فاطمه شمس، #شاعر در صفحه فیسبوکش نوشته است:
تا حالا نديده بودم كسى در مراسم رونمايى كتابش يك عكس هشت در پونزده از خودش هم بگذارد آن وسط و بعد هم بهش لبخند بزند. #حدادعادل كه اخيراً مجموعه شعرش را با عنوان "هنوز هم..." منتشر كرده ولى اين كار را كرده. او كه هر ساله در مراسم سالانه ديدار #شاعران حكومتى با رهبر در فاصله سه سانتى مترى ولى فقيه مىنشيند همچنين گفته است كه: «شعر با سياست همخوانى ندارد.»
@Tavaana_TavaanaTech
تا حالا نديده بودم كسى در مراسم رونمايى كتابش يك عكس هشت در پونزده از خودش هم بگذارد آن وسط و بعد هم بهش لبخند بزند. #حدادعادل كه اخيراً مجموعه شعرش را با عنوان "هنوز هم..." منتشر كرده ولى اين كار را كرده. او كه هر ساله در مراسم سالانه ديدار #شاعران حكومتى با رهبر در فاصله سه سانتى مترى ولى فقيه مىنشيند همچنين گفته است كه: «شعر با سياست همخوانى ندارد.»
@Tavaana_TavaanaTech
به مناسبت سالگرد درگذشت قاری عبدالله، شاعر بزرگ افغانستان
وطن ای نکو نامت افغانستان
هوایت خوش و منظرت دلستان
روانبخش دلهاست بوم و برت
سر الفت ما و خاک درت
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در مورد قاری عبدالله چنین میگوید: «اگر بخواهيم از يک نظام تاريخی و طبيعی پيروی كنيم بايد از قاری عبدالله #ملكالشعراء افغانستان آغاز كنيم كه هم #شاعر برجستهای است و هم اديب و ناقد نكتهيابی، همچنانكه در عالم عرفان و فلسفه اسلامی نيز پايگاهی دارد و از نظر سابقه شعری و نوعی پيشوايی و استادی حق او بر ديگر گويندگان معاصر افغانستان مقدم است اگرچه گويندگانی در امروز هستند كه شعرشان به جهاتی شايد از شعرقاری عبدالله پختهتر و شيواتر باشد. اما آشنائی با #شعر او شايد به همين جهاتی كه ياد كرديم، لازمتر از ديگران باشد.»
قاری عبدالله در سال ۱۲۴۷ شمسی در شهر کابل دیده به جهان گشود. پدر قاری، حافظ قطبالدین و پدربزرگش حافظ محمد غوث از اهل دانش ِ روزگار خود بودند. قاری عبدالله علوم روز را از پدر و استادان دیگر از جمله حافظ جی صاحب وردک که نحودان بزرگی بود فرا گرفت. قاری حافظ نزد این استاتید قرآن آموخت و حافظ کل قرآن شد. همچنین قاری عبدالله به فراگیری زبان عربی همت گمارد و فقه و منطق و کلام و حکمت قدیم نیز آموخت. قاری عبدالله علاوه بر علوم به فراگیری خط نستعلیق نیز روی آورد و در این زمینه نیز بسیار توانمند شد.
عبداللهخان تنها ۲۰ سال سن داشت که به واسطهی علمآموزی شهرت بسیار کسب کرد و مشاور و امام شاهزاده حبیبالله، ولیعهد امیر عبدالرحمنخان شد. زمانیکه حبیبالله، امیر شد، قاری عبدالله را مربی علمی و ادبی شاهزاده امانالله کرد. قاری که از نزدیکان و مقربان دربار شاه حبیبالله و فرزندش شاه امانالله بود #آموزش و تدریس ظاهر شاه که در آن زمان هنوز نوجوان بود و شاهزاده برعهده گرفت. در اولین سال تاسیس «مکتب حبیبه» که میتوان گفت نخستین مدرسه به شیوهی جدید در شهر کابل بود، قاری عبدالله را به عنوان #معلم برگزیدند و پس از آن قاری به مدت چهل سال به کار تعلیم و تربیت زمان سپری کرد و در همین دوره به کار تالیف در «دارالتالیف وزارت معارف افغانستان» مشغول شد و کتابهای درسی نیز برای دانشآموزان فراهم ساخت.
قاری عبدالله به مقام ملکالشعرایی رسید؛ او در سال ۱۳۱۲ شمسی به این لقب مفتخر شد. او سفرهای بسیار به هند وحجاز کرد و سفرنامهی به نام «حجی» نوشته که موجود است. اهل ادب و فضلای افغانستان قاری عبدالله را یکی از بزرگترین شاعرانی میدانند که در دو قرن اخیر در افغانستان ظهور کرده است و حتا او را سرآمد همهی شاعران میشناسند. آنچه به راستی نمیتوان کتمان کرد این است که قاری عبدالله در شیوهی هندی برجستهترین غزلسرای افغانستان است. شاید به همین دلیل علاقهی قاری به بیدل باشد که بیدلگرایی در بین #شاعران افغانستان رواج داشته است و دیوان #بیدل به عنوان یک کتاب قدسی در خانهها حضور دارد. قاری عبدالله رسالهای در علم #عروض دارد که هنوز در مراکز آموزش عالی #افغانستان آموزش داده میشود. قاری عبدالله را از بنیانگذاران «انجمن ادبی کابل» میدانند.
#قاری_عبدالله در نهم اردیبهشتماه ۱۳۲۲ شمسی درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/6WAcJU
@Tavaana_TavaanaTech
وطن ای نکو نامت افغانستان
هوایت خوش و منظرت دلستان
روانبخش دلهاست بوم و برت
سر الفت ما و خاک درت
دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی در مورد قاری عبدالله چنین میگوید: «اگر بخواهيم از يک نظام تاريخی و طبيعی پيروی كنيم بايد از قاری عبدالله #ملكالشعراء افغانستان آغاز كنيم كه هم #شاعر برجستهای است و هم اديب و ناقد نكتهيابی، همچنانكه در عالم عرفان و فلسفه اسلامی نيز پايگاهی دارد و از نظر سابقه شعری و نوعی پيشوايی و استادی حق او بر ديگر گويندگان معاصر افغانستان مقدم است اگرچه گويندگانی در امروز هستند كه شعرشان به جهاتی شايد از شعرقاری عبدالله پختهتر و شيواتر باشد. اما آشنائی با #شعر او شايد به همين جهاتی كه ياد كرديم، لازمتر از ديگران باشد.»
قاری عبدالله در سال ۱۲۴۷ شمسی در شهر کابل دیده به جهان گشود. پدر قاری، حافظ قطبالدین و پدربزرگش حافظ محمد غوث از اهل دانش ِ روزگار خود بودند. قاری عبدالله علوم روز را از پدر و استادان دیگر از جمله حافظ جی صاحب وردک که نحودان بزرگی بود فرا گرفت. قاری حافظ نزد این استاتید قرآن آموخت و حافظ کل قرآن شد. همچنین قاری عبدالله به فراگیری زبان عربی همت گمارد و فقه و منطق و کلام و حکمت قدیم نیز آموخت. قاری عبدالله علاوه بر علوم به فراگیری خط نستعلیق نیز روی آورد و در این زمینه نیز بسیار توانمند شد.
عبداللهخان تنها ۲۰ سال سن داشت که به واسطهی علمآموزی شهرت بسیار کسب کرد و مشاور و امام شاهزاده حبیبالله، ولیعهد امیر عبدالرحمنخان شد. زمانیکه حبیبالله، امیر شد، قاری عبدالله را مربی علمی و ادبی شاهزاده امانالله کرد. قاری که از نزدیکان و مقربان دربار شاه حبیبالله و فرزندش شاه امانالله بود #آموزش و تدریس ظاهر شاه که در آن زمان هنوز نوجوان بود و شاهزاده برعهده گرفت. در اولین سال تاسیس «مکتب حبیبه» که میتوان گفت نخستین مدرسه به شیوهی جدید در شهر کابل بود، قاری عبدالله را به عنوان #معلم برگزیدند و پس از آن قاری به مدت چهل سال به کار تعلیم و تربیت زمان سپری کرد و در همین دوره به کار تالیف در «دارالتالیف وزارت معارف افغانستان» مشغول شد و کتابهای درسی نیز برای دانشآموزان فراهم ساخت.
قاری عبدالله به مقام ملکالشعرایی رسید؛ او در سال ۱۳۱۲ شمسی به این لقب مفتخر شد. او سفرهای بسیار به هند وحجاز کرد و سفرنامهی به نام «حجی» نوشته که موجود است. اهل ادب و فضلای افغانستان قاری عبدالله را یکی از بزرگترین شاعرانی میدانند که در دو قرن اخیر در افغانستان ظهور کرده است و حتا او را سرآمد همهی شاعران میشناسند. آنچه به راستی نمیتوان کتمان کرد این است که قاری عبدالله در شیوهی هندی برجستهترین غزلسرای افغانستان است. شاید به همین دلیل علاقهی قاری به بیدل باشد که بیدلگرایی در بین #شاعران افغانستان رواج داشته است و دیوان #بیدل به عنوان یک کتاب قدسی در خانهها حضور دارد. قاری عبدالله رسالهای در علم #عروض دارد که هنوز در مراکز آموزش عالی #افغانستان آموزش داده میشود. قاری عبدالله را از بنیانگذاران «انجمن ادبی کابل» میدانند.
#قاری_عبدالله در نهم اردیبهشتماه ۱۳۲۲ شمسی درگذشت.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/6WAcJU
@Tavaana_TavaanaTech
به مناسبت سالگرد درگذشت خلیلالله خلیلی، شاعر ملی افغانستان
الهی! اشک چشمی، سوز آهی
فروزان خاطــری، روشن نگاهی
زهرسو بسته شد درهای امید
کلیدی، رخنهئی، راهی پناهی
خلیلالله خلیلی معروف به استاد خلیلی در ۱۲۸۶ در باغ جهانآرای شهر کابل ِ افغانستان دیده به جهان گشود. پدرش محمدحسینخان مستوفیالممالک از بزرگان منطقهی کوهستان در شمال کابل و وزیر مالیهی دورهی امیرحبیبالله خان، ملقب به سراجالمله و الدین، امیر افغانستان بود. که البته بعدها به فرمان امانالله خان به دار کشیده و کشته شد. خلیلالله خردسال بود که پدر و مادرش را از دست داد و مجبور شد درس را نیمهتمام رها کند. او در هفت سالگی، مادر و در یازده سالگی پدرش را از دست داد. خلیلالله سالها در کابل، کوهستان و بلخ زندگی کرد و در مناصب مهم بسیاری در سازمانهای دولتی داخل و خارج افغانستان کار کرد.
با اینکه خلیلالله زندگی پر مشقت و دشوار داشت، تنها شانزده ساله بود که در مکتب میربچه کوت به شغل معلمی پرداخت و به دلیل توانایی بسیار در وزارت مالیه منشی مخصوص شد و بعدها مستوفی ولایت مزار شریف شد.
علاوه بر این خلیلی بعدها به مناصب متعدد دیگری نیز از جمله رئیس مستقل مطبوعات افغانستان و مشاور مطبوعاتی محمدظاهر شاه و همینطور نماینده در پارلمان و همینطور برای مدتی سفیر افغانستان در عراق و عربستان شد. پس از سرنگونی حکومت محمدداود خان مدتی به آمریکا مهاجرت کرد و پس از آن و در سالهای پایانی عمر به کشور پاکستان آمد. خلیلالله خلیلی یکی از بزرگترین شاعران کلاسیکسرای افغانستان است که در زمینهی پژوهشهای ادبی و تاریخی نیز آثار بسیاری دارد. از آثار پژوهشی او میتوان به «آثار هرات»، «سلطنت غزنویان»، «فیض قدس»، «احوال و آثار حکیم سنایی»، «از بلخ تا قونیه»، «یمگان»، «نینامه» و «عیاری از خراسان» اشاره کرد. در بین آثار پژوهشی خلیلالله خلیلی، «هرات» از شهرت ویژهای برخوردار است که در سه جلد منتشر شده است و در آن شرح حال #شاعران و دانشمندان و هنرمندان هرات آمده است.
خلیلی در میان اهل فرهنگ و حلقههای ادبی در ایران اعتبار فراوانی دارد. رضازاده شفق، بدیعالزمان فروزانفر، لطفعلی صورتگر بر دیوان اشعار خلیلی مطالب درخور و مناسبی نوشتهاند. خلیلی را شاعر ملی #افغانستان لقب دادهاند؛ عنوانی که به راستی برازندهی این شاعر بزرگ است. محمد کاظم کاظمی، شاعر و #نویسنده در مورد لقب #شاعر_ملی ِ خلیلی چنین میگوید: «البته عبارت "شاعر ملی"، به معنای قویترين شاعر از همه جهات و با همه معيارها نيست، همچنان که سرود ملی کشورها نيز الزاماً قویترين سرود کشور نيست. آنچه در اينجا مهم است، جامعيت محتوايی و تناسب اين شعر، با مسايل ملی کشور است. با اين وصف، به نظر میرسد که تجليل ساليانه اين #شاعر برجسته زبان #فارسی از سوی اهل قلم اين کشور ضروری است و نيز رسميتبخشيدن به روز درگذشت او با عنوانی خاص در سالنامه رسمی افغانستان کاری پسنديده و نيکو خواهد بود.»
#خلیلالله_خلیلی در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۶۶ شمسی در شهر اسلامآباد کشور پاکستان درگذشت. جسد وی پس از ۲۵ سال به کابل منتقل شد و با احترام و در یک مراسم رسمی در محوطهی دانشگاه کابل و در کنار آرامگاه سید جمالالدین افغان به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/cT17e3
@Tavaana_TavaanaTech
الهی! اشک چشمی، سوز آهی
فروزان خاطــری، روشن نگاهی
زهرسو بسته شد درهای امید
کلیدی، رخنهئی، راهی پناهی
خلیلالله خلیلی معروف به استاد خلیلی در ۱۲۸۶ در باغ جهانآرای شهر کابل ِ افغانستان دیده به جهان گشود. پدرش محمدحسینخان مستوفیالممالک از بزرگان منطقهی کوهستان در شمال کابل و وزیر مالیهی دورهی امیرحبیبالله خان، ملقب به سراجالمله و الدین، امیر افغانستان بود. که البته بعدها به فرمان امانالله خان به دار کشیده و کشته شد. خلیلالله خردسال بود که پدر و مادرش را از دست داد و مجبور شد درس را نیمهتمام رها کند. او در هفت سالگی، مادر و در یازده سالگی پدرش را از دست داد. خلیلالله سالها در کابل، کوهستان و بلخ زندگی کرد و در مناصب مهم بسیاری در سازمانهای دولتی داخل و خارج افغانستان کار کرد.
با اینکه خلیلالله زندگی پر مشقت و دشوار داشت، تنها شانزده ساله بود که در مکتب میربچه کوت به شغل معلمی پرداخت و به دلیل توانایی بسیار در وزارت مالیه منشی مخصوص شد و بعدها مستوفی ولایت مزار شریف شد.
علاوه بر این خلیلی بعدها به مناصب متعدد دیگری نیز از جمله رئیس مستقل مطبوعات افغانستان و مشاور مطبوعاتی محمدظاهر شاه و همینطور نماینده در پارلمان و همینطور برای مدتی سفیر افغانستان در عراق و عربستان شد. پس از سرنگونی حکومت محمدداود خان مدتی به آمریکا مهاجرت کرد و پس از آن و در سالهای پایانی عمر به کشور پاکستان آمد. خلیلالله خلیلی یکی از بزرگترین شاعران کلاسیکسرای افغانستان است که در زمینهی پژوهشهای ادبی و تاریخی نیز آثار بسیاری دارد. از آثار پژوهشی او میتوان به «آثار هرات»، «سلطنت غزنویان»، «فیض قدس»، «احوال و آثار حکیم سنایی»، «از بلخ تا قونیه»، «یمگان»، «نینامه» و «عیاری از خراسان» اشاره کرد. در بین آثار پژوهشی خلیلالله خلیلی، «هرات» از شهرت ویژهای برخوردار است که در سه جلد منتشر شده است و در آن شرح حال #شاعران و دانشمندان و هنرمندان هرات آمده است.
خلیلی در میان اهل فرهنگ و حلقههای ادبی در ایران اعتبار فراوانی دارد. رضازاده شفق، بدیعالزمان فروزانفر، لطفعلی صورتگر بر دیوان اشعار خلیلی مطالب درخور و مناسبی نوشتهاند. خلیلی را شاعر ملی #افغانستان لقب دادهاند؛ عنوانی که به راستی برازندهی این شاعر بزرگ است. محمد کاظم کاظمی، شاعر و #نویسنده در مورد لقب #شاعر_ملی ِ خلیلی چنین میگوید: «البته عبارت "شاعر ملی"، به معنای قویترين شاعر از همه جهات و با همه معيارها نيست، همچنان که سرود ملی کشورها نيز الزاماً قویترين سرود کشور نيست. آنچه در اينجا مهم است، جامعيت محتوايی و تناسب اين شعر، با مسايل ملی کشور است. با اين وصف، به نظر میرسد که تجليل ساليانه اين #شاعر برجسته زبان #فارسی از سوی اهل قلم اين کشور ضروری است و نيز رسميتبخشيدن به روز درگذشت او با عنوانی خاص در سالنامه رسمی افغانستان کاری پسنديده و نيکو خواهد بود.»
#خلیلالله_خلیلی در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۶۶ شمسی در شهر اسلامآباد کشور پاکستان درگذشت. جسد وی پس از ۲۵ سال به کابل منتقل شد و با احترام و در یک مراسم رسمی در محوطهی دانشگاه کابل و در کنار آرامگاه سید جمالالدین افغان به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/cT17e3
@Tavaana_TavaanaTech
Tavaana
خلیلالله خلیلی، شاعر ملی افغانستان
سالگرد درگذشت #غزالهعلیزاده، #داستاننویس
غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها»
در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها».
غزاله علیزاده ۲۷ بهمنماه ۱۳۲۷ در مشهد زاده شد. مادر غزاله، منیرالسادات سیدی زنی #شاعر و #نویسنده بود. او لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و پس از آن به فرانسه سفر کرد و در دانشگاه سوربن ِ شهر پاریس در رشتههای #فلسفه و #سینما درس خواند.البته او در ابتدا برای تحصیل در رشتهی حقوق که رشتهی مورد علاقهی مادر بود راهی فرانسه شده بود اما با تلاش فراون رشتهاش را به فلسفه تغییر داد. او قصد داشت پایاننامهاش را در مورد مولانا، شاعر و عارف سرشناس ایرانی بنویسد، اما مرگ ناگهانی پدر مانع این کار شد. فعالیت ادبی غزاله علیزاده در دههی ۱۳۴۰ و در شهر زادگاهش با چاپ داستان شروع شد. اولین مجموعه داستانی علیزاده «سفر ناگذشتنی» نام داشت که در سال ۱۳۵۶انتشار یافت. غزاله علیزاده دو بار ازدواج کرد؛ بار اول با «بیژن الهی» که از این ازدواح دختری به نام «سلما» مانده است. غزاله از دو دختر بیسرپرست نیز نگهداری میکرد. علیزاده پس از جدایی از الهی در سال ۱۳۵۴ با محمدرضا نظامشهیدی ازدواج کرد. سلما الهی دختر غزاله و بیژن، از شاگردان موسیقی ِ خوانندهی ایرانی، پری زنگنه بود.
غزاله علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید:
«دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت… اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه کتاب میخواندم، #نويسندگان و #شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان #روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، #جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.»
آنچه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسندهای صاحبسبْک و معتبر در #قصهنویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسیها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده همچون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شبهای تهران» همه نشانهای از تسلط نویسندهای در حیطهی کار خود است. #علیزاده در همهی آثارش #آرمانگرایی ایدهآلیست با دغدغههای #فمینیستی است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TxY8D2
شعر ترا من چشم در راهم اثر نیما یوشیج را با صدای غزاله علیزاده بشنویم
@Tavaana_TavaanaTech
غزاله علیزاده در «خانهی ادریسیها»
در یک روز جمعه ۲۱ ادردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلهای در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده» نویسندهی ایرانی و صاحب رمان مشهور دو جلدی «خانه ادریسیها».
غزاله علیزاده ۲۷ بهمنماه ۱۳۲۷ در مشهد زاده شد. مادر غزاله، منیرالسادات سیدی زنی #شاعر و #نویسنده بود. او لیسانس علوم سیاسی خود را از دانشگاه تهران گرفت و پس از آن به فرانسه سفر کرد و در دانشگاه سوربن ِ شهر پاریس در رشتههای #فلسفه و #سینما درس خواند.البته او در ابتدا برای تحصیل در رشتهی حقوق که رشتهی مورد علاقهی مادر بود راهی فرانسه شده بود اما با تلاش فراون رشتهاش را به فلسفه تغییر داد. او قصد داشت پایاننامهاش را در مورد مولانا، شاعر و عارف سرشناس ایرانی بنویسد، اما مرگ ناگهانی پدر مانع این کار شد. فعالیت ادبی غزاله علیزاده در دههی ۱۳۴۰ و در شهر زادگاهش با چاپ داستان شروع شد. اولین مجموعه داستانی علیزاده «سفر ناگذشتنی» نام داشت که در سال ۱۳۵۶انتشار یافت. غزاله علیزاده دو بار ازدواج کرد؛ بار اول با «بیژن الهی» که از این ازدواح دختری به نام «سلما» مانده است. غزاله از دو دختر بیسرپرست نیز نگهداری میکرد. علیزاده پس از جدایی از الهی در سال ۱۳۵۴ با محمدرضا نظامشهیدی ازدواج کرد. سلما الهی دختر غزاله و بیژن، از شاگردان موسیقی ِ خوانندهی ایرانی، پری زنگنه بود.
غزاله علیزاده در مورد خود و زندگیاش در گفتوگویی با مجلهی ادبی «گردون»، شماره ۵۱، مهرماه ۱۳۷۴ اینچنین میگوید:
«دوازده، سيزده ساله بودم، دنيا را نمیشناختم. کی دنيا را میشناسد؟ اين تودهی بیشکل مدام در حال تغيير را که دور خودش میپيچد و از يک تاريکی میرود به طرف تاريکی ديگر. در اين فاصله، ما بيش و کم رؤيا میبافيم، فکر میکنيم میشود سرشت انسان را عوض کرد، آن مايهی حيرتانگيز از حيوانيت در خود و ديگران را. ما نسلی بوديم آرمانخواه. به رستگاری اعتقاد داشتيم. هيچ تأسفی ندارم. از نگاه خالی نوجوانان فارغ از کابوس و رؤيا، حيرت میکنم. تا اين درجه وابستگی به ماديت، اگر هم نشانهی عقل معيشت باشد، باز حاکي از زوال است. ما واژههای مقدس داشتيم: آزادی، وطن، عدالت، فرهنگ، زيبايی و تجلی. تکان هر برگ بر شاخه، معنای نهفتهای داشت… اغلب دراز میکشيدم روی چمن مرطوب و خيره میشدم به آسمان. پارههای ابر گذر میکردند، اشتياق و حيرت نوجوانی بیقرار میدميدم به آسمان. در گلخانه مینشستم، بیوقفه کتاب میخواندم، #نويسندگان و #شاعران بزرگ را تا حد تقديس میستودم. از جهان #روزمرگی، تقديس گريخته است و اين بحران جنبهی بومی ندارد. پشت مرزها هم تقديس و آرمانگرایی به انسان پشت کرده و شهرت فصلی، #جنسيت و پول گريزنده، اقيانوسهای عظيم را در حد حوضچههایی تنگ فروکاسته است.»
آنچه نام غزاله علیزاده را به عنوان نویسندهای صاحبسبْک و معتبر در #قصهنویسی ایران به ثبت رساند انتشار رمان دو جلدی ِ «خانه ادریسیها» در سال ۱۳۷۰ بود. البته آثار دیگر علیزاده همچون «چهار راه»، «دو منظره»، «تالارها» و «شبهای تهران» همه نشانهای از تسلط نویسندهای در حیطهی کار خود است. #علیزاده در همهی آثارش #آرمانگرایی ایدهآلیست با دغدغههای #فمینیستی است.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TxY8D2
شعر ترا من چشم در راهم اثر نیما یوشیج را با صدای غزاله علیزاده بشنویم
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
غزاله علیزاده در «خانه ادریسیها»
روز جمعه ۲۱ اردیبهشت ۱۳۷۵، تعدادی از ساکنان محلی در جنگل اطراف شهر رامسر در شمال ایران و در روستای «جواهرده» جسدی را یافتند که از درختی حلقآویز شده بود. او کسی نبود جز «غزاله علیزاده»، نویسنده
زادروز نادر نادرپور
نادر نادرپور، #شاعر و #نویسنده و #مترجم سرشناس ایرانی و از اعضای #کانون_نویسندگان ایران در ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد.
از نادرپور یازده دفتر شعر باقی مانده است. آنچه نادرپور را بر سر زبانها انداخت شعری بود با نام «قم» که در سال ۱۳۳۱ سروده شد:
«چندین هزار زن
چندین هزار مرد
زنها لچک به سر
مردان عبا به دوش
یک گنبد طلا
با لکلکان پیر
یک باغ بیصفا
با چند تکدرخت
از خندهها تهی
وز گفتهها خموش
یک حوض نیمهپر
با آب سبز رنگ
چندین کلاغ پیر
برتودههای سنگ
انبوه سائلان
در هر قدم براه
عمامهها سفید
رخسارهها سیاه»
نادر نادرپور از قبل از انقلاب با انقلاب مذهبی مشکل داشت. او در گفتوگویی که سالها بعد با سیمین بهبهانی شاعر نامآوازه دارد و در یکی از تلویزیونهای بروممرزی پخش شده میگوید که دلیل مخالفتش با انقلاب مذهبی این بوده که از همان ابتدا میدیده که این انقلاب، انحراف از مسیر آزادیخواهیای بوده است که گذشتگان ما در انقلاب مشروطه خواهان آن بودهاند. (نقل به مضمون) نادر نادرپور در روز جمعه ۲۹ بهمنماه ۱۳۷۸ در شهر لسآنجلس درگذشت. از مجموعهی اشعار نادرپور میتوان به «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمهی خورشید»، «گیاه و سنگ نه،آتش»، «خون و خاکستر» و … اشاره کرد.
پس از انقلاب نادر نادرپور مانند بسیاری از #هنرمندان و #شاعران و #نویسندگان و... از ایران مهاجرت کرد. مهاجرتی که دیگر بازگشتی نداشت.
شعر «کهندیارا» که #داریوش اقبالی نیز آنرا خوانده است نگاه #نادرپور به #مهاجرت و غربت و دوری از وطن را به خوبی به تصویر کشیده است.
ویدیو: گفتگوی #نادر_نادرپور با #سیمین_بهبهانی که توسط تلوزیون «ایرانیان» ضبط شد: http://bit.ly/1r7RuAg
برای آشنایی بیشتر با نادر نادرپور:
https://goo.gl/aLzkiu
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
نادر نادرپور، #شاعر و #نویسنده و #مترجم سرشناس ایرانی و از اعضای #کانون_نویسندگان ایران در ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد.
از نادرپور یازده دفتر شعر باقی مانده است. آنچه نادرپور را بر سر زبانها انداخت شعری بود با نام «قم» که در سال ۱۳۳۱ سروده شد:
«چندین هزار زن
چندین هزار مرد
زنها لچک به سر
مردان عبا به دوش
یک گنبد طلا
با لکلکان پیر
یک باغ بیصفا
با چند تکدرخت
از خندهها تهی
وز گفتهها خموش
یک حوض نیمهپر
با آب سبز رنگ
چندین کلاغ پیر
برتودههای سنگ
انبوه سائلان
در هر قدم براه
عمامهها سفید
رخسارهها سیاه»
نادر نادرپور از قبل از انقلاب با انقلاب مذهبی مشکل داشت. او در گفتوگویی که سالها بعد با سیمین بهبهانی شاعر نامآوازه دارد و در یکی از تلویزیونهای بروممرزی پخش شده میگوید که دلیل مخالفتش با انقلاب مذهبی این بوده که از همان ابتدا میدیده که این انقلاب، انحراف از مسیر آزادیخواهیای بوده است که گذشتگان ما در انقلاب مشروطه خواهان آن بودهاند. (نقل به مضمون) نادر نادرپور در روز جمعه ۲۹ بهمنماه ۱۳۷۸ در شهر لسآنجلس درگذشت. از مجموعهی اشعار نادرپور میتوان به «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمهی خورشید»، «گیاه و سنگ نه،آتش»، «خون و خاکستر» و … اشاره کرد.
پس از انقلاب نادر نادرپور مانند بسیاری از #هنرمندان و #شاعران و #نویسندگان و... از ایران مهاجرت کرد. مهاجرتی که دیگر بازگشتی نداشت.
شعر «کهندیارا» که #داریوش اقبالی نیز آنرا خوانده است نگاه #نادرپور به #مهاجرت و غربت و دوری از وطن را به خوبی به تصویر کشیده است.
ویدیو: گفتگوی #نادر_نادرپور با #سیمین_بهبهانی که توسط تلوزیون «ایرانیان» ضبط شد: http://bit.ly/1r7RuAg
برای آشنایی بیشتر با نادر نادرپور:
https://goo.gl/aLzkiu
@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
YouTube
مهاجرت-نادر نادرپور-سیمین بهبهانی
زادروز سهراب سپهری، شاعر رنگ
https://goo.gl/xzDTUk
«غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ايراد میگرفتم كه رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمايل به كبودی است.
آدم چه دير می فهمد. من چه دير فهميدم كه انسان يعنی عجالتاً.
ايران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفكران بد و دشت های دلپذير.
و همين.»
سهراب سپهری بیشک یکی از سرشناسترین شاعران معاصر ایران است. او نه تنها شاعر، بلکه نقاشی چیرهدست نیر بود. سهراب سپهری ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷ در شهر کاشان دیده به جهان گشود. سهراب سپهری در کتاب «هنوز در سفرم» که مجموعهای از اشعار و دستنوشتههای منتشر نشدهی سپهری است که توسط خواهر او،پریدخت سپهری گردآوری شده است در مورد تاریخ تولد خود چنین میگوید: "من کاشیام. اما در قم متولد شدهام. شناسنامهام درست نیست. مادرم میداند که من روز چهاردهم مهر (۶ اکتبر) بهدنیا آمدهام.
درست سر ساعت ۱۲. مادرم صدای اذان را میشنیده است. در قم زیاد نماندهایم. به گلپایگان و خوانسار رفتهایم. بعد به سرزمین پدری. من کودکی رنگینی داشتهام" سهراب فرزند اسدالله و ماهجبین بود که هر دو اهل هنر و شعر بودند. سهراب سپهری پدرش را اینگونه معرفی میکند: «کوچک بودم که پدرم بیمار شد و تا پایان زندگی بیمار ماند. پدرم تلگرافچی بود. در طراحی دست داشت.خوشخط بود؛ تار مینواخت. او مرا به نقاشی عادت داد. (هنوز در سفرم ص۱۰)
پدربزگش، میرزا نصراللهخان سپهری، رئیس تلگرافخانهی کاشان بود. سهراب، دورهی ابتدایی را در دبستان خیام کاشان در خردادماه ۱۳۱۹ به پایان رساند و دورهی متوسطه را در دبیرستان پهلوی کاشان سپری کرد و پس از فارغالتحصیلی در خرداد ۱۳۲۲ و پس از به پایان رساندن دورهی دوسالهی دانشسرای مقدماتی پسران به استخدام اداره ی فرهنگ کاشان درآمد.
سپهری در توصیف مدرسه در کتاب «اتاق آبی» چنین میگوید: «مدرسه، خوابهای مرا قیچی کرده بود. نماز مرا شکسته بود. مدرسه عروسکهای مرا رنجانده بود. روز ورودم، یادم نخواهد رفت: مرا از میان بازیهایم ربودند و به کابوس مدرسه بردند. خودم را تنها دیدم و غریب… از آن پس و هربار دلهره بود که به جای من راهی مدرسه میشد.»
.
سپهری در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت کرد و دیپلم دورهی دبیرستان خود را دریافت کرد و به تهران آمد و در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد و در زمان تحصیل به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد اما پس از ۸ ماه استعفا داد. سهراب سپهری اولین مجموعهی شعر نیمایی خود را در سال ۱۳۳۲ منتشر کرد که «مرگ رنگ» نام داشت: «در این شکست رنگ/ از هم گسسته رشتهی هر آهنگ./ تنها صدای مرغک بیباک / گوش سکوت ساده میآراید/ با گوشوار پژواک.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1JlONyt
@Tavaana_TavaanaTech
https://goo.gl/xzDTUk
«غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ايراد میگرفتم كه رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمايل به كبودی است.
آدم چه دير می فهمد. من چه دير فهميدم كه انسان يعنی عجالتاً.
ايران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفكران بد و دشت های دلپذير.
و همين.»
سهراب سپهری بیشک یکی از سرشناسترین شاعران معاصر ایران است. او نه تنها شاعر، بلکه نقاشی چیرهدست نیر بود. سهراب سپهری ۱۵ مهرماه ۱۳۰۷ در شهر کاشان دیده به جهان گشود. سهراب سپهری در کتاب «هنوز در سفرم» که مجموعهای از اشعار و دستنوشتههای منتشر نشدهی سپهری است که توسط خواهر او،پریدخت سپهری گردآوری شده است در مورد تاریخ تولد خود چنین میگوید: "من کاشیام. اما در قم متولد شدهام. شناسنامهام درست نیست. مادرم میداند که من روز چهاردهم مهر (۶ اکتبر) بهدنیا آمدهام.
درست سر ساعت ۱۲. مادرم صدای اذان را میشنیده است. در قم زیاد نماندهایم. به گلپایگان و خوانسار رفتهایم. بعد به سرزمین پدری. من کودکی رنگینی داشتهام" سهراب فرزند اسدالله و ماهجبین بود که هر دو اهل هنر و شعر بودند. سهراب سپهری پدرش را اینگونه معرفی میکند: «کوچک بودم که پدرم بیمار شد و تا پایان زندگی بیمار ماند. پدرم تلگرافچی بود. در طراحی دست داشت.خوشخط بود؛ تار مینواخت. او مرا به نقاشی عادت داد. (هنوز در سفرم ص۱۰)
پدربزگش، میرزا نصراللهخان سپهری، رئیس تلگرافخانهی کاشان بود. سهراب، دورهی ابتدایی را در دبستان خیام کاشان در خردادماه ۱۳۱۹ به پایان رساند و دورهی متوسطه را در دبیرستان پهلوی کاشان سپری کرد و پس از فارغالتحصیلی در خرداد ۱۳۲۲ و پس از به پایان رساندن دورهی دوسالهی دانشسرای مقدماتی پسران به استخدام اداره ی فرهنگ کاشان درآمد.
سپهری در توصیف مدرسه در کتاب «اتاق آبی» چنین میگوید: «مدرسه، خوابهای مرا قیچی کرده بود. نماز مرا شکسته بود. مدرسه عروسکهای مرا رنجانده بود. روز ورودم، یادم نخواهد رفت: مرا از میان بازیهایم ربودند و به کابوس مدرسه بردند. خودم را تنها دیدم و غریب… از آن پس و هربار دلهره بود که به جای من راهی مدرسه میشد.»
.
سپهری در شهریور ۱۳۲۷ در امتحانات ششم ادبی شرکت کرد و دیپلم دورهی دبیرستان خود را دریافت کرد و به تهران آمد و در دانشکدهی هنرهای زیبای دانشگاه تهران به تحصیل مشغول شد و در زمان تحصیل به استخدام شرکت نفت در تهران درآمد اما پس از ۸ ماه استعفا داد. سهراب سپهری اولین مجموعهی شعر نیمایی خود را در سال ۱۳۳۲ منتشر کرد که «مرگ رنگ» نام داشت: «در این شکست رنگ/ از هم گسسته رشتهی هر آهنگ./ تنها صدای مرغک بیباک / گوش سکوت ساده میآراید/ با گوشوار پژواک.
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1JlONyt
@Tavaana_TavaanaTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. زادروز #سهراب_سپهری ، #شاعر_رنگ . «غذاهای مادرم چه خوب بود. تازه من به او ايراد میگرفتم كه رنگ سبز خورش اسفناج چرا متمايل به كبودی است. آدم چه دير می فهمد. من چه دير فهميدم كه انسان يعنی عجالتاً. ايران مادرهای خوب دارد و غذاهای خوشمزه و روشنفكران بد و…
«...این که خفته است در این خاک منم
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهان است اینجا
یک جهان عشق نهان است اینجا
عاشقی بوده به دنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من
آنچه از مال جهان هستی بود
حرف عیش و طرب مستی بود...»
goo.gl/qdq77s
ایرج میرزا در ۲۲ اسفندماه ۱۳۰۴ در تهران به دلیل سکته قلبی درگذشت و او را در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند.
بسیاری از ما تجربهی این را داریم که در خانه، بزرگترها برخی از کتابها را از دسترس نوجوانان و جوانان ِ خانه دور نگاه میداشتهاند تا مبادا نوجوانان آن کتابها را بخوانند و به زعم آنها تحت تاثیر بدآموزیهای آن کتابها قرار بگیرند. برای مثال بسیار از خانوادهها با کتابهای «صادق هدایت» چنین میکردهاند. ایرج میرزا، از شاعران برجستهی عصر مشروطه نیز از جملهی کسانی بود که برخی گمان داشتند که خواندن اشعارش به دلیل داشتن حرفهای رکیک بدآموزی دارد.
چند سال پیش بود که شهرداری مشهد نام بلوار ایرج میرزا را به «جلال آلاحمد» تغییر داد و با نصب پارچهای در محل بلوار دلایل این تغییر نام را چنین برشمرد: «ایرج میرزا، بنیانگذار نوع خاصی از ادبیات پرونوگرافی (مستهجن) است که تا پیش از از او هرگز مضامین و مفاهیم مبتذل بدینسان در عرصهی فرهنگ مکتوب ما وارد نشده بود. لبهی تیز حملات ادبی ایرج میرزا پیوسته متوجه مفاهیم ارزش دینی و ارکان اصلی شریعت (از جمله نماز) بوده و بر نمادهای اصول و فروع دین و نهادهای برخاسته از آن به طور مکرر حمله شده است. سخیفسازی نمادها ارزشی دین اسلام و تخفیف شان آن و به خصوص نازلسازی جایگاه روحانیت معظم شیعه مهمترین وجه محتوایی اشعار ایرج میرزا بوده است.»
«پروفسور مار»، ایرانشناس نامدار روس، ایرج میرزا را چنین توصیف کرده است: «مردی بود سیاهسوخته و لاغراندام و متوسطالقامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آنها را میخواند جان میگرفت… ایرج میرزا را از زمرهی شاعران برجستهی عصر مشروطیت میدانند. شاید بتوان وی را از شاعران مطرح دوران تجدد در ادبیات ایران نیز به شمار آورد.»
وجود الفاظ رکیک در اشعار ایرج میرزا موجب شد که برخی از منتقدان، آثار تربیتی منفیای بر اشعار او مترتب بدانند. از شعرهای شناختهشدهی دیگر ایرج میرزا میتوان به شعری اشاره کرد که در افواه عمومی به «حجاب» شهره گشته است و در آن کلمات رکیک بسیاری در نقد حجاب اسلامی به کار رفته است. مخالفت ایرج میرزا با برخی از شعائر مذهبی-مانند شعر منتقدانه او در مورد عزاداری محرم- و همچنین هجو روحانیت - مثلا شعر او در هجو شیخ فضلالله نوری- و نقد روضهخوانی موجب شد که بخش سنتی جامعه و روحانیان اشعار او را نپسندند. وقتی ایرج میرزا میسرود که در ایران تا بُوَد آخوند و مفتی / به روز بدتر از این هم بیفتی روحانیان کثیری از او رنجیده میشدند.
ملکالشعرای بهار در رثای ایرج میرزا سروده است که:
سکته کرد و مرد ایرج میرزا
قلب ما افسرد ایرج میرزا
بود مانند می صاف ِ طهور
خالی از هر دُرد ایرج میرزا
سعدیای نو بود و چون سعدی به دهر
شعر نو آورد ایرج میرزا
از دل یارن به اشعار لطیف
رنگ غم بسترد ایرج میرزا
دائما در شادی یاران خویش
پای میافشرد ایرج میرزا
برخلافْ آخر ز مرگ خویشتن
خلق را آزرد ایرج میرزا
ای دریغا کانچه را آورده بود
رفت و با خود برد ایرج میرزا
گورکن فضل و ادب را گل گرفت
چون به گل بسپرد ایرج میرزا
سکته کرد و از پس پنجاه و پنج
لحظهای نشمرد ایرج میرزا
مرد آسان لیک مشکل کرد کار
بر بزرگ و خرد ایرج میرزا
گفت بهر سال تاریخش بهار:
وه چه راحت مرد ایرج میرزا
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1xihdmH
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
ایرجم، ایرج شیرین سخنم
مدفن عشق جهان است اینجا
یک جهان عشق نهان است اینجا
عاشقی بوده به دنیا فن من
مدفن عشق بود مدفن من
آنچه از مال جهان هستی بود
حرف عیش و طرب مستی بود...»
goo.gl/qdq77s
ایرج میرزا در ۲۲ اسفندماه ۱۳۰۴ در تهران به دلیل سکته قلبی درگذشت و او را در گورستان ظهیرالدوله به خاک سپردند.
بسیاری از ما تجربهی این را داریم که در خانه، بزرگترها برخی از کتابها را از دسترس نوجوانان و جوانان ِ خانه دور نگاه میداشتهاند تا مبادا نوجوانان آن کتابها را بخوانند و به زعم آنها تحت تاثیر بدآموزیهای آن کتابها قرار بگیرند. برای مثال بسیار از خانوادهها با کتابهای «صادق هدایت» چنین میکردهاند. ایرج میرزا، از شاعران برجستهی عصر مشروطه نیز از جملهی کسانی بود که برخی گمان داشتند که خواندن اشعارش به دلیل داشتن حرفهای رکیک بدآموزی دارد.
چند سال پیش بود که شهرداری مشهد نام بلوار ایرج میرزا را به «جلال آلاحمد» تغییر داد و با نصب پارچهای در محل بلوار دلایل این تغییر نام را چنین برشمرد: «ایرج میرزا، بنیانگذار نوع خاصی از ادبیات پرونوگرافی (مستهجن) است که تا پیش از از او هرگز مضامین و مفاهیم مبتذل بدینسان در عرصهی فرهنگ مکتوب ما وارد نشده بود. لبهی تیز حملات ادبی ایرج میرزا پیوسته متوجه مفاهیم ارزش دینی و ارکان اصلی شریعت (از جمله نماز) بوده و بر نمادهای اصول و فروع دین و نهادهای برخاسته از آن به طور مکرر حمله شده است. سخیفسازی نمادها ارزشی دین اسلام و تخفیف شان آن و به خصوص نازلسازی جایگاه روحانیت معظم شیعه مهمترین وجه محتوایی اشعار ایرج میرزا بوده است.»
«پروفسور مار»، ایرانشناس نامدار روس، ایرج میرزا را چنین توصیف کرده است: «مردی بود سیاهسوخته و لاغراندام و متوسطالقامه و در رفتار و گفتار شکیبا و بردبار. اشعار ایرج وقتی خودش آنها را میخواند جان میگرفت… ایرج میرزا را از زمرهی شاعران برجستهی عصر مشروطیت میدانند. شاید بتوان وی را از شاعران مطرح دوران تجدد در ادبیات ایران نیز به شمار آورد.»
وجود الفاظ رکیک در اشعار ایرج میرزا موجب شد که برخی از منتقدان، آثار تربیتی منفیای بر اشعار او مترتب بدانند. از شعرهای شناختهشدهی دیگر ایرج میرزا میتوان به شعری اشاره کرد که در افواه عمومی به «حجاب» شهره گشته است و در آن کلمات رکیک بسیاری در نقد حجاب اسلامی به کار رفته است. مخالفت ایرج میرزا با برخی از شعائر مذهبی-مانند شعر منتقدانه او در مورد عزاداری محرم- و همچنین هجو روحانیت - مثلا شعر او در هجو شیخ فضلالله نوری- و نقد روضهخوانی موجب شد که بخش سنتی جامعه و روحانیان اشعار او را نپسندند. وقتی ایرج میرزا میسرود که در ایران تا بُوَد آخوند و مفتی / به روز بدتر از این هم بیفتی روحانیان کثیری از او رنجیده میشدند.
ملکالشعرای بهار در رثای ایرج میرزا سروده است که:
سکته کرد و مرد ایرج میرزا
قلب ما افسرد ایرج میرزا
بود مانند می صاف ِ طهور
خالی از هر دُرد ایرج میرزا
سعدیای نو بود و چون سعدی به دهر
شعر نو آورد ایرج میرزا
از دل یارن به اشعار لطیف
رنگ غم بسترد ایرج میرزا
دائما در شادی یاران خویش
پای میافشرد ایرج میرزا
برخلافْ آخر ز مرگ خویشتن
خلق را آزرد ایرج میرزا
ای دریغا کانچه را آورده بود
رفت و با خود برد ایرج میرزا
گورکن فضل و ادب را گل گرفت
چون به گل بسپرد ایرج میرزا
سکته کرد و از پس پنجاه و پنج
لحظهای نشمرد ایرج میرزا
مرد آسان لیک مشکل کرد کار
بر بزرگ و خرد ایرج میرزا
گفت بهر سال تاریخش بهار:
وه چه راحت مرد ایرج میرزا
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/1xihdmH
https://telegram.me/joinchat/B5XELjvByQFyPHYQMdMTiQ
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. «...این که خفته است در این خاک منم ایرجم، ایرج شیرین سخنم مدفن عشق جهان است اینجا یک جهان عشق نهان است اینجا عاشقی بوده به دنیا فن من مدفن عشق بود مدفن من آنچه از مال جهان هستی بود حرف عیش و طرب مستی بود...» . #ایرج_میرزا در ۲۲ اسفندماه ۱۳۰۴ در تهران به…
فرهنگستان ایران از فروغی تا حداد عادل
goo.gl/DQwUZ4
فرهنگستان ایران در ۲۹ اریبهشت ۱۳۱۴ به فرمان رضاشاه تاسیس شد و تا سال ۱۳۲۰ فعالیت داشت که به این دوره فرهنگستان اول میگویند.
«اساسنامه آن در جلسه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۱۴ به تصویب هیئت دولت رسید و در تاریخ پنجم خرداد ۱۳۱۴ به وزارت معارف ابلاغ شد، پس از آنکه اساسنامهی فرهنگستان به تصویب رسید دو قسم عضو «پیوسته» و «وابسته» برای این موسسه در نظر گرفته شد. اولین جلسه رسمی فرهنگستان، روز دوشنبه دوازدهم خردادماه ۱۳۱۴ در عمارت سابق دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی به ریاست مرحوم محمدعلی فروغی، رئیسالوزرای وقت، و به عضویت ۲۴ تن از پیوستگان تشکیل یافت. در سنوات بعد بر شماره اعضای پیوسته فرهنگستان افزوده گردید و اعضای پیوسته آن به ۴۱ تن رسید.»
اهم وظایف این فرهنگستان عبارت بود از پیراستن زبان فارسی از الفاظ نامناسب، اختیار الفاظ و اصطلاحات برای هر رشته از رشتهای زندگانی و سعی در اینکه این برگزیدهها حتیالامکان فارسی باشد،تهیه دستور زبان فارسی،جمعآوری لغات و اصطلاحات و اشعار و مثلهای نادر و همینطور ترانههای ولایتی، تشویقق شاعران و نویسندگان برای خلق شاهکارهای ادبی، تشویق دانشمندان به ترجمه و تالیف کتابهای مفید به زبان فارسی فصیح و مانوس و مطالعه در اصلاح خط فارسی.
فرهنگستان ایران در مجموع سه دوره را سپری کرده است. دوره اول با ریاست محمدعلی فروغی آغاز به کار کرد و در سال ۱۳۱۷ به دستور رضاشاه منحل شد و بعد از مدتی دوباره آغاز به کار کرد و تا سال ۱۳۲۰ ادامه داشت. بعد از سال ۱۳۲۰ فرهنگستان به حالت رکود درآمد.
در سال ۱۳۲۲ حبیب یغمایی نشریهای به نام «فرهنگستان» منتشر کرد تا ارگان فرهنگستان و بیانگر نظرات اعضا و همینطور منعکسکنندهی نتیجهی تحقیقات و مطالعات فرهنگستان باشد. این رکود اما همچنان ادامه یافت تا اینکه در سال ۱۳۳۳ با انتقال کتابها و همینطور لوازم اداری فرهنگستان به وزارت فرهنگ عملا تعطیل شد.
فرهنگستان دوم از شهریورماه سال ۱۳۴۷ و با دستور محمدرضاشاه بار دیگر آغاز به کار کرد.
فرهنگستان سوم از سال ۱۳۶۹ آغاز به کار کرد و تا اکنون با نام «فرهنگستان زبان و ادب ایران به فعالیت مشغول است.
داریوش آشوری در مورد تاسیس و ریاست فروغی بر فرهنگستان میگوید:
«برپاییِ فرهنگستانِ زبانِ فارسی در این دوران یکی از کارهای بزرگی بود که فروغی سرپرستی کرد و بر آن ریاست داشت. فروغی ادیب و زباندان برجستهای نیز بود و ذوق و هنر نویسندگی داشت و ایدههای روشنی در بارهی ضرورتِ نوسازی زبان فارسی و راه-و-روشِ آن. یکی-دو نسلِ پیش از فروغی اگرچه ضرورتِ سادهسازی زبانِ نوشتار را دریافته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند برایِ غنیسازیِ واژگانیِ این زبان در جهتِ پذیرشِ مفهومهای علمی و آنچه مربوط به دستاوردها و شیوهی زندگانیِ مدرن است، کارِ نمایانی بکنند. فروغی و کسانی دیگر از همنسلهایِ او در این جهت گامهای بلندتری برداشتند. و البته، فروغی با کارِ ماندگاری که در جهتِ برگرداندنِ فلسفهی اروپایی به زبانِ فارسی کرد، زمینهی یک دگرگونیِ سبکی را در این زمینه فراهم کرد که بسیار اثرگذار بود و نسلهای بعدی از روش او بهرهمند شدند.»
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2rj30we
@Tavaana_TavaanTech
goo.gl/DQwUZ4
فرهنگستان ایران در ۲۹ اریبهشت ۱۳۱۴ به فرمان رضاشاه تاسیس شد و تا سال ۱۳۲۰ فعالیت داشت که به این دوره فرهنگستان اول میگویند.
«اساسنامه آن در جلسه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۱۴ به تصویب هیئت دولت رسید و در تاریخ پنجم خرداد ۱۳۱۴ به وزارت معارف ابلاغ شد، پس از آنکه اساسنامهی فرهنگستان به تصویب رسید دو قسم عضو «پیوسته» و «وابسته» برای این موسسه در نظر گرفته شد. اولین جلسه رسمی فرهنگستان، روز دوشنبه دوازدهم خردادماه ۱۳۱۴ در عمارت سابق دانشکدهی حقوق و علوم سیاسی به ریاست مرحوم محمدعلی فروغی، رئیسالوزرای وقت، و به عضویت ۲۴ تن از پیوستگان تشکیل یافت. در سنوات بعد بر شماره اعضای پیوسته فرهنگستان افزوده گردید و اعضای پیوسته آن به ۴۱ تن رسید.»
اهم وظایف این فرهنگستان عبارت بود از پیراستن زبان فارسی از الفاظ نامناسب، اختیار الفاظ و اصطلاحات برای هر رشته از رشتهای زندگانی و سعی در اینکه این برگزیدهها حتیالامکان فارسی باشد،تهیه دستور زبان فارسی،جمعآوری لغات و اصطلاحات و اشعار و مثلهای نادر و همینطور ترانههای ولایتی، تشویقق شاعران و نویسندگان برای خلق شاهکارهای ادبی، تشویق دانشمندان به ترجمه و تالیف کتابهای مفید به زبان فارسی فصیح و مانوس و مطالعه در اصلاح خط فارسی.
فرهنگستان ایران در مجموع سه دوره را سپری کرده است. دوره اول با ریاست محمدعلی فروغی آغاز به کار کرد و در سال ۱۳۱۷ به دستور رضاشاه منحل شد و بعد از مدتی دوباره آغاز به کار کرد و تا سال ۱۳۲۰ ادامه داشت. بعد از سال ۱۳۲۰ فرهنگستان به حالت رکود درآمد.
در سال ۱۳۲۲ حبیب یغمایی نشریهای به نام «فرهنگستان» منتشر کرد تا ارگان فرهنگستان و بیانگر نظرات اعضا و همینطور منعکسکنندهی نتیجهی تحقیقات و مطالعات فرهنگستان باشد. این رکود اما همچنان ادامه یافت تا اینکه در سال ۱۳۳۳ با انتقال کتابها و همینطور لوازم اداری فرهنگستان به وزارت فرهنگ عملا تعطیل شد.
فرهنگستان دوم از شهریورماه سال ۱۳۴۷ و با دستور محمدرضاشاه بار دیگر آغاز به کار کرد.
فرهنگستان سوم از سال ۱۳۶۹ آغاز به کار کرد و تا اکنون با نام «فرهنگستان زبان و ادب ایران به فعالیت مشغول است.
داریوش آشوری در مورد تاسیس و ریاست فروغی بر فرهنگستان میگوید:
«برپاییِ فرهنگستانِ زبانِ فارسی در این دوران یکی از کارهای بزرگی بود که فروغی سرپرستی کرد و بر آن ریاست داشت. فروغی ادیب و زباندان برجستهای نیز بود و ذوق و هنر نویسندگی داشت و ایدههای روشنی در بارهی ضرورتِ نوسازی زبان فارسی و راه-و-روشِ آن. یکی-دو نسلِ پیش از فروغی اگرچه ضرورتِ سادهسازی زبانِ نوشتار را دریافته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند برایِ غنیسازیِ واژگانیِ این زبان در جهتِ پذیرشِ مفهومهای علمی و آنچه مربوط به دستاوردها و شیوهی زندگانیِ مدرن است، کارِ نمایانی بکنند. فروغی و کسانی دیگر از همنسلهایِ او در این جهت گامهای بلندتری برداشتند. و البته، فروغی با کارِ ماندگاری که در جهتِ برگرداندنِ فلسفهی اروپایی به زبانِ فارسی کرد، زمینهی یک دگرگونیِ سبکی را در این زمینه فراهم کرد که بسیار اثرگذار بود و نسلهای بعدی از روش او بهرهمند شدند.»
بیشتر بخوانید:
http://bit.ly/2rj30we
@Tavaana_TavaanTech
Instagram
توانا: آموزشكده جامعه مدنى
. #فرهنگستان ایران از #فروغی تا #حداد_عادل فرهنگستان ایران در ۲۹ اریبهشت ۱۳۱۴ به فرمان #رضاشاه تاسیس شد و تا سال ۱۳۲۰ فعالیت داشت که به این دوره فرهنگستان اول میگویند. «اساسنامه آن در جلسه ۲۹ اردیبهشت ۱۳۱۴ به تصویب هیئت دولت رسید و در تاریخ پنجم خرداد ۱۳۱۴…
۲۹ بهمنماه سالگرد درگذشت نادر نادرپور است.
نادر نادرپور، #شاعر و #نویسنده و #مترجم سرشناس ایرانی و از اعضای #کانون_نویسندگان ایران در ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد.
از نادرپور یازده دفتر شعر باقی مانده است. آنچه نادرپور را بر سر زبانها انداخت شعری بود با نام «قم» که در سال ۱۳۳۱ سروده شد:
«چندین هزار زن
چندین هزار مرد
زنها لچک به سر
مردان عبا به دوش
یک گنبد طلا
با لکلکان پیر
یک باغ بیصفا
با چند تکدرخت
از خندهها تهی
وز گفتهها خموش
یک حوض نیمهپر
با آب سبز رنگ
چندین کلاغ پیر
برتودههای سنگ
انبوه سائلان
در هر قدم براه
عمامهها سفید
رخسارهها سیاه»
#نادرنادرپور از قبل از انقلاب با انقلاب مذهبی مشکل داشت. او در گفتوگویی که سالها بعد با سیمین بهبهانی شاعر نامآوازه دارد و در یکی از تلویزیونهای بروممرزی پخش شده میگوید که دلیل مخالفتش با انقلاب مذهبی این بوده که از همان ابتدا میدیده که این انقلاب، انحراف از مسیر آزادیخواهیای بوده است که گذشتگان ما در انقلاب مشروطه خواهان آن بودهاند. (نقل به مضمون) نادر نادرپور در روز جمعه ۲۹ بهمنماه ۱۳۷۸ در شهر لسآنجلس درگذشت. از مجموعهی اشعار نادرپور میتوان به «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمهی خورشید»، «گیاه و سنگ نه،آتش»، «خون و خاکستر» و … اشاره کرد.
پس از انقلاب نادر نادرپور مانند بسیاری از #هنرمندان و #شاعران و #نویسندگان و... از ایران مهاجرت کرد. مهاجرتی که دیگر بازگشتی نداشت.
شعر «کهندیارا» که داریوش اقبالی نیز آنرا خوانده است نگاه نادرپور به مهاجرت و غربت و دوری از وطن را به خوبی به تصویر کشیده است. ترانهی کهندیارا با صدای #داریوش به همراهان توانا تقدیم میشود.
https://goo.gl/xm9nrm
برای آشنایی بیشتر با نادر نادرپور:
https://goo.gl/aLzkiu
@Tavaana_TavaanaTech
نادر نادرپور، #شاعر و #نویسنده و #مترجم سرشناس ایرانی و از اعضای #کانون_نویسندگان ایران در ۱۶ خرداد ۱۳۰۸ در تهران به دنیا آمد.
از نادرپور یازده دفتر شعر باقی مانده است. آنچه نادرپور را بر سر زبانها انداخت شعری بود با نام «قم» که در سال ۱۳۳۱ سروده شد:
«چندین هزار زن
چندین هزار مرد
زنها لچک به سر
مردان عبا به دوش
یک گنبد طلا
با لکلکان پیر
یک باغ بیصفا
با چند تکدرخت
از خندهها تهی
وز گفتهها خموش
یک حوض نیمهپر
با آب سبز رنگ
چندین کلاغ پیر
برتودههای سنگ
انبوه سائلان
در هر قدم براه
عمامهها سفید
رخسارهها سیاه»
#نادرنادرپور از قبل از انقلاب با انقلاب مذهبی مشکل داشت. او در گفتوگویی که سالها بعد با سیمین بهبهانی شاعر نامآوازه دارد و در یکی از تلویزیونهای بروممرزی پخش شده میگوید که دلیل مخالفتش با انقلاب مذهبی این بوده که از همان ابتدا میدیده که این انقلاب، انحراف از مسیر آزادیخواهیای بوده است که گذشتگان ما در انقلاب مشروطه خواهان آن بودهاند. (نقل به مضمون) نادر نادرپور در روز جمعه ۲۹ بهمنماه ۱۳۷۸ در شهر لسآنجلس درگذشت. از مجموعهی اشعار نادرپور میتوان به «چشمها و دستها»، «دختر جام»، «شعر انگور»، «سرمهی خورشید»، «گیاه و سنگ نه،آتش»، «خون و خاکستر» و … اشاره کرد.
پس از انقلاب نادر نادرپور مانند بسیاری از #هنرمندان و #شاعران و #نویسندگان و... از ایران مهاجرت کرد. مهاجرتی که دیگر بازگشتی نداشت.
شعر «کهندیارا» که داریوش اقبالی نیز آنرا خوانده است نگاه نادرپور به مهاجرت و غربت و دوری از وطن را به خوبی به تصویر کشیده است. ترانهی کهندیارا با صدای #داریوش به همراهان توانا تقدیم میشود.
https://goo.gl/xm9nrm
برای آشنایی بیشتر با نادر نادرپور:
https://goo.gl/aLzkiu
@Tavaana_TavaanaTech
Telegram
آموزشکده توانا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
خانم رعنا زیبا شعری خطاب به قاتلان و مزدوران شعری گفته و دکلمه کرده است و پیامی به سرکوبگران داده است. ببینید و بشنوید.
آی دی اینستاگرام
ranaziba.ps
روی سخنم با توست ای قاتل ِ بی وقفه
آلوده به خاک و خون تا کی بُکنی ما را؟
کمتر شده از ما کَس هر قدر که تازاندی؟
یا خشم شدیم و پُتک از جنس ِ تنِ خارا؟
در آینه خود بنگر این چهره ی انسان است؟
یا بی شرفی مزدور در آینه ای بی سو
می آیدت آن روزی ارباب تو خواهد رفت
می مانی و یک حالت در مسلخ ِ صد گیسو
گیسوی زنی کشته با دست و تفنگ تو
بیتاب میان باد از صاعقه ی وجدان_
می میری و می بازی این قائله را بیشک
کافیست بیا بیرون از آن خودِ چون زندان
بگذار زمین سرباز تشییع تفنگت را
با ما به غزل برخیز در شام غریبستان
برخاست همه ایران از زوزه ی این گرگان
آری نفر اول از خطه ی کوردستان
مادر دم صبح میگفت: ( لعنت به کسانیکه_
کشتند جوانان را، مادر به عذاشان باد
هرگز نخورند مزدی که از میرغضب دارند
هرگز نرسند مقصد ای رب تو برس بر داد)
روی سخنم با توست ای مُزد بگیرِ شب
نانت که حرام است و تحریمِ جهان تا زود
کافیست چنین بودن در وادی جلادان
همراه من و ما شو چشمت نشود پُر دود
آه و دمِ این مردم همراه تو خواهد شد_
در ارتش نور محض ساکن نشوی اکنون
باید که بترسی از این لشگریان خشم
بگذار کنار این راه بگذر تو از این *قانون
#رعنا_زیبا🌟
آبان ۱۴۰۱
*=قانون آدمکشی برای دستمزد
#شعر#شعر_مقاومت_و_پایداری#شاعره
#مهسا_امینی#نیکا_شاکرمی#شاعران_زن_کوردستان
#شاعران_زن#شاعران_معاصر#ادبیات_ایران
#شعر_وطن#بداهه_بر_اوضاع
#مهسا_امينى #انقلاب_۱۴۰۱ #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آی دی اینستاگرام
ranaziba.ps
روی سخنم با توست ای قاتل ِ بی وقفه
آلوده به خاک و خون تا کی بُکنی ما را؟
کمتر شده از ما کَس هر قدر که تازاندی؟
یا خشم شدیم و پُتک از جنس ِ تنِ خارا؟
در آینه خود بنگر این چهره ی انسان است؟
یا بی شرفی مزدور در آینه ای بی سو
می آیدت آن روزی ارباب تو خواهد رفت
می مانی و یک حالت در مسلخ ِ صد گیسو
گیسوی زنی کشته با دست و تفنگ تو
بیتاب میان باد از صاعقه ی وجدان_
می میری و می بازی این قائله را بیشک
کافیست بیا بیرون از آن خودِ چون زندان
بگذار زمین سرباز تشییع تفنگت را
با ما به غزل برخیز در شام غریبستان
برخاست همه ایران از زوزه ی این گرگان
آری نفر اول از خطه ی کوردستان
مادر دم صبح میگفت: ( لعنت به کسانیکه_
کشتند جوانان را، مادر به عذاشان باد
هرگز نخورند مزدی که از میرغضب دارند
هرگز نرسند مقصد ای رب تو برس بر داد)
روی سخنم با توست ای مُزد بگیرِ شب
نانت که حرام است و تحریمِ جهان تا زود
کافیست چنین بودن در وادی جلادان
همراه من و ما شو چشمت نشود پُر دود
آه و دمِ این مردم همراه تو خواهد شد_
در ارتش نور محض ساکن نشوی اکنون
باید که بترسی از این لشگریان خشم
بگذار کنار این راه بگذر تو از این *قانون
#رعنا_زیبا🌟
آبان ۱۴۰۱
*=قانون آدمکشی برای دستمزد
#شعر#شعر_مقاومت_و_پایداری#شاعره
#مهسا_امینی#نیکا_شاکرمی#شاعران_زن_کوردستان
#شاعران_زن#شاعران_معاصر#ادبیات_ایران
#شعر_وطن#بداهه_بر_اوضاع
#مهسا_امينى #انقلاب_۱۴۰۱ #هنر_اعتراض #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech