به بهانهی سالگرد درگذشت غلامحسین ساعدی
غلامحسین ساعدی، واهمهی بینشان
غلامحسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دیماه ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی است از حزین لاهیجی اما ساعدی میگوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانهاش در تبریز قدم میزده از روی سنگ مزاری که به دختری جوان تعلق داشت برداشته است که بر روی سنگ نوشته شده بود گوهر ِ مراد.
نام گوهر مراد از گورستانی در تبریز تا پرلاشز فرانسه سفر کرد و بر گوری دیگر آرام گرفت.
هنوز سالهای دههی چهل نیامده بود که ساعدی به عنوان نویسنده و نمایشنامهنویسی مطرح بر سر زبانها افتاد. «چوببهدستهای ورزیل» و «پنج نمایشنامه دربارهی انقلاب مشروطه» نام ساعدی را در ردیف نمایشنامهنویسان مطرح ایران مطرح ساخت. نمایشنامهی «گرگها» که برای اولینبار در شمارهی دوم «کتاب ماه» منتشر شد به زبان مادریاش یعنی ترکی نوشته شده است.
غلامحسین ساعدی در «ساعدی به روایت ساعدی» در مورد نوشتن به زبان فارسی چنین مینویسد: «آنقدر توی سر من زدند که مجبور شدم به فارسی بنویسم… نثری که انتخاب کردم خشک نیست. میخواهم زبان فارسی را بار بیاورم. من تُرک حتمن باید این کار را بکنم. زبان ستون فرهنگی یک ملت عظیم است.»
انقلاب که پیروز شد هر روز بیش از گذشته عرصه بر او تنگ شد.ساعدی میگوید که هیچگاه قصد خروج از کشور نداشته است اما شرایط به گونهای شد که او چارهای جز این تبعید خودخواسته نداشته است. ساعدی در کتاب «ساعدی به روایت ساعدی» مینویسد: «من به هیچ صورت نمیخواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم #توتالیتر جمهوری اسلامی که همهی احزاب و گروههای سیاسی و فرهنگی را به شدت #سرکوب میکرد، به دنبال من هم بود. ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول #انقلاب #ایران بیشتر از #داستاننویسی و #نمایشنامهنویسی که کار اصلی من است مجبور بودم که برای سه روزنامهی معتبر و عمدهی کشور مقاله بنویسم. یک هفتهنامه هم به نام آزادی مسئولیت عمدهاش با من بود. در تکتک مقالهها من رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع و نابودکردن روزنامهها، بعد از نشر هر مقاله، تلفنهای تهدیدآمیزی میشد تا آنجا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمهمخفی داشتیم و باز ماموران رژیم در به در دنبال من بودند...»
ساعدی هیچگاه نتوانست با خارج از کشور سازگار شود. میگفت «تنها #نوشتن باعث شده که من دست به خودکشی نزنم.» او در غربت بسیار بداخلاق شده بود.
میگفت: «زندگی در #تبعید یعنی زندگی در جهنم. بسیار بداخلاق شدهام و نمیدانم دیگران چگونه مرا تحمل میکنند.» سه فیلم سینمایی بر اساس فیلمنامههای ساعدی ساخته شده است که هر سه از فیلمهای مطرح ایران بوده و هستند. #گاو و #دایره_مینا با کارگردانی داریوش #مهرجویی و آرامش در حضور دیگران با کارگردانی ناصر #تقوایی. از آثار ساعدی میتوان به وای مغلوب، مار در معبد، ماه عسل، ضحاک که نمایشنامه هستند و همچنین مجموعه داستانهای #شبنشینی_باشکوه، #عزاداران_بیل، #واهمههای_بینشان و #ترس_و_لرز اشاره کرد.
غلامحسین #ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه ۱۳۶۴ پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستان سنتآنتوان پاریس درگذشت و در قطعهی ۸۵ گورستان پرلاشز در نزدیکی آرامگاه صادق هدایت به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TmvFzz
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سخنرانی ساعدی در انجمن گوته تقدیم همراهان توانا می شود.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
غلامحسین ساعدی، واهمهی بینشان
غلامحسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دیماه ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی است از حزین لاهیجی اما ساعدی میگوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانهاش در تبریز قدم میزده از روی سنگ مزاری که به دختری جوان تعلق داشت برداشته است که بر روی سنگ نوشته شده بود گوهر ِ مراد.
نام گوهر مراد از گورستانی در تبریز تا پرلاشز فرانسه سفر کرد و بر گوری دیگر آرام گرفت.
هنوز سالهای دههی چهل نیامده بود که ساعدی به عنوان نویسنده و نمایشنامهنویسی مطرح بر سر زبانها افتاد. «چوببهدستهای ورزیل» و «پنج نمایشنامه دربارهی انقلاب مشروطه» نام ساعدی را در ردیف نمایشنامهنویسان مطرح ایران مطرح ساخت. نمایشنامهی «گرگها» که برای اولینبار در شمارهی دوم «کتاب ماه» منتشر شد به زبان مادریاش یعنی ترکی نوشته شده است.
غلامحسین ساعدی در «ساعدی به روایت ساعدی» در مورد نوشتن به زبان فارسی چنین مینویسد: «آنقدر توی سر من زدند که مجبور شدم به فارسی بنویسم… نثری که انتخاب کردم خشک نیست. میخواهم زبان فارسی را بار بیاورم. من تُرک حتمن باید این کار را بکنم. زبان ستون فرهنگی یک ملت عظیم است.»
انقلاب که پیروز شد هر روز بیش از گذشته عرصه بر او تنگ شد.ساعدی میگوید که هیچگاه قصد خروج از کشور نداشته است اما شرایط به گونهای شد که او چارهای جز این تبعید خودخواسته نداشته است. ساعدی در کتاب «ساعدی به روایت ساعدی» مینویسد: «من به هیچ صورت نمیخواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم #توتالیتر جمهوری اسلامی که همهی احزاب و گروههای سیاسی و فرهنگی را به شدت #سرکوب میکرد، به دنبال من هم بود. ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول #انقلاب #ایران بیشتر از #داستاننویسی و #نمایشنامهنویسی که کار اصلی من است مجبور بودم که برای سه روزنامهی معتبر و عمدهی کشور مقاله بنویسم. یک هفتهنامه هم به نام آزادی مسئولیت عمدهاش با من بود. در تکتک مقالهها من رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع و نابودکردن روزنامهها، بعد از نشر هر مقاله، تلفنهای تهدیدآمیزی میشد تا آنجا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمهمخفی داشتیم و باز ماموران رژیم در به در دنبال من بودند...»
ساعدی هیچگاه نتوانست با خارج از کشور سازگار شود. میگفت «تنها #نوشتن باعث شده که من دست به خودکشی نزنم.» او در غربت بسیار بداخلاق شده بود.
میگفت: «زندگی در #تبعید یعنی زندگی در جهنم. بسیار بداخلاق شدهام و نمیدانم دیگران چگونه مرا تحمل میکنند.» سه فیلم سینمایی بر اساس فیلمنامههای ساعدی ساخته شده است که هر سه از فیلمهای مطرح ایران بوده و هستند. #گاو و #دایره_مینا با کارگردانی داریوش #مهرجویی و آرامش در حضور دیگران با کارگردانی ناصر #تقوایی. از آثار ساعدی میتوان به وای مغلوب، مار در معبد، ماه عسل، ضحاک که نمایشنامه هستند و همچنین مجموعه داستانهای #شبنشینی_باشکوه، #عزاداران_بیل، #واهمههای_بینشان و #ترس_و_لرز اشاره کرد.
غلامحسین #ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه ۱۳۶۴ پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستان سنتآنتوان پاریس درگذشت و در قطعهی ۸۵ گورستان پرلاشز در نزدیکی آرامگاه صادق هدایت به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TmvFzz
#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
سخنرانی ساعدی در انجمن گوته تقدیم همراهان توانا می شود.
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
غلامحسین ساعدی؛ واهمهی بینشان - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
غلامحسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دی ماه ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب، منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی از حزین لاهیجی است اما ساعدی میگوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانهاش در تبریز قدم…
به بهانهی زادروزِ غلامحسین #ساعدی
غلامحسین ساعدی، واهمهی بینشان
غلامحسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دیماه ۱۳۱۴ در #تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی است از حزین لاهیجی اما ساعدی میگوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانهاش در تبریز قدم میزده از روی سنگ مزاری که به دختری جوان تعلق داشت برداشته است که بر روی سنگ نوشته شده بود گوهر ِ مراد.
نام گوهر مراد از گورستانی در تبریز تا پرلاشز فرانسه سفر کرد و بر گوری دیگر آرام گرفت.
هنوز سالهای دههی چهل نیامده بود که ساعدی به عنوان نویسنده و #نمایشنامهنویسی مطرح بر سر زبانها افتاد. «چوببهدستهای ورزیل» و «پنج #نمایشنامه دربارهی انقلاب مشروطه» نام ساعدی را در ردیف نمایشنامهنویسان مطرح ایران مطرح ساخت. نمایشنامهی «گرگها» که برای اولینبار در شمارهی دوم «کتاب ماه» منتشر شد به زبان مادریاش یعنی ترکی نوشته شده است.
غلامحسین ساعدی در «ساعدی به روایت ساعدی» در مورد نوشتن به زبان فارسی چنین مینویسد: «آنقدر توی سر من زدند که مجبور شدم به فارسی بنویسم… نثری که انتخاب کردم خشک نیست. میخواهم زبان #فارسی را بار بیاورم. من تُرک حتمن باید این کار را بکنم. زبان ستون فرهنگی یک ملت عظیم است.»
انقلاب که پیروز شد هر روز بیش از گذشته عرصه بر او تنگ شد.ساعدی میگوید که هیچگاه قصد خروج از کشور نداشته است اما شرایط به گونهای شد که او چارهای جز این تبعید خودخواسته نداشته است. ساعدی در کتاب «ساعدی به روایت ساعدی» مینویسد: «من به هیچ صورت نمیخواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی که همهی احزاب و گروههای سیاسی و فرهنگی را به شدت سرکوب میکرد، به دنبال من هم بود. ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول انقلاب ایران بیشتر از داستاننویسی و نمایشنامهنویسی که کار اصلی من است مجبور بودم که برای سه روزنامهی معتبر و عمدهی کشور مقاله بنویسم. یک هفتهنامه هم به نام آزادی مسئولیت عمدهاش با من بود. در تکتک مقالهها من رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع و نابودکردن روزنامهها، بعد از نشر هر مقاله، تلفنهای تهدیدآمیزی میشد تا آنجا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمهمخفی داشتیم و باز ماموران رژیم در به در دنبال من بودند...»
ساعدی هیچگاه نتوانست با خارج از کشور سازگار شود. میگفت «تنها نوشتن باعث شده که من دست به خودکشی نزنم.» او در غربت بسیار بداخلاق شده بود.
میگفت: «زندگی در تبعید یعنی زندگی در جهنم. بسیار بداخلاق شدهام و نمیدانم دیگران چگونه مرا تحمل میکنند.» سه فیلم سینمایی بر اساس فیلمنامههای ساعدی ساخته شده است که هر سه از فیلمهای مطرح ایران بوده و هستند. گاو و دایره مینا با کارگردانی داریوش مهرجویی و آرامش در حضور دیگران با کارگردانی ناصر تقوایی. از آثار ساعدی میتوان به وای مغلوب، مار در معبد، ماه عسل، ضحاک که نمایشنامه هستند و همچنین مجموعه داستانهای شبنشینی باشکوه، عزاداران بیل، واهمههای بینشان و ترس و لرز اشاره کرد.
غلامحسین ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه ۱۳۶۴ پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستان سنتآنتوان پاریس درگذشت و در قطعهی ۸۵ گورستان پرلاشز در نزدیکی آرامگاه صادق هدایت به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TmvFzz
@Tavaana_Tavaanatech
غلامحسین ساعدی، واهمهی بینشان
غلامحسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دیماه ۱۳۱۴ در #تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی است از حزین لاهیجی اما ساعدی میگوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانهاش در تبریز قدم میزده از روی سنگ مزاری که به دختری جوان تعلق داشت برداشته است که بر روی سنگ نوشته شده بود گوهر ِ مراد.
نام گوهر مراد از گورستانی در تبریز تا پرلاشز فرانسه سفر کرد و بر گوری دیگر آرام گرفت.
هنوز سالهای دههی چهل نیامده بود که ساعدی به عنوان نویسنده و #نمایشنامهنویسی مطرح بر سر زبانها افتاد. «چوببهدستهای ورزیل» و «پنج #نمایشنامه دربارهی انقلاب مشروطه» نام ساعدی را در ردیف نمایشنامهنویسان مطرح ایران مطرح ساخت. نمایشنامهی «گرگها» که برای اولینبار در شمارهی دوم «کتاب ماه» منتشر شد به زبان مادریاش یعنی ترکی نوشته شده است.
غلامحسین ساعدی در «ساعدی به روایت ساعدی» در مورد نوشتن به زبان فارسی چنین مینویسد: «آنقدر توی سر من زدند که مجبور شدم به فارسی بنویسم… نثری که انتخاب کردم خشک نیست. میخواهم زبان #فارسی را بار بیاورم. من تُرک حتمن باید این کار را بکنم. زبان ستون فرهنگی یک ملت عظیم است.»
انقلاب که پیروز شد هر روز بیش از گذشته عرصه بر او تنگ شد.ساعدی میگوید که هیچگاه قصد خروج از کشور نداشته است اما شرایط به گونهای شد که او چارهای جز این تبعید خودخواسته نداشته است. ساعدی در کتاب «ساعدی به روایت ساعدی» مینویسد: «من به هیچ صورت نمیخواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی که همهی احزاب و گروههای سیاسی و فرهنگی را به شدت سرکوب میکرد، به دنبال من هم بود. ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول انقلاب ایران بیشتر از داستاننویسی و نمایشنامهنویسی که کار اصلی من است مجبور بودم که برای سه روزنامهی معتبر و عمدهی کشور مقاله بنویسم. یک هفتهنامه هم به نام آزادی مسئولیت عمدهاش با من بود. در تکتک مقالهها من رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع و نابودکردن روزنامهها، بعد از نشر هر مقاله، تلفنهای تهدیدآمیزی میشد تا آنجا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمهمخفی داشتیم و باز ماموران رژیم در به در دنبال من بودند...»
ساعدی هیچگاه نتوانست با خارج از کشور سازگار شود. میگفت «تنها نوشتن باعث شده که من دست به خودکشی نزنم.» او در غربت بسیار بداخلاق شده بود.
میگفت: «زندگی در تبعید یعنی زندگی در جهنم. بسیار بداخلاق شدهام و نمیدانم دیگران چگونه مرا تحمل میکنند.» سه فیلم سینمایی بر اساس فیلمنامههای ساعدی ساخته شده است که هر سه از فیلمهای مطرح ایران بوده و هستند. گاو و دایره مینا با کارگردانی داریوش مهرجویی و آرامش در حضور دیگران با کارگردانی ناصر تقوایی. از آثار ساعدی میتوان به وای مغلوب، مار در معبد، ماه عسل، ضحاک که نمایشنامه هستند و همچنین مجموعه داستانهای شبنشینی باشکوه، عزاداران بیل، واهمههای بینشان و ترس و لرز اشاره کرد.
غلامحسین ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه ۱۳۶۴ پس از یک خونریزی داخلی در بیمارستان سنتآنتوان پاریس درگذشت و در قطعهی ۸۵ گورستان پرلاشز در نزدیکی آرامگاه صادق هدایت به خاک سپرده شد.
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/TmvFzz
@Tavaana_Tavaanatech
توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
غلامحسین ساعدی؛ واهمهی بینشان - توانا آموزشکده جامعهمدنی ایران
غلامحسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دی ماه ۱۳۱۴ در تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب، منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی از حزین لاهیجی است اما ساعدی میگوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانهاش در تبریز قدم…
یادی از #عباس_نعلبندیان، هنرمندی که غریبانه #خودکشی کرد
«نمیدانم. گویی کسی در دلم میگریست. من لرزیدم. مرد شومی در اینجا نفس میکشد.»
پس از #انقلاب اسلامی، عباس نعلبندیان بیجهت و بدون دلیل جفا دید تا اینکه تاب نیاورد و خودش را کُشت. آیدین آغداشلو، نقاش و هنرمند ایرانی در مقالهای مینویسد که آخرین جملهی عباس نعلبندیان پیش از مرگ در دفتر یادداشت روزانهاش این بود: «خدا کند که امروز و فردا کسی سراغم نیاید» و تا سه روز پس از خودکشی کسی به سراغش نیامد.
با پیروزی انقلاب اسلامی، #کارگاه_نمایش تعطیل شد و تعدادی از اعضای کارگاه به دادگاه احضار شدند و عباس نعلبندیان #بازداشت شد و ۴ ماه را در #زندان گذراند که موجبات آزار روحی شدیدی برای او فراهم آورد. پس از #آزادی از زندان با محدودیتهای بسیار روبهرو شد و او را خانهنشین کردند.
عباس نعلبندیان ابتدا در خیابان جمهوری، خیابان سی تیر ساکن بود اما پس از انقلاب این منزل را #مصادره کردند و او مجبور شد به منزل پدریاش که در خیابان پیروزی، میدان بروجردی بود نقل مکان کند. با بیکاری و خانهنشینی و مصادره منزل مسکونیاش، نعلبندیان دچار فقر شدید شد و باعث شد که او رابطهاش را جز با تعداد معدودی از دوستان قطع کند. عباس نعلبندیان در اول خرداد سال ۱۳۶۸ و در سن ۴۲ سالگی با خوردن قرص اقدام به خودکشی کرد و در هفتم خردادماه درگذشت و در هشتم خرداد به خاک سپرده شد.
او در سال ۱۳۴۸ به عنوان مدیر و عضو شورا در کارگاه نمایش به کار مشغول شد . تا آخر سال ۱۳۵۷ در همین سمت باقی ماند. داستان کارگاه نمایش اینچنین اتفاق افتاد: رضا قطبی، مدیر عامل وقت رادیو تلویزیون ملی ایران که از بانیان ِ جشن هنر شیراز بود برای جشن هنر، فراخوانی برای نگارش #نمایشنامه جهت اجرا در دومین دورهی جشن هنر شیراز در سال ۱۳۴۷ داد که عباس نعلبندیان با نوشتن نمایشنامهی «پژوهشی ژرف و سترگ و نوین در سنگوارههای دورهی بیست و پنجم (یا چهاردهم یا بیستم) زمینشناسی» موفق به کسب جایزهی دوم مسابقهی #نمایشنامهنویسی جشن هنر شیراز شد.
جشن هنر شیراز، جشنوارهای از هنر و موسیقی بود که از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ و در پایان هر سال در شهر شیراز برگزار میشد. این جشنواره زیر نظر فرح پهلوی و با مدیریت فرخ غفاری، سینماشناس و منتقد و مورخ و کارگردان اجرا میشد. در بیانیهی هیئت داوران چنین ذکر شده بود: «جایزهی دوم به مبلغ پنجاه هزار ریال به نمایشنامهی "پژوهشی ..." اثر آقای عباس نعلبندیان که نوجوان روزنامهفروشی است و اثر او به عنوان شاهکاری از یک نابغه، از طرف چهار تن از داوران وزارت فرهنگ و هنر اعلام شد [اهدا میشود.] او تاکنون پایش به داخل هیچ تالار نمایشی نرسیده است.» آنها اعلام میکنند که علاوه بر این جایزه دو بورس برای مطالعه در رشتهی تئاتر در کشورهای خارجی در اختیار برندگان اول و دوم این مسابقه گذاشته میشود. آربی اُوانسیان، کارگردان سینما و تئاتر و نمایشنامهنویس به اجرای نمایش #نعلبندیان علاقهمند میشود و آن را به صحنه میبرد.
بر روی سنگ مزار نعلبندیان نوشته شده است که «در این غربت قریب ِ عطر تو را از کدامین طوفان باید خواست.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/0Slckq
@Tavaana_TavaanaTech
«نمیدانم. گویی کسی در دلم میگریست. من لرزیدم. مرد شومی در اینجا نفس میکشد.»
پس از #انقلاب اسلامی، عباس نعلبندیان بیجهت و بدون دلیل جفا دید تا اینکه تاب نیاورد و خودش را کُشت. آیدین آغداشلو، نقاش و هنرمند ایرانی در مقالهای مینویسد که آخرین جملهی عباس نعلبندیان پیش از مرگ در دفتر یادداشت روزانهاش این بود: «خدا کند که امروز و فردا کسی سراغم نیاید» و تا سه روز پس از خودکشی کسی به سراغش نیامد.
با پیروزی انقلاب اسلامی، #کارگاه_نمایش تعطیل شد و تعدادی از اعضای کارگاه به دادگاه احضار شدند و عباس نعلبندیان #بازداشت شد و ۴ ماه را در #زندان گذراند که موجبات آزار روحی شدیدی برای او فراهم آورد. پس از #آزادی از زندان با محدودیتهای بسیار روبهرو شد و او را خانهنشین کردند.
عباس نعلبندیان ابتدا در خیابان جمهوری، خیابان سی تیر ساکن بود اما پس از انقلاب این منزل را #مصادره کردند و او مجبور شد به منزل پدریاش که در خیابان پیروزی، میدان بروجردی بود نقل مکان کند. با بیکاری و خانهنشینی و مصادره منزل مسکونیاش، نعلبندیان دچار فقر شدید شد و باعث شد که او رابطهاش را جز با تعداد معدودی از دوستان قطع کند. عباس نعلبندیان در اول خرداد سال ۱۳۶۸ و در سن ۴۲ سالگی با خوردن قرص اقدام به خودکشی کرد و در هفتم خردادماه درگذشت و در هشتم خرداد به خاک سپرده شد.
او در سال ۱۳۴۸ به عنوان مدیر و عضو شورا در کارگاه نمایش به کار مشغول شد . تا آخر سال ۱۳۵۷ در همین سمت باقی ماند. داستان کارگاه نمایش اینچنین اتفاق افتاد: رضا قطبی، مدیر عامل وقت رادیو تلویزیون ملی ایران که از بانیان ِ جشن هنر شیراز بود برای جشن هنر، فراخوانی برای نگارش #نمایشنامه جهت اجرا در دومین دورهی جشن هنر شیراز در سال ۱۳۴۷ داد که عباس نعلبندیان با نوشتن نمایشنامهی «پژوهشی ژرف و سترگ و نوین در سنگوارههای دورهی بیست و پنجم (یا چهاردهم یا بیستم) زمینشناسی» موفق به کسب جایزهی دوم مسابقهی #نمایشنامهنویسی جشن هنر شیراز شد.
جشن هنر شیراز، جشنوارهای از هنر و موسیقی بود که از سال ۱۳۴۶ تا ۱۳۵۶ و در پایان هر سال در شهر شیراز برگزار میشد. این جشنواره زیر نظر فرح پهلوی و با مدیریت فرخ غفاری، سینماشناس و منتقد و مورخ و کارگردان اجرا میشد. در بیانیهی هیئت داوران چنین ذکر شده بود: «جایزهی دوم به مبلغ پنجاه هزار ریال به نمایشنامهی "پژوهشی ..." اثر آقای عباس نعلبندیان که نوجوان روزنامهفروشی است و اثر او به عنوان شاهکاری از یک نابغه، از طرف چهار تن از داوران وزارت فرهنگ و هنر اعلام شد [اهدا میشود.] او تاکنون پایش به داخل هیچ تالار نمایشی نرسیده است.» آنها اعلام میکنند که علاوه بر این جایزه دو بورس برای مطالعه در رشتهی تئاتر در کشورهای خارجی در اختیار برندگان اول و دوم این مسابقه گذاشته میشود. آربی اُوانسیان، کارگردان سینما و تئاتر و نمایشنامهنویس به اجرای نمایش #نعلبندیان علاقهمند میشود و آن را به صحنه میبرد.
بر روی سنگ مزار نعلبندیان نوشته شده است که «در این غربت قریب ِ عطر تو را از کدامین طوفان باید خواست.»
بیشتر بخوانید:
https://goo.gl/0Slckq
@Tavaana_TavaanaTech
توانا
یادی از عباس نعلبندیان
«نمیدانم. گویی کسی در دلم میگریست. من لرزیدم. مرد شومی در اینجا نفس میکشد.»