«برای #آیدا_رستمی ، پزشک جوانی که به جرم پایبندی به سوگندنامه پزشکی به قتل رسید.
آیدا رستمی، طی هفتههای گذشته برای درمان معترضانی که توسط نیروهای حکومت مجروح میشدند، به مناطق غربی تهران و شهرکاکباتان میرفت و به مداوای پنهانی معترضانی مشغول بود که آسیبدیده بودند و یا تیر خورده بودند و نیاز به مراقبتهای پزشکی داشتند اما به دلیل نگرانی از بازداشت به مراکز درمانی مراجعه نمیکردند.
در روز ۲۱ آذر، آیدا پس از پایان شیف کاریش در بیمارستان چمران، ربوده میشود و یک روز بعد جسد او با چشم تخلیه شده و بخیه خورده، صورت له شده و دست شکسته به خانواده او تحویل داده میشود؛ به همراه گزارش پزشکی قانونی، که دلیل مرگ آیدا را «برخورد جسم سخت» عنوان کرده است.»
ازصفحه:
naghmehjah
#زن_زندگی_آزادی
#اتحاد_رمز_پیروزی
#همبستگی_برای_سرنگونی
#انقلاب۱۴۰۱
#برای_آزادی
#خودباوری
#مهسا_امینی
#آیدارستمی
#aidarostami
#freedom
#iran
#regimechangeiniran
#iranrevolution
#iranprotests
#humanity
#unity
#love
#liberty
#wakeup
#beourvoice
#womanlifefreedom
#protestart
#هنر_اعتراضی
#ایران
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
آیدا رستمی، طی هفتههای گذشته برای درمان معترضانی که توسط نیروهای حکومت مجروح میشدند، به مناطق غربی تهران و شهرکاکباتان میرفت و به مداوای پنهانی معترضانی مشغول بود که آسیبدیده بودند و یا تیر خورده بودند و نیاز به مراقبتهای پزشکی داشتند اما به دلیل نگرانی از بازداشت به مراکز درمانی مراجعه نمیکردند.
در روز ۲۱ آذر، آیدا پس از پایان شیف کاریش در بیمارستان چمران، ربوده میشود و یک روز بعد جسد او با چشم تخلیه شده و بخیه خورده، صورت له شده و دست شکسته به خانواده او تحویل داده میشود؛ به همراه گزارش پزشکی قانونی، که دلیل مرگ آیدا را «برخورد جسم سخت» عنوان کرده است.»
ازصفحه:
naghmehjah
#زن_زندگی_آزادی
#اتحاد_رمز_پیروزی
#همبستگی_برای_سرنگونی
#انقلاب۱۴۰۱
#برای_آزادی
#خودباوری
#مهسا_امینی
#آیدارستمی
#aidarostami
#freedom
#iran
#regimechangeiniran
#iranrevolution
#iranprotests
#humanity
#unity
#love
#liberty
#wakeup
#beourvoice
#womanlifefreedom
#protestart
#هنر_اعتراضی
#ایران
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«براى #محمدمختاری جانباخته ٢٥ بهمنماه شوم ٨٩ که اگر زنده بود امروز برای پیروزی تیم مورد علاقهاش سر از پا نمیشناخت.
خواهرش برايم نوشته است خلاصه آنچه بر محمد و خانوادهاش رفته.
یادش را زنده نگاه داریم.»
طرح از :
naghmehjah
صفحه خواهر محمد مختاری
mahimokhtaarii
#محمدمختاری #دادخواهی
#اتحاد_رمز_پیروزی #مهسا_امینی #همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب۱۴۰۱
#برای_آزادی #خودباوری #هنر_اعتراضی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«براى #محمدمختاری جانباخته ٢٥ بهمنماه شوم ٨٩ که اگر زنده بود امروز برای پیروزی تیم مورد علاقهاش سر از پا نمیشناخت.
خواهرش برايم نوشته است خلاصه آنچه بر محمد و خانوادهاش رفته.
یادش را زنده نگاه داریم.»
طرح از :
naghmehjah
صفحه خواهر محمد مختاری
mahimokhtaarii
#محمدمختاری #دادخواهی
#اتحاد_رمز_پیروزی #مهسا_امینی #همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب۱۴۰۱
#برای_آزادی #خودباوری #هنر_اعتراضی
#یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«براى #یلدا_آقافضلی و هرآنچه بر او رفته است.
براى اميد كه به آن زندهایم
برای دلهایمان که خونینتر از انار صدپاره است
و برای شبهایمان که از شب یلدا طولانیتر است
و برای #زن_زندگی_آزادی که مبارک است»
نقاشی و متن از :
naghmehjah
#yaldaaghafazli
#اتحاد_رمز_پیروزی #همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب۱۴۰۱
#برای_آزادی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
براى اميد كه به آن زندهایم
برای دلهایمان که خونینتر از انار صدپاره است
و برای شبهایمان که از شب یلدا طولانیتر است
و برای #زن_زندگی_آزادی که مبارک است»
نقاشی و متن از :
naghmehjah
#yaldaaghafazli
#اتحاد_رمز_پیروزی #همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب۱۴۰۱
#برای_آزادی #مهسا_امینی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«روایت یکی از نزديكانش را بازگو میکنم. #اميرجواداسعدزاده نقاش بود و گرافیست و پسری بسیار آرام و مهربان بود از خانوادهای که پدر ارتشی بود. پدر داغدار امیرجواد، از دوران قبل از انقلاب افسرارتش بوده است و همه هشت سال جنگ را هم در جبهه برای این آب و خاک جنگیده است.
شنبه ۲۸ آبان، در بلوار پیروزی مشهد، حدفاصل هنرستان و هفتتیر، امیرجواد با یکی از دوستانش در حال کشیدن نقاشی اعتراضی روی دیوار بودهاند که چهار بسیجی سرمیرسند و آنهارا میگیرند و به زیرزمین مسجدی در همان نزدیکی منتقل میکنند و آنها را به طرز وحشیانهای مورد ضرب و شتم قرار میدهند و سپس پیکر نیمهجان امیر و دوستش را به کلانتری هفتتیر مشهد منتقل میکنند. مأموران کلانتری امیر را که دیگر علائم حیاتی نداشته روی صندلی نگهمیدارند و فرم جلوی او میگذارند و امیر همینجا تمام میکند و از روی صندلی به زمین میافتد. مأموران کلانتری جنازه او را به بیمارستان جوادالائمه منتقل میکنند و بیمارستان از پذیرش او به علت اینکه علائم حیاتی نداشته خودداری میکند و مأموران کلانتری با مسئولین بیمارستان وارد جر و بحث میشوند و آنها را وادار میکنند که بنویسند در بیمارستان فوت کرده و دوربینهای بیمارستان را جمع میکنند و میبرند.
وقتی به خانواده خبر فوت امیر را میدهند، شرط میگذارند که تنها در صورتی جنازه را تحویل میدهند که مراسم برگزار نشود و وقتی خانواده در گورستان منتظر جنازه برای خاکسپاری بودند از شورای تأمین به خانواده اطلاع میدهند که ما جنازه را به گورستان دیگری میبریم به نام امامرضا و باید خودتان را به آنجا برسانید. در گورستان به هیچ عنوان اجازه دیدن متوفی را نمیدهند که یکی از اعضای خانواده با وجود ممانعت مأموران امنیتی موفق میشود بخشی از پلاستیک و کفن را پاره کند و قسمتی از صورت امیرجواد را میبیند. این تنها خلاصه کوتاهیاست از آنچه بر خانواده امیرجواد رفته است.
بخاطر فشارهای امنیتی بر خانواده، تاکنون روایت قتل امیرجواد منتشر نشده است و این اولین بار است که در مورد این جوان نازنین میشنویم. صدایشان باشیم.»
naghmehjah
#amirjavadasadzadeh
#زن_زندگی_آزادی #آزادی #ایران #مهسا_امینی #اتحاد_رمز_پیروزی
#همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب۱۴۰۱
#برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا #هنر_اعتراضی
@Tavaana_TavaanaTech
«روایت یکی از نزديكانش را بازگو میکنم. #اميرجواداسعدزاده نقاش بود و گرافیست و پسری بسیار آرام و مهربان بود از خانوادهای که پدر ارتشی بود. پدر داغدار امیرجواد، از دوران قبل از انقلاب افسرارتش بوده است و همه هشت سال جنگ را هم در جبهه برای این آب و خاک جنگیده است.
شنبه ۲۸ آبان، در بلوار پیروزی مشهد، حدفاصل هنرستان و هفتتیر، امیرجواد با یکی از دوستانش در حال کشیدن نقاشی اعتراضی روی دیوار بودهاند که چهار بسیجی سرمیرسند و آنهارا میگیرند و به زیرزمین مسجدی در همان نزدیکی منتقل میکنند و آنها را به طرز وحشیانهای مورد ضرب و شتم قرار میدهند و سپس پیکر نیمهجان امیر و دوستش را به کلانتری هفتتیر مشهد منتقل میکنند. مأموران کلانتری امیر را که دیگر علائم حیاتی نداشته روی صندلی نگهمیدارند و فرم جلوی او میگذارند و امیر همینجا تمام میکند و از روی صندلی به زمین میافتد. مأموران کلانتری جنازه او را به بیمارستان جوادالائمه منتقل میکنند و بیمارستان از پذیرش او به علت اینکه علائم حیاتی نداشته خودداری میکند و مأموران کلانتری با مسئولین بیمارستان وارد جر و بحث میشوند و آنها را وادار میکنند که بنویسند در بیمارستان فوت کرده و دوربینهای بیمارستان را جمع میکنند و میبرند.
وقتی به خانواده خبر فوت امیر را میدهند، شرط میگذارند که تنها در صورتی جنازه را تحویل میدهند که مراسم برگزار نشود و وقتی خانواده در گورستان منتظر جنازه برای خاکسپاری بودند از شورای تأمین به خانواده اطلاع میدهند که ما جنازه را به گورستان دیگری میبریم به نام امامرضا و باید خودتان را به آنجا برسانید. در گورستان به هیچ عنوان اجازه دیدن متوفی را نمیدهند که یکی از اعضای خانواده با وجود ممانعت مأموران امنیتی موفق میشود بخشی از پلاستیک و کفن را پاره کند و قسمتی از صورت امیرجواد را میبیند. این تنها خلاصه کوتاهیاست از آنچه بر خانواده امیرجواد رفته است.
بخاطر فشارهای امنیتی بر خانواده، تاکنون روایت قتل امیرجواد منتشر نشده است و این اولین بار است که در مورد این جوان نازنین میشنویم. صدایشان باشیم.»
naghmehjah
#amirjavadasadzadeh
#زن_زندگی_آزادی #آزادی #ایران #مهسا_امینی #اتحاد_رمز_پیروزی
#همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب۱۴۰۱
#برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا #هنر_اعتراضی
@Tavaana_TavaanaTech
«به گفته یکی از نزدیکان #علی_مولایی آخرين عكسها و فيلمهاى او مربوط به مراسم عقد اوست. ۲۴ آبان ماه. یک روز قبل از اصابت گلوله به سرش.
روز ۲۵ آبان، ماشین علی و نو عروسش در چهارراه هلال احمر شهر ایذه مورد حمله نیروهای امنیتی قرار میگیرد و علی از ناحیه سر زخمی میشود و مردم او را به همراه همسرش به بیمارستان میرسانند. در بیمارستان علی هنوز کاملا هوشیار بوده و با تلفن با اقوام نزدیک صحبت میکند که کمکم سطح هوشیاری او افت میکند و او را توسط یک آمبولانس غیرمجهز به بیمارستان گلستان اهواز اعزام میکنند. در بیمارستان از مغز او اسکن میگیرند و در آیسییو بستری میشود. با وجود پیگیری خانواده که میخواستند با پزشک او صحبت کنند، در تمام طول شب تا صبح هیچ پزشکی به آنها معرفی نمیشود. صبح فردا یک پزشک به آنها خبر میدهد علی را به سردخانه منتقل کردهاند. خانواده برای گرفتن جنازه به سردخانه میروند اما متوجه میشوند که متوفی بدون اطلاع خانواده به پزشکی قانونی منتقل شده. دلیل انتقال به پزشکی قانونی تحقیق درباره نوع گلوله و اسلحهای بوده که به سر علی شلیک شده بوده و طبق مشاهده یکی از اقوام که جنازه را دیده بوده با اینکه تنها به سر علی شلیک شده بوده، همه محوطه شکم شکافته شده بوده و سراسر بخیه داشته.
و به خانواده اعلام میشود که نیروهای امنیتی هر هفت نفری را که همزمان کشته شدهاند به گورستان ایذه منتقل خواهد کرد. خانواده علی پافشاری میکند که میخواهند علی را در روستای خودشان دفن کنند که نیروهای امنیتی از آنها تعهد میگیرند که هیچ ازدحام و تجمعی برای تدفین صورت نگیرد. روز تدفین نو عروس با لباس عروس در میان جمعیت زیادی که برای بدرقه علی آمده بودند دیده میشود. مأموران تابوت را با پرچم جمهوری اسلامی پوشانده بودند که مردم با شعار «بیشرف، بیشرف، پرچم را پاره میکنند و اجازه نمیدهند مأموران امنیتی، مراسم خاکسپاری را کنترل خانواده خارج کنند.»
از اینستاگرام نغمه جاه
naghmehjah
#زن_زندگی_آزادی #آزادی #ایران #Iran #مهسا_امینی #اتحاد_رمز_پیروزی
#همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب۱۴۰۱
#برای_آزادی #هنر_اعتراضی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
«به گفته یکی از نزدیکان #علی_مولایی آخرين عكسها و فيلمهاى او مربوط به مراسم عقد اوست. ۲۴ آبان ماه. یک روز قبل از اصابت گلوله به سرش.
روز ۲۵ آبان، ماشین علی و نو عروسش در چهارراه هلال احمر شهر ایذه مورد حمله نیروهای امنیتی قرار میگیرد و علی از ناحیه سر زخمی میشود و مردم او را به همراه همسرش به بیمارستان میرسانند. در بیمارستان علی هنوز کاملا هوشیار بوده و با تلفن با اقوام نزدیک صحبت میکند که کمکم سطح هوشیاری او افت میکند و او را توسط یک آمبولانس غیرمجهز به بیمارستان گلستان اهواز اعزام میکنند. در بیمارستان از مغز او اسکن میگیرند و در آیسییو بستری میشود. با وجود پیگیری خانواده که میخواستند با پزشک او صحبت کنند، در تمام طول شب تا صبح هیچ پزشکی به آنها معرفی نمیشود. صبح فردا یک پزشک به آنها خبر میدهد علی را به سردخانه منتقل کردهاند. خانواده برای گرفتن جنازه به سردخانه میروند اما متوجه میشوند که متوفی بدون اطلاع خانواده به پزشکی قانونی منتقل شده. دلیل انتقال به پزشکی قانونی تحقیق درباره نوع گلوله و اسلحهای بوده که به سر علی شلیک شده بوده و طبق مشاهده یکی از اقوام که جنازه را دیده بوده با اینکه تنها به سر علی شلیک شده بوده، همه محوطه شکم شکافته شده بوده و سراسر بخیه داشته.
و به خانواده اعلام میشود که نیروهای امنیتی هر هفت نفری را که همزمان کشته شدهاند به گورستان ایذه منتقل خواهد کرد. خانواده علی پافشاری میکند که میخواهند علی را در روستای خودشان دفن کنند که نیروهای امنیتی از آنها تعهد میگیرند که هیچ ازدحام و تجمعی برای تدفین صورت نگیرد. روز تدفین نو عروس با لباس عروس در میان جمعیت زیادی که برای بدرقه علی آمده بودند دیده میشود. مأموران تابوت را با پرچم جمهوری اسلامی پوشانده بودند که مردم با شعار «بیشرف، بیشرف، پرچم را پاره میکنند و اجازه نمیدهند مأموران امنیتی، مراسم خاکسپاری را کنترل خانواده خارج کنند.»
از اینستاگرام نغمه جاه
naghmehjah
#زن_زندگی_آزادی #آزادی #ایران #Iran #مهسا_امینی #اتحاد_رمز_پیروزی
#همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب۱۴۰۱
#برای_آزادی #هنر_اعتراضی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برادر #ساسان_قربانی نوشته است که ساسان بسیار پسر زحمتکشی بود، قوی بود، ورزشکار بود و روحیه شادی داشت. در کارگاه آهنگری سخت کار میکرد و همیشه دست افراد نیازمند را میگرفت و در غم و شادی، کمک حال دیگران بود.تازه توانسته بودند با برادرش یک خانه بسازند و قرار بوده با اتمام خانه برای ساسان بروند خواستگاری. سامان میگوید که آرزوی خانهاش و حنابندانش به دل همه ماند.
سیام شهریور، همزمان با اعتراضات مردمی در رضوانشهر، سامان و ساسان با هم بودند و ساسان تلاش میکرده بچههای دبیرستانی را از میان شلیک گاز اشکآور و گلوله دور کند. نیروهای بسیج از بالای کلانتری به مردم شلیک میکردند. ساسان متوجه میشود یک نفر تیر خورده و میرود که به او کمک کند که با تیر جنگی به ران سمت راستش شلیک میکنند و او روی زمین میافتد.
سامان میخواهد برادرش را به بیمارستان برساند
اما مأموران آنها را به کلانتری منتقل میکنند. سامان میگوید برادرم خونریزی دارد و باید به بیمارستان منتقل شود که بسیجیها با باتوم به جان او میافتند و او را کتک میزنند و همزمان ساسان روی زمین افتاده بوده و از او خون میرفته. بعد از مدتی سامان بالاخره موفق میشود ساسان را به بیمارستان شهدای رضوانشهر برساند. او نیاز به خون داشته و بسیاری با گروه خونی مناسب داوطلب اهدای خون به او بودند. اما بیمارستان قبول نمیکند و ساسان با آمبولانس بدون کنترل خونریزی به بیمارستان پورسینای رشت منتقل میشود و در آنجا به آنها اعلام میکنند ساسان فوت شده است. در گواهی فوت نوشته شده که علت مرگ، برخورد جسم پرتابی شتابدار است.
سامان مینویسد با عدم رسیدگی به ساسان به عمد برادرم را کشتند.
فردای آنروز با هزار منت و تعهد جنازه را تحویل میگیرند در حالی دفن میشود که تمام بدن شکافته شده بوده و بخیه داشته. به آنها میگویند ساسان نیاز به کالبد شکافی داشته است. درحالی زخم تنها در ران سمت راست او بوده.
سامان نوشته است که که خانهام خراب شد با قتل تنها برادرم.
saman_qorbani.pv
طرح و متن از صفحه نغمه جاه
naghmehjah
#womanlifefreedom
#زن_زندگی_آزادی
#irgcterrorists
#آزادی
#ایران #مهسا_امینی #اتحاد_رمز_پیروزی
#همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب_ملی #برای_آزادی #هنر_اعتراضی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برادر #ساسان_قربانی نوشته است که ساسان بسیار پسر زحمتکشی بود، قوی بود، ورزشکار بود و روحیه شادی داشت. در کارگاه آهنگری سخت کار میکرد و همیشه دست افراد نیازمند را میگرفت و در غم و شادی، کمک حال دیگران بود.تازه توانسته بودند با برادرش یک خانه بسازند و قرار بوده با اتمام خانه برای ساسان بروند خواستگاری. سامان میگوید که آرزوی خانهاش و حنابندانش به دل همه ماند.
سیام شهریور، همزمان با اعتراضات مردمی در رضوانشهر، سامان و ساسان با هم بودند و ساسان تلاش میکرده بچههای دبیرستانی را از میان شلیک گاز اشکآور و گلوله دور کند. نیروهای بسیج از بالای کلانتری به مردم شلیک میکردند. ساسان متوجه میشود یک نفر تیر خورده و میرود که به او کمک کند که با تیر جنگی به ران سمت راستش شلیک میکنند و او روی زمین میافتد.
سامان میخواهد برادرش را به بیمارستان برساند
اما مأموران آنها را به کلانتری منتقل میکنند. سامان میگوید برادرم خونریزی دارد و باید به بیمارستان منتقل شود که بسیجیها با باتوم به جان او میافتند و او را کتک میزنند و همزمان ساسان روی زمین افتاده بوده و از او خون میرفته. بعد از مدتی سامان بالاخره موفق میشود ساسان را به بیمارستان شهدای رضوانشهر برساند. او نیاز به خون داشته و بسیاری با گروه خونی مناسب داوطلب اهدای خون به او بودند. اما بیمارستان قبول نمیکند و ساسان با آمبولانس بدون کنترل خونریزی به بیمارستان پورسینای رشت منتقل میشود و در آنجا به آنها اعلام میکنند ساسان فوت شده است. در گواهی فوت نوشته شده که علت مرگ، برخورد جسم پرتابی شتابدار است.
سامان مینویسد با عدم رسیدگی به ساسان به عمد برادرم را کشتند.
فردای آنروز با هزار منت و تعهد جنازه را تحویل میگیرند در حالی دفن میشود که تمام بدن شکافته شده بوده و بخیه داشته. به آنها میگویند ساسان نیاز به کالبد شکافی داشته است. درحالی زخم تنها در ران سمت راست او بوده.
سامان نوشته است که که خانهام خراب شد با قتل تنها برادرم.
saman_qorbani.pv
طرح و متن از صفحه نغمه جاه
naghmehjah
#womanlifefreedom
#زن_زندگی_آزادی
#irgcterrorists
#آزادی
#ایران #مهسا_امینی #اتحاد_رمز_پیروزی
#همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب_ملی #برای_آزادی #هنر_اعتراضی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
برادر #ساسان_قربانی نوشته است که ساسان بسیار پسر زحمتکشی بود، قوی بود، ورزشکار بود و روحیه شادی داشت. در کارگاه آهنگری سخت کار میکرد و همیشه دست افراد نیازمند را میگرفت و در غم و شادی، کمک حال دیگران بود.تازه توانسته بودند با برادرش یک خانه بسازند و قرار بوده با اتمام خانه برای ساسان بروند خواستگاری. سامان میگوید که آرزوی خانهاش و حنابندانش به دل همه ماند.
سیام شهریور، همزمان با اعتراضات مردمی در رضوانشهر، سامان و ساسان با هم بودند و ساسان تلاش میکرده بچههای دبیرستانی را از میان شلیک گاز اشکآور و گلوله دور کند. نیروهای بسیج از بالای کلانتری به مردم شلیک میکردند. ساسان متوجه میشود یک نفر تیر خورده و میرود که به او کمک کند که با تیر جنگی به ران سمت راستش شلیک میکنند و او روی زمین میافتد.
سامان میخواهد برادرش را به بیمارستان برساند
اما مأموران آنها را به کلانتری منتقل میکنند. سامان میگوید برادرم خونریزی دارد و باید به بیمارستان منتقل شود که بسیجیها با باتوم به جان او میافتند و او را کتک میزنند و همزمان ساسان روی زمین افتاده بوده و از او خون میرفته. بعد از مدتی سامان بالاخره موفق میشود ساسان را به بیمارستان شهدای رضوانشهر برساند. او نیاز به خون داشته و بسیاری با گروه خونی مناسب داوطلب اهدای خون به او بودند. اما بیمارستان قبول نمیکند و ساسان با آمبولانس بدون کنترل خونریزی به بیمارستان پورسینای رشت منتقل میشود و در آنجا به آنها اعلام میکنند ساسان فوت شده است. در گواهی فوت نوشته شده که علت مرگ، برخورد جسم پرتابی شتابدار است.
سامان مینویسد با عدم رسیدگی به ساسان به عمد برادرم را کشتند.
فردای آنروز با هزار منت و تعهد جنازه را تحویل میگیرند در حالی دفن میشود که تمام بدن شکافته شده بوده و بخیه داشته. به آنها میگویند ساسان نیاز به کالبد شکافی داشته است. درحالی زخم تنها در ران سمت راست او بوده.
سامان نوشته است که که خانهام خراب شد با قتل تنها برادرم.
ویدیو از صفحه برادر ساسان
saman_qorbani.pv
متن از صفحه نغمه جاه
naghmehjah
#womanlifefreedom
#زن_زندگی_آزادی
#irgcterrorists
#آزادی
#ایران #مهسا_امینی #اتحاد_رمز_پیروزی
#همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب_ملی #برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech
برادر #ساسان_قربانی نوشته است که ساسان بسیار پسر زحمتکشی بود، قوی بود، ورزشکار بود و روحیه شادی داشت. در کارگاه آهنگری سخت کار میکرد و همیشه دست افراد نیازمند را میگرفت و در غم و شادی، کمک حال دیگران بود.تازه توانسته بودند با برادرش یک خانه بسازند و قرار بوده با اتمام خانه برای ساسان بروند خواستگاری. سامان میگوید که آرزوی خانهاش و حنابندانش به دل همه ماند.
سیام شهریور، همزمان با اعتراضات مردمی در رضوانشهر، سامان و ساسان با هم بودند و ساسان تلاش میکرده بچههای دبیرستانی را از میان شلیک گاز اشکآور و گلوله دور کند. نیروهای بسیج از بالای کلانتری به مردم شلیک میکردند. ساسان متوجه میشود یک نفر تیر خورده و میرود که به او کمک کند که با تیر جنگی به ران سمت راستش شلیک میکنند و او روی زمین میافتد.
سامان میخواهد برادرش را به بیمارستان برساند
اما مأموران آنها را به کلانتری منتقل میکنند. سامان میگوید برادرم خونریزی دارد و باید به بیمارستان منتقل شود که بسیجیها با باتوم به جان او میافتند و او را کتک میزنند و همزمان ساسان روی زمین افتاده بوده و از او خون میرفته. بعد از مدتی سامان بالاخره موفق میشود ساسان را به بیمارستان شهدای رضوانشهر برساند. او نیاز به خون داشته و بسیاری با گروه خونی مناسب داوطلب اهدای خون به او بودند. اما بیمارستان قبول نمیکند و ساسان با آمبولانس بدون کنترل خونریزی به بیمارستان پورسینای رشت منتقل میشود و در آنجا به آنها اعلام میکنند ساسان فوت شده است. در گواهی فوت نوشته شده که علت مرگ، برخورد جسم پرتابی شتابدار است.
سامان مینویسد با عدم رسیدگی به ساسان به عمد برادرم را کشتند.
فردای آنروز با هزار منت و تعهد جنازه را تحویل میگیرند در حالی دفن میشود که تمام بدن شکافته شده بوده و بخیه داشته. به آنها میگویند ساسان نیاز به کالبد شکافی داشته است. درحالی زخم تنها در ران سمت راست او بوده.
سامان نوشته است که که خانهام خراب شد با قتل تنها برادرم.
ویدیو از صفحه برادر ساسان
saman_qorbani.pv
متن از صفحه نغمه جاه
naghmehjah
#womanlifefreedom
#زن_زندگی_آزادی
#irgcterrorists
#آزادی
#ایران #مهسا_امینی #اتحاد_رمز_پیروزی
#همبستگی_برای_سرنگونی #انقلاب_ملی #برای_آزادی #یاری_مدنی_توانا
@Tavaana_TavaanaTech