اشعار فاخر آئینی (فارسی و عربی)
303 subscribers
14 photos
3 links
کیفیت را مقدم بر کمّیت می‌دانیم. امید آنکه این تفکر ، برای نوکران اهل بیت (علیهم‌السلام) فرهنگ شود.
Download Telegram
ز هر طرف به کمان تیر غم  زمانه گرفت
دل مرا که بسی بود خون، نشانه گرفت

چو جد خویش علی سالها به خانه نشاند
ز دیده ام همه شب اشک دانه دانه گرفت

هنوز خانه زهرا نرفته بود زیاد
که آتش از درو دیوار من زبانه گرفت

زباغ فاطمه صیاد، مرغ سوخته را
دل شب آمد و در کنج آشیانه گرفت

سرِ برهنه و پای پیاده برد مرا
پی اذیت من بارها بهانه گرفت

هنوز خستگی راه بود در بدنم
که خصم تیغ به قتلم در آن میانه گرفت

چه خوب اجر رسالت گرفت آل رسول
که گه به زهر جفا گه به تازیانه گرفت



#امام_صادق #مرثیه
#امام_صادق_شهادت
#غلامرضا_سازگار

@Shere_Fakher110
عالم ز آه ، تیره تر از صبح محشر است
خونِ جگر به دیده‌ی آلِ پیمبر است

شهر مدینه گشته عزاخانه‌ی وجود
رخت سیاه بر تن زهرا  و حیدر است
 
گفتم چه روی داده که از خاطرم گذشت
امشب شب یتیمی موسی ابن جعفر است

گِریَند بر امام ششم هفت آسمان
در نُه فلک قیامتِ عظمای دیگر است

جسمی که آب شد ز جفا ، زیر خاک رفت
در قلب آب و خاک ، از این داغ ، آذر است

خواهی اگر که بوسه زنی بر مزار او
قبرش کنار تربت زهرای اطهر است

آتش زدند خانه او را حرامیان
این اجر خوبی پدر و ارث مادر است

قامت خمیده، تن شده مانند شمع آب
این شاهد جنایت منصور کافر است

بر او بریز اشک که این گریه نزد حق
با گریه بر حسین ثوابش برابر است




#امام_صادق #مرثیه
#امام_صادق_شهادت
#غلامرضا_سازگار

@Shere_Fakher110
هنگامۀ هجوم غم از هر کرانه بود
مردی غریب بود که در ترک خانه بود

در بین آشیانه چو صیّاد پا نهاد
مرغ سحر نشسته و گرم ترانه بود

با قامت کمانی‌اش از راه می‌گذشت
محنت‌کشی که تیر بلا را نشانه بود

اشک وداع پشت سرش ریخت جای آب
این بار حرف مرگ فقط در میانه بود

می‌خواست اهل خانه ندانند قصّه چیست
شاید ز خصم، خواهشِ مهلت، بهانه بود

بر روی مرکب ابن ربیع و ز پشت سر
شیخ الائمّه پای پیاده روانه بود

می‌رفت و اشک‌هاش روی خاک می‌چکید
یاد غمی که بینِ مصائب یگانه بود

آخر اگرچه خانۀ او شد محاصره
یارش کسی نگفته که در آستانه بود

یا آنکه دشمنش طرف اهل خانه رفت
یا حرفی از غلاف وَ یا تازیانه بود...



#امام_صادق #مرثیه
#امام_صادق_شهادت
#رحیق

@Shere_Fakher110
دو مرد را ز دل خانه بی عبا بردند
کمی شبیه به هم ، با تفاوت بسیار
یکی ، اجازه ندادند تا عبا پوشد
یکی ، عبای خود انداخت روی پیکر یار



#امام_صادق #مرثیه
#امام_صادق_شهادت
#حضرت_زهرا
#رحیق

@Shere_Fakher110
ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو
دل‌های دوستان همه صحن و سرای تو

چشمم سوی مدینه دلم جانب بقیع
گرم زیارت حرم با صفای تو

از لحظه‌ای که خاک لحد بر تو چیده شد
خاک بقیع نه! دل ما گشت جای تو

آیا درِ بقیع ، شبی باز می‌شود
تا در کنار قبر تو گریم برای تو؟

بردند دست‌بسته تو را سوی قتلگاه
با آنکه بود عرش خدا جای پای تو

ای صد مسیح زندۀ ذکر شبانه‌ات
خاموش شد چگونه صدای دعای تو

آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد
ای پاره‌های دل، گُل بزم عزای تو

تشییع شد چو پیکر پاک تو تا بقیع
می‌کرد گریه ختم رسل در قفای تو

چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر
ای جان عالمی همه بادا فدای تو




#امام_صادق #مرثیه
#امام_صادق_شهادت
#غلامرضا_سازگار

@Shere_Fakher110