آموزشکده توانا
58.2K subscribers
29.9K photos
36.1K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
به مناسبت سالگرد قتل محمد مختاری، شاعر و نویسنده

محمد مختاری، جان بر سر #قلم

سیاوش مختاری، فرزند محمد مختاری، شاعر و نویسنده جسد پدر را در هجدهم آذرماه در پزشکی قانونی تشخیص داد. شش روز قبل پیکر بی‌جان این شاعر را با دو کوپن ناگرفته در جیب در بیابان‌های امین‌آباد پیدا کردند. مهرداد عالی‌خانی، یکی از قاتلان وزارت اطلاعات در شرح ماجرای ربودن و قتل محمد مختاری می‌گوید که در تاریخ نهم آذرماه ۱۳۷۷ موسوی از کارمندان وزارت اطلاعات پیش دری نجف‌آبادی وزیر اطلاعات می‌رود و در مورد قتل داریوش فروهر و همسرش گزارشی ارائه می‌دهد.

پس از آن موسوی به عالی‌خانی می‌گوید که کار #کانون #نویسندگان را انجام بدهد و تاکید می‌کند که کار کانون را هر چه سریع‌تر شروع کنید. هفت پرونده از مهم‌ترین سوژه‌های فعال کانون نویسندگان، هوشنگ گلشیری، منصور کوشان، علی‌اشرف درویشیان، محمدعلی سپانلو، پوینده و چهل‌تن در دستور کار حذف فیزیکی قرار می‌گیرد. قرار می‌شود که از مهم‌ترین‌ها شروع بشود. شماره‌ی تلفن محمد مختاری از طریق یکی از منابع اداره چپ نو با نام مستعار داریوش به دست می‌آید… حدود ساعت ۱۷، مختاری با لباس اسپرت از کوچه بیرون می‌آید و از سمت شمال به جنوب خیابان آفریقا حرکت می‌کند. در این ساعت ناظری جهت اقامه‌ی نماز محل را ترک کرده بود لذا سریعا به ناظری زنگ زدم و خبر دادم #سوژه بیرون زد، خودش و روشن را سریع به محل برسانند. مختاری برای خرید در حوالی محل سکونت خود بیرون آمده بود. حدود بیست‌دقیقه خریدش طول کشید. در حال برگشتن به منزل بود که علی و رضا رسیدند.

از خسرو خواستم که تاکسی را در گوشه‌ای پارک کند. رضا و علی پیاده به دنبال مختاری به راه افتادند. خسرو پشت فرمان پژو نشست و به سمت شمال آفریقا حرکت کرد. من در صندلی جلو قرار گرفتم. یک کوچه مانده به منزلش علی و رضا جلوی او را گرفتند و تحت پوشش پرسنل دادستانی وی را سوار اتومبیل کردند… داخل ساختمان شدیم. در همان اتاق اول از وی خواستند روی زمین بنشیند.

همه کار را روشن و ناظری تمام کردند. بسیار حرفه‌ای و مسلط عمل نمودند. ناظری سریعا طناب مربوطه را از کابینت داخل اتاق در آورد. مقادیری پارچه‌ی سفید برداشت، چشم و دست او را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت. او را به روی شکم خواباند و حدود چهار یا پنج دقیقع طناب را تنگ کرد و آن‌را کشید. در این حالت ناظری دهان سوژه را با یک پارچه‌ی سفید گرفته بود تا بدین وسیله از ریختن خون به زمین و ایجاد سروصدای احتمالی جلوگیری کند. این دو از روی ناخن‌ها تشخیص دادند که کار تمام شده است… در جاده‌ی افسریه یک مسیر فرعی به کارخانه سیمان تهران منتهی می‌شد… جنازه را بیرون گذاشتیم.

#محمد_مختاری این‌گونه در دوازدهم آذرماه ۱۳۷۷ در ماجرای موسوم به #قتل‌های_زنجیره‌ای توسط وزارت #اطلاعات جمهوری اسلامی به #قتل رسید. محمد مختاری، #شاعر، #نویسنده و از فعالان #کانون_نویسندگان_ایران در اول اردیبهشت ۱۳۲۱ در شهر #مشهد به دنیا آمد.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/nwxqj7

#توانا
@Tavaana_TavaanaTech
به مناسبت سالگرد قتل محمد مختاری، شاعر و نویسنده

محمد مختاری، جان بر سر #قلم

سیاوش مختاری، فرزند محمد مختاری، شاعر و نویسنده جسد پدر را در هجدهم آذرماه در پزشکی قانونی تشخیص داد. شش روز قبل پیکر بی‌جان این شاعر را با دو کوپن ناگرفته در جیب در بیابان‌های امین‌آباد پیدا کردند. مهرداد عالی‌خانی، یکی از قاتلان وزارت اطلاعات در شرح ماجرای ربودن و قتل محمد مختاری می‌گوید که در تاریخ نهم آذرماه ۱۳۷۷ موسوی از کارمندان وزارت اطلاعات پیش دری نجف‌آبادی وزیر اطلاعات می‌رود و در مورد قتل داریوش فروهر و همسرش گزارشی ارائه می‌دهد.

پس از آن موسوی به عالی‌خانی می‌گوید که کار #کانون #نویسندگان را انجام بدهد و تاکید می‌کند که کار کانون را هر چه سریع‌تر شروع کنید. هفت پرونده از مهم‌ترین سوژه‌های فعال کانون نویسندگان، هوشنگ گلشیری، منصور کوشان، علی‌اشرف درویشیان، محمدعلی سپانلو، پوینده و چهل‌تن در دستور کار حذف فیزیکی قرار می‌گیرد. قرار می‌شود که از مهم‌ترین‌ها شروع بشود. شماره‌ی تلفن محمد مختاری از طریق یکی از منابع اداره چپ نو با نام مستعار داریوش به دست می‌آید… حدود ساعت ۱۷، مختاری با لباس اسپرت از کوچه بیرون می‌آید و از سمت شمال به جنوب خیابان آفریقا حرکت می‌کند. در این ساعت ناظری جهت اقامه‌ی نماز محل را ترک کرده بود لذا سریعا به ناظری زنگ زدم و خبر دادم #سوژه بیرون زد، خودش و روشن را سریع به محل برسانند. مختاری برای خرید در حوالی محل سکونت خود بیرون آمده بود. حدود بیست‌دقیقه خریدش طول کشید. در حال برگشتن به منزل بود که علی و رضا رسیدند.

از خسرو خواستم که تاکسی را در گوشه‌ای پارک کند. رضا و علی پیاده به دنبال مختاری به راه افتادند. خسرو پشت فرمان پژو نشست و به سمت شمال آفریقا حرکت کرد. من در صندلی جلو قرار گرفتم. یک کوچه مانده به منزلش علی و رضا جلوی او را گرفتند و تحت پوشش پرسنل دادستانی وی را سوار اتومبیل کردند… داخل ساختمان شدیم. در همان اتاق اول از وی خواستند روی زمین بنشیند.

همه کار را روشن و ناظری تمام کردند. بسیار حرفه‌ای و مسلط عمل نمودند. ناظری سریعا طناب مربوطه را از کابینت داخل اتاق در آورد. مقادیری پارچه‌ی سفید برداشت، چشم و دست او را از پشت سر بست. طناب را به گردن او انداخت. او را به روی شکم خواباند و حدود چهار یا پنج دقیقع طناب را تنگ کرد و آن‌را کشید. در این حالت ناظری دهان سوژه را با یک پارچه‌ی سفید گرفته بود تا بدین وسیله از ریختن خون به زمین و ایجاد سروصدای احتمالی جلوگیری کند. این دو از روی ناخن‌ها تشخیص دادند که کار تمام شده است… در جاده‌ی افسریه یک مسیر فرعی به کارخانه سیمان تهران منتهی می‌شد… جنازه را بیرون گذاشتیم.

#محمد_مختاری این‌گونه در دوازدهم آذرماه ۱۳۷۷ در ماجرای موسوم به #قتل‌های_زنجیره‌ای توسط وزارت #اطلاعات جمهوری اسلامی به #قتل رسید. محمد مختاری، #شاعر، #نویسنده و از فعالان #کانون_نویسندگان_ایران در اول اردیبهشت ۱۳۲۱ در شهر #مشهد به دنیا آمد.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/nwxqj7

#توانا
@Tavaana_TavaanaTech