This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام علی سیدی، با در دست داشتن تصویر خود، بر سر مزار تعدادی از جانباختگان راه آزادی حاضر شد و ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«ما وارثان دردهای بیشماریم پسرم علی عزیزم
ما وارث راه شما هستیم این راه را شما برای ما به امانت گذاشتید شما جاویدنامان راه آزادی که درس شجاعت و شرافت به ما دادید و خاک ایران را خاک وطن را در آغوش گرفتید، شما که برای خاک جان فدا کردید و به خاک جان بخشیدید.
میدانم پسرم که شما چشم به راه شکوفایی درخت آزادی هستید آزادی که با خون خود آن را آبیاری کردید پسرم علی عزیزم این درخت شکوفا خواهد شد و به زودی بهار سبز و زیبای آزادی را خواهیم دید جای شما در آن روز بزرگ خالی است اما
نام و یادتان زنده و بر زبان مردم سرزمینم جاری است
ما راه شما جاویدنامان را ادامه خواهیم داد✌️
۱۲فروردین»
@zh.khakpoor
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#جاوید_نامان_راه_آزادی_ایران
#علی_سیدی✌🏻#محمد_حسینی✌🏻
#فرید_ملکی_آذر ✌🏻#عرفان_ساریخانی✌🏻
#صدف_موحدی ✌🏻 #سپهر_شریفی✌🏻
#سیاوش_محمودی ✌🏻 #مهدی_لیلازی✌🏻 #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«ما وارثان دردهای بیشماریم پسرم علی عزیزم
ما وارث راه شما هستیم این راه را شما برای ما به امانت گذاشتید شما جاویدنامان راه آزادی که درس شجاعت و شرافت به ما دادید و خاک ایران را خاک وطن را در آغوش گرفتید، شما که برای خاک جان فدا کردید و به خاک جان بخشیدید.
میدانم پسرم که شما چشم به راه شکوفایی درخت آزادی هستید آزادی که با خون خود آن را آبیاری کردید پسرم علی عزیزم این درخت شکوفا خواهد شد و به زودی بهار سبز و زیبای آزادی را خواهیم دید جای شما در آن روز بزرگ خالی است اما
نام و یادتان زنده و بر زبان مردم سرزمینم جاری است
ما راه شما جاویدنامان را ادامه خواهیم داد✌️
۱۲فروردین»
@zh.khakpoor
#نه_به_جمهوری_اسلامی
#جاوید_نامان_راه_آزادی_ایران
#علی_سیدی✌🏻#محمد_حسینی✌🏻
#فرید_ملکی_آذر ✌🏻#عرفان_ساریخانی✌🏻
#صدف_موحدی ✌🏻 #سپهر_شریفی✌🏻
#سیاوش_محمودی ✌🏻 #مهدی_لیلازی✌🏻 #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«امروز با کیان رفتیم اصفهان، چهلستون، پل خواجو، میدان نقش جهان، همه جا همراهم بود. فردا هم میریم سیزده بدر ... من محاله کیان حسینی، برادرم، قهرمان وطنم رو و اون چشمان مظلومش رو فراموش کنم. کیان حسینی نمرده، این رژیمه که در ذهن ما مرده و سرانجام خواهد رفت و اونوقت با کیان جشن میگیریم.»
- متن و تصاویر ارسالی مخاطبان
#محمد_حسینی #کیان_حسینی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #اصفهان #نوروز۱۴۰۳ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
- متن و تصاویر ارسالی مخاطبان
#محمد_حسینی #کیان_حسینی #نه_به_اعدام #نه_به_جمهوری_اسلامی #اصفهان #نوروز۱۴۰۳ #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«من دادخواه خون برادرم هستم.
کیان تو وجود منه
قلب منه
شما نمیدونی چقدر دوسش دارم.
شما نمیدونی من چه عذابی میکشم.
هم اندازه برادر خودم دوسش دارم.
میدونم خیلی از هموطنان مثل من برای جاویدنامامون احترام قائل هستن.
ما در سیزدهبهدر عکس کیان (محمد حسینی) رو با خودمون بردیم.
در جشن و شادی.هامون، در سفر و همه جا این عزیزان با ما هستند و به ما یادآور میشن که هشیار باشیم و به مبارزه ادامه بدیم.
من و دخترم در راهپیماییها باتون خوردیم، گاز اشکآور بودیم، شاهد به خون غلطیدن جوونامون بودیم. چند تا از بچهها جلوی چشم ما گلوله خوردن، دختر من میتونست یکی از همون جوونا باشه، ...من به عنوان خواهر کیان وظیفه دارم به خانوادههای دادخواه سر بزنم، توانا جان، تو همین یک سال و نیم همه موهام سفید شد»
متن و تصاویر، ارسالی مخاطبان
- آموزشکده توانا به زودی دوره «داستانگویی و روایتگری برای حمایت از دیگری» را برگزار میکند.
اگر شما میخواهید صدای زندانیان سیاسی و عقیدتی را به طور موثری بازتاب دهید و گوشههایی از نقض گسترده حقوق بشر در ایران را به تصویر بکشید؛ چه برای مخاطبان داخلی و چه برای مخاطبان خارجی و جامعه جهانی، این دوره مختص شما است.
مدرسین این دوره فرید حائرینژاد، مستندساز و نوید خزانهای وکیل و مشاور حقوقی هستند.
در ثبتنام به هیچ وجه نیاز نیست نام حقیقی خود را بنویسید و ایمیلی که مینویسید هم حتما نباید ایمیل اصلی خودتان باشد و میتوانید ایمیلی را برای ارتباط با این دوره اختصاص بدهید.
فرم ثبت نام:
https://docs.google.com/forms/d/1aAsiWt_C9XLUMSR2a5ZpOu8FDcIvMhIosU_NOJHtMb8/edit
کانال تلگرام دوره:
https://t.me/advocatingforothers
- برای آشنایی با جلسات این دوره نیز میتوانید به وبسایت سر بزنید:
https://tavaana.org/advocating-for-others/
#سیزده_به_در
#سیزده_بدر #کیان_حسینی
#محمد_حسینی #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
کیان تو وجود منه
قلب منه
شما نمیدونی چقدر دوسش دارم.
شما نمیدونی من چه عذابی میکشم.
هم اندازه برادر خودم دوسش دارم.
میدونم خیلی از هموطنان مثل من برای جاویدنامامون احترام قائل هستن.
ما در سیزدهبهدر عکس کیان (محمد حسینی) رو با خودمون بردیم.
در جشن و شادی.هامون، در سفر و همه جا این عزیزان با ما هستند و به ما یادآور میشن که هشیار باشیم و به مبارزه ادامه بدیم.
من و دخترم در راهپیماییها باتون خوردیم، گاز اشکآور بودیم، شاهد به خون غلطیدن جوونامون بودیم. چند تا از بچهها جلوی چشم ما گلوله خوردن، دختر من میتونست یکی از همون جوونا باشه، ...من به عنوان خواهر کیان وظیفه دارم به خانوادههای دادخواه سر بزنم، توانا جان، تو همین یک سال و نیم همه موهام سفید شد»
متن و تصاویر، ارسالی مخاطبان
- آموزشکده توانا به زودی دوره «داستانگویی و روایتگری برای حمایت از دیگری» را برگزار میکند.
اگر شما میخواهید صدای زندانیان سیاسی و عقیدتی را به طور موثری بازتاب دهید و گوشههایی از نقض گسترده حقوق بشر در ایران را به تصویر بکشید؛ چه برای مخاطبان داخلی و چه برای مخاطبان خارجی و جامعه جهانی، این دوره مختص شما است.
مدرسین این دوره فرید حائرینژاد، مستندساز و نوید خزانهای وکیل و مشاور حقوقی هستند.
در ثبتنام به هیچ وجه نیاز نیست نام حقیقی خود را بنویسید و ایمیلی که مینویسید هم حتما نباید ایمیل اصلی خودتان باشد و میتوانید ایمیلی را برای ارتباط با این دوره اختصاص بدهید.
فرم ثبت نام:
https://docs.google.com/forms/d/1aAsiWt_C9XLUMSR2a5ZpOu8FDcIvMhIosU_NOJHtMb8/edit
کانال تلگرام دوره:
https://t.me/advocatingforothers
- برای آشنایی با جلسات این دوره نیز میتوانید به وبسایت سر بزنید:
https://tavaana.org/advocating-for-others/
#سیزده_به_در
#سیزده_بدر #کیان_حسینی
#محمد_حسینی #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«دايه مينا، مادر جاویدنام شهريار محمدى از بوكان، بر سر مزار جاویدنام سپهر اعظمى در كمالشهر، بدون حجاب اجباری حضور پيدا كرد
در ارامستانى كه به خاطر مزار محمدمهدى كرمى و محمد حسینی نیروهای حکومتی از آن مراقبت میکنند و حتی موبایل مردم را چک میکنند و فیلمها را حذف میکنند.»
#سپهر_اعظمی #شهریار_محمدی #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #نه_به_حجاب_اجباری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
در ارامستانى كه به خاطر مزار محمدمهدى كرمى و محمد حسینی نیروهای حکومتی از آن مراقبت میکنند و حتی موبایل مردم را چک میکنند و فیلمها را حذف میکنند.»
#سپهر_اعظمی #شهریار_محمدی #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #نه_به_حجاب_اجباری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«لحظههایی تو زندگی هست که دقیقا حس اون نهنگ ۵۲ هرتزی رو داری که هیچکس صداشو نمیشنید؛
مثل
#محسن_شکاری
#نویدافکاری
#مجیدرضا_رهنورد
#محمدمهدی_کرمی
#محمد_حسینی
#صالح_میر_هاشمی
#سعید_یعقوبی
#مجید_کاظمی
#محمد_قبادلو
#محسن_مظلوم
#محمد_فرامرزی
#پژمان_فاتحی
#وفا_آذربار
#میلاد_زهروند
تنهاترین نهنگ ابی
شما ها بودید ...
فرکانس فریاد شما فراتر از توانایی شنوایی ما بود
در واپسین لحظات تلخ قبل از اذان صبح
داخل سوئیت چه برشما گذشت؟
همانجایی که اخر دنیاست.
زمان یخ زده بود یا به سرعت میگذشت؟
صدای تپشهای قلبتون بلند از هروقت دیگه ای شنیدید؟
مطمئنم قبل از اینکه به سکوی اعدام برسید و طناب دار بر گردنتون بیفتد ،سنگینی و زمختی آن را حس کرده بودید.به دم دمای صبح به زندان بان به مجری های ظالم قانون که به اسم ماموریم و معذور هر گناهی از خودشون مبرا میکنن نگاه کردید؟
چطور نگاه شمارو از خاطرشان پاک میکنن؟
اصلا مگر قاضی جلاد شهر وجدانی هم دارد؟
از چی باید نوشت؟
از دست و پای یخ کردتون قبل و بعد از اعدام؟
هوای گرگ و میش و طناب داری که پیش چشمتون
خبر از اخرین نفس کشیدن ها و حیاتتون میداد؟
در اخرین لحظات به چی فکر میکردید؟
چقدر مارو صدا زدید ؟چقدر چشم و امیدتون ماها بودیم؟
به پشت دیوارها فکر کردید؟
اینکه کسی فقط بخاطر شما ایستاده باشد؟
چطوری با اون همه احساس کنار اومدید؟بهتر بگم چطوری جنگیدید؟؟
جنازه رقصانتون کی از طناب پایین اورد؟
ایستاده مردن ، مکتبتون بود یا جبر زندگی ؟
روی سنگ سرد غسالخانه چطوری آرمیده بودید؟
کفن چطوری شد اخرین لباستون؟
از همه اینا که گذر کنیم
خاک،خاک چطوری تونست شمارو بی گناه پذیرا باشه؟
آخ که از خون جوانان وطن
هیچی نمانده...
نمیشناختیمتون ولی قشنگ ترین آدم هایی بودید که دیده بودیم.
سخن گفتید ،فریاد زدید و زیستید
انهم در دنیایی که توسط ماها قابل دیدن، شنیدن و درک کردن نبود.
من به بطالت سرنوشتی که داستانش با رفتن شما ها خاتمه یافت فکر میکنم؛ هر روز، هر شب و هر ثانیه....»
از صفحه ابراهیم اسحاقی
دوست امین بذرگر
ebrahim.eshaghi74
#رضا_رسایی #مجاهد_کورکور #توماج_صالحی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مثل
#محسن_شکاری
#نویدافکاری
#مجیدرضا_رهنورد
#محمدمهدی_کرمی
#محمد_حسینی
#صالح_میر_هاشمی
#سعید_یعقوبی
#مجید_کاظمی
#محمد_قبادلو
#محسن_مظلوم
#محمد_فرامرزی
#پژمان_فاتحی
#وفا_آذربار
#میلاد_زهروند
تنهاترین نهنگ ابی
شما ها بودید ...
فرکانس فریاد شما فراتر از توانایی شنوایی ما بود
در واپسین لحظات تلخ قبل از اذان صبح
داخل سوئیت چه برشما گذشت؟
همانجایی که اخر دنیاست.
زمان یخ زده بود یا به سرعت میگذشت؟
صدای تپشهای قلبتون بلند از هروقت دیگه ای شنیدید؟
مطمئنم قبل از اینکه به سکوی اعدام برسید و طناب دار بر گردنتون بیفتد ،سنگینی و زمختی آن را حس کرده بودید.به دم دمای صبح به زندان بان به مجری های ظالم قانون که به اسم ماموریم و معذور هر گناهی از خودشون مبرا میکنن نگاه کردید؟
چطور نگاه شمارو از خاطرشان پاک میکنن؟
اصلا مگر قاضی جلاد شهر وجدانی هم دارد؟
از چی باید نوشت؟
از دست و پای یخ کردتون قبل و بعد از اعدام؟
هوای گرگ و میش و طناب داری که پیش چشمتون
خبر از اخرین نفس کشیدن ها و حیاتتون میداد؟
در اخرین لحظات به چی فکر میکردید؟
چقدر مارو صدا زدید ؟چقدر چشم و امیدتون ماها بودیم؟
به پشت دیوارها فکر کردید؟
اینکه کسی فقط بخاطر شما ایستاده باشد؟
چطوری با اون همه احساس کنار اومدید؟بهتر بگم چطوری جنگیدید؟؟
جنازه رقصانتون کی از طناب پایین اورد؟
ایستاده مردن ، مکتبتون بود یا جبر زندگی ؟
روی سنگ سرد غسالخانه چطوری آرمیده بودید؟
کفن چطوری شد اخرین لباستون؟
از همه اینا که گذر کنیم
خاک،خاک چطوری تونست شمارو بی گناه پذیرا باشه؟
آخ که از خون جوانان وطن
هیچی نمانده...
نمیشناختیمتون ولی قشنگ ترین آدم هایی بودید که دیده بودیم.
سخن گفتید ،فریاد زدید و زیستید
انهم در دنیایی که توسط ماها قابل دیدن، شنیدن و درک کردن نبود.
من به بطالت سرنوشتی که داستانش با رفتن شما ها خاتمه یافت فکر میکنم؛ هر روز، هر شب و هر ثانیه....»
از صفحه ابراهیم اسحاقی
دوست امین بذرگر
ebrahim.eshaghi74
#رضا_رسایی #مجاهد_کورکور #توماج_صالحی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یکی از هموطنانمان به شهرهای سقز و بوکان رفت و بر سر مزار جانباختگان راه آزادی حاضر شد.
او ضمن ارسال این تصاویر نوشت:
«درود توانا
رفتم سقز و بوکان
باز هم برادرمو (محمد حسینی) با خودم بردم
و البته صدای توماج و رضا برادرای در بندم
من یک از هزارانم
پایان شیرین داستانم✌️✌️✌️»
#محمد_حسینی #رضا_رسایی #توماج_صالحى #شهریار_محمدی #مهسا_امینی #بوکان #سقز #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او ضمن ارسال این تصاویر نوشت:
«درود توانا
رفتم سقز و بوکان
باز هم برادرمو (محمد حسینی) با خودم بردم
و البته صدای توماج و رضا برادرای در بندم
من یک از هزارانم
پایان شیرین داستانم✌️✌️✌️»
#محمد_حسینی #رضا_رسایی #توماج_صالحى #شهریار_محمدی #مهسا_امینی #بوکان #سقز #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام جواد موسوی، ضمن انتشار این ویدیو نوشت:
«درود بر ملت ایران و خواهر همدرد و داغدارم کاملیا سجادیانِ عزیز مادرِ قهرمانِ #محمد_حسن_ترکمان
عزیزی میگفت همه گفتنیها گفته شد همه آنچه که باید مردم میدیدند، دیدند. حرفی برای گفتن نمونده اونی که تا الان نفهمیده، منفعتش در نفهمیدنِ، البته از بس کوته فکره، دلش خوشه که فعلا اوضاعش خوبه نمیدونه سعادت و خوشبختی افراد یه جامعه، کاملا به هم ربط داره وقتی بقیه هموطنان تو رنج، سختی و بدبختی هستن وقتی جامعه شاد و سالم نیس،قطعا تو هم نمیتونی تو یه جامعه بیمار، افسرده، فقیر و ناسالم، شاد و سالم بمونی و در امنیت زندگی کنی.
درود بر قهرمانان تکرارنشدنی وطن»
dadkhahe_javadmousavi
- سیدجواد موسوی، یکی از معترضانی است که هم به چشمهایش شلیک شد و هم جانش را از دست داد. پیکرش را هم کنار کانال آب انداختند و موتورسواران دور پیکرش خندهها زدند.
شلیک به چشمهای معترضان صرفا به نابینایی یک یا دو چشم آنها منتهی نشده است، بلکه نیروهای سرکوب در اصفهان، ۲۶آبان، در مراسم چهلم «احمد شکراللهی» از کشتههای این اعتراضات، با شلیک مستقیم به چشمهای «سید جواد موسوی»، او را کشتند.
جواد موسوی از مخاطبان توانا بود و هنوز کامنتهایش زیر برخی پستهای توانا وجود دارد.
#نوید_افکاری
#مجیدرضا_رهنورد
#محمد_حسینی
#محمد_مهدی_کرمی
#محمد_قبادلو
#سید_جواد_موسوی
#احمد_شکراللهی
#محمد_حسن_ترکمان
#شیرین_علیزاده
#جواد_رضایی
#جواد_شیازی
#جواد_حیدری
#ابوالفضل_آدینهزاده
#حنانه_کیا
#مریم_آروین
#آرش_فروزنده
#آیلار_حقی #یاری_مدنی_توانا
...
@Tavaana_TavaanaTech
«درود بر ملت ایران و خواهر همدرد و داغدارم کاملیا سجادیانِ عزیز مادرِ قهرمانِ #محمد_حسن_ترکمان
عزیزی میگفت همه گفتنیها گفته شد همه آنچه که باید مردم میدیدند، دیدند. حرفی برای گفتن نمونده اونی که تا الان نفهمیده، منفعتش در نفهمیدنِ، البته از بس کوته فکره، دلش خوشه که فعلا اوضاعش خوبه نمیدونه سعادت و خوشبختی افراد یه جامعه، کاملا به هم ربط داره وقتی بقیه هموطنان تو رنج، سختی و بدبختی هستن وقتی جامعه شاد و سالم نیس،قطعا تو هم نمیتونی تو یه جامعه بیمار، افسرده، فقیر و ناسالم، شاد و سالم بمونی و در امنیت زندگی کنی.
درود بر قهرمانان تکرارنشدنی وطن»
dadkhahe_javadmousavi
- سیدجواد موسوی، یکی از معترضانی است که هم به چشمهایش شلیک شد و هم جانش را از دست داد. پیکرش را هم کنار کانال آب انداختند و موتورسواران دور پیکرش خندهها زدند.
شلیک به چشمهای معترضان صرفا به نابینایی یک یا دو چشم آنها منتهی نشده است، بلکه نیروهای سرکوب در اصفهان، ۲۶آبان، در مراسم چهلم «احمد شکراللهی» از کشتههای این اعتراضات، با شلیک مستقیم به چشمهای «سید جواد موسوی»، او را کشتند.
جواد موسوی از مخاطبان توانا بود و هنوز کامنتهایش زیر برخی پستهای توانا وجود دارد.
#نوید_افکاری
#مجیدرضا_رهنورد
#محمد_حسینی
#محمد_مهدی_کرمی
#محمد_قبادلو
#سید_جواد_موسوی
#احمد_شکراللهی
#محمد_حسن_ترکمان
#شیرین_علیزاده
#جواد_رضایی
#جواد_شیازی
#جواد_حیدری
#ابوالفضل_آدینهزاده
#حنانه_کیا
#مریم_آروین
#آرش_فروزنده
#آیلار_حقی #یاری_مدنی_توانا
...
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«سلام توانا، وقتی به روز جهانی پدر رسیدیم، اولین چهرهای که حتی پیش از پدر خودم جلوی چشمم اومد، آقا ماشاالله کرمی بود. پدر زحمتکشی که داغدار پسر برومندش شد. پدر دادخواهی که فقط به خاطر اینکه هر روز سر مزار پسرش میرفت و استوری میگذاشت و از میهمانانش استقبال میکرد، به شش سال حبس محکوم شده، پدر رنج کشیدهای که با دستفروشی پسر قهرمانی رو بزرگ کرد و حالا این حکومت نه تنها پسرش رو کشت، پدر رو هم زندانی کرد، مثل پدر پویا بختیاری و مهدی سلمانزاده و بسیاری پدران دیگه...
یاد تنهایی منیژه خانوم افتادم، که این روزها چقدر درد میکشه... این ویدیو رو تقدیم میکنم به ماشاالله کرمی و همه پدران دادخواه»
- ویدیو و متن ارسالی مخاطبان توانا
#روز_پدر #محمدمهدی_کرمی #کومار_کرمی #کیان_حسینی #محمد_حسینی #دادخواهی #ماشالله_کرمی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
یاد تنهایی منیژه خانوم افتادم، که این روزها چقدر درد میکشه... این ویدیو رو تقدیم میکنم به ماشاالله کرمی و همه پدران دادخواه»
- ویدیو و متن ارسالی مخاطبان توانا
#روز_پدر #محمدمهدی_کرمی #کومار_کرمی #کیان_حسینی #محمد_حسینی #دادخواهی #ماشالله_کرمی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در غروبی غمگین چند نفر از دوستان محمد حسینی، پیکر او را تحویل میگیرند و به مزارستانی میبرند که محمدمهدی کرمی هم آنجا دفنشده. پدر و مادر محمدمهدی میبینند که هیچ کس بر مزار او حاضرنیست و محمد درست مانند زمانی که زندهبود، تنها و غریب است. به همین خاطر به مزار او میروند و اشکی نثارش میکنند…
مگر میشود این جنایتها را فراموش کرد؟ مگر چند سال گذشته که باز هم عدهای از رایدادن به این حکومت میگویند؟!
- همراهان
#محمد_حسینی #مهسا_امینی #کیان_حسینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
مگر میشود این جنایتها را فراموش کرد؟ مگر چند سال گذشته که باز هم عدهای از رایدادن به این حکومت میگویند؟!
- همراهان
#محمد_حسینی #مهسا_امینی #کیان_حسینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
با ما از کربلا میگویید؟!
اینهمه قتل و جنایت را نمیبینید؟ صدای مادران و پدران و برادران و خواهران دادخواه را نمیشنوید؟ اینهمه جوان زیبا را کشتید، بعد برای مظلومیت حسین سینه میزنید؟!
گمان نبرید که با یک نمایش انتخابات و میتوانید جنایتتان را سفیدشویی کنید، جنایاتی که انجام دادید لکههای ننگی است که با هیچ چیزی شسته نمیشود.
ویدیو از پوریا افضلی
#محرم #تحریم_محرم #علیه_فراموشی #دادخواهی #مهسا_امینی #نیکا_شاکرمی #محمدحسن_تركمان #سارینا_اسماعیل_زاده #محسن_شکاری #مجیدرضا_رهنورد #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #یلدا_آقافضلی #جواد_حیدری #غزاله_چلابی #پژمان_قلی_پور .... #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
اینهمه قتل و جنایت را نمیبینید؟ صدای مادران و پدران و برادران و خواهران دادخواه را نمیشنوید؟ اینهمه جوان زیبا را کشتید، بعد برای مظلومیت حسین سینه میزنید؟!
گمان نبرید که با یک نمایش انتخابات و میتوانید جنایتتان را سفیدشویی کنید، جنایاتی که انجام دادید لکههای ننگی است که با هیچ چیزی شسته نمیشود.
ویدیو از پوریا افضلی
#محرم #تحریم_محرم #علیه_فراموشی #دادخواهی #مهسا_امینی #نیکا_شاکرمی #محمدحسن_تركمان #سارینا_اسماعیل_زاده #محسن_شکاری #مجیدرضا_رهنورد #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #یلدا_آقافضلی #جواد_حیدری #غزاله_چلابی #پژمان_قلی_پور .... #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
نامه گلرخ ایرایی از زندان اوین: برای آقا ماشاالله کرمی که ساحلِ زندگیاش آشوب شد به یکباره از رنجِ بر دار شدنِ فرزندانش محمدمهدی کرمی و محمد حسینی
هنوز از ما کسانی در صفِ طویلِ قربانگاه، بسیارانی نشسته در کنار و گوشه به نظاره؛ با دستانی که گاه به بانگِ صلا به سویمان تکانتکان میخورند و گاه از ترسِ شحنه به سویمان مشت میشوند در هوا. با لبانی دشنامگوی که پیشتر در دوستیهایِ روییده از بطالتِ همزیستی به رویمان لبخند میشدند به عاریت.
مباد ما را نصیبی از ساحلِ امنِ بسیارانِ نشسته، بسیارانِ مسجود بر درگاهِ خداوندگارِ پرهیزکاران. پرهیزکارانِ زهدفروش.
بر خداوندگارتان باید که کافر بود، همانگونه که از رسوبِ آسایشی اینچنین در دلهاتان باید حذر نمود؛ از زنگارِ عشقی، مهری، لبخندی اینچنین بر بُرقعهاتان هشدارمان باد؛ که اویی که از حماسهای بیرون درآمد، هشدارمان داد از بسیارانِ نشسته در کنار و گوشه؛ که شرمشان باد بیش از گماشتگان و مامورانِ همیشه معذور، که اینان به خدعه دستهامان را بسیار فشردند و در بزنگاهِ حادثه رهایمان کردند در جانبِ انزوا.
بر لشکرِ سوارانِ شحنه ما را یارایِ قامت برافراشتن بود، اگر بسیارانِ نشسته در کنار و گوشه، ما را از خود و خود را زِ ما نمیپنداشتند به روزگارِ پیش از حادثه؛ که عیارِ هر کس بر خود عیان است به خلوت.
ما در ظلمتِ انزوا رها شدیم. در سحرگاهی که گلدستهها، به گرگ و میشِ صبح قامت برافراشته بودند، آنگاه که مؤذن در ارتعاشِ کشدارِ اللهاکبر، در خود پیچ و تاب میخورد، آندم که شیخِ شهر پلههای منبر را یک به یک طی میکرد و ما از برآمدنِ خورشید، از سپیدهدمان در خود تمام میشدیم، فرزندی بر دار شد. عطشی از ضحاک فرو نشست. دستانی به خشم بر هم گره شدند. دندان قروچهای، سوگی بر دلها نشست و تو، ساحلِ زندگیات آشوب شد به یکباره و سایههای فرزندانت، که دل به دریای توفانی سپرده بودند، با عمودِ دیرکِ دارها در هم آمیخته، باری گران شد بر مردمانِ شهر که در آرامشِ خود خفته بودند، بیآنکه از آسایش بهره برده باشند.
مردمانی یَلِه در سکوتِ یأسانگیزِ خود. با دستانی یخزده در عمقِ جیبها و نگاهی دزدیده از چشمانت، از مسافتی دور، از اَمنترین نقطهی تلاطمِ این دریایِ آشوب، گردنکشان، دارهای افراشتهی فرزندانت را به کنجکاوی نظاره کردند. بی شعری، بی شعاری، بی حماسهای که هر یک باری گران بود بر ساحلِ اَمنشان.
و این سکوت و بی داوریْ تحقیرِ خدایان بود. خدایانِ دوزخ، با چهرههایی عبوس که بر زنجیرهایِ بر دستانت دهنکجی میکنند؛ و تو تاب میآوری میلهها را حتا اگر روزهایش به شماره به ماه و سال سَر بَرآورد، که آن سحرگاهِ شوم را تاب آوردی و ایستادی که تنها نمانیم به انزوا در این برهوتِ یارانِ ایستاده تا پایان.
صدایی در میانِ هیاهویِ مدامِ در سرم تکرار میشود، در میانِ توفان و مسخ و بهت و خوابزدهگیها. صدایی که التهابِ دریایِ آشوب را دو چندان میکند. صدایِ فرزندانت، در هم آمیخته، همچون سایههای تنهاشان بر دیرَکها، همچون یادشان، رنجِ رفتنِشان بر سینههامان و زخمی که از سوگِ توأمانِشان بر جانت نشست.
مدام در سرم تکرار میشود: «به مامان چیزی نگو... عزیز اینا برا ورزشه.»
گلرخ ایرایی، شهریور ۱۴۰۳، زندان اوین
#ماشاالله_کرمی #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #کف_خیابان #زن_زندگی_آزادی
#بیانیه #گلرخ_ایرایی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
هنوز از ما کسانی در صفِ طویلِ قربانگاه، بسیارانی نشسته در کنار و گوشه به نظاره؛ با دستانی که گاه به بانگِ صلا به سویمان تکانتکان میخورند و گاه از ترسِ شحنه به سویمان مشت میشوند در هوا. با لبانی دشنامگوی که پیشتر در دوستیهایِ روییده از بطالتِ همزیستی به رویمان لبخند میشدند به عاریت.
مباد ما را نصیبی از ساحلِ امنِ بسیارانِ نشسته، بسیارانِ مسجود بر درگاهِ خداوندگارِ پرهیزکاران. پرهیزکارانِ زهدفروش.
بر خداوندگارتان باید که کافر بود، همانگونه که از رسوبِ آسایشی اینچنین در دلهاتان باید حذر نمود؛ از زنگارِ عشقی، مهری، لبخندی اینچنین بر بُرقعهاتان هشدارمان باد؛ که اویی که از حماسهای بیرون درآمد، هشدارمان داد از بسیارانِ نشسته در کنار و گوشه؛ که شرمشان باد بیش از گماشتگان و مامورانِ همیشه معذور، که اینان به خدعه دستهامان را بسیار فشردند و در بزنگاهِ حادثه رهایمان کردند در جانبِ انزوا.
بر لشکرِ سوارانِ شحنه ما را یارایِ قامت برافراشتن بود، اگر بسیارانِ نشسته در کنار و گوشه، ما را از خود و خود را زِ ما نمیپنداشتند به روزگارِ پیش از حادثه؛ که عیارِ هر کس بر خود عیان است به خلوت.
ما در ظلمتِ انزوا رها شدیم. در سحرگاهی که گلدستهها، به گرگ و میشِ صبح قامت برافراشته بودند، آنگاه که مؤذن در ارتعاشِ کشدارِ اللهاکبر، در خود پیچ و تاب میخورد، آندم که شیخِ شهر پلههای منبر را یک به یک طی میکرد و ما از برآمدنِ خورشید، از سپیدهدمان در خود تمام میشدیم، فرزندی بر دار شد. عطشی از ضحاک فرو نشست. دستانی به خشم بر هم گره شدند. دندان قروچهای، سوگی بر دلها نشست و تو، ساحلِ زندگیات آشوب شد به یکباره و سایههای فرزندانت، که دل به دریای توفانی سپرده بودند، با عمودِ دیرکِ دارها در هم آمیخته، باری گران شد بر مردمانِ شهر که در آرامشِ خود خفته بودند، بیآنکه از آسایش بهره برده باشند.
مردمانی یَلِه در سکوتِ یأسانگیزِ خود. با دستانی یخزده در عمقِ جیبها و نگاهی دزدیده از چشمانت، از مسافتی دور، از اَمنترین نقطهی تلاطمِ این دریایِ آشوب، گردنکشان، دارهای افراشتهی فرزندانت را به کنجکاوی نظاره کردند. بی شعری، بی شعاری، بی حماسهای که هر یک باری گران بود بر ساحلِ اَمنشان.
و این سکوت و بی داوریْ تحقیرِ خدایان بود. خدایانِ دوزخ، با چهرههایی عبوس که بر زنجیرهایِ بر دستانت دهنکجی میکنند؛ و تو تاب میآوری میلهها را حتا اگر روزهایش به شماره به ماه و سال سَر بَرآورد، که آن سحرگاهِ شوم را تاب آوردی و ایستادی که تنها نمانیم به انزوا در این برهوتِ یارانِ ایستاده تا پایان.
صدایی در میانِ هیاهویِ مدامِ در سرم تکرار میشود، در میانِ توفان و مسخ و بهت و خوابزدهگیها. صدایی که التهابِ دریایِ آشوب را دو چندان میکند. صدایِ فرزندانت، در هم آمیخته، همچون سایههای تنهاشان بر دیرَکها، همچون یادشان، رنجِ رفتنِشان بر سینههامان و زخمی که از سوگِ توأمانِشان بر جانت نشست.
مدام در سرم تکرار میشود: «به مامان چیزی نگو... عزیز اینا برا ورزشه.»
گلرخ ایرایی، شهریور ۱۴۰۳، زندان اوین
#ماشاالله_کرمی #محمدمهدی_کرمی #محمد_حسینی #کف_خیابان #زن_زندگی_آزادی
#بیانیه #گلرخ_ایرایی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
«سلام توانا، من همونی هستم که در این دو سال و نیم گذشته، هر جایی که میرم، عکس و یاد برادرم محمد حسینی هم با من هست. سر سفرهدهفتسین، تو طبیعت، تو مهمونیها، تو مسافرتها ..
و حالا رفتم ماسوله و باز یاد برادرم با من بود و زنده نگه میدارم یادش رو تا پیروزی و بعد از پیروزی.
کیان (محمد حسینی) به من شهامت و انگیزه میده، برای ایستادگی، برای مقاومت و برای آزادی»
- ویدیو و متن ارسالی مخاطبان توانا
#محمد_حسینی #کیان_حسینی
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
📱 Tavaana
📱 Tavaana
📱 Tavaana
📱 Tavaana
📱 tavaana
📱 Beshkan
📱 Dialogue
📱 tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
و حالا رفتم ماسوله و باز یاد برادرم با من بود و زنده نگه میدارم یادش رو تا پیروزی و بعد از پیروزی.
کیان (محمد حسینی) به من شهامت و انگیزه میده، برای ایستادگی، برای مقاومت و برای آزادی»
- ویدیو و متن ارسالی مخاطبان توانا
#محمد_حسینی #کیان_حسینی
#علیه_فراموشی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
مادر جاویدنام سیدجواد موسوی، در پیامی خطاب به مردم ایران از آنها خواست که در برابر ظلم و ستم بیتفاوت نباشند و نگذارد مادر دیگری داغدار فرزندش شود.
متن پیام ایشان به شرح زیر است:
«درود بر هم وطنان غیرتمند و آگاهم بیایید به خاطر مهسا ،بخاطر کیان، بخاطر خدانور و مجیدرضا به خاطر جگرگوشههایِ ما مادران داغدار و فرزندان خودتان، به خاطر کرامت انسانی و وطنمان ایران بی تفاوت نباشیم ،در برابر ظلم و ستم سکوت نکنیم. اجازه ندهیم بخاطر سکوتمان خیال کنند انسانیت در بین ما از بین رفته است. نگذاریم بیتفاوتی ما باعث شود که روز بروز وقیح تر شوند و با بی شرمی تمام به جنایت های خود ادامه دهند.نگذاریم ما را اقلیت بدانند و بخاطر همین خیال باطل کنند.عاجزانه درخواست میکنم نگذارید مادر دیگری داغدار عزیزش شود.😭😭😭
درشهری که چراغهایش خاموش است، تو اندازه توانت روشن باش! گاهی جلوى پاى خودرا روشن کن وگاهی جلوى پاى دیگرى را. فقط خاموش نباش بیتفاوت نباش و انسان باش…»
- سیدجواد موسوی، یکی از معترضانی است که هم به چشمهایش شلیک شد و هم جانش را از دست داد. پیکرش را هم کنار کانال آب انداختند و موتورسواران دور پیکرش خندهها زدند.
شلیک به چشمهای معترضان صرفا به نابینایی یک یا دو چشم آنها منتهی نشده است، بلکه نیروهای سرکوب در اصفهان، ۲۶آبان، در مراسم چهلم «احمد شکراللهی» از کشتههای این اعتراضات، با شلیک مستقیم به چشمهای «سید جواد موسوی»، او را کشتند.
جواد موسوی از مخاطبان توانا بود و هنوز کامنتهایش زیر برخی پستهای توانا وجود دارد.
#سید_جواد_موسوی #مادران_دادخواه #کیان_پیرفلک #محمد_مهدی_کرمی #مجیدرضا_رهنورد #داذخواهی #محمد_حسینی #مجید_کاظمی #صالح_میرهاشمی #سعید_یعقوبی #یاری_مدنی_توانا
📱 Tavaana
📱 Tavaana
📱 Tavaana
📱 Tavaana
📱 tavaana
📱 Beshkan
📱 Dialogue
📱 tavaana
@Tavaana_TavaanaTech
متن پیام ایشان به شرح زیر است:
«درود بر هم وطنان غیرتمند و آگاهم بیایید به خاطر مهسا ،بخاطر کیان، بخاطر خدانور و مجیدرضا به خاطر جگرگوشههایِ ما مادران داغدار و فرزندان خودتان، به خاطر کرامت انسانی و وطنمان ایران بی تفاوت نباشیم ،در برابر ظلم و ستم سکوت نکنیم. اجازه ندهیم بخاطر سکوتمان خیال کنند انسانیت در بین ما از بین رفته است. نگذاریم بیتفاوتی ما باعث شود که روز بروز وقیح تر شوند و با بی شرمی تمام به جنایت های خود ادامه دهند.نگذاریم ما را اقلیت بدانند و بخاطر همین خیال باطل کنند.عاجزانه درخواست میکنم نگذارید مادر دیگری داغدار عزیزش شود.😭😭😭
درشهری که چراغهایش خاموش است، تو اندازه توانت روشن باش! گاهی جلوى پاى خودرا روشن کن وگاهی جلوى پاى دیگرى را. فقط خاموش نباش بیتفاوت نباش و انسان باش…»
- سیدجواد موسوی، یکی از معترضانی است که هم به چشمهایش شلیک شد و هم جانش را از دست داد. پیکرش را هم کنار کانال آب انداختند و موتورسواران دور پیکرش خندهها زدند.
شلیک به چشمهای معترضان صرفا به نابینایی یک یا دو چشم آنها منتهی نشده است، بلکه نیروهای سرکوب در اصفهان، ۲۶آبان، در مراسم چهلم «احمد شکراللهی» از کشتههای این اعتراضات، با شلیک مستقیم به چشمهای «سید جواد موسوی»، او را کشتند.
جواد موسوی از مخاطبان توانا بود و هنوز کامنتهایش زیر برخی پستهای توانا وجود دارد.
#سید_جواد_موسوی #مادران_دادخواه #کیان_پیرفلک #محمد_مهدی_کرمی #مجیدرضا_رهنورد #داذخواهی #محمد_حسینی #مجید_کاظمی #صالح_میرهاشمی #سعید_یعقوبی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
سال گذشته تقریبا در چنین روزهایی بود که آقای اصغر نیکوکار، بازداشت شد. همین فردی که بر سر مزار جاویدنام محمد حسینی در حال نواختن ساز است.
او در فروردین ماه ۱۴۰۳، تحت نظارت و با پابند الکترونیکی از زندان عادلآباد شیراز آزاد شد. این نوازنده تار باقیمانده دوران محکومیت خود را در خارج از زندان و با محدودیت تردد سپری خواهد کرد.
اصغر نیکوکار در تاریخ نوزدهم شهریورماه ۱۴۰۲، توسط نیروهای امنیتی در شهرستان زرقان استان فارس بازداشت شد. وی چندی بعد از زندان عادلآباد به زندان نظام یا زندان شماره دو شیراز منتقل شد.
آقای نیکوکار در آذرماه ۱۴۰۲ توسط شعبه اول دادگاه انقلاب شیراز بابت اتهام اجتماع و تبانی به پنج سال حبس تعزیری و از بابت اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.
سرانجام او در تاریخ بیست و یکم اسفندماه، به زندان عادلآباد شیراز بازگردانده شد.
این هنرمند مردمی به دلیل حمایت از آسیبدیدگان چشمی جنبش زن، زندگی، آزادی و حضور بر مزار جانباختگان و نوازدگی بر مزار آنها بازداشت و به اتهامات واهی محاکمه شده است.
جرم! این هنرمند، نوازندگی بر مزار جانباختگان بوده است.
#اصغر_نیکوکار #زن_زندگی_آزادی #محمد_حسینی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
او در فروردین ماه ۱۴۰۳، تحت نظارت و با پابند الکترونیکی از زندان عادلآباد شیراز آزاد شد. این نوازنده تار باقیمانده دوران محکومیت خود را در خارج از زندان و با محدودیت تردد سپری خواهد کرد.
اصغر نیکوکار در تاریخ نوزدهم شهریورماه ۱۴۰۲، توسط نیروهای امنیتی در شهرستان زرقان استان فارس بازداشت شد. وی چندی بعد از زندان عادلآباد به زندان نظام یا زندان شماره دو شیراز منتقل شد.
آقای نیکوکار در آذرماه ۱۴۰۲ توسط شعبه اول دادگاه انقلاب شیراز بابت اتهام اجتماع و تبانی به پنج سال حبس تعزیری و از بابت اتهام تبلیغ علیه نظام به یک سال حبس تعزیری محکوم شد.
سرانجام او در تاریخ بیست و یکم اسفندماه، به زندان عادلآباد شیراز بازگردانده شد.
این هنرمند مردمی به دلیل حمایت از آسیبدیدگان چشمی جنبش زن، زندگی، آزادی و حضور بر مزار جانباختگان و نوازدگی بر مزار آنها بازداشت و به اتهامات واهی محاکمه شده است.
جرم! این هنرمند، نوازندگی بر مزار جانباختگان بوده است.
#اصغر_نیکوکار #زن_زندگی_آزادی #محمد_حسینی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آه ای وطن، بگو چه کنم با خیال تو
ای طی شده جوانی من در زوال تو
تا آن دم دوباره که زیبات میکنم
کبریت لای پلک، تماشات میکنم
اویی اگر که هست، به آن او سپردمت
چون مومنان، به ضامن آهو سپردمت
شعر، موسیقی و تصویر: طاها میرحسینی
taahaa_mirhoseini
#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #محمد_حسینی #خدانور_لجه_ای #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
ای طی شده جوانی من در زوال تو
تا آن دم دوباره که زیبات میکنم
کبریت لای پلک، تماشات میکنم
اویی اگر که هست، به آن او سپردمت
چون مومنان، به ضامن آهو سپردمت
شعر، موسیقی و تصویر: طاها میرحسینی
taahaa_mirhoseini
#مهسا_امینی #زن_زندگی_آزادی #محمد_حسینی #خدانور_لجه_ای #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
شب گذشته در سالگرد جانباختن مهسا امینی و آغاز خیزش انقلابی ۴۰۱، در جزیره قشم، هموطنانمان به یاد جانباختگان راه آزادی این بالنها را که نام برخی از عزیزان روی آنها بود به آسمان فرستادند و آرزو کردند که میهنمان از چنگال ضحاک آزاد شود.
#مهسا_امينى #نیکا_شاکرمی #سارینا_اسماعیل_زاده #کیان_پیرفلک #محمد_حسینی #محسن_شکاری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
#مهسا_امينى #نیکا_شاکرمی #سارینا_اسماعیل_زاده #کیان_پیرفلک #محمد_حسینی #محسن_شکاری #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
من #سیدمحمد_حسینی هستم. من کشته شدم، در تاریخ ۲۸ مهرماه ۱۴۰۱. بیست و دو سالم بود متولد ۱۳۷۹، فرزند سید هادی و ملیحه، یه برادر بزرگتر از خودم داشتم و اهل و ساکن سقز در استان کردستان بودم. شغلم رانندگی بود و مسافرکشی میکردم. بین دوستا و خانوادم به متانت و شجاعت و نترسی معروف بودم و همیشه به دنبال گرفتن حقم بودم.
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی، مردم معترض سقز هم به خیابونا اومدن، منم رفتم تا حقمو فریاد بزنم. روز ۲۸ مهرماه بود که نیروهای امنیتی با کمک یکی از فامیلام بنام «ابراهیم اباذری» که جزو نیروهای سرکوب بود منو شناسایی کردن. بعدش یکی از سرکوبگرا به من تلفن زد و خواست که یه مسافر بین شهری رو با دستمزد بالا به مقصد برسونم، منم قبول کردم و ساعت یک شب از منزل خارج شدم. تعدادی از نیروهای امنیتی منو بعد از طی مسافتی خارج از شهر سقز تو منطقه «قوخ» با باتوم از پشت سر مورد ضرب و جرح شدید قرار دادن به طرز فجیعی به قتل رسوندن… و بعد از تزریق آمپول هوا منو تو ماشینم رها کردن و روز بعد خبر مرگمو به عنوان خودکشی به خانوادم اطلاع دادن.
در واقع این یه نقشه از پیش تعیین شده بود که ابراهیم اباذری طراحی کرده بود و باعث کشته شدن من به دست نیروهای امنیتی شد…
وقتی پیکر بیجون من به بیمارستان و پزشکی قانونی منتقل شد هیچ برگه ای به خانوادم داده نشد و بعد گفتن من بر اثر مسمومیت از بین رفتم.
جمعه ۲۹ مهر ماه ۱۴۰۱ ، مراسم خاکسپاری من با کنترل شدید نیروهای اطلاعات سپاه و با ممنوعیت حضور مردم در تاریکی شب انجام شد و من مظلومانه در قبرستان سقز به خاک سپرده شدم…
بعد از کشته شدن من اطلاعات سپاه با تهدید و فشار زیادی که به خانوادم وارد کردن اونا رو از طرح شکایت منصرف و مجبورشون کردن که قتل منو خودکشی اعلام کنن و به هیچ عنوان جریان کشته شدنم رو رسانه ای نکنن وگرنه جنازه منو تحویلشون نمیدن. اونا مادرم رو تحت فشار گذاشتن که با کسی صحبت نکنه. یکی از کادرهای زن اطلاعات سپاه تمام مدت در مراسم خاکسپاری و ختم و حتی توی خونمون مادرم رو تحت نظر داشت و روابطش رو کنترل میکرد و اجازه نمیداد که با کسی صحبت کنه. در نتیجه همین فشارها و غم مرگ من بود که مادرم دچار سکته مغزی شد و به کما رفت. نیروهای امنیتی تا ماهها خانوادمو تهدید میکردن که برادر بزرگمو سر به نیست میکنن اگه در مورد قتل من اطلاع رسانی بشه به همین دلیل بود که خبر این جنایت پخش نشد.
مادرم #ملیحه_حسن_نژاد روز یکشنبه ۱۸ تیر ماه ۱۴۰۲ بعد از هفت ماه که توی کما بود در بیمارستان رجایی تهران از دنیا رفت و اومد پیش من…
هموطن من بهای به دست آوردن آزادی رو با نثار جان شیرین خودم و مادر عزیزم پرداختم، نذار خون به ناحق ریخته شده ما هدر بره. راهمو ادامه بده و منو به یاد داشته باش تا روز پیروزی…💔
جمعآوری اطلاعات و تنظیم متن از خانم لعبت
#علیه_فراموشی #سقز #مهسا_امینی #محمد_حسینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
با شروع اعتراضات سراسری بعد از کشته شدن مهسا امینی، مردم معترض سقز هم به خیابونا اومدن، منم رفتم تا حقمو فریاد بزنم. روز ۲۸ مهرماه بود که نیروهای امنیتی با کمک یکی از فامیلام بنام «ابراهیم اباذری» که جزو نیروهای سرکوب بود منو شناسایی کردن. بعدش یکی از سرکوبگرا به من تلفن زد و خواست که یه مسافر بین شهری رو با دستمزد بالا به مقصد برسونم، منم قبول کردم و ساعت یک شب از منزل خارج شدم. تعدادی از نیروهای امنیتی منو بعد از طی مسافتی خارج از شهر سقز تو منطقه «قوخ» با باتوم از پشت سر مورد ضرب و جرح شدید قرار دادن به طرز فجیعی به قتل رسوندن… و بعد از تزریق آمپول هوا منو تو ماشینم رها کردن و روز بعد خبر مرگمو به عنوان خودکشی به خانوادم اطلاع دادن.
در واقع این یه نقشه از پیش تعیین شده بود که ابراهیم اباذری طراحی کرده بود و باعث کشته شدن من به دست نیروهای امنیتی شد…
وقتی پیکر بیجون من به بیمارستان و پزشکی قانونی منتقل شد هیچ برگه ای به خانوادم داده نشد و بعد گفتن من بر اثر مسمومیت از بین رفتم.
جمعه ۲۹ مهر ماه ۱۴۰۱ ، مراسم خاکسپاری من با کنترل شدید نیروهای اطلاعات سپاه و با ممنوعیت حضور مردم در تاریکی شب انجام شد و من مظلومانه در قبرستان سقز به خاک سپرده شدم…
بعد از کشته شدن من اطلاعات سپاه با تهدید و فشار زیادی که به خانوادم وارد کردن اونا رو از طرح شکایت منصرف و مجبورشون کردن که قتل منو خودکشی اعلام کنن و به هیچ عنوان جریان کشته شدنم رو رسانه ای نکنن وگرنه جنازه منو تحویلشون نمیدن. اونا مادرم رو تحت فشار گذاشتن که با کسی صحبت نکنه. یکی از کادرهای زن اطلاعات سپاه تمام مدت در مراسم خاکسپاری و ختم و حتی توی خونمون مادرم رو تحت نظر داشت و روابطش رو کنترل میکرد و اجازه نمیداد که با کسی صحبت کنه. در نتیجه همین فشارها و غم مرگ من بود که مادرم دچار سکته مغزی شد و به کما رفت. نیروهای امنیتی تا ماهها خانوادمو تهدید میکردن که برادر بزرگمو سر به نیست میکنن اگه در مورد قتل من اطلاع رسانی بشه به همین دلیل بود که خبر این جنایت پخش نشد.
مادرم #ملیحه_حسن_نژاد روز یکشنبه ۱۸ تیر ماه ۱۴۰۲ بعد از هفت ماه که توی کما بود در بیمارستان رجایی تهران از دنیا رفت و اومد پیش من…
هموطن من بهای به دست آوردن آزادی رو با نثار جان شیرین خودم و مادر عزیزم پرداختم، نذار خون به ناحق ریخته شده ما هدر بره. راهمو ادامه بده و منو به یاد داشته باش تا روز پیروزی…💔
جمعآوری اطلاعات و تنظیم متن از خانم لعبت
#علیه_فراموشی #سقز #مهسا_امینی #محمد_حسینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
خودش گفته بود اسمم رو عوض کنید:
آزادی کرمی.
آزادی از طناب دار و چوبه دار نترسید.
آزادی گفت بیگناهم.
ما بذر «آزادی» کاشتیم.
- صدای ماندگار منتسب پدر محمدمهدی کرمی
چه شاعرانه سخن میگوید، وقتی سخنی از عمق جان در آید و با احساس بیان شود، رنگ و بوی شاعرانه میگیرد.
این صداها ماندگار است و در تاریخ ثبت میشود. «آزادی از طناب دار نترسید»...
فکرش را بکنید، جمهوری اسلامی یک پسر را ظالمانه کشت و پدر را به حبس محکوم کرد. پدری دادخواه که هر روز سر مزار عزیزانش حاضر میشد....
بیایید همه ما نام کوچکمان آزادی باشد
«بیا بیا که کوچه میزند تو را صدا،صدا
به نام کوچکت که نام آزادیست
بگو بگو
به هر که بغض کهنه اش نشسته در گلو
بگو در این میانه تنها نیست»
- این ویدیو را یکی از همراهان عزیز توانا سال گذشته درست کرده بود.
پی نوشت: برخی منابع میگویند صدای ابتدای ویدیو، صدای آقا ماشاالله نیست، بلکه صدای یکی از اقوام است.
امروز زادروز جاویدنام محمدمهدی کرمی است. او تازه امروز ۲۲ ساله میشد.
#آزادی_کرمی #محمدمهدی_کرمی #کومار_کرمی #محمد_حسینی #کیان_حسینی #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آزادی کرمی.
آزادی از طناب دار و چوبه دار نترسید.
آزادی گفت بیگناهم.
ما بذر «آزادی» کاشتیم.
- صدای ماندگار منتسب پدر محمدمهدی کرمی
چه شاعرانه سخن میگوید، وقتی سخنی از عمق جان در آید و با احساس بیان شود، رنگ و بوی شاعرانه میگیرد.
این صداها ماندگار است و در تاریخ ثبت میشود. «آزادی از طناب دار نترسید»...
فکرش را بکنید، جمهوری اسلامی یک پسر را ظالمانه کشت و پدر را به حبس محکوم کرد. پدری دادخواه که هر روز سر مزار عزیزانش حاضر میشد....
بیایید همه ما نام کوچکمان آزادی باشد
«بیا بیا که کوچه میزند تو را صدا،صدا
به نام کوچکت که نام آزادیست
بگو بگو
به هر که بغض کهنه اش نشسته در گلو
بگو در این میانه تنها نیست»
- این ویدیو را یکی از همراهان عزیز توانا سال گذشته درست کرده بود.
پی نوشت: برخی منابع میگویند صدای ابتدای ویدیو، صدای آقا ماشاالله نیست، بلکه صدای یکی از اقوام است.
امروز زادروز جاویدنام محمدمهدی کرمی است. او تازه امروز ۲۲ ساله میشد.
#آزادی_کرمی #محمدمهدی_کرمی #کومار_کرمی #محمد_حسینی #کیان_حسینی #زن_زندگی_آزادی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز دومین سالگرد جانباختن جاویدنام نیما نوری ست. مهناز قدیانی، مادرش این ویدیو را منتشر کرده است. لحظاتی از زندگی و آخرین لحظههای زندگی نیما پس از مجروح شدن، ضجههای مادر بر سر مزار و صدای دلتنگ پدر...
- نیما نوری تنها ۱۸ سال داشت و تکفرزند خانوداهشان بود.
۱۲ آبان ۱۴۰۱ با شلیک ماموران به سینه و رانش در خرمدشت کرج کشته شد.
نیما برای حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی به خیابان رفته بود. پیشتر در پیامی به صفحه ۱۵۰۰ تصویر نوشته بود:
"حاضرم جونمو تو این راه بذارم."
نیما نوری، ۱۸ ساله و اهل کرج، برای شرکت در مراسم چهلم جاویدنام حدیث نجفی و پارسا رضادوست عازم بهشت سکینه بود که در میانه راه قربانی خشونت نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی شد.
به گفته یک منبع آگاه: «نیما در راه کمالشهر به سمت بهشت سکینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته و ابتدا به درمانگاه وصال در کرج منتقل شده،
در درمانگاه وصال گفته بودند خونریزی دارد و کار ما نیست باید به بیمارستان برده شود. به آمبولانس زنگ زده بودند و بعد به بیمارستان شهید مدنی بردند. حدود ساعت ۴-۵ بعداز ظهر بود که خانوادهاش از این با خبر شدند. نخست به آنها گفتند تیر جنگی به ران پایاش برخورد کرده و در اتاق عمل است، به همین دلیل اجازه ورود به بیمارستان را نمیدادند و بعد از چند ساعت حدود ساعت ۱۲ شب گفتند که فوت کرده و مشخص شد گلوله به پهلو و ران پایاش شلیک شده است.»
نیما، متولد ۲۷ فروردین ۱۳۸۳ بود. او تنها فرزند خانواده بود و هیچ خواهری و برادری نداشت.
نیما، دیپلم داشت و قرار بود برای پایان خدمت درخواست بدهد.
ماموران پیکر او را گروگان گرفته بودند و مدتها تحویل خانواده نمیدادند. روی سنگ مزار نیما نوشته شده: تو راه آزادی کشته شدم، قول بده به جای منم آزاده زندگی کنی.
پدر و مادر نیما در چهلم فرزندشان، با فریادزدن نام او، کبوترانی را رها کردند.
https://tavaana.org/nimanouri/
#نیما_نوری #کشته_شدگان_اعتراضات_سراسری #اعتراضات_سراسری #کرج #مهسا_امینی #مهدی_حضرتی #محمد_مهدی_کرمی #محمد_حسینی #حمید_رضا_روحی #سپهر_اعظمی #یلدا_آقافضلی #حدیث_نجفی #پژمان_قلی_پور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
- نیما نوری تنها ۱۸ سال داشت و تکفرزند خانوداهشان بود.
۱۲ آبان ۱۴۰۱ با شلیک ماموران به سینه و رانش در خرمدشت کرج کشته شد.
نیما برای حضور در مراسم چهلم حدیث نجفی به خیابان رفته بود. پیشتر در پیامی به صفحه ۱۵۰۰ تصویر نوشته بود:
"حاضرم جونمو تو این راه بذارم."
نیما نوری، ۱۸ ساله و اهل کرج، برای شرکت در مراسم چهلم جاویدنام حدیث نجفی و پارسا رضادوست عازم بهشت سکینه بود که در میانه راه قربانی خشونت نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی شد.
به گفته یک منبع آگاه: «نیما در راه کمالشهر به سمت بهشت سکینه مورد اصابت گلوله قرار گرفته و ابتدا به درمانگاه وصال در کرج منتقل شده،
در درمانگاه وصال گفته بودند خونریزی دارد و کار ما نیست باید به بیمارستان برده شود. به آمبولانس زنگ زده بودند و بعد به بیمارستان شهید مدنی بردند. حدود ساعت ۴-۵ بعداز ظهر بود که خانوادهاش از این با خبر شدند. نخست به آنها گفتند تیر جنگی به ران پایاش برخورد کرده و در اتاق عمل است، به همین دلیل اجازه ورود به بیمارستان را نمیدادند و بعد از چند ساعت حدود ساعت ۱۲ شب گفتند که فوت کرده و مشخص شد گلوله به پهلو و ران پایاش شلیک شده است.»
نیما، متولد ۲۷ فروردین ۱۳۸۳ بود. او تنها فرزند خانواده بود و هیچ خواهری و برادری نداشت.
نیما، دیپلم داشت و قرار بود برای پایان خدمت درخواست بدهد.
ماموران پیکر او را گروگان گرفته بودند و مدتها تحویل خانواده نمیدادند. روی سنگ مزار نیما نوشته شده: تو راه آزادی کشته شدم، قول بده به جای منم آزاده زندگی کنی.
پدر و مادر نیما در چهلم فرزندشان، با فریادزدن نام او، کبوترانی را رها کردند.
https://tavaana.org/nimanouri/
#نیما_نوری #کشته_شدگان_اعتراضات_سراسری #اعتراضات_سراسری #کرج #مهسا_امینی #مهدی_حضرتی #محمد_مهدی_کرمی #محمد_حسینی #حمید_رضا_روحی #سپهر_اعظمی #یلدا_آقافضلی #حدیث_نجفی #پژمان_قلی_پور #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech