🔆دکتر شریعتی و دو پروژۀ متفاوتاش
🖌 احمد زید آبادی
🔹"در ایران معمولاً حرکتهای چریکی دورۀ پهلوی دوم را ناکام و شکست خورده میدانند؛ این تلقی از یک زاویه درست به نظر میرسد؛ اما از زوایۀ تأثیر آن بر سقوط دولت شاهنشاهی به نظر اشتباه میآید. حرکت چریکی بهخصوص از سوی سازمان مجاهدین خلق، به طور غیر مستقیم تأثیر بیمانندی بر جهتگیری سیاسی روشنفکران زمان خود گذاشت و آنان را به سمت مشروعیتزدایی از نظام حاکم و سقوط نهایی آن هدایت کرد.
🔹در رأس این روشنفکران علی شریعتی بود که در آغاز فعالیتهای فکری خود در دانشگاه مشهد، پروژهای فرهنگی در جهت "تحریفزدایی" از دین برای خود تعریف کرده بود. با این حال، شریعتی پس از عزیمت به تهران و استقرار در حسینیهی ارشاد ظاهراً به نحوی ناخواسته پروژۀ سیاسی شورمندانهای را جایگزین برنامۀ فرهنگی خود کرد و با لحنی آتشین تمام مبانی مشروعیت دولت پهلوی را به باد حمله گرفت.
آنچه لحن شریعتی را در سخنرانیهای حسینیۀ ارشاد آتشین کرد؛ به نظرم چیزی جز اخبار مربوط به شکنجه و اعدام رهبران سازمان مجاهدین خلق و دیگر گروههای چریکی در زندانهای حکومت پهلوی نبود. از آنجا که شریعتی خود به مشی چریکی باوری نداشت؛ از این رو شاید در تحلیلی روانکاوانه بتوان گفت که سوگ و اندوه ناشی از اعدامها و شکنجهها نوعی احساس "گناه" در بین نیروهای سیاسی فاصلهدار از مبارزهۀ چریکی برانگیخته بود به طوری که آنها برای رهایی از این حس، به ترتیبی کوشیدند تا نسبت به اعدامشدگان و شکنجهدیدهها ادای دین کنند. (به نظرم نامۀ شریعتی به خانوادۀ محبوبۀ متحدین توجیهگر این تعبیر روانکاوانه باشد.)
🔸ادای دین شریعتی در این میان، بازآفرینی حماسۀ شهادت امام حسین با ادبیاتی فوقالعاده پر شور و اثرگذار و مقایسۀ تلویحی آن حماسه با تحولات روز بود. این حرکتِ شریعتی نه فقط مشروعیت نظام پهلوی را در چشم مخاطبان او از هم پاشید؛ بلکه شور و شوق لازم برای پیوستن آنها به صفوف مجاهدین را نیز به وجود آورد.
شریعتی پس از دستگیری و بهخصوص آگاهی از ابعاد "ضربۀ 54" بار دیگر درصدد بازگشت به پروژۀ فرهنگی خود برآمد؛ اما سرنوشت خواب دیگری برای او دیده بود. شریعتی در آستانۀ 44 سالگی درگذشت.
🔸پروژۀ سیاسی شریعتی به نوعی از اندیشههای چپگرایانۀ جهانی عصر خود تأثیر پذیرفته بود و از همین رو، التفاتی به مفاهیم بنیادی ملت-دولت نداشت؛ اما پروژۀ فرهنگی او که تحلیل و بررسی تاریخ ایران را نیز در بر میگرفت؛ به این نتیجهگیری منجر شد که اسلام به جای تحمیل یک فرهنگ خاص بر همۀ مسلمانان؛ تنوع فرهنگی آنان را به رسمیت میشناسد. از این رو، شریعتی پذیرش اسلام همراه با حفظ فرهنگ ایرانی را که به معنی آشتی بین آن دو بود؛ امتیاز ایرانیان میدانست و آن را میستود.
🔹شاید از روی تسامح بتوان گفت که شریعتی نوعی "اسلام ایرانی" را در پروژۀ فرهنگی خود دنبال میکرد؛ اما این به معنای تفسیری از اسلام بر پایۀ ملیت ایرانی نبود. او اسلام را در برگیرندۀ حقیقتی فراگیر و کامل میدانست که قابل سازگاری با فرهنگهای گوناگون جوامع از جمله جامعۀ ایرانی است. از این رو، شریعتی در اینجا نیز به مفاهیم بنیادی ملت-دولت چندان نزدیک نشد؛ هر چند که اگر پروژۀ فرهنگیاش ادامه مییافت؛ احتمالاً در پاسخ به چالشهای نظری مربوط به رابطۀ اسلام و ایران به نتایج روشنتری در این زمینه میرسید. در واقع اسلام ایرانی شریعتی تا اندازهای مشابه سوسیالیسم ایرانی خلیل ملکی بود که راه نجات جامعۀ ایران از عقب ماندگی را سوسیالیسم میدانست؛ اما به خلاف برخی سوسیالیستهای مدافع جهان وطنی، آن را منطبق با مختصات فرهنگ ملی جامعۀ ایرانی طلب میکرد."
( به نقل از کتاب الزامات سیاست در عصر ملت- دولت تألیف نگارنده)
#اکنون_ما_شریعتی
#نو_شریعتی
#چهل_دومین_یادمان
#احمد_زیدآبادی
🆔 @shariati40
✅ @ahmadziedabad
🖌 احمد زید آبادی
🔹"در ایران معمولاً حرکتهای چریکی دورۀ پهلوی دوم را ناکام و شکست خورده میدانند؛ این تلقی از یک زاویه درست به نظر میرسد؛ اما از زوایۀ تأثیر آن بر سقوط دولت شاهنشاهی به نظر اشتباه میآید. حرکت چریکی بهخصوص از سوی سازمان مجاهدین خلق، به طور غیر مستقیم تأثیر بیمانندی بر جهتگیری سیاسی روشنفکران زمان خود گذاشت و آنان را به سمت مشروعیتزدایی از نظام حاکم و سقوط نهایی آن هدایت کرد.
🔹در رأس این روشنفکران علی شریعتی بود که در آغاز فعالیتهای فکری خود در دانشگاه مشهد، پروژهای فرهنگی در جهت "تحریفزدایی" از دین برای خود تعریف کرده بود. با این حال، شریعتی پس از عزیمت به تهران و استقرار در حسینیهی ارشاد ظاهراً به نحوی ناخواسته پروژۀ سیاسی شورمندانهای را جایگزین برنامۀ فرهنگی خود کرد و با لحنی آتشین تمام مبانی مشروعیت دولت پهلوی را به باد حمله گرفت.
آنچه لحن شریعتی را در سخنرانیهای حسینیۀ ارشاد آتشین کرد؛ به نظرم چیزی جز اخبار مربوط به شکنجه و اعدام رهبران سازمان مجاهدین خلق و دیگر گروههای چریکی در زندانهای حکومت پهلوی نبود. از آنجا که شریعتی خود به مشی چریکی باوری نداشت؛ از این رو شاید در تحلیلی روانکاوانه بتوان گفت که سوگ و اندوه ناشی از اعدامها و شکنجهها نوعی احساس "گناه" در بین نیروهای سیاسی فاصلهدار از مبارزهۀ چریکی برانگیخته بود به طوری که آنها برای رهایی از این حس، به ترتیبی کوشیدند تا نسبت به اعدامشدگان و شکنجهدیدهها ادای دین کنند. (به نظرم نامۀ شریعتی به خانوادۀ محبوبۀ متحدین توجیهگر این تعبیر روانکاوانه باشد.)
🔸ادای دین شریعتی در این میان، بازآفرینی حماسۀ شهادت امام حسین با ادبیاتی فوقالعاده پر شور و اثرگذار و مقایسۀ تلویحی آن حماسه با تحولات روز بود. این حرکتِ شریعتی نه فقط مشروعیت نظام پهلوی را در چشم مخاطبان او از هم پاشید؛ بلکه شور و شوق لازم برای پیوستن آنها به صفوف مجاهدین را نیز به وجود آورد.
شریعتی پس از دستگیری و بهخصوص آگاهی از ابعاد "ضربۀ 54" بار دیگر درصدد بازگشت به پروژۀ فرهنگی خود برآمد؛ اما سرنوشت خواب دیگری برای او دیده بود. شریعتی در آستانۀ 44 سالگی درگذشت.
🔸پروژۀ سیاسی شریعتی به نوعی از اندیشههای چپگرایانۀ جهانی عصر خود تأثیر پذیرفته بود و از همین رو، التفاتی به مفاهیم بنیادی ملت-دولت نداشت؛ اما پروژۀ فرهنگی او که تحلیل و بررسی تاریخ ایران را نیز در بر میگرفت؛ به این نتیجهگیری منجر شد که اسلام به جای تحمیل یک فرهنگ خاص بر همۀ مسلمانان؛ تنوع فرهنگی آنان را به رسمیت میشناسد. از این رو، شریعتی پذیرش اسلام همراه با حفظ فرهنگ ایرانی را که به معنی آشتی بین آن دو بود؛ امتیاز ایرانیان میدانست و آن را میستود.
🔹شاید از روی تسامح بتوان گفت که شریعتی نوعی "اسلام ایرانی" را در پروژۀ فرهنگی خود دنبال میکرد؛ اما این به معنای تفسیری از اسلام بر پایۀ ملیت ایرانی نبود. او اسلام را در برگیرندۀ حقیقتی فراگیر و کامل میدانست که قابل سازگاری با فرهنگهای گوناگون جوامع از جمله جامعۀ ایرانی است. از این رو، شریعتی در اینجا نیز به مفاهیم بنیادی ملت-دولت چندان نزدیک نشد؛ هر چند که اگر پروژۀ فرهنگیاش ادامه مییافت؛ احتمالاً در پاسخ به چالشهای نظری مربوط به رابطۀ اسلام و ایران به نتایج روشنتری در این زمینه میرسید. در واقع اسلام ایرانی شریعتی تا اندازهای مشابه سوسیالیسم ایرانی خلیل ملکی بود که راه نجات جامعۀ ایران از عقب ماندگی را سوسیالیسم میدانست؛ اما به خلاف برخی سوسیالیستهای مدافع جهان وطنی، آن را منطبق با مختصات فرهنگ ملی جامعۀ ایرانی طلب میکرد."
( به نقل از کتاب الزامات سیاست در عصر ملت- دولت تألیف نگارنده)
#اکنون_ما_شریعتی
#نو_شریعتی
#چهل_دومین_یادمان
#احمد_زیدآبادی
🆔 @shariati40
✅ @ahmadziedabad
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
رازش چیست؟
چرا وقتی سید محمود طالقانی آیتی از قرآن را تفسیر میکرد، زمزمۀ کلامش همچون صدای پای جویباری خنک و گوارا در دل کویری تفتیده، گوشها را نوازش میداد، مرغ روح را به شوق پرواز میآورد، دلها را آرام و سرشار از مهر و خیرخواهی میکرد، اما هنگامی که برخی از اهل جمود و خشونت و قدرتخواهی، برداشت خود از همان آیه را بیان میکنند، مو بر تن آدمی راست میشود!
رازش چیست؟ لا یمسه الا المطهرون؟ و یا، لایزید الظالمین الا خسارا؟
و یا همانطور که آیتالله خمینی در تفسیر سورۀ حمد گفته است:
«[قرآن ] یک سفره پهنی است که همه از آن استفاده میکنند؛ مثل اینکه دنیا هم یک سفره پهنی است که همه استفاده میکنند؛ یکی علفش را از آن استفاده میکند، یکی میوه را از آن استفاده میکند، یکی مسائل دیگر را استفاده میکند. از همین دنیا، هر یک، یک طور استفاده دارد، انسان یک طور استفاده دارد، حیوان یک طور، انسان در مقام حیوانیّت، یک طور!»
#احمد_زیدآبادی
#سید_محمود_طالقانی
#تفسیر_قرآن
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
چرا وقتی سید محمود طالقانی آیتی از قرآن را تفسیر میکرد، زمزمۀ کلامش همچون صدای پای جویباری خنک و گوارا در دل کویری تفتیده، گوشها را نوازش میداد، مرغ روح را به شوق پرواز میآورد، دلها را آرام و سرشار از مهر و خیرخواهی میکرد، اما هنگامی که برخی از اهل جمود و خشونت و قدرتخواهی، برداشت خود از همان آیه را بیان میکنند، مو بر تن آدمی راست میشود!
رازش چیست؟ لا یمسه الا المطهرون؟ و یا، لایزید الظالمین الا خسارا؟
و یا همانطور که آیتالله خمینی در تفسیر سورۀ حمد گفته است:
«[قرآن ] یک سفره پهنی است که همه از آن استفاده میکنند؛ مثل اینکه دنیا هم یک سفره پهنی است که همه استفاده میکنند؛ یکی علفش را از آن استفاده میکند، یکی میوه را از آن استفاده میکند، یکی مسائل دیگر را استفاده میکند. از همین دنیا، هر یک، یک طور استفاده دارد، انسان یک طور استفاده دارد، حیوان یک طور، انسان در مقام حیوانیّت، یک طور!»
#احمد_زیدآبادی
#سید_محمود_طالقانی
#تفسیر_قرآن
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
به مناسبت سالروز درگذشت محمد بستهنگار
نوگرایی دینی آیندهای دارد؟
آنچه در ایران به نام ملی - مذهبی شهرت یافته است، در واقع ترجمان سیاسی شاخهای از نوگرایی دینی یا اسلام روشنفکری است. نوگرایی دینی به عنوان تلاشی برای سازگاری و آشتی فکری و عملی بین دستاوردهای عصر مدرن و هویت تاریخی جامعه و نظامِ اخلاقی و معنوی اسلام، در قرن نوزدهم در بیشتر کشورهای مسلماننشین ظهور کرد و در ایران نیز از میانۀ عصر قاجار آغاز شد.
نوگرایی دینی البته جریانی یکدست نبود و هر کدام از چهرههای منادی آن، بر وجوهی خاص از دستاوردهای عصر روشنگری و نحوۀ ربط آنها با سنتهای اجتماعی و اخلاقیات دینی تأکید میکردند و از همین رو خودشان به گرایشهای گوناگون تقسیم شدند.
داوری منصفانه در مورد میزان توفیق نظری و عملی جریان نوگرایی دینی در تلفیق بین دو رویکردِ استوار بر بنیادهای متفاوت و چه بسا متضاد، در این شرایط سیاسی تبدار و ملتهب، مقدور نیست و من هم در این یادداشت آن را دنبال نمیکنم. منظورم از این نوشتار گرامیداشت یاد و خاطرۀ زندهیاد محمد بستهنگار و اشارهای به کوششهای او در این زمینه و ارائۀ چشماندازی از آیندۀ نوگرایی دینی به مناسبت چهارمین سالگرد رحلت اوست
شادروان محمد بستهنگار از چهرههای فعال و زحمتکش جریان ملی - مذهبی به عنوان شاخۀ سیاسیترِ نوگرایی دینی بود که تمام زندگی خود را وقف ترویج این جریان کرد و به واقع با ایده و مرام ملی - مذهبی میزیست؛ زیستی همراه با فعالیت سیاسی، کار فکری، تمهید امکانات لجستیکی و امور نوعدوستانه و خیریه.
از آنجا که مرحوم بستهنگار داماد زندهیاد آیتالله طالقانی و از دلبستگان شدید وی بود، تا اندازهای در سایۀ او قرار گرفت و فعالیتهای شخص خودش از نگاهها مغفول ماند.
بستهنگار سالهای طولانی زندان را تجربه کرد وبخصوص آثار فکری قابل اعتنایی به جا گذاشت. دغدغۀ فکری او عمدتاً دمکراسی و حقوق بشر و تلفیق این دو با قرائتی از اسلام بود. عموم آثار آن مرحوم را میتوان معطوف به همین موضوعات دانست اما دو اثر او به نامهای "مبانی دمکراسی و جامعۀ مدنی در حکومت علی" و "حقوق بشر از نظر اندیشمندان" به طور خاص در این زمینه نوشته و گردآوری و تدوین شده است.
با توجه به شرایط خاص سیاسی امروز ایران، تصور بسیاری بر این است که دورۀ این نوع تفکرات و اندیشهها سپری شده است. شاید در کوتاه مدت چنین باشد، اما از یک چشمانداز تاریخی، جریان نوگرای دینی به شرط تکیۀ خاص بر اسلام فرهنگی و تبلور هویتی آن در تاریخ ایران، به احتمال زیاد در آینده ظهوری دوباره خواهد داشت.
در واقع تمام نیازها و عناصری که سبب پیدایش نوگرایی دینی در یک و نیم قرن پیش شد، همچنان در جامعۀ ایرانی پابرجاست و اینکه روند تحولات سیاسی در کشورمان، چه سمت و سویی به خود خواهد گرفت، در این واقعیت تأثیر عمدهای نخواهد داشت.
به نظرم اگر جمهوری اسلامی در جهت تطبیق خود با نیازهای جامعه تغییر مسیر دهد، در روند این حرکت، نوگرایی دینی به معنای احیای اسلام فرهنگی، جانی دوباره خواهد گرفت و چنانچه تحولات فرضاً به سمت پیدایش دولتی با مظاهر ضد دینی میل پیدا کند، پس از چندی، عنصر هویتخواهی ایرانی بر مبنای اسلام فرهنگی، بعثتی دوباره خواهد داشت و این بعثت دیگر از جنس بنیادگرایی و سنتی و اسلام سیاسی نخواهد بود و در قالب نوگرایی دینی فرهنگی و یا روشنفکری اسلامِ مدنی ظاهر خواهد شد.
طرفداران اسلام سیاسی که حامی ادغام دین و دولتند و به دولت به عنوان دستگاه اجرای احکام شریعت مینگرند و همینطور دین ستیزانی که خود را با بنیادهای فرهنگ و هویتِ ایرانی و اخلاقیات دینی جامعه درگیر میکنند، ظاهراً نمیدانند که نقطۀ اعتدال و ثبات طولانی مدت جامعۀ ایرانی منوط به تأسیس دولتِ معتدل عرفگرا از یک طرف و پیوند عقلایی با مواریث هویتی و فرهنگی تاریخ ایران بخصوص نظام اخلاقی و معنوی اسلام از طرف دیگر است. هر کدام از آنها به واقع یک سر محورِ افراطند و از همین رو گرچه توانستهاند در ستیز و تقابل با هم دستگاه دولت را تسخیر کنند، اما در نهایت نیروی ضد خود را در جامعه پرورش داده و از این طریق موقعیت خود را به خطر انداختهاند.
بر همین مبنا، تاریخ معاصر ایران گرچه با حرکت پاندولی خود بین آن دو در نوسان بوده، اما در زمان اقتدار هیچکدام از آنها به توازن و تعادل و ثبات لازم دست نیافته است.
در واقع آرامش و ثبات اجتماعی و سیاسی بلند مدت ایران تفسیر همان دو نکتۀ فوق است و از این جهت، تلاشهای فکری و عملی چهرههای نوگرای دینی از جمله مرحوم محمد بستهنگار بیهود نبوده و در آینده در قالب و ترکیبِ خوشنقشتر و کارآمدتر و مقبولتری احیاء خواهد شد.
#احمد_زیدآبادی
#محمد_بسته_نگار
#محمود_طالقانی
#نوگرایی_دینی
#اسلام_سیاسی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
نوگرایی دینی آیندهای دارد؟
آنچه در ایران به نام ملی - مذهبی شهرت یافته است، در واقع ترجمان سیاسی شاخهای از نوگرایی دینی یا اسلام روشنفکری است. نوگرایی دینی به عنوان تلاشی برای سازگاری و آشتی فکری و عملی بین دستاوردهای عصر مدرن و هویت تاریخی جامعه و نظامِ اخلاقی و معنوی اسلام، در قرن نوزدهم در بیشتر کشورهای مسلماننشین ظهور کرد و در ایران نیز از میانۀ عصر قاجار آغاز شد.
نوگرایی دینی البته جریانی یکدست نبود و هر کدام از چهرههای منادی آن، بر وجوهی خاص از دستاوردهای عصر روشنگری و نحوۀ ربط آنها با سنتهای اجتماعی و اخلاقیات دینی تأکید میکردند و از همین رو خودشان به گرایشهای گوناگون تقسیم شدند.
داوری منصفانه در مورد میزان توفیق نظری و عملی جریان نوگرایی دینی در تلفیق بین دو رویکردِ استوار بر بنیادهای متفاوت و چه بسا متضاد، در این شرایط سیاسی تبدار و ملتهب، مقدور نیست و من هم در این یادداشت آن را دنبال نمیکنم. منظورم از این نوشتار گرامیداشت یاد و خاطرۀ زندهیاد محمد بستهنگار و اشارهای به کوششهای او در این زمینه و ارائۀ چشماندازی از آیندۀ نوگرایی دینی به مناسبت چهارمین سالگرد رحلت اوست
شادروان محمد بستهنگار از چهرههای فعال و زحمتکش جریان ملی - مذهبی به عنوان شاخۀ سیاسیترِ نوگرایی دینی بود که تمام زندگی خود را وقف ترویج این جریان کرد و به واقع با ایده و مرام ملی - مذهبی میزیست؛ زیستی همراه با فعالیت سیاسی، کار فکری، تمهید امکانات لجستیکی و امور نوعدوستانه و خیریه.
از آنجا که مرحوم بستهنگار داماد زندهیاد آیتالله طالقانی و از دلبستگان شدید وی بود، تا اندازهای در سایۀ او قرار گرفت و فعالیتهای شخص خودش از نگاهها مغفول ماند.
بستهنگار سالهای طولانی زندان را تجربه کرد وبخصوص آثار فکری قابل اعتنایی به جا گذاشت. دغدغۀ فکری او عمدتاً دمکراسی و حقوق بشر و تلفیق این دو با قرائتی از اسلام بود. عموم آثار آن مرحوم را میتوان معطوف به همین موضوعات دانست اما دو اثر او به نامهای "مبانی دمکراسی و جامعۀ مدنی در حکومت علی" و "حقوق بشر از نظر اندیشمندان" به طور خاص در این زمینه نوشته و گردآوری و تدوین شده است.
با توجه به شرایط خاص سیاسی امروز ایران، تصور بسیاری بر این است که دورۀ این نوع تفکرات و اندیشهها سپری شده است. شاید در کوتاه مدت چنین باشد، اما از یک چشمانداز تاریخی، جریان نوگرای دینی به شرط تکیۀ خاص بر اسلام فرهنگی و تبلور هویتی آن در تاریخ ایران، به احتمال زیاد در آینده ظهوری دوباره خواهد داشت.
در واقع تمام نیازها و عناصری که سبب پیدایش نوگرایی دینی در یک و نیم قرن پیش شد، همچنان در جامعۀ ایرانی پابرجاست و اینکه روند تحولات سیاسی در کشورمان، چه سمت و سویی به خود خواهد گرفت، در این واقعیت تأثیر عمدهای نخواهد داشت.
به نظرم اگر جمهوری اسلامی در جهت تطبیق خود با نیازهای جامعه تغییر مسیر دهد، در روند این حرکت، نوگرایی دینی به معنای احیای اسلام فرهنگی، جانی دوباره خواهد گرفت و چنانچه تحولات فرضاً به سمت پیدایش دولتی با مظاهر ضد دینی میل پیدا کند، پس از چندی، عنصر هویتخواهی ایرانی بر مبنای اسلام فرهنگی، بعثتی دوباره خواهد داشت و این بعثت دیگر از جنس بنیادگرایی و سنتی و اسلام سیاسی نخواهد بود و در قالب نوگرایی دینی فرهنگی و یا روشنفکری اسلامِ مدنی ظاهر خواهد شد.
طرفداران اسلام سیاسی که حامی ادغام دین و دولتند و به دولت به عنوان دستگاه اجرای احکام شریعت مینگرند و همینطور دین ستیزانی که خود را با بنیادهای فرهنگ و هویتِ ایرانی و اخلاقیات دینی جامعه درگیر میکنند، ظاهراً نمیدانند که نقطۀ اعتدال و ثبات طولانی مدت جامعۀ ایرانی منوط به تأسیس دولتِ معتدل عرفگرا از یک طرف و پیوند عقلایی با مواریث هویتی و فرهنگی تاریخ ایران بخصوص نظام اخلاقی و معنوی اسلام از طرف دیگر است. هر کدام از آنها به واقع یک سر محورِ افراطند و از همین رو گرچه توانستهاند در ستیز و تقابل با هم دستگاه دولت را تسخیر کنند، اما در نهایت نیروی ضد خود را در جامعه پرورش داده و از این طریق موقعیت خود را به خطر انداختهاند.
بر همین مبنا، تاریخ معاصر ایران گرچه با حرکت پاندولی خود بین آن دو در نوسان بوده، اما در زمان اقتدار هیچکدام از آنها به توازن و تعادل و ثبات لازم دست نیافته است.
در واقع آرامش و ثبات اجتماعی و سیاسی بلند مدت ایران تفسیر همان دو نکتۀ فوق است و از این جهت، تلاشهای فکری و عملی چهرههای نوگرای دینی از جمله مرحوم محمد بستهنگار بیهود نبوده و در آینده در قالب و ترکیبِ خوشنقشتر و کارآمدتر و مقبولتری احیاء خواهد شد.
#احمد_زیدآبادی
#محمد_بسته_نگار
#محمود_طالقانی
#نوگرایی_دینی
#اسلام_سیاسی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
پیام و پیامد بازداشت مصطفی تاجزاده
مسئولان جمهوری اسلامی خود را از هر سو تحت فشار و هجوم میبینند. این موضوع به نظرم آنها را از کوره به در برده و از روی عصبانیت تصمیم میگیرند. بازداشت دوست عزیز مصطفی تاجزاده و دو تن از کارگردانان سینمای کشور، به نظرم تصمیمی از روی عصبانیت است و متأسفانه در مورد پیامدهای آن در این شرایط دشوار کشور یا اصلاً فکر نشده و یا به دلیل همان عصبانیت، درست فکر نشده است.
جمهوری اسلامی در طول حیات خود همواره خود را در حال منازعه با "استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل و عوامل آنها" در تمام حوزهها و به تناوب در دو جبهۀ امنیتی و دیپلماتیک معرفی کرده و از همین رو، انتظارش بخصوص از نیروهای دخیل در تأسیس نظام این است که در این منازعه در برابر "جبهه دشمن" از آن حمایت کنند.
بر همین اساس، مسئولان نظام در برابر هرگونه انتقاد و اعتراض علنی علیه سیاستهای خود بالاخص از جانب این نیروها، بیتابی آشکاری نشان میدهند و آن را به مسائلی از قبیلِ "عدم درک شرایط حساس کشور"، "بیبصیرتی در فهم پیچیدگی اوضاع"، "قدرتطلبی شخصی"، "تأثیرپذیری از نفوذ و افکار بیگانه"..... نسبت میدهند.
ظاهراً تمام اعتراضها به انتخابات سال 88 نیز در همین چارچوبها تأویل و تفسیر شد و به شدتعملی بیسابقه در برابر آن انجامید.
این شدتعمل اما نتیجۀ عکس به بار آورد. هرچند که اصلاحطلبان در آن ماجرا تقریباً تمام امکانات سیاسی و تشکیلاتی خود را از دست دادند، نیروهای انسانی آنها در زندانها دچار فرسایش شدند و رهبران آنها تحتِ حصر و یا محدودیت قرار گرفتند، اما جناح مسلط هم در افکار عمومی ضربهای اساسی خورد و به دلیل به کارگیری خشونت علیه معترضان، اعتبارش حتی در بین قشر مذهبی جامعه نیز به سختی آسیب دید.
این موضوع بویژه کینه و نقاری را بین دو جناح دامن زد که عوارضش پس از گذشت بیش از یک دهه، به رغم برخی از تلاشهای حاشیهای برای رفع آن، همچنان پابرجاست. این کینه و نقار بدون تردید در تضعیف پایههای قدرت سیاسی نظام اثرگذار بوده و زمینه را برای عبور طیف بزرگی از نیروها از آن فراهم کرده است.
در شرایط حاضر نیز جمهوری اسلامی خود را در "نقطهعطف" پیکارِ توأمانِ امنیتی و دیپلماتیکش با "جهان استکبار" میبیند و بیتوجه به شرایط بغرنج اقتصادی و اجتماعی کشور و ذهنیت تحول یافتۀ جامعه، از اصلاحطلبان انتظار حمایت بخصوص در این دو مورد دارد. هر چند که مجموعۀ اصلاحطلبان در حال حاضر سکوت پیشه کرده و یا بعضاً با روشی انتقادی و ناصحانه نظرات خود را مطرح میکنند، اما حکومت ظاهراً به این حد هم راضی نیست و خواهان خاموشی تک صداهایی مانند نقدهای عریان و صریح آقای تاجزاده در جبهۀ اصلاحطلبان است.
تاجزاده در نقدهای خود از مرز اصلاحطلبی عبور نکرده اما لحن کلامش از آن فراتر رفته است. به نظرم همین لحن کلام، سبب آزردگی و عصبانیت جناح مقابل شده تا حدی که جز به بازداشت او رضایت ندادهاند. شاید تصور محافلِ دخیل در بازداشت آقای تاجزاده این بوده است که آزادیعملش میتواند سبب ترغیب دیگر اصلاحطلبان به تکرار شیوۀ نقادی بیپروای او شود و به زعم خود، با بازداشتش در صدد ارسال پیامی اخطارآمیز به دیگر اصلاحطلبان برآمدهاند.
اگر منظور از بازداشت تاجزاده ارسال این پیام باشد، به نظرم اشتباه محاسبهای بنیادی صورت گرفته است. واقعیت این است که مصطفی به دلیل نوع نقادی خود در بین سران اصلاحات تک افتاده بود و در عین حال خودش نیز از نقد دیگر اصلاحطلبان در امان نبود. بازداشت او اما نه فقط هرگونه نقد وی از سوی دوستانش را بیربط و اصطلاحاً به امری "ناجوانمردانه" تبدیل میکند بلکه با دامن زدن به آتش خشم و عصبانیت آنها، راه را برای تکرار شیوۀ نقادی او در بین دیگر اصلاحطلبان میگشاید و این نیز به نوبۀ خود میتواند آنها را یکی پس از دیگری به صورت هدفی برای بازداشت در آورد.
در یک فرض توطئه نگرانه، شاید منظور بعضی از نیروهای دخیل در بازداشت مصطفی همین باشد. ظاهراً گروه و دستهای در جناح اصولگرا به دلایلی کاملاً پیچیده و متناقض، علاقۀ ویژهای به معرفی اصلاحطلبان به عنوان دشمنِ اصلی و مؤثر نظام دارند و سعی وافری در هل دادن آنها به این سمت از خود نشان میدهند.
به هر حال، با بازداشت تاجزاده دیگر هیچکدام از منتقدان سیاسی، حاشیۀ امنی برای خود احساس نخواهند کرد و این موضوع در درجۀ نخست، نظام را در برابر فشارهای موجود آسیبپذیرتر خواهد کرد.
#احمد_زیدآبادی
#مصطفی_تاجزاده
#بازداشت
#اصلاح_طلبان
#حاشیه_امن
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
مسئولان جمهوری اسلامی خود را از هر سو تحت فشار و هجوم میبینند. این موضوع به نظرم آنها را از کوره به در برده و از روی عصبانیت تصمیم میگیرند. بازداشت دوست عزیز مصطفی تاجزاده و دو تن از کارگردانان سینمای کشور، به نظرم تصمیمی از روی عصبانیت است و متأسفانه در مورد پیامدهای آن در این شرایط دشوار کشور یا اصلاً فکر نشده و یا به دلیل همان عصبانیت، درست فکر نشده است.
جمهوری اسلامی در طول حیات خود همواره خود را در حال منازعه با "استکبار جهانی و صهیونیسم بینالملل و عوامل آنها" در تمام حوزهها و به تناوب در دو جبهۀ امنیتی و دیپلماتیک معرفی کرده و از همین رو، انتظارش بخصوص از نیروهای دخیل در تأسیس نظام این است که در این منازعه در برابر "جبهه دشمن" از آن حمایت کنند.
بر همین اساس، مسئولان نظام در برابر هرگونه انتقاد و اعتراض علنی علیه سیاستهای خود بالاخص از جانب این نیروها، بیتابی آشکاری نشان میدهند و آن را به مسائلی از قبیلِ "عدم درک شرایط حساس کشور"، "بیبصیرتی در فهم پیچیدگی اوضاع"، "قدرتطلبی شخصی"، "تأثیرپذیری از نفوذ و افکار بیگانه"..... نسبت میدهند.
ظاهراً تمام اعتراضها به انتخابات سال 88 نیز در همین چارچوبها تأویل و تفسیر شد و به شدتعملی بیسابقه در برابر آن انجامید.
این شدتعمل اما نتیجۀ عکس به بار آورد. هرچند که اصلاحطلبان در آن ماجرا تقریباً تمام امکانات سیاسی و تشکیلاتی خود را از دست دادند، نیروهای انسانی آنها در زندانها دچار فرسایش شدند و رهبران آنها تحتِ حصر و یا محدودیت قرار گرفتند، اما جناح مسلط هم در افکار عمومی ضربهای اساسی خورد و به دلیل به کارگیری خشونت علیه معترضان، اعتبارش حتی در بین قشر مذهبی جامعه نیز به سختی آسیب دید.
این موضوع بویژه کینه و نقاری را بین دو جناح دامن زد که عوارضش پس از گذشت بیش از یک دهه، به رغم برخی از تلاشهای حاشیهای برای رفع آن، همچنان پابرجاست. این کینه و نقار بدون تردید در تضعیف پایههای قدرت سیاسی نظام اثرگذار بوده و زمینه را برای عبور طیف بزرگی از نیروها از آن فراهم کرده است.
در شرایط حاضر نیز جمهوری اسلامی خود را در "نقطهعطف" پیکارِ توأمانِ امنیتی و دیپلماتیکش با "جهان استکبار" میبیند و بیتوجه به شرایط بغرنج اقتصادی و اجتماعی کشور و ذهنیت تحول یافتۀ جامعه، از اصلاحطلبان انتظار حمایت بخصوص در این دو مورد دارد. هر چند که مجموعۀ اصلاحطلبان در حال حاضر سکوت پیشه کرده و یا بعضاً با روشی انتقادی و ناصحانه نظرات خود را مطرح میکنند، اما حکومت ظاهراً به این حد هم راضی نیست و خواهان خاموشی تک صداهایی مانند نقدهای عریان و صریح آقای تاجزاده در جبهۀ اصلاحطلبان است.
تاجزاده در نقدهای خود از مرز اصلاحطلبی عبور نکرده اما لحن کلامش از آن فراتر رفته است. به نظرم همین لحن کلام، سبب آزردگی و عصبانیت جناح مقابل شده تا حدی که جز به بازداشت او رضایت ندادهاند. شاید تصور محافلِ دخیل در بازداشت آقای تاجزاده این بوده است که آزادیعملش میتواند سبب ترغیب دیگر اصلاحطلبان به تکرار شیوۀ نقادی بیپروای او شود و به زعم خود، با بازداشتش در صدد ارسال پیامی اخطارآمیز به دیگر اصلاحطلبان برآمدهاند.
اگر منظور از بازداشت تاجزاده ارسال این پیام باشد، به نظرم اشتباه محاسبهای بنیادی صورت گرفته است. واقعیت این است که مصطفی به دلیل نوع نقادی خود در بین سران اصلاحات تک افتاده بود و در عین حال خودش نیز از نقد دیگر اصلاحطلبان در امان نبود. بازداشت او اما نه فقط هرگونه نقد وی از سوی دوستانش را بیربط و اصطلاحاً به امری "ناجوانمردانه" تبدیل میکند بلکه با دامن زدن به آتش خشم و عصبانیت آنها، راه را برای تکرار شیوۀ نقادی او در بین دیگر اصلاحطلبان میگشاید و این نیز به نوبۀ خود میتواند آنها را یکی پس از دیگری به صورت هدفی برای بازداشت در آورد.
در یک فرض توطئه نگرانه، شاید منظور بعضی از نیروهای دخیل در بازداشت مصطفی همین باشد. ظاهراً گروه و دستهای در جناح اصولگرا به دلایلی کاملاً پیچیده و متناقض، علاقۀ ویژهای به معرفی اصلاحطلبان به عنوان دشمنِ اصلی و مؤثر نظام دارند و سعی وافری در هل دادن آنها به این سمت از خود نشان میدهند.
به هر حال، با بازداشت تاجزاده دیگر هیچکدام از منتقدان سیاسی، حاشیۀ امنی برای خود احساس نخواهند کرد و این موضوع در درجۀ نخست، نظام را در برابر فشارهای موجود آسیبپذیرتر خواهد کرد.
#احمد_زیدآبادی
#مصطفی_تاجزاده
#بازداشت
#اصلاح_طلبان
#حاشیه_امن
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
مردم اعلام کردهاند؟ آن هم رسماً؟
سید ابراهیم رئیسی گفته است: "مردم رسماً اعلام میکنند میتوان با مقاومت تحریم را بیاثر کرد."
مردم حدود 84 میلیون نفرند. چه تعدادشان این موضوع را رسماً اعلام کردهاند؟
از چه راهی "رسماً" اعلام کردهاند؟ یک یک آنها نامۀ رسمی نوشتهاند؟ یا اینکه از طریق برگزاری همهپرسی نظر "رسمی" خود را به دولت انتقال دادهاند؟
اگر میتوان با مقاومت تحریم را بیاثر کرد، چرا در یک سال گذشته تحریمها بیاثر نشده است؟
اگر آنچه در طول یک سال گذشته در حوزۀ اقتصاد رخ داده از نظر آقای رئیسی به معنای بیاثر کردن تحریمهاست، لطفاً از این پس اجازه دهند تحریمها تا سرحدممکن اثر کند!
نهایتاً منظور آقای رئیسی از بیان این سخن چیست؟ زمینهسازی برای اعلام شکست احیای برجام؟ من البته بعید میدانم. اما اگر واقعاً منظور همین باشد، آقای رئیسی و دولتش موظفند مسئولیت شکستِ مذاکرات را به عهده بگیرند و بیدلیل آن را به "اعلام رسمی" مردم نسبت ندهند. اگر مردم همانها هستند که در کوچه و خیابان در رفت و آمدند، نه فقط هیچکدامشان چیزی در مورد راههای بیاثر کردن تحریمها به طور رسمی یا غیررسمی به دولت اعلام نکردهاند؛ بلکه با اضطراب و نگرانی برای رفع تحریمها لحظه شماری میکنند.
#احمد_زیدآبادی
#ابراهیم_رئیسی
#تحریم
#احیای_برجام
#اعلام_رسمی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
سید ابراهیم رئیسی گفته است: "مردم رسماً اعلام میکنند میتوان با مقاومت تحریم را بیاثر کرد."
مردم حدود 84 میلیون نفرند. چه تعدادشان این موضوع را رسماً اعلام کردهاند؟
از چه راهی "رسماً" اعلام کردهاند؟ یک یک آنها نامۀ رسمی نوشتهاند؟ یا اینکه از طریق برگزاری همهپرسی نظر "رسمی" خود را به دولت انتقال دادهاند؟
اگر میتوان با مقاومت تحریم را بیاثر کرد، چرا در یک سال گذشته تحریمها بیاثر نشده است؟
اگر آنچه در طول یک سال گذشته در حوزۀ اقتصاد رخ داده از نظر آقای رئیسی به معنای بیاثر کردن تحریمهاست، لطفاً از این پس اجازه دهند تحریمها تا سرحدممکن اثر کند!
نهایتاً منظور آقای رئیسی از بیان این سخن چیست؟ زمینهسازی برای اعلام شکست احیای برجام؟ من البته بعید میدانم. اما اگر واقعاً منظور همین باشد، آقای رئیسی و دولتش موظفند مسئولیت شکستِ مذاکرات را به عهده بگیرند و بیدلیل آن را به "اعلام رسمی" مردم نسبت ندهند. اگر مردم همانها هستند که در کوچه و خیابان در رفت و آمدند، نه فقط هیچکدامشان چیزی در مورد راههای بیاثر کردن تحریمها به طور رسمی یا غیررسمی به دولت اعلام نکردهاند؛ بلکه با اضطراب و نگرانی برای رفع تحریمها لحظه شماری میکنند.
#احمد_زیدآبادی
#ابراهیم_رئیسی
#تحریم
#احیای_برجام
#اعلام_رسمی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
تهدید ملی
این ولولهای که در بین قشر فنی ومتخصص کشور برای مهاجرات به اقصی نقاط دنیا افتاده است، بزرگترین تهدید علیه ایران است.
با این حال، مسئولان کشور، این تهدید فوری آشکار را نمیبینند و یا وقعی به آن نمینهند، بعد نگران پیامدهای پیرشدن جمعیت در آینده هستند!
ظاهراً قرار است پدران و مادران ایرانی زحمت زایش و آموزش و پرورش فرزندان خود را بکشند و همین که آنها به مرحلۀ ثمردهی رسیدند، با اشک و آه به خارج از کشور بدرقهشان کنند!
در مقابل این بلای خانمانسور هیچ تحرکی از سوی نهادی حاکم دیده نمیشود اما در عوض با چنان تعصبی مراقبتهای پزشکی مادران باردار را کاهش دادهاند تا مبادا مادری فرزند معلول خود را سقط کند و بدین وسیله ثلمهای به رشد جمعیت وارد آید!
#احمد_زیدآبادی
#فرار_مغزها
#رشد_جمعیت
#غربالگری
#تهدید_ملی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
این ولولهای که در بین قشر فنی ومتخصص کشور برای مهاجرات به اقصی نقاط دنیا افتاده است، بزرگترین تهدید علیه ایران است.
با این حال، مسئولان کشور، این تهدید فوری آشکار را نمیبینند و یا وقعی به آن نمینهند، بعد نگران پیامدهای پیرشدن جمعیت در آینده هستند!
ظاهراً قرار است پدران و مادران ایرانی زحمت زایش و آموزش و پرورش فرزندان خود را بکشند و همین که آنها به مرحلۀ ثمردهی رسیدند، با اشک و آه به خارج از کشور بدرقهشان کنند!
در مقابل این بلای خانمانسور هیچ تحرکی از سوی نهادی حاکم دیده نمیشود اما در عوض با چنان تعصبی مراقبتهای پزشکی مادران باردار را کاهش دادهاند تا مبادا مادری فرزند معلول خود را سقط کند و بدین وسیله ثلمهای به رشد جمعیت وارد آید!
#احمد_زیدآبادی
#فرار_مغزها
#رشد_جمعیت
#غربالگری
#تهدید_ملی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
مرگ دلخراش ژینا و عاقبت گشت ارشاد
مهسا (ژینا) امینی پس از عوارض ناشی از بازداشت توسط گشتِ ارشاد، در شب اربعینِ حسین، به سرای باقی شتافت و ملتی را داغدار کرد. خداوند به خانوادهاش صبر و اجر و شکیبایی دهد.
در تمام این سالها، شاهد رویدادی نبودهام که مانند مورد مرگ مهسا، جامعه را چنین خشمگین و متأثر و برانگیخته کرده باشد.
چهرۀ معصومانۀ مهسا و اینکه در حین سفر از شهرستانی دور به پایتخت، به این بلا دچار شد، در برانگیختن مردم بیاثر نیست، اما مهمتر از آن بسیاری از خانوادهها، در آینۀ سرنوشت مهسا، سیمای زنان و دختران خود را میبینند.
کمتر خانوادهای از طبقات معمول و متوسط جامعه علیالخصوص در تهران یافت میشود که دستِ کم یک بار، گذارش به گشت ارشاد و مقر پلیس امنیت اخلاقی نیفتاده باشد و دلهره و اضطرابِ حضور در آنجا و طعم تلخ و تحقیرآمیز تعهد دادن برای رهایی فرزندش را تجربه نکرده باشد.
بارها گفته شد که این نوع برخورد اهانتآمیز با فرزندانِ جوان و نوجوان مردم عاقبت ندارد و نهایتاً به بروز فاجعه منجر میشود، اما در حکومتی که رابطۀ خود را با بخش بزرگ جامعه قطع کرده و در حصارِ جمعی از هواخواهان متعصب خود گرفتار آمده است، گوش شنوای این قبیل هشدارها، کجا پیدا میشود؟
ماهیت کارِ پدیدهای مانند گشت ارشاد، صرفنظر از اخلاق و رفتار پرسنل آن، موضوعی تنشزا و آزاردهنده و آسیبرسان و تحقیرکننده است و بسیاری از اقشار مردم آن را اهانت به خود میدانند.
هیچ جامعهای اهانت و تحقیر را نمیپذیرد و به محض یافتن فرصتی، در برابر آن قد علم میکند.
در طول ماههای گذشته که داستان گشت ارشاد به بحث روز تبدیل شده بود، بارها و بارها تأکید شد که ادامۀ کار گشت ارشاد، خواه ناخواه به بروز فاجعهای میانجامد و عواقب اجتماعیاش گریزناپذیر میشود.
اینک این هشدارها در عمل خود را نشان داده است. آیا حکومت درس میگیرد و بساط پدیدههایی مانند گشت ارشاد را جمع میکند؟ یا اینکه کار به لجاجت و روکم کنی میکشد و تا بروز فاجعهای دیگر وضع همینطور میماند؟
#احمد_زیدآبادی
#گشت_ارشاد
#مهسا_امینی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
مهسا (ژینا) امینی پس از عوارض ناشی از بازداشت توسط گشتِ ارشاد، در شب اربعینِ حسین، به سرای باقی شتافت و ملتی را داغدار کرد. خداوند به خانوادهاش صبر و اجر و شکیبایی دهد.
در تمام این سالها، شاهد رویدادی نبودهام که مانند مورد مرگ مهسا، جامعه را چنین خشمگین و متأثر و برانگیخته کرده باشد.
چهرۀ معصومانۀ مهسا و اینکه در حین سفر از شهرستانی دور به پایتخت، به این بلا دچار شد، در برانگیختن مردم بیاثر نیست، اما مهمتر از آن بسیاری از خانوادهها، در آینۀ سرنوشت مهسا، سیمای زنان و دختران خود را میبینند.
کمتر خانوادهای از طبقات معمول و متوسط جامعه علیالخصوص در تهران یافت میشود که دستِ کم یک بار، گذارش به گشت ارشاد و مقر پلیس امنیت اخلاقی نیفتاده باشد و دلهره و اضطرابِ حضور در آنجا و طعم تلخ و تحقیرآمیز تعهد دادن برای رهایی فرزندش را تجربه نکرده باشد.
بارها گفته شد که این نوع برخورد اهانتآمیز با فرزندانِ جوان و نوجوان مردم عاقبت ندارد و نهایتاً به بروز فاجعه منجر میشود، اما در حکومتی که رابطۀ خود را با بخش بزرگ جامعه قطع کرده و در حصارِ جمعی از هواخواهان متعصب خود گرفتار آمده است، گوش شنوای این قبیل هشدارها، کجا پیدا میشود؟
ماهیت کارِ پدیدهای مانند گشت ارشاد، صرفنظر از اخلاق و رفتار پرسنل آن، موضوعی تنشزا و آزاردهنده و آسیبرسان و تحقیرکننده است و بسیاری از اقشار مردم آن را اهانت به خود میدانند.
هیچ جامعهای اهانت و تحقیر را نمیپذیرد و به محض یافتن فرصتی، در برابر آن قد علم میکند.
در طول ماههای گذشته که داستان گشت ارشاد به بحث روز تبدیل شده بود، بارها و بارها تأکید شد که ادامۀ کار گشت ارشاد، خواه ناخواه به بروز فاجعهای میانجامد و عواقب اجتماعیاش گریزناپذیر میشود.
اینک این هشدارها در عمل خود را نشان داده است. آیا حکومت درس میگیرد و بساط پدیدههایی مانند گشت ارشاد را جمع میکند؟ یا اینکه کار به لجاجت و روکم کنی میکشد و تا بروز فاجعهای دیگر وضع همینطور میماند؟
#احمد_زیدآبادی
#گشت_ارشاد
#مهسا_امینی
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
شما را به خدا گوش کنید!
در پی حادثۀ خونین و جگرخراش شاهچراغ، مسئولان کشور در مورد ارادۀ دشمنان ایران برای ایجاد ناامنی و هرج و مرج در کشور هشدار دادهاند.
بدون شک، ایران در خارج از مرزهای خود دشمنانی از جمله برخی کشورها و برخی گروههای تروریستی دارد که مترصد ضربه زدن به امنیت و موجودیت آن هستند. اما در این میان، خود مسئولانِ کشور برای حفظ امنیت و ثبات پایدار ایران چه کردهاند؟
این وضع نتیجۀ عملکرد چه کسانی است؟ این رابطۀ خطرناک با روسیه و ارسال پهپاد انتحاری به مسکو کار کیست؟ تعلیق مذاکرات برجام و ادامۀ تحریمهای سنگین علیه کشور از کجا آب خورد؟ چشم بستن بر گسترش فقر و تبعیض در کشور به چه دلیلی است؟ بیاعتنایی به هشدارهای مکرر و بیوقفۀ عموم کارشناسان حوزههای مختلف در مورد بحرانی شدن شرایط جامعه در صورت ادامۀ سیاستهای مرسوم با چه منطقی صورت گرفت؟ حذفِ مستمر و فزایندۀ نیروهای سیاسی از دایرۀ تصمیمگیری برای کشور و حاکم کردن افراد سطحی و ناکارآمد و بدون تخصص بر مقدرات اقتصاد و آموزش و آموزش عالی و فرهنگ و هنر و سیاست وغیره از کجا نشأت یافت؟ توسعه را امری مذموم شمردن و از الزاماتِ آن شانه خالی کردن با چه قصد و غرضی انجام شد؟ نادیدهانگاری مطالبات عمومی و بخصوص زنان و جوانان برای انتخاب سبک زندگی خود و برچیدن بساط زورِ فرهنگی و عقیدتی طبق کدام مصلحت بود؟ بیتحملی در برابر اعتراضهای صنفی و بازداشت برخی رهبران آنان با کدام دغدغۀ معطوف به حفظ امنیت کشور صورت گرفت؟...
حتی هم اینک نیز که بحران در ابعاد گوناگون خود را نشان داده است، چرا فکر عاجلی نمیشود؟ دریغ از یک وعدۀ تأثیرگذار، دریغ از یک ابتکار آرامشبخش، دریغ از یک انعطاف قابل توجه، دریغ از یک نرمش امیدوار کننده....حتی حاضر نمیشوند افراد هتاک و بحرانآفرین را از دور و بر خودشان دور کنند و یا بازداشتیهای بیگناه از جمله روزنامهنگاران را از بند رها سازند. همچنان زبان تهدید و تخفیف و نادیدهانگاری در چرخش است و اگر هم مسئولی کلامی اندک امیدبخش بر زبان میراند بر اثر هجوم تندروها، بلافاصله با زدن چند تبصره، اصلِ حرفش را پس میگیرد!
میخواهید با سرنوشت این کشور چه کنید؟ استفادۀ بینهایت از زور تا اثر و نشانی از هیچ معترضی باقی نماند؟ آیا این اصلاً ممکن است؟ آیا امکان ایجاد کمترین حد از نظم و ثبات از این طریق وجود دارد؟ آیا این کار کشور را غرق در خون نمیکند؟ پس اگر احیاناً این راه را بسته میدانید، چرا در ارائۀ ابتکاری جدید و افقگشا کاری ملموس نمیکنید؟ با این بیتصمیمی و تعلل منتظر چه هستید؟ که آتش به طور فراگیر دامن کشور را بگیرد و تمام هستی آن را بسوزاند؟
من به شما اطمینان میدهم که با هیچ سطحی از زور و خشونت نمیتوان وضع را به حال سابق آن برگرداند. فقط و فقط دو راه وجود دارد. یا تغییر مسیر به سمت تحول و اصلاح بنیادی بدون درنگ و فوت لحظهای وقت و یا درگیر کردن کشور در آتش ناامنی. هر چه از ابزار زور بیشتر استفاده شود شعلههای آتش ناامنی بلندتر میشود. هر کسی در هر مقامی جز این را به شما بگوید، قصد فریبتان را دارد. من ناصح امین و دلسوزی برای شما هستم. بیهیچ کینه و غرض شخصی شما را خطاب قرار میدهم. از همین لحظه شروع کنید و با آزاد کرد بازداشتیهای بیگناه، نوری در افق این تونل به مردم نشان دهید. مطمئن باشید اکثریت قاطع مردم اگر در انتهای این تونل نوری واقعی ببینند آن را نادیده نخواهند گرفت. قبلاً صدها بار گفتم که عجله کنید، فرصت را از دست ندهید، وقت تنگ است. گوش نکردید. شما را به خدا الان گوش کنید. از بد روزگار اکنون سرنوشت این کشور به تصمیم شماست. با تصمیم درست قادرید آن را نجات دهید و با ادامۀ بیتصمیمی و یا تصمیم نادرست میتوانید آن را کنام موران و ماران کنید چرا که دیگر اثری از پلنگان و شیران هم نمانده که در یک ایران ویران لانه کنند!
#احمد_زیدآبادی
#اعتراض
#سرکوب
#آزادی_زندانیان
#شاهچراغ
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
در پی حادثۀ خونین و جگرخراش شاهچراغ، مسئولان کشور در مورد ارادۀ دشمنان ایران برای ایجاد ناامنی و هرج و مرج در کشور هشدار دادهاند.
بدون شک، ایران در خارج از مرزهای خود دشمنانی از جمله برخی کشورها و برخی گروههای تروریستی دارد که مترصد ضربه زدن به امنیت و موجودیت آن هستند. اما در این میان، خود مسئولانِ کشور برای حفظ امنیت و ثبات پایدار ایران چه کردهاند؟
این وضع نتیجۀ عملکرد چه کسانی است؟ این رابطۀ خطرناک با روسیه و ارسال پهپاد انتحاری به مسکو کار کیست؟ تعلیق مذاکرات برجام و ادامۀ تحریمهای سنگین علیه کشور از کجا آب خورد؟ چشم بستن بر گسترش فقر و تبعیض در کشور به چه دلیلی است؟ بیاعتنایی به هشدارهای مکرر و بیوقفۀ عموم کارشناسان حوزههای مختلف در مورد بحرانی شدن شرایط جامعه در صورت ادامۀ سیاستهای مرسوم با چه منطقی صورت گرفت؟ حذفِ مستمر و فزایندۀ نیروهای سیاسی از دایرۀ تصمیمگیری برای کشور و حاکم کردن افراد سطحی و ناکارآمد و بدون تخصص بر مقدرات اقتصاد و آموزش و آموزش عالی و فرهنگ و هنر و سیاست وغیره از کجا نشأت یافت؟ توسعه را امری مذموم شمردن و از الزاماتِ آن شانه خالی کردن با چه قصد و غرضی انجام شد؟ نادیدهانگاری مطالبات عمومی و بخصوص زنان و جوانان برای انتخاب سبک زندگی خود و برچیدن بساط زورِ فرهنگی و عقیدتی طبق کدام مصلحت بود؟ بیتحملی در برابر اعتراضهای صنفی و بازداشت برخی رهبران آنان با کدام دغدغۀ معطوف به حفظ امنیت کشور صورت گرفت؟...
حتی هم اینک نیز که بحران در ابعاد گوناگون خود را نشان داده است، چرا فکر عاجلی نمیشود؟ دریغ از یک وعدۀ تأثیرگذار، دریغ از یک ابتکار آرامشبخش، دریغ از یک انعطاف قابل توجه، دریغ از یک نرمش امیدوار کننده....حتی حاضر نمیشوند افراد هتاک و بحرانآفرین را از دور و بر خودشان دور کنند و یا بازداشتیهای بیگناه از جمله روزنامهنگاران را از بند رها سازند. همچنان زبان تهدید و تخفیف و نادیدهانگاری در چرخش است و اگر هم مسئولی کلامی اندک امیدبخش بر زبان میراند بر اثر هجوم تندروها، بلافاصله با زدن چند تبصره، اصلِ حرفش را پس میگیرد!
میخواهید با سرنوشت این کشور چه کنید؟ استفادۀ بینهایت از زور تا اثر و نشانی از هیچ معترضی باقی نماند؟ آیا این اصلاً ممکن است؟ آیا امکان ایجاد کمترین حد از نظم و ثبات از این طریق وجود دارد؟ آیا این کار کشور را غرق در خون نمیکند؟ پس اگر احیاناً این راه را بسته میدانید، چرا در ارائۀ ابتکاری جدید و افقگشا کاری ملموس نمیکنید؟ با این بیتصمیمی و تعلل منتظر چه هستید؟ که آتش به طور فراگیر دامن کشور را بگیرد و تمام هستی آن را بسوزاند؟
من به شما اطمینان میدهم که با هیچ سطحی از زور و خشونت نمیتوان وضع را به حال سابق آن برگرداند. فقط و فقط دو راه وجود دارد. یا تغییر مسیر به سمت تحول و اصلاح بنیادی بدون درنگ و فوت لحظهای وقت و یا درگیر کردن کشور در آتش ناامنی. هر چه از ابزار زور بیشتر استفاده شود شعلههای آتش ناامنی بلندتر میشود. هر کسی در هر مقامی جز این را به شما بگوید، قصد فریبتان را دارد. من ناصح امین و دلسوزی برای شما هستم. بیهیچ کینه و غرض شخصی شما را خطاب قرار میدهم. از همین لحظه شروع کنید و با آزاد کرد بازداشتیهای بیگناه، نوری در افق این تونل به مردم نشان دهید. مطمئن باشید اکثریت قاطع مردم اگر در انتهای این تونل نوری واقعی ببینند آن را نادیده نخواهند گرفت. قبلاً صدها بار گفتم که عجله کنید، فرصت را از دست ندهید، وقت تنگ است. گوش نکردید. شما را به خدا الان گوش کنید. از بد روزگار اکنون سرنوشت این کشور به تصمیم شماست. با تصمیم درست قادرید آن را نجات دهید و با ادامۀ بیتصمیمی و یا تصمیم نادرست میتوانید آن را کنام موران و ماران کنید چرا که دیگر اثری از پلنگان و شیران هم نمانده که در یک ایران ویران لانه کنند!
#احمد_زیدآبادی
#اعتراض
#سرکوب
#آزادی_زندانیان
#شاهچراغ
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
وحشت و تأسف!
اینکه بعد از 44 سال آزمون و خطا در حوزۀ اقتصاد ایران و برملا شدنِ نتایج انواع سیاستها و رسیدن به نقطۀ اسفبار کنونی، هنوز فردی مثل دکتر مسعود درخشان در کسوت استادِ اقتصادِ مسئولان اقتصادی کشور، نسخههای امتحان پس داده و مندرس و منجر به فاجعه را برای کشور توصیه کند، از هر جهت وحشتآفرین است!
در عین حال، اینکه استادی در سطح دکتر موسی غنینژاد، بعد از سپری شدن نزدیک به نیم قرن از وفات زندهیاد دکتر شریعتی، هنوز اندیشههای او را مسبب وضعیت نابسامان و خراب امروز اقتصاد ایران معرفی کند، از هر حیث تأسفبار است!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
اینکه بعد از 44 سال آزمون و خطا در حوزۀ اقتصاد ایران و برملا شدنِ نتایج انواع سیاستها و رسیدن به نقطۀ اسفبار کنونی، هنوز فردی مثل دکتر مسعود درخشان در کسوت استادِ اقتصادِ مسئولان اقتصادی کشور، نسخههای امتحان پس داده و مندرس و منجر به فاجعه را برای کشور توصیه کند، از هر جهت وحشتآفرین است!
در عین حال، اینکه استادی در سطح دکتر موسی غنینژاد، بعد از سپری شدن نزدیک به نیم قرن از وفات زندهیاد دکتر شریعتی، هنوز اندیشههای او را مسبب وضعیت نابسامان و خراب امروز اقتصاد ایران معرفی کند، از هر حیث تأسفبار است!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
🔹🔸آن تهوع از ياد نرفتني!
🖋احمد زيدآبادي
🔺آفتاب در پشتِ كوههاي مغرب ناپديد شد كه مرا سوار آمبولانس كردند. يك ستوان نگاهي به داخل آمبولانس انداخت و چنانكه گويي لطف بزرگي را در حقّم مرتكب شده است؛ گفت: با آمبولانس فرستاديمت ديگه چي ميخواي؟
آمبولانس از درِ زندان رجاييشهر بيرون زد و از همان ابتدا وارد ترافيكي كشنده شد. براي تماشاي فضاي بيرون، ديد كافي وجود نداشت. بايد از روي صندلي آمبولانس سر خم ميكردي تا چيزي از مغازههاي خيابان موذن ديده شود. اين كار فشاري به گردن وارد ميكرد كه به زحمتش نميارزيد.
🔺بنابراين، به چند سربازي كه روي صندلي روبرويم، بيخ هم چپيده بودند خيره شدم. همگي سرد و بيتفاوت بودند و هيچ علامتي از غم يا شادي در چهرهشان ديده نميشد. آمبولانس به هزار زحمت سرانجام وارد اتوبان تهران - كرج شد. سنگيني ترافيك بيداد ميكرد. راننده آمبولانس همين كه يك اينچ جلوش باز ميشد با شدت تمام گاز ميداد و بلافاصله چنان ترمزي ميگرفت كه ماشين در جاي خود ميخكوب میشد. اين حركت در معدهام آشوب به پا كرد. كوشيدم تا براي بهبود حالم به بيرون نگاه كنم. سرم را دوباره خم كردم و از شيشه آمبولانس جنوب اتوبان را ديد زدم. هوا تاريك بود و چيزي ديده نميشد. حالم رو به وخامت بود. با تمام توانم خودداري كردم. مسير اما تمام نشدني به نظر ميرسيد. پنداري صد سال در راه بودهام و صد سال ديگر هم به مقصد نميرسم.
🔺پس از ساعاتي آمبولانس مرا در يوسفآباد مقابل مطب دكتر منصوري پياده كرد و به راه خود رفت. يك ستوان و دو سرباز مرا تا مطب همراهي كردند. دكتر منصوري با گرمي و صميميت پيش آمد اما از ديدن رنگ و روي پريده و به خصوص از دستبندي كه به دستم زده بودند، ناراحت شد. به ماموران اعتراض كرد. آنها هم هاج و واج به اعتراضش گوش دادند.
🔺در همان زمان همسرم مهديه به همراه پسرانم پويا و پارسا و پرهام هم سر رسيدند. مهديه انتظار داشت بعد از معاينه به اتفاق ماموران براي شام به رستوراني در همان نزديكي برويم و ساعتي را با هم باشيم. دكتر منصوري مرا معاينه كرد، اما چون تخصصش گوارش بود در مورد ظاهر شدن لكههاي سفيد در بن گلويم، مراجعه به متخصص حلق و بيني را توصيه كرد.
از مطب كه بيرون آمديم، آمبولانس از راه رسيده و آماده بود. مهديه از اينكه به آن سرعت مرا به زندان برگردانند، دلخور و مغموم شد. او را دلداري دادم و سوار بر آمبولانس شدم. در وسط آمبولانس مردي را مثل جنازه روي برانكارد خوابانده بودند. پي بردم كه او يك زنداني اصطلاحاً شرور است كه در بيمارستاني در همان نزديكي تحت عمل جراحي قرارگرفته، اما قبل از آنكه به هوش آيد و سبب اذيت و آزاري شود، او را نيمهجان به زندان پس فرستاده بودند.
🔺علاوه بر زنداني بيهوش، مراقبان او هم اينبار به سرنشينان آمبولانس اضافه شده بودند و از اين جهت ازدحامي پديد آمده بود. مسير برگشت از تهران به كرج اما ترافيكي كشندهتر از مسير مقابل داشت. راننده هم با همان سيستم گاز و ترمز پيش رفت. حالم به قدري منقلب شد كه طاقت از دست دادم. سربازان به حالم رقت آوردند و مشمايي را به دستم دادند. تهوعي هولناك و پايانناپذير آغاز شد. فضاي آمبولانس از بوي مشمئزكننده اسيد معده آكنده شد. سربازان خمي به ابرو نياوردند، انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده است. آنها ساكت بودند. فقط هنگامي كه زنداني بيهوش تكاني ميخورد و صدايي ميكرد، لگد مختصري به او ميزدند و ميگفتند: خفه شو!
🔺تهوع من اما تمامي نداشت. آمبولانس سرانجام به خيابان موذن رسيد و جلوي يك نانوايي بربري در ترافيك گير كرد. يكي از سربازها فرصت را غنيمت شمرد و به سرعت از آمبولانس بيرون پريد و لحظهاي بعد با يك بربري داغ به جاي خود برگشت. سربازها با اشتهاء و ولع مشغول خوردن بربري شدند و به من هم كه هنوز مشماي پر از غثيان جلوي دهانم بود، تعارف كردند! وقتي آمبولانس وارد زندان شد، احساس رهايي و نجات كردم. قبل از اينكه به سوي بند بروم به ستواني كه اعزام مرا با آمبولانس نوعي لطف تلقي كرده بود، گفتم: از اين پس دشمنانتان را هم اينطور اعزام نكنيد!
#یاداشت
#احمد_زیدآبادی
#روز_نگار
#زندان
#یادها
#اکنون
🆔@Shariati40
✅@ahmadzeidabad
🖋احمد زيدآبادي
🔺آفتاب در پشتِ كوههاي مغرب ناپديد شد كه مرا سوار آمبولانس كردند. يك ستوان نگاهي به داخل آمبولانس انداخت و چنانكه گويي لطف بزرگي را در حقّم مرتكب شده است؛ گفت: با آمبولانس فرستاديمت ديگه چي ميخواي؟
آمبولانس از درِ زندان رجاييشهر بيرون زد و از همان ابتدا وارد ترافيكي كشنده شد. براي تماشاي فضاي بيرون، ديد كافي وجود نداشت. بايد از روي صندلي آمبولانس سر خم ميكردي تا چيزي از مغازههاي خيابان موذن ديده شود. اين كار فشاري به گردن وارد ميكرد كه به زحمتش نميارزيد.
🔺بنابراين، به چند سربازي كه روي صندلي روبرويم، بيخ هم چپيده بودند خيره شدم. همگي سرد و بيتفاوت بودند و هيچ علامتي از غم يا شادي در چهرهشان ديده نميشد. آمبولانس به هزار زحمت سرانجام وارد اتوبان تهران - كرج شد. سنگيني ترافيك بيداد ميكرد. راننده آمبولانس همين كه يك اينچ جلوش باز ميشد با شدت تمام گاز ميداد و بلافاصله چنان ترمزي ميگرفت كه ماشين در جاي خود ميخكوب میشد. اين حركت در معدهام آشوب به پا كرد. كوشيدم تا براي بهبود حالم به بيرون نگاه كنم. سرم را دوباره خم كردم و از شيشه آمبولانس جنوب اتوبان را ديد زدم. هوا تاريك بود و چيزي ديده نميشد. حالم رو به وخامت بود. با تمام توانم خودداري كردم. مسير اما تمام نشدني به نظر ميرسيد. پنداري صد سال در راه بودهام و صد سال ديگر هم به مقصد نميرسم.
🔺پس از ساعاتي آمبولانس مرا در يوسفآباد مقابل مطب دكتر منصوري پياده كرد و به راه خود رفت. يك ستوان و دو سرباز مرا تا مطب همراهي كردند. دكتر منصوري با گرمي و صميميت پيش آمد اما از ديدن رنگ و روي پريده و به خصوص از دستبندي كه به دستم زده بودند، ناراحت شد. به ماموران اعتراض كرد. آنها هم هاج و واج به اعتراضش گوش دادند.
🔺در همان زمان همسرم مهديه به همراه پسرانم پويا و پارسا و پرهام هم سر رسيدند. مهديه انتظار داشت بعد از معاينه به اتفاق ماموران براي شام به رستوراني در همان نزديكي برويم و ساعتي را با هم باشيم. دكتر منصوري مرا معاينه كرد، اما چون تخصصش گوارش بود در مورد ظاهر شدن لكههاي سفيد در بن گلويم، مراجعه به متخصص حلق و بيني را توصيه كرد.
از مطب كه بيرون آمديم، آمبولانس از راه رسيده و آماده بود. مهديه از اينكه به آن سرعت مرا به زندان برگردانند، دلخور و مغموم شد. او را دلداري دادم و سوار بر آمبولانس شدم. در وسط آمبولانس مردي را مثل جنازه روي برانكارد خوابانده بودند. پي بردم كه او يك زنداني اصطلاحاً شرور است كه در بيمارستاني در همان نزديكي تحت عمل جراحي قرارگرفته، اما قبل از آنكه به هوش آيد و سبب اذيت و آزاري شود، او را نيمهجان به زندان پس فرستاده بودند.
🔺علاوه بر زنداني بيهوش، مراقبان او هم اينبار به سرنشينان آمبولانس اضافه شده بودند و از اين جهت ازدحامي پديد آمده بود. مسير برگشت از تهران به كرج اما ترافيكي كشندهتر از مسير مقابل داشت. راننده هم با همان سيستم گاز و ترمز پيش رفت. حالم به قدري منقلب شد كه طاقت از دست دادم. سربازان به حالم رقت آوردند و مشمايي را به دستم دادند. تهوعي هولناك و پايانناپذير آغاز شد. فضاي آمبولانس از بوي مشمئزكننده اسيد معده آكنده شد. سربازان خمي به ابرو نياوردند، انگار كه هيچ اتفاقي نيفتاده است. آنها ساكت بودند. فقط هنگامي كه زنداني بيهوش تكاني ميخورد و صدايي ميكرد، لگد مختصري به او ميزدند و ميگفتند: خفه شو!
🔺تهوع من اما تمامي نداشت. آمبولانس سرانجام به خيابان موذن رسيد و جلوي يك نانوايي بربري در ترافيك گير كرد. يكي از سربازها فرصت را غنيمت شمرد و به سرعت از آمبولانس بيرون پريد و لحظهاي بعد با يك بربري داغ به جاي خود برگشت. سربازها با اشتهاء و ولع مشغول خوردن بربري شدند و به من هم كه هنوز مشماي پر از غثيان جلوي دهانم بود، تعارف كردند! وقتي آمبولانس وارد زندان شد، احساس رهايي و نجات كردم. قبل از اينكه به سوي بند بروم به ستواني كه اعزام مرا با آمبولانس نوعي لطف تلقي كرده بود، گفتم: از اين پس دشمنانتان را هم اينطور اعزام نكنيد!
#یاداشت
#احمد_زیدآبادی
#روز_نگار
#زندان
#یادها
#اکنون
🆔@Shariati40
✅@ahmadzeidabad
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
ماشین انتقام و خشونت
وقتی یک دادگاه به صورت علنی با تمام استانداردهای شناختهشدهٔ آن برگزار نشود، شهروندان عادی نتیجهٔ آن را یا مردود میدانند و یا نسبت به آن مردد میمانند.
این کمترین هزینهٔ علنی نبودن دادگاههای مربوط به پروندههای حساس است که دولتها میپردازند.
اما مشکل بزرگتر، سرعت بخشیدن به چرخهٔ خشونت و انتقامگیریهای الیالابد از طریق صدور احکام اعدام، در یک جامعهٔ نیازمند مدارا و بخشش است.
در یک جامعهٔ کموبیش سالم، چرخهٔ انتقامجویی بخصوص انتقامجویی سیاسی نباید به حرکت درآید و اگر به حرکت درآمد، باید هرچه زودتر با عفو و گذشت متوقف شود. متوقف کردن چرخهٔ خشونت و انتقام اما از آدمهای کوتهبین و کوچک برنمیآید، عظمت روح و شرح صدر و بزرگواری و بلوغ بیمانندی را میطلبد. همهٔ اینها اما در ساحتِ سیاسی کشور ما حکم کیمیا پیدا کرده و روزگار قحطی آنها فرا رسیده است.
روزی که محمد در آخرین حج خود فریاد برآورد: هر خونی که پیش از این بر زمین ریخته شده است، زیر پای من! هدفش گذاشتن نقطهٔ پایانی بر انتقامجوییهای بیپایان، آن هم در جامعهای قبیلهای بود.
امروز دیگر اثری از قبیله به معنی آن روز آن باقی نمانده است، اما اغلب جوامع مسلمان التفاتی با آن پیام دردمندانهٔ پیامبر ندارند و با ذوقزدگی چنان بر سرعت ماشین خشونت و انتقامجویی میافزایند که گویی نوع بشر نه برای زندگی که برای مرگ آفریده شده است.
با این وضع غمانگیز و تراژیک فقط میتوان با اقبال لاهوری همناله شد که:
پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
وقتی یک دادگاه به صورت علنی با تمام استانداردهای شناختهشدهٔ آن برگزار نشود، شهروندان عادی نتیجهٔ آن را یا مردود میدانند و یا نسبت به آن مردد میمانند.
این کمترین هزینهٔ علنی نبودن دادگاههای مربوط به پروندههای حساس است که دولتها میپردازند.
اما مشکل بزرگتر، سرعت بخشیدن به چرخهٔ خشونت و انتقامگیریهای الیالابد از طریق صدور احکام اعدام، در یک جامعهٔ نیازمند مدارا و بخشش است.
در یک جامعهٔ کموبیش سالم، چرخهٔ انتقامجویی بخصوص انتقامجویی سیاسی نباید به حرکت درآید و اگر به حرکت درآمد، باید هرچه زودتر با عفو و گذشت متوقف شود. متوقف کردن چرخهٔ خشونت و انتقام اما از آدمهای کوتهبین و کوچک برنمیآید، عظمت روح و شرح صدر و بزرگواری و بلوغ بیمانندی را میطلبد. همهٔ اینها اما در ساحتِ سیاسی کشور ما حکم کیمیا پیدا کرده و روزگار قحطی آنها فرا رسیده است.
روزی که محمد در آخرین حج خود فریاد برآورد: هر خونی که پیش از این بر زمین ریخته شده است، زیر پای من! هدفش گذاشتن نقطهٔ پایانی بر انتقامجوییهای بیپایان، آن هم در جامعهای قبیلهای بود.
امروز دیگر اثری از قبیله به معنی آن روز آن باقی نمانده است، اما اغلب جوامع مسلمان التفاتی با آن پیام دردمندانهٔ پیامبر ندارند و با ذوقزدگی چنان بر سرعت ماشین خشونت و انتقامجویی میافزایند که گویی نوع بشر نه برای زندگی که برای مرگ آفریده شده است.
با این وضع غمانگیز و تراژیک فقط میتوان با اقبال لاهوری همناله شد که:
پس چه باید کرد ای اقوام شرق؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
المُلک عقیم!
زندهیاد مهندس عزتالله سحابی مظهر صداقت و زلالی و خیرخواهی و نیکاندیشی بود. این را همهٔ کسانی که با او آشنایی یا نشست و برخاستی داشتهاند، گواهی میدهند. قاضی حداد در روز محاکمهٔ من گفت؛ در زندگیاش انسانی به پاکی و نجابت مهندس سحابی ندیده است. قاضی حداد همان کسی بود که مسئولیت قضاییِ تیم امنیتی مأمورِ "به صفر رساندن" فعالان ملی-مذهبی آن روز بخصوص شخص سحابی را به عهده داشت.
از قاضی حداد پرسیدم؛ اگر نظرش در بارهٔ مهندس سحابی این است پس چرا در زندان مخفی موسوم به 59 آن بلا را بر سر پیرمرد آوردند؟
مدعی شد که چون عدهای با اهداف خاص دور و برش را گرفته بودند!
روشن بود که در صدد توجیه کار خود است، اما اصلاً فرض کنیم دور و بر مهندس سحابی را افرادی گرفته بودند که نظام سیاسی از اهداف آنها بیم داشته است؛ پس در مورد فاجعهای که روز تشییع جنازهٔ سحابی آفریدند، چه توجیهی دارند؟ فاجعهای که منجر به مرگ یگانه دخترش هاله شد و روزگار هرگز آن را فراموش نخواهد کرد.
به نظرم در مورد سحابی، بحث بحثِ دور و بریها نیست. بحث همان است که اسدالله علم مکرر در مکرر در خاطرات خود ذکر کرده است: المُلک عقیم!
حکومت فرزند نمیشناسد چه رسد به شناسایی صداقت و زلالی و پاکی و خیرخواهی و نجابت!
ما ایرانیان بیش از هر ملتی، قدرت و سیاست را رمانتیزه کردهایم تا آنجا که تاب اندیشیدن در بارهٔ زمختیها و زشتیهای آن را هم نداریم. حرفها و باورهای ما ایرانیان در باب سیاست و حکومت و قدرت، سطحیترین و بیپایهترین حرفها و باورهای ممکن در این باره است. برای همین هم به جای تلاش در جهت مهار و محدود و مضبوط کردن قدرت، دائم در پی جا به جا کردن صاحبان قدرت هستیم گاه به گمان آنکه اگر فلانی بیاید راه ما را به سمت بهشت اخروی میگشاید و گاه به تصور آنکه اگر آن دیگری برگردد بر روی همین زمین برای ما بهشت میسازد!
تا فکر و باور این است وضع هم همین است که هست!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
زندهیاد مهندس عزتالله سحابی مظهر صداقت و زلالی و خیرخواهی و نیکاندیشی بود. این را همهٔ کسانی که با او آشنایی یا نشست و برخاستی داشتهاند، گواهی میدهند. قاضی حداد در روز محاکمهٔ من گفت؛ در زندگیاش انسانی به پاکی و نجابت مهندس سحابی ندیده است. قاضی حداد همان کسی بود که مسئولیت قضاییِ تیم امنیتی مأمورِ "به صفر رساندن" فعالان ملی-مذهبی آن روز بخصوص شخص سحابی را به عهده داشت.
از قاضی حداد پرسیدم؛ اگر نظرش در بارهٔ مهندس سحابی این است پس چرا در زندان مخفی موسوم به 59 آن بلا را بر سر پیرمرد آوردند؟
مدعی شد که چون عدهای با اهداف خاص دور و برش را گرفته بودند!
روشن بود که در صدد توجیه کار خود است، اما اصلاً فرض کنیم دور و بر مهندس سحابی را افرادی گرفته بودند که نظام سیاسی از اهداف آنها بیم داشته است؛ پس در مورد فاجعهای که روز تشییع جنازهٔ سحابی آفریدند، چه توجیهی دارند؟ فاجعهای که منجر به مرگ یگانه دخترش هاله شد و روزگار هرگز آن را فراموش نخواهد کرد.
به نظرم در مورد سحابی، بحث بحثِ دور و بریها نیست. بحث همان است که اسدالله علم مکرر در مکرر در خاطرات خود ذکر کرده است: المُلک عقیم!
حکومت فرزند نمیشناسد چه رسد به شناسایی صداقت و زلالی و پاکی و خیرخواهی و نجابت!
ما ایرانیان بیش از هر ملتی، قدرت و سیاست را رمانتیزه کردهایم تا آنجا که تاب اندیشیدن در بارهٔ زمختیها و زشتیهای آن را هم نداریم. حرفها و باورهای ما ایرانیان در باب سیاست و حکومت و قدرت، سطحیترین و بیپایهترین حرفها و باورهای ممکن در این باره است. برای همین هم به جای تلاش در جهت مهار و محدود و مضبوط کردن قدرت، دائم در پی جا به جا کردن صاحبان قدرت هستیم گاه به گمان آنکه اگر فلانی بیاید راه ما را به سمت بهشت اخروی میگشاید و گاه به تصور آنکه اگر آن دیگری برگردد بر روی همین زمین برای ما بهشت میسازد!
تا فکر و باور این است وضع هم همین است که هست!
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
ته ماجرا!
جمهوری اسلامی در مورد مسئلهٔ حجاب دو راه پیش رو دارد.
راه نخست کنارآمدن با حجاب اختیاری است. راه دوم اما اصلاً راه نیست، بلکه بیراههای است که هزینههای آن برای مردم و کشور و حکومت خارج از حد تصور برخی متعصبان و افراطیهاست. اگر حکومت تحت فشار قشر تندرو و متعصب تصمیم به ورود به بیراهه گرفته است، لازم است از هماکنون ظرفیت زندانهای خود را هزاران برابر کند! از آنجا که زندان هم در این ماجرا بازدارنده نخواهد بود، بنابراین، تحمیل حجاب به عموم زنان به هر قیمت، نیازمند برپایی هزاران طناب دار در هر کوی و برزن است!
ته این ماجرا بدبختانه همین است. آن را به شوخی نگیرید.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
جمهوری اسلامی در مورد مسئلهٔ حجاب دو راه پیش رو دارد.
راه نخست کنارآمدن با حجاب اختیاری است. راه دوم اما اصلاً راه نیست، بلکه بیراههای است که هزینههای آن برای مردم و کشور و حکومت خارج از حد تصور برخی متعصبان و افراطیهاست. اگر حکومت تحت فشار قشر تندرو و متعصب تصمیم به ورود به بیراهه گرفته است، لازم است از هماکنون ظرفیت زندانهای خود را هزاران برابر کند! از آنجا که زندان هم در این ماجرا بازدارنده نخواهد بود، بنابراین، تحمیل حجاب به عموم زنان به هر قیمت، نیازمند برپایی هزاران طناب دار در هر کوی و برزن است!
ته این ماجرا بدبختانه همین است. آن را به شوخی نگیرید.
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
Forwarded from نگاه متفاوت (احمد زیدآبادی)
تناقض رسواکننده است!
افراد و گروههایی این روزها علیه نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد سال 1332 قلمفرسایی میکنند که تا همین دیروز، مرحوم دکتر مصدق را آمریکایی میدانستند. حتی همین امروز، پیروان و یاران و همرزمان دکتر مصدق در جبهۀ ملی و نهضت آزادی را وابسته به آمریکا میدانند. علاوه بر این، دو سرمشق فکری دکتر مصدق یعنی ملیگرایی و لیبرالیسم را، مکاتب آمریکایی قلمداد میکنند! الگوی سیاسی مورد نظرشان هم که سیدحسن آیت و عبدالحمید دیالمه است، یعنی دو فردی که دکتر مصدق را عامل آمریکا و مظهر تمام رذائل و شرارتهای ممکن معرفی میکردند!
حال شیفتگان سیاسی حسن آیت، روی چه اصول و منطقی، یکباره دلسوز رهبر نهضت ملی و مخالف کودتای 28 مرداد شدهاند؟ در منطق آیت، 28 مرداد اصلاً کودتا نبوده، بلکه قیام ملی علیه دولت مصدق بوده است! این نکته را سیدمحمود کاشانی فرزند مرحوم سیدابوالقاسم کاشانی نیز دائماً تکرار و بر آن پافشاری میکند و بر این باور است که پدرش هم چنین دیدگاهی داشته است.
با این حساب، افرادی مثل مدیرمسئول کیهان یا باید طبق نظر الگوی سیاسی خود یعنی سیدحسن آیت، 28 مرداد را قیام ملی بدانند و یا اگر چنین تعبیری را به مصلحت امروز خود نمیدانند، توضیح دهند که وقتی هنوز جبهۀ ملی و دیگر یاران دکتر مصدق را عامل و وابسته به آمریکا معرفی میکنند، چگونه ممکن است آمریکا علیه دولت وابسته به خود کودتا کرده است؟
تناقض فقط دردسرآفرین نیست، رسواکننده هم هست! نمیتوان در دعواهای سیاسی داخلی، مصدقیبودن را به معنای وابستگی به آمریکا دانست و در همان حال، در حوزۀ سیاست خارجی مدعی آمریکا هم شد که چرا در کودتا علیه مصدقیها، شرکت داشته است؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad
افراد و گروههایی این روزها علیه نقش آمریکا در کودتای 28 مرداد سال 1332 قلمفرسایی میکنند که تا همین دیروز، مرحوم دکتر مصدق را آمریکایی میدانستند. حتی همین امروز، پیروان و یاران و همرزمان دکتر مصدق در جبهۀ ملی و نهضت آزادی را وابسته به آمریکا میدانند. علاوه بر این، دو سرمشق فکری دکتر مصدق یعنی ملیگرایی و لیبرالیسم را، مکاتب آمریکایی قلمداد میکنند! الگوی سیاسی مورد نظرشان هم که سیدحسن آیت و عبدالحمید دیالمه است، یعنی دو فردی که دکتر مصدق را عامل آمریکا و مظهر تمام رذائل و شرارتهای ممکن معرفی میکردند!
حال شیفتگان سیاسی حسن آیت، روی چه اصول و منطقی، یکباره دلسوز رهبر نهضت ملی و مخالف کودتای 28 مرداد شدهاند؟ در منطق آیت، 28 مرداد اصلاً کودتا نبوده، بلکه قیام ملی علیه دولت مصدق بوده است! این نکته را سیدمحمود کاشانی فرزند مرحوم سیدابوالقاسم کاشانی نیز دائماً تکرار و بر آن پافشاری میکند و بر این باور است که پدرش هم چنین دیدگاهی داشته است.
با این حساب، افرادی مثل مدیرمسئول کیهان یا باید طبق نظر الگوی سیاسی خود یعنی سیدحسن آیت، 28 مرداد را قیام ملی بدانند و یا اگر چنین تعبیری را به مصلحت امروز خود نمیدانند، توضیح دهند که وقتی هنوز جبهۀ ملی و دیگر یاران دکتر مصدق را عامل و وابسته به آمریکا معرفی میکنند، چگونه ممکن است آمریکا علیه دولت وابسته به خود کودتا کرده است؟
تناقض فقط دردسرآفرین نیست، رسواکننده هم هست! نمیتوان در دعواهای سیاسی داخلی، مصدقیبودن را به معنای وابستگی به آمریکا دانست و در همان حال، در حوزۀ سیاست خارجی مدعی آمریکا هم شد که چرا در کودتا علیه مصدقیها، شرکت داشته است؟
#احمد_زیدآبادی
@ahmadzeidabad