Soheil Arabi_سهیل عربی
Photo
فصل اول: چرا انقدر نابرابری وجود دارد؟

همـه نـوزادان در بـدو تولـد برهنـه بـه دنیـا میآینـد، امـا خیلـی زود، برخـی از آنهـا لباسهـای گرانقیمـت
بهتریــن برندهــا را میپوشــند و خیلیهــا هــم لباسهــای معمولــی و کهنــه میپوشــند. وقتــی کمــی
بزرگتـر میشـوند، آنهایـی کـه بهتریـن لباسهـا را داشـتند، از اینکـه کسـی برایشـان لبـاس هدیـه بیـاورد
ناراحــت میشــوند، چــون هدایــای دیگــری ماننــد جدیدتریــن آیفــون را ترجیــح میدهنــد. از آن طــرف
برخـی دیگـر رویـای روزی را میبیننـد کـه بتواننـد بـا کفـش سـالم بـه مدرسـه برونـد.
ایـن همـان نابرابـری اسـت کـه جهـان مـا را تعریـف مـی کند. بـه نظـرم از کودکـی متوجه این مسـئله شـده
بـودی، اگـر چـه کـه زندگـی روزمـره تـو بـه ایـن شـکل نبـود، چـون راسـتش را بخواهـی، مدرسـهای کـه مـا تـو
را بـه آن جـا فرسـتادیم، جـای بچـه هایـی نبـود کـه محکـوم بـه زندگـی در فقـر و خشـونت باشـند. آنطـور
ً از مـن پرسـیدی: » پـدر، چـرا ایـن همـه نابرابـری؟
کـه اکثریـت کـودکان جهـان زندگـی مـی کننـد. اخیـرا
ً اجـازه
چـرا انسـانیت اینقـدر احمقانـه اسـت؟« پاسـخ مـن تـو را و حتـی خـودم را راضـی نکـرد. پـس لطفـا
بـده ایـن بـار بـا طـرح یـک سـوال کمـی متفـاوت، دوبـاره توضیـح دهـم.
چرا بومیان استرالیا به انگلستان حمله نکردند؟
کسـی مثـل تـو کـه در سـیدنی بـزرگ شـده و زندگـی مـی کنـد مـی بینـد کـه معلمانـش سـاعتهای زیـادی
را صـرف ایـن مـی کننـد تـا بچـه هـا را از بـی عدالتـی هـای وحشـتناکی کـه اسـترالیان »سفیدپوسـت« بـر
بومیـان ایـن کشـور روا مـی دارنـد، آگاه سـازند. معلمـان تـو درسهـا و سـاعات زیـادی را صـرف توضیـح
فرهنـگ پـر زرق و بـرق بومیـان مـی کننـد کـه اسـتعمارگران سفیدپوسـت اروپایـی طـی دو قـرن آن را زیـر
پــا گذاشــتند. و از شــرایط فقــر تــکان دهنــده ای مــی گوینــد کــه بومیــان همچنــان در نتیجــه آن دو قــرن
خشـونت و تحقیـر در آن بـه سـر مـی برنـد. امـا آیـا تـا بـه حـال فکـر کـرده ای کـه چـرا ایـن بریتانیاییهـا
ً در ایـن فرآینـد آنهـا را از
بودنـد کـه بـه اسـترالیا حملـه کردنـد و سـرزمین بومیـان را تصـرف کردنـد و تقریبـا
بیـن بردنـد و نـه برعکـس؟ چـرا جنگجویـان بومـی در دوور پیـاده نشـدند و بـه سـرعت بـه سـمت لنـدن
پیشــروی نکردنــد و هــر انگلیســی را کــه جــرأت مقاومــت داشــت از جملــه ملکــه را بــه قتــل نرســاندند؟
شـرط مـی بنـدم هیـچ یـک از معلمـان مدرسـه تـو جـرات طـرح ایـن سـوال را نداشـته اسـت.


بنابراین اجازه بده با یک اشتباه رایج که بسیاری مرتکب می شوند شروع کنم خیلی ها فکر می کنند که بازار و اقتصاد یک چیز هستند. در صورتیکه این گونه نیست. بازارها دقیقا چه هستند؟ بازارها محل مبادله هستند. در سوپرمارکت ما در ازای پرداخت ،پول، سبد خرید خود را با چیزهایی پر می کنیم که فروشنده یا صاحب سوپرمارکت بعداً با پولی که ما پرداختیم چیزهای دیگری که می خواهد را می خرد. قبل از اختراع ،پول مبادلات مستقیم بود: یک موز مستقیماً با یک سیب یا شاید دوسیب مبادله می شد ،امروزه با وجود اینترنت پر سرعت، حتی لازم نیست بازار یک مکان فیزیکی ،باشد مانند زمانی که از من میخواهی برنامه ای را از iTunes یا چیزی از آمازون برایت بخرم
خب ما از زمانی که در میان درختان زندگی می کردیم قبل از اینکه توانایی کشاورزی را کسب کنیم بازارهایی .داشتیم اولین باری که یکی از اجداد ما پیشنهاد داد یک موز را با میوه دیگری مبادله کند بازار مبادله ای به نوعی به وجود آمد. اما این یک اقتصاد واقعی .نبود برای به وجود آمدن یک اقتصاد چیز دیگری لازم بود ظرفیتی فراتر از جمع آوری موز از درختان یا شکار حیوانات، مثلا بالا بردن ظرفیت تولید غذا یا ابزارهایی که بدون نیروی انسانی کار می کردند.
دو جهش بزرگ گفتار و مازاد

حدود ۸۲هزار سال پیش انسانها اولین حرکت بزرگ را انجام دادند:
با استفاده از تارهای صوتی خود توانستیم صحبت کنیم ۷۰ هزار سال بعد یعنی دوازده هزار سال پیش) ما حرکت بزرگ دوم را انجام دادیم موفق به کشاورزی شدیم توانایی ما در صحبت کردن و تولید غذا، به جای فریاد زدن و مصرف چیزی که محیط به طور طبیعی فراهم می کرد، باعث ایجاد چیزی شد که ما اکنون اقتصاد می نامیم.
امروز دوازده هزار سال از زمانیکه بشریت کشاورزی را اختراع کرد گذشته است. ما واقعا باید آن لحظه را تاریخی بدانیم برای اولین بار انسانها توانستند به چیزی جز چیزهای موجود در طبیعت تکیه کنند آنها با تلاش فراوان یاد گرفتند که از طریق کشاورزی از دل طبیعت چیزهایی را تولید کنند که نیازشان را رفع کند اما آیا این لحظه همراه با شادی و سرور بود؟

اصلا! تنها دلیلی که انسانها کشاورزی را یاد گرفتند این بود که گرسنگی خسته شان کرده بود..


ادامه 👇


#یانیس_واروفاکیس
Soheil Arabi_سهیل عربی
فصل اول: چرا انقدر نابرابری وجود دارد؟ همـه نـوزادان در بـدو تولـد برهنـه بـه دنیـا میآینـد، امـا خیلـی زود، برخـی از آنهـا لباسهـای گرانقیمـت بهتریــن برندهــا را میپوشــند و خیلیهــا هــم لباسهــای معمولــی و کهنــه میپوشــند. وقتــی کمــی بزرگتـر میشـوند،…
ادامه
قسمت بسیار مهم از #کتاب

#حرفهایی_با_دخترم_درباره_اقتصاد


اصلا! تنها دلیلی که انسانها کشاورزی را یاد گرفتند این بود که گرسنگی خسته شان کرده بود. هنگامی که تعداد انسانها روز به روز بیشتر ،شد به طوری که دیگر شکار حیوانات و میوه درختان کافی نبود، به دلیل نیاز شدید مجبور به اتخاذ روشهایی برای کشاورزی شدند.
مانند همه انقلابهای فناوری این انقلابی نبود که بشریت آگاهانه تصمیم به شروع آن بگیرد.
هر جایی که انسان میتوانست از کشاورزی صرف نظر کند ،چنین می کرد.
مانند استرالیا که طبیعت غذای کافی را در اختیار می گذاشت.
کشاورزی در جایی شکل گرفت که اگر نمی شد انسان ها از بین می رفتند. به تدریج از طریق آزمایش و مشاهده فناوریهایی که به ما امکان دادند تا به شکل موثرتری کشاورزی کنیم ،تکامل یافتند اما در این فرآیند همانطور که ما وسایل کشت غذا را توسعه دادیم ،جامعه بشری نیز به شدت تغییر کرد برای اولین بار محصولات کشاورزی عنصر اساسی یک اقتصاد واقعی را ایجاد کردند_ مازاد.

مازاد چیست؟ در ابتدا مازاد صرفاً به معنای هر محصولی از زمین بود که بعد از اینکه خودمان از آن تغذیه کردیم و بذرهایش را برای کشت مجدد استفاده کردیم باقی می ماند. به عبارت دیگر مازاد، مقداری اضافی است که امکان ذخیره کردن و استفاده در آینده را فراهم می کند - برای مثال گندم ذخیره شده برای یک روز بارانی اگر محصول در حال کشت در اثر تگرگ از بین برود یا گندم ذخیره شده به عنوان بذر اضافی که برای کاشت و افزایش تولید در سال های آینده استفاده خواهد شد. در اینجا باید به دو نکته توجه کنی. اولاً ،شکار ماهیگیری و برداشت میوه ها و سبزیجاتی که در طبیعت ،بود هرگز نمی توانست باعث به وجود آمدن مازاد شود، حتی اگر شکارچیان و ماهیگیران پرکار می بودند برخلاف غلات مثل ذرت برنج و جو که میتوان آنها را به خوبی نگهداری کرد ،ماهی خرگوش و موز به سرعت پوسیده یا فاسد می شوند. دوما، مازاد محصولات کشاورزی شگفتیهایی را به دنیا اضافه کرد که جامعه بشری را برای همیشه تغییر داد چیزهایی مثل نوشتن بدهی ،پول دولتها بوروکراسی ،ارتش ،مذهبیون، فناوری و حتی اولین شکل از جنگ بیوشیمیایی بگذار اینها را یکی یکی بررسی کنیم:
مورد اول نوشتن باستان شناسان میگویند که اولین شکل نوشتار در بین النهرین پدیدار شد جایی که اکنون عراق و سوریه در آن قرار دارند اما چه چیزی را میخواستند مکتوب نگه دارند؟




مقدار غله ای که هر کشاورز در انبار غله مشترک به امانت گذاشته بود این منطقی بود خیلی سخت بود اگر می خواستند برای هر کشاورزانبار غلات ،بسازند قطعا انبار غلات مشترکی که توسط نگهبان کنترل میشد و هر کشاورز می توانست از آن استفاده ،کند راحت تر و منطقی تر ..بود. اما چنین سیستمی مستلزم وجود نوعی رسید بود مثلاً اینکه آقای نابوک صد کیسه غلات را به انبار سپرده بود. در واقع نوشتن اختراع شد تا بتوان این سوابق حسابداری را ثبت کرد؛ به طوری که هر فردی بتواند ثابت کند که چه مقداری را در انبار مشترک ذخیره کرده است. پس این تصادفی نیست که در جوامعی که نیازی به توسعه کشاورزی وجود نداشت؛ یعنی در مکان هایی که هرگز کمبود حیوانات وحشی دانههای روغنی و انواع توتها احساس نمی شد، مانند جوامع بومی استرالیا و جوامع بومی در آمریکای جنوبی این جوامع به موسیقی و نقاشی بسنده کردند و هرگز نوشتن را اختراع نکردند.
بدهی، پول و دولت
بررسی سوابق حسابداری در مورد اینکه بینند چه مقدار گندم متعلق به دوست ما آقای نابوک است همان آغاز بدهی و پول بود. براساس یافته های باستان شناسی می دانیم که دستمزد بسیاری از کارگران طبق اعداد حکاکی شده روی پوسته هایی محاسبه میشد که نشان دهنده وزن غلاتی بود که کارگران از حاکمان به خاطر کارشان در مزارع از آنها طلب داشتند. از آنجایی که مقدار غلاتی که در این پوستهها به آنها اشاره شده بود هنوز برداشت نشده بودند، این پوسته ها نوعی بدهی حاکمان به کارگران نیز به حساب میآمد در همان زمان پوسته ها نوعی پول رایج هم بودند زیرا کارگران می توانستند آنها را با محصولات تولید شده توسط دیگران مبادله کنند. اما جالب ترین کشف مربوط به پیدایش پول فلزی .بود اکثر مردم معتقدند که این نوع پول برای استفاده در داد و ستدها اختراع شد اما اینطور نبود در بین النهرین پول فلزی به طور فیزیکی وجود نداشت و به شکل حسابهای نوشته شده برای بیان میزان طلب کارگران استفاده می شد برای ،مثال گزارش حسابداری مینویسد: آقای نابوک غلاتی به ارزش سه سکه فلزی طلب دارد، حتی اگر آن سکه های فلزی هنوز ضرب نشده بودند و حتی ممکن بود برای سالهای بسیار زیادی نیز ضرب نشوند...


به یک معنا، این شکل از پول که برای تسهیل مبادلات واقعی استفاده میشد، یک پول مجازی بود. بنابراین

ادامه 👇
Soheil Arabi_سهیل عربی
ادامه قسمت بسیار مهم از #کتاب #حرفهایی_با_دخترم_درباره_اقتصاد اصلا! تنها دلیلی که انسانها کشاورزی را یاد گرفتند این بود که گرسنگی خسته شان کرده بود. هنگامی که تعداد انسانها روز به روز بیشتر ،شد به طوری که دیگر شکار حیوانات و میوه درختان کافی نبود، به…
۶/۸
به یک معنا، این شکل از پول که برای تسهیل مبادلات واقعی استفاده میشد، یک پول مجازی بود. بنابراین وقتی برخی به تو می گویند که اقتصاد امروز با اقتصاد گذشته بسیار متفاوت است و به پرداختهای مجازی که توسط فناوریهای دیجیتال امکان پذیر شده است، اشاره می کنند، به آنها بگو که این چیز جدیدی نیست پول مجازی از زمانی که اقتصاد اختراع شد، پس از انقلاب کشاورزی دوازده هزار سال پیش و ایجاد اولین مازاد، وجود داشته است.
در واقع، حتی زمانی که پول فلزی ساخته می شد، اغلب بیش از اندازه سنگین بود که دست به دست شود. بنابراین ارزش غله ای که آقای نابوک طلب ،داشت به صورت سهمی از یک قطعه بزرگ آهن بیان میشد در هر صورت آقای نابوک هرگز با پول فلزی در جیب خود به این طرف و آن طرف نمی رفت؛ تنها چیزی که با خود حمل میکرد یک رسید بود که اغلب به شکل پوسته ای بود که روی آن نوشتههایی از جمله میزان غلات و سهمی از یک قطعه بزرگ و غیر قابل حمل آهن را نشان می
داد.
در حال حاضر چیزی که در مورد پول مجازی و این رسیدها وجود دارد این است که برای عملی شدن نیاز به مقدار زیادی ..... ایمان دارند. آقای نابوک باید باور داشته باشد، او باید به نگهبانان انبار غله بابت پس دادن گندمی که به آن ها داده است تا از آن نگهداری کنند، ایمان داشته باشد. و دیگران نیز قبل از پذیرفتن پوستههای آقای نابوک در ازای روغن یا نمک یا چوب به منظو کمک به او در ساختن ،کلبه باید همان باور را داشته باشند. این همان کلمه credit" یا اعتبار است که از کلمه لاتین credere گرفته شده است که به معنای "باور داشتن" است.
ور
برای اینکه چنین ایمانی پذیرفته شود و مردم به پوسته ها (یعنی پول رایج بها دهند، باید مطمئن شوند که این فرآیند توسط شخص یا چیزی بسیار قدرتمند تضمین شده است. ممکن است کسی باشد که از جانب خدا فرستاده شده یا پادشاهی توانا و قدرتمند از خونی سلطنتی یا چیزی شبیه به یک دولت مقامی که میتوان به آن اعتماد کرد که در آینده قدرت آن را دارد تا سهم مازاد غله آقای نابوک را پس بدهد حتی اگر شخص حاکم بمیرد.
ادامه دارد...
#یانیس_واروفاکیس
Soheil Arabi_سهیل عربی
Photo
فهمیدن یک مسئله است و فهماندن هزاران مسئله پیچیده تر !


#یانیس_واروفاکیس چند ویژگی بسیار مهم دارد ،نخست ژرف نگری _ نگاه عمیق و پانارومیک نه فقط به اقتصاد سیاسی بلکه به تمام مسائل اجتماعی، سیاسی فرهنگی و علوم انسانی و افزون بر اینکه حقایق #کاپیتالیسم را به خوبی فهمیده،تخصص و درک ویژه ای از ضرورت روشنگری قابل فهم دارد .
می داند چگونه و با چه کسانی سخن بگوید،
او برای نوجوان‌ها می نویسد،برای کارگرانی که حوصله یا وقت مطالعه کتاب‌های پیچیده و دشوار اقتصاد را ندارند ...
👇


نابرابری میان افرادی که به نان شب محتاج هستند و کسانی که ثروت‌های میلیاردی دارند، موضوع تازه‌ای نیست. از همان زمان که بازار به وجود آمد، عوامل مشخصی باعث شدند تا عده‌ای سرمایه‌های گزاف داشته باشند و عده‌ای دیگر برای سیر کردن شکمشان و داشتن سرپناهی برای خواب، جان و نیروی خود را به دیگران تقدیم کنند.
یانیس واروفاکیس خطاب به دخترش و تمام جوان‌ها می‌گوید که دلیل فقیر بودن بعضی از مردم بی‌لیاقتی آنها در کار کردن نیست؛ بلکه این فقر حاصل شرایطی بوده است که از ابتدای انقلاب کشاورزی ایجاد شده و در سالیان بعد با رخ دادن انقلاب صنعتی ادامه یافته است.

طبیعی است که هیچ‌کس دوست ندارد به عنوان یک کارگر، هشت ساعت از روز را مانند ماشین در یک کارخانه کار کند، ما می‌خواهیم بدانیم که چه شرایطی او را مجبور به این کار کرده است.

اگر فکر می‌کنید سردرآوردن از اقتصاد، سردرآوردن از کاری که بانک‌های خصوصی و بانک‌های دولتی هر کشوری انجام می‌دهند، سردرآوردن از روندی که برای اعطای وام طی می‌شود و بهره‌ای که بانک‌‌ها دریافت می‌کنند به شما ارتباطی ندارد، سخت در اشتباه هستید. اقتصاد چرخه‌ای است که مبتنی بر همگان است. اگر حتی اوضاع مالی مناسبی دارید و می‌خواهید از امکاناتی که بازار در اختیارتان قرار می‌دهد استفاده کرده و لذت ببرید، باز هم در چرخه اقتصاد مؤثر هستید.

اگر می‌خواهید سهمی در آینده داشته باشید، نمی‌توانید با شنیدن کلماتی مانند «اقتصاد» و «بازار» خودتان را به آن راه بزنید و بی‌محلی کنید. خیلی‌ها فکر می‌کنند بازار و اقتصاد یکی هستند، ولی این‌طور نیست.


«همه ما درون خانواده یا در جمع دوستانمان مدام در حال معامله یا مبادله کردن هستیم؛ من ظرف‌ها را می‌شویم و تو در عوض، غذا درست می‌کنی. من و مادرت برای یک میهمانی آخر هفته خریدها را انجام می‌دهیم و کارهای لازم را می‌کنیم و مهمانی به بهترین نحو برگزار می‌شود. پس از آنکه مهمان‌ها می‌روند از تو می‌خواهیم تا در جمع کردن ظرف و ظروف کمک کنی و تو نمی‌توانی از من بپرسی که در ازای این کار چه مقدار پول به تو می‌دهم. چراکه وظایف تعیین شده است و همه می‌دانیم که بده‌بستان‌های درون خانهْ مادی نیستند. امکان ندارد تو پولی از قلک‌ات دربیاوری و به من بدهی تا تمیز کردن خانه از روی دوشت برداشته شود. جالب است بدانی که ریشه کلمه اقتصاد به همین مناسبات درون خانه برمی‌گردد.

#اقتصاد (Economy# ) از کلمه Oikonomia# گرفته شده است که خود از دو کلمه تشکیل شده؛ Oikos# به معنای خانه و Nomoi# به معنای قواعد، قانون‌ها و اجبارها.

همین الان اگر نگاهی به خانه‌مان بیندازی متوجه می‌شوی یک عالمه کالا داریم که هیچ نیاز ضروری‌ای به آنها نداریم؛ اما به خاطر ارزشی که قیمت‌گذاری‌ها به آن داده‌اند، آن را خریده‌ایم.

به نظر من در جوامع امروزی، اقتصاد دیگر ربطی به قوانین اداره خانه ندارد و باید به جای کلمه گرفته شده از (Oikonomia) از کلمه (Agoranomy# ) آگورانومی استفاده کنیم که به قوانین Agora یعنی بازار اشاره دارد.

حالا که به بحث بازار نزدیک‌تر می‌شویم، باید بدانی که جوامع از همان آغاز دارای بازار بودند، اما سؤل اینجا است که چگونه جوامع دارای بازار به جوامعِ بازار تبدیل شدند؟ یعنی جوامعی که در آنها ارزش مبادله بر هر چیزی مقدم است. بگذار یک مثال دیگر بزنم تا تفاوت جامعه بازار را با یک جامعه معمولی درک کنی؛ امروزه وقتی می‌خواهیم آثار هنری را به کسی دیگر واگذار کنیم، مزایده برگزار می‌کنیم. روش کار مزایده بدین‌ترتیب است که هرکسی که بیشترین مبلغ را داشته باشد، می‌تواند صاحب اثر هنری یگانه و منحصربه‌فردی شود که در کل دنیا فقط یک نسخه از آن وجود دارد.

چندهزار سال پیش اگر این اتفاق در یونان باستان می‌افتاد، همه متعجب و چه بسا خشمگین می‌شدند. چراکه آنها به ارزش تجربه‌ای اعتقاد سختی داشتند. اگر قرار بود سلاح‌های آشیل، قهرمان بزرگ یونان، پس از مرگش به کسی تعلق بگیرد باید هم‌ردیفان و جنگجویان دیگر تعیین می‌کردند که چه کسی شایسته داشتن آن سلاح‌ها است. شایستگی ارزش بالاتری از ارزش مبادله‌ای محسوب می‌شد.»
#معرفی_کتاب
ادامه دارد.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
.
.
به نظرت چی میشه که آدما تبدیل به هیولا میشن؟
چطور میشه که یکی طناب دار بندازه گردن یکی دیگه و خونسرد وایسه خفه شدن و جون دادنشُ تماشا کنه،یا اونکه حکم اعدام صادر می کنه،اونکه میاد تو اینستاگرام و توییتر و ...از پست و استوری منتقدین پرینت می گیره،پرونده سازی می کنه،از منتقد و دادخواه مجرم امنیتی میسازه،یا زندانبانی که می دونه کسی رو که داره تو سلول انفرادی محبوسش می کنه حرف حق زده به ظلم و فساد اعتراض کرده ...
واقعا چطور میشه این قدر بی رحم شد ؟
...
_
به نظرم با توجیه شرارت‌ها و پلیدی های کوچک شروع میشه
با خیلی از پاسیارها یا زندانبانها که صحبت کنی میگن مجبوریم،شغل بهتر پیدا نکردیم،کاری که بیمه و حقوق ثابت داشته باشه...
بهشون میگم ندیدید این همه انسان تحصیل کرده دارن کارهایی انجام میدن که مربوط به تحصیلات و تخصصشون نیست؟
ندیدی با مدرک فوق لیسانس تو پیک موتوری کار می کنن،دستفروشی می کنن...
بله !
شرافتمندانه زندگی کردن سخته ولی غیر ممکن نیست...
از نوجوان تا پیر دارن به سختی کسب درآمد می کنند و خیلیا فرصت داشتند که شکنجه گر بشن،مامور اجرای حکم اعدام،آزار به اسم گشت ارشاد و ..
توجیه شرارت آغاز هیولا شدنه
.
حزب سیاسی : رایحه خوش خدمت !
دی ماه سال ۱۴۰۱
چند روز پس از بازداشت و برای سومین بار در زندان تهران بزرگ محبوس شدن،نزدیک ظهر بود که زندانبان گفت شخصی در دفتر مجتمع فرهنگی تیپ پنج زندان می خواهد با تو گفتگو کند...
وارد اتاق شدم ،پیر مرد چشم زاغ بلند شد و پس از خوش آمد گویی و گفت :
من محمد علی رامین هستم،از طرف مقام معظم رهبری مامور شده ام تا برخوردی متفاوت با افرادی که در اغتشاشات( وقتی گفت اغتشاشات چپ چپ نگاهش کردم و سریع گفت : یا به قول شما اعتراضات )بازداشت شدند برخوردی متفاوت داشته باشم،هم حرفهایتان را بشنوم و هم چند نصیحت پدربزرگانه!...
آقای سهیل عربی! من می شناسمت !
...
مثل جوانی های خودم تندی،البته که من سن تو بودم از این تند تر بودم...
من قبلا مطالبت رو خوندم ،نمی گم دروغ میگی،فقر هست،فساد هست ...
اتفاقا خیلی بیشتر از اونچه که تو می دونی!
اگه تو از یک یا ده فساد کوچک خبر داری،من از هزار تا بزرگترش خبر دارم!
ولی باز میگم که این نظام بهترین نظام تاریخ بشریته!
....

#محمد_علی_رامین
#حزب_رایحه_خوش_خدمت #فساد #یاسین_رامین #شیرخشک
#مهناز_افشار ...
#اعتراضات #زندان_تهران_بزرگ
ادامه 👇
Soheil Arabi_سهیل عربی
Photo
حزب سیاسی : رایحه خوش خدمت !
دی ماه سال ۱۴۰۱
چند روز پس از بازداشت و برای سومین بار در زندان تهران بزرگ محبوس شدن،نزدیک ظهر بود که زندانبان گفت شخصی در دفتر مجتمع فرهنگی تیپ پنج زندان می خواهد با تو گفتگو کند...
وارد اتاق شدم ،پیر مرد چشم زاغ بلند شد و پس از خوش آمد گویی و گفت :
من محمد علی رامین هستم،از طرف مقام م.. رهبری مامور شده ام تا با افرادی که در اغتشاشات( وقتی گفت اغتشاشات چپ چپ نگاهش کردم و سریع گفت : یا به قول شما اعتراضات )بازداشت شدند برخوردی متفاوت داشته باشم،هم حرفهایتان را بشنوم و هم چند نصیحت پدربزرگانه!...
آقای سهیل عربی! من می شناسمت !
...
مثل جوانی های خودم کله ات....
تندی! خیلی تند!

البته که من وقتی همسن الان تو بودم از این تند تر بودم...
من پرونده ات و مطالبی که نوشتی رو خوندم ،نمی گم دروغ میگی،فقر هست،فساد هست ...
اتفاقا خیلی بیشتر از اونچه که تو می دونی!
اگه تو از یک یا ده فساد کوچک خبر داری،من از هزار تا بزرگترش خبر دارم!
ولی باز میگم که این نظام بهترین نظام تاریخ بشریته! هیچ جای تاریخ به اندازه ای که جمهوری اسلامی به مردم آزادی داده نمی تونی مثالی بیاری!
،بعد چند تا کاغذ بهم نشون داد،چند تصویر که پرینت گرفته بود،از انتخابات های قبلی و ...
اما تصویر آخری که نشون داد :
چند گوسفند که خودشون رو پشت چیزی شبیه میله های زندان گیر انداختن!
در حالی که اطرافشون خالی بود و می تونستن راه بهتری پیدا کنند و پشت میله ها نباشن !
زیرش هم با هشتگ نوشته بود #ما_آزاد_نیستیم
...
بهش گفتم بله هیچ حکومتی اینقدر آزادی نداده! البته نه به مردم ،بلکه به امثال تو و پسرت ،به اختلاسگران، به متجاوزان...
من و همه مردم تو و پسرت را می شناسیم و از ماجرای شیرخشکها هم خبر داریم،
اتفاقا با پسرت در اوین همبند بودم،اگرچه برای ما شکنجه گاه بود و برای امثال او هتل...

حرفم را قطع کرد و گفت
آخرش که چی ؟
می خوای تا آخر عمرت سر اعتراض تو زندان باشی؟ فکر می کنی درست میشه ؟
برو به کاسبی بچسب،به خانوادت فکر کن،می پوسی تو زندان ...

...
آن روزها کنار
بازداشت شدگان اعتراضات ۱۴۰۱ بودم و این تجربه آنقدری برام مهم بود که نخواستم به خاطر این موجود بی ارزش از دستش بدم...
البته جوابش را دادم ،ولی خوش شانس بود که...
■☆
به بند برگشتم
.
حالا به مردم توضیح دهید!
چرا چنین فردی که هم خودش و هم فرزندش فاسدند،باید مسئول ( به قول خودش)نصیحت کردن معترضین به فساد و بیداد شود !؟


#محمد_علی_رامین از اعضای
#حزب_رایحه_خوش_خدمت
.


#فساد #یاسین_رامین #شیرخشک
#مهناز_افشار ...
#اعتراضات #زندان_تهران_بزرگ
Soheil Arabi_سهیل عربی
حزب سیاسی : رایحه خوش خدمت ! دی ماه سال ۱۴۰۱ چند روز پس از بازداشت و برای سومین بار در زندان تهران بزرگ محبوس شدن،نزدیک ظهر بود که زندانبان گفت شخصی در دفتر مجتمع فرهنگی تیپ پنج زندان می خواهد با تو گفتگو کند... وارد اتاق شدم ،پیر مرد چشم زاغ بلند شد و پس…
روزی که من و مصطفی ( نیلی)را به گوهر دشت تبعید کردند
جلوی در زندان ایستاده بود،جوری نگاه کرد که انگار خیلی دلش خنک شده ...



در حالی که نمی دونست ما آنچه باید انجام می دادیم را به خوبی انجام دادیم و با دست پر نزد دیگر یارانمان می رفتیم...

مدتی هم با پسرش همبند بودم در بند ۷ اوین
...
البته که برای اونا هتل بود و برای ما شکنجه گاه ...
Soheil Arabi_سهیل عربی
حزب سیاسی : رایحه خوش خدمت ! دی ماه سال ۱۴۰۱ چند روز پس از بازداشت و برای سومین بار در زندان تهران بزرگ محبوس شدن،نزدیک ظهر بود که زندانبان گفت شخصی در دفتر مجتمع فرهنگی تیپ پنج زندان می خواهد با تو گفتگو کند... وارد اتاق شدم ،پیر مرد چشم زاغ بلند شد و پس…
روایت‌های همبندیانم از بازجویی های تحت عنوان نصیحت محمد علی رامین در زندان تهران بزرگ .

این احضارهای زندانیان به دفتر محمد علی رامین
به اسم نصیحت از جمله آزارهای پس از بازجویی های معمولی در این دوران( ۱۴۰۱) بود
محمد علی رامین
عکس چند گوسفند را که خود را پشت چیزی شبیه نرده/ میله های زندان گیر انداخته اند را به ما نشان می داد،
می گفت ببین!
گوسفندها می توانند به این سو و آن سو بروند و پشت میله ها نباشند !
ولی اعتراض می کنند که ما آزاد نیستیم!


زیر تصویر گوسفند ها هم با هشتگ نوشته بود #ما_آزاد_نیستیم
بعد می گفت که جمهوری اسلامی آزادترین حکومت دنیاس!
در تاریخ هیچ حکومتی این قدر آزادی به مردمش نداده...


بهش گفتم
بله برای امثال تو و پسرت آزادی هست
هیچ جای دنیا اختلاسگران چنین آرامشی ندارند ،نه تنها آزاد هستید،بلکه مامور نصیحت( شکنجه به اسم نصیحت) دادخواهان هم شده اید ...
پنج اعدام در زندان قزلحصار!

امروز در زندان قزلحصار
خسرو بشارت، محمدرضا رحیم پور، سیروس حیات بینی، محمد کریم فاضلی و یک زندانی تبعه کشور افغانستان اعدام شدند.

خسرو بشارت به اتهام مشارکت در ترور یک آخوند سنی،
محمدرضا رحیم پور، سیروس حیات بینی و محمد کریم فاضلی بابت اتهامات مرتبط با جرایم مواد مخدر و یک زندانی تبعه کشور افغانستان از بابت اتهام قتل، پیشتر به اعدام محکوم شده بودند.