آموزشکده توانا
57.8K subscribers
30.2K photos
36.3K videos
2.54K files
18.6K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.me/Tavaana_Admin

📧 : info@tavaana.org
📧 : to@tavaana.org

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
دکتر مجدالدین #میرفخرایی، متخلص به #گلچین_گیلانی، (۱۱ دی ۱۲۸۸ در رشت - ۲۹ آذر ۱۳۵۱ در لندن) از سرایندگان #شعر نو به #فارسی است.

پدرش، سید مهدی میرفخرایی زادهٔ تفرش و مدتی فرماندار قم و سبزوار بود. مجدالدین تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش و متوسطه را در تهران به پایان رسانید و در رشتهٔ #فلسفه و علوم تربیتی موفق به اخذ لیسانس شد. سپس به انگلستان رفت و در رشتهٔ طب به دریافت درجهٔ دکترا نایل گردید. پس از آن در لندن اقامت گزید و دیگر به ایران نیامد. گلچین از نوجوانی به شاعری پرداخت و کم‌کم اشعارش مورد توجه قرار گرفت و برای اولین بار در ۱۳۰۷ ش در مجلهٔ «ارمغان» و بعدها در مجله‌های «روزگار نو»، «فروغ» و مجله سخن انتشار یافت. شعر «باران» او یکی از معروفترین شعرهایی است که قسمت‌هایی از آن در کتاب‌های #کودکان به چاپ رسید. او اولین شاعر نوپردازی است که شعرش به کتاب‌های دورهٔ ابتدائی راه یافت.

از آثارش: سه مجموعهٔ شعری، «گلی برای تو»؛ «مهر و کین»، و «نهفته» یا «نهضت»، که در ۱۹۴۸ م در لندن به چاپ رسید؛ «دیوان» شعر.

متن شعر باران

باران را می‌توان مشهورترین شعر وی دانست. متن ان به شرح زیر است :
باز باران،
با ترانه،
با گهرهای فراوان
می‌خورد بر بام خانه.
آب چون آبشار ریزان می ریزد بر سر ایوان من به پشت شیشه تنها
ایستاده
در گذرها،
رودها راه اوفتاده.

شاد و خرم
یک دو سه گنجشک پر گو،
باز هر دم
می‌پرند، این سو و آن سو

می‌خورد بر شیشه و در
مشت و سیلی،
آسمان امروز دیگر
نیست نیلی.

یادم آرد روز باران:
گردش یک روز دیرین؛
خوب و شیرین
توی جنگل‌های گیلان.

کودکی ده ساله بودم
شاد و خرم
نرم و نازک
چست و چابک

از پرنده،
از خزنده،
از چرنده،
بود جنگل گرم و زنده.

آسمان آبی، چو دریا
یک دو ابر، اینجا و آنجا
چون دل من،
روز روشن.

بوی جنگل،
تازه و تر
همچو می مستی دهنده.
بر درختان می‌زدی پر،
هر کجا زیبا پرنده.

برکه‌ها آرام و آبی؛
برگ و گل هر جا نمایان،
چتر نیلوفر درخشان؛
آفتابی.

سنگ‌ها از آب جسته،
از خزه پوشیده تن را؛
بس وزغ آنجا نشسته،
دم به دم در شور و غوغا.

رودخانه،
با دو صد زیبا ترانه؛
زیر پاهای درختان
چرخ می‌زد، چرخ می‌زد، همچو مستان.

چشمه‌ها چون شیشه‌های آفتابی،
نرم و خوش در جوش و لرزه؛
توی آنها سنگ ریزه،
سرخ و سبز و زرد و آبی.

با دو پای کودکانه
می‌دویدم همچو آهو،
می‌پریدم از سر جو،
دور می‌گشتم ز خانه.

می‌کشانیدم به پایین،
شاخه‌های بید مشکی
دست من می‌گشت رنگین،
از تمشک سرخ و مشکی.

می شنیدم از پرنده،
داستانهای نهانی،
از لب باد وزنده،
رازهای زندگانی

هر چه می‌دیدم در آنجا
بود دلکش، بود زیبا؛
شاد بودم
می‌سرودم:
“روز، ای روز دلارا!
داده ات خورشید رخشان
این چنین رخسار زیبا؛
ورنه بودی زشت و بیجان.

این درختان،
با همه سبزی و خوبی
گو چه می‌بودند جز پاهای چوبی
گر نبودی مهر رخشان؟

روز، ای روز دلارا!
گر دلارایی ست، از خورشید باشد.
ای درخت سبز و زیبا!
هر چه زیبایی ست از خورشید باشد. ”

اندک اندک، رفته رفته، ابرها گشتند چیره.
آسمان گردید تیره،
بسته شد رخسارهٔ خورشید رخشان
ریخت باران، ریخت باران.

جنگل از باد گریزان
چرخ‌ها می‌زد چو دریا
دانه‌ها ی گرد باران
پهن می‌گشتند هر جا.

برق چون شمشیر بران
پاره می‌کرد ابرها را
تندر دیوانه غران
مشت می‌زد ابرها را.

روی برکه مرغ آبی،
از میانه، از کرانه،
با شتابی چرخ می‌زد بی شماره.

گیسوی سیمین مه را
شانه می‌زد دست باران
بادها، با فوت خوانا
می نمودندش پریشان.

سبزه در زیر درختان
رفته رفته گشت دریا
توی این دریای جوشان
جنگل وارونه پیدا.

بس دلارا بود جنگل،
به، چه زیبا بود جنگل!
بس فسانه، بس ترانه،
بس ترانه، بس فسانه.

بس گوارا بود باران
به، چه زیبا بود باران!
می‌شنیدم اندر این گوهر فشانی
رازهای جاودانی، پندهای آسمانی؛

“بشنو از من، کودک من
پیش چشم مرد فردا،
زندگانی – خواه تیره، خواه روشن -
هست زیبا، هست زیبا، هست زیبا. ”

@Tavaana_Tavaanatech
دکلمه باز باران تقدیم دوستان
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
به بهانه‌ی زادروزِ غلام‌حسین #ساعدی
غلام‌حسین ساعدی، واهمه‌‌ی بی‌نشان

غلام‌حسین ساعدی معروف به «گوهر مراد»، سیزدهم دی‌ماه ۱۳۱۴ در #تبریز به دنیا آمد. عبدالحسین دستغیب منتقد ادبی بر این نظر است که «گوهر مراد» نام اثری عرفانی است از حزین لاهیجی اما ساعدی می‌گوید که این نام را زمانی که در یک گورستان نزدیک خانه‌اش در تبریز قدم می‌زده از روی سنگ مزاری که به دختری جوان تعلق داشت برداشته است که بر روی سنگ نوشته شده بود گوهر ِ مراد.
نام گوهر مراد از گورستانی در تبریز تا پرلاشز فرانسه سفر کرد و بر گوری دیگر آرام گرفت.
هنوز سال‌های دهه‌ی چهل نیامده بود که ساعدی به عنوان نویسنده‌ و #نمایش‌نامه‌نویسی مطرح بر سر زبان‌ها افتاد. «چوب‌به‌دست‌های ورزیل» و «پنج #نمایشنامه درباره‌ی انقلاب مشروطه» نام ساعدی را در ردیف نمایشنامه‌نویسان مطرح ایران مطرح ساخت. نمایشنامه‌ی «گرگ‌ها» که برای اولین‌بار در شماره‌ی دوم «کتاب ماه» منتشر شد به زبان مادری‌اش یعنی ترکی نوشته شده است.
غلام‌حسین ساعدی در «ساعدی به روایت ساعدی» در مورد نوشتن به زبان فارسی چنین می‌نویسد: «آنقدر توی سر من زدند که مجبور شدم به فارسی بنویسم… نثری که انتخاب کردم خشک نیست. می‌خواهم زبان #فارسی را بار بیاورم. من تُرک حتمن باید این کار را بکنم. زبان ستون فرهنگی یک ملت عظیم است.»

انقلاب که پیروز شد هر روز بیش از گذشته عرصه بر او تنگ شد.ساعدی می‌گوید که هیچ‌گاه قصد خروج از کشور نداشته است اما شرایط به گونه‌ای شد که او چاره‌ای جز این تبعید خودخواسته نداشته است. ساعدی در کتاب «ساعدی به روایت ساعدی» می‌نویسد: «من به هیچ صورت نمی‌خواستم کشور خودم را ترک کنم ولی رژیم توتالیتر جمهوری اسلامی که همه‌ی احزاب و گروه‌های سیاسی و فرهنگی را به شدت سرکوب می‌کرد، به دنبال من هم بود. ابتدا با تهدیدهای تلفنی شروع شده بود. در روزهای اول انقلاب ایران بیش‌تر از داستان‌نویسی و نمایش‌نامه‌نویسی که کار اصلی من است مجبور بودم که برای سه روزنامه‌ی معتبر و عمده‌ی کشور مقاله بنویسم. یک هفته‌نامه هم به نام آزادی مسئولیت عمده‌اش با من بود. در تک‌تک مقاله‌ها من رو در رو با رژیم ایستاده بودم. پیش از قلع و قمع‌ و نابودکردن روزنامه‌ها، بعد از نشر هر مقاله، تلفن‌های تهدیدآمیزی می‌شد تا آن‌جا که مجبور شدم از خانه فرار کنم و مدت یک سال در یک اتاق زیر شیروانی زندگی نیمه‌مخفی داشتیم و باز ماموران رژیم در به در دنبال من بودند...»
ساعدی هیچ‌گاه نتوانست با خارج از کشور سازگار شود. می‌گفت «تنها نوشتن باعث شده که من دست به خودکشی نزنم.» او در غربت بسیار بداخلاق شده بود.
می‌گفت: «زندگی در تبعید یعنی زندگی در جهنم. بسیار بداخلاق‌ شده‌ام و نمی‌دانم دیگران چگونه مرا تحمل می‌کنند.» سه فیلم سینمایی بر اساس فیلم‌نامه‌های ساعدی ساخته شده است که هر سه از فیلم‌های مطرح ایران بوده و هستند. گاو و دایره مینا با کارگردانی داریوش مهرجویی و آرامش در حضور دیگران با کارگردانی ناصر تقوایی. از آثار ساعدی می‌توان به وای مغلوب، مار در معبد، ماه عسل، ضحاک که نمایشنامه هستند و هم‌چنین مجموعه داستان‌های شب‌نشینی باشکوه، عزاداران بیل، واهمه‌های بی‌نشان و ترس و لرز اشاره کرد.
غلام‌حسین ساعدی در سحرگاه دوم آذرماه ۱۳۶۴ پس از یک خون‌ریزی داخلی در بیمارستان سنت‌آنتوان پاریس درگذشت و در قطعه‌ی ۸۵ گورستان پرلاشز در نزدیکی آرام‌گاه صادق هدایت به خاک سپرده شد.
بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/TmvFzz
@Tavaana_Tavaanatech
به مناسبت سال‌گرد درگذشت ِ #نیمایوشیج، #شاعر افسانه

«از پس پنجاهی و اندی ز عُمر،
نعره برمی‌آیدم از هر رگی:
کاش بودم، باز دور از هر کسی
چادری و گوسفندی و سگی.

شاید این شعر نیما یوشیج به گونه‌ای خواسته‌ی نیما برای بازگشت به دوران کودکی باشد. کودکی نیما در بین شبانان و اسب‌چرانان گذشت. او خواندن و نوشتن را نزد ملای ده آموخت و در دوازده‌سالگی به هم‌راه خانواده‌اش به تهران رفت. او در مدرسه‌ی سن‌لویی در تهران شروع به تحصیل کرد.

نیما یوشیج، بیست‌ویکم آبان‌ماه در دهکده‌ی یوش، بخش بلده از توابع شهرستان نور استان مازندران به دنیا آمد. او را پدر شعر نوی فارسی و بنیان‌گذار شعر نو می‌شناسند. نام اصلی نیما، علی اسفندیاری بود که بعدها نام خود را به نیما یوشیج تغییر داد. نیما یوشیج در معرفی خود چنین می‌آورد: «در سال ۱۳۱۵ هجری ابراهیم نوری مرد شجاع و عصبانی از افراد یکی از دودمان‌های قدیمی شمال ایران محسوب می شد. من پسر بزرگ او هستم. پدرم در این ناحیه به زندگانی کشاورزی و گله‌داری خود مشغول بود. در پاییز همین سال زمانی که او در مسقط‌الراس ییلاقی خود یوش منزل داشت من به دنیا آمدم، پیوستگی من از طرف جّده به گرجی های متواری از دیر زمانی دراین سرزمین می رسد. زندگی بدوی من در بین شبانان و ایلخی‌بانان گذشت که به هوای چراگاه به نقاط دور ییلاق قشلاق می کنند و شب بالای کوه ها ساعات طولانی با هم به دور آتش جمع می شوند.»

دوران تحصیل نیما از مدرسه‌ی کاتولیک سن‌لویی آغاز شد. نیما می‌گوید که سال‌های اولیه‌ی زندگی مدرسه‌ای او به زد و خورد با بچه‌ها گذشت. هنرش نیز خوب پریدن و فرار از مدرسه به هم‌راه دوستش حسین پژمان بود. او در مدرسه آن‌گونه که خود می‌گوید شاگرد خوبی نبود و فقط نمرات نقاشی به دادش می‌رسید. آشنایی‌اش با «نظام وفا» که معلم خوش‌رفتاری بود موجب شد که نیا به شعرگفتن رو بیاورد. نیما به تدریج در همین مدرسه با زبان فرانسه آشنا می‌شود و از طریق آشنایی‌اش با ادبیات غرب آغاز می‌شود. او هم‌زمان درس طلبگی و زبان عربی را نیز می‌آموخت. نیما یوشبج شعر بلند افسانه را به نظام وفا معلم خود تقدیم کرده است.

داریوش آشوری در کتاب «شعر و اندیشه» در مورد جایگاه نیما یوشیج چنین می‌نویسد: «نیما بی‌هیچ گفت‌وگو، #نظریه‌پرداز، پایه‌گذار، و نخستین و پرنفوذترین #شاعر #نوپرداز #فارسی است و پیش از او هیچ‌کس دلیرانه‌تر و بی‌پرواتر از او در راه‌ ِ تجربه‌های تازه‌ی شعری گام نزده است.» (چاپ پنجم، نشر مرکز، ص ۱۱۹) نیما در حالی که به علت سرمای شدید یوش، به ذات‌الریه مبتلا شده بود برای درمان به تهران آمد.

معالجه سودی نبخشید . #نیما در سیزدهم دی‌ماه ۱۳۳۸ درگذشت و در امام‌زاده‌ عبدالله تهران به خاک سپرده شد. در سال ۱۳۷۳ بنا بر وصیت نیما، پیکر او را به خانه‌اش در یوش منتقل کردند. مزار نیما در کنار مزار خواهرش، بهجت‌الزمان اسفندیاری و سیروس طاهباز در میان حیاط جای گرفته است. از اشعار نیما می‌توان به قصه‌ی پریده رنگ، منظومه نیما، ای شب، افسانه، مانلی و آب در خوابگاه مورچگان اشاره کرد.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/tN4jwz

#توانا

@Tavaana_TavaanaTech
محمدعلی‌ جمالزاده، پدر #داستان کوتاه #فارسی صد و بیست ساله شد

بیست و سوم دی‌ماه، زادروز محمد علی جمالزاده، پدر داستان کوتاه گرامی باد.

#جمالزاده در سال ۱۲۷۴ در اصفهان متولد شد. این #نویسنده و #مترجم معاصر و مشهور فارسی زبان آغازگر سبک‌ واقع‌گرایی در #ادبیات فارسی بود. او اولین نویسنده داستان‌های کوتاه ایران با عنوان «یکی‌بود، یکی نبود» بود. اکثر داستان‌های جمالزاده رنگ و بوی نقادی وضع زمانه را داشت. داستان‌هایی ساده، با زبانی طنز و آغشته به ضرب‌المثل‌ها و اصطلاحات عامیانه.
علی دهباشی سردبیر مجله‌ی بخارا که جمالزاده مراوداتی داشته است در مجموعه‌ای که در بزرگ‌داشت جمالزاده گردآوری کرده او را چنین معرفی می‌کند: «نخستین داستان‌نویس مدرن ایران است و به علت عمر طولانی و ارتباط فرهنگی پیوسته با ایران، همواره حضور زنده‌ای در ایران داشت . بسیاری از نویسندگان از ایران مهاجرت کردند و ارتباط آنها با ایران قطع شد ولی جمال‌زاده هرگز تا پایان عمر این ارتباط را قطع نکرد و یکی از مجاری ارتباطش با ایران نامه‌نگاری بود . وی بدون توجه به این که چه کسی به او نامه می نویسد هر پرسشی را پاسخ می گفت و هر کتابی را می فرستادند می‌خواند و سعی می‌کرد این ارتباط را برقرار نگه دارد . بسیاری از مخاطبانش او را هرگز ندیدند؛ به علت اینکه او در ژنو زندگی می‌کرد . بدون تردید جمال‌زاده آغازگر داستان‌نویسی جدید ایران بود ، ولی دیگر در زمینه ی داستان نویسی کارش را ادامه نداد و وارد حوزه های دیگری شد از جمله پژوهش‌های فرهنگی در زمینه ی تاریخ ایران ، ادبیات ایران و مسایل گوناگونی که به نوعی با ایران در پیوند بود.»

جمالزاده در سن ۱۰۲ سالگی در خانه سالمندان شهر ژنو درگذشت.

درباره محمدعلی‌ جمالزاده در توانا بخوانید:
https://goo.gl/2wEPRg

@Tavaana_Tavaanatech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
روزی که فارسی داشتیم

این داستان در مورد معلمی است که به شاگردانش می گوید برای جلسه ی بهد شعری از #فارسی حفظ کنند ولی این کار را نمی کنند. #معلم به آن ها یک شانس دوباره میدهد....

@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
«کوه خواجه‌»ی زابل، #تخت_جمشید خشتی ایران

«آخ اگه بارون بزنه!»

اگر هنوز این بنای خشتی پابرجاست به دلیل خشک‌سالی سال‌های اخیر سیستان و بلوچستان است و اگر بارندگی‌ها حتا در شرایط سالانه انجام می‌شد، امروز دیگر کوه خواجه نمی‌توانست خودنمایی کند.

اول اردیبهشت ۱۳۴۵ کوه خواجه توسط وزارت فرهنگ و هنر با شماره ثبت ۵۴۰ در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید. «ارنست امیل هرتسفلد»، باستان‌شناس و ایران‌شناس آلمانی که در سال‌های ۱۹۲۳ تا ۱۹۲۵ میلادی بخش‌هایی از پاسارگاد و تخت جمشید را برای اولین‌بار مورد کاوش قرار داده بود، با بررسی کوه خواجه و آثار باستانی آن، نام «تخت جمشید خشتی» را برای این مجموعه کاخ‌ها برگزیده بود. کوه خواجه یا کوه اوشیدا که به کوه رستم نیز شهرت دارد، تنها عارضه‌ی طبیعی در دشت سیستان است که در ۳۰ کیلومتری جنوب غربی شهر #زابل قرار دارد. اوشیدا در زبان #فارسی به معنای ابدی است. کوه خواجه از مهم‌ترین آثار باستانی دوره‌های #اشکانی، #ساسانی- #اسلامی به شمار می‌آید.

این کوه ذوزنقی‌ای شکل نزد پیروان سه دین #اسلام و #مسیحیت و #زرتشت، کوهی مقدس است. این #کوه از سنگ‌های بازالت سیاه‌رنگ تشکیل شده و با ارتفاع ۶۰۹ متر از سطح دریا، مانند جزیره‌ی در میانه‌ی دریاچه‌ی هامون قرار گرفته است. در اطراف این کوه آثار باستانی بسیاری قرار دارد که از دوره‌های ساسانیان، اشکانیان باقی مانده است. از اماکن دوره‌ی اسلامی و همین‌طور معبد بودایی نیز در اطراف این کوه می‌توان نشان گرفت.
کوه خواجه برای اولین‌بار در سال ۱۹۱۶ میلادی توسط «اورل اشتین»، باستان‌شناس انگلیسی کشف شد.این باستان‌شناس بیشتر به خاطر کاوش‌هایش در آسیای میانه شناخته شده است. در سال ۱۹۶۱ باستان‌شناس دیگری که معماری ایتالیایی بود به نام «گوئلینی» کاوش‌های محدود دیگری در آثار کوه خواجه انجام داد.

از #آثارباستانی اطراف این کوه می‌توان به مجموعه‌ای از کاخ‌ها، فلعه‌ی کهک کهزاد، قلعه‌ی چهل دختر، قلعه‌ی سرسنگ، آرام‌گاه خواجه غلطان، ساختمان پیرگندم بریان، خانه‌ی شیطان و قبرهای دوران اسلامی اشاره کرد. یکی از مهم‌ترین و شاخص‌ترین این بناهای #باستانی این منطقه، آتش‌کده‌ای قدیمی است که باستان‌شناسان قدمت آن را به قرن اول پیش از میلاد بازمی‌گردانند. این آتش‌کده دارای یک تالار مرکزی در وسط و راه‌روهایی در اطراف آن است. کوه خواجه در واقع قلعه‌ای عظیم و دژ شهری منحصر به فردی است که از دوره‌ی اشکانیان و #ساسانیان باقی مانده است. از دیگر بناهای تاریخی موجود در کوه خواجه، کاخی است که به دوره‌ی ساسانیان تعلق دارد که #معماری منحصر به فرد آن دیدنی است.

در جلو این کاخ حیاطی با منظره‌ای بسیار زیبا قرار گرفته است. در بخش جنوبی این تپه، معبدی خشتی وجود دارد که مربوط به دوره‌ی پیش از اسلام است. این #معبد کرچک چهل گنجه نام دارد. ازبناهای پس از اسلام می‌توان به مقبره‌ی خواجه مهدی‌بن‌محمد‌بن خلیفه اشاره کرد که در جوار زیارت‌گاه‌های خواجه قلتان و پیرگندم بریان واقع شده است.

بیش‌تر بخوانید:
http://bit.ly/1yVbfP3
اگر این #بنای_تاریخی را دیده‌اید و یا اطلاعات بیش‌تری از آن دارید با ما در میان بگذارید

@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
پیام تبریک نوروزی جاستین ترودو #نخست_وزیر_کانادا

جاستین ترودو نخست وزیر #کانادا در پیامی ویدئویی فرا رسیدن #نوروز و سال نو خورشیدی را تبریک گفت. آقای #ترودو در این پیام ویدئویی که به دو زبان انگلیسی و فرانسه ایراد شد سخنانش را با جمله #فارسی «هرروزتان نوروز، نورزوتان پیروز» آغاز کرد.

@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
ترانه #گل_اومد ... میکس #لری و #فارسی

bit.ly/1WyvV6m
میکس لری و فارسی ترانه‌ی«گل اومد، بهار اومد »
با صدای : سحر محمدی و مسلم علیپور
کمانچه :مسلم علیپور

تقدیم به همراهان همیشگی آموزشکده‌ی توانا
#موسیقی #بهار #بهاری

@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇
نوروز در سایر کشورها
نوروز در تانزانیا (۱۰)

شاید با شنیدن این‌که #نوروز در #تانزانیا و در جزیره‌ی زنگبار برگزار می‌شود کمی تعجب کنید اما باید گفت نوروز در زنگبار نیز برگزار می‌شود. در اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم بریتانیایی‌ها جزیره‌ی زنگبار را تصرف کردند. زنگبار نام یکی از جزایر مهم تانزانیا و پای‌تخت ِ منطقه‌ی نیمه‌خودمختار زنگبار است. این سرزمین در سال ۱۹۶۳ با تانگانیا متحد شد و دولت جدیدی به نام جمهوری فدرال تانزانیا را تاسیس کرد. «زنگ» در واقع واژه‌ای فارسی است که به معنای تیره‌رنگ، قهوه‌ای و سیاه است و «بار» به معنای ساحل، کناره و کرانه است. بنا بر آن‌چه در تاریخ آمده است ایرانیان طی هزاره‌ها به آفریقا سفر کرده‌اند اما گویا از این مسافران آفریقا، شیرازی‌ها از همه مشهورتر هستند. می‌گویند این شیرازی‌ها به زمانی برمی‌گردند که «علی‌بن‌حسن شیرازی» به این منطقه آمد. البته در مورد این فرد که گفته می‌شود بساطش به دست پرتغالی‌ها در قرن شانزدهم برچیده شد منابع معتبر تاریخی بسیار کم است. بنا به روایت‌های تاریخی، شیرازی‌ها حدود هزار سال پیش پا به سواحل شرق آفریقا گذاشتند و در آن‌جا سلسله‌ای به همین نام تاسیس کردند که آثاری از آن‌ها در شهر کیلوه کیسیوانی تانزانیا، جزیره‌ی زنگ‌بار، جزیره‌ی پنبه، جزیره‌ی تومباتو و نزدیکی مومباسا در کنیا یافت شده است.

مردمی در آن‌جا سکنا گزیده‌اند که خود را #شیرازی می‌نامند و بر این اعتقاد هستند که اجداد آن‌ها از #ایران آمده‌اند. این اقوام البته ظاهرشان #آفریقایی است و شباهتی به ایرانیان ندارند. مردم این ناحیه برای اثبات ایرانی‌بودنشان به واژه‌هایی اشاره می‌کنند که فارسی است و در میان آن‌ها رایج است. علاوه بر واژه‌های #فارسی و وجود #آثار_باستانی مکشوفه، این قوم به جشنی در میان خود اشاره دارند که معتقد هستند از نوروز ِ ایران برگرفته شده است. این جشن امروز «مواکا کوگوا» یا جشن آب و یا جشن شست‌وشو نام دارد. این مراسم جشن معمولا در ۲۰ ژوئیه (۲۹ تیرماه) برگزار می‌شود که به آن «نیروزی» نیز می‌گویند.

هر چند زمان برگزاری این جشن با نوروز متفاوت است اما عناصری در این جشن وجود دارد که شباهت‌ آن به نوروز را تایید می‌کند. علاوه بر این در اواخر قرن نوزدهم و اوایل بیستم که انگلیسی‌ها، زنگبار را تصرف کردند عده‌ای از پارسی‌ها را نیز از هند با خود به آن‌جا بردند تا در کارهای خدماتی و حتا تکنیکی یاری‌گرشان باشند و به این ترتیب بود که ۱۵۰ خانواده پارسی در #زنگبار اقامت گزیدند و آتش‌کده بر پا کردند. پس از استقلال زنگبار در سال ۱۹۶۴ که موجبات اخراج بریتانیایی‌ها را فراهم ساخت، پارسیان نیز این جزیره را ترک کردند و پس از این بود که آتش‌کده‌ای که در این جزیره برافروخته شده بود از رونق افتاد و مراسم مذهبی و نوروز نیز به فراموشی سپرده شد.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/2MLeue

@Tavaana_TavaanaTech
حروف الفبای #فارسی را به ترتیب آن می‌دانید؟
به نظر شما چرا بسیاری حروف الفبای فارسی را به ترتیب نمی‌دانند اما حرف الفبای انگلیسی را می‌دانند؟

در این ویدئوی کوتاه، خبرنگار از مردم می‌خواهد که حروف الفبای فارسی را به ترتیب بگویند...

@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
به بهانه‌ی زادروز دکتر محمد معین، محقق نام‌دار

دکتر محمد معین در ۹ آذرماه ۱۳۴۵ پس از بازگشت از ترکیه، در دفتر گروه زبان و ادبیات فارسی دچار بی‌هوشی موقت شد که بلافاصله به بیمارستان منتقل و بستری شد. او به حالت اغما رفت و در ۱۵ آبان‌ماه ۱۳۴۶ به کشور کانادا منتقل شد اما در وضعیت او بهبودی‌ای ایجاد نشد و بار دیگر به ایران انتقال یافت که در ۱۳ تیرماه ۱۳۵۰ در بیمارستان فیروزگر درگذشت. او را در زادگاهش، آستانه‌ی اشرفیه به خاک سپردند. سی سال پس از مرگ و در سال ۱۳۸۰ عده‌ای به آرام‌گاه او یورش بردند و به «اتهام هم‌کاری معین با رژیم شاه»، مقبره‌اش را ویران کردند.

دکتر محمد معین که بود؟

محمد معین در ۹ اردیبهشت ۱۲۹۷ در محله‌ی زرجوب #رشت، در خانه‌ی شیخ ابوالقاسم از روحانیان بنام رشت پسری به دنیا آمد که نام او را محمد گذاشتند.
محمد معین پس از پایان تحصیلات ابتدایی رای ادامه‌ی به دارالفنون در تهران آمد. پس از آن معین به تحصیل در دانش‌کده‌ی ادبیات پرداخت و دانش‌نامه‌ی دکترای خود را در سال ۱۳۲۱ دریافت کرد و رساله‌ی خود را به زبان فرانسه نوشت. دکتر معین که از چندین دانش‌گاه نیز درجه‌ی دکترای افتخاری داشت به عضویت فرهنگستان ایران درآمد.

محمد معین تنها شانزده سال داشت (۱۳۱۳) که لیسانس ادبیات #فارسی و فلسفه و علوم تربیتی را از دانش‌گاه تهران اخذ کرد. دکتر معین در سال ۱۳۱۴ و پس از خدمت نظام وظیفه به ریاست دانش‌سرای اهواز منصوب شد که در این سن هنوز به هجده‌سالگی تمام نرسیده بود. پس از این دکتر معین ریاست دانش‌سراهای وزارت فرهنگ را عهده‌دار شد و در همین زمان بود که موفق شد دوره‌ی روان‌شناسی علمی، خط‌شناسی، قیافه‌شناسی و مغزشناسی را به طور مکاتبه‌ای از آموزش‌گاه روانشاسی‌ای در بروکسل بلژیک دریافت کند. دکتر محمد معین در سن ۲۴ سالگی و در سال ۱۳۲۱ با نوشتن رساله‌ی «مزدیسنا و تاثیر آن در #ادبیات فارسی» اولین کسی بود که در ایران به اخذ درجه‌ی دکترا نائل آمد.

دکتر معین هنگامی که در حال تدوین جلد آخر فرهنگ معین بود بیمار شد و نتوانست آن را به پایان ببرد و یک سوم جلد پایانی فرهنگ‌نامه توسط دوست دکتر معین، دکتر سید جعفر شهیدی به پایان رسید. نبوغ و تلاش دکتر معین مثال‌زدنی بود.

دکتر احسان یارشاطر بنیان‌گذار و سر ویراستار دانش‌نامه‌ی «ایرانیکا» در مورد خدمات #دکترمعین چنین می‌گوید: «خدمات او منحصر به اين نبود. اولا دکتر معين يک معلم فوق‌العاده جدی و دلسوز بود و کسانی که به شاگردی او درمی‌آمدند همه بخت بلندی داشتند چون از يک معلم بسيار جدی و کمی سختگير ولی دانشمند برخوردار می‌شدند. از اين گذشته دکتر معين تاليفات خيلی زياد ديگری دارد در مورد مباحث زبان فارسی. او کتابی به اسم "حافظ شيرين سخن" منتشر کرد که اثر بسيار مفيدی است برای کسانی که بخواهند شعر حافظ را با دقت بيشتری بخوانند، بفهمند و لذت ببرند.»

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/44qHpX

فیلمی درباره دکتر معین در دو ویدئو تقدیم می شود

@Tavaana_TavaanaTech
👇👇👇👇👇👇👇👇👇
به مناسبت سال‌گرد درگذشت خلیل‌الله خلیلی، شاعر ملی افغانستان

الهی! اشک چشمی، سوز آهی
فروزان خاطــری، روشن نگاهی
زهرسو بسته شد درهای امید
کلیدی، رخنه‌ئی، راهی پناهی

خلیل‌الله خلیلی معروف به استاد خلیلی در ۱۲۸۶ در باغ جهان‌آرای شهر کابل ِ افغانستان دیده به جهان گشود. پدرش محمدحسین‌خان مستوفی‌الممالک از بزرگان منطقه‌ی کوهستان در شمال کابل و وزیر مالیه‌ی دوره‌ی امیرحبیب‌الله خان، ملقب به سراج‌المله و الدین، امیر افغانستان بود. که البته بعدها به فرمان امان‌الله خان به دار کشیده و کشته شد. خلیل‌الله خردسال بود که پدر و مادرش را از دست داد و مجبور شد درس را نیمه‌تمام رها کند. او در هفت سالگی، مادر و در یازده سالگی پدرش را از دست داد. خلیل‌الله سال‌ها در کابل، کوهستان و بلخ زندگی کرد و در مناصب مهم بسیاری در سازمان‌های دولتی داخل و خارج افغانستان کار کرد.

با این‌که خلیل‌الله زندگی پر مشقت و دشوار داشت، تنها شانزده ساله بود که در مکتب میربچه کوت به شغل معلمی پرداخت و به دلیل توانایی بسیار در وزارت مالیه منشی مخصوص شد و بعدها مستوفی ولایت مزار شریف شد.

علاوه بر این خلیلی بعدها به مناصب متعدد دیگری نیز از جمله رئیس مستقل مطبوعات افغانستان و مشاور مطبوعاتی محمدظاهر شاه و همین‌طور نماینده در پارلمان و همین‌طور برای مدتی سفیر افغانستان در عراق و عربستان شد. پس از سرنگونی حکومت محمدداود خان مدتی به آمریکا مهاجرت کرد و پس از آن و در سال‌های پایانی عمر به کشور پاکستان آمد. خلیل‌الله خلیلی یکی از بزرگ‌ترین شاعران کلاسیک‌سرای افغانستان است که در زمینه‌ی پژوهش‌های ادبی و تاریخی نیز آثار بسیاری دارد. از آثار پژوهشی او می‌توان به «آثار هرات»، «سلطنت غزنویان»، «فیض قدس»، «احوال و آثار حکیم سنایی»، «از بلخ تا قونیه»، «یمگان»، «نی‌نامه» و «عیاری از خراسان» اشاره کرد. در بین آثار پژوهشی خلیل‌الله خلیلی، «هرات» از شهرت ویژه‌ای برخوردار است که در سه جلد منتشر شده است و در آن شرح حال #شاعران و دانشمندان و هنرمندان هرات آمده است.

خلیلی در میان اهل فرهنگ و حلقه‌های ادبی در ایران اعتبار فراوانی دارد. رضازاده‌ شفق، بدیع‌الزمان فروزان‌فر، لطفعلی صورت‌گر بر دیوان اشعار خلیلی مطالب درخور و مناسبی نوشته‌اند. خلیلی را شاعر ملی #افغانستان لقب داده‌اند؛ عنوانی که به راستی برازنده‌ی این شاعر بزرگ است. محمد کاظم کاظمی، شاعر و #نویسنده در مورد لقب #شاعر_ملی ِ خلیلی چنین می‌گوید: «البته عبارت "شاعر ملی‌"، به معنای قوی‌ترين شاعر از همه جهات و با همه معيارها نيست‌، همچنان که سرود ملی کشورها نيز الزاماً قوی‌ترين سرود کشور نيست‌. آنچه در اينجا مهم است‌، جامعيت محتوايی و تناسب اين شعر، با مسايل ملی کشور است‌. با اين وصف‌، به نظر می‌رسد که تجليل ساليانه اين #شاعر برجسته زبان #فارسی از سوی اهل قلم اين کشور ضروری است و نيز رسميت‌بخشيدن به روز درگذشت او با عنوانی خاص در سالنامه رسمی افغانستان کاری پسنديده و نيکو خواهد بود.»

#خلیل‌الله_خلیلی در ۱۴ اردیبهشت ۱۳۶۶ شمسی در شهر اسلام‌آباد کشور پاکستان درگذشت. جسد وی پس از ۲۵ سال به کابل منتقل شد و با احترام و در یک مراسم رسمی در محوطه‌ی دانش‌گاه کابل و در کنار آرام‌گاه سید جمال‌الدین افغان به خاک سپرده شد.

بیش‌تر بخوانید:
https://goo.gl/cT17e3

@Tavaana_TavaanaTech
لک‌لکی در کار نیست!
« نی‌نی کوچولو رو لک لک آورده»؛؛ ؛ این جمله شاید برای بسیاری از ما یادآور سئوال‌هایمان باشد که در #کودکی از #والدین خود پرسیده‌ایم، سؤالی برای کشف این حقیقت که این نوزاد چگونه به خانه‌ ما آمده.
در بسیاری از کشورهای توسعه یافته، آشنایی با مسائل جنسی در #مدارس #آموزش داده می‌شود حال آنکه در کشور ما طرح چنین مسائلی در رسانه‌ها ممنوع است و خانواده‌ها از بیان چنین مسائلی شرم دارند. بسیاری از والدین تصور می‌کنند که «اگر درباره‌ی مسائل جنسی به کودکان خود چیزی بگویند، افکار جنسی را در ذهن‌های کوچک آن‌ها پرورش می دهند و با این کار بچه‌ها را به تجربه‌ی جنسی تشویق می‌کنند. کودکان هنگام برخورد با موضوعات مربوط به جنسیت، از والدین خود روی برمی‌گردانند». کتاب‌هایی که مسائل #جنسی را به زبانی ساده برای کودکان بازگو کند گام موثری در این رابطه است اما در حوزه #ادبیات #کودکان کمتر به این مقوله پرداخته شده است.
«لک‌لکی در کار نیست!» نخستین #کتاب #آموزش_جنسی برای #کودکان به زبان #فارسی است که به زودی منتشر می‌شود تا خلا چنین موضوعاتی در #ادبیات_کودکان کمتر احساس شود.

@Tavaana_TavaanaTech
تصنیف زیبای «رفتم که رفتم» که با صدای #مرضیه در خاطره‌ها ثبت شده است با صدای زیبای داود اجلالی (ترکی‌خوان) و «محمد دیده‌بانی» (فارسی‌خوان) شنیدنی و دیدنی است

#ترانه دو زبانه #فارسی و #ترکی «رفتم که رفتم - گئدیم کی گئدیم» تقدیم به شما همراهان همیشگی توانا

@Tavaana_TavaanaTech
👇 👇 👇 👇 👇 👇 👇
RaftamKeRaftam.mp4
10.1 MB
#ترانه دو زبانه #فارسی و #ترکی «رفتم که رفتم - گئدیم کی گئدیم» تقدیم به شما همراهان همیشگی توانا

@Tavaana_TavaanaTech
افغانستان به ثبت مثنوی مولانا به عنوان میراث مشترک ایران و ترکیه اعتراض کرد

افغانستان به توافق ایران و ترکیه مبنی بر ثبت مثنوی مولانا به عنوان میراث مشترک فرهنگی این دو کشور در یونسکو اعتراض کرد.
صلاح‌الدین ربانی، وزیر امور خارجه #افغانستان، در دیدار با مولود چاوش اوغلو، وزیر امور خارجه ترکیه، درباره اینکه ترکیه و ایران به دنبال ثبت "مثنوی معنوي مولانا جلال‌الدین محمد بلخی" به عنوان میراث فرهنگی هر دو کشور در یونسکو هستند، خواستار معلومات بیشتری شد.
براساس خبرنامه وزارت امور خارجه افغانستان، آقای اوغلو از اين موضوع اظهار بی‌اطلاعی کرده و گفته است که موضوع پیگیری می‌شود.
آقای اوغلو در عین حال افزوده است که پیشنهاد و ملاحظه افغانستان به عنوان زادگاه مولانا در اين زمینه در نظر گرفته خواهد شد.

علاوه برآن فعالان مدنی و سیاسی نیز امروز در یک نشست خبری در کابل نسبت به این تصمیم دولت ترکیه و ایران اعتراض کردند.
این تجمع کنندگان گفتند که مولانا "جهان وطن و سرمایه ملی همه فرهنگیان" است و هرجا فرهنگ است مولانا به آن متعلق است.
این شرکت کنندگان مدعی شدند که افغانستان در کنار جنگ اطلاعاتی با سرقت فرهنگی روبرو است. به گفته آنان بر همگان مشخص است که مولانا زاده بلخ است و از بلخ به قونیه رفته است.
آنا مولانا را متعلق به همه کشورهای فارسی زبان دانستند و از تمام کسانی که در این روند ثبت مثنوی مشارکت دارند خواستند تا با خویشتنداری و درک عمیق به این موضوع توجه کنند.
قبلا از این نصیر احمد اندیشه، سرپرست و معاون اداری و مالی وزارت امور خارجه افغانستان در دیدار با خانم پتریشیا مک فلپس، نماینده یونسکو در افغانستان، با ابراز نگرانی از این تصمیم دولت‌های ایران و ترکیه گفته بود:"هرگاه قرار باشد این اثر شناخته شده ادبی و شاهکار عرفانی مولوی ثبت میراث جهانی یونسکو گردد، واقعیت تاریخی زادگاه خداوندگار بلخ نباید نادیده گرفته شود و پیوند مولانای بزرگ با افغانستان نباید فراموش گردد."
براساس خبرنامه وزارت امور خارجه افغانستان نماینده یونسکو در #افغانستان اطمینان داده که نگرانی دولت این کشور در مورد با مثنوی مولانا را به مرکز آن سازمان گزارش خواهد داد.

سه‌شنبه گذشته ۱۸ جوزا( خرداد) خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) به نقل از رئیس سازمان مرکز اسناد ملی این کشور نوشت:" با ترکیه توافق کرده‌ایم که مثنوی مولوی را به صورت مشترک ثبت کنیم، مولانا یکی از نقاط مشترک فرهنگی ایران و ترکیه است".
سیدرضا صالحی امیری، مشاور رئیس جمهوری و رئیس سازمان اسناد ایران درباره ثبت جهانی مثنوی مولانا گفته بود:"در حال حاضر در مرحله ثبت هستیم، ما به دلیل اشتراکات فرهنگی این کار را انجام دادیم. #ایران و #ترکیه اشتراکات فرهنگی زیادی دارند. باتوجه به اینکه مولوی در #قونیه دفن شده، اما به زبان #فارسی شعر گفته، هم ما و هم تُرک‌ها شرایط ثبت داشتیم اما ما این حوزه مناقشه را به حوزه وحدت تبدیل کردیم."
جلال الدین محمد بلخی، ملقب به #مولوی و #مولانا، در سال ١٢٠٧ میلادی (٦٠٤ هجری قمری) در بلخ متولد شد و خانقاه بهاالدین ولد، پدر او، در ولایت بلخ در شمال افغانستان قرار دارد.
اطلاع دقیقی درباره تاریخ ساخت این خانه گلی، در دست نیست ولی اسناد تاریخی نشان می‌دهد که در سال ۱۲۰۷ تولد جلال الدین محمد، این #خانقاه از رونق و شکوه زیادی بر خوردار بود.

بهاء الدین ولد، که به واعظ نامدار بلخ شهرت داشت، هنگامی که پسرش جلال الدین کودکی خردسال بود از بلخ خارج شد. عبدالحسین زرین کوب، پژوهشگر تاریخ ادبیات، در این باره می‌نویسد: "او [بهاء الدین ولد] از خوارزمشاه رنجشی یافت که سبب آن درست معلوم نیست. شاید وجود امام فخر رازی - یک واعظ دیگر- که با صوفیه میانه‌ای نداشت و شاه بدو دل بسته بود وی را از او آزرده خاطر داشته بود."
او می افزاید: "چندی در وخش و سمرقند می‌بود، آنگاه عزیمت حج کرد. از راه نیشابور و بغداد به حجاز رفت و در بازگشت از مکه یکچند قدم به شام شد. هنگامی که خوارزم و ماوراء النهر به دست مغول افتاده بود و خوارزمشاه سرگشته و دربدر بود [سلطان ولد] به قونیه رفت و در آنجا سر بر بالین خاک نهاد."

BBC Persian
@Tavaana_TavaanaTech