"گاری پَین تِ مَن"
بابت هر بار که بار میوه،صیفی جات ،سوزی( سبزی) مردمو با فرغون از تره بار تا پارکینگ می رسونم ،پین ت من ( ۵۰۰۰ تومن ) مزد می گیرم...
خوب کار کنم تهش تا شب شش بار ببرم
آخه دست زیاده و مشتری کم...
از صبح زود کار می کنم تا شب ،بعد باید جلو نونوایی وایسم و منتظر که یکی ازم اسکناس بگیره و به جام کارت بکشه،
آخه دیگه نونواییا با پول نقد نون نمیدن
باید حتما کارت کشید
ما هم که شناسنامه نداریم
شناسنامه نداشته باشی
بانک کارت نمیده
کارت نکشی نونوایی نون نمیده ...
ما فقط تا وقتی حمالی کنیم خوبیم،نون خوردنمون واسه کی مهمه؟

#برازجان #کودکان_کار #بی_شناسنانه
Soheil Arabi_سهیل عربی
Photo
اوایل که اومده بودم اینجا،
تو کپر یا آلاچیق های کنار دریا می خوابیدم
شب اول خواستم از سرویس بهداشتی استفاده کنم،
بسته بود،گفتن شبا باید ببندیم
) همه جای ایران همینه )
روز رفتم ،آب قطع بود !
فقط پنجاه متر با دریا فاصله بود،اما آب قطع...
فرداش
پس فرداش...
فهمیدم آب جیره بندیه
از ۱۲ ظهر تا ۱۲ شب قطع میشه !
کل استان !
حتی کنار ساحل !
...

ها کاکا!
مو لب دریا هم میریم باید خومون آب ببریم،نه که دریا خشکیده باشه ها !
نه!
مغز حاکم باشی خشکیدس!




آب در استانی که بیش از نهصد کیلومتر نوار ساحلی دارد ،هر روز دوازده ساعت قطع می شود،هر روز!
آب آشامیدنی را که باید جدا خرید به کنار ،همین آب لوله کشی هم از ۱۲ ظهر تا ۱۲ شب قطع می شود،
اکثر خانه ها گاز کشی نشده ،بسیاری از مردم هنوز از کپسول گاز استفاده می کنند،مثل دهه شصت تهران !

چهل سال گذشته و استانی که به کل دنیا گاز میده برا مردم خودش گاز نداره !
این از آب و گاز که خودمون رو اقیانوسش خوابیدیم و محرومیم،سرعت اینترنت؟
_ لاکپشتی،
امکانات ورزشی و فرهنگی؟
_بیا خودت ببین در حد صفر،تعداد سالن‌های ورزشی،کتابخانه،سالن تئاتر و سینما بسیار اندک و کیفیت هم خیلی پایین ...
اما کودک کار زیاد داریم،سالمندانی که هنوز کارهای سخت انجام می دهند زیاد داریم،کارگرانی که از گرمازدگی می میرند ،فراوان ...
خیلی خیلی
تبعیض،محرومیت،عدم استفاده درست از امکانات طبیعی فراوانی که داریم...
اینها را نمی بینند چون واقعیت است،اما زنان نیمه لخت مشروب خوار که هیچ کس جز حسین بازجو ندیده ،چون وجود خارجی ندارند ،تنها دلواپسی نمایندگان رسمی خدا بر زمین است...

بفرمایید مردم عزیز ،قدمتان روی چشم،این مردم مهمان نواز ترین مردم جهان هستند،بفرمایید و خودتان ببینید و تعریف کنید که آیا در بوشهر زنان نیمه لخت شیطان پرست دیدید یا اقیانوسی از ثروت‌های طبیعی که غارت می شود و مردم از آن بی بهره اند،محرومیت و تبعیض به چشمتان می آید یا شیطان پرستانی که فقط در توهمات هیولایی به نام حسین بازجو هستند؟
■■■

#بوشهر
#برازجان
#اهرم
#دلوار #کنگان #گناوه
#عدالت #حسین_بازجو
Soheil Arabi_سهیل عربی
Video
.
Treize mois se sont écoulés depuis l'exil dans la ville de Barazjan...

خلاصه بهاری دیگر
بی حضور تو
از راه می رسد،...
و آن چه که زیبا نیست زندگی نیست!
روزگار است!


گل نیلوفر مردابه ی این جهانیم
و به نیلوفر بودن خود شادمانیم،
سقفی دارد شادکامی
کف ناکامی ناپدید است.

هر رودخانه ای به دریاچه ی خود فرو می ریزد
به حسرت زنده رود زنده نمی شود رود
نمی شود آب را تا کرد و به رودخانه ی دیگری ریخت
به رود بودن خود شادمان می توان بود.

بهار، بهار است، و بر سر سبز کردن شاخه ها نیست
برف، برف است، هوای شکستن شاخه های درخت را ندارد
برگ را، به تمنا، نمی شود از ریزش باز داشت
با فصل های سال همسفر شو،
سقفی دارد بهار
کف یخبندان ها ناپدید است.

دستی برای نوازش و
زانویی برای رسیدن اگر مانده است
با خود مهربان باش،
اگرچه تو نیز دروغی می گویی گاهی مثل من
دروغت را چون قندی در دهان گسم آب می کنم
با خود مهربان باش.

نبودم اگر نبودی،
دروغ تو را
خار تشنه ی کاکتوسی می بینم
که پرندگان مهیب را دور می کند
به پرنده ی کوچک پناه می دهد،
سقف دارد راستی
کف ناراستی ناپدید است،

ای ماه شقه شقه صبور باش!
چه ها که ندیده ئی
چه ها که نخواهی شنید
ما التیام زخم های تو را بر سینه ی مجروحت باز می شناسیم
ماه لکه لکه!
مثل حبابی بر دریا بدرخش و
با آسمان خالی خود شادمان باش،
جشنواره ی آب است زندگی
چراغانی رودها که به دریاها می رسند
زخم خورده ی بادها، زورق ها، صخره ها
سقفی دارد روشنی
کرانه ی تاریکی ناپدید است.

اندیشه مکن که بهار است و تو نرگس و سوسن نیستی
به حسرت زنده رود زنده نمی شود رود،
خاکت را زیر و رو کن
ریشه و آبی مباد که نمانده باشد،
سقفی دارد زندگی
کف نیستی ناپدید است،
به رنگ و بوی تو خود شادمان می توان بود،
گل نیلوفر مردابه ی این جهانیم
و به نیلوفر بودن خود شادمانیم...

■■
#عکس :
#برازجان

#Borazjan
#تبعید #اقامت_اجباری

#سهیل_عربی


#شعر :
گل نیلوفر
#شمس_لنگرودی


#موسیقی اسلاید اول
#دشتستانی #هومن_پناهی
اسلاید دوم فولکلور #خراسانی
#exile #voyager #Iran
#borazjan
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
مثل هر روز با صدای خروسها،کلاغها ،سگها و گاز و گوز موتوری ها از خواب پرید ،کارتن هایی که شبها روش می خوابه رو گذاشت گوشه یکی از حجره ها و همونجا که هر روز کنار بقیه کارگرهای روز مزد منتظر کارفرما می ایسته_ منتظر موند تا بالاخره یک بیاد و از بیکاری نجاتش بده...
یکی دو ساعت گذشت ،بارون شدید شد،خیابونا سوت و کور...
یادش افتاد امروز " روز میلاد منجی عالم بشریت" تعطیله،خر پول‌های شهر تو ویلاهاشون پارتی گرفتن،امروز کارگر نمی خوان ....
گفت بی خیال بهتر که بخوابیم،بلکه شاید تو خواب خوشبخت باشیم،غذای خوب بخوریم،کارتن‌خواب‌ و روزمزد و دربدر نباشیم...
رفت تو یکی از حجره های دژ،کارتنها رو پهن کرد....
تو حجره های دژی که روزی کاروانسرا بود،بعد زندان_ شکنجه گاه دادخواهان شد و حالا پناهگاه کارگران روز مزد،کارتن خوابها ،تبعیدی ها ...

#برازجان #دژ
Soheil Arabi_سهیل عربی
چرا پرنده در قفس آواز می خواند ؟ "...گوهردشت ،حمزهنخل"_(برازجان ،بلوچستان، کردستان،الف یک، پلیس،امنیت ،چرمشهر،گوهردشت ،حمزه ،نخل ! ■ گیج و شگفت زده، ذهنم پر از مسئله و معما _ پر از پرسش‌های بی پاسخ ... از سال ۹۲ و از دو الف و ۳۵۰ اوین و الف یک و چرمشهر…
...
تازه دارم می فهمم که چرا پرنده در قفس آواز می خواند !

"...گوهردشت ،حمزهنخل"_(برازجان ،بلوچستان،
کردستان،الف یک، پلیس،امنیت ،چرمشهر،گوهردشت ،حمزه ،نخل !



گیج و شگفت زده،
ذهنم پر از مسئله و معما _ پر از پرسش‌های بی پاسخ ...

از سال ۹۲ و از دو الف و ۳۵۰ اوین و الف یک و چرمشهر و دوباره دوالف و در آخر گوهر دشت و هم بندی شدن با تو و پس از یک سال جدایی و تبعید به برازجان و زندگی کنار نخل ها و بار دیگر بازداشت،از بلوچستان و کردستان و از الف یک و پلیس امنیت و تیپ شش زندان تهران بزرگ رسیدن به گوهر دشت و باز هم همبندی شدن با تو !
و باز هم جدایی و تبعید به برازجان و زندگی کنار نخل ها !
اگر بخواهم دقیق و کامل برایت بگویم که در این مسیر چه خار ها به تنم رفت و چه خونها به دلم شد و چه معلمانی داشتم و چه تجربه ها کسب کردم و پس از آنهمه رنج _ از خار ها و سیم خار دارها گذشتن به چه گُل ها و چه گنج ها رسیدم،باید هزاران صفحه بنویسم...

همه رویدادها،حوادث و فجایع یکی پس از دیگری و به سرعت رخ می دهند و کمتر وقت می کنم که حتی مرور کنم و فکر کنم که چه گذشت،هر روز حوادث و فجایع جدید و هر روز شکستها و پیروزی ها و تجربیات جدید ...
از غلامرضا خسروی تا علیرضا شیر محمد علی و بند آبان و تیپ شرافت ( تیپ ۶ زندان تهران بزرگ )
از ۲۵ بهمن ۸۹ و دی ۹۶
تا قیام آبان، قیام دادخواهی برای آب ( اهواز و ... ژن،ژیان ئازادی و ،سقز و زاهدان و ...

می گویند تاریخ را فاتحان می نویسند ،پس باید فاتح این نبرد نا برابر باشیم و بنویسیم ...
تاریخ واقعی را ...
از قهرمانان واقعی که گمنام ماندند
از مهرداد،از اشکان،از حمزه،از ناظم ،از عماد از سعید و ...
خیلی حرفها برایت دارم ،در این روزها که تو در قزلحصار و من در برازجان هستم،هر وقت که این جدایی و دوری و غربت گلویم را تا مرز خفگی فشار می دهد،کنار نخل ها می آیم ،با آنها درد و دل می کنم ،آنها شبیه تو هستند،اینجا هم کنار معلمان مقاومت هستم،نخل ها به ما درس ایستادگی و فداکاری می دهند ،مثل تو
#حمزه_سواری
مثل #ناظم_بریهی ، #سعید_شاه_قلعه ، #سعداخدیرزاده #غلامحسین_کلبی ، #محمد_علی_عموری_نژاد
#سعید_ماسوری

#جابر_صخراوی
#کمال_شریفی #مریم_اکبری_منفرد
#شهاب_نادعلی #سلمان_زندیان
#عبدالامام_زائری
علی_صیاحی، محمدعلی_عموری، #علی_حلفی، #مهران_فرهادی
#مختار_آلبوشوکه
#دادخواهان_دربند
■■
جاودان
#جواد_روحی #اشکان_بلوچ #محسن_شکاری #عماد_حیدری ، #ابراهیم_فیروزی #عادل_کیانپور #امین_کیانپور
#آزیتا_کیانپور
و ...
■■
#هر_روز_برایت_نامه_مینویسم
#برازجان #نخل


■■■



با الهام از #کتاب

"می‌دانم چرا پرنده در قفس می‌خواند"
 (انگلیسی
I Know Why the Caged Bird Sings) عنوان اولین کتاب از مجموعهٔ زندگی‌نامهٔ نویسنده و شاعر آمریکایی-آفریقایی‌تبار، مایا آنجلو
 که در سال ۱۹۶۹ منتشر گردید.
این کتاب که یک رمان تربیتی است به اوایل زندگی نویسنده می‌پردازد و نشان می‌دهد که چگونه توانایی شخصیت و عشق به ادبیات می‌تواند با نژادپرستی و ضربات روانی ناشی از آن مقابله نماید. داستان کتاب به زمانی اشاره دارد که مایا ۳ ساله است و برادر بزرگترش به استپمپز (آرکانزاس) فرستاده می‌شود تا با مادربزرگشان زندگی نماید. پایان کتاب نیز مصادف با ۱۶ سالگی مایا است در حالی که او اکنون مادر شده‌است. تشبیه نام کتاب برگرفته از اتفاقاتی است که برای مایا به وقوع می‌پیوندد و نشان می‌دهد که چگونه از یک قربانی نژادپرستی با مجموع حقارت‌ها، تبدیل به زن جوانی می‌شود که شیوهٔ پاسخ گفتن به تعصبات نژادی را می‌یابد.



■■.


#شعر



من میدانم پرنده ی اسیر/ در قفس چرا آواز می خواند
پرنده ای آزاد پشت به باد می ‌پرد
و در مسیر رود پرواز می‌ کند
تاهمان مقصد همیشگی
بالش در نور نارنجی آفتاب غوطه می‌‌ خورد
  و آسمان را از آن خود می‌داند
پرنده ای دیگر اما اسیر قفسی تنگ
نمی بیند هیچ جز میله ها
بال هایش چیده شده و پاهایش بسته ‌‌
و به این خاطر حنجره اش را برای آواز خواندن باز میکند
پرنده ی اسیر می‌ خواند و آوازش هراسناک است،هراس از آنچه که نمی شناسد
اما آرزویش را به دل دارد
آواز او را  از فراز آن تپه ی دور می‌ شود شنید
چرا که پرنده ی محبوس،از آزادی  می ‌خواند
پرنده ی آزاد در فکر نسیمی دیگر است
در فکر بادهای مساعد
که از میان درختان می‌ گذرند
در فکر کرم های چاقی است
که در چمنزار روشن منتظرند
 و آسمان را از آن خود می‌داند.
پرنده ی محبوس اما بر سر گور آرزو‌ها می ‌ایستد
سایه‌اش فغان کابوس‌ شبانه را فریاد می‌کشد
بال هایش چیده‌ شده و پاهایش بسته‌‌
و به این خاطر حنجره اش را برای آواز خواندن باز میکند
پرنده ی اسیر می‌ خواند و آوازش هراسناک است،هراس از آنچه که نمی شناسد
اما هنوز آرزویش را به دل دارد
آواز او را از فراز آن تپه ی دورمی‌شود شنید
چرا که پرنده ی محبوس،از آزادی می‌خواند.
Forwarded from FotoSoheil_RB (Soheil_Arabi)
از این تانکرها چه می دانید؟
استانی که ۹۰۰ کیلومتر خط ساحلی دارد!
روزی دوازده ساعت قطعی آب ،هر روز !
بعضی ها تانکر و پمپ آب دارند،خیلی ها نیز در توانشان نیست که تانکر و پمپ بخرند،آب را در گالنهای پلاستیکی ذخیره می کنند !
البته آب لوله کشی قابل آشامیدن نیست و آب آشامیدنی را باید جدا خرید
بعضی ها دستگاه تصفیه دارند ،برخی با ماشین به فروشگاه های تصفیه آب می روند و آب می آورند، و خیلی ها پیاده گالنهای سنگین را بیش از یک کیلومتر حمل می کنند،
در دمای پنجاه تا شصت درجه حمل این گالنها تشدید رنج است،حتی شب ها هم که برای آوردن آب می روم،تمام لباسهایم خیس عرق می شود..
خیس خیس!
جوری که انگار شنا کرده ام...
#بوشهر #بحران_آب

#عکاس_درتبعید
#برازجان
#Borazjan
#دژ

#عکاس

#Borazjan
#برازجان
#تبعید
#نخل
#Exilé

#سهیل_عربی


#SoheilArabi
#Parand
#Photo
#Photography
#LaVie
#FotoYvida
https://t.me/SoheYl_ArabiFoto
.
املتیه
کتلتیه
تش باد
خرما پزون
ذوب آهن ...
۱: املتیه :
دورانی است که می توان بدون نیاز به گاز و فقط با قرار دادن تابه زیر آفتاب املت درست کرد
۲: کتلتیه
فاز دوم تاب ستان
که می توان بدون گاز ،تابه را روی آسفالت و زیر نور خورشید گذاشت و با گرمای طبیعی کتلت درست کرد،البته ورژن گیاهیشم میشه ,مثل #پکورا ( #پاکوره) و پیتزای سبزیجات ،با جو دو سر پرک و کلم وکدو و قارچ و ...
۳
#تش_باد ( باد آتشین) و #خرماپزون و ذوب آهن
که در اون دوران توصیه می کنم تابه را زیر تابش خورشید قرار ندهید
چون ذوب میشه،دیگه به درد آشپزی نمی خوره،سی ذوب آهن خُشه...

اینکه کفش نرم و منبسط بشه و میخ توش بره معمولا تو دوران خرما پزون رخ می‌داد،حالا تو دوران املتیه...
کفشم بی کفشای قدیم کُکا...
همه چی زپرتی شده ...

دوران املتیه از ده فروردین شروع میشه تا اوایل اردیبهشت
بعد #کتلتیه تا اوایل خرداد و از خرداد تا آذر فاز سوم تابستان ...

از اواسط دی بهار میشه
گرمای ملو تا اوایل فروردین...
حالا به درجه ای از عرفان رسیدُم که دیگه گرمای زیر شصت درجه برام بهاره
.
بر این تاب ستان هم غلبه می کنیم...


#تاب_ستان #برازجان
#تبعید #اقامت_اجباری
فرماندار گفت:
مبادا رد پایی ازت تو مسائل اجتماعی برازجان ببینم !

منم یک ساله که دارم رو دستام راه میرم،که مسائل اجتماعی از این که هست پیچیده تر نشه...
ولی تاثیری نداشت،
هنوز از بچه ده دوازده ساله تا پیرمرد پیرزن هفتاد هشتاد ساله دارن تو این گرما کار می کنند...
خبر مرگ کارگران "عسلو "ناشی از گرما زدگی،خبر مرگ شوتی سواران،مرگ ماهی ها به دلیل آلودگی آب،
(همه کشورهای اطراف آب شیرین کن دارن،ما آب آلوده کن )و ۱۲ ساعت قطعی آب...
و هزاران مشکل و بحران که برایشان اهمیتی ندارد،
فقط می ترسند از اینکه مسائل بازگو شود...

" مبادا رد پایی ازت در مسائل اجتماعی ببینم...


#فرماندار #برازجان #عکاسی_در_تبعید
Forwarded from FotoSoheil_RB (Soheil_Arabi)
عکس را با دقت ببینید !
پسر نوجوان که مشغول گل آرایی ماشین عروس بود توجهش به چه چیز جلب شده ؟
چند ون گشت ارشاد و ماشین پلیس !
اینهمه ون و ماشین پلیس برای یک خیابان کوچک در شهری که همیشه مورد تبعیض قرار گرفته اما این بار نه !


شهر کوچک ما بالاخره مورد توجه قرار. گرفت !
گاه با خود می گوییم شاید ما را جز ایران حساب نمی کنند !
چطور می شود که روزی دوازده ساعت قطعی آب آنهم در استانی که نهصد کیلومتر خط ساحلی دارد توجه آنها را جلب نکرد،قطعی برقسرعت کم اینترنت ،خرابی جاده ها و خیابانها،اوضاع فجیع آسفالت،کمبود امکانات فرهنگی،آموزشی،ورزشی و....
نمردیم و یک بار هم به ما توجه شد!
البته موقع سرکوب
نه تنها مورد تبعیض و کم توجهی قرار نگرفتیم،بلکه حتی زیاد از حد در این مورد به ما توجه شد
خیابان‌های کوچک ما پر از ونهای گشت ارشاد شده،آنقدر که ون گشت ارشاد در شهر ما هست،عابر نیست!
#مچکریم!

https://t.me/SoheYl_ArabiFoto

#برازجان
#تبعید
#عکس
#سهیل_عربی
پایان دومین اردیبهشت در تبعید با مرگ هیولای اعدام و شکنجه _ اگرچه آرزوی همه ما رهایی از هر شکل ستمگری و نابودی تمام ستمگران و مجازات آنها توسط مردم است...
●●●

اگر برای عدالت می جنگیم،پس تقدیر و از پیش تعیین شدگی رخدادها را باور نداریم.
باور داریم که
انسان هم توان ایجاد دگرگونی را دارد،اینکه بی عدالتی یک شبه تمام شود را باور ندارم،اینکه زور هیولاها بیشتر از انسانها شده درست است،اما قابل تغییر است،حتی اگر عمر من کفاف ندهد که نابودی همه ستمگران را ببینم،همینکه یک وجب از این راه را هموار کنم یعنی " ممکن است"...

اینکه آیا رئیسی را خودشان حذف کردند برایم مهم نیست،اینکه دعوای تاج و تخت در نهایت برای خیلی ها درس عبرت می سازد، و البته امید و لبخندی که بر لب داغدیدگان آورد _ موقتا این خوب است،
البته
قطعا کنش‌های اجتماعی هم در دعواهای درون حکومتی تاثیرگذارند..‌‌

پایان هر روز
هر ماه
فرصت خوبی برای یادآوری اهدافمان است :


ما برای نابودی هر شکل از ستمگری و برای نظم ،آزادی ،عدالت و برابری می کوشیم.

همه چیز برای همه _شادی،زمین،عشق،تلاش✌️

■■■

Des trésors sont cachés au plus profond de la souffrance !
La liberté est à la fois un chemin et une destination, la manière dont nous grandissons et évoluons.
Le chemin est aussi important que la destination !
Chaque pas que nous faisons sur le chemin de la liberté est une grande victoire, chaque pas sur le chemin de la liberté signifie la liberté d'une prison, une prison appelée peur et humiliation, une prison appelée inquiétude, s'inquiéter de perdre, perdre Les choses que nous perdons tôt ou tard . Chaque pas sur le chemin de la liberté signifie se rappeler l'importance que rien ne peut être emporté avec nous après la mort, nous ne pouvons laisser qu'un souvenir, et il vaut mieux que ce souvenir soit « notre effort pour vivre honorablement ».

■■

#Exilé #Borazjan #SoheilArabi

##تبعیدی #برازجان #سهیل_عربی
در #تاجیکستان  کسی که در زمان حیات از آشنایان یا خانواده و بستگانش دور افتاده باشد را
زنده جُدا
می نامند .

#تبعید
#برازجان
#زنده_جدا
تو این گردشِ گردون،نصیبم غم و درده....





سازمان جهانی هواشناسی با بازنشر بخش‌هایی از این گزارش در صفحات مجازی خود، عنوان کرده است: شوکه کننده است، اما تعجب آور نیست که ما به این دوره ۱۲ ماهه رسیده‌ایم. در حالی که این توالی ماه‌های رکوردشکنی در نهایت قطع خواهد شد، اما تغییرات آب و هوایی همچنان باقی است و هیچ نشانه‌ای از تغییر در چنین روندی وجود ندارد.
بر اساس تازه‌ترین گزارش سرویس تغییرات اقلیمی کوپرنیک، میانگین افزایش دمای جهانی در ۱۲ ماه گذشته یعنی در فاصله ماه‌های ژوئن ۲۰۲۳ تا می ۲۰۲۴ از ۱.۵ درجه سانتی‌گراد نیز فراتر رفته است.

#عسلویه #برازجان #گرمازدگی #تبعید
La vie quotidienne en exil
زندگی روزمره در تبعید :

صبح میرم کلانتری حاضری می زنم ( برای تبعید )
بعد  شروع به کار
وسطش
تماس از زندان
در دل
دلداری
دادا کاری بیرون داری بگو ...


تماس از خانواده زندانیان
...

تماس همبندیان سابق
دلداری
همدردی ...
...


تماس از رسانه... برای مصاحبه

...


تماس بازجو و تهدید
...

بین دو شیفت_ در راه رفت یا برگشت از محل کار ...

به سئوال های دوستی که درباره اوضاع زندان پرسید هم جواب می دهم
وقت کافی برای تایپ کردنش نبود !

#EXILÉ


https://t.me/Soheil_Arabi645



https://www.instagram.com/soheil_arabi645?igsh=MTB4Z3kwaHFnMmY3Yg==


https://t.me/SoheYl_ArabiFoto

#Soheil_Arabi

#La_vie_quotidienne_en_exil

#borazjan
#برازجان #تبعید
حالا بیشتر از یکساله که اینجا در استان #بوشهر _ شهر #برازجان هستم
و پیش از اینهم چون اقوام و دوستان زیادی در خوزستان دارم زیاد به این مناطق سفر کرده ام،
از وقتی که یادمه ،همیشه دمای اینجا را ده درجه کمتر از دمای واقعی اعلام می کنند به ویژه از خرداد تا مهر که به شدت گرم است .
حالا دمای هوا در برازجان شصت درجه و در عسلویه بالاتر ...
بوشهر سونای بخار،برازجان سونای خشک،عسلویه کوره...


اما دلیل این دروغ چیست؟

دمای هوا را کمتر اعلام می کنند که همچنان و در این گرمای فجیع از کارگر بی نوا بیگاری بکشند و تعطیل نکنند.
هر سال صدها کارگر به ویژه در عسلویه از گرمازدگی کشته یا با شدت بیمار می شوند....


حال ببینید حکومتی که حتی حاضر نیست دمای واقعی هوا را اعلام کند ،چگونه ممکن است به مردم اجازه دهد کسی که بر خلاف میل اربابان بزرگتر ( دولت اصلی)
عمل کند حتی در نقش مجری باشد.
#سیرک_انتخابات
من در شهر #برازجان ، استان #بوشهر محکومیت تبعید خود را می گذرانم،
روز جمعه به اکثر روستاها و شهرهای اطراف رفتم،فاصله خیلی کم است،
به ندرت در یک محل اخذ رأی بیشتر از پنجاه نفر دیدم...
...
طی بیش از ۱۶ ماه که اینجا هستم
فقط سه نفر طرفدار حکومت دیدم،بقیه به دلیل بی‌عدالتی و تبعیض از این اوضاع ناراضی و بیزار از حکومتند...
شب ۲۲ بهمن یکی فریاد زد :
الله اکبر
خمینی رهبر
یکی از همسایه ها در پاسخ به او فریاد زد :
خمینی رهبر و ....خر
و بقیه هم برای این پاسخ او را تشویق کردند...
حالا حکومت ادعا کرده که در بوشهر ۴۶ درصد پای صندوق رفته اند 😄

https://t.me/Soheil_Arabi645
Soheil Arabi_سهیل عربی
Photo
.
بسیار " تش باد" باید،
تا
پخته شود خرما!


در این هفده ماه که بابت محکومیت اقامت اجباری  اینجا (در برازجان) هستم،چند انسان محکوم به تبعید را دیدم:

یکی به جرم کشتن پدرش به ده سال حبس و دو سال تبعید محکوم شده بود( اول اعدام بود و بعد شکست) که از ده سال حبس ،سه سال و از تبعیدش کمتر از چهار ماه کشید و عفو خورد..

دیگری خانمی بود که بابت انتقاد به تحمیل حجاب مطلوب حکومت / رفتار پلیس موسوم به #گشت_ارشاد ،محکوم به تحمل سه سال حبس ،دو سال تبعید و جریمه نقدی شده بود که  ایشان هم پس از سپری کردن هشت ماه بسیار سخت مجازاتش تبدیل به جریمه نقدی شد،
یک دوست بهایی و دو دوست درویش هم پس از یک سال مشمول تخفیف مجازات و آزاد شدند.
یک دوست روزنامه نگار متهم به فعالیت تبلیغی و اجتماع و تبانی علیه نظام هم پس از پانزده ماه آزاد شد.

خوشبختانه همه به خانه برگشتند ،اگرچه به جز آقایی که مرتکب قتل شده بود بقیه از دید من هیچ یک مجرم و مستحق حتی یک روز مجازات نبودند و بدیهی است که همان آقایی که پدرش را کشته هم به احتمال زیاد اگر در این اوضاع که اکثر انسانها خشن و کم تحمل شده اند "نبود"/اگر زندگی طبیعی داشت ،می توانست خود را کنترل کند و...

☆☆
من هم طبق قوانین موجود باید یک ماه پیش محکومیتم تمام می شد،چون هفت ماه در بازداشت اول و یک ماه در بازداشت سوم بیشتر از آنچه قاضی تعیین کرده بود ،حبس کشیدم /زندانی بودم و به گفته رئیس اجرای احکام باید این هشت ماه از محکومیت تبعید کم می شد،اما نشد...

ظاهرا خیلی به من وابسته شده اند،
گرچه من هم اعتراضی ندارم،چون در این دنیای بزرگ هیچ کس به جز شکنجه گرانم مشتاق دیدنم نیست!


(کسی از بین آنان که گمان می کردم رفیق روزهای سخت باشد...)
بگذریم!
این تش باد برایم لازم بود،در چنین روزهایی است که آدمی حقایق مهمی را می فهمد ...
...

تلاش می کنم که این روزها و این تجربه برایم آموزنده باشد،باید از نخلها درس گرفت،زیر این آفتاب سوزان و تش باد ها نه تنها نمی سوزند،بلکه می سازند : خرما

تا پخته شود خرما،
بسیار " تش باد " باید ...



🌴

#تش_باد #تاب_ستان #نخل #خرماپزون




#تبعید #برازجان
"باران علیه تش باد "

این بارانِ در اوجِ تاب ستان برازگیان ،برایم یادآور جملاتِ  آن زنِ آزاده بود،او که مرا به زندگی و به خودم بازگرداند:

زیرِ رگبارِ لگد و باتوم بودم که آن فرشته  نجات رسید و سرِ جلادان فریاد کشید :

چرا می زنیدش؟ چند نفر به یک زندانی،دست و پاش بسته است نزنیدش!
..
پاسیار سرش داد زد:
خانم دخالت نکن ! مجرم امنیتیه،به مقام..رهبری توهین کرده،
گفته ما زندانی‌ها را شکنجه می کنیم..

خانم حرفش را قطع کرد و گفت پس مجرم نیست!حرف دل ما رو زده،حرف حق زده..
و به من گفت:
پسرم ببخش که منِ پیرزن زورم نمی رسه  نجاتت بدم،مقاومت کن عزیزم، بهار نزدیک است..

دهان و بینی ام پر از خون بود و نتوانستم آنچه می خواهم را به او بگویم و با نگاهم از او قدردانی کردم...

جان دوباره!
رنجها را فراموش کردم ،از زخمهایم جوانه بیرون زد...


در آن روزهای بسیار دشوار که بارها به دلیل افشاگری درباره اوضاع فجیع زندان و به ویژه افشای مافیای فروش مواد مخدر..مورد  شکنجه های گوناگون قرار گرفتم و بالاخره پس از سه بار شکسته شدن بینی ام در حملاتشان،روزی که قرار بود از صداوسیما و سیما به زندان بیایند،اعزامم کردند که آنجا نباشم..

دست بند و پابندم را تا آخرین درجه سفت بسته بودند و با هر بار قدم برداشتن ،حلقه ی تیز پا بند به زخمم فرو می رفت و از شدت درد آرزوی مرگ می کردم..

تا اینکه به راهروی بیمارستان رسیدیم،
بالا رفتن از پله با وجود پابند بسیار دشوار بود,و دو سربازی که دستبندهایشان را به دستبندم زنجیر کرده بودند به شدت مرا می کشیدند تا افتادم و افتادن همانا و هجوم پاسیارانی که منتظر فرصتی به این خوبی برای انتقام گرفتن از من بابت افشاگری ها بودند همانا..

زیر رگبار لگد و باتومها بودم که او رسید و ..

دگربار جلوی کانکس محل استراحت پاسیارها ( ضلع غربی بیمارستان اسم خمینی روش گذاشتن_کنار پارکینگ )بدتر از دفعه قبل حمله کردند و هربار که ضربه به سرم می خورد و از حال می رفتم،روی سرم با سطل آب می پاشیدند و تاجیک( پاسیار ) می گفت بگو ...خوردم و نمی گفتم..
و باز می زدند و با خشم می گفت تو چه رویی داری و نمی دانست " این" نیروی من نیست و هدیه  آن زن و حمایت‌های  تمام همدردانم است.


در آخر درمان نشده برگشتیم و خونریزی مدتها ادامه داشت تا همانطور جوش خورد ، اما وقتی در سلول بودم و از درد به خودم می پیچیدم یادآوری  جملات آن #مادر " #بهار نزدیک است" مثل همین باران در اوج تاب ستان تبعید در #برازجان ...
#تاب_ستان تمام می شود ،
بهار نزدیک است...


https://freecyb.org/@/Soheil_Arabi645


https://www.instagram.com/soheil_arabi645?igsh=YzljYTk1ODg3Zg==


@Soheyl_Arabi



https://www.facebook.com/soheyl.Arabi645?mibextid=ZbWKwL
...


#برازجان :
برق خونه ها که میره برق روشنایی های خیابونم میره ...


هر روز
سه ساعت
از ۴ تا ۷ غروب ،امروز تا الان نزدیک ۹ شب هنوز قطع....
کوچه ها هم تاریک....
ظلمات
...

آیا برق بیت ستمگری و مناطق مداح و آخوند نشین هم قطع می شود؟