صاحبدلان
12.7K subscribers
32.1K photos
2.82K videos
56 files
2.38K links
Download Telegram
پاییز آمد
− در میان درختان
− لانه کرده کبوتر
− از تراوش باران می‌گریزد
− خورشید از غم —با تمام غرورش پشت ابر سیاهی
− عاشقانه به گریه می‌نشیند
− من با قلبی به سپیدی صبح
− با امید بهاران
− می‌روم به گلستان
− همچو عطر اقاقی
− لابلای درختان می‌نشینم
− باشد روزی به امید بهاران
− روی دامن صحرا لاله روید
—-
شعر هستی بر لبانم جاری
− پر توانم آری
− می‌روم در کوه و دشت و صحرا
− ره‌پیمای قله‌ها هستم من
− راه خود در توفان
− در کنار یاران می‌نوردم
− دارم امید که دهد روزی سختی کوهستان
− بر روان و جانم
− پاکی این کوه و دشت و صحرا
− باشد روزی برسد به جهان شعر هستی بر لب
− جان نهاده بر کف
- راه انسان‌ها را در نوردم
—-
ره‌پیمای قله‌ها هستم من
− راه خود در توفان
− در کنار یاران می‌نوردم
− در کوهستان یا کویر تشنه
− یا که در جنگل‌ها
− رهنوردی شاد و پر امیدم
− شعر هستی
− بودن و کوشیدن
− رفتن و پیوستن
− از کژی بگسستن
− جان فدا کردن در راه خلق است
− شعر هستی − بودن و کوشیدن
− رفتن و پیوستن
− از کژی بگسستن
− جان فدا کردن در راه خلق است


#سعید_سلطانپور
باغ را برگی نیست
بر فرازی متروک
پُرم از اندوه زرد حزانی که می آید
و در اندیشه ی فردای تباه
برگ های سرخ و سوخته را
برمی افرازم از ساقه ی خاموش نگاه

لحظه ها پنجره اند
پشت این پنجره ها
می وزد بادی سرگردان در باغ خزان
می کشد شعله حریقی پنهان
و درختان را تا مرز غروب
با رسوب سرخ آتش می آراید
پشت این پنجره ها
بوی نعش گل ها می آید

از فرازی متروک
می بینم گل ها را در باد
و خزان را در باد
بر سمندی قرمز
با شمشیر مهتابی خویش
به سوی پنجره ها می آید
و درختان را تا مرز غروب
با رسوب سرخ آتش می آراید
باغ را برگی نیست

#سعید_سلطانپور #آوازهای_بند
شبانه با یک ستاره می‌آیم و در پناه ویرانه‌های شب
ستاره‌ام را در بادها می‌آویزم و می‌نشینم در قایق شبانه‌ی باد
روی شب می‌گردم و زیر باد و ستاره سرود عشق را سر می‌دهم .
و می‌سوزم .

من راز سوختن را می‌دانم و این ستاره که در باد با من است
سهمی‌ست از بدایت دانستن
من مرداب عشق را نوشیدم و از تهوعِ تاریکِ من ستاره دمید .

باید از صخره‌ی سختی‌ها بگذرم و کوه سنگین و عظیم را به کوری هجر منفجر کنم .
چه حس سرد وسیعی !

رگبار بر تمام درختان لخت شب می‌بارید
و دختر تنها بر صخره‌ی تگرگ نشست .

تمام شب شبحی بودم و جفت ناشناخته‌ام گم بود .

من می‌آمدم از غربت
من از تمام غریبان غریب‌تر بودم .

کسی نمی‌دانست
کسی محبت دست مرا نمی‌دانست.

بیا سکوت مرا زیر بار محبت خود ویران کن
و تکه‌های شکسته‌ی دلم را به بادها بسپار .

شب از صدای قدم‌های من پر است .
شب از صدای عبور ستاره می‌ترسد .
پرنده‌های عشق
میان مه بسوی برج کهنه و پیر قلبم می‌آیند .

و من شبانه با یک ستاره می‌آیم
و روی باروی ویرانه‌های کهنه‌ی قلبم
ستاره را در بادهای شب
می‌آویزم...


#سعید_سلطان‌پور
Audio
گل مینای جوان
#سعید_سلطانپور
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
چه سال های پر افتابی خواهد امد
پرنده ها و گل ها می ایند
باید کلاهم را به احترام افتابگردان ها بردارم....



#سعید_سلطانپور
از درون شب تار
می‌شکوفد گل صبح

خنده بر لب
گل خورشید کند
جلوه بر کوه بلند

نیست تردید
زمستان گذرد

#سعید_سلطانپور

@Ssahebdeelan
از درون شب تار
می‌شکوفد گل صبح
خنده بر لب، گل خورشید کند
جلوه بر کوه بلند

نیست تردید زمستان گذرد
وز پی‌اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی‌گمان می‌آید

#سعید_سلطانپور


@Ssahebdeelan
از درون شب تار
می‌شکوفد گل صبح
خنده بر لب، گل خورشید کند
جلوه بر کوه بلند

نیست تردید زمستان گذرد
وز پی‌اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی‌گمان می‌آید

#سعید_سلطانپور

@Ssahebdeelan
Sar Oumad Zemestoon
Davood Sharare_ha_@jane_shifteham
برای او که خدایش هنوز خدای رنگین کمان بود...
کودکی ده ساله بود او
نرم و نازک
چست و چابک ...

...توی سینه‌ش جان جان جان
توی سینه‌ش جان جان جان
یه جنگل ستاره داره
جان جان ،
یه جنگل ستاره داره...

🎼: #سر_اومد_زمستون (اولین اجرا )
🎤: #داوود_شراره‌ها
📝: #سعید_سلطانپور
از درون شب تار
می‌شکوفد گل صبح
خنده بر لب، گل خورشید کند
جلوه بر کوه بلند

نیست تردید زمستان گذرد
وز پی‌اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی‌گمان می‌آید

#سعید_سلطانپور
از درون شب تار
می‌شکوفد گل صبح
خنده بر لب، گل خورشید کند
جلوه بر کوه بلند

نیست تردید زمستان گذرد
وز پی‌اش پیک بهار
با هزاران گل سرخ
بی‌گمان می‌آید

#سعید_سلطانپور

🌷🍃🌸
چه سال های پر آفتابی خواهد آمد
پرنده ها و گل ها می آیند
باید کلاهم را
به احترام آفتابگردان ها بردارم....


#سعید_سلطانپور



🌱🌷