آموزشکده توانا
57.8K subscribers
30.2K photos
36.3K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«همزمان که این متن را می‌نویسم،
دختری آزاد و رها در پاریس با مرد مورد
علاقه اش به قرار عاشقانه نشسته است و هیچ پاسبانی به کمین آن ها نشسته نیست.
در همین لحظه دختری در ساحل سرخ یونان بی آنکه از نگاه کسی هراس داشته باشد به دریا میزند.
اکنون و این لحظه، زنی ریاست دولت کشوری را در غرب عهده دار است.
زن را متصور می‌شوم آزاد و رها.
آنچنان با شکوه که آتشی را گلستان کند.
زن مگر چه می خواهد؟ میخواهد آزاد زندگی کند.»

از صفحه:
spriing.graphy

Music: ashkan dellaaaraam

#زن‌_زندگی_آزادی #برای_آزادی #برای_ایران #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روز گذشته ویدیویی از اجرای یک دختر ایرانی در مسابقات اسکیت در کشور کانادا را منتشر کردیم، که بسیار مورد توجه قرار گرفت.
یکی از مخاطبان توانا، با تلفیق تصاویری از آن ویدیو و تصاویر دختران زیبایی ایران که توسط جمهوری اسلامی به قتل رسیدند، یک کلیپ درست کرد و برای ما فرستاد.

دخترانی که آرزوی ایرانی آزاد و در رفاه و امنیت را داشتند و برای آزادی ایستادند و جان خود را نثار کردند.
دخترانی که از ستم و تحقیر و محدودیت به ستوه آمده بودند و یک زندگی معمولی و نرمال مثل کشورهای آزاد جهان را می‌خواستند.

یادشان گرامی

#نیکا_شاکرمی #مهسا_امینی #سارینا_ساعدی #سارینا_اسماعیل_زاده #آیلار_حقی #مریم_آروین #مهسا_موگویی #حدیث_نجفی #مائده_جوانفر .... #برای_آزادی #برای_یک_زندگی_معمولی #زندگی_نرمال #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«این ویدیو را امروز یکی از دوستانم برایم ارسال کرد
ازش پرسیدم مال امروزه!
با لحن همیشه طلبکارانش جواب داد پس چی
پرسیدم خودت گرفتی!
گفت: قشنگه نه!
گفتم: قشنگ، خیلی براش کمه
تصویری از جنس امید و نور
باورم نمیشد که هنوز ایران چقدر زیباست
که چقدر مردم ایران لایق بهترینها هستند
زنده باد مردم ایران
زنده باد زن زندگی آزادی

۳۱خرداد۱۴۰۳»

از صفحه محمد خاکی
mokhaki
موسیقی:
yanntiersen
shervinine

#برای_آزادی #زن_زندگی_آزادی #مقاومت_زندگیست #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
انتشار انشای زیبای یک دانش‌آموز کلاس هشتم، بازتاب زیادی داشت.
محمد حبیبی، معلم و فعال صنفی، نوشت:
«گاهی آسمان گریه می‌کند؛ برای جوانانی که اعدام می‌شوند. می‌گرید برای جوانانی دل‌پاک که تنها جرمشان آزادی بیان بود.......

وقتی دختری از محروم ترین و دور افتاده ترین منطقه تهران ، چنین شورانگیز و آگاهانه می نویسد.نویدبخش تحولی است که در کف جامعه رخ داده است و آینده ای امید بخش.»

«انشای پایان‌ترم یک دختر کلاس هشتم

موضوع: آسمان شب

🌈به نام خدای رنگین‌کمان

به نام خدا آغاز می‌کنم و می‌نویسم از حال آسمان شب.

آسمانی که محرم راز و پناه و شنونده دعاهای مردم است. آسمانی که دلش پر ستاره است و ماهی به درخشانی صورت مادرم دارد. گاهی گریه میکند از شنیدن ناله‌هایی که مادری سر می‌دهد از بی‌خبری جگرگوشه‌اش، گاهی دلش می‌گیرد، بغض می‌کند از غم‌گریه‌های مادران جگرسوختۀ آبان.

گاهی خشمگین است و نعره‌هایی سر می‌دهد چونان دیو سپید.

آسمان شب آرام است، زیباست، بخشنده است، بخشندۀ یک خندۀ کوچک، یک لبخند بدون مکث و بدون مصرف جنسی.

آسمان وقتی که شب می‌شود به تصور بقیۀ مردم، زمانی برای استراحت و خواب آرام نیست!

برای شب‌زنده‌داران لحظاتی پر آرامش است و فرصتی برای دوری از هیاهوهای صبح و گیر و گرفتگی‌های مختلف....که گوش خود را به بادی بسپارند که در لای شاخ و برگهای درختان قدیمی می‌پیچد و هوهوکنان نهال‌های جوان را خم و راست می‌کند.

سکوت مطلق نیست و صدای پرنده‌ای به گوش می‌رسد که با زبان خود با خدای خویش سخن می‌گوید...

اگر خوش‌شانس باشید و بخت با شما یار باشد می‌توانید لبخند آسمان را ببینید. البته آسمان لبخندی دیدنی ندارد بلکه لبخند آسمان حس‌کردنی است. لبخند آسمان را می‌توان با ماهی تابان که ستاره‌های بی‌شماری اطرافش را گرفته‌اند حس کرد.

گاهی آسمان به شما چشمکی کوچک می‌زند، گویا متوجه نگاه‌های شما شده و ممکن است ستاره‌ای رد شود و برایتان دست تکان دهد.

گاهی آسمان گریه می‌کند؛ در لحظۀ گرگ و میش هوا که تاریکی دارد جای خود را به سپیده‌دم صبح می‌بخشد و صدای اذان از بلندگوهای مسجد محل به گوش می‌رسد. می‌گرید نه برای تمام شدن شب، برای جوانانی که اعدام می‌شوند. می‌گرید برای جوانانی دل‌پاک که تنها جرمشان آزادی بیان بود.......»

مرتبط:
راهنمای مشارکت کودکان در اعتراضات؛ حقوق، نیازها و آسیب‌پذیری‌ها
https://tavaana.org/teaser-children-participation-protests/

#برای_دانش_آموزا_برای_آینده
#نه_به_اعدام #برای_آزادی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
من بهار هستم، یکی از میلیون‌ها جوان ایرانی

این ویدیو بر اساس پیام یکی از مخاطبان توانا ساخته شده است. او در پاسخ فراخوان ما که برای تعدادی از جوانان فعال در خیزش انقلابی ۱۴۰۱ فرستاده بودیم و خواسته بودیم خواسته‌ها، انگیزه‌ها، چالش‌ها و تجربه‌های جوانان ایرانی را توصیف کنند و به خصوص بگویند «زندگی معمولی» برای یک جوان ایرانی چیست و چه توقعاتی دارند و در خیزش «زن، زندگی، آزادی» چه تجربه‌ای آموخته‌اند و پیامشان برای جوانان دیگر در ایران و کشورهای دیگر چیست، یک فایل صوتی فرستاده است، اما به دلیل اینکه بیم شناسایی‌شدن داشت ما تلاش کردیم این پیام را با وفاداری به نوع گویش، لحن و بغض‌های او توسط یکی از گویندگانمان بازخوانی‌ کنیم.

فراموش نکنید که این پیامِ تاثیرگذارِ یکی از میلیون‌ها جوان معترض ایرانی است که تبعیض و درد و رنج را با تمام وجودشان حس کرده‌اند. او به عنوان یک معترض در کف خیابان برای آزادی مبارزه کرده و در قالب این پیام به نمایندگی از جوانان ایران خواسته آن‌ها را بیان می‌کند و می‌گوید که چه انتظاری از جهانیان دارند و چرا همچنان در مبارزه برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایستادگی می‌کنند.

او می‌گوید: «دختری که به اندازه ابراز هویت خودش هم آزاد نیست و امنیت ندارد، می‌خواهد برایتان از رویای آزادی بگوید، از قصه ایران

من بهار هستم!

یکی از میلیون‌ها جوان ایرانی می‌خواد براتون از رویای آزادی بگه می‌خواد براتون از قصه ایران بگه من بهار هستم؛ دختری که در اعتراضات ایران دستگیر شد

آزار جنسی دید، تحقیر شد، شکنجه شد

ولی این‌جاست که برای شما نه از شکستن، که از شکفتن بگه به من گفتن از انگیزه‌ت برای مبارزه بگو،

و من خنده‌م گرفته بود؛ مگه مبارزه‌کردن انگیزه می‌خواد؟

ما برای مبارزه‌کردن انگیزه نمی‌خوایم،

ما چاره‌ای به جز مبارزه‌کردن نداریم من توی کشورم به‌کل نمی‌تونم حرف بزنم

دختری معمولی مثل مهسا امینی مثل سارینا مثل نیکا مثل خیلی‌های دیگه

اینجا آزادی برای ما یک تمرین روزمره شده

من یک جوان معمولیم و آرزو دارم یک زندگی معمولی داشته باشم

ما هم می‌تونیم جهان رو به جای بهتری تبدیل کنیم کشور من رو با دولت‌ اون نشناسید،

ما از درون در حال مبارزه با این هیولای خون‌خواریم این تاریکی، یعنی صبح نزدیک است

آیا در منشور حقوق‌بشر جایی هم برای حقوق ما هست؟»

خواهشمندیم با ارسال آن برای افراد دیگر، در دیده و شنیده شدن این پیام تاثیرگذار کمک کنید.
https://tavaana.org/i-am-bahar/

#برای_آزادی #برای_ایران #برای_یک_زندگی_معمولی #نه_به_جمهوری_اسلامی #زن_زندگی_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech

«درود بر میهن‌دوستان واقعی، زنی هستم از دیار .... فعالیت خودم را از سال ۹۶ شروع کردم، سال ۹۸ دستگیر شدم، با توجه به اینکه خودم سرپرست دخترم بودم و دخترم جز من کسی را نداشت تنش‌های زیادی به من و دخترم وارد کردند. پیشنهاد دادند که با آنان همکاری کنم ولی من زیر بار این ظلم و بیداد نرفتم.
سال ۱۴۰۱ دوباره دستگیر شدم. در بدترین شرایط زندگی به سر می‌بردم. مرا از شهری که در آن زندگی می‌کردم به یک شهر دور افتاده تبعید کردند و دخترم در آن شهر آواره بود. با تمام مشکلاتی که در زندان داشتم، نگران تنهایی دخترم بودم.

با گرفتن وکیل از زندان آزاد و محکوم به سه سال حبس خانگی شدم و ۴ سال زندان تعلیقی.
تاکنون به عنوان مبارز گمنام در بدترین شرایط زندگی‌ام را می‌گذرانم، کارم را از من گرفتند، شهرم را از من گرفتند، ولی هرگز نتونستند فکرم را بگیرند.
سکوت ما خیانت است، خیانت به وطن، به مادران دادخواه وطن.  ما ادامه دهنده راه آن‌هایی هستیم که جان عزیزانشان را فدای ایران کردند، ما ادامه داریم. پاینده ایران»

- تصویر و آنچه خواندید، پیام یکی از مخاطبان توانا است.

هموطنان بسیاری در گمنامی در جریان مبارزه برای آزادی ایران، هزینه داده‌اند و شرایط سختی بر آن‌ها تحمیل شده و با سخنی زندگی می‌گذرانند. دست یکدیگر را بگیریم و به هم یاری برسانیم. ما همه ایرانیم، ما همه هم‌سرنوشتیم و تا رسیدن به روز آزادی، کنار هم باید بایستیم.

لطفا اگر در اطرافیان خود، عزیزانی را می‌شناسید که در سالیان گذشته سابقه بازداشت داشتند، یاری‌شان کنید، منتظر درخواست آن‌ها نباشید. خیلی از افراد آنقدر غرور و عزت نفس بالایی دارند که درخواست کمک نمی‌کنند.

#برای_ایران #برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
محمدرضا اسکندری، جوان ۲۶ ساله‌ی پاکدشتی، عصر روز ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ بر اثر شلیک مستقیم ماموران امنیتی به قلبش جان باخت. محمدرضا روی دستش کلمه آزادی را خال‌کوبی کرده بود. پدر گرامی او از جانبازان جنگ هشت ساله است. پیکر او تحت تدابیر امنیتی شدید و فشار بر خانواده‌ی داغدارش به‌خاک سپرده شد. روانش شاد. زنده باد آزادی. پاینده ایران کهن.

برادر که روشن‌جهان من‌ست / گزیده‌پسر پهلوان من‌ست، همی‌گویی از خویشتن دور کن / زِ بخرد چُنین خام باشد سَخُن
مرا مرگ باید بدان زندگی / که سالار باشم کنم بندگی
یکی داستان زد برین‌بر پلنگ / که با شیر جنگاورش خاست جنگ: به نام اَر بریزی زِ من - گفت - خون / به از زندگانی به ننگ‌اندرون

داستان رزم یازده رخ / پادشاهی کیخسرو / سخنان پیران به گیو شاهنامه فردوسی تصحیح خالقی مطلق / دفتر چهارم / ص 18

طرح و متن از آدرگشسپ
azzargoshasp


#محمدرضا_اسکندری #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #برای_ایران #برای_آزادی #فراموش_نمیکنیم #اتحاد #نه #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
فواد چوبین دایی جاویدنام آرتین رحمانی، تصویری از آخرین استوری اینستاگراماو منتشر کرد و نوشت:

«استوری خواهرزاده قهرمانم، #آرتین_رحمانی تنها ساعتی پیش از پیوستن به اعتراضات سراسری برای#مهسا_امینی و تمامی مهساها بود. آرتین، میان آزادی و مرگ، «آزادی» را انتخاب کرد و پا به خیابان گذاشت تا برای آزادی ایران بجنگد.»

آرتین نوشته بود:
«حالمون خوب میشه یه روز

ولی شاید اون روز من نباشم

اگه تو بودی، جای من بلند بخند از ته دل»

و در همان استوری نوشته بود «آزادی یا مرگ»

آرتین رحمانی؛ نوجوان ۱۶ ساله‌ای که علاقه‌مند به کارهای فنی و مکانیکی بود. او دوست داشت در آینده به تهران برود و برای خودش یک مغازه مکانیکی باز کند؛ اما در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۱ با شلیک مامورین جمهوری اسلامی در شهر ایذه کشته شد.

#آرتین_رحمانی #مهسا_امينى #برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام عرفان ساریخانی دشتی، در پیامی که در صفحه اینستاگرامش منتشر کرد، می‌گوید فرزندان ما مجرم و تبهکار نبودند که حتی اگر هم بودند حقشان نبود که اینگونه کشته شوند، آن‌ها معترض بودند و خواهان آزادی ...


- عرفان ساریخانی دشتی، ۲۱ ساله ساکن تهرانپارس در تهران که در انقلاب ملی ایران در سال ۱۴۰۱ حضور فعالی داشت، در تاریخ ۲۶ مهر‌ماه مفقود و پیکرش در ۲۹ مهر ماه در حوالی جاجرود پیدا شد. پیکر عرفان در حالی که بینی و صورتش شکسته شده بود، پیدا شد.

عرفان دانشجوی حسابداری بود، ولی به خاطر علاقه به عکاسی به طور حرفه‌ای عکاسی می‌کرد. در جریان انقلاب دو بار نزدیک بود بازداشت شود که با کمک مردم رهانده شد. او در جریان اعتراضات در فعالیت عما‌مه‌پرانی مشارکت داشت و حین این کار شناسایی شد.

مزار عرفان ساریخانی ردیف ۸۰ شماره ۳۵ در بهشت زهرا ست و در ردیف پایین علی سیدی دیگر جان‌باخته راه آزادی آرام گرفته است.

#عرفان_ساریخانی_دشتی #عرفان_ساریخانی #عرفان_دشتی #برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM

برادر #ساسان_قربانی نوشته است که ساسان بسیار پسر زحمتکشی بود، قوی بود، ورزشکار بود و روحیه شادی داشت. در کارگاه آهنگری سخت کار می‌کرد و همیشه دست افراد نیازمند را می‌گرفت و در غم و شادی، کمک حال دیگران بود.تازه توانسته بودند با برادرش یک خانه بسازند و قرار بوده با اتمام خانه برای ساسان بروند خواستگاری. سامان می‌گوید که آرزوی خانه‌اش و حنابندانش به دل همه ماند.

سی‌ام‌ شهریور، همزمان با اعتراضات مردمی در رضوان‌شهر، سامان و ساسان با هم بودند و ساسان تلاش می‌کرده بچه‌های دبیرستانی را از میان شلیک گاز اشک‌آور و گلوله دور کند. نیروهای بسیج از بالای کلانتری به مردم شلیک می‌کردند. ساسان متوجه می‌شود یک نفر تیر خورده و می‌رود که به او کمک کند که با تیر جنگی به ران سمت راستش شلیک می‌کنند و او روی زمین می‌افتد.
سامان می‌خواهد برادرش را به بیمارستان برساند
اما مأموران آنها را به کلانتری منتقل می‌کنند. سامان می‌گوید برادرم خونریزی دارد و باید به بیمارستان منتقل شود که بسیجی‌ها با باتوم به جان او می‌افتند و او را کتک می‌زنند و همزمان ساسان روی زمین افتاده بوده و از او خون می‌رفته. بعد از مدتی سامان بالاخره موفق می‌شود ساسان را به بیمارستان شهدای رضوان‌شهر برساند. او نیاز به خون داشته و بسیاری با گروه خونی مناسب داوطلب اهدای خون به او بودند. اما بیمارستان قبول نمی‌کند و ساسان با آمبولانس بدون کنترل خونریزی به بیمارستان پورسینای رشت منتقل می‌شود و در آنجا به آنها اعلام می‌کنند ساسان فوت شده است. در گواهی فوت نوشته شده که علت مرگ، برخورد جسم پرتابی شتابدار است.
سامان می‌نویسد با عدم رسیدگی به ساسان به عمد برادرم را کشتند.
فردای آن‌روز با هزار منت و تعهد جنازه را تحویل می‌گیرند در حالی دفن می‌شود که تمام بدن شکافته شده بوده و بخیه داشته. به آنها می‌گویند ساسان نیاز به کالبد شکافی داشته است. درحالی زخم تنها در ران سمت راست او بوده.

سامان نوشته است که که خانه‌ام خراب شد با قتل تنها برادرم.

ویدیو از صفحه برادر ساسان
saman_qorbani.pv
متن از صفحه نغمه جاه
naghmehjah

#womanlifefreedom
#زن_زندگی_آزادی
#irgcterrorists
#آزادی
#ایران #مهسا_امینی #اتحاد_رمز_پیروزی
#همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب_ملی #برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
هرش نقشبندی، از مصدومان شلیک عامدانه به چشم‌ها نوشت:

«دو سال پیش درست در همین روز ۳۰ شهریور، روز #تولدم که نور یک چشمم را گرفتند ، ولی ارزشش را داشت و سربلند هستم.
👁️🕊️🌱

با شلیک #سپاهیان ارتجاع دین، #چشم من و صدها نفر دیگر را گرفتند تا تاریک شویم و به چاه ارتجاع مذهبیشان فرو رویم ، ولی ندانستند ما روشن و روشنتر شدیم و روئیدیم🌱 و ریشه زدیم بر مغزهای خالی از تهی شان و ماییم که ریشه هایمان گره کرده به هم و این ماییم که #حکومت_شیطان را از بیخ و بن نابود میکنیم ، با همین چشم های تاریک نوری بر #انقلاب_زن_زندگی_آزادی می تابانیم تا روشن شود راه انقلابمان برای #جاویدنامان ، برای #زندانیان_سیاسی ، برای #مادران_دادخواه ، برای انقلاب زن زندگی آزادی، #ما_ادامه_داریم .
پاینده باد #مردم_ایران ، پشت به پشت هم هستیم #برای_ایران #برای_آزادی #برای_فردایی_بهتر برای #زن_زندگی_آزادی ✌️🌹🕊️»
heresh_naqhshbandi

- هرش نقشبندی، بازیگر و کارگردان تئاتر بود. او در روز سی شهریور ۱۴۰۱ بینایی یک چشمش را با شلیک عامدانه نیروهای حکومتی از دست داد. در همان سال چند روزی هم بازداشت و با وثیقه آزاد شد.

تولدت مبارک هرش عزیز، شما مصدومان چشم، همگی سربلند هستید و مایه افتخار.

#زن_زندگی_آزادی
#چشم_برای_آزادی
#ژن_ژیان_ئازادی
#مهسا_امینی
#هرش_نقشبندی
#علیه_فراموشی
#یاری_مدنی_توانا
#woman_life_freedom
#heresh_naghshbandi

@Tavaana_TavaanaTech
«حدیث جان دو سال گذشت ولی از درد ما کم نشده
به یادت هستیم
دوست داریم

حدیث دختر ایران ❤️‍🩹»

متن و تصاویر منتشر شده در اینستاگرام افسون نجفی، خواهر جاویدنام حدیث نجفی

- «خیلی دوست دارم الان که دارم می‌رم آخرش وقتی چند سال گذشت خوشحال باشم رفتم تظاهرات و همه چی عوض شده.»

این آخرین پیام حدیث نجفی است دختر پر شور ایران و جوان انقلابی ۲۳ ساله‌ای که روز چهارشنبه ۳۰ شهریور با گلوله‌های مأموران حکومتی در کرج جان باخت.

حدیث در ۳۰ شهریور ۱۴۰۱ و در بلوار ارم مهرشهر کرج با ۶ گلوله جنگی و چندین گلوله ساچمه‌ای کشته شد و این اظهارات توسط دو شاهد عینی که او را به بیمارستان منتقل کردند، تایید شده است.

افسون نجفی، خواهر حدیث با بیان اینکه در شب حادثه پسری حدیث را به بیمارستان رسانده، اضافه می‌کند: «آن پسر با کمک عمه‌اش، حدیث را با خودروی شخصی به بیمارستان برد و او را تحویل بیمارستان داد و به تایید آنها در آن زمان حدیث زنده بود، پس از تماس این مرد با خانواده و حضور ما در بیمارستان، همراه یکی از بیماران حاضر که شاهد رخدادها بوده به ما گفت که حدیث هنگام انتقال به بیمارستان هوشیار نبود اما زنده بود و ماموران او را در حیاط پشتی بیمارستان در اتاقی محبوس و به کادر درمان هشدار دادند که از مداوای او خودداری کنند تا زمان مرگش فرا برسد.»

#ایران #حدیث_نجفی #زن‌_زندگی_آزادی #مهسا_امينى #برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سال گذشته در چنین روزهایی بود که ترانه برای ترند شد و بعد از آن در تجمعات مختلف ایرانیان به خصوص در خارج از ایران سر داده شد. ترانه‌ای بیانگر خواسته‌های ایرانیان و علت حضورشان در خیابان علیه رژیمی ستمگر بود.

روز گذشته شروین حاجی‌پور، یکبار دیگر این ترانه را منتشر کرد و نوشت:

چقدر باهاش خاطره دارید؟
دوباره مرور کنیم دو سال پیش را، اهداف مردم را، دوباره همبستگی را تجربه کنیم.

#هنر_اعتراض #برای_یک_زندگی_معمولی #برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
«وطن ما ایرانه
وطن شما جمهوری اسلامی

ما با هم فرق داریم!»

طرح از قلم‌فرسا

#نه_به_جمهورى_اسلامى #ایران #برای_ایران #برای_آزادی #کارتون #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
پدر جاویدنام حمیدرضا روحی با انتشار تصویری از پسرش بر روی پرچمی برافراشته، نوشت:

«پسرم شما برای بهترین انگیره‌ای که هر انسان می‌تواند داشته باشد جاودان شدید.
مرگ در بستر لیاقت شما نبود، شما باید به دست جنایتکاران بی‌رحم و خائنین به وطن کشته می‌شدید تا نامتان و یادتان جاودانه بماند.

شما پرچم آزادیخواهی را بر افراشتید. یاد و نامتان در قلب تک تک آزادیخواهان وطن جاودانه خواهد ماند.

شما نوری از خدا هستید که هرگز خاموش نخواهد شد.»


#حمیدرضا_روحی #برای_آزادی #نه_به_جمهوری_اسلامی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«برای دختران شجاع و قهرمان وطن🌱
«آزادی»💃🏻🍃
میوه ی شیرینیست که به مذاق هر کسی خوش طعم است.
باید جهانی ساخت از عشق از امید 🕊🤍
تاری هم از وحدت، پودی حقیقت بین🤝
باید سراسر مهر، باید سراسر نور ☺️🌞
باید گذرگاهی از دل به سوی عشق🤍❤️ »

#برای_آزادی
#ما_یادمون_نمیره
#علیه_فراموشی
#بچه_های_اکباتان
#شهرک_اکباتان
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
عرفان ساریخانی دشتی، ۲۱ ساله ساکن تهرانپارس در تهران که در انقلاب ملی ایران در سال ۱۴۰۱ حضور فعالی داشت، در تاریخ ۲۶ مهر‌ماه مفقود و پیکرش در ۲۹ مهر ماه در حوالی جاجرود پیدا شد. پیکر عرفان در حالی که بینی و صورتش شکسته شده بود، پیدا شد.

عرفان دانشجوی حسابداری بود، ولی به خاطر علاقه به عکاسی به طور حرفه‌ای عکاسی می‌کرد. در جریان انقلاب دو بار نزدیک بود بازداشت شود که با کمک مردم رهانده شد. او در جریان اعتراضات در فعالیت عما‌مه‌پرانی مشارکت داشت و حین این کار شناسایی شد.

مزار عرفان ساریخانی ردیف ۸۰ شماره ۳۵ در بهشت زهرا ست و در ردیف پایین علی سیدی دیگر جان‌باخته راه آزادی آرام گرفته است.

مادر عرفان در اینستاگرام نوشت:
 
«باید خیال کنم هستی و دوستم داری
باید خیال کنم امشب زودتر از همیشه خوابیدی
برای همین شب بخیر نگفتی
پیش خودم باید خیال کنم که فردا کلی حرف داریم که باید با هم بزنیم
باید خیال کنم
باید خیال کنم
باید خیال کنم
بعضی رفتنها رو نمیتونیم باور کنیم😔😔»

او همچنین در پستی دیگر ضمن یادآوری خاطره‌ای از غذا دادن عرفان به کلاغی که روز ۲۵ مهر دم پنجره خانه‌شان آمده بود، نوشت:

«خاطره تلخ از یک روز عصر در تاریخ ۲۵ مهر ۱۴۰۱
عرفان بعد از دوبار به مشکل خوردن و از اخرین حرکتی که تو خیابون انجام داد و خیلی هم باعث نگرانی و ناراحتی من شده بود اونروز تو خونه مونده بود و منو تو اتاقش صدا زد و وقتی رفتم با این صحنه مهمون ناخونده لب پنجره اتاقش روبرو شدم،این کلاع اصلا از ما نمیترسید انقدری که عرفان رفت و از تو اشپزخونه براش نون اورد و اونم‌راحت از دستش گرفت و خورد و همونجوری که لب پنجره بود یهو چشمش به دو نفر افتاد که با لباس عادی تو کوچه رفت و امد میکردن،کوچه ما گوچیک و بن بست بود و کاملا رفتارشون مشکوک بود و به ساختمون ما میرسیدن بالا رو نگاه میکردن
اون کلاغ اون روز اومده بود ما رو اگاه کنه،اومده بود یه خبر به ما بده
که فردا شبش عرفان از خونه رفت و دیگه نیومد تا تاریخ ۲۹ مهر ساعت ۸ شب با یه تلفن بدترین خبر زندگیمو شنیدم
هنوز اونشب برای من صبح نشده
هنوز زندگی مثل تاریکی اون شبه
من پشت فرمون و از اگاهی میومدم و در به در عرفان بودم وسط اتوبان تلفنم زنگ خورد و همون وسط اتوبان ایستادم فقط جیغ میزدم و صدای بوق ماشین‌ها هم پیچیده بود و آخر یکی اومد و فرمون ماشین رو حرکت داد و ماشین رو کشید کنار، حتی نتونستم از روی صندلی ماشین جابه جا بشم
خدایا فقط تو میدونی من اونشب چی کشیدم»


#عرفان_ساریخانی_دشتی #عرفان_ساریخانی #عرفان_دشتی #برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech