مهری بهرامی، کارآفرینی با ارادهای آهنین
مهری بهرامی در سال ۱۳۴۸ در روستای میشیجان شهرستان خمین متولد شد و بعد از ازدواج با همسرش، در روستای خوراوند ساکن شد. او در سال ۱۳۹۰ با گذراندن کلاسهای #کارآفرینی تصمیم به تاسیس یک نانوایی در روستایشان گرفت و با دو خانم دیگر ساکن روستا در آنجا مشغول به کار شدند. پیش از آن در آن #روستا #نانوایی وجود نداشت.
#زنان #زنان_موفق
@Tavaana_TavaanaTech
مهری بهرامی در سال ۱۳۴۸ در روستای میشیجان شهرستان خمین متولد شد و بعد از ازدواج با همسرش، در روستای خوراوند ساکن شد. او در سال ۱۳۹۰ با گذراندن کلاسهای #کارآفرینی تصمیم به تاسیس یک نانوایی در روستایشان گرفت و با دو خانم دیگر ساکن روستا در آنجا مشغول به کار شدند. پیش از آن در آن #روستا #نانوایی وجود نداشت.
#زنان #زنان_موفق
@Tavaana_TavaanaTech
.
با هدف #فرهنگسازی #بازیافت و کمک به #نیازمندان برگزار شد:
نمایشگاه خط کوفی با درهای #بطری
چندی پیش کمپین مردمی و محیط زیستی «آرتوان» در #مشهد با هدف کمک به #کودکان بیماریهای خاص، #معلولان و نیازمندان و با استفاده از درهای بطری نمایشگاه خط کوفی برگزار کرد. این کار گامی در جهت فرهنگسازی بازیافت و #کارآفرینی بوده است.
کمپینی مردمی جمعآوری در بطری در جهت ارتقا فرهنگ بازیافت به شکل موثر و همچنین کمک به نیازمندان فعالیت میکند. این کمپین به نام کمپین «دربطری» یا «ویلچر» در ایران معروف شد و کارش را از تبریز آغاز کرد و در چند استان دیگر نیز فعالیت میکند. کمپین فعالیت تشکیلاتی خود را در خراسان با نام #آرتوان از اردیبهشت ۹۴ با شعار «میشه دور نریخت» شروع کرد. «آرتوان» نام یکی از فرمانروایان اشکانی و در لغت به معنای (یاری رساننده درستکاران) است.
عکس و گزارش ارسال شده توسط همراهان توانا
@Tavaana_TavaanaTech
با هدف #فرهنگسازی #بازیافت و کمک به #نیازمندان برگزار شد:
نمایشگاه خط کوفی با درهای #بطری
چندی پیش کمپین مردمی و محیط زیستی «آرتوان» در #مشهد با هدف کمک به #کودکان بیماریهای خاص، #معلولان و نیازمندان و با استفاده از درهای بطری نمایشگاه خط کوفی برگزار کرد. این کار گامی در جهت فرهنگسازی بازیافت و #کارآفرینی بوده است.
کمپینی مردمی جمعآوری در بطری در جهت ارتقا فرهنگ بازیافت به شکل موثر و همچنین کمک به نیازمندان فعالیت میکند. این کمپین به نام کمپین «دربطری» یا «ویلچر» در ایران معروف شد و کارش را از تبریز آغاز کرد و در چند استان دیگر نیز فعالیت میکند. کمپین فعالیت تشکیلاتی خود را در خراسان با نام #آرتوان از اردیبهشت ۹۴ با شعار «میشه دور نریخت» شروع کرد. «آرتوان» نام یکی از فرمانروایان اشکانی و در لغت به معنای (یاری رساننده درستکاران) است.
عکس و گزارش ارسال شده توسط همراهان توانا
@Tavaana_TavaanaTech
زنی که ثابت کرد #کارآفرینی، کاری #مردانه نیست
«خاطرم میآید که در فروردین ماه ۵۸ بود و درست پس از تعطیلات عید نوروز روزنامهای خریده بودم تا از روی آن بتوانم با مراجعه به آگهیهای ثبتشده استخدامی برای خود کاری را دست و پا کنم. در میدان ولیعصر در کناره باجه تلفن و در صف متقاضیان استفاده از تلفن ایستاده بودم که دختر خانمی در کنار من نیز در انتظار نوبت بود سر صحبت با ایشان باز شد و وقتی مطلع شد که من به زبان انگلیسی تسلط دارم پیشنهاد کرد که اتفاقاً شوهر خواهر من در یک شرکت بینالمللی سهامدار است و در آن شرکت نیاز دارند که از وجود یک مترجم برای کارهای بینالمللی خود استفاده کنند. سپس شماره تلفن آن محل را به من داد. من هم با آن شماره تماس گرفتم و قرار گذاشتم که فردا صبح به آن محل بروم. این خاطرات بر میگردد به حدود ۳۵ سال قبل.»
زنی که در نهایت به عنوان مترجم یک شرکت حمل و نقل کار خود را آغاز کرده بود، امروز خود صاحب یکی از بزرگترین شرکتهای حمل و نقل بینالمللیست و به عنوان یکی از بزرگترین کارآفرینان در ایران و خاورمیانه مطرح است و جایزه «کارآفرین برتر جهان اسلام» را دریافت کرده است. او در عین حال زندگی خانوادگی استواری دارد. «فاطمه مقیمی» زنی که به عنوان یکی از ۳۰ میلیاردر ایرانی شناخته میشود، افتخار خود را در این میداند که از هیچ رانتی برای رسیدن به این موقعیت استفاده نکرده است و با وجود اینکه به خاطر جنسیتش بارها مانع و سد راه او شده بودند، اکنون از این خوشنود است که بسیاری از مدیران امروز صنعت حمل و نقل، روزگاری کارمند و پرسنل او بودند.
رویای انجام غیرممکنها
این موفقیتهای پیاپی آن هم از طرف یک زن اصلا به راحتی به دست نیامده است. هم پشتکار ویژهای میطلبید و هم روحیه فوقالعادهای. خود #مقیمی میگوید که همیشه در رویاهایش انجام کارهای غیرممکن را دوست داشت و همین او را به جایی رساند که اکنون هست. اگر بخواهیم از فشار و رنجی که #فاطمه_مقیمی به عنوان یک زن در صنعت حمل و نقل متحمل شد، روایتی داشته باشیم به نظر میرسد که همین خاطره تلخ او کافی باشد: «وارد صحنهای شده بودم که انگار این صحنه، صحنه بازی من نبود. اصلا حاضر نبودند مرا بپذیرند چه برسد به اینکه بخواهند به من به چشم یک رقیب نگاه کنند و دقیقا این سنگاندازیها مرا جسورتر و مصرتر میکرد. حتی بعد از ثبت شرکت، یا مرا در بحثهای تشکلی راه نمیدادند یا اگر مطلع میشدم و میرفتم، اصلا مرا ندید میگرفتند. یادم میآید در یکی از مراسمهای ماه رمضان، افطاری میدادند و من هم خبر شدم و رفتم. گوشه رستوران برای من چادر زدند و گفتند شما برو آنجا بنشین. من یک نفر تنها آنجا نشستم ولی رفتم و باز هم رفتم.» و شاید بر اساس چنین روحیه و مقاومتی است که زنی که «آرش کمانگیر» را به عنوان یک «ایدهآلیست» به عنوان الگوی خود در زندگی میشناسد، همچون آن کمانگیر افسانهای، تیر موفقیت خود را آنچنان پرتاب میکند که مرزهای درک مردانه از #توانایی یک زن در جامعه ایرانی را فرسنگها جابجا میکند و به اذهان خموده و منجمد #مردمحور نشان میدهد که #موفقیت اقتصادی و شغلی #زن و مرد نمیشناسد!
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/9B0c1j
#زنان #کارآفرین #زنان_توانا #زنان_موفق
@Tavaana_TavaanaTech
«خاطرم میآید که در فروردین ماه ۵۸ بود و درست پس از تعطیلات عید نوروز روزنامهای خریده بودم تا از روی آن بتوانم با مراجعه به آگهیهای ثبتشده استخدامی برای خود کاری را دست و پا کنم. در میدان ولیعصر در کناره باجه تلفن و در صف متقاضیان استفاده از تلفن ایستاده بودم که دختر خانمی در کنار من نیز در انتظار نوبت بود سر صحبت با ایشان باز شد و وقتی مطلع شد که من به زبان انگلیسی تسلط دارم پیشنهاد کرد که اتفاقاً شوهر خواهر من در یک شرکت بینالمللی سهامدار است و در آن شرکت نیاز دارند که از وجود یک مترجم برای کارهای بینالمللی خود استفاده کنند. سپس شماره تلفن آن محل را به من داد. من هم با آن شماره تماس گرفتم و قرار گذاشتم که فردا صبح به آن محل بروم. این خاطرات بر میگردد به حدود ۳۵ سال قبل.»
زنی که در نهایت به عنوان مترجم یک شرکت حمل و نقل کار خود را آغاز کرده بود، امروز خود صاحب یکی از بزرگترین شرکتهای حمل و نقل بینالمللیست و به عنوان یکی از بزرگترین کارآفرینان در ایران و خاورمیانه مطرح است و جایزه «کارآفرین برتر جهان اسلام» را دریافت کرده است. او در عین حال زندگی خانوادگی استواری دارد. «فاطمه مقیمی» زنی که به عنوان یکی از ۳۰ میلیاردر ایرانی شناخته میشود، افتخار خود را در این میداند که از هیچ رانتی برای رسیدن به این موقعیت استفاده نکرده است و با وجود اینکه به خاطر جنسیتش بارها مانع و سد راه او شده بودند، اکنون از این خوشنود است که بسیاری از مدیران امروز صنعت حمل و نقل، روزگاری کارمند و پرسنل او بودند.
رویای انجام غیرممکنها
این موفقیتهای پیاپی آن هم از طرف یک زن اصلا به راحتی به دست نیامده است. هم پشتکار ویژهای میطلبید و هم روحیه فوقالعادهای. خود #مقیمی میگوید که همیشه در رویاهایش انجام کارهای غیرممکن را دوست داشت و همین او را به جایی رساند که اکنون هست. اگر بخواهیم از فشار و رنجی که #فاطمه_مقیمی به عنوان یک زن در صنعت حمل و نقل متحمل شد، روایتی داشته باشیم به نظر میرسد که همین خاطره تلخ او کافی باشد: «وارد صحنهای شده بودم که انگار این صحنه، صحنه بازی من نبود. اصلا حاضر نبودند مرا بپذیرند چه برسد به اینکه بخواهند به من به چشم یک رقیب نگاه کنند و دقیقا این سنگاندازیها مرا جسورتر و مصرتر میکرد. حتی بعد از ثبت شرکت، یا مرا در بحثهای تشکلی راه نمیدادند یا اگر مطلع میشدم و میرفتم، اصلا مرا ندید میگرفتند. یادم میآید در یکی از مراسمهای ماه رمضان، افطاری میدادند و من هم خبر شدم و رفتم. گوشه رستوران برای من چادر زدند و گفتند شما برو آنجا بنشین. من یک نفر تنها آنجا نشستم ولی رفتم و باز هم رفتم.» و شاید بر اساس چنین روحیه و مقاومتی است که زنی که «آرش کمانگیر» را به عنوان یک «ایدهآلیست» به عنوان الگوی خود در زندگی میشناسد، همچون آن کمانگیر افسانهای، تیر موفقیت خود را آنچنان پرتاب میکند که مرزهای درک مردانه از #توانایی یک زن در جامعه ایرانی را فرسنگها جابجا میکند و به اذهان خموده و منجمد #مردمحور نشان میدهد که #موفقیت اقتصادی و شغلی #زن و مرد نمیشناسد!
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/9B0c1j
#زنان #کارآفرین #زنان_توانا #زنان_موفق
@Tavaana_TavaanaTech
Forwarded from آموزشکده توانا
Forwarded from آموزشکده توانا
زنی که ثابت کرد #کارآفرینی، کاری #مردانه نیست
«خاطرم میآید که در فروردین ماه ۵۸ بود و درست پس از تعطیلات عید نوروز روزنامهای خریده بودم تا از روی آن بتوانم با مراجعه به آگهیهای ثبتشده استخدامی برای خود کاری را دست و پا کنم. در میدان ولیعصر در کناره باجه تلفن و در صف متقاضیان استفاده از تلفن ایستاده بودم که دختر خانمی در کنار من نیز در انتظار نوبت بود سر صحبت با ایشان باز شد و وقتی مطلع شد که من به زبان انگلیسی تسلط دارم پیشنهاد کرد که اتفاقاً شوهر خواهر من در یک شرکت بینالمللی سهامدار است و در آن شرکت نیاز دارند که از وجود یک مترجم برای کارهای بینالمللی خود استفاده کنند. سپس شماره تلفن آن محل را به من داد. من هم با آن شماره تماس گرفتم و قرار گذاشتم که فردا صبح به آن محل بروم. این خاطرات بر میگردد به حدود ۳۵ سال قبل.»
زنی که در نهایت به عنوان مترجم یک شرکت حمل و نقل کار خود را آغاز کرده بود، امروز خود صاحب یکی از بزرگترین شرکتهای حمل و نقل بینالمللیست و به عنوان یکی از بزرگترین کارآفرینان در ایران و خاورمیانه مطرح است و جایزه «کارآفرین برتر جهان اسلام» را دریافت کرده است. او در عین حال زندگی خانوادگی استواری دارد. «فاطمه مقیمی» زنی که به عنوان یکی از ۳۰ میلیاردر ایرانی شناخته میشود، افتخار خود را در این میداند که از هیچ رانتی برای رسیدن به این موقعیت استفاده نکرده است و با وجود اینکه به خاطر جنسیتش بارها مانع و سد راه او شده بودند، اکنون از این خوشنود است که بسیاری از مدیران امروز صنعت حمل و نقل، روزگاری کارمند و پرسنل او بودند.
رویای انجام غیرممکنها
این موفقیتهای پیاپی آن هم از طرف یک زن اصلا به راحتی به دست نیامده است. هم پشتکار ویژهای میطلبید و هم روحیه فوقالعادهای. خود #مقیمی میگوید که همیشه در رویاهایش انجام کارهای غیرممکن را دوست داشت و همین او را به جایی رساند که اکنون هست. اگر بخواهیم از فشار و رنجی که #فاطمه_مقیمی به عنوان یک زن در صنعت حمل و نقل متحمل شد، روایتی داشته باشیم به نظر میرسد که همین خاطره تلخ او کافی باشد: «وارد صحنهای شده بودم که انگار این صحنه، صحنه بازی من نبود. اصلا حاضر نبودند مرا بپذیرند چه برسد به اینکه بخواهند به من به چشم یک رقیب نگاه کنند و دقیقا این سنگاندازیها مرا جسورتر و مصرتر میکرد. حتی بعد از ثبت شرکت، یا مرا در بحثهای تشکلی راه نمیدادند یا اگر مطلع میشدم و میرفتم، اصلا مرا ندید میگرفتند. یادم میآید در یکی از مراسمهای ماه رمضان، افطاری میدادند و من هم خبر شدم و رفتم. گوشه رستوران برای من چادر زدند و گفتند شما برو آنجا بنشین. من یک نفر تنها آنجا نشستم ولی رفتم و باز هم رفتم.» و شاید بر اساس چنین روحیه و مقاومتی است که زنی که «آرش کمانگیر» را به عنوان یک «ایدهآلیست» به عنوان الگوی خود در زندگی میشناسد، همچون آن کمانگیر افسانهای، تیر موفقیت خود را آنچنان پرتاب میکند که مرزهای درک مردانه از #توانایی یک زن در جامعه ایرانی را فرسنگها جابجا میکند و به اذهان خموده و منجمد #مردمحور نشان میدهد که #موفقیت اقتصادی و شغلی #زن و مرد نمیشناسد!
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/9B0c1j
#زنان #کارآفرین #زنان_توانا #زنان_موفق
@Tavaana_TavaanaTech
«خاطرم میآید که در فروردین ماه ۵۸ بود و درست پس از تعطیلات عید نوروز روزنامهای خریده بودم تا از روی آن بتوانم با مراجعه به آگهیهای ثبتشده استخدامی برای خود کاری را دست و پا کنم. در میدان ولیعصر در کناره باجه تلفن و در صف متقاضیان استفاده از تلفن ایستاده بودم که دختر خانمی در کنار من نیز در انتظار نوبت بود سر صحبت با ایشان باز شد و وقتی مطلع شد که من به زبان انگلیسی تسلط دارم پیشنهاد کرد که اتفاقاً شوهر خواهر من در یک شرکت بینالمللی سهامدار است و در آن شرکت نیاز دارند که از وجود یک مترجم برای کارهای بینالمللی خود استفاده کنند. سپس شماره تلفن آن محل را به من داد. من هم با آن شماره تماس گرفتم و قرار گذاشتم که فردا صبح به آن محل بروم. این خاطرات بر میگردد به حدود ۳۵ سال قبل.»
زنی که در نهایت به عنوان مترجم یک شرکت حمل و نقل کار خود را آغاز کرده بود، امروز خود صاحب یکی از بزرگترین شرکتهای حمل و نقل بینالمللیست و به عنوان یکی از بزرگترین کارآفرینان در ایران و خاورمیانه مطرح است و جایزه «کارآفرین برتر جهان اسلام» را دریافت کرده است. او در عین حال زندگی خانوادگی استواری دارد. «فاطمه مقیمی» زنی که به عنوان یکی از ۳۰ میلیاردر ایرانی شناخته میشود، افتخار خود را در این میداند که از هیچ رانتی برای رسیدن به این موقعیت استفاده نکرده است و با وجود اینکه به خاطر جنسیتش بارها مانع و سد راه او شده بودند، اکنون از این خوشنود است که بسیاری از مدیران امروز صنعت حمل و نقل، روزگاری کارمند و پرسنل او بودند.
رویای انجام غیرممکنها
این موفقیتهای پیاپی آن هم از طرف یک زن اصلا به راحتی به دست نیامده است. هم پشتکار ویژهای میطلبید و هم روحیه فوقالعادهای. خود #مقیمی میگوید که همیشه در رویاهایش انجام کارهای غیرممکن را دوست داشت و همین او را به جایی رساند که اکنون هست. اگر بخواهیم از فشار و رنجی که #فاطمه_مقیمی به عنوان یک زن در صنعت حمل و نقل متحمل شد، روایتی داشته باشیم به نظر میرسد که همین خاطره تلخ او کافی باشد: «وارد صحنهای شده بودم که انگار این صحنه، صحنه بازی من نبود. اصلا حاضر نبودند مرا بپذیرند چه برسد به اینکه بخواهند به من به چشم یک رقیب نگاه کنند و دقیقا این سنگاندازیها مرا جسورتر و مصرتر میکرد. حتی بعد از ثبت شرکت، یا مرا در بحثهای تشکلی راه نمیدادند یا اگر مطلع میشدم و میرفتم، اصلا مرا ندید میگرفتند. یادم میآید در یکی از مراسمهای ماه رمضان، افطاری میدادند و من هم خبر شدم و رفتم. گوشه رستوران برای من چادر زدند و گفتند شما برو آنجا بنشین. من یک نفر تنها آنجا نشستم ولی رفتم و باز هم رفتم.» و شاید بر اساس چنین روحیه و مقاومتی است که زنی که «آرش کمانگیر» را به عنوان یک «ایدهآلیست» به عنوان الگوی خود در زندگی میشناسد، همچون آن کمانگیر افسانهای، تیر موفقیت خود را آنچنان پرتاب میکند که مرزهای درک مردانه از #توانایی یک زن در جامعه ایرانی را فرسنگها جابجا میکند و به اذهان خموده و منجمد #مردمحور نشان میدهد که #موفقیت اقتصادی و شغلی #زن و مرد نمیشناسد!
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/9B0c1j
#زنان #کارآفرین #زنان_توانا #زنان_موفق
@Tavaana_TavaanaTech
نسیم یادگار و کارآفرینی برای زنان
goo.gl/MyWvm0
گاهی با یک فکر نو و کار ساده میشود کمکرسان به عدهای دیگر بود. نسیم یادگار دانشجوی دکترای کارآفرینی توانسته است ۳۰ زن سرپرست خانوار و دختر خودسرپرست را مشغول به کار کند. آنها حقوق نسبتا کافی برای زندگیشان دریافت میکنند و همینطور بیمه دارند.
«نسیم یادگار» و همسرش «محمدمهدی معماریانی» هر دو دانشجوی دکترای کارآفرینی هستند و هر دو هم به فعالیتهای اجتماعی میپردازند. او به مهر میگوید: «رشته من در کارشناسی مدیریت صنعتی بود و همسرم مهندسی مکانیک خوانده بود؛ اما فوقلیسانس و دکترا را همزمان در دانشگاه کارآفرینی خواندیم. هر دو هم به طبیعت علاقه داشتیم و در عینحال من پایاننامه فوقلیسانس و دکترایم در زمینه کارآفرینی اجتماعی است.»
داستان از این قرار است که دغدغههای خیرخواهانه و محیطزیستی نسیم باعث شد به فکر تاسیس یک موسسه کارآفرینی بیفتد. «افق بخش سوم» سازمانی غیرانتفاعی که بین خیریهها و بازار کار پلی ایجاد کرده است و سعی دارد که برای محصولات اجتماعی که در خیریهها توسط مددجوها تولید می شود، در بازار جایی باز کند و برای همین از یک طرف به اشتغالزایی و آموزش کسبوکار در کارگاههای خیریهها میپردازد و از طرفی برای این تولیدات بازار فروش پیدا میکند، این سازمان در توضیح کار خود نوشته است: « اندیشه تحول جامعه از طریق تحول بخش سوم یا همان بخش اجتماعی و حرکت به سمت سازمان های اجتماعی نوین(Social enterprise) پروژه ما شد و در سال ۹۳، موسسه بخش سوم (با شماره ثبت 36720) برای تحقق آن متولد شد. رسالت اجتماعی ایجاب می کرد که فعالیت هایمان را نه برای حداکثرسازی سود بلکه برای حداکثر سازی منافع اجتماعی سامان دهیم بنابراین، شکل سازمانی غیر انتفاعی (Not for Profit) را سزاوار یافتیم به این امید که خود موسسه و عملکرد آن، نمودی عینی از رسالت آن برای توسعه کارآفرینی اجتماعی و سازمان های اجتماعی نوین باشد.
نسیم میگوید که ابتدا کودکان اصلیترین گروه هدف او بودند؛ اما وقتی از طریق آنها کاری از پیش نبرد، متوجه شد که «خانواده» و سرپرستان این بچهها بیشتر به توجه نیاز دارند. به همین اطلاعات «افق بخش سوم»، از سال ۹۳ کارش را شروع کرد. هدف این موسسه توسعه کارآفرینی اجتماعی در کشور است.
پروژهای که فعلا در حال انجام دادن آن هستند، یک پروژه به نام «ما نیز» است که کیفهای پارچهای به عنوان جایگزین پلاستیک در خریدهای روزانه تولید میکنند و از طریق خردهفروشیها مثل نانوایی، سوپر و میوهفروشی و در اختیار شهروندان قرار میدهند. درباره این پروژه در وبسایت خود مینویسند: «ایده اصلی پروژه؛ کاهش زبالههای پلاستیکی با استفاده مکرر شهروندان آگاه از ساکهای پارچهای. این ساکها، توسط موسسه غیر انتفاعی بخش سوم با حمایتهای سازمانهای مسئولیت پذیر اجتماعی، در کارگاههای تجهیز شده در بخش اجتماعی و کسب و کارهای خانگی مخاطبین اشتغال پروژه (زنان سرپرست خانوار کم توان، معلولین و معتادان بهبود یافته) تولید شده و در اختیار شهروندان قرار میگیرد.»
نسیم یادگار میگوید شعار ما این است: «ماهی نمیدهیم. ماهیگیری هم یاد نمیدهیم. ما آمدهایم تا صنعت ماهیگیری را تغییر بدهیم.»
https://tavaana.org/fa/NASIMYADEGAR
از طریق این سایت با پروژه های خانم نسیم یادگار بیشتر آشنا شوید:
http://bakhshe3vom.com
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
goo.gl/MyWvm0
گاهی با یک فکر نو و کار ساده میشود کمکرسان به عدهای دیگر بود. نسیم یادگار دانشجوی دکترای کارآفرینی توانسته است ۳۰ زن سرپرست خانوار و دختر خودسرپرست را مشغول به کار کند. آنها حقوق نسبتا کافی برای زندگیشان دریافت میکنند و همینطور بیمه دارند.
«نسیم یادگار» و همسرش «محمدمهدی معماریانی» هر دو دانشجوی دکترای کارآفرینی هستند و هر دو هم به فعالیتهای اجتماعی میپردازند. او به مهر میگوید: «رشته من در کارشناسی مدیریت صنعتی بود و همسرم مهندسی مکانیک خوانده بود؛ اما فوقلیسانس و دکترا را همزمان در دانشگاه کارآفرینی خواندیم. هر دو هم به طبیعت علاقه داشتیم و در عینحال من پایاننامه فوقلیسانس و دکترایم در زمینه کارآفرینی اجتماعی است.»
داستان از این قرار است که دغدغههای خیرخواهانه و محیطزیستی نسیم باعث شد به فکر تاسیس یک موسسه کارآفرینی بیفتد. «افق بخش سوم» سازمانی غیرانتفاعی که بین خیریهها و بازار کار پلی ایجاد کرده است و سعی دارد که برای محصولات اجتماعی که در خیریهها توسط مددجوها تولید می شود، در بازار جایی باز کند و برای همین از یک طرف به اشتغالزایی و آموزش کسبوکار در کارگاههای خیریهها میپردازد و از طرفی برای این تولیدات بازار فروش پیدا میکند، این سازمان در توضیح کار خود نوشته است: « اندیشه تحول جامعه از طریق تحول بخش سوم یا همان بخش اجتماعی و حرکت به سمت سازمان های اجتماعی نوین(Social enterprise) پروژه ما شد و در سال ۹۳، موسسه بخش سوم (با شماره ثبت 36720) برای تحقق آن متولد شد. رسالت اجتماعی ایجاب می کرد که فعالیت هایمان را نه برای حداکثرسازی سود بلکه برای حداکثر سازی منافع اجتماعی سامان دهیم بنابراین، شکل سازمانی غیر انتفاعی (Not for Profit) را سزاوار یافتیم به این امید که خود موسسه و عملکرد آن، نمودی عینی از رسالت آن برای توسعه کارآفرینی اجتماعی و سازمان های اجتماعی نوین باشد.
نسیم میگوید که ابتدا کودکان اصلیترین گروه هدف او بودند؛ اما وقتی از طریق آنها کاری از پیش نبرد، متوجه شد که «خانواده» و سرپرستان این بچهها بیشتر به توجه نیاز دارند. به همین اطلاعات «افق بخش سوم»، از سال ۹۳ کارش را شروع کرد. هدف این موسسه توسعه کارآفرینی اجتماعی در کشور است.
پروژهای که فعلا در حال انجام دادن آن هستند، یک پروژه به نام «ما نیز» است که کیفهای پارچهای به عنوان جایگزین پلاستیک در خریدهای روزانه تولید میکنند و از طریق خردهفروشیها مثل نانوایی، سوپر و میوهفروشی و در اختیار شهروندان قرار میدهند. درباره این پروژه در وبسایت خود مینویسند: «ایده اصلی پروژه؛ کاهش زبالههای پلاستیکی با استفاده مکرر شهروندان آگاه از ساکهای پارچهای. این ساکها، توسط موسسه غیر انتفاعی بخش سوم با حمایتهای سازمانهای مسئولیت پذیر اجتماعی، در کارگاههای تجهیز شده در بخش اجتماعی و کسب و کارهای خانگی مخاطبین اشتغال پروژه (زنان سرپرست خانوار کم توان، معلولین و معتادان بهبود یافته) تولید شده و در اختیار شهروندان قرار میگیرد.»
نسیم یادگار میگوید شعار ما این است: «ماهی نمیدهیم. ماهیگیری هم یاد نمیدهیم. ما آمدهایم تا صنعت ماهیگیری را تغییر بدهیم.»
https://tavaana.org/fa/NASIMYADEGAR
از طریق این سایت با پروژه های خانم نسیم یادگار بیشتر آشنا شوید:
http://bakhshe3vom.com
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #نسیم_یادگار و کارآفرینی برای #زنان گاهی با یک فکر نو و کار ساده میشود کمکرسان به عدهای دیگر بود. نسیم یادگار دانشجوی دکترای کارآفرینی توانسته است ۳۰ #زن_سرپرست_خانوار و دختر خودسرپرست را مشغول به کار کند. آنها حقوق نسبتا کافی برای زندگیشان دریافت میکنند…
انوشه اسکوییان و تلاش برای حفاظت از محیطزیست؛
مدیر شرکتی چند میلیون دلاری در امریکا
goo.gl/jTJtjJ
تا جایی که به خاطر دارد یک رویاپرداز بوده است. خصلتی که از کودکی همراهش بوده و والدینش در این راه مشوقش بودند.. انوشه اسکوییان در سن ۱۴ سالگی برای رویاهایش به امریکا رفت تا کارآفرینی بسیار موفق شود.
انوشه حالا ۵۲ سال سن دارد و در ایران متولد شده است و مسیر مهاجرتش از سال ۱۹۷۸ میلادی آغاز شد. او که فرزند چهارم خانوادهای شش نفره است همراه چند عضو فامیلش در دنور زندگی کرده است و به تحصیل پرداخته است.
اما در همان سال اول مهاجرت که انقلاب در ایران رخ داد انگیزه انوشه برای ماندن و پیشرفت در امریکا بیشتر شد. او برای دستیابی به موفقیت قوانین سختی برای خودش گذاشت و آپارتمانی جدا داشت و مستقل زندگی میکرد.
انوشه در سال ۲۰۰۰ میلادی شرکت «شیپاند شور اینوایرومنتال» را راهاندازی کرد. کمپانی او در منطقه لانگ بیچ کالیفرنیا واقع شده و تلاش میکند آلودگی هوا را کاهش دهد. این شرکت همچنین به کارخانههای بزرگ کمک میکند گازهای گلخانهای کمتری تولید کرده و میزان کربن را نیز کاهش دهند. انوشه درباره شرکتش میگوید: «شیوه کار ما در صنعت کنترل آلودگیها منحصر به فرد است.»
انوشه مهندس شیمی است و در رشته کسب و کار نیز تحصل کرده است. او فارغالتحصیل دانشگاه کلارادو امریکا است.
کمپانی او در سطح ملی فعالیت دارد و در کارش بسیار موفق بوده است. دفاتر کار این کمپانی در سراسر امریکا با هزاران مشتری از کارخانههای تولید مواد شیمیایی، پلاستیک و صنعت چاپ قرار دارند. در حال حاضر صد کارمند برای این شرکت کار می کنند و میزان درآمد شرکت هم ۱۰ میلیون دلار در سال است. شرکت تاسیس شده توسط انوشه در کشور چین نیز شعبهای راهاندازی کرده است.
انوشه وقتی درباره محیط کارش و تعداد زنان کارمند و مدیر صحبت میکند میگوید: «مردان حضور بیشتری دارند. ۹۸ درصد مشتریهای ما مرد هستند. مهندسها و مدیران اکثرا مرد هستند.» اما او توضیح میدهد هیچگاه اجازه نداده است جنسیت مانع کارش شود.
انوشه در ماه اکتبر سال ۲۰۱۵ یکی از زنان برگزیده بخش نهایی جایزه استیوی در زمینه «زنان برای تحول صنعت کاهش آلودگی» بود. او همچنین سازمانی غیرانتفاعی به نام «سی.اچ.آی.ال.دی» یا «کودک» را راهاندازی کرده است که هدف آن کمک به تحصیل کودکان و بازگرداندن آنها به فضای مدرسه است. این سازمان به ایرانیان پناهندهای که به امریکا میآیند نیز کمکرسانی میکند.
.
انوشه درباره فعالیت و کارهای متفرقهاش میگوید: «من میخواهم هم حامی محیطزیست باشم و هم حامی مردمم»
در توانا بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Anooshe%20Oskouian
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
مدیر شرکتی چند میلیون دلاری در امریکا
goo.gl/jTJtjJ
تا جایی که به خاطر دارد یک رویاپرداز بوده است. خصلتی که از کودکی همراهش بوده و والدینش در این راه مشوقش بودند.. انوشه اسکوییان در سن ۱۴ سالگی برای رویاهایش به امریکا رفت تا کارآفرینی بسیار موفق شود.
انوشه حالا ۵۲ سال سن دارد و در ایران متولد شده است و مسیر مهاجرتش از سال ۱۹۷۸ میلادی آغاز شد. او که فرزند چهارم خانوادهای شش نفره است همراه چند عضو فامیلش در دنور زندگی کرده است و به تحصیل پرداخته است.
اما در همان سال اول مهاجرت که انقلاب در ایران رخ داد انگیزه انوشه برای ماندن و پیشرفت در امریکا بیشتر شد. او برای دستیابی به موفقیت قوانین سختی برای خودش گذاشت و آپارتمانی جدا داشت و مستقل زندگی میکرد.
انوشه در سال ۲۰۰۰ میلادی شرکت «شیپاند شور اینوایرومنتال» را راهاندازی کرد. کمپانی او در منطقه لانگ بیچ کالیفرنیا واقع شده و تلاش میکند آلودگی هوا را کاهش دهد. این شرکت همچنین به کارخانههای بزرگ کمک میکند گازهای گلخانهای کمتری تولید کرده و میزان کربن را نیز کاهش دهند. انوشه درباره شرکتش میگوید: «شیوه کار ما در صنعت کنترل آلودگیها منحصر به فرد است.»
انوشه مهندس شیمی است و در رشته کسب و کار نیز تحصل کرده است. او فارغالتحصیل دانشگاه کلارادو امریکا است.
کمپانی او در سطح ملی فعالیت دارد و در کارش بسیار موفق بوده است. دفاتر کار این کمپانی در سراسر امریکا با هزاران مشتری از کارخانههای تولید مواد شیمیایی، پلاستیک و صنعت چاپ قرار دارند. در حال حاضر صد کارمند برای این شرکت کار می کنند و میزان درآمد شرکت هم ۱۰ میلیون دلار در سال است. شرکت تاسیس شده توسط انوشه در کشور چین نیز شعبهای راهاندازی کرده است.
انوشه وقتی درباره محیط کارش و تعداد زنان کارمند و مدیر صحبت میکند میگوید: «مردان حضور بیشتری دارند. ۹۸ درصد مشتریهای ما مرد هستند. مهندسها و مدیران اکثرا مرد هستند.» اما او توضیح میدهد هیچگاه اجازه نداده است جنسیت مانع کارش شود.
انوشه در ماه اکتبر سال ۲۰۱۵ یکی از زنان برگزیده بخش نهایی جایزه استیوی در زمینه «زنان برای تحول صنعت کاهش آلودگی» بود. او همچنین سازمانی غیرانتفاعی به نام «سی.اچ.آی.ال.دی» یا «کودک» را راهاندازی کرده است که هدف آن کمک به تحصیل کودکان و بازگرداندن آنها به فضای مدرسه است. این سازمان به ایرانیان پناهندهای که به امریکا میآیند نیز کمکرسانی میکند.
.
انوشه درباره فعالیت و کارهای متفرقهاش میگوید: «من میخواهم هم حامی محیطزیست باشم و هم حامی مردمم»
در توانا بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/Anooshe%20Oskouian
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #انوشه_اسکوییان و تلاش برای حفاظت از محیطزیست؛ مدیر شرکتی چند میلیون دلاری در امریکا تا جایی که به خاطر دارد یک رویاپرداز بوده است. خصلتی که از کودکی همراهش بوده و والدینش در این راه مشوقش بودند.. انوشه اسکوییان در سن ۱۴ سالگی برای رویاهایش به امریکا رفت…
سالگرد درگذشت محمدرحیم متقی ایروانی؛ کارآفرین و موسس «کفش ملی»
توانا- شاید ایرانیای نباشد که نام «کفش ملی» را نشنیده باشد اما بسیاری نام «محمدرحیم متقی ایروانی» را نشنیدهاند. انقلاب که پیروز شد مجموعهی کفش ملی که به همت محمدرحیم متقی ایروانی تاسیس شده بود و در منطقهی خاور میانه نمونه نداشت مصادره شد. او بیش از دو دهه یک تنه زحمت کشیده بود و در اسماعیلآباد جاده مخصوص کرج کفش ملی را به عنوان کفشهایی ارزان و بادوام به راه انداخته بود. محصولات کفش ملی به کشورهای اروپای شرقی و شوروی صادر میشد. امروز کمتر کسی مردی را میشناسد که در دانشگاه تهران حقوق خواند و تنها چند ماهی وکالت کرد و سالهای عمرش را صرف ساختن بزرگترین مجموعه تولید کفش در ایران کرد.
آنچه را که ایروانی با تلاش و پشتکار و بازارشناسی خود به دست آورده بود پس از انقلاب بر اساس بند «ب» ماده ۲ قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران (مصوب ۱۰ تیرماه ۱۳۵۸) به تملک دولت درآوردند. انقلاب اسلامی به بهانهی «روابط غیر قانونی بارژیم گذشته» و «استفاده نامشروع از امکانات و تضییع حقوق عمومی» دست به تصرف اموال میکرد.
ایروانی خود را مظلوم میدانست و میگفت «روزی روشن خواهد شد که چه زور و ظلمی» به او شده است. در ماههای انقلاب که از هر سو ستم و تهمت و غصب و بگیر و ببند رواج داشت ایروانی به روحالله خمینی، رهبر انقلاب نامه نوشت. او در نامهاش آورد: «در خلال این انقلاب عظیم اسلامی عدهای فرصتطلب و معلومالحال اتهامات ناروا به بنده زدند و اذهان عمومی را مشوش کردند… و بنده را که یک عمر شصت ساله در امور مذهبی محتاط و از روی آبرو زندگی میکردم چنان ذلیل کردهاند که از روی دلشکستگی و مایوس برای دادخواهی به درگاه الهی متوسل میشوم.»
ایروانی پس از مدتی در نامهای به محمود مهدوی نظارتی که از مدیران ارشد گروه صنعتی ملی در تهران بود نوشت: «در منزل بیشتر به شکل ایام عاشورا و عزاداری است. شوق و ذوقی نیست و دلم از این میسوزد که چنان مظلوم واقع شده و امکان دفاع از ما گرفتهاند که تصور نمیکنم هرگز در عمرم امکان رهایی از ظلم را داشته باشم.»
ایروانی تنها در کار تولید کفش و اقتصاد نبود. او موسسهای راهاندازی کرده بود که سرپرستی کودکان بیبضاعت و یتیم را برعهده داشت. ۲۲ کودکی که در زلزله بوئینزهرا خانوادهی خود را از دست داده بودند در این موسسه نگهداری میشدند و ایروانی آنها را به فرزندخواندگی پذیرفته بود و بعدها آنها را برای تحصیل به اروپا فرستاد.
.
در سالهای پایانی مدیرت ایروانی او روزانه بیش از صدهزار جفت کفش در زمینی به مساحت بیش از ۴۵ هزار متر در اسماعیلآباد جاده کرج تولید میکرد و تا سال ۱۳۵۷ توانست ۵۲ شرکت در زمینههای مرتبط با کفش تاسیس کند. نام او به همین سبب به عنوان پایهگذار صنعت کفشسازی مدرن در تاریخ صنعت ایران به یادگار مانده است.
ایروانی همیشه دلنگران کفش ملی بود. او با تغییر هر مدیری در کفش ملی به او تلفن میکرد و از او میخواست که سعی کند تا مجموعهی تولیدیاش برقرار بماند. رحیم ایروانی در دوازدهم بهمنماه ۱۳۸۴ پس از اتمام یک روز کاری درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/MohammadTaghi_MotaghI_Iravani
#توانا #پروفایل #اقتصاد #جمهوری_اسلامی
#دهه_فجر #مصادره #انقلاب۵۷ #کارآفرینی #محمدتقی_ایروانی
@Tavaana_TavaanaTech
توانا- شاید ایرانیای نباشد که نام «کفش ملی» را نشنیده باشد اما بسیاری نام «محمدرحیم متقی ایروانی» را نشنیدهاند. انقلاب که پیروز شد مجموعهی کفش ملی که به همت محمدرحیم متقی ایروانی تاسیس شده بود و در منطقهی خاور میانه نمونه نداشت مصادره شد. او بیش از دو دهه یک تنه زحمت کشیده بود و در اسماعیلآباد جاده مخصوص کرج کفش ملی را به عنوان کفشهایی ارزان و بادوام به راه انداخته بود. محصولات کفش ملی به کشورهای اروپای شرقی و شوروی صادر میشد. امروز کمتر کسی مردی را میشناسد که در دانشگاه تهران حقوق خواند و تنها چند ماهی وکالت کرد و سالهای عمرش را صرف ساختن بزرگترین مجموعه تولید کفش در ایران کرد.
آنچه را که ایروانی با تلاش و پشتکار و بازارشناسی خود به دست آورده بود پس از انقلاب بر اساس بند «ب» ماده ۲ قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران (مصوب ۱۰ تیرماه ۱۳۵۸) به تملک دولت درآوردند. انقلاب اسلامی به بهانهی «روابط غیر قانونی بارژیم گذشته» و «استفاده نامشروع از امکانات و تضییع حقوق عمومی» دست به تصرف اموال میکرد.
ایروانی خود را مظلوم میدانست و میگفت «روزی روشن خواهد شد که چه زور و ظلمی» به او شده است. در ماههای انقلاب که از هر سو ستم و تهمت و غصب و بگیر و ببند رواج داشت ایروانی به روحالله خمینی، رهبر انقلاب نامه نوشت. او در نامهاش آورد: «در خلال این انقلاب عظیم اسلامی عدهای فرصتطلب و معلومالحال اتهامات ناروا به بنده زدند و اذهان عمومی را مشوش کردند… و بنده را که یک عمر شصت ساله در امور مذهبی محتاط و از روی آبرو زندگی میکردم چنان ذلیل کردهاند که از روی دلشکستگی و مایوس برای دادخواهی به درگاه الهی متوسل میشوم.»
ایروانی پس از مدتی در نامهای به محمود مهدوی نظارتی که از مدیران ارشد گروه صنعتی ملی در تهران بود نوشت: «در منزل بیشتر به شکل ایام عاشورا و عزاداری است. شوق و ذوقی نیست و دلم از این میسوزد که چنان مظلوم واقع شده و امکان دفاع از ما گرفتهاند که تصور نمیکنم هرگز در عمرم امکان رهایی از ظلم را داشته باشم.»
ایروانی تنها در کار تولید کفش و اقتصاد نبود. او موسسهای راهاندازی کرده بود که سرپرستی کودکان بیبضاعت و یتیم را برعهده داشت. ۲۲ کودکی که در زلزله بوئینزهرا خانوادهی خود را از دست داده بودند در این موسسه نگهداری میشدند و ایروانی آنها را به فرزندخواندگی پذیرفته بود و بعدها آنها را برای تحصیل به اروپا فرستاد.
.
در سالهای پایانی مدیرت ایروانی او روزانه بیش از صدهزار جفت کفش در زمینی به مساحت بیش از ۴۵ هزار متر در اسماعیلآباد جاده کرج تولید میکرد و تا سال ۱۳۵۷ توانست ۵۲ شرکت در زمینههای مرتبط با کفش تاسیس کند. نام او به همین سبب به عنوان پایهگذار صنعت کفشسازی مدرن در تاریخ صنعت ایران به یادگار مانده است.
ایروانی همیشه دلنگران کفش ملی بود. او با تغییر هر مدیری در کفش ملی به او تلفن میکرد و از او میخواست که سعی کند تا مجموعهی تولیدیاش برقرار بماند. رحیم ایروانی در دوازدهم بهمنماه ۱۳۸۴ پس از اتمام یک روز کاری درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/MohammadTaghi_MotaghI_Iravani
#توانا #پروفایل #اقتصاد #جمهوری_اسلامی
#دهه_فجر #مصادره #انقلاب۵۷ #کارآفرینی #محمدتقی_ایروانی
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. سالگرد درگذشت محمدرحیم متقی ایروانی؛ کارآفرین و موسس «کفش ملی» . توانا- شاید ایرانیای نباشد که نام «کفش ملی» را نشنیده باشد اما بسیاری نام «محمدرحیم متقی ایروانی» را نشنیدهاند. انقلاب که پیروز شد مجموعهی کفش ملی که به همت محمدرحیم متقی ایروانی تاسیس…
محمدرحیم متقی ایروانی؛ کارآفرین و موسس «کفش ملی»
کارآفرینی که جمهوری اسلامی کلیه اموالش را مصادره کرد
شاید ایرانیای نباشد که نام «کفش ملی» را نشنیده باشد اما بسیاری نام «محمدرحیم متقی ایروانی» را نشنیدهاند. انقلاب که پیروز شد مجموعهی کفش ملی که به همت محمدرحیم متقی ایروانی تاسیس شده بود و در منطقه خاور میانه نمونه نداشت مصادره شد. او بیش از دو دهه یک تنه زحمت کشیده بود و در اسماعیلآباد جاده مخصوص کرج کفش ملی را به عنوان کفشهایی ارزان و بادوام به راه انداخته بود. محصولات کفش ملی به کشورهای اروپای شرقی و شوروی صادر میشد. امروز کمتر کسی مردی را میشناسد که در دانشگاه تهران حقوق خواند و تنها چند ماهی وکالت کرد و سالهای عمرش را صرف ساختن بزرگترین مجموعه تولید کفش در ایران کرد.
آنچه را که ایروانی با تلاش و پشتکار و بازارشناسی خود به دست آورده بود پس از انقلاب بر اساس بند «ب» ماده ۲ قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران (مصوب ۱۰ تیرماه ۱۳۵۸) به تملک دولت درآوردند. انقلاب اسلامی به بهانهی «روابط غیر قانونی بارژیم گذشته» و «استفاده نامشروع از امکانات و تضییع حقوق عمومی» دست به تصرف اموال میکرد.
ایروانی تنها در کار تولید کفش و اقتصاد نبود. او موسسهای راهاندازی کرده بود که سرپرستی کودکان بیبضاعت و یتیم را برعهده داشت. ۲۲ کودکی که در زلزله بوئینزهرا خانوادهی خود را از دست داده بودند در این موسسه نگهداری میشدند و ایروانی آنها را به فرزندخواندگی پذیرفته بود و بعدها آنها را برای تحصیل به اروپا فرستاد.
در سالهای پایانی مدیرت ایروانی او روزانه بیش از صدهزار جفت کفش در زمینی به مساحت بیش از ۴۵ هزار متر در اسماعیلآباد جاده کرج تولید میکرد و تا سال ۱۳۵۷ توانست ۵۲ شرکت در زمینههای مرتبط با کفش تاسیس کند. نام او به همین سبب به عنوان پایهگذار صنعت کفشسازی مدرن در تاریخ صنعت ایران به یادگار مانده است.
ایروانی همیشه دلنگران کفش ملی بود. او با تغییر هر مدیری در کفش ملی به او تلفن میکرد و از او میخواست که سعی کند تا مجموعهی تولیدیاش برقرار بماند. رحیم ایروانی در دوازدهم بهمنماه ۱۳۸۴ پس از اتمام یک روز کاری درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/MohammadTaghi_MotaghI_Iravani
#توانا #پروفایل #یاری_مدنی_توانا #مصادره #انقلاب۵۷ #کارآفرینی #محمدتقی_ایروانی
@Tavaana_TavaanaTech
محمدرحیم متقی ایروانی؛ کارآفرین و موسس «کفش ملی»
کارآفرینی که جمهوری اسلامی کلیه اموالش را مصادره کرد
شاید ایرانیای نباشد که نام «کفش ملی» را نشنیده باشد اما بسیاری نام «محمدرحیم متقی ایروانی» را نشنیدهاند. انقلاب که پیروز شد مجموعهی کفش ملی که به همت محمدرحیم متقی ایروانی تاسیس شده بود و در منطقه خاور میانه نمونه نداشت مصادره شد. او بیش از دو دهه یک تنه زحمت کشیده بود و در اسماعیلآباد جاده مخصوص کرج کفش ملی را به عنوان کفشهایی ارزان و بادوام به راه انداخته بود. محصولات کفش ملی به کشورهای اروپای شرقی و شوروی صادر میشد. امروز کمتر کسی مردی را میشناسد که در دانشگاه تهران حقوق خواند و تنها چند ماهی وکالت کرد و سالهای عمرش را صرف ساختن بزرگترین مجموعه تولید کفش در ایران کرد.
آنچه را که ایروانی با تلاش و پشتکار و بازارشناسی خود به دست آورده بود پس از انقلاب بر اساس بند «ب» ماده ۲ قانون حفاظت و توسعه صنایع ایران (مصوب ۱۰ تیرماه ۱۳۵۸) به تملک دولت درآوردند. انقلاب اسلامی به بهانهی «روابط غیر قانونی بارژیم گذشته» و «استفاده نامشروع از امکانات و تضییع حقوق عمومی» دست به تصرف اموال میکرد.
ایروانی تنها در کار تولید کفش و اقتصاد نبود. او موسسهای راهاندازی کرده بود که سرپرستی کودکان بیبضاعت و یتیم را برعهده داشت. ۲۲ کودکی که در زلزله بوئینزهرا خانوادهی خود را از دست داده بودند در این موسسه نگهداری میشدند و ایروانی آنها را به فرزندخواندگی پذیرفته بود و بعدها آنها را برای تحصیل به اروپا فرستاد.
در سالهای پایانی مدیرت ایروانی او روزانه بیش از صدهزار جفت کفش در زمینی به مساحت بیش از ۴۵ هزار متر در اسماعیلآباد جاده کرج تولید میکرد و تا سال ۱۳۵۷ توانست ۵۲ شرکت در زمینههای مرتبط با کفش تاسیس کند. نام او به همین سبب به عنوان پایهگذار صنعت کفشسازی مدرن در تاریخ صنعت ایران به یادگار مانده است.
ایروانی همیشه دلنگران کفش ملی بود. او با تغییر هر مدیری در کفش ملی به او تلفن میکرد و از او میخواست که سعی کند تا مجموعهی تولیدیاش برقرار بماند. رحیم ایروانی در دوازدهم بهمنماه ۱۳۸۴ پس از اتمام یک روز کاری درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://tavaana.org/fa/MohammadTaghi_MotaghI_Iravani
#توانا #پروفایل #یاری_مدنی_توانا #مصادره #انقلاب۵۷ #کارآفرینی #محمدتقی_ایروانی
@Tavaana_TavaanaTech