متنی از فرزاد کمانگر :
مگر می توان در قحط سال عدل و داد معلم بود،
اما “الف” و “بای” امید و برابری را تدریس نکرد،
حتی اگر راه
ختم به اوین و مرگ شود؟
نمی توانم تصور کنم
در سرزمین” صمد”،” خانعلی” و “عزتی” معلم باشیم
و همراه ارس جاودانه نگردیم.
نمی توانم تجسم کنم که
نظارەگر رنج و فقر مردمان این سرزمین باشیم
و دل به رود و دریا نسپاریم و طغیان نکنیم؟...💠
در سحرگاه نوزدهم اردیبهشت ٨٩
#فرزاد کمانگر بهمراه چهار زندانی سیاسی دیگر #علیحیدریان ، #شیرینعلمهولی ، #فرهادوکیلی ، #مهدیاسلامی در محوطهی زندان #اوین به دار آویخته شدند.
یاد عزیزشان گرامی🌹🌹🌹🌹🌹
@Shbazneshasteganir
مگر می توان در قحط سال عدل و داد معلم بود،
اما “الف” و “بای” امید و برابری را تدریس نکرد،
حتی اگر راه
ختم به اوین و مرگ شود؟
نمی توانم تصور کنم
در سرزمین” صمد”،” خانعلی” و “عزتی” معلم باشیم
و همراه ارس جاودانه نگردیم.
نمی توانم تجسم کنم که
نظارەگر رنج و فقر مردمان این سرزمین باشیم
و دل به رود و دریا نسپاریم و طغیان نکنیم؟...💠
در سحرگاه نوزدهم اردیبهشت ٨٩
#فرزاد کمانگر بهمراه چهار زندانی سیاسی دیگر #علیحیدریان ، #شیرینعلمهولی ، #فرهادوکیلی ، #مهدیاسلامی در محوطهی زندان #اوین به دار آویخته شدند.
یاد عزیزشان گرامی🌹🌹🌹🌹🌹
@Shbazneshasteganir
دلنوشته ی زیبا و سرشار از احساس انسانی #فرزاد_کمانگر برای دانشآموزانش!
بچه ها سلام،
دلم برای همه شما تنگ شده، اینجا شب و روز با خیال و خاطرات شیرینتان شعر زندگی میسرایم، هر روز به جای شما به خورشید روز بخیر میگویم، از لای این دیوارهای بلند با شما بیدار میشوم، با شما میخندم و با شما میخوابم. گاهی «چیزی شبیه دلتنگی» همه وجودم را میگیرد.
کاش میشد مانند گذشته خسته از بازدید که آن را گردش علمی مینامیدیم، و خسته از همه هیاهوها، گرد و غبار خستگیهایمان را همراه زلالی چشمه روستا به دست فراموشی میسپردیم، کاش میشد مثل گذشته گوشمان را به «صدای پای آب» و تنمان را به نوازش گل و گیاه میسپردیم و همراه با سمفونی زیبای طبیعت کلاس درسمان را تشکیل میدادیم و کتاب ریاضی را با همه مجهولات زیر سنگی میگذاشتیم چون وقتی بابا نانی برای تقدیم کردن در سفره ندارد چه فرقی میکند، پی سه ممیز چهارده باشد یا صد ممیز چهارده، درس علوم را با همه تغییرات شیمیایی و فیزیکی دنیا به کناری میگذاشتیم و به امید تغییری از جنس «عشق و معجزه» لکههای ابر را در آسمان همراه با نسیم بدرقه میکردیم و منتظر تغییری میمانیدم که کورش همان همکلاسی پرشورتان را از سر کلاس راهی کارگری نکند و در نوجوانی از بلندای ساختمان به دنبال نان برای همیشه سقوط ننماید و ترکمان نکند.
منتظر تغییری که برای عید نوروز یک جفت کفش نو و یک دست لباس خوب و یک سفره پر از نقل و شیرینی برای همه به همراه داشته باشد.
کاش میشد دوباره و دزدکی دور از چشمان ناظم اخموی مدرسه الفبای کردیمان را دوره میکردیم و برای هم با زبان مادری شعر میسرودیم و آواز میخواندیم و بعد دست در دست هم میرقصیدیم و میرقصیدیم و میرقصیدیم.
کاش میشد باز در بین پسران کلاس اولی همان دروازهبان میشدم و شما در رویای رونالدو شدن به آقا معلمتان گل میزدید و همدیگر را در آغوش میکشیدید، اما افسوس نمیدانید که در سرزمین ما رویاها و آرزوها قبل از قاب عکسمان غبار فراموشی به خود میگیرد، کاش میشد باز پای ثابت حلقه عمو زنجیرباف دختران کلاس اول میشدم، همان دخترانی که میدانم سالها بعد در گوشه دفتر خاطراتتان دزدکی مینویسید کاش دختر به دنیا نمیآمدید.
میدانم بزرگ شدهاید، شوهر میکنید ولی برای من همان فرشتگان پاک و بیآلایشی هستید که هنوز «جای بوسه اهورا مزدا» بین چشمان زیبایتان دیده میشود، راستی چه کسی میداند اگر شما فرشتگان زاده رنج و فقر نبودید، کاغذ به دست برای کمپین زنان امضاء جمع نمیکردید و یا اگر در این گوشه از «خاک فراموششده خدا» به دنیا نمیآمدید، مجبور نبودید در سن سیزده سالگی با چشمانی پر از اشک و حسرت «زیر تور سفید زن شدن» برای آخرین بار با مدرسه وداع کنید و «قصه تلخ جنس دوم بودن» را با تمام وجود تجربه کنید.
دختران سرزمین اهورا، فردا که در دامن طبیعت خواستید برای فرزندانتان پونه بچینید یا برایشان از بنفشه تاجی از گل بسازید حتماً از تمام پاکیها و شادیهای دوران کودکیتان یاد کنید.
پسران طبیعت آفتاب میدانم دیگر نمیتوانید با همکلاسیهایتان بنشینید، بخوانید و بخندید چون بعد از «مصیبت مرد شدن» تازه «غم نان» گریبان شما را گرفته، اما یادتان باشد که به شعر، به آواز، به لیلاهایتان، به رویاهایتان پشت نکنید، به فرزندانتان یاد بدهید برای سرزمینشان برای امروز و فرداها فرزندی از جنس «شعر و باران» باشند. به دست باد و آفتاب میسپارمتان تا فردایی نه چندان دور درس عشق و صداقت را برای سرزمینمان مترنم شوید.
رفیق، همبازی و معلم دوران کودکیتان
فرزاد کمانگر – زندان رجایی شهر کرج
۱۳۸۶/۱۲/۹
این معلم انساندوست و برابری طلب ، دو سال بعد در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۱۹ به دار آویخته شد.
یادش گرامی و راهش پررهرو🌹
@Shbazneshasteganir
بچه ها سلام،
دلم برای همه شما تنگ شده، اینجا شب و روز با خیال و خاطرات شیرینتان شعر زندگی میسرایم، هر روز به جای شما به خورشید روز بخیر میگویم، از لای این دیوارهای بلند با شما بیدار میشوم، با شما میخندم و با شما میخوابم. گاهی «چیزی شبیه دلتنگی» همه وجودم را میگیرد.
کاش میشد مانند گذشته خسته از بازدید که آن را گردش علمی مینامیدیم، و خسته از همه هیاهوها، گرد و غبار خستگیهایمان را همراه زلالی چشمه روستا به دست فراموشی میسپردیم، کاش میشد مثل گذشته گوشمان را به «صدای پای آب» و تنمان را به نوازش گل و گیاه میسپردیم و همراه با سمفونی زیبای طبیعت کلاس درسمان را تشکیل میدادیم و کتاب ریاضی را با همه مجهولات زیر سنگی میگذاشتیم چون وقتی بابا نانی برای تقدیم کردن در سفره ندارد چه فرقی میکند، پی سه ممیز چهارده باشد یا صد ممیز چهارده، درس علوم را با همه تغییرات شیمیایی و فیزیکی دنیا به کناری میگذاشتیم و به امید تغییری از جنس «عشق و معجزه» لکههای ابر را در آسمان همراه با نسیم بدرقه میکردیم و منتظر تغییری میمانیدم که کورش همان همکلاسی پرشورتان را از سر کلاس راهی کارگری نکند و در نوجوانی از بلندای ساختمان به دنبال نان برای همیشه سقوط ننماید و ترکمان نکند.
منتظر تغییری که برای عید نوروز یک جفت کفش نو و یک دست لباس خوب و یک سفره پر از نقل و شیرینی برای همه به همراه داشته باشد.
کاش میشد دوباره و دزدکی دور از چشمان ناظم اخموی مدرسه الفبای کردیمان را دوره میکردیم و برای هم با زبان مادری شعر میسرودیم و آواز میخواندیم و بعد دست در دست هم میرقصیدیم و میرقصیدیم و میرقصیدیم.
کاش میشد باز در بین پسران کلاس اولی همان دروازهبان میشدم و شما در رویای رونالدو شدن به آقا معلمتان گل میزدید و همدیگر را در آغوش میکشیدید، اما افسوس نمیدانید که در سرزمین ما رویاها و آرزوها قبل از قاب عکسمان غبار فراموشی به خود میگیرد، کاش میشد باز پای ثابت حلقه عمو زنجیرباف دختران کلاس اول میشدم، همان دخترانی که میدانم سالها بعد در گوشه دفتر خاطراتتان دزدکی مینویسید کاش دختر به دنیا نمیآمدید.
میدانم بزرگ شدهاید، شوهر میکنید ولی برای من همان فرشتگان پاک و بیآلایشی هستید که هنوز «جای بوسه اهورا مزدا» بین چشمان زیبایتان دیده میشود، راستی چه کسی میداند اگر شما فرشتگان زاده رنج و فقر نبودید، کاغذ به دست برای کمپین زنان امضاء جمع نمیکردید و یا اگر در این گوشه از «خاک فراموششده خدا» به دنیا نمیآمدید، مجبور نبودید در سن سیزده سالگی با چشمانی پر از اشک و حسرت «زیر تور سفید زن شدن» برای آخرین بار با مدرسه وداع کنید و «قصه تلخ جنس دوم بودن» را با تمام وجود تجربه کنید.
دختران سرزمین اهورا، فردا که در دامن طبیعت خواستید برای فرزندانتان پونه بچینید یا برایشان از بنفشه تاجی از گل بسازید حتماً از تمام پاکیها و شادیهای دوران کودکیتان یاد کنید.
پسران طبیعت آفتاب میدانم دیگر نمیتوانید با همکلاسیهایتان بنشینید، بخوانید و بخندید چون بعد از «مصیبت مرد شدن» تازه «غم نان» گریبان شما را گرفته، اما یادتان باشد که به شعر، به آواز، به لیلاهایتان، به رویاهایتان پشت نکنید، به فرزندانتان یاد بدهید برای سرزمینشان برای امروز و فرداها فرزندی از جنس «شعر و باران» باشند. به دست باد و آفتاب میسپارمتان تا فردایی نه چندان دور درس عشق و صداقت را برای سرزمینمان مترنم شوید.
رفیق، همبازی و معلم دوران کودکیتان
فرزاد کمانگر – زندان رجایی شهر کرج
۱۳۸۶/۱۲/۹
این معلم انساندوست و برابری طلب ، دو سال بعد در تاریخ ۱۳۸۹/۲/۱۹ به دار آویخته شد.
یادش گرامی و راهش پررهرو🌹
@Shbazneshasteganir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
به یاد #فرزاد_کمانگر معلمی که سرنوشتش در راه تعلیم و تربیت فرزندان میهنش، به چوبههای دار گره خورد.
🔸 به یادتمام معلمان دربند هستیم.
جای:
#محمد_حبیبی، #اسماعیل_عبدی، #امید_شاهمحمدی ، #جعفر_ابراهیمی، #رسول_بداقی، #هاشم_خواستار، #مهدی_فتحی، #حسین_رمضان_پور #محمود_صدیقی_پور، #انوش_عادلی، #عزیز_قاسم_زاده ، #محمد_قناتی، #مسعود_فرهیخته ، #ژاله_روحزاد ، #شهناز_هاشمی و…در زندان نیست.
@shbazneshasteganir
🔸 به یادتمام معلمان دربند هستیم.
جای:
#محمد_حبیبی، #اسماعیل_عبدی، #امید_شاهمحمدی ، #جعفر_ابراهیمی، #رسول_بداقی، #هاشم_خواستار، #مهدی_فتحی، #حسین_رمضان_پور #محمود_صدیقی_پور، #انوش_عادلی، #عزیز_قاسم_زاده ، #محمد_قناتی، #مسعود_فرهیخته ، #ژاله_روحزاد ، #شهناز_هاشمی و…در زندان نیست.
@shbazneshasteganir
🔴#تجمع_سراسری_معلمان_ایران
زمان: سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
ساعت ۱۰ تا ۱۲
مکان:
تهران: مقابل مجلس
مراکز استان: مقابل ادارات کل آموزش و پرورش
شهرستانها: مقابل ادارات آموزش و پرورش
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان
#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
#ژن_ژیان_ئازادی
#فرزاد_کمانگر
🔹🔹🔹
لطفا عضو کانال شورا شوید و کانال را به دانشآموزان، اولیا و همکاران معرفی نمایید 👇👇👇
🆔 @kashowra
@Shbazneshasteganir
زمان: سهشنبه ۱۹ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
ساعت ۱۰ تا ۱۲
مکان:
تهران: مقابل مجلس
مراکز استان: مقابل ادارات کل آموزش و پرورش
شهرستانها: مقابل ادارات آموزش و پرورش
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان
#ما_خاموش_شدنی_نیستیم
#ژن_ژیان_ئازادی
#فرزاد_کمانگر
🔹🔹🔹
لطفا عضو کانال شورا شوید و کانال را به دانشآموزان، اولیا و همکاران معرفی نمایید 👇👇👇
🆔 @kashowra
@Shbazneshasteganir
🔴 ایستاده جان دادن
مقاوم و پرشکوه
به سان کوه
به سان شاهو
یادت گرامی
رفیق کوه و کمر
یادت گرامی
رفیق شعر و شاملو
یادت گرامی
رفیق کودکان محروم
گفته بودی
نسیم یادت را خواهد برد
از میان میلهها و بلندی حصار
حالا کودکان دیروز
زنان و مردان رنج کشیده امروز
برایت دست تکان میدهند
برای نسیمی که از لابلای بلوطهای شاهو میگذرد
وقتی میگویند
"يادى ئازيزت پيروز"
یکی از نسیم میپرسد
گور بینشانش کجاست؟
و نسیم تا اعماق قلبش نفوذ میکند
نامت جاوید
رها از بند
رفیق بیکفن فرزاد
✍ جعفر ابراهیمی
معلم زندانی و همبندی
معلم تا همیشه زنده #فرزاد_کمانگر
#ژن_ژیان_ئازادی
@kashowra
#حسین_مهدی_پور🌹
@Shbazneshasteganir
مقاوم و پرشکوه
به سان کوه
به سان شاهو
یادت گرامی
رفیق کوه و کمر
یادت گرامی
رفیق شعر و شاملو
یادت گرامی
رفیق کودکان محروم
گفته بودی
نسیم یادت را خواهد برد
از میان میلهها و بلندی حصار
حالا کودکان دیروز
زنان و مردان رنج کشیده امروز
برایت دست تکان میدهند
برای نسیمی که از لابلای بلوطهای شاهو میگذرد
وقتی میگویند
"يادى ئازيزت پيروز"
یکی از نسیم میپرسد
گور بینشانش کجاست؟
و نسیم تا اعماق قلبش نفوذ میکند
نامت جاوید
رها از بند
رفیق بیکفن فرزاد
✍ جعفر ابراهیمی
معلم زندانی و همبندی
معلم تا همیشه زنده #فرزاد_کمانگر
#ژن_ژیان_ئازادی
@kashowra
#حسین_مهدی_پور🌹
@Shbazneshasteganir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#دیدار_همدلی_همبستگی
تصاویری از دیدار خانواده جانباختگان کردستان با "دایه سلطنه"، مادر جاویدنام فرزاد کمانگر در شهر کامیاران
زندهیاد فرزاد کمانگر، معلم آزادیخواه را بعد از اذان صبح روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، بهمراه #شیرین_علم_هولی، #علی_حیدریان، #فرهاد_وکیلی و #مهدی_اسلامیان
در زندان اوین به دار آویختند. اجساد بی جانشان را نیز گروگان گرفته و هیچگاه حتی محل دفن آنان را نیز به خانواده های داغدیده و چشم انتظار نگفتند!!
#فرزاد_کمانگر
#یادش_گرامی
@Shbazneshasteganir
تصاویری از دیدار خانواده جانباختگان کردستان با "دایه سلطنه"، مادر جاویدنام فرزاد کمانگر در شهر کامیاران
زندهیاد فرزاد کمانگر، معلم آزادیخواه را بعد از اذان صبح روز یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ۱۳۸۹، بهمراه #شیرین_علم_هولی، #علی_حیدریان، #فرهاد_وکیلی و #مهدی_اسلامیان
در زندان اوین به دار آویختند. اجساد بی جانشان را نیز گروگان گرفته و هیچگاه حتی محل دفن آنان را نیز به خانواده های داغدیده و چشم انتظار نگفتند!!
#فرزاد_کمانگر
#یادش_گرامی
@Shbazneshasteganir
از آموزگارم صمد آموختم "راه که بیفتم ترسم میریزد."
✍🏼 عاتکه رجبی
پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه پیامکی با محتوای "خانم عاتکه رجبی پرونده شما به شعبه یک تجدیدنظر مشهد ارجاع شد." برایم ارسال شد؛ واژه «تجدیدنظر» ذهنم را درگیر میکند که کی و چگونه پروندهای که از آن مطلع نشدهام به مرحله تجدیدنظر رسیده است!
سریع وارد سامانه ثنا میشوم هیچ ابلاغیهای نیست. در قسمت اطلاعرسانی پرونده، شماره پرونده را وارد میکنم و متوجه میشوم پروندهای جدید با اتهام "حضور زنان در معابر و انظار عمومی بدون حجاب شرعی"، که از آن آگاه نبودم، در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ماه، همزمان با دورانی که در بازداشت بسر میبردم! تشکیل شده است؛ و اما چرا در دادگاه شهرستان تایباد!!!
آخرین بار که در تایباد حضور داشتم ۶ مرداد سال ۱۴۰۱ بود قبل از اینکه هرگونه فعل اعتراضی انجام دهم. پس چطور است که اردیبهشت سال ۱۴۰۲ در روزی که در زندان بودهام در تایباد شاکی پیدا کردهام! در حالیکه مدت زیادی ست نه در تایباد حضور داشتهام، نه محل سکونتم آنجاست، نه فعلی اعتراضی در تایباد انجام دادهام و نه آنجا دستگیر شدهام!
مادرم به نمایندگی از من همراه با وکالتنامه به شعبه یک تجدیدنظر مشهد مراجعه میکند و در خصوص این پرونده چنین پاسخی دریافت میکند: "لازم نیست بداند اگر لازم شود ابلاغ میکنیم." و مدام با تندخویی و تلاش ناموفوق برای تحقیر مراجع، رو به مادرم که هفتاد سالش است میگویند "درست وایستا!"
میدانم که مادر هفتاد سالهام که سی سالش را آموزگار بوده است؛ همچون سایر آموزگاران، دانشآموزانی کوشا و متعهد به اخلاق تربیت کرده است. اما نمیدانم ایشان کجا آموختهاند دور از چارچوبهای کاریشان که حتی دور از ادب رفتار کنند و رو به مادری هفتاد ساله بگویند "درست وایستا"!
کاش توضیح دهند درست ایستادن مادری هفتاد ساله چگونه است؟؟؟
و مهم اینکه آگاه بودن به پروندهای که برای من باز شده است، حق من است؛ و لازم است در جریان پرونده قرار بگیرم.
در ادامه پیگیریهایم در خصوص این پرونده، شخصی با این ادعا که آگاه بر جریانات پروندهام است مرا هشدار میدهد "سکوت کن وگرنه اینبار حذف خواهی شد و آب از آب نخواهد جنبید. عزیزترین چیزت چیست؟ قطعا جانت. گرفته خواهد شد."
میخواهم در پاسخ به شما بگویم بسیار عالیست اینگونه زندگی معلمانی معترض را زیر تیغ بردهاید که خود بهتر میدانید "این آموزگاران، انسانهایی شریف و نوعدوست هستند و هیچ تهدید و خطری برای هیچ موجودی نیستند و تنها دغدغهشان حقوق دانشآموزانشان است."از طرفی توجهی به دزدان و قاتلان ندارید!!!
جنابان، نه فقط به عنوان یک معلم که به عنوان یک شهروند، من حق دارم به جنایات و فجایع و فقری که ایجاد کردهاید معترض باشم. به جای شنیدن صدای اعتراضم و پاسخ به آن، شیوه حذف مرا پیش میگیرید!! باید بگویمتان بهتر است بیاندیشید چه کسی را به خیال خامخود و به جای شنیدن “حذف خواهید کرد”؟! عاتکهای که از حذف #فرزاد_کمانگر آموزگاری آگاه به حقیقت زندگی، خلق شده است؟ عاتکهای که از صدها دانش آموز و معلم آگاه آزادیخواه قبل از خود تکثیر یافته و به هزاران نیکا و سارینا و کومار و محمد اقبال و آرتین و نیما و ستاره تاجیک دیگر تکثیر خواهد شد؟ حذف عاتکه، دیگری را خلق خواهد کرد. بدانید که راه چارهتان حذف نیست! ما جوانه زدهایم و پیروزی را رویت خواهیم کرد حتی اگر در کاسهی چشمانمان گیاه روئیده باشد.
#ما_خاموش_شدنی_نیستم
#ژن_ژیان_ئازادی
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
@Shbazneshasteganir
✍🏼 عاتکه رجبی
پنجشنبه ۲۲ اردیبهشت ماه پیامکی با محتوای "خانم عاتکه رجبی پرونده شما به شعبه یک تجدیدنظر مشهد ارجاع شد." برایم ارسال شد؛ واژه «تجدیدنظر» ذهنم را درگیر میکند که کی و چگونه پروندهای که از آن مطلع نشدهام به مرحله تجدیدنظر رسیده است!
سریع وارد سامانه ثنا میشوم هیچ ابلاغیهای نیست. در قسمت اطلاعرسانی پرونده، شماره پرونده را وارد میکنم و متوجه میشوم پروندهای جدید با اتهام "حضور زنان در معابر و انظار عمومی بدون حجاب شرعی"، که از آن آگاه نبودم، در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ماه، همزمان با دورانی که در بازداشت بسر میبردم! تشکیل شده است؛ و اما چرا در دادگاه شهرستان تایباد!!!
آخرین بار که در تایباد حضور داشتم ۶ مرداد سال ۱۴۰۱ بود قبل از اینکه هرگونه فعل اعتراضی انجام دهم. پس چطور است که اردیبهشت سال ۱۴۰۲ در روزی که در زندان بودهام در تایباد شاکی پیدا کردهام! در حالیکه مدت زیادی ست نه در تایباد حضور داشتهام، نه محل سکونتم آنجاست، نه فعلی اعتراضی در تایباد انجام دادهام و نه آنجا دستگیر شدهام!
مادرم به نمایندگی از من همراه با وکالتنامه به شعبه یک تجدیدنظر مشهد مراجعه میکند و در خصوص این پرونده چنین پاسخی دریافت میکند: "لازم نیست بداند اگر لازم شود ابلاغ میکنیم." و مدام با تندخویی و تلاش ناموفوق برای تحقیر مراجع، رو به مادرم که هفتاد سالش است میگویند "درست وایستا!"
میدانم که مادر هفتاد سالهام که سی سالش را آموزگار بوده است؛ همچون سایر آموزگاران، دانشآموزانی کوشا و متعهد به اخلاق تربیت کرده است. اما نمیدانم ایشان کجا آموختهاند دور از چارچوبهای کاریشان که حتی دور از ادب رفتار کنند و رو به مادری هفتاد ساله بگویند "درست وایستا"!
کاش توضیح دهند درست ایستادن مادری هفتاد ساله چگونه است؟؟؟
و مهم اینکه آگاه بودن به پروندهای که برای من باز شده است، حق من است؛ و لازم است در جریان پرونده قرار بگیرم.
در ادامه پیگیریهایم در خصوص این پرونده، شخصی با این ادعا که آگاه بر جریانات پروندهام است مرا هشدار میدهد "سکوت کن وگرنه اینبار حذف خواهی شد و آب از آب نخواهد جنبید. عزیزترین چیزت چیست؟ قطعا جانت. گرفته خواهد شد."
میخواهم در پاسخ به شما بگویم بسیار عالیست اینگونه زندگی معلمانی معترض را زیر تیغ بردهاید که خود بهتر میدانید "این آموزگاران، انسانهایی شریف و نوعدوست هستند و هیچ تهدید و خطری برای هیچ موجودی نیستند و تنها دغدغهشان حقوق دانشآموزانشان است."از طرفی توجهی به دزدان و قاتلان ندارید!!!
جنابان، نه فقط به عنوان یک معلم که به عنوان یک شهروند، من حق دارم به جنایات و فجایع و فقری که ایجاد کردهاید معترض باشم. به جای شنیدن صدای اعتراضم و پاسخ به آن، شیوه حذف مرا پیش میگیرید!! باید بگویمتان بهتر است بیاندیشید چه کسی را به خیال خامخود و به جای شنیدن “حذف خواهید کرد”؟! عاتکهای که از حذف #فرزاد_کمانگر آموزگاری آگاه به حقیقت زندگی، خلق شده است؟ عاتکهای که از صدها دانش آموز و معلم آگاه آزادیخواه قبل از خود تکثیر یافته و به هزاران نیکا و سارینا و کومار و محمد اقبال و آرتین و نیما و ستاره تاجیک دیگر تکثیر خواهد شد؟ حذف عاتکه، دیگری را خلق خواهد کرد. بدانید که راه چارهتان حذف نیست! ما جوانه زدهایم و پیروزی را رویت خواهیم کرد حتی اگر در کاسهی چشمانمان گیاه روئیده باشد.
#ما_خاموش_شدنی_نیستم
#ژن_ژیان_ئازادی
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
@Shbazneshasteganir
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🔴 کانون صنفی معلمان #خوزستان با همراهی تعدادی از فعالین صنفی و فعالین کارگری تامین اجتماعی اهواز در روز ۱۱ اسفند ۱۴۰۲ برای « زنده ماندن زمین » با کاشت ۶۰ #نهال بنام تعدادی از #معلمان_زندانی، #کارگران_زندانی، #معلمان_اخراجی و #فعالین_صنفی سراسر کشور و دو تن از #وکلای_شریف معلمان و همچنین کاشت نهال به نام زنده یادان #اقبال_تامرادی و #فرزاد_کمانگر یاد این عزیزان را گرامی داشتند
🌍 باشد نهالی هم نامتان برای آیندگان…
« نامتان جاودانه شد »
🌴 زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟
بیداری شکفته پس از شوکران مرگ
زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟
زیر درفش صاعقه و تیشه تگرگ
زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟
عریانی و رهایی و تصویر بار و برگ
🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
@Shbazneshasteganir
🌍 باشد نهالی هم نامتان برای آیندگان…
« نامتان جاودانه شد »
🌴 زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟
بیداری شکفته پس از شوکران مرگ
زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟
زیر درفش صاعقه و تیشه تگرگ
زیباتر از درخت در اسفند ماه چیست؟
عریانی و رهایی و تصویر بار و برگ
🔹🔹🔹
شورای هماهنگی تشکلهای صنفی فرهنگیان ایران
@Shbazneshasteganir