط یک کمک بهیار اقدام به زدن بخیه کردند.
در مقابل اعتراض او و سایر زندانیان توجه نکردند.
با توجه به شدت خونریزی و پارگی نیاز به معاینه پزشک زندان یا اقدام بیمارستانی بود که مدیر بخش زندان لاکان از آن دریغ کرد.
سایر زندانیان گفتند علاوه بر خونریزی پارگی بالای چشم، از دهن او نیز خون می‌آمد. بنظر می‌رسد سر او به دیوار خورده باشد. کمتر کار این بود که به بیمارستان منتقل و اقدامات بالینی انجام می‌شد و سونوگرافی و اسکن می‌شد.

سارا جهانى از فعالان حقوق زنان گيلان است كه به تازگى براى اجراى حكم حبسش به زندان لاکان رشت رفته است.

او پیش از رفتن به زندان در ویدیویی گفته بود:
«اگه فقط اجازه بدید زنده بمونیم!
بازم بلند میشیم و میگیم:

"زن، زندگی، آزادی»


لازم به ذکر است، پیشتر مسئولان پزشک قانونی رشت به‌صورت شفاهی به خانواده‌ سارا جهانی اعلام کرده بودند که به‌واسطه ابتلا به بیماری و شدت آن، او توان تحمل کیفر را ندارد، اما در تناقضی آشکار و برخلاف قوانین صریح و روشن مرتبط با بیماری‌های این فعال حقوق زنان، کارشناسان پزشک قانونی رای به تحمل کیفر این سارا جهانی را صادر کرده‌اند.

#سارا_جهانی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
سارا دلدار، از بازداشت‌شدگان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ و‌ زندانی سیاسی سابق در زندان لاکان رشت، به‌دلیل کمک به معترضان مجروح در خلال قیام، بازداشت و به حبس محکوم شد. او به دلیل عفونت ناشی از ساچمه‌های فراوان در تن خود، جان خود را از دست داد.

سارا دلدار در آخرین پست اینستاگرام خود که در بیمارستان بستری بود، شرح کاملی از وضعیت خود داده بود:

«اول مرداد هزار و چهارصد و سه

فردا روزی که یکسال پیش از دادگاه مستقیم به #زندان_لاکان_رشت برده شدم هیچ حس و درد و ترسی نداشتم یا حتی نگفتم با خودم کاش این کارو نمیکردم. چون من کاری نکردم جز اینکه زخمی‌ها رو نجات دادم و جراحی کردیم و سکوت نکردم در برابر وجدانم و و‌جز قلمی که جز راستی هیچ ننوشت.

روزها گذشت داخل زندان و تا حکم‌ام اومد: دو تا حکم یک سال و سه ماه و ده روز و شش ماه و خورده‌ای. موندم و ازادی مشروطم اومد. این مدت هر چقدر هر ثانیه چه چیزایی گذشت و بگم بازم کمه.

از بهداشت، از دعواها از سرما از گرما از اینکه آرزوت باشه ماه و آسمون رو ببینی ولی خب همه این چیزا و صد برابرش برای وطن کمه.

وقتی که اومدم به هیچ کس نگفتم، تا استقبالم نیان تا هیچ گلی نیارن، وقتی ازادی هیچ معنی نداشت.

روزها گذشت. هم‌اش فکر و ذهنم زندان بود… پیش دخترایی که کمکشون کردم و ترک کردن. پیش اینکه وای دعوا نشه وای برف نیاد سردشون میشه…

حتی غذاهایی که هوس کرده بودم و برام درست میکردن نمیخوردم تا اینکه گفتم اینجوری نمیشه… باید بلند شم مثل همیشه رفتم سرکار. خودم از صبح تا شب درگیر کردم تا برسم خونه بخوابم و فکری نکنم همه رو محل کار خندوندم و انرژی دادم تا اینکه کم کم مریض شدم. پیگیری کردم، دکتر رفتم تا اینکه هر روز بدتر عفونت…

و هنوز از دومین ماه که زندان بودم پریود شدم، دیگه عادت ماهیانه نشدم. تو زندان فشار عصبی گرفتم و بعد مشکلای دیگه… گفتم شایدچون من کبدم مشکل داشت این عفونت‌ها رو گرفتم. یه هفته بیمارستان خوابیدم. دیگه ادم قبل نبودم، ضعیف ضعیف شدم، کم‌خونی شدید و بزرگ شدن طحال و کلیه و تخمدان… بعد دیدم بچه‌هایی که از زندان اومدن خیلیاشون بیماری زمینه‌ای گرفتن
ولی با تمام این رنج‌ها و دردها ساچمه‌‌های تو بدنم و سرم هر لحظه، ناخوداگاه میبینم خیابون پر از صدای تیر و خون، رژه میرن تو ذهنم و جز مشت کردن ناخن داخل گوشتم هیچ تسلی نیست
ولی باز هم با تمام وجود به تمام شیر زنان سرزمینم افتخار میکنم و روحم پیش خواهرای تو بند که تمام رنجاشونو دیدم و باهاشون زندگی کردم …
#زن_زندگی_آزادی »
saray.deldar

#سارا_دلدار #رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
مادر زهرا دادرس خبر داد که فرزندش با اتمام مرخصی درمانی به زندان بازگشت. این مادر که فرزند دیگرش زهره نیز در زندان است، در صفحه اینستاگرام خود نوشت:

«دوشنبه ۲۶ شهریور ۱۴۰۳، زهرا با اتمام مرخصی درمانی به زندان زنان لاکان رشت برگشت، زهره و زهرا از داخل زندان تماس گرفتند و حال هر دو خوب هست. زهرا پس از انجام آخرین کارهای درمانی و خرید کیف و لوازم تحریر سال جدید تحصیلی برای بنیامین پسر کوچکش و پختن و فریز کردن غذا و ...، دیشب به همراه پسرهاش علی و بنیامین پیش ما بود، از بیش از دو ماه قبل که زهره به وسیله مامورهای لباس شخصی، ناگهانی و بدون ابلاغ قضایی بازداشت شد، به وسایل اتاقش دست نزدیم تا شاید به زودی خودش بیاد، کتاب زندگی در زندان ... نوشته بهمن احمدی امویی کنار تخت زهره بود و زهرا این جملات را ازش برام خوند:

"زمانه سیاه سپری می‌شود، روشنایی بر آستانه ایستاده است، باران می‌نشیند آسمان صاف خواهد شد، آرامش فرا خواهد رسید و شوربختی‌ها پایان می‌گیرد اما تا این همه در رسد،چه رنج‌ها که بر ما نخواهد رفت"»


زهرا و زهره دادرس از جمله فعالان حقوق زنان در رشت هستند که به احکام سنگین مبتلا شدند.
زهره دادرس به ۹ سال و ۶ ماه حبس محکوم شده بود که ۶ سال و یک روز آن قابل اجراست
و زهرا دادرس نیز به ۶ سال و یک ماه حبس محکوم شده بود که سه سال و ۶ ماه از آن قابل اجراست.

#زهرا_دادرس #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
به یاد جاویدنام #مهرگان_زحمتکش
مهرگان قرار بود ۲۸ مهرماه ١۴٠١ تولد سی سالگی خود را جشن بگیرد، اما ١٧ مهر با شلیک "سه گلوله جنگی" ماموران #زندان_لاکان_رشت ، شمع زندگی‌اش برای همیشه خاموش شد.
#علیه_فراموشی
#نه_به_جمهوری_اسلامی


ارسالی مخاطبان توانا

- - یکشنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۱ در بحبوحه خیزش سراسری مردم ایران، خبری مبنی بر درگیری و آتش‌سوزی در زندان لاکان رشت منتشر شد، برخی خانواده‌ها برای آگاهی از وضعیت سلامتی فرزندان‌شان مقابل ورودی این زندان تجمع کردند. در ادامه نیروهای امنیتی برای جلوگیری از حضور بیشتر خانواده‌ها و معترضان، راه‌های ارتباطی به این زندان را مسدود کردند.

یکی از زندانیان کشته‌شده در این شب هولناک، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...

ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8

#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
روز ۱۵ مهر ماه، دو روز پیش، مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش این ویدیو را منتشر کرد و نوشت:

«آخرین نگاه، اخرین اغوش، آخرین بوسه، آخرین دیدار...
همیشه آخرین‌هایی هستند که با فکرکردن بهشون ناراحتی میاد سراغمون،
دوسال پیش در چنین روزی ,یعنی(۱۴۰۱/۷/۱۵)آخرین زنگ از طرف مهرگان عزیزم زده شد یعنی اخرین باری بود که صداشو شنیدم😭😭😭
تنها دو روز به دومین سالگرد پر کشیدن مهرگان مونده، و من بی‌تاب‌تر از همیشه‌ام. هرچند که توی این دوسال هر لحظه از نبودنش در رنج و عذاب بودم، اما امروز جور دیگری در غم و غصه غرق شده‌م. امروز روزیه که مهرگانم آخرین تماسش را با من گرفت؛ ظهر پانزدهم مهر بود که تو همین ساعت‌ها شماره‌ی زندان رو روی صفحه‌ی گوشیم دیدم، دستم بند بود ولی در هرحال باید جوابشو میدادم وگرنه باز هم باید کلی صف می‌موند تا دوباره بهم زنگ بزنه. تلفنش رو جواب دادم؛ صداش یجورایی پر از غم بود، یعنی اون مهرگان همیشگی نبود. گفتم چته پسر چرا صدات انقدر گرفتست؟ گفت مامان اعصابم خرابه چون زندون خیلی شلوغ شده ،،بیرون چه خبره اخه کلی بچه‌های کم سن و سال رو گرفتن و آوردن که دیدنشون واقعا عذابم میده ،، من الان باید بیرون میبودم باید جلوی اینهمه ظلم می‌ایستادم وکلی حرفهای دیگه....
انگار یک صدایی از درونم بهم میگفت که این آخرین باریه که صداشو میشنوم،،
بهش گفتم عزیزم نگران نباش انشالله همین روزا ازاد میشی مادر😭😭😭
اما چرخ زمونه خیلی بی رحم تر از این حرفاست، دقیقا دو روز بعدش، مهرگان برای همیشه آزاد شد... برای همیشه از زندان که نه از زندگی دراین دنیای پر از دروغ و ریا و درد آزاد شد؛ اما من همچنان در حسرتش میسوزم چون ماه‌ها بود که بچم ازمن دور بود و ارزوی یکبار دیگه دیدن و بغل کردنش و لمس کردن دستاش، بوییدن عطر تنش و اینکه بشینه کنارم و ساعتها دردو دل کنیم به دلم مونده؛
باید تا آخر عمرم در حسرتش ،،حسرتش بسوزم و بسوزم.»


یکی از زندانیان کشته‌شده در شب هولناک آتش‌سوزی زندان لاکان رشت در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...

ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8

#مهرگان_زحمتکش #آزادی #مهسا_امینی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام مهران عباسپور اقدم، این ویدیو را به مناسبت سالگرد جان‌باختن او منتشر کرد و نوشت:

«خدا اااا می‌بینی حجله مهرانمو می‌بینی خدا»

مهران عباسپوراقدم، متولد ۱۳۷۰ اهل رشت .بود پیشه‌اش صافکاری بود مهران دوره محکومیتی را در زندان لاکان رشت سپری می‌کرد و بنا بود ۹ آبان ۱۴۰۱ آزاد شود. در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، به حمایت از بازداشت‌شدگان نوجوان انقلاب زن زندگی آزادی که تحت شکنجه بودند به همراه سایر زندانیان به اعتراض برخاست. نیروهای سرکوب با گاز اشک‌آور و سپس گلوله جنگی پاسخ دادند. مهران بر اثر شدت خونریزی جان باخت.

#مهران_عباسپور_اقدم #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عارف عاشوری، جوان رعنا و ۲۷ ساله، تنها فرزند خانواده‌اش بود. جوان اهل آستانه اشرفیه که از نوجوانی کار می‌کرد. عارف زندانی مهریه بود، چهار ماه بود که زندانی بود. او جوانی مهربان و دلسوز بود که همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند.او امید خانواده‌اش بود، خانواده‌ای که با هزار آرزو و با سخنی این تک‌ فرزند خود را بزرگ کرده بودند.
یکشنبه ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۱ مادرش به ملاقاتش رفت، روز ملاقات نبود ولی مادر با اصرار فراوان توانست راضیشان کند تا ده دقیقه فرزندش را ببیند که خبر خوش آزادیش برای دوروز بعد یعنی سه‌شنبه را به او بدهد.
عارف خوشحال و سرخوش بود از اینکه قرار است دو روز دیگر به آغوش پرمهر خانواده برگردد.

اما شب همان روز خبر دادند که زندان لاکان رشت آتش گرفته و مادر و پدر و اقوام سراسیمه به دم در زندان رفتند.
ولی متاسفانه کسی جواب نمی‌داد، همه بسیج شدند تا خبری بگیرند. تک تک بیمارستان‌های رشت و دنبال عارف گشتند و سرانجاک جسد بی جان او را در سردخانه پیدا کردند.

آن شب، زندانیان جرایم عادی، به کمک زندانیان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ شتافته بودند، آن‌ها از وحشی‌گری ماموران و ضرب و شتم جوانان معترض، خشمگین بودند. زندان آتش گرفت و چند نفر از جمله عارف عاشوری توسط مأموران کشت شدند.

مادر عارف در این دو سال، دچار بیماری‌های متعدد شده است و حالش خوب نیست. او به شدت به عارف وابسته بود. جوانی که ۱۸۵ سانتی‌متر قد داشت، به همین راحتی جانش را گرفتند،
هیچوقت نگفتند چرا و به چه جرمی!

هنگام تحویل پیکر عارف به خانواده‌اش، زیر برگه‌ای که از آن‌ها تعهدگرفتند، نوشته بود اغتشاشگر!

علت مرگ را ایست قلبی اعلام کردند، در حالی که او بدنی سالم داشت و هیچ بیماری زمینه‌ای نداشت.
هنوز کسی به طور دقیق جزئیات وقایع آن شب را نمی‌داند. تعداد دقیق کشته‌شده‌ها مشخص نیست، ولی آنچه که می‌دانیم این است که این جوانان با غیرت، شرف و وجدانشان اجازه نداد که در برابر ظلم سکوت کنند و توسط رژیم کشته شدند.


#عارف_عاشوری #زندان_لاکان_رشت #آتش_سوزی_زندان_لاکان #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
عارف عاشوری، جوان رعنا و ۲۷ ساله، تنها فرزند خانواده‌اش بود. جوان اهل آستانه اشرفیه که از نوجوانی کار می‌کرد. عارف زندانی مهریه بود، چهار ماه بود که زندانی بود. او جوانی مهربان و دلسوز بود که همیشه دوست داشت به دیگران کمک کند.او امید خانواده‌اش بود، خانواده‌ای که با هزار آرزو و با سخنی این تک‌ فرزند خود را بزرگ کرده بودند.
یکشنبه ۱۵ مهر ماه ۱۴۰۱ مادرش به ملاقاتش رفت، روز ملاقات نبود ولی مادر با اصرار فراوان توانست راضیشان کند تا ده دقیقه فرزندش را ببیند که خبر خوش آزادیش برای دوروز بعد یعنی سه‌شنبه را به او بدهد.
عارف خوشحال و سرخوش بود از اینکه قرار است دو روز دیگر به آغوش پرمهر خانواده برگردد.

اما شب همان روز خبر دادند که زندان لاکان رشت آتش گرفته و مادر و پدر و اقوام سراسیمه به دم در زندان رفتند.
ولی متاسفانه کسی جواب نمی‌داد، همه بسیج شدند تا خبری بگیرند. تک تک بیمارستان‌های رشت و دنبال عارف گشتند و سرانجاک جسد بی جان او را در سردخانه پیدا کردند.

آن شب، زندانیان جرایم عادی، به کمک زندانیان خیزش انقلابی ۱۴۰۱ شتافته بودند، آن‌ها از وحشی‌گری ماموران و ضرب و شتم جوانان معترض، خشمگین بودند. زندان آتش گرفت و چند نفر از جمله عارف عاشوری توسط مأموران کشت شدند.

مادر عارف در این دو سال، دچار بیماری‌های متعدد شده است و حالش خوب نیست. او به شدت به عارف وابسته بود. جوانی که ۱۸۵ سانتی‌متر قد داشت، به همین راحتی جانش را گرفتند،
هیچوقت نگفتند چرا و به چه جرمی!

هنگام تحویل پیکر عارف به خانواده‌اش، زیر برگه‌ای که از آن‌ها تعهدگرفتند، نوشته بود اغتشاشگر!

علت مرگ را ایست قلبی اعلام کردند، در حالی که او بدنی سالم داشت و هیچ بیماری زمینه‌ای نداشت.
هنوز کسی به طور دقیق جزئیات وقایع آن شب را نمی‌داند. تعداد دقیق کشته‌شده‌ها مشخص نیست، ولی آنچه که می‌دانیم این است که این جوانان با غیرت، شرف و وجدانشان اجازه نداد که در برابر ظلم سکوت کنند و توسط رژیم کشته شدند.


#عارف_عاشوری #زندان_لاکان_رشت #آتش_سوزی_زندان_لاکان #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام مهران عباسپور اقدم، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:

«پسرم قهرمانم دوساله که باعکسهات زندگی میکنم خیلی درد داره باعکسهات حرف بزنم
وتو فقط فقط نگاه کنی مادر مهران از عکسهات مپرسم که اون شب شوم چی به شما گذشت خیلی درد کشیدی مادر اون لحظه
منو صداکردی که بیا مادر داری خاک برسر میشی بیا مادر کمکم کن 😭😭😭😭
وای مهرانم وقتی صورت کبودتو پای شکسته ات سرشکافته ات دیدم گفتم ای کاش تیر
میزدن ولی باضربات باطون دردنمکشیدی 😭😭😭😭لعنت به اون حیوانی که دستش برای زدن تو بالا رفت امیدوارم خدا دردی به جونه قاتل کثیفت بذاره که روزی صدبار از خدا طلب مرگ کنه واون روز هم به زودی زود
میرسه
جاویدنام 🥀 🕊 مهران عباسپوراقدم 🕊🥀
هرگز #نه می‌بخشیم #نه فراموش میکنیم»

مهران عباسپوراقدم، متولد ۱۳۷۰ اهل رشت .بود پیشه‌اش صافکاری بود مهران دوره محکومیتی را در زندان لاکان رشت سپری می‌کرد و بنا بود ۹ آبان ۱۴۰۱ آزاد شود. در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، به حمایت از بازداشت‌شدگان نوجوان انقلاب زن زندگی آزادی که تحت شکنجه بودند به همراه سایر زندانیان به اعتراض برخاست. نیروهای سرکوب با گاز اشک‌آور و سپس گلوله جنگی پاسخ دادند. مهران بر اثر شدت خونریزی جان باخت.

#مهران_عباسپور_اقدم #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام مهرگان زحمتکش نوشت:

«مهربانم، مهرگانم؛ دو سال از ظلمی که در حق تو که بیگناه و بی تقصیر بودی روا داشتند گذشت و بعد از این (هفتصد و سی و دو )روزی که گذشت، هر لحظه که به تو فکر می‌کنم اشک از چشمانم جاری می‌شود؛ هرچند که نمی‌توانم لحظه‌ای بهت فکر نکنم و یادت نباشم. پسر عزیزم، مثل روز برایم روشن است و به قلب پر دردم الهام شده است که این ظلمی که در حق تو شد و آن ظالمی که خون پاک تو را به ناحق بر زمین ریخت به زودی تقاص این ظلم را پس می‌دهد و می‌فهمد که از کجا خورده؛ چون باور دارم که هیچ ظلمی پایدار نیست.»


یکی از زندانیان کشته‌شده در شب هولناک آتش‌سوزی زندان لاکان رشت در ۱۷ مهر ۱۴۰۱، مهرگان زحمتکش بود.
مهرگان جانش را سپر کرد تا به زندانیان خیزش انقلابی کمک کند، او با یک حکم کوتاه مدت در زندان بود و قرار بود آزاد شود...

ماجرای دلاوری مهرگان را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/49br7ep8

#مهرگان_زحمتکش #آزادی #مهسا_امینی #زندان_لاکان_رشت #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
جمشید عزیزی، زندانی سیاسی، که هم‌اکنون در مرخصی به سر می‌برد، فایلی صوتی درباره شرایط هم‌بندی خود منوچهر فلاح، زندانی سیاسی محبوس در زندان لاکان رشت، منتشر کرده است.

او در این فایل می‌گوید:

«امروز می‌خواهم در مورد انسان شریفی صحبت کنم که احتمالا نامش را کمتر شنیده‌اید، "منوچهر فلاح"، مردی که در بند میثاق "مادر" صدایش می‌کنیم، دلیل این عنوان مهر و محبت او نسبت به همه هم‌بندی‌ها است.
از آنجایی که کیفیت غذای زندان تعریفی ندارد، منوچهر به صورت داوطلبانه وعده‌های غذا را با روش‌های مختلف قابل تحمل‌تر می‌کند، در واقع منوچهر آشپز با تجربه‌ای است که حتی به خود من روش پخت چند غذا را یاد داده است، علاوه بر این بدون هیچ چشم‌داشتی اصلاح موی زندانیان را انجام می‌دهد، گاهی مثل مشاوری حرفه‌ای پای درد و دل‌های هم‌بندی‌ها می‌نشیند و باعث تسکین دردهای مشترکمان می‌شود. هر چند خودش کوهی از رنج‌ها را بر دوش دارد، از فوت مادرش در کودکی و سختی‌هایی که در زندگی با نامادری کشیده تا فوت پدرش و کارگری در مشاغل سخت و آسیب‌زا، از زندگی مشترکش که بعد از به دنیا آمدن تنها دخترش به طلاق ختم شد و دختر نوجوانش که اکنون نگران تنها پناه خود، پدر مهربانش است، منوچهر اکنون بیش از ۱۶ ماه است که بلاتکلیف و بدون مرخصی در بند میثاق در حال طی کردن حبسی است که حتی مدتش معلوم نیست، برای تعیین تکلیف و وثیقه‌خور شدن، دو مرتبه اقدام به اعتصاب کرده، ولی هر بار با وعده‌های عوامل پرونده‌اش اعتصابش را شکسته است، اما این وعده‌ها هنوز به واقعیت مبدل نشده.
من "جمشید عزیزی" هر چند خود در حال طی کردن حبس هستم اما من هم یک شهروند این خاکم و به عنوان یک ایرانی درخواستی از عوامل پرونده منوچهر در قوه قضاییه و دادستان استان گیلان دارم:
لطفا لطفا و لطفا، بخاطر تنها دختر نوجوانش، بخاطر انسانیتی که از منوچهر سراغ دارم و علاوه بر این‌ها با توجه به تاثیر اجتماعی عفو و بخشش در جامعه درخواست عفو و تعیین تکلیف پرونده آقای منوچهر فلاح را دارم.»

ارج می‌نهیم این دادخواهی را به‌خصوص زمانی‌که از طرف زندانیان باشد. جمشید عزیزی، علیرغم فشارهای بسیار، صدای منوچهر فلاح بوده است.

#منوچهر_فلاح #جمشید_عزیزی #زندان_لاکان_رشت #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
برای منوچهر فلاح

✍️ هومن طاهری
با پرتره‌ای از منوچهر فلاح اثر عیسی چولاندیم

🔸 روز سوم بازداشتی که تمام مدت، دستبند و پابند داشتم و ضرب‌وشتم با تأیید بازپرس پرونده، محسن سلطانی‌فر انجام می‌شد: دستبند را از پشت به پابند زنجیر کرده‌بودند و چون توانایی نشستن نداشتم، به صندلی عقب ماشین پرتاب شدم. به محض خروج ماشین از اداره اطلاعات، ضرب‌و‌شتم و توهین و تعرض شروع شد و با منحرف شدن در جاده‌های روستایی تا یک ساعت بعد ادامه یافت.
با ورود به زندان، به اتاق انفرادی که در کنار تعدادی اتاق چند نفره قرار داشت منتقل شدم. اینجا که تازه از شوک بیرون آمده و متوجه کبودی گردن و شکستگی دندان نیش راستم شدم، دو نفر از زندانیان که در حال پیاده‌روی در راهرو مشترک بودند توجهم را جلب کردند. در اولین ارتباط چشمی، یکیشان می‌پرسد جرمت چیست؟ و همین زندانی در مسیر برگشت، یک بسته پیچیده در دستمال کاغذی به داخل پرتاب می‌کند. داخل دستمال، یک بسته سیگار بیستون و فندک است.

🔸 حتی همین اتفاق هم می‌توانست خاطره‌ی منوچهر را برایم ابدی کند. مواجهات بعدی در بند عمومی و آشنایی بیشتر با او، به این ابدیت عمق بیشتری بخشید.
منوچهر از آن دست دهه‌شصتی‌هایی است - البته مانند اغلب آنها - که کودکی‌اش در سال‌های وحشت دهه‌ی شصت سپری شد؛ در کلاس‌های بی امکانات چهل پنجاه نفره پایین شهر درس خواند، وقتی به سن دانشگاه رسید با خیل عظیم داوطلبان و ظرفیت پایین دانشگاه‌ها و امکانات پایین‌تر خود نسبت به همسالانش مواجه شد و از تحصیل باز ماند و بدون پشتوانه‌ی خانوادگی و بهره‌مندی از رانت حکومتی که اغلب شرط کافی هر ترقی است، سال‌ها کارگری کرد و جبر جغرافیایی زمانه و این سیر مداوم دویدن و نرسیدن بر تمام زندگی‌اش سایه انداخت.

🔸منوچهر فلاح شاید نتواند ساعت‌ها درباره شکل مطلوب حکومت و یا مزایای دموکراسی، عدالت و آزادی سخنرانی کند؛ اما شرایط پرپیچ و خم زندگی و آگاهی به هم‌سرنوشتی با میلیون‌ها نفری که از آموزش، بهداشت، کار و زندگی آبرومندانه محروم بوده‌اند به او بهتر از خیلی از ماها - در درجه اول خودم - آموخته است که رهایی فردی ممکن نیست.
این تجربه زیسته‌ی غنی به منوچهر یاد داده که برای تغییر سرنوشت تنها دخترش، صرفاً تلاش فردی برای فرزندش نه امکان پذیر و نه مطلوب است و از پی آن دست به عمل برای تغییر سرنوشت جامعه زده است.

🔸 منوچهر کارگر زندانی‌ای که محروم از پدر و مادر و بیش از ۱۵ ماه بی ملاقات و بلاتکلیف در زندان به سر می‌برد، در زندان هم به این شکل به زندگی متعهدانه خود ادامه داده است.
با توجه به اینکه بخش بزرگی از زندانیان جنبش ژینا افراد کم سن و سالی بودند که اغلب تجربه‌ی زندگی مستقل کمی داشتند، منوچهر با سخت گرفتن بر خودش سعی در آسایش این زندانیان داشت. قبول مسئولیت آشپزی، خیاطی، اصلاح مو و... در کنار پشتیبانی‌ روحی و روانی آن‌ها، تنها بخش کوچکی از کارهایی است که باعث ماندگاری تصویر منوچهر در ذهن هم بندی‌هایش شده است.
اگر اینجا هم حکومت سعی می‌‌کرد با محرومیت منوچهر از مهر پدری نسبت به هم دخترش او را مجازات کند، او همین مهر را با ابراز بی دریغ به هم‌بندی‌هایش تبدیل به سلاح موثری علیه وضعیت می‌کرد.

🔸 منوچهر فلاح فرزند مردم است و در داخل و خارج زندان وظیفه فرزندی خود را نسبت به مردم به کمال به جا آورده است؛ اینک وظیفه ما در داخل زندان و شما در بیرون است تا به وظیفه خود عمل کنیم و صدای منوچهر باشیم.

بند میثاق زندان لاکان رشت
این یادداشت در زمان اعتصاب غذای منوچهر نوشته شده و اکنون در حالی  انتشار می‌یابد که این کارگر زندانی همچنان بلاتکلیف در زندان لاکان رشت به سر می‌برد.


#هومن_طاهری #منوچهر_فلاح #عیسی_چولاندیم #زندان_لاکان_رشت #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech