انجمن داستان سیمرغ نیشابور
690 subscribers
4.58K photos
290 videos
399 files
1.19K links
تاسیس تیر 1394
http://simurgh-dastan.blogfa.com/
اینستاگرام :
simurgh_dastan
ارتباط با دبیر انجمن :
@Mostafa_bayan
Download Telegram
📖 مرغ سحر ناله سر کن....  یادی از ملک‌الشعرای‌بهار / ۱۸ آذر ۱۲۶۵

#مصطفی_بيان / ۱۸ آذر ۱۴٠۱

🔷 یکصد سال قبل مثل چنین روزهایی، که نَه من و شما و نَه پدران و مادران‌مان بودند، مردی به نام #حسین_پیرنیا ملقب به #موتمن_الملک رئیس مجلس شورای ملی (مجلس شورای فعلی) بود. پیرنیا از دولتمردان نخبه و تحصیلکردهٔ اواخر دورهٔ قاجاریه بود. در آن دوران ایران برای شانزده سال طعم داشتنِ #مجلس_ملی را بعد از دوران پُرتلاطم نهضت مشروطه در پادشاهی دو شاه آخر سلسلهٔ قاجار چشیده بود. پیرنیا، در پاریس حقوق خواند. پس از بازگشت به ایران به خدمت وزارت امور خارجه درآمد و در سال ۱۲۷۷، که مدرسهٔ علوم سیاسی دایر شد، در آنجا به تدریس پرداخت.

🔶 همهٔ اینها برای این بود که بگویم ملک‌الشعرای بهار سی‌و‌شش ساله در همین دوره نماینده مجلس بود (آذر سال ۱۳٠۱). و با #مدرس و شاعران روشنفکر عصر مشروطه به خصوص #میرزاده_عشقی دوستی و روابط صمیمانه و نزدیکی داشت. بهار، مدرس و میرزاده عشقی مخالف طرح «جمهوریت رضاخانی» بودند و باور داشتند این #جمهوری فریب است و در نهایت به #دیکتاتوری_رضاخانی ختم می‌شود.

🔷 محمدتقی‌بهار، مبارزه سیاسی خود را برای برپایی #مشروطه و حکومت #قانون  پی‌گرفت، اما با آغاز حکومت رضاخان، خانه‌نشین و دلزده شد.

🔶 بهار در ۶۴ بهار زندگی‌اش، پنج پادشاه ایران را دید. او عاشق ایرانِ #آزاد و #قانونمند بود.

https://www.instagram.com/p/Cl6uuknJF5k/?igshid=YmMyMTA2M2Y=

@Simurgh_Dastan
#مصطفی_مستور: هرگز کتابی برای گرفتن مجوز به وزارت فرهنگ نخواهم فرستاد!

جناب آقای محمد‌مهدی اسماعیلی
وزیر محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی

سلام و ادب
اخیرا بررسان و ممیزان اداره‌ کتابِ تحت امر حضرت‌عالی، در بررسی مجموعه‌داستانی از بنده با عنوان «سمت روشن زندگی» دستور به حذف چندین داستان و ده‌ها سطر از داستان‌های دیگر این مجموعه داده‌اند. این روزها به دلیل حوادث اخیر دل و دماغ نوشتن هم ندارم؛ چه برسد به انتشار کتاب. تنها علتی که باعث شد تصمیم بگیرم این کتاب را منتشر کنم، این بود که تمام هفده داستان‌ این مجموعه درباره‌ #زنان و مسائل و مصائب آنهاست. اغلب داستان‌ها برگرفته از تجربه‌های واقعی زنان جامعه‌‌ ما هستند و ظرف پنج سال گذشته برای نوشتن‌شان به شهرهای زیادی سفر کرده‌ام و با ده‌ها زن مصاحبه کرده‌ام تا شاید بتوانم روایت‌هایی داستانی از زندگی امروز #زنان جامعه‌ام را بازتاب دهم.
ماجرای بررسی این کتاب اما ‌آموزنده و خودش گواه روشنی است بر اینکه #ممیزی و #سانسور با ساختار و رویکرد فعلی نه ممکن است و نه مفید. این کتاب دو بار به طور مستقل بررسی شد. 
در بررسی اول نظر بررس حذف یا بازنویسی سه داستان و حذف ده‌ها سطر از داستان‌های دیگر بود که بعد از اعتراض من، کتاب به بررس دیگری سپرده شد و بررس دوم این بار در ابلاغیه‌اش داستان‌های رد‌شده‌‌ قبلی را بی‌اشکال و مجاز دانست و به جای آن دستور به حذف دو داستان دیگر و حذف و اصلاحات تازه‌ای در داستان‌های دیگر داد. احتمالا اگر قرار باشد بررس سومی داستان‌ها را بخواند، نظراتی متفاوت از دو بررس پیش از خود خواهد داد. این همان مکانیسمی است که ممیزی و سانسور را بی‌ثبات و بی‌اعتبار می‌کند؛ چون بر پایه‌ سلیقه‌ و غریزه و گرایش و میل و ذائقه است، نه مبتنی بر #قانون.
 آنها در ابلاغیه‌های‌شان به نویسنده تذکر می‌دهند این یا آن توصیفش از جامعه و کاراکترهایش «واقعی» نیست. بررسی که می‌گوید وقوع مزاحمت خیابانی برای شخصیت زن یکی از داستان‌ها که در ساعات آخر شب در خیابان قدم می‌زند «غیرواقعی» است، پیداست پیوندش را با #واقعیت از دست داده است؛ به‌خصوص که اتفاقا این داستان دقیقا برگرفته از رویدادی واقعی نوشته شده است. چنین بررسی نمی‌تواند به نویسنده بگوید چه چیزی واقعیت است و چه چیزی نیست؛ مگر اینکه در واقعیت زندگی کند، نه در آرزوها. در یکی از اصلاحات به نویسنده اشکال گرفته‌اند که چرا یادداشت دخترکی خردسال اغلاط املایی دارد و این غلط‌ها باید به رسم‌الخط معیار برگردد و درست شود. 
همچنین بررس ناشناس در ابلاغیه‌اش می‌گوید پارتی مختلط و علاقه به موسیقی خارجی «داستان را غیرقابل باور» ساخته یا نمایش مزاحمت‌های خیابانی «سیاه‌نمایی و باعث ناامیدی عمومی» است. تصور می‌کنم این تفکر که غلط‌های املایی دخترکی خردسال را باید «درست کرد» ریشه در باوری دارد که معتقد است «غلط‌ها»ی دیگران را باید قیم‌مأبانه اصلاح کرد. همین تفکر است که منجر به صدور چنین ابلاغیه‌های می‌شود که کاش وقت بگذارید و گاهی آنها را بخوانید. توصیه می‌کنم محض خاطر تفنن هم که شده لابه‌لای کارهای‌تان این کار را بکنید.
درباره‌ «سمت روشن زندگی» اما تصمیم من روشن است؛ به ابلاغیه‌ها عمل نمی‌کنم و تا روزی که امکان انتشار بدون حتی یک کلمه سانسور آن فراهم شود، منتظر می‌مانم. به‌علاوه تا این دولت و چنین رویکردی بر فرهنگ و هنر حاکم است، هرگز کتابی برای گرفتن مجوز به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی نخواهم فرستاد.

📰 #مصطفی_مستور / چاپ شده در روزنامه شرق، یکشنبه ۹ بهمن ۱۴٠۱

@Simurgh_Dastan
انجمن داستان سیمرغ نیشابور
📖 #یادداشتی برای رمان «پایان ضیافت» / #یوکیو_میشیما / ترجمهٔ شیوا مقانلو / نشر نیماژ / چاپ اول، اسفند ۱۴٠۱. @Simurgh_Dastan
«پایان ضیافت» رمانی از نویسنده‌ی ژاپنی به نام #یوکیو_میشیما (۱۹۷٠ _۱۹۲۵) است که به تازگی توسط نشر #نیماژ و با ترجمهٔ #شیوا_مقانلو منتشر شده است.

🖇 یوکیو میشیما، سه بار نامزد جایزه‌ی نوبل شد اما هیچ وقت این جایزه نصیبش نشد.

🖇 علاوه بر این کتاب، ۴ رمان دیگر از این نویسنده با ترجمهٔ غلامحسین سالمی منتشر شده است و مخاطبان ایرانی تاحدودی با آثار او آشنا هستند.

🖇 میشیما در ۴۵ سالگی به مرگی خودخواسته از دنیا رفت؛ با این وجود در مدت زمان کوتاه از زندگی در این دنیای فانی، ۳۴ رمان، ۵٠ نمایشنامه و ۲۵ مجموعه‌داستان از خود به جا گذاشت.

🖇 رمان «پایان ضیافت» داستان یک زن به نام کازو است که مالک رستورانی ممتاز به نام ستسوگون است. 

🖇 کازو، زنی زیبا، صادق، سرزنده، تسلیم‌ناپذیر و سرشار از استعدادهای ذاتی است.

🖇 یک روز اعضای باشگاه کاگن، انجمنی متشکل از سفرای پیشین وارد رستوران کازو می‌شوند؛ و یک آقای اشراف‌زاده به نام نگوچی که تجربه‌ی چندین دوره حضور در کابینه را دارد، با کازو آشنا و درنهایت این آشنایی باعث ازدواج کازو و نگوچی می‌شود. ازدواجی که در ظاهر از روی عشق ولی در باطن، هرکس به دنبال منافع خود است.

🖇 اتفاق‌هایی در مسیر داستان رخ می‌دهد که مهم‌ترین آن این است که کازو از همسرش می‌خواهد با نامزدی در انتخابات فرمانداری توکیو موافقت کند. نگوچی موافقت می‌کند و کازو، سرمست رویاهای شیرین در مورد تسخیر قلب پنج میلیون رای دهنده و پیروزی در انتخابات است.

🖇 فعالیت‌های کازو از نگوچی، از جمله حمایت مالی کازو از کارزار انتخاباتی و باقی‌چیزها ماجراهایی برای کازو و نگوچی بوجود می‌آورد و همین، خواننده را کنجکاو می‌کند داستان را تا پایان بخواند.

🔷 نویسنده در صفحه‌ی ۱۲۵ می‌نویسد: «تنها چیزهای مهم برای انتخابات #پول و #احساساته و من هم قصد دارم فقط با همین دو اسلحه حمله کنم. به هر حال من فقط یک #زن عامی هستم؛ ولی اون‌قدر شور و گرما در خودم دارم که با پنج میلیون نفر تقسیمش کنم و اضافه هم بیاد.»

🖇 رمان «پایان ضیافت»، یک رمان اجتماعی است اما در زیرلایه‌هایش مروری می‌کند به قوانین انتخابات و نظام سیاسی ژاپن که #پادشاهی_مشروطه است و #قانون_اساسی بر اساس #حاکمیت_مردم لازم‌الاجرا‌ست.

🖇 پیشنهاد می‌کنم این داستان جذاب را بخوانید.

#مصطفی_بیان / جمعه ۱۲ اسفند ۱۴٠۱

📖 پایان ضیافت/ یوکیو میشیما / شیوا مقانلو / نشر نیماژ / ۲۴٠ صفحه / ۱۴۹ هزار تومان / چاپ اول، زمستان ۱۴٠۱

#پایان_ضیافت
#یوکیو_میشیما
#شیوا_مقانلو
#ادبیات_ژاپن

https://www.instagram.com/p/CpVu4a2IwDm/?igshid=MDJmNzVkMjY=

@Simurgh_Dastan