🖋امیر رضایی
🔷🔆اگر امروز نوشریعتی می خواهد با میراث شریعتی نسبتی وثیق برقرار کند باید مانند دکتر که میراث گذشتگان خویش را استخراج ، تبیین و خوانش نو کرد با میراث خود دکتر چنین کند تا زنده ماندن این میراث گرانقدر تضمین شود .
#امیر_رضایی
#دومین_سمپوزیوم
#نوشریعتی_مسائل_امروز_جامعه
#طرحی_نو
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
🔷🔆اگر امروز نوشریعتی می خواهد با میراث شریعتی نسبتی وثیق برقرار کند باید مانند دکتر که میراث گذشتگان خویش را استخراج ، تبیین و خوانش نو کرد با میراث خود دکتر چنین کند تا زنده ماندن این میراث گرانقدر تضمین شود .
#امیر_رضایی
#دومین_سمپوزیوم
#نوشریعتی_مسائل_امروز_جامعه
#طرحی_نو
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
🔷🔆هر دم از این باغ بری میرسد
تازهتر از تازهتری میرسد
🖋امیر رضایی
🔸در این ۴۰ سال اخیر ما شاهد انواع و اقسام نقد و نظرهای ناصواب نسبت به آرای دکتر شریعتی بودهایم اما این نظری که آقای رنانی در سالگشت مهندس سحابی درباره شریعتی فرمودند الحق جدید و تازه بود و تاکنون به ذهن هیچیک از بندگان ناقد و مخالف جدی شریعتی خطور نکرده بود . ایشان شریعتی و شاه سابق را در یک کفه ترازو گذاشتند و هر دو را روشنفکر، کنشگر سیاسی و انقلابی دانستند که توسعهخواه نبودند.
🔸به آقای رنانی از این بابت که نظری ارائه دادند که به ذهن جن و انس هم نمیرسیده است واقعا باید دستمریزاد گفت !
🔹هر چند ایشان تعریف روشن و دقیقی از توسعه بیان نکردند ولی اگر فرض بگیریم که منظورشان توسعه اقتصادی ، اجتماعی و صنعتی درونزا است ، طبعا پیشزمینه چنین توسعهای توسعه فرهنگ بومی است که شاخصترین و اثرگذارترین چهره آن بیتردید دکتر شریعتی است . بدون توسعه فرهنگی امکان هیچ توسعهای وجود ندارد و تجربه غرب این امر را ثابت کرده است که توسعه از پس رنسانس فرهنگی و علمی پدیدار شد . شریعتی به این رویکرد بهدرستی ایمان داشت که ابتدا باید تحول فرهنگی درونزا انجام شود آنگاه سوژه مستقل ،خوداندیش و خلاق به وجود آید تا راه برای هر توسعهای گشود گردد .
🔹رویکرد تکپایه آقای رنانی_ که در آن توسعه ملاک اصلی است_ مانند رویکرد تکپایه مارکسیستی _ که در آن زیربنا ملاک اصلی است_ نمیتواند تحلیل دقیق و صوابی از آرا و نظرات و کنشهای متفکران و مصلحان اجتماعی به دست دهد و از این رو نتیجه آن قرارگرفتن قاتل و مقتول(ناصرالدین شاه و امیرکبیر) ، خائن و خادم(شاه و مصدق) و اپوزیسیون و پوزیسیون(شریعتی و شاه) و... در یک جایگاه است - که البته واقعیت عینی این تحلیل را برنمیتابد و پس میزند
#نقد_گفتگو
#توسعه
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
🆔 @Shariati40
تازهتر از تازهتری میرسد
🖋امیر رضایی
🔸در این ۴۰ سال اخیر ما شاهد انواع و اقسام نقد و نظرهای ناصواب نسبت به آرای دکتر شریعتی بودهایم اما این نظری که آقای رنانی در سالگشت مهندس سحابی درباره شریعتی فرمودند الحق جدید و تازه بود و تاکنون به ذهن هیچیک از بندگان ناقد و مخالف جدی شریعتی خطور نکرده بود . ایشان شریعتی و شاه سابق را در یک کفه ترازو گذاشتند و هر دو را روشنفکر، کنشگر سیاسی و انقلابی دانستند که توسعهخواه نبودند.
🔸به آقای رنانی از این بابت که نظری ارائه دادند که به ذهن جن و انس هم نمیرسیده است واقعا باید دستمریزاد گفت !
🔹هر چند ایشان تعریف روشن و دقیقی از توسعه بیان نکردند ولی اگر فرض بگیریم که منظورشان توسعه اقتصادی ، اجتماعی و صنعتی درونزا است ، طبعا پیشزمینه چنین توسعهای توسعه فرهنگ بومی است که شاخصترین و اثرگذارترین چهره آن بیتردید دکتر شریعتی است . بدون توسعه فرهنگی امکان هیچ توسعهای وجود ندارد و تجربه غرب این امر را ثابت کرده است که توسعه از پس رنسانس فرهنگی و علمی پدیدار شد . شریعتی به این رویکرد بهدرستی ایمان داشت که ابتدا باید تحول فرهنگی درونزا انجام شود آنگاه سوژه مستقل ،خوداندیش و خلاق به وجود آید تا راه برای هر توسعهای گشود گردد .
🔹رویکرد تکپایه آقای رنانی_ که در آن توسعه ملاک اصلی است_ مانند رویکرد تکپایه مارکسیستی _ که در آن زیربنا ملاک اصلی است_ نمیتواند تحلیل دقیق و صوابی از آرا و نظرات و کنشهای متفکران و مصلحان اجتماعی به دست دهد و از این رو نتیجه آن قرارگرفتن قاتل و مقتول(ناصرالدین شاه و امیرکبیر) ، خائن و خادم(شاه و مصدق) و اپوزیسیون و پوزیسیون(شریعتی و شاه) و... در یک جایگاه است - که البته واقعیت عینی این تحلیل را برنمیتابد و پس میزند
#نقد_گفتگو
#توسعه
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
🆔 @Shariati40
Telegram
attach📎
🔷🔸در باب ایمان، حکمت ، عرفان در اندیشه شریعتی
🖋امیر رضایی
🔸در منظومه مفاهیم دینی دکتر شریعتی که سرشار از معانی نو و بدیع است ، سه مفهوم اساسی وجود دارد که در قوام و دوام اندیشه او نقشی موثر و تعیینکننده داشتهاند. این سه مفهوم عبارتاند از ایمان ، حکمت ، عرفان . هر سه مفهوم که در آثار او به دفعات آمدهاند ، به این دلیل که در " فهم منطقی و عقل این جهانی نمیگنجند" ( جمله از اوست) همچنان در هالهای از ابهام و ناشناختگی باقی ماندهاند. و دلیل آن شاید این باشد که این مفاهیم ، به زعم او، با نوعی " دریافت وجودی" درک میشوند و نه با دریافت عقلی.
🔹از این سه مفهوم دو مفهوم ایمان و حکمت در قرآن به کار رفته و مفهوم عرفان بیشتر در ادبیات کلاسیک به ویژه شعر و تا حدودی فلسفه کاربرد داشته است.
🔹شریعتی برای دو مفهوم حکمت و عرفان که در لفظ و معنا شباهتی به هم ندارند، معنای واحدی قائل است. از مقایسه تعاریف مختلفی که او از این دو مفهوم به دست میدهد ، میتوان به این نکته پی برد. آن جا که او در تعریف حکمت میگوید: " حکمت بینایی خاص آن حقیقت مطلق ماورایی است که انبیاء آن را در فطرت آدمی بیدار میکنند" ( ۳۵: ۳۳۸) این تعریف بیانگر مضمون تعریف او از عرفان است:" عرفان تجلی فطرت انسان است برای رفتن به غیب ، کشف و شناخت غیب" ( ۲: ۶۴ ) یا : " حکمت.... همان دریچه درونی آدمی است به طرف او" ( ۳۵: ۳۳۷) . تعریف او از حکمت که آن را خودآگاهی و " نور" ( ۶ : ۲۱۸) میداند با مضمون این تعریف او از عرفان نیز شباهت دارد: " عرفان چراغی است که در درون آدم روشن میشود." ( ۲ : ۶۵) یا این تعریف مشابه: " عرفان چراغ درونی ذات انسانی است."(۲: ۹).
🔸شریعتی حکمت را به خودآگاهی تعبیر میکند و آن را ماوراء عقلی_ علمی میداند( ۲۳: ۲۳۶) و معتقد است " همه مذاهب بر نوعی معرفت خاص استوارند که نه هنر است و نه علم و نه فلسفه بلکه حکمت است"( ۳۵: ۳۴۲). او خودآگاهی( حکمت) را که " اساسا از جنس آگاهی نیست و موضوع آن نیز بهکلی متفاوت است" ( ۲۴: ۲۴۵) با ویدیا( هند) که بینایی ماورایی است که راه را مییابد( ۲۳: ۱۶۷) ، سوفیا( یونان) که نوعی بینایی خاص است( ۲۳: ۱۶۹) و خرد روشن( زرتشت) یکی میداند.
🔹اما چرا شریعتی در آثار خود از مفهوم عرفان که در قرآن به کار نرفته بیش از مفهوم حکمت استفاده کرده است؟ دلیل آن شاید این بوده که عرفان برای عموم مخاطبان مفهومی شناختهشدهتر و آشناتر بوده تا حکمت. به ویژه که فیلسوفان و عالمان حکمت را معادل فلسفه دانسته و میدانند و این معادل کاملا متفاوت از آنچه او مراد میکرده ، میباشد و از این رو برای جلوگیری از بدفهمی و سوء برداشت مفهوم عرفان را که رایجتر بوده بیشتر به کار برده است. البته شریعتی هر مفهومی را که در فضای گفتمانی زمانهاش، چه در غرب و چه در شرق ، بوده به راحتی به کار میگرفته اما آن را با محتوایی که متناسب با بینش بومی خودش بوده تعریف یا تبیین میکرده است. و این بومیسازی مفاهیم غربی هنر درخشان او بوده است.
🔸شریعتی ایمان را بیشتر از آن دو مفهوم به کار برده اما کمتر از آنها تعریف روشن و مشخصی از آن ارائه داده است. شاید علتش این بوده که ایمان، از فرط حضورش در فرهنگ و باور عمومی ، مفهوم شناختهشدهای برای همگان به نظر میرسیده است. در حالی که ایمان هم ، مانند آن دو مفهوم ، بعدی وجودی دارد چنانکه او میگوید" ایمان، درست مانند عشق، آدم در برابرش جذب میشود و بعد تمام وجود آدم را فرامیگیرد.( ۲۳: ۸۷)
🔹از نظر شریعتی از پی عشق( یا تجربه عرفانی) ایمان حاصل میشود. اقبال لاهوری هم به همین نظر قائل است: " ایمان اطمینان زندهای است که از تجربهای نادر حاصل میشود( احیاء : ۱۲۷) . تجربه نادر همان تجربه عرفانی یا دستیابی به حکمت است که همه وجود آدمی را دربرمیگیرد، و اطمینان زنده همان اطمینان یافتن به وجود داشتن " او"ست.
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون_شریعتی
🆔 @Shariati40
🖋امیر رضایی
🔸در منظومه مفاهیم دینی دکتر شریعتی که سرشار از معانی نو و بدیع است ، سه مفهوم اساسی وجود دارد که در قوام و دوام اندیشه او نقشی موثر و تعیینکننده داشتهاند. این سه مفهوم عبارتاند از ایمان ، حکمت ، عرفان . هر سه مفهوم که در آثار او به دفعات آمدهاند ، به این دلیل که در " فهم منطقی و عقل این جهانی نمیگنجند" ( جمله از اوست) همچنان در هالهای از ابهام و ناشناختگی باقی ماندهاند. و دلیل آن شاید این باشد که این مفاهیم ، به زعم او، با نوعی " دریافت وجودی" درک میشوند و نه با دریافت عقلی.
🔹از این سه مفهوم دو مفهوم ایمان و حکمت در قرآن به کار رفته و مفهوم عرفان بیشتر در ادبیات کلاسیک به ویژه شعر و تا حدودی فلسفه کاربرد داشته است.
🔹شریعتی برای دو مفهوم حکمت و عرفان که در لفظ و معنا شباهتی به هم ندارند، معنای واحدی قائل است. از مقایسه تعاریف مختلفی که او از این دو مفهوم به دست میدهد ، میتوان به این نکته پی برد. آن جا که او در تعریف حکمت میگوید: " حکمت بینایی خاص آن حقیقت مطلق ماورایی است که انبیاء آن را در فطرت آدمی بیدار میکنند" ( ۳۵: ۳۳۸) این تعریف بیانگر مضمون تعریف او از عرفان است:" عرفان تجلی فطرت انسان است برای رفتن به غیب ، کشف و شناخت غیب" ( ۲: ۶۴ ) یا : " حکمت.... همان دریچه درونی آدمی است به طرف او" ( ۳۵: ۳۳۷) . تعریف او از حکمت که آن را خودآگاهی و " نور" ( ۶ : ۲۱۸) میداند با مضمون این تعریف او از عرفان نیز شباهت دارد: " عرفان چراغی است که در درون آدم روشن میشود." ( ۲ : ۶۵) یا این تعریف مشابه: " عرفان چراغ درونی ذات انسانی است."(۲: ۹).
🔸شریعتی حکمت را به خودآگاهی تعبیر میکند و آن را ماوراء عقلی_ علمی میداند( ۲۳: ۲۳۶) و معتقد است " همه مذاهب بر نوعی معرفت خاص استوارند که نه هنر است و نه علم و نه فلسفه بلکه حکمت است"( ۳۵: ۳۴۲). او خودآگاهی( حکمت) را که " اساسا از جنس آگاهی نیست و موضوع آن نیز بهکلی متفاوت است" ( ۲۴: ۲۴۵) با ویدیا( هند) که بینایی ماورایی است که راه را مییابد( ۲۳: ۱۶۷) ، سوفیا( یونان) که نوعی بینایی خاص است( ۲۳: ۱۶۹) و خرد روشن( زرتشت) یکی میداند.
🔹اما چرا شریعتی در آثار خود از مفهوم عرفان که در قرآن به کار نرفته بیش از مفهوم حکمت استفاده کرده است؟ دلیل آن شاید این بوده که عرفان برای عموم مخاطبان مفهومی شناختهشدهتر و آشناتر بوده تا حکمت. به ویژه که فیلسوفان و عالمان حکمت را معادل فلسفه دانسته و میدانند و این معادل کاملا متفاوت از آنچه او مراد میکرده ، میباشد و از این رو برای جلوگیری از بدفهمی و سوء برداشت مفهوم عرفان را که رایجتر بوده بیشتر به کار برده است. البته شریعتی هر مفهومی را که در فضای گفتمانی زمانهاش، چه در غرب و چه در شرق ، بوده به راحتی به کار میگرفته اما آن را با محتوایی که متناسب با بینش بومی خودش بوده تعریف یا تبیین میکرده است. و این بومیسازی مفاهیم غربی هنر درخشان او بوده است.
🔸شریعتی ایمان را بیشتر از آن دو مفهوم به کار برده اما کمتر از آنها تعریف روشن و مشخصی از آن ارائه داده است. شاید علتش این بوده که ایمان، از فرط حضورش در فرهنگ و باور عمومی ، مفهوم شناختهشدهای برای همگان به نظر میرسیده است. در حالی که ایمان هم ، مانند آن دو مفهوم ، بعدی وجودی دارد چنانکه او میگوید" ایمان، درست مانند عشق، آدم در برابرش جذب میشود و بعد تمام وجود آدم را فرامیگیرد.( ۲۳: ۸۷)
🔹از نظر شریعتی از پی عشق( یا تجربه عرفانی) ایمان حاصل میشود. اقبال لاهوری هم به همین نظر قائل است: " ایمان اطمینان زندهای است که از تجربهای نادر حاصل میشود( احیاء : ۱۲۷) . تجربه نادر همان تجربه عرفانی یا دستیابی به حکمت است که همه وجود آدمی را دربرمیگیرد، و اطمینان زنده همان اطمینان یافتن به وجود داشتن " او"ست.
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون_شریعتی
🆔 @Shariati40
🔷🔸چهار مفهوم محوری در اندیشه شریعتی و اقبال : هبوط ، عبادت ، فلاح ، خلود
🖋امیر رضایی
🔸۰۱هبوط. هبوط سرآغاز خلود است . در قرآن جاودانگی ( شجرهالخلد . چرا جاودانگی با درخت توصیف شده است ؟ ) از پی هبوط میآید . از این رو هبوط نقطه عطفی سرنوشتساز و حیاتی است . در واقع رمز بقاست . با ًهبوط ، عبادت ، فلاح و خلود معنای حقیقی خود را پیدا میکنند. بدون هبوط این سه تهی و بیبهره از معنا هستند ، مفاهیم صوری و فاقد اعتلابخشیاند. هبوط در یک تعریف غلبه خودآگاهی بر آگاهی، غلبه فراعقل بر عقل ، غلبه تجربه شهودی بر تجربه حسی است .
هبوط در داستان خلقت آدم ( انسان) مرحلهای محوری است . خالق آدمی پیش از هبوط خداست و پس از آن خود او . شریعتی و اقبال دو تعبیر متفاوت با معنایی مشابه از هبوط دارند . اولی هبوط را " طلوع وجودی" ( ۲۳ : ۳۳۶) میداند و دومی " شعله خودآگاهی" .( احیاء : ۹۹ ). بنابراین هبوط با " روشنایی وجودی" آغاز میشود و همین موجب " نوعی از بیدار شدن از خواب طبیعت" ( احیاء : ۹۹ ) میگردد.
هبوط که اتفاقی نادر است و بدون دخالت اراده و ناگهانی سر میزند ، پیشزمینه یا علت تامه عبادت است.
🔹۰۲ عبادت . عبادت پس از هبوط از حالت زبانی و صوری به حالتی وجودی و حقیقی تبدیل میشود . هر اندازه هبوط غیرارادی است ، عبادت ارادی است . کنش دشواری است که با " خواست " آدمی صورت میپذیرد ، یا به تعبیر شریعتی " طریق شگفت و دشوار بندگی خدا" است( ۱۶ : ۷۷ ) . شریعتی عبادت را " اتصال وجودی مستمر میان انسان و خدا" میداند( ۲: ۱۵۲) و اقبال آن را " پیوند نزدیک با من مطلق" ( احیاء : ۶۸ ) یا " اتحاد با مطلوب خویش " ( احیاء : ۱۰۴ ) تلقی میکند. از این رو عبادت " یک مسئله وجودی" ( ۲: ۱۵۱) یا " صیقل دادن وجود حقیقی و برانگیختن حالات وجودی و استخراج گنجینههای نهفته خودآگاهی" ( ۲: ۱۵۵) است. این نوع عبادت با " نورانیت نفسانی" ( احیاء : ۱۰۴) یا با " اشراق نفسانی" ( احیاء : ۱۰۵) همراه است ، بهگونهای که آدمی خود را در " کل بزرگتری از حیات اکتشاف میکند" ( احیاء : ۱۰۶) . " اکتشافی که به وسیله آن من جوینده، در همان لحظه که نفی خودی خویشتن را میکند، به اثبات وجود خویش میرسد." ( احیاء : ۱۰۸) . بنابراین عبادت نوعی کنش درونی است برای اتصال با امر قدسی که به صورت دیالکتیک نفی و اثبات خویش صورت میپذیرد .
🔸۰۳ فلاح . فلاح یا رستگاری از پی عبادت میآید . عبادت که محور اصلیاش تزکیه یا پاک کردن نفس از آلودگیها است ، آدمی را چونان نیلوفری که از مرداب سربرمیآورد، به کمک آن " بذر قدسی" که بر اثر هبوط در جان آدمی شکافته و جوانه میزند ، بهتدریج پاک میکند تا او را برای آن " آزمون بزرگ" در پیشگاه خداوند آماده سازد. فلاح، در این دنیا، " آرمان نهایی" ( ۲۳: ۱۹۲) است، زیرا رهایی از قیدها و بندهای فکری و روحی و مادی و زندانهایی که در آنها گرفتاریم ، عین رستگاری است. شریعتی اسلام را " فلسفه رستگاری انسان"( ۲۴: ۱۰۳) میداند، که از طریق ترسیم " نقشه راه" میخواهد آدمی را پس از طی مراحلی به فلاح یا " آزادی تکاملی وجودی" ( ۲: ۴۴) برساند. آرمان رهایی یا رستگاری تنها از رهگذر جهاننگری توحیدی که بیانگر هستی شعورمند و هدفمند است، توجیهپذیر است. او مسئولیت روشنفکر را " کوفتن راه فلاح انسان" ( ۵: ۱۰۵) میداند که تحقق آزادی و عدالت و معنویت و کرامت و... از پیشزمینههای لازم آن هستند .
🔹۰۴ خلود. خلود یا حیات جاوید در ادامه هبوط است : " میوه ممنوع( که موجب هبوط میشود) مایه خلود و ابدی شدن خود انسان است" ( ۲۳: ۳۲۰). و این حالت زمانی دستیافتنی است که عبادت و فلاح به حد کمال رسیده باشند، یا " من بشری به مقامی بالاتر از تفکر محض ارتقا پیدا کند" ( احیاء: ۲۲۴) . البته دغدغه و " درد جادانگی" همیشه با انسان بوده و بدان اندیشیده و همچنان میاندیشد زیرا " انسان در عمق فطرت خویش همواره در آرزوی جاودانگی و خلود است."( ۱۴: ۱۲۷) . دین به این نیاز ژرف آدمی واقف است و برآن مهر تایید مینهد: " به گفته قرآن ، راه برای آدمی باز است که به حقیقت ومفهوم جهان بپیوندد و جاودانی شود." ( احیاء : ۱۳۷) حتی شاید بتوان گفت هدف نهایی دین این است که " آدمی را در هستی جاودانه سازد." ( احیاء : ۱۶) و این امر زمانی ممکن است که او " جایگاه اصیلی در قلب انرژی خلاق الهی اشغال کند." ( احیاء : ۸۵).
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🖋امیر رضایی
🔸۰۱هبوط. هبوط سرآغاز خلود است . در قرآن جاودانگی ( شجرهالخلد . چرا جاودانگی با درخت توصیف شده است ؟ ) از پی هبوط میآید . از این رو هبوط نقطه عطفی سرنوشتساز و حیاتی است . در واقع رمز بقاست . با ًهبوط ، عبادت ، فلاح و خلود معنای حقیقی خود را پیدا میکنند. بدون هبوط این سه تهی و بیبهره از معنا هستند ، مفاهیم صوری و فاقد اعتلابخشیاند. هبوط در یک تعریف غلبه خودآگاهی بر آگاهی، غلبه فراعقل بر عقل ، غلبه تجربه شهودی بر تجربه حسی است .
هبوط در داستان خلقت آدم ( انسان) مرحلهای محوری است . خالق آدمی پیش از هبوط خداست و پس از آن خود او . شریعتی و اقبال دو تعبیر متفاوت با معنایی مشابه از هبوط دارند . اولی هبوط را " طلوع وجودی" ( ۲۳ : ۳۳۶) میداند و دومی " شعله خودآگاهی" .( احیاء : ۹۹ ). بنابراین هبوط با " روشنایی وجودی" آغاز میشود و همین موجب " نوعی از بیدار شدن از خواب طبیعت" ( احیاء : ۹۹ ) میگردد.
هبوط که اتفاقی نادر است و بدون دخالت اراده و ناگهانی سر میزند ، پیشزمینه یا علت تامه عبادت است.
🔹۰۲ عبادت . عبادت پس از هبوط از حالت زبانی و صوری به حالتی وجودی و حقیقی تبدیل میشود . هر اندازه هبوط غیرارادی است ، عبادت ارادی است . کنش دشواری است که با " خواست " آدمی صورت میپذیرد ، یا به تعبیر شریعتی " طریق شگفت و دشوار بندگی خدا" است( ۱۶ : ۷۷ ) . شریعتی عبادت را " اتصال وجودی مستمر میان انسان و خدا" میداند( ۲: ۱۵۲) و اقبال آن را " پیوند نزدیک با من مطلق" ( احیاء : ۶۸ ) یا " اتحاد با مطلوب خویش " ( احیاء : ۱۰۴ ) تلقی میکند. از این رو عبادت " یک مسئله وجودی" ( ۲: ۱۵۱) یا " صیقل دادن وجود حقیقی و برانگیختن حالات وجودی و استخراج گنجینههای نهفته خودآگاهی" ( ۲: ۱۵۵) است. این نوع عبادت با " نورانیت نفسانی" ( احیاء : ۱۰۴) یا با " اشراق نفسانی" ( احیاء : ۱۰۵) همراه است ، بهگونهای که آدمی خود را در " کل بزرگتری از حیات اکتشاف میکند" ( احیاء : ۱۰۶) . " اکتشافی که به وسیله آن من جوینده، در همان لحظه که نفی خودی خویشتن را میکند، به اثبات وجود خویش میرسد." ( احیاء : ۱۰۸) . بنابراین عبادت نوعی کنش درونی است برای اتصال با امر قدسی که به صورت دیالکتیک نفی و اثبات خویش صورت میپذیرد .
🔸۰۳ فلاح . فلاح یا رستگاری از پی عبادت میآید . عبادت که محور اصلیاش تزکیه یا پاک کردن نفس از آلودگیها است ، آدمی را چونان نیلوفری که از مرداب سربرمیآورد، به کمک آن " بذر قدسی" که بر اثر هبوط در جان آدمی شکافته و جوانه میزند ، بهتدریج پاک میکند تا او را برای آن " آزمون بزرگ" در پیشگاه خداوند آماده سازد. فلاح، در این دنیا، " آرمان نهایی" ( ۲۳: ۱۹۲) است، زیرا رهایی از قیدها و بندهای فکری و روحی و مادی و زندانهایی که در آنها گرفتاریم ، عین رستگاری است. شریعتی اسلام را " فلسفه رستگاری انسان"( ۲۴: ۱۰۳) میداند، که از طریق ترسیم " نقشه راه" میخواهد آدمی را پس از طی مراحلی به فلاح یا " آزادی تکاملی وجودی" ( ۲: ۴۴) برساند. آرمان رهایی یا رستگاری تنها از رهگذر جهاننگری توحیدی که بیانگر هستی شعورمند و هدفمند است، توجیهپذیر است. او مسئولیت روشنفکر را " کوفتن راه فلاح انسان" ( ۵: ۱۰۵) میداند که تحقق آزادی و عدالت و معنویت و کرامت و... از پیشزمینههای لازم آن هستند .
🔹۰۴ خلود. خلود یا حیات جاوید در ادامه هبوط است : " میوه ممنوع( که موجب هبوط میشود) مایه خلود و ابدی شدن خود انسان است" ( ۲۳: ۳۲۰). و این حالت زمانی دستیافتنی است که عبادت و فلاح به حد کمال رسیده باشند، یا " من بشری به مقامی بالاتر از تفکر محض ارتقا پیدا کند" ( احیاء: ۲۲۴) . البته دغدغه و " درد جادانگی" همیشه با انسان بوده و بدان اندیشیده و همچنان میاندیشد زیرا " انسان در عمق فطرت خویش همواره در آرزوی جاودانگی و خلود است."( ۱۴: ۱۲۷) . دین به این نیاز ژرف آدمی واقف است و برآن مهر تایید مینهد: " به گفته قرآن ، راه برای آدمی باز است که به حقیقت ومفهوم جهان بپیوندد و جاودانی شود." ( احیاء : ۱۳۷) حتی شاید بتوان گفت هدف نهایی دین این است که " آدمی را در هستی جاودانه سازد." ( احیاء : ۱۶) و این امر زمانی ممکن است که او " جایگاه اصیلی در قلب انرژی خلاق الهی اشغال کند." ( احیاء : ۸۵).
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔷🔸چهار نوع دینداری : عامیانه ، عاقلانه ، عارفانه و مومنانه
🖋امیر رضایی
🔹۰۱ دینداری عامیانه : نازلترین سطح از دینداری است که عمدتا ریشه در سنتها ، آیینها ، آداب و رسوم قومی و محلی دارد و هیچ ربطی با دینداری حقیقی ( مومنانه) ندارد، بیشتر متکی بر احساس شبهمذهبی توام با توهمات و خرافات و باورهای غلط است . دینداری عامیانه بزرگترین انحراف از دینداری حقیقی است که در طی تاریخ بر روابط و مناسبات فرهنگی_ اجتماعی عوام حاکم بوده و هست. تعصب کور ، خرافهپرستی ، مناسکگرایی ، عقلگریزی ، انحطاط فکری ، توهم مذهبی و... از ویژگیهای این نوع دینداری است . نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم مجلسی و در دنیای جدید کل روحانیت سنتیاند که مولد، مبلغ و مروج کوشای آن بوده و هستند و توده مردم را دائما تحت تاثیر آن قرار داده و میدهند.
🔸۰۲ دینداری عاقلانه . از سطح دینداری عامیانه فراتر میرود زیرا به تعلیل ، تبیین و توجیه پدیدههای دینی میپردازد . این نوع دینداری ربطی عقلی و منطقی با دینداری حقیقی ( مومنانه ) دارد و عقلانیسازی اسطورهها ، نمادها و ایدههای دینی از کارکردهای آن است . از این نوع دینداری با رویکردهای مختلف از جمله فلسفی ، کلامی ، علمی و ... دفاع میکنند. محور دینداری عامیانه احساس و محور دینداری عاقلانه عقل است . ایمان نزد این رویکرد ، برخلاف رویکرد عامیانه که وجه احساسی دارد ، کاملا وجه عقلانی دارد. دینداری عاقلانه همواره رویاروی دینداری عامیانه و در ستیز دائم با آن بوده و هست . نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم ابن سینا و در دنیای جدید اغلب روشنفکران دینیاند.
🔹۰۳ دینداری عارفانه . از سطح دینداری عاقلانه فراتر میرود و به هسته مرکزی دین که همان " خودی" یا " بذر مقدس" است ، راه مییابد ، از این طریق امر قدسی را فهم کرده و با آن رابطه برقرار میکند . رابطهای که دیندار عقلگرا به دلیل تکیه بر عقل خودبنیاد قادر به برقراری آن نیست . محور دینداری عارفانه عشق است که جنبه وجودی دارد. از آن جا که دیندار عارف با امر قدسی رابطه مستقیم برقرار میکند ، چندان دغدغه بازسازی باورها و سنتها را ندارد . توجه او ، در پی کشف آن دانه قدسی ، تماما از بیرون به درون دوخته میشود و لذا نسبت به مصائب و فجایع پیرامون خویش تماشاگر منفعل است . ایمان نزد این رویکرد برخلاف رویکرد عقلی درونذات است . نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم مولوی و در دنیای جدید کییرکگارد هستند .
🔹۰۴ دینداری مومنانه . این نوع دینداری در نفوذ به هسته مرکزی دین که همان جوهر وجودی خویشتن خویش است ، با دینداری عارفانه مشترک است . تفاوت این دو در این است که دینداری عارفانه توجه محوریاش عشق است ، اما دینداری مومنانه متوجه ایمان است. ایمان به تعبیر زیبا و عمیق اقبال لاهوری " اطمینان زنده به بودن " او" ست". از آنجا که جنس ایمان به تعبیر قرآن عملآفرین و مسئولیتزاست ، مومن راستین را به صحنه کشاکشهای اجتماعی میکشاند تا نقش خود را متناسب با تواناییهایش ایفا کند. بنابراین مسئولیتپذیری اجتماعی و مسئولیتناپذیری اجتماعی راه این دو دینداری را از هم جدا میکند. یکی در عشق منزل میکند و دیگری با ایمان همچون مرغی به " راه بینشان" بی مدد عقل میرود . نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم امام علی و در دنیای جدید اقبال و شریعتیاند.
#دینداری
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون_شریعتی
🆔@Shariati_SCF
🖋امیر رضایی
🔹۰۱ دینداری عامیانه : نازلترین سطح از دینداری است که عمدتا ریشه در سنتها ، آیینها ، آداب و رسوم قومی و محلی دارد و هیچ ربطی با دینداری حقیقی ( مومنانه) ندارد، بیشتر متکی بر احساس شبهمذهبی توام با توهمات و خرافات و باورهای غلط است . دینداری عامیانه بزرگترین انحراف از دینداری حقیقی است که در طی تاریخ بر روابط و مناسبات فرهنگی_ اجتماعی عوام حاکم بوده و هست. تعصب کور ، خرافهپرستی ، مناسکگرایی ، عقلگریزی ، انحطاط فکری ، توهم مذهبی و... از ویژگیهای این نوع دینداری است . نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم مجلسی و در دنیای جدید کل روحانیت سنتیاند که مولد، مبلغ و مروج کوشای آن بوده و هستند و توده مردم را دائما تحت تاثیر آن قرار داده و میدهند.
🔸۰۲ دینداری عاقلانه . از سطح دینداری عامیانه فراتر میرود زیرا به تعلیل ، تبیین و توجیه پدیدههای دینی میپردازد . این نوع دینداری ربطی عقلی و منطقی با دینداری حقیقی ( مومنانه ) دارد و عقلانیسازی اسطورهها ، نمادها و ایدههای دینی از کارکردهای آن است . از این نوع دینداری با رویکردهای مختلف از جمله فلسفی ، کلامی ، علمی و ... دفاع میکنند. محور دینداری عامیانه احساس و محور دینداری عاقلانه عقل است . ایمان نزد این رویکرد ، برخلاف رویکرد عامیانه که وجه احساسی دارد ، کاملا وجه عقلانی دارد. دینداری عاقلانه همواره رویاروی دینداری عامیانه و در ستیز دائم با آن بوده و هست . نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم ابن سینا و در دنیای جدید اغلب روشنفکران دینیاند.
🔹۰۳ دینداری عارفانه . از سطح دینداری عاقلانه فراتر میرود و به هسته مرکزی دین که همان " خودی" یا " بذر مقدس" است ، راه مییابد ، از این طریق امر قدسی را فهم کرده و با آن رابطه برقرار میکند . رابطهای که دیندار عقلگرا به دلیل تکیه بر عقل خودبنیاد قادر به برقراری آن نیست . محور دینداری عارفانه عشق است که جنبه وجودی دارد. از آن جا که دیندار عارف با امر قدسی رابطه مستقیم برقرار میکند ، چندان دغدغه بازسازی باورها و سنتها را ندارد . توجه او ، در پی کشف آن دانه قدسی ، تماما از بیرون به درون دوخته میشود و لذا نسبت به مصائب و فجایع پیرامون خویش تماشاگر منفعل است . ایمان نزد این رویکرد برخلاف رویکرد عقلی درونذات است . نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم مولوی و در دنیای جدید کییرکگارد هستند .
🔹۰۴ دینداری مومنانه . این نوع دینداری در نفوذ به هسته مرکزی دین که همان جوهر وجودی خویشتن خویش است ، با دینداری عارفانه مشترک است . تفاوت این دو در این است که دینداری عارفانه توجه محوریاش عشق است ، اما دینداری مومنانه متوجه ایمان است. ایمان به تعبیر زیبا و عمیق اقبال لاهوری " اطمینان زنده به بودن " او" ست". از آنجا که جنس ایمان به تعبیر قرآن عملآفرین و مسئولیتزاست ، مومن راستین را به صحنه کشاکشهای اجتماعی میکشاند تا نقش خود را متناسب با تواناییهایش ایفا کند. بنابراین مسئولیتپذیری اجتماعی و مسئولیتناپذیری اجتماعی راه این دو دینداری را از هم جدا میکند. یکی در عشق منزل میکند و دیگری با ایمان همچون مرغی به " راه بینشان" بی مدد عقل میرود . نمایندگان شاخص این نوع دینداری در دنیای قدیم امام علی و در دنیای جدید اقبال و شریعتیاند.
#دینداری
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون_شریعتی
🆔@Shariati_SCF
🔷🔸دو سنخ روشنفکر دینی مردمگرا
🖋امیر رضایی
🔅یک. دغدغهمند رهایی مردم ( emancipation)
🔅دو. دغدغهمند رستگاری مردم ( redemption)
🔹سنخ اول: اکثر روشنفکران دینی مردمگرا از ایمانی عقلی_ اعتقادی برخوردارند. آنها اغلب با تکیه برعلوم انسانی و اجتماعی دین را تفسیر و تاویل عقلانی کرده و از این طریق نشان میدهند دین موجه و معقول و باورپذیر است . آنها عمیقا باور دارند جهان را شعوری بزرگ و تصورناپذیر اداره میکند و آفرینش رویای هدفی بزرگ را در سر میپروراند. چنین درکی از جهان منشاء ایمان آنهاست. دغدغه اصلی و هدف نهایی این روشنفکران رهایی مردم از سلطه قدرت جبار و ستم ستمگر و بیرون آمدن جامعه از عقبماندگی تاریخی است . و در این راه از جانفشانیها و فداکاریهای بسیار دریغ نکرده و نمیکنند. عشق به آزادی و برابری مردم و جد و جهد فراوان برای تحققشان گاه از آنان چهرهای اسطورهای و قهرمانی افسانهای ساخته است . در تاریخ معاصر ما یکی از بهترین نمونههای این سنخ روشنفکر طالب رهایی مردم محمد حنیفنژاد است.
🔸سنخ دوم : اقلی از روشنفکران دینی مردگرا از ایمانی عقلی_ شهودی برخوردارند. تفسیر آنها از دین و پدیدههای دینی جنبه عقلانی_ وجودی دارد، به فراسوی عقلانیت محض رفته ، به جوهر دین نفوذ کرده و شعور فراگیر و تصورناپذیر جهان را در درون خویش تجربه میکنند و این درک و دریافت درونی منشاء ایمان ژرف و زلال آنان میشود . دغدغه اصلی و هدف نهایی این روشنفکران فقط رهایی مردم از سلطه زور و ستم زر و تحقق آزادی و برابری مردم نیست ، بلکه علاوه بر آن ، به رستگاری انسانها نیز میاندیشند . اگر برای روشنفکران سنخ اول تحقق آزادی و برابری و اخلاق و معنویت هدف غایی است، برای این روشنفکران اینها همه مقدمه و پیشزمینه تحقق رستگاریاند . رستگاری همان عالیترین آرزوی پیامبر است که ، به تعبیر اقبال لاهوری ، "میخواست ببیند تجربه دینی به صورت یک نیروی جهانی زنده درآمده است" ( احیاء / ۱۴۳) . تجربه دینی ، در زبان اقبال و شریعتی، همان تجربه امر قدسی از طریق اتصال وجودی به آن است که خود نفس رستگاری است . در تاریخ معاصر ما بهترین نمونه این سنخ روشنفکر طالب رستگاری مردم بیتردید علی شریعتی است .
#روشنفکری
#مردم_گرا
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون
🆔 @Shariati40
🖋امیر رضایی
🔅یک. دغدغهمند رهایی مردم ( emancipation)
🔅دو. دغدغهمند رستگاری مردم ( redemption)
🔹سنخ اول: اکثر روشنفکران دینی مردمگرا از ایمانی عقلی_ اعتقادی برخوردارند. آنها اغلب با تکیه برعلوم انسانی و اجتماعی دین را تفسیر و تاویل عقلانی کرده و از این طریق نشان میدهند دین موجه و معقول و باورپذیر است . آنها عمیقا باور دارند جهان را شعوری بزرگ و تصورناپذیر اداره میکند و آفرینش رویای هدفی بزرگ را در سر میپروراند. چنین درکی از جهان منشاء ایمان آنهاست. دغدغه اصلی و هدف نهایی این روشنفکران رهایی مردم از سلطه قدرت جبار و ستم ستمگر و بیرون آمدن جامعه از عقبماندگی تاریخی است . و در این راه از جانفشانیها و فداکاریهای بسیار دریغ نکرده و نمیکنند. عشق به آزادی و برابری مردم و جد و جهد فراوان برای تحققشان گاه از آنان چهرهای اسطورهای و قهرمانی افسانهای ساخته است . در تاریخ معاصر ما یکی از بهترین نمونههای این سنخ روشنفکر طالب رهایی مردم محمد حنیفنژاد است.
🔸سنخ دوم : اقلی از روشنفکران دینی مردگرا از ایمانی عقلی_ شهودی برخوردارند. تفسیر آنها از دین و پدیدههای دینی جنبه عقلانی_ وجودی دارد، به فراسوی عقلانیت محض رفته ، به جوهر دین نفوذ کرده و شعور فراگیر و تصورناپذیر جهان را در درون خویش تجربه میکنند و این درک و دریافت درونی منشاء ایمان ژرف و زلال آنان میشود . دغدغه اصلی و هدف نهایی این روشنفکران فقط رهایی مردم از سلطه زور و ستم زر و تحقق آزادی و برابری مردم نیست ، بلکه علاوه بر آن ، به رستگاری انسانها نیز میاندیشند . اگر برای روشنفکران سنخ اول تحقق آزادی و برابری و اخلاق و معنویت هدف غایی است، برای این روشنفکران اینها همه مقدمه و پیشزمینه تحقق رستگاریاند . رستگاری همان عالیترین آرزوی پیامبر است که ، به تعبیر اقبال لاهوری ، "میخواست ببیند تجربه دینی به صورت یک نیروی جهانی زنده درآمده است" ( احیاء / ۱۴۳) . تجربه دینی ، در زبان اقبال و شریعتی، همان تجربه امر قدسی از طریق اتصال وجودی به آن است که خود نفس رستگاری است . در تاریخ معاصر ما بهترین نمونه این سنخ روشنفکر طالب رستگاری مردم بیتردید علی شریعتی است .
#روشنفکری
#مردم_گرا
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون
🆔 @Shariati40
🔷🔸ایمان و عرفان
🖋امیر رضایی
🔸رابطه ایمان و عرفان عموم و خصوص من وجه است، به این معنا که ایمان_ ایمان ابراهیمی_ شامل عرفان میشود، اما عرفان لزوما ایمان را شامل نمیشود. بین این دو تفاوتهایی هست که میتوان، با الهام از آرای شریعتی و اقبال ، چنین برشمرد:
🔹۰۱ تفاوت در معنا. ایمان و عرفان هر دو اسم مصدرند، اولی به معنای اطمینان یافتن و دومی به معنای شناختن است. موحدان ایمان را باور به خدای یگانه میدانند، و عارفان عرفان را توسعا " شناختن نفس" تلقی کرده و به این حدیث پیامبر بسیار استناد میکنند: من عرف نفسه فقد عرف ربه( هر کس خود را بشناسد ، قطعا خدایش را خواهد شناخت).
🔸۰۲ تفاوت در متن . نکته تاملبرانگیز این است که کلمه عرفان در قرآن نیامده اما کلمه ایمان و مشتقات آن بهوفور تکرار شده است. شریعتی بهدرستی میگوید قرآن به جای کلمه عرفان کلمه حکمت( خودآگاهی) را بهکار برده و آن را " خیر کثیر" دانسته است که در قرآن اغلب پس از کتاب( آگاهی) آمده، با "تعلیم" منتقل میشود و میدانیم که علم در گفتمان دینی _ چنانکه شریعتی هم میگوید_ نور است: العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء ( علم نوری است که خداوند در دل هر کس که بخواهد میافکند).
🔹۰۳ تفاوت در سطح. سطح و مدار ایمان فراتر از عرفان( حکمت) است زیرا زمانی ایمان سرمیزند که خداوند کتاب( آگاهی) و حکمت( خودآگاهی) یا عرفان را به آدمی عطا کند ، یعنی زمانی که به تعبیر قرآن ، حکمت ، " بالغه" میشود. اقبال لاهوری هم بر همین نظر است. وی در صفحه نخست کتاب احیای فکر دینی در اسلام میگوید:" آن نوع از تجربه ( عرفانی) که ایمان دینی در آخرین مرحله بر آن بنا میشود..." در واقع پس از آخرین مرحله" شناختن نفس" ( عرفان) یا حکمت( استوار ساختن نفس) ، اطمینان( ایمان) از " وجود و حضور او" حاصل میشود.
🔸۰۴ تفاوت در متعلَّق . متعلَّق ایمان معبودی است که تشخص، صفات و خصائص معین و مشخصی دارد تا مومن با تقرب و نزدیکی به او خود را بر انگاره خصوصیات او بسازد . متعلَّق عرفان معشوقی است که تشخص ندارد، عنصر سیالی است بدون صفات و خصوصیات. این تفاوت موجب میشود که اولی به عبادت معبود بپردازد و دومی به مغازله با معشوق . در نتیجه اولی به سوی " او " شناور میشود( الی الله المصیر) ، و دومی در او غرق میگردد( فنا فی الله) ، اولی دغدغه بقا دارد و دومی دغدغه فنا . حاصل رابطه با معبود ایمان مومنانه است و حاصل رابطه با معشوق عرفان عاشقانه.
🔹۰۵ تفاوت در ماهیت. ایمان به تعبیر اقبال" از جنس معرفت است" و عرفان از جنس احساس. ایمان و عرفان دو نوع انسان متفاوت پدید میآورند ، یکی نبی و دیگری صوفی . ایمان عقل را به رسمیت میشناسد، به کمکش میآید تا همچون مرغی راه بینشان را در این ظلمات بیابد. به تعبیر اقبال" عقل و ایمان معارض با هم نیستند، هر دو از یک ریشه جوانه میزنند و هر یک مکمل دیگری است" ، اما عشق عقل را نفی میکند، پای استدلالیان را چوبین میداند. ایمان گوهر دین است و میخواهد مومن را به اطمینان از حضور " او" برساند، اما عرفان دین را به حاشیه میراند و میخواهد عارف را به عشق بکشاند.
🔸۰۶ تفاوت در عمل . تجربه تاریخ نشان میدهد ایمان زاینده عمل بوده است؛ عمل اصلاحی بنیادی؛ از فرد درمیگذرد و به دیگری میرسد. تجربه پیامبران ابراهیمی و آنان که به واقع در مسیر آنها حرکت کردهاند، این تجربه را ثابت میکند ، و بی جهت نیست که در قرآن همهجا عمل پس از ایمان آمده است . اما عرفان، در تجربه بسیاری از عارفان، از انفعال اجتماعی حکایت می.کند؛ در عارف و عدهای از مریدان او محبوس و محصور میماند. در واقع ایمان ، که پس از عرفان ( نور) سرمیزند، رانهای است که آدمی را در همان حال که خویشتن خویش را تغییر میدهد ، به تغییر سرنوشت جامعه خود نیز میکشاند ، ولی عرفان در مرحله تغییر خود، همچون ناظر بیطرف سرنوشت جامعه خود، باقی میماند .
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون
🆔 @Shariati40
🖋امیر رضایی
🔸رابطه ایمان و عرفان عموم و خصوص من وجه است، به این معنا که ایمان_ ایمان ابراهیمی_ شامل عرفان میشود، اما عرفان لزوما ایمان را شامل نمیشود. بین این دو تفاوتهایی هست که میتوان، با الهام از آرای شریعتی و اقبال ، چنین برشمرد:
🔹۰۱ تفاوت در معنا. ایمان و عرفان هر دو اسم مصدرند، اولی به معنای اطمینان یافتن و دومی به معنای شناختن است. موحدان ایمان را باور به خدای یگانه میدانند، و عارفان عرفان را توسعا " شناختن نفس" تلقی کرده و به این حدیث پیامبر بسیار استناد میکنند: من عرف نفسه فقد عرف ربه( هر کس خود را بشناسد ، قطعا خدایش را خواهد شناخت).
🔸۰۲ تفاوت در متن . نکته تاملبرانگیز این است که کلمه عرفان در قرآن نیامده اما کلمه ایمان و مشتقات آن بهوفور تکرار شده است. شریعتی بهدرستی میگوید قرآن به جای کلمه عرفان کلمه حکمت( خودآگاهی) را بهکار برده و آن را " خیر کثیر" دانسته است که در قرآن اغلب پس از کتاب( آگاهی) آمده، با "تعلیم" منتقل میشود و میدانیم که علم در گفتمان دینی _ چنانکه شریعتی هم میگوید_ نور است: العلم نور یقذفه الله فی قلب من یشاء ( علم نوری است که خداوند در دل هر کس که بخواهد میافکند).
🔹۰۳ تفاوت در سطح. سطح و مدار ایمان فراتر از عرفان( حکمت) است زیرا زمانی ایمان سرمیزند که خداوند کتاب( آگاهی) و حکمت( خودآگاهی) یا عرفان را به آدمی عطا کند ، یعنی زمانی که به تعبیر قرآن ، حکمت ، " بالغه" میشود. اقبال لاهوری هم بر همین نظر است. وی در صفحه نخست کتاب احیای فکر دینی در اسلام میگوید:" آن نوع از تجربه ( عرفانی) که ایمان دینی در آخرین مرحله بر آن بنا میشود..." در واقع پس از آخرین مرحله" شناختن نفس" ( عرفان) یا حکمت( استوار ساختن نفس) ، اطمینان( ایمان) از " وجود و حضور او" حاصل میشود.
🔸۰۴ تفاوت در متعلَّق . متعلَّق ایمان معبودی است که تشخص، صفات و خصائص معین و مشخصی دارد تا مومن با تقرب و نزدیکی به او خود را بر انگاره خصوصیات او بسازد . متعلَّق عرفان معشوقی است که تشخص ندارد، عنصر سیالی است بدون صفات و خصوصیات. این تفاوت موجب میشود که اولی به عبادت معبود بپردازد و دومی به مغازله با معشوق . در نتیجه اولی به سوی " او " شناور میشود( الی الله المصیر) ، و دومی در او غرق میگردد( فنا فی الله) ، اولی دغدغه بقا دارد و دومی دغدغه فنا . حاصل رابطه با معبود ایمان مومنانه است و حاصل رابطه با معشوق عرفان عاشقانه.
🔹۰۵ تفاوت در ماهیت. ایمان به تعبیر اقبال" از جنس معرفت است" و عرفان از جنس احساس. ایمان و عرفان دو نوع انسان متفاوت پدید میآورند ، یکی نبی و دیگری صوفی . ایمان عقل را به رسمیت میشناسد، به کمکش میآید تا همچون مرغی راه بینشان را در این ظلمات بیابد. به تعبیر اقبال" عقل و ایمان معارض با هم نیستند، هر دو از یک ریشه جوانه میزنند و هر یک مکمل دیگری است" ، اما عشق عقل را نفی میکند، پای استدلالیان را چوبین میداند. ایمان گوهر دین است و میخواهد مومن را به اطمینان از حضور " او" برساند، اما عرفان دین را به حاشیه میراند و میخواهد عارف را به عشق بکشاند.
🔸۰۶ تفاوت در عمل . تجربه تاریخ نشان میدهد ایمان زاینده عمل بوده است؛ عمل اصلاحی بنیادی؛ از فرد درمیگذرد و به دیگری میرسد. تجربه پیامبران ابراهیمی و آنان که به واقع در مسیر آنها حرکت کردهاند، این تجربه را ثابت میکند ، و بی جهت نیست که در قرآن همهجا عمل پس از ایمان آمده است . اما عرفان، در تجربه بسیاری از عارفان، از انفعال اجتماعی حکایت می.کند؛ در عارف و عدهای از مریدان او محبوس و محصور میماند. در واقع ایمان ، که پس از عرفان ( نور) سرمیزند، رانهای است که آدمی را در همان حال که خویشتن خویش را تغییر میدهد ، به تغییر سرنوشت جامعه خود نیز میکشاند ، ولی عرفان در مرحله تغییر خود، همچون ناظر بیطرف سرنوشت جامعه خود، باقی میماند .
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون
🆔 @Shariati40
🔷🔸عصیان انسان
🖋امیر رضایی
🔸نخست به دو ملاحظه اشاره میشود:
ملاحظه اول: همه مفاهیم مربوط به انسان در قرآن این قابلیت را دارند که از حالت نظری به حالت تجربی درآیند و در نهایت درونی شوند . بنابراین تمام این مفاهیم ( مانند ایمان ، تزکیه ، عبادت و ... ) را باید بهمثابه رخدادهایی فهمید که در آدمی حادث میشوند_ و نه از پیش وجود دارند_ و سپس وجه نظری آنها وجودی نیز می شود.
🔹ملاحظه دوم : میدانیم که قرآن یک کل درهمتنیده و همبسته است و از منظر الهی هیچگونه دوگانگی میان آنچه در آن دوگانه مینماید از قبیل ماده و معنا، دنیا و آخرت ، روح و جسم ، عقل و قلب و ... وجود ندارد . فقط از منظر انسانی است که اینها دوگانه درک میشوند اما ذهن دوگانهانگار آدمی میتواند با عصیان، که آدمی را به قلمرو دیگری پرتاب میکند، از این دوگانهانگاریها رهایی یابد .
🔹عصیان یکی از مفاهیم کلیدی در اندیشه دینی است؛ میتوان آن را همچون پلی تصور کرد که دو قلمرو یا دو جهان و یا دو وضعیت بهظاهر دوگانه را به هم متصل میکند؛ قلمرو عقل را به دل؛ جهان طبیعت را به جهان ماورای طبیعت؛ قلمرو دوگانهانگاری را به یگانهانگاری و...
مضمون عصیان " شکستن حد" است، حدی که خداوند برای آدمی تعیین کرده است؛ او با فراروی از این حد، آن را میشکند. این حد، " حد عقل" است. خداوند از یک سو به آدم( انسان) میگوید این حد را نشکن، و از سوی دیگر استعداد شکستن این حد را به او داده است. در دیالکتیک خواستن و نخواستن خداوند ، خواستن غالب است . خدا به آدم( انسان) میگوید از این " حد عقل" به فراسوی آن نرو چرا که هیچ نمیدانی زیر بار چه مسئولیت سنگین و پرمشقتی خواهی رفت( به تعبیر عمیق و تجربهشدهء شریعتی انسان پس از عصیان زیر بار مسئولیت جانکاه ساختن خویشتن خویش میرود) و نمیفهمی چقدر بر خود ظلم خواهی کرد. اما آدم( انسان) به این نهی خدا توجه نمیکند، که البته این ، چنانکه شریعتی نیز میگوید، جزو طرح خداوند و تقدیر آدمی است.
عصیان انسان دلایل متعددی دارد که از آن میان میتوان به ترکیب آگاهی و اراده آزاد در آدمی اشاره کرد که یکی از مهمترین دلایل آن است . گفتنی است عصیان تجربهای حسی است که روی میدهد بیآنکه آدمی در انتظارش باشد و از آن پیشآگاه باشد ؛ ناگهانی و غافلگیرکننده و سرزده پیش میآید.
🔸عصیان پیامدها و نتایج شگفتانگیز بسیاری دارد که طرح یکایک آنها در اینجا مقدور نیست . فقط به دو پیامد نزدیک و مهم آن اشاره میشود :
🔹۰۱ خودآگاهی( حکمت) . نخستین میوه عصیان با شکستن حد از سوی انسان و نزدیکشدن به درخت ممنوع حاصل میشود. انسان که به فرمان خدا نبابد به درخت خودآگاهی نزدیک شود، نزدیک میشود و با "چشیدن "[ میوه] درخت
خودآگاهی ( قرآن از چشیدن درخت سخن میگوید و نه از چشیدن میوه) از خواب غفلت بیدار میشودو به حکمت_ که متضاد غفلت است_ میرسد. نکته تاملبرانگیز این است که خداوند در قرآن به آدم و حوا میگوید به این درخت نزدیک نشوید( لا تقربا هذه الشجره) و نمیگوید میوه آن را نخورید، و در جایی دیگر میگوید آن دو از[میوه] درخت[ ممنوع] چشیدند( ذاقا الشجره) و نمیگوید از آن میوه خوردند( کُلا نیست، ذاقا است). شاید این " چشیدن" ( و نه خوردن) بیانگر آن باشد که انسان پس از عصیان در عالیترین مرحله خودآگاهی باز به خودآگاهی نسبی میرسد و نه مطلق . زیرا خودآگاهی مطلق قلمرو خداوند است که صفت بارزش " حکیم" ( خودآگاه) است و انسان هیچگاه به آن نمیرسد، فقط میتواند ذرهای از آن را پس از عصیان " بچشد".
🔸۰۲ هبوط . هبوط، به تعبیر اقبال لاهوری، " از حالی به حال دیگر رفتن است" ، که معلول نزدیکشدن به درخت خودآگاهی و چشیدن از میوه آن است، که خود محصول عصیان علیه " حد خدایی" است، و با سرزدن " شعله خودآگاهی" رخ مینماید . در واقع هبوط تجربه حسی و عینی تبدیل دوگانگی شخصیت انسان( شکاف میان عقل و دل) به یگانگی آن ( درآمیختن آن دو ) است. این یگانهشدن همه دوگانهپنداریها را بهطور نسبی( به دلیل نسبی بودن خود انسان) از میان میبرد و جهانی همبسته و درآمیخته از قلمروهای بهظاهر دوگانه را دربرابر چشمان میگشاید . از این لحظه به بعد قصه پرغصه تنهایی و غربت و رنجبودن و.... که شریعتی از آنها با درد و اشک سخن گفته است ، آغاز میشود و اینچنین انسان " میشود" و به " معرفت اشرف" میرسد .
#عصیان_انسان
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون
🆔@Shariati40
🖋امیر رضایی
🔸نخست به دو ملاحظه اشاره میشود:
ملاحظه اول: همه مفاهیم مربوط به انسان در قرآن این قابلیت را دارند که از حالت نظری به حالت تجربی درآیند و در نهایت درونی شوند . بنابراین تمام این مفاهیم ( مانند ایمان ، تزکیه ، عبادت و ... ) را باید بهمثابه رخدادهایی فهمید که در آدمی حادث میشوند_ و نه از پیش وجود دارند_ و سپس وجه نظری آنها وجودی نیز می شود.
🔹ملاحظه دوم : میدانیم که قرآن یک کل درهمتنیده و همبسته است و از منظر الهی هیچگونه دوگانگی میان آنچه در آن دوگانه مینماید از قبیل ماده و معنا، دنیا و آخرت ، روح و جسم ، عقل و قلب و ... وجود ندارد . فقط از منظر انسانی است که اینها دوگانه درک میشوند اما ذهن دوگانهانگار آدمی میتواند با عصیان، که آدمی را به قلمرو دیگری پرتاب میکند، از این دوگانهانگاریها رهایی یابد .
🔹عصیان یکی از مفاهیم کلیدی در اندیشه دینی است؛ میتوان آن را همچون پلی تصور کرد که دو قلمرو یا دو جهان و یا دو وضعیت بهظاهر دوگانه را به هم متصل میکند؛ قلمرو عقل را به دل؛ جهان طبیعت را به جهان ماورای طبیعت؛ قلمرو دوگانهانگاری را به یگانهانگاری و...
مضمون عصیان " شکستن حد" است، حدی که خداوند برای آدمی تعیین کرده است؛ او با فراروی از این حد، آن را میشکند. این حد، " حد عقل" است. خداوند از یک سو به آدم( انسان) میگوید این حد را نشکن، و از سوی دیگر استعداد شکستن این حد را به او داده است. در دیالکتیک خواستن و نخواستن خداوند ، خواستن غالب است . خدا به آدم( انسان) میگوید از این " حد عقل" به فراسوی آن نرو چرا که هیچ نمیدانی زیر بار چه مسئولیت سنگین و پرمشقتی خواهی رفت( به تعبیر عمیق و تجربهشدهء شریعتی انسان پس از عصیان زیر بار مسئولیت جانکاه ساختن خویشتن خویش میرود) و نمیفهمی چقدر بر خود ظلم خواهی کرد. اما آدم( انسان) به این نهی خدا توجه نمیکند، که البته این ، چنانکه شریعتی نیز میگوید، جزو طرح خداوند و تقدیر آدمی است.
عصیان انسان دلایل متعددی دارد که از آن میان میتوان به ترکیب آگاهی و اراده آزاد در آدمی اشاره کرد که یکی از مهمترین دلایل آن است . گفتنی است عصیان تجربهای حسی است که روی میدهد بیآنکه آدمی در انتظارش باشد و از آن پیشآگاه باشد ؛ ناگهانی و غافلگیرکننده و سرزده پیش میآید.
🔸عصیان پیامدها و نتایج شگفتانگیز بسیاری دارد که طرح یکایک آنها در اینجا مقدور نیست . فقط به دو پیامد نزدیک و مهم آن اشاره میشود :
🔹۰۱ خودآگاهی( حکمت) . نخستین میوه عصیان با شکستن حد از سوی انسان و نزدیکشدن به درخت ممنوع حاصل میشود. انسان که به فرمان خدا نبابد به درخت خودآگاهی نزدیک شود، نزدیک میشود و با "چشیدن "[ میوه] درخت
خودآگاهی ( قرآن از چشیدن درخت سخن میگوید و نه از چشیدن میوه) از خواب غفلت بیدار میشودو به حکمت_ که متضاد غفلت است_ میرسد. نکته تاملبرانگیز این است که خداوند در قرآن به آدم و حوا میگوید به این درخت نزدیک نشوید( لا تقربا هذه الشجره) و نمیگوید میوه آن را نخورید، و در جایی دیگر میگوید آن دو از[میوه] درخت[ ممنوع] چشیدند( ذاقا الشجره) و نمیگوید از آن میوه خوردند( کُلا نیست، ذاقا است). شاید این " چشیدن" ( و نه خوردن) بیانگر آن باشد که انسان پس از عصیان در عالیترین مرحله خودآگاهی باز به خودآگاهی نسبی میرسد و نه مطلق . زیرا خودآگاهی مطلق قلمرو خداوند است که صفت بارزش " حکیم" ( خودآگاه) است و انسان هیچگاه به آن نمیرسد، فقط میتواند ذرهای از آن را پس از عصیان " بچشد".
🔸۰۲ هبوط . هبوط، به تعبیر اقبال لاهوری، " از حالی به حال دیگر رفتن است" ، که معلول نزدیکشدن به درخت خودآگاهی و چشیدن از میوه آن است، که خود محصول عصیان علیه " حد خدایی" است، و با سرزدن " شعله خودآگاهی" رخ مینماید . در واقع هبوط تجربه حسی و عینی تبدیل دوگانگی شخصیت انسان( شکاف میان عقل و دل) به یگانگی آن ( درآمیختن آن دو ) است. این یگانهشدن همه دوگانهپنداریها را بهطور نسبی( به دلیل نسبی بودن خود انسان) از میان میبرد و جهانی همبسته و درآمیخته از قلمروهای بهظاهر دوگانه را دربرابر چشمان میگشاید . از این لحظه به بعد قصه پرغصه تنهایی و غربت و رنجبودن و.... که شریعتی از آنها با درد و اشک سخن گفته است ، آغاز میشود و اینچنین انسان " میشود" و به " معرفت اشرف" میرسد .
#عصیان_انسان
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون
🆔@Shariati40
🔷🔸چهار ویژگی سوسیالیسم از نظر شریعتی
🖋امیر رضایی
🔸۰۱ توحیدی . دقیقترین صفتی که میتوان با الهام از آرای شریعتی برای سوسیالیسم او برگزید، صفت توحیدی است . از دیدگاه او فقط جهاننگری توحیدی با سوسیالیسم سازگاری تام دارد، و دیگر جهاننگریها، بهویژه جهاننگری مادی_ دیالکتیکی مطلقا فاقد این سازگاریاند. توحید در جهان هستی توحید در جهان اجتماعی را توجیه میکند .
🔹صفت سوسیالیسم شریعتی توحیدی است ، نه معنوی ، نه اخلاقی و نه حتی عرفانی . زیرا توحید معنویت ، اخلاق و عرفان را به تنهایی در خود دارد و بهویژه پشتوانه فلسفی_ اعتقادی قدرتمندی برای تحقق توحید اجتماعی است که در هیچیک از این سه مفهوم به تنهایی چنین پشتوانهای وجود ندارد .
🔸۰۲ برآمده از قرآن و سنت . گاه سوسیالیسم و دین در اندیشه او بهگونهای تحلیل میشود که گویی این دو ، دو جزیره جدا و مستقل از یکدیگرند و فقط با راهی یا پلی باریک به هم متصل میشوند _ و البته گاهی هم متصل نمیشوند . در حالی که سوسیالیسم و دین ( سوسیالیسم و دینی که او باور داشت ) در اندیشه او درهمآمیخته و تفکیکناپذیرند. سوسیالیسم او ریشه در قرآن( قسط) و سنت پیامبر ( میثاق مدینه) دارد و اساسا با ادبیات و گفتمان دینی توجیه ، تفسیر و تبیین میشود. او معتقد است پیامبران ابراهیمی همگی مبشران و مبارزان راستین راه عدالت و آزادی در همه ساحتها بودهاند . بنابراین تا آنجا که بحث از سوسیالیسم شریعتی در میان است ، نمیتوان سوسیالیسم او را جدا از گفتمان دینی تحلیل کرد و در نهایت این دو را بهطور مکانیکی به هم متصل نمود .
🔹مقید به دموکراسی . از نظر شریعتی دو مفهوم سوسیالیسم ( برابری) و دموکراسی( شورا) همچون عدالت ( قسط) و آزادی( فلاح) درهمتنیدهاند به گونهای که نمیتوان تقدم و تاخر ارزشی و وجودی برایشان قائل شد. او سوسیالیسم و دموکراسی را مقید به یکدیگر میداند و معتقد است تحقق راستین یکی بدون دیگری ممکن نیست . تز عرفان، برابری و آزادی هم بیانگر این پیوستگی است . بنابراین میتوان گفت شریعتی به سوسیالیسم دموکراتیک توحیدی معتقد است که در آن هر سه مفهوم مکمل یکدیگرند . تاریخ نشان داده که تحقق جداگانه هر یک از این سه مفهوم میتواند به فاجعه بینجامد . حکومتهای بهظاهر سوسیالیستی استالین و مائو ( انسان قالبی) ، نظامهای دموکراتیک سرمایهداری غربی( انسان قلابی) و حکومتهای بنیادگرای داعشی و طالبانی ( انسان قالبی و هم قلابی) از مصادیق آن بهشمار میروند.
🔸۰۴ فلسفه زندگی . زمانی که چرایی و چگونگی و هدف زندگی سوسیالیسم یا برابری شود آرمان دین _ که پیامبران برای آن قیام کردند_ تحقق خواهد یافت . البته چنین وضعیتی بسیار آرمانی است و در دورترین چشمانداز تاریخی قرار دارد . اما برای اینکه " جهتگیری سوسیالیستی" فلسفه و هدف زندگی شود، لازم است برابری از طریق جد و جهد فراوان در بیرون از انسان علیه زر و زور و تزویر و هم در درون انسان علیه ترس و نفع و جهل بهتدریج پیش رود . در مبارزه درونی برای ریشهکن کردن این سه مانع بزرگ درونی تحقق سوسیالیسم ایمان میتواند نقشی اساسی ایفا کند . ایمان، که چشم گشودن به گوهر قدسی درون آدمی است و اتصال او را با امر قدسی برقرار میکند ، در سرزدن " انسان خودآگاه سوسیالیستی" استعداد فراوانی دارد زیرا ایمان_ که شریعتی در پارهای موارد از آن به عرفان تعبیر میکند_ " جان برابریخواه" میسازد تا آدمی را در مسیر تحقق سوسیالیسم بهمثابه " فلسفه زندگی" یاری رساند .
#سوسیالیسم
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
🆔@Shariati40
🖋امیر رضایی
🔸۰۱ توحیدی . دقیقترین صفتی که میتوان با الهام از آرای شریعتی برای سوسیالیسم او برگزید، صفت توحیدی است . از دیدگاه او فقط جهاننگری توحیدی با سوسیالیسم سازگاری تام دارد، و دیگر جهاننگریها، بهویژه جهاننگری مادی_ دیالکتیکی مطلقا فاقد این سازگاریاند. توحید در جهان هستی توحید در جهان اجتماعی را توجیه میکند .
🔹صفت سوسیالیسم شریعتی توحیدی است ، نه معنوی ، نه اخلاقی و نه حتی عرفانی . زیرا توحید معنویت ، اخلاق و عرفان را به تنهایی در خود دارد و بهویژه پشتوانه فلسفی_ اعتقادی قدرتمندی برای تحقق توحید اجتماعی است که در هیچیک از این سه مفهوم به تنهایی چنین پشتوانهای وجود ندارد .
🔸۰۲ برآمده از قرآن و سنت . گاه سوسیالیسم و دین در اندیشه او بهگونهای تحلیل میشود که گویی این دو ، دو جزیره جدا و مستقل از یکدیگرند و فقط با راهی یا پلی باریک به هم متصل میشوند _ و البته گاهی هم متصل نمیشوند . در حالی که سوسیالیسم و دین ( سوسیالیسم و دینی که او باور داشت ) در اندیشه او درهمآمیخته و تفکیکناپذیرند. سوسیالیسم او ریشه در قرآن( قسط) و سنت پیامبر ( میثاق مدینه) دارد و اساسا با ادبیات و گفتمان دینی توجیه ، تفسیر و تبیین میشود. او معتقد است پیامبران ابراهیمی همگی مبشران و مبارزان راستین راه عدالت و آزادی در همه ساحتها بودهاند . بنابراین تا آنجا که بحث از سوسیالیسم شریعتی در میان است ، نمیتوان سوسیالیسم او را جدا از گفتمان دینی تحلیل کرد و در نهایت این دو را بهطور مکانیکی به هم متصل نمود .
🔹مقید به دموکراسی . از نظر شریعتی دو مفهوم سوسیالیسم ( برابری) و دموکراسی( شورا) همچون عدالت ( قسط) و آزادی( فلاح) درهمتنیدهاند به گونهای که نمیتوان تقدم و تاخر ارزشی و وجودی برایشان قائل شد. او سوسیالیسم و دموکراسی را مقید به یکدیگر میداند و معتقد است تحقق راستین یکی بدون دیگری ممکن نیست . تز عرفان، برابری و آزادی هم بیانگر این پیوستگی است . بنابراین میتوان گفت شریعتی به سوسیالیسم دموکراتیک توحیدی معتقد است که در آن هر سه مفهوم مکمل یکدیگرند . تاریخ نشان داده که تحقق جداگانه هر یک از این سه مفهوم میتواند به فاجعه بینجامد . حکومتهای بهظاهر سوسیالیستی استالین و مائو ( انسان قالبی) ، نظامهای دموکراتیک سرمایهداری غربی( انسان قلابی) و حکومتهای بنیادگرای داعشی و طالبانی ( انسان قالبی و هم قلابی) از مصادیق آن بهشمار میروند.
🔸۰۴ فلسفه زندگی . زمانی که چرایی و چگونگی و هدف زندگی سوسیالیسم یا برابری شود آرمان دین _ که پیامبران برای آن قیام کردند_ تحقق خواهد یافت . البته چنین وضعیتی بسیار آرمانی است و در دورترین چشمانداز تاریخی قرار دارد . اما برای اینکه " جهتگیری سوسیالیستی" فلسفه و هدف زندگی شود، لازم است برابری از طریق جد و جهد فراوان در بیرون از انسان علیه زر و زور و تزویر و هم در درون انسان علیه ترس و نفع و جهل بهتدریج پیش رود . در مبارزه درونی برای ریشهکن کردن این سه مانع بزرگ درونی تحقق سوسیالیسم ایمان میتواند نقشی اساسی ایفا کند . ایمان، که چشم گشودن به گوهر قدسی درون آدمی است و اتصال او را با امر قدسی برقرار میکند ، در سرزدن " انسان خودآگاه سوسیالیستی" استعداد فراوانی دارد زیرا ایمان_ که شریعتی در پارهای موارد از آن به عرفان تعبیر میکند_ " جان برابریخواه" میسازد تا آدمی را در مسیر تحقق سوسیالیسم بهمثابه " فلسفه زندگی" یاری رساند .
#سوسیالیسم
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
🆔@Shariati40
🔷🔸حریت و فلاح ( آزادی و رهایی)
🖋امیر رضایی
🔸فقدان کلمهی حریت یا آزادی در قرآن میتواند سوالبرانگیز باشد. اگر مراد از آزادی، آزادیهای سیاسی و اجتماعی مانند آزادی بیان، تحزب، قلم، مذهب، عقیده و.... باشد، برای نبود آن در قرآن شاید بتوان دو دلیل اقامه کرد:
🔹اول . در صدر اسلام، اساسا آزادیها، بهویژه آزادی مذهب و عقیده، به دلیل عدم وجود انسداد، برای اذهان آن زمان موضوعیت چندانی نداشتند و از این رو قرآن نسبت به آنها ساکت است. این آزادیها تا قرن چهارم ادامه داشت و پس از آن از میان رفت. در واقع این سیر تحولات اجتماعی و بهویژه شکلگیری حکومتهای متمرکز استبدادی بوده است که به انواع آزادیها بهتدریج موضوعیت بخشیده است.
🔸دوم. قرآن از کلمهی فلاح( رستگاری یا رهایی) استفاده کرده که در مداری فراتر از آزادی قرار دارد. از آنجا که فلاح بهعنوان آرمان نهایی انسان، در تداوم آزادیها، در افق دوردست تاریخ بهصورت جمعی تحقق مییابد( تحقق فردی آن در هر دوره ممکن است)، قرآن از ذکر آزادی ( حریت) که در مداری پایینتر از فلاح است، خودداری کرده است .
🔹قرآن برای رسیدن به فلاح یا رهایی دستکم هفت طریق را نشان میدهد که اغلب در ساحت درونی انسان نیز ریشه دارند و این نشاندهندهی آن است که فلاح برخلاف آزادی بیان و تفسیری از دو ساحت وجودی و عقلی است.
🔸۰۱ ایمان. کسانی که ایمان میآورند " قطعا" به فلاح میرسند: قد افلح المومنون( مومنون، ۱) . ایمان، همانطور که از معنای لغویاش برمیآید، نوعی " اطمینان قلبی" به حضور و وجود " او" است.
🔹۰۲تزکیه. کسی که به شکوفایی نفس میپردازد " قطعا" رستگار میشود: قد افلح من زکیها( شمس، ۱). تزکیه از زکا( رشد و نمو) شکوفاندن آن نفس اطمینانبخش( مطمئنه) است.
🔸۰۳ استعلا. کسی که به دنبال تعالی است " قطعا" رستگار می شود: قد افلح الیوم من استعلی( طه، ۶۴). تعالیجویی یا والایش وجودی از طریق تزکیه موجب علو روح میشود.
🔹۰۴ تقوی. کسانی که پروای خدا را دارند باشد که رستگار شوند: واتقوا الله لعلکم تفلحون( بقره، ۱۸۹). تقوی از وقایه به معنی حفاظت و نگهداری از آن بذر مقدس درون آدمی است.
🔸۰۵ ذکر. خدا را بسیار یاد کنید، امید که رستگار شوید: واذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون( انفال، ۴۵). ذکر یادآوری آن چیزی است که انسان فراموش کرده است( انسان از نسیان) و آن همان " خودی" ( تعبیر اقبالی) پنهان در جان آدمی است.
🔹۰۶ توبه. ای مومنان، همگی به درگاه خدا توبه کنید، امید که رستگار شوید: توبوا الی الله جمیعا ایّه المومنون لعلکم تفلحون( نور، ۳۱) . توبه بازگشت است، بازگشت به همان " خود"ی که مایهی حیات جاودانه است.
🔸۰۷ خیر. کار خیر انجام دهید، باشد که رستگار شوید : وافعلوا الخیر لعلکم تفلحون( حج، ۷۷) . کار خیر نقش مهمی در خودسازی و تزکیه نفس دارد و رابطه معنوی با کانون روحانی هستی را تقویت میکند.
🔹البته قرآن از پنج گروهی که به فلاح نمیرسند نیز نام میبرد: ۰۱ستمکاران: لا یفلح الظالمون( انعام، ۲۱)؛ ۰۲ بزهکاران: لا یفلح المجرمون( یونس، ۱۷)؛ ۰۳ افسونگران: لا یفلح الساحرون( یونس، ۱۰)؛ ۰۴ کافران: لا یفلح الکافرون ( مومنون ، ۱۱۷)؛ ۰۵ دروغبندان بر خدا: الذین یفترون علی الله الکذب لا یفلحون( یونس، ۶۹).
🔸بدیهی است تحقق فلاح جمعی( رستگاری یا رهایی جمعی) که پیام نخستین دین بود( قولوا لا اله الا الله تفلحوا) از بستر تحقق انواع آزادیها و برابریهای انسانی میگذرد. و از این رو شریعتی مسئولیت روشنفکر را در یک جمله " کوفتن راه فلاح انسان" میداند. اگر جهتگیری آزادیها به سوی فلاح نباشد، بهطور طبیعی تبدیل به آوارگی میشوند( تعبیر شریعتی) اما اگر به سوی آن باشد، میتوان گفت انسان( جامعهی انسانی) با آزادی آغاز میشود و با فلاح به تمامیت خود میرسد.
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون
🆔 @Shariati40
🖋امیر رضایی
🔸فقدان کلمهی حریت یا آزادی در قرآن میتواند سوالبرانگیز باشد. اگر مراد از آزادی، آزادیهای سیاسی و اجتماعی مانند آزادی بیان، تحزب، قلم، مذهب، عقیده و.... باشد، برای نبود آن در قرآن شاید بتوان دو دلیل اقامه کرد:
🔹اول . در صدر اسلام، اساسا آزادیها، بهویژه آزادی مذهب و عقیده، به دلیل عدم وجود انسداد، برای اذهان آن زمان موضوعیت چندانی نداشتند و از این رو قرآن نسبت به آنها ساکت است. این آزادیها تا قرن چهارم ادامه داشت و پس از آن از میان رفت. در واقع این سیر تحولات اجتماعی و بهویژه شکلگیری حکومتهای متمرکز استبدادی بوده است که به انواع آزادیها بهتدریج موضوعیت بخشیده است.
🔸دوم. قرآن از کلمهی فلاح( رستگاری یا رهایی) استفاده کرده که در مداری فراتر از آزادی قرار دارد. از آنجا که فلاح بهعنوان آرمان نهایی انسان، در تداوم آزادیها، در افق دوردست تاریخ بهصورت جمعی تحقق مییابد( تحقق فردی آن در هر دوره ممکن است)، قرآن از ذکر آزادی ( حریت) که در مداری پایینتر از فلاح است، خودداری کرده است .
🔹قرآن برای رسیدن به فلاح یا رهایی دستکم هفت طریق را نشان میدهد که اغلب در ساحت درونی انسان نیز ریشه دارند و این نشاندهندهی آن است که فلاح برخلاف آزادی بیان و تفسیری از دو ساحت وجودی و عقلی است.
🔸۰۱ ایمان. کسانی که ایمان میآورند " قطعا" به فلاح میرسند: قد افلح المومنون( مومنون، ۱) . ایمان، همانطور که از معنای لغویاش برمیآید، نوعی " اطمینان قلبی" به حضور و وجود " او" است.
🔹۰۲تزکیه. کسی که به شکوفایی نفس میپردازد " قطعا" رستگار میشود: قد افلح من زکیها( شمس، ۱). تزکیه از زکا( رشد و نمو) شکوفاندن آن نفس اطمینانبخش( مطمئنه) است.
🔸۰۳ استعلا. کسی که به دنبال تعالی است " قطعا" رستگار می شود: قد افلح الیوم من استعلی( طه، ۶۴). تعالیجویی یا والایش وجودی از طریق تزکیه موجب علو روح میشود.
🔹۰۴ تقوی. کسانی که پروای خدا را دارند باشد که رستگار شوند: واتقوا الله لعلکم تفلحون( بقره، ۱۸۹). تقوی از وقایه به معنی حفاظت و نگهداری از آن بذر مقدس درون آدمی است.
🔸۰۵ ذکر. خدا را بسیار یاد کنید، امید که رستگار شوید: واذکروا الله کثیرا لعلکم تفلحون( انفال، ۴۵). ذکر یادآوری آن چیزی است که انسان فراموش کرده است( انسان از نسیان) و آن همان " خودی" ( تعبیر اقبالی) پنهان در جان آدمی است.
🔹۰۶ توبه. ای مومنان، همگی به درگاه خدا توبه کنید، امید که رستگار شوید: توبوا الی الله جمیعا ایّه المومنون لعلکم تفلحون( نور، ۳۱) . توبه بازگشت است، بازگشت به همان " خود"ی که مایهی حیات جاودانه است.
🔸۰۷ خیر. کار خیر انجام دهید، باشد که رستگار شوید : وافعلوا الخیر لعلکم تفلحون( حج، ۷۷) . کار خیر نقش مهمی در خودسازی و تزکیه نفس دارد و رابطه معنوی با کانون روحانی هستی را تقویت میکند.
🔹البته قرآن از پنج گروهی که به فلاح نمیرسند نیز نام میبرد: ۰۱ستمکاران: لا یفلح الظالمون( انعام، ۲۱)؛ ۰۲ بزهکاران: لا یفلح المجرمون( یونس، ۱۷)؛ ۰۳ افسونگران: لا یفلح الساحرون( یونس، ۱۰)؛ ۰۴ کافران: لا یفلح الکافرون ( مومنون ، ۱۱۷)؛ ۰۵ دروغبندان بر خدا: الذین یفترون علی الله الکذب لا یفلحون( یونس، ۶۹).
🔸بدیهی است تحقق فلاح جمعی( رستگاری یا رهایی جمعی) که پیام نخستین دین بود( قولوا لا اله الا الله تفلحوا) از بستر تحقق انواع آزادیها و برابریهای انسانی میگذرد. و از این رو شریعتی مسئولیت روشنفکر را در یک جمله " کوفتن راه فلاح انسان" میداند. اگر جهتگیری آزادیها به سوی فلاح نباشد، بهطور طبیعی تبدیل به آوارگی میشوند( تعبیر شریعتی) اما اگر به سوی آن باشد، میتوان گفت انسان( جامعهی انسانی) با آزادی آغاز میشود و با فلاح به تمامیت خود میرسد.
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون
🆔 @Shariati40
🔷🔸هبوط شریعتی
🖋امیر رضایی
🔸هبوط نقطه عطف زندگی شریعتی و چرخشی جوهری در ذهنیت و شخصیت او از سطح به عمق هستی پدیدههاست؛ هستی طبیعت، انسان ، دین و... اگر او هبوط نکرده بود بیگمان ما امروز میراث غنی او را در اختیار نداشتیم ؛ میراثی از خوانشهای نو ، بصیرتهای تازه، سرشار از افکار و اندیشههای بدیع و در یک کلمه خلق خلاق یک جهان ایمانی_ دینی نوین. میراثی که میتوان با الهام از آن افق فکری درخشانی را گشود که او بدان نه تنها امید که ایمان نیز داشت.
🔹عمر کوتاه اما پرشتاب و درنگناپذیر او را میتوان به دو دوره تقسیم کرد: دوره پیش از هبوط و دوره پس از هبوط. او ۲۸ سال از زندگی پربارش را در دوره پیشاهبوط و ۱۶ سال دیگر را در دوره پساهبوط سپری کرد. اتفاق ناگهانی و دگرگونساز هبوط زمانی که او در پاریس بود، رخ داد. داستان این رخداد شگفتانگیر را خود او در کویر، بهویژه در مقاله معبد، بهتلویح و تصریح بیان کرده است. هبوط ، که به تعبیر دقیق اقبال لاهوری" انتقال آدمیزاد است از حال آگاهی ساده به نخستین شعله خودآگاهی" ( احیاء ، ۹۹ ) شریعتی را از دنیایی که در آن میزیست به دنیای تازهای پرتاب کرد که اساسا با آن بیگانه بود و بنیادا با دنیای پیشیناش تفاوت داشت.
او از دنیایی که آن را در مقاله معبد
" شب" و " تاریکی" توصیف میکند، براثر هبوط به دنیای روز و روشنایی پرتاب میشود ؛ دنیایی پر از نور و رنگ و زیبایی و عظمت . او در این مرحله از قلمرو آگاهی( عقل ) با ضربهای ناگهانی عبور میکند و به قلمرو " خود" آگاهی( فراعقل) وارد میشود، جایی که در آن با امر قدسی، کانون روحانی وجود، مواجه میشود و در این مواجهه عشق، چشمه عشق قدسی در جانش سر باز میکند و " نگاه قدسی" در چشمانش گشوده میشود. از آن پس طبیعت و پدیدههای آن در نگاه او قدسی میشوند . عشق قدسی از یک سو رنج بودن، رنج تنها بودن، و از سوی دیگر رنج مردم، رنج مردم بییار و یاور را در او بیدار میکند. ایثار، که زاده چنین عشقی است ، او را سراسیمه و شتابان به سوی مردم میکشاند تا شاید از میان انبوه بیراههها راهی به رهایی باز کند . او ، برخلاف عرفا، که با نیروی عشق برآمده از عرفان به عرصه خلوت میروند، با قدرت عشق برآمده از ایمان به عرصه جلوت میآید تا پیام آگاهیبخش خود را که از عمق جان و از مرکز روشنایی وجودش دریافت کرده، ابلاغ کند. آگاهیای از جنس ایمان، نور ، امید به آیندهای لبالب از عدالت، آزادی و کرامت انسانی. او سالها در این آتش شور و شیدایی و عشق به معبود و مردم سوخت و سوخت تا خاکستر شد و اکنون خاکسترش بیتاب آن است که بار دیگر شعلهور شود .
#هبوط
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون
🆔 @Shariati40
🖋امیر رضایی
🔸هبوط نقطه عطف زندگی شریعتی و چرخشی جوهری در ذهنیت و شخصیت او از سطح به عمق هستی پدیدههاست؛ هستی طبیعت، انسان ، دین و... اگر او هبوط نکرده بود بیگمان ما امروز میراث غنی او را در اختیار نداشتیم ؛ میراثی از خوانشهای نو ، بصیرتهای تازه، سرشار از افکار و اندیشههای بدیع و در یک کلمه خلق خلاق یک جهان ایمانی_ دینی نوین. میراثی که میتوان با الهام از آن افق فکری درخشانی را گشود که او بدان نه تنها امید که ایمان نیز داشت.
🔹عمر کوتاه اما پرشتاب و درنگناپذیر او را میتوان به دو دوره تقسیم کرد: دوره پیش از هبوط و دوره پس از هبوط. او ۲۸ سال از زندگی پربارش را در دوره پیشاهبوط و ۱۶ سال دیگر را در دوره پساهبوط سپری کرد. اتفاق ناگهانی و دگرگونساز هبوط زمانی که او در پاریس بود، رخ داد. داستان این رخداد شگفتانگیر را خود او در کویر، بهویژه در مقاله معبد، بهتلویح و تصریح بیان کرده است. هبوط ، که به تعبیر دقیق اقبال لاهوری" انتقال آدمیزاد است از حال آگاهی ساده به نخستین شعله خودآگاهی" ( احیاء ، ۹۹ ) شریعتی را از دنیایی که در آن میزیست به دنیای تازهای پرتاب کرد که اساسا با آن بیگانه بود و بنیادا با دنیای پیشیناش تفاوت داشت.
او از دنیایی که آن را در مقاله معبد
" شب" و " تاریکی" توصیف میکند، براثر هبوط به دنیای روز و روشنایی پرتاب میشود ؛ دنیایی پر از نور و رنگ و زیبایی و عظمت . او در این مرحله از قلمرو آگاهی( عقل ) با ضربهای ناگهانی عبور میکند و به قلمرو " خود" آگاهی( فراعقل) وارد میشود، جایی که در آن با امر قدسی، کانون روحانی وجود، مواجه میشود و در این مواجهه عشق، چشمه عشق قدسی در جانش سر باز میکند و " نگاه قدسی" در چشمانش گشوده میشود. از آن پس طبیعت و پدیدههای آن در نگاه او قدسی میشوند . عشق قدسی از یک سو رنج بودن، رنج تنها بودن، و از سوی دیگر رنج مردم، رنج مردم بییار و یاور را در او بیدار میکند. ایثار، که زاده چنین عشقی است ، او را سراسیمه و شتابان به سوی مردم میکشاند تا شاید از میان انبوه بیراههها راهی به رهایی باز کند . او ، برخلاف عرفا، که با نیروی عشق برآمده از عرفان به عرصه خلوت میروند، با قدرت عشق برآمده از ایمان به عرصه جلوت میآید تا پیام آگاهیبخش خود را که از عمق جان و از مرکز روشنایی وجودش دریافت کرده، ابلاغ کند. آگاهیای از جنس ایمان، نور ، امید به آیندهای لبالب از عدالت، آزادی و کرامت انسانی. او سالها در این آتش شور و شیدایی و عشق به معبود و مردم سوخت و سوخت تا خاکستر شد و اکنون خاکسترش بیتاب آن است که بار دیگر شعلهور شود .
#هبوط
#یادداشت_اختصاصی
#امیر_رضایی
#اکنون
🆔 @Shariati40
🔷🔸تفاوت بازسازی فکر دینی
در اقبال و شریعتی
🖋امیر رضایی
🔸شریعتی و اقبال در وجوه مختلفی از جمله در تحلیل انسانشناسی، در دغدغه بازسازی فکر دینی و اصلاح دینی ، در عدالتخواهی و آزادیجویی و از همه مهمتر در تجربه عرفانی و ایمانی و... بسیار به هم شبیهاند ، آنقدر شبیه که شریعتی خود را بهدرستی در ادامه او تعریف میکند. با وجود این شباهت، رویکرد این دو روشنفکر و مصلح بزرگ اجتماعی در امر بازسازی فکر دینی تفاوتی با هم دارد که میتواند ناشی از عوامل گوناگون از جمله رشته تخصصی، محیط و پیشینه فرهنگی ، نوع تربیت مذهبی و... باشد.
🔹رویکرد اقبال در این بازسازی تماما شهودی- فلسفی است( منظور شهود وجودی است و نه شهود عقلی که امروز اصطلاحی است رایج به معنای درک عمیق عقلی) و همین مسئله دریافت اندیشه او را بسیار سخت و دیریاب کرده است.
او خدا ، طبیعت، انسان، زمان، مکان ، دین ، ایمان ، نیایش، عبادت و... را شهودی تفسیر و تبیین میکند؛ با الهام از قرآن، خدا را چیزی شبیه نور میبیند( میبیند، و نه میداند) ؛ طبیعت را رفتار خدا میفهمد؛ برای انسان" خود" ی قائل است که در اصل همان نفس آدمی و کانون روحانی اوست؛ زمان، زمان غیرتسلسلی، همان دهر یا خداست که اساسیتر از مکان است؛ خدا را نیز مکانمند میفهمد همانند مکانمندی نور شمع؛ دین را همان تجربه عرفانی میداند، تجربهای که ایمان بر آن استوار میشود؛ عبادت را یک کنش مستمر درونی تعریف میکند؛ و میگوید مهمترین منبع شناخت که اساس همه شناختهاست، تجربه عرفانی است و بدون آن هیچ شناخت راستینی حاصل نمیشود. خلاصه بنای رفیع بازسازی فکر دینی اقبال تقریبا بهطور کامل مبتنی بر تجربه شهودی است که بیش از آن که پیکر داشته باشد، جوهر دارد.
🔸اما رویکرد شریعتی در این بازسازی شهودی- اعتقادی است. او از تجربه شهودی یا عرفانی و یا دقیقتر، ایمانیاش _ به غیر از کویریات_ در انسانشناسی فلسفی، مناسک حج، نیایش، و تفسیر و تاویل بسیاری از واژگان قرآن از قبیل ایمان، عبادت، ذکر، قلب، توبه، تقوی، هبوط، فلاح، نفس، حکمت ، مشعر و... بهره گرفته است. او توحید را در مرکز جهانبینیاش به عنوان یک عقیده_ و نه فقط یک شهود_ قرار میدهد تا در پرتو اعتقاد به توحید بتوان هستی، تاریخ، جامعه و انسان را تفسیر و تبیین توحیدی کرد. تسری عقیده توحیدی به تاریخ و جامعه امیدآفرین و حرکتبخش است زیرا چشماندازی را ترسیم میکند که در آن انسان و جامعه، در فرایند بلندمدت تاریخی، امکان ظهور با سه ساحت عرفان، برابری وآزادی را پیدا میکنند.
🔸امر اعتقادی و امر شهودی در اندیشه شریعتی توازنی معقول دارند. به همین دلیل مخاطب دستکم میتواند با وجوه اعتقادی- عقلانی تفکر او ارتباط برقرار کرده و نسبت به آنها شناخت پیدا کند . در واقع همین وجه از اندیشه اوست که تاکنون شناخته شده است و وجه شهودیاش همچون وجه شهودی اندیشه اقبال تقریبا بهطور کامل مجهول و ناشناخته مانده است.
🔹این ترکیب متوازن دو وجه عرفانی_ عقلانی یا شهودی_ اعتقادی در بینش اومتاثر از بینش قرآن است که بر دو وجه " قلب_عقل" بهطور همزمان تاکید دارد. بنابراین رویکرد شریعتی در امر بازسازی
فکر دینی حالتی نیمهشهودی_ نیمهاعتقادی دارد و این متفاوت از رویکرد اقبال است که تماما شهودی_ فلسفی است . همین حالت نقطه درخشان و اثرگذار تفکر او بوده و هست، هرچند آن نیمه دیگر، که از قضا اساس تفکر او هم هست، افسوس که هنوز به اقلیم "کشف" نائل نیامده است.
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون
🆔 @Shariati40
در اقبال و شریعتی
🖋امیر رضایی
🔸شریعتی و اقبال در وجوه مختلفی از جمله در تحلیل انسانشناسی، در دغدغه بازسازی فکر دینی و اصلاح دینی ، در عدالتخواهی و آزادیجویی و از همه مهمتر در تجربه عرفانی و ایمانی و... بسیار به هم شبیهاند ، آنقدر شبیه که شریعتی خود را بهدرستی در ادامه او تعریف میکند. با وجود این شباهت، رویکرد این دو روشنفکر و مصلح بزرگ اجتماعی در امر بازسازی فکر دینی تفاوتی با هم دارد که میتواند ناشی از عوامل گوناگون از جمله رشته تخصصی، محیط و پیشینه فرهنگی ، نوع تربیت مذهبی و... باشد.
🔹رویکرد اقبال در این بازسازی تماما شهودی- فلسفی است( منظور شهود وجودی است و نه شهود عقلی که امروز اصطلاحی است رایج به معنای درک عمیق عقلی) و همین مسئله دریافت اندیشه او را بسیار سخت و دیریاب کرده است.
او خدا ، طبیعت، انسان، زمان، مکان ، دین ، ایمان ، نیایش، عبادت و... را شهودی تفسیر و تبیین میکند؛ با الهام از قرآن، خدا را چیزی شبیه نور میبیند( میبیند، و نه میداند) ؛ طبیعت را رفتار خدا میفهمد؛ برای انسان" خود" ی قائل است که در اصل همان نفس آدمی و کانون روحانی اوست؛ زمان، زمان غیرتسلسلی، همان دهر یا خداست که اساسیتر از مکان است؛ خدا را نیز مکانمند میفهمد همانند مکانمندی نور شمع؛ دین را همان تجربه عرفانی میداند، تجربهای که ایمان بر آن استوار میشود؛ عبادت را یک کنش مستمر درونی تعریف میکند؛ و میگوید مهمترین منبع شناخت که اساس همه شناختهاست، تجربه عرفانی است و بدون آن هیچ شناخت راستینی حاصل نمیشود. خلاصه بنای رفیع بازسازی فکر دینی اقبال تقریبا بهطور کامل مبتنی بر تجربه شهودی است که بیش از آن که پیکر داشته باشد، جوهر دارد.
🔸اما رویکرد شریعتی در این بازسازی شهودی- اعتقادی است. او از تجربه شهودی یا عرفانی و یا دقیقتر، ایمانیاش _ به غیر از کویریات_ در انسانشناسی فلسفی، مناسک حج، نیایش، و تفسیر و تاویل بسیاری از واژگان قرآن از قبیل ایمان، عبادت، ذکر، قلب، توبه، تقوی، هبوط، فلاح، نفس، حکمت ، مشعر و... بهره گرفته است. او توحید را در مرکز جهانبینیاش به عنوان یک عقیده_ و نه فقط یک شهود_ قرار میدهد تا در پرتو اعتقاد به توحید بتوان هستی، تاریخ، جامعه و انسان را تفسیر و تبیین توحیدی کرد. تسری عقیده توحیدی به تاریخ و جامعه امیدآفرین و حرکتبخش است زیرا چشماندازی را ترسیم میکند که در آن انسان و جامعه، در فرایند بلندمدت تاریخی، امکان ظهور با سه ساحت عرفان، برابری وآزادی را پیدا میکنند.
🔸امر اعتقادی و امر شهودی در اندیشه شریعتی توازنی معقول دارند. به همین دلیل مخاطب دستکم میتواند با وجوه اعتقادی- عقلانی تفکر او ارتباط برقرار کرده و نسبت به آنها شناخت پیدا کند . در واقع همین وجه از اندیشه اوست که تاکنون شناخته شده است و وجه شهودیاش همچون وجه شهودی اندیشه اقبال تقریبا بهطور کامل مجهول و ناشناخته مانده است.
🔹این ترکیب متوازن دو وجه عرفانی_ عقلانی یا شهودی_ اعتقادی در بینش اومتاثر از بینش قرآن است که بر دو وجه " قلب_عقل" بهطور همزمان تاکید دارد. بنابراین رویکرد شریعتی در امر بازسازی
فکر دینی حالتی نیمهشهودی_ نیمهاعتقادی دارد و این متفاوت از رویکرد اقبال است که تماما شهودی_ فلسفی است . همین حالت نقطه درخشان و اثرگذار تفکر او بوده و هست، هرچند آن نیمه دیگر، که از قضا اساس تفکر او هم هست، افسوس که هنوز به اقلیم "کشف" نائل نیامده است.
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون
🆔 @Shariati40
🔷🔸دو گونه خدا
🖋امیر رضایی
🔸در یک تقسیمبندی کلی شاید بتوان از دو گونه خدا سخن گفت: خدای ذهنی و خدای عینی. منظور از خدای ذهنی خدایی است که در ذهن تصور یا تفهم میشود. رایجترین و فراگیرترین خدا در طول تاریخ و در عرض جغرافیا خدای ذهنی بوده و هست. به میزانی که ذهن آدمی عمیقتر و قویتر میشود، خدا در ذهن تصور و تفهم بیشتری نیز پیدا میکند. از این رو تصور و تجسم خدا توسط فیلسوفان که اذهان پیچیدهتر و قویتری نسبت به دیگر افراد دارند، گستردهتر و ژرفتر است، با وجود این خدایشان همچنان ذهنی است. ما اینجا از خدای ذهنی که درک آن در هر سطح فکری و عقلی متفاوت از سطوح فکری و عقلی دیگر است، سخن نمیگوییم. به بیان دیگر، مراد ما از خدای ذهنی میزان و عمق درک و فهم آن نیست، بلکه مقصود آن است که انسان در هر سطحی از ذهنیت یا عقلانیت باشد، باز خدایش در چارچوب ذهن یا عقل باقی میماند و در نتیجه نقش تعیینکنندهای در شکلبخشیدن به شخصیت او و قوام آن بازی نمیکند، او را از زشتیها و بدیهای اخلاقی و رفتاری بهطور کامل باز نمیدارد، لذتهای معنوی و روحانی را به او نمیچشاند، " چشم دل" او را نمیگشاید تا جلوههای زیبای طبیعت خداوند را بنگرد، او را ناآرام و بیقرار نمیکند، چشمههای الهام و شادی را در درون او باز نمیکند، او را لطیف و مهربان و متواضع نمیسازد، او را عاشق و شیدای حقیقت، خیر و زیبایی نمیکند، او را به نفرت از فقر و جهل و ستم نمیکشاند و....
🔹یکی از دلایل جرم و جنایتهایی که در طی تاریخ از سوی خداباوران ادیان گوناگون صورت گرفته این است که خدایشان خدای ذهنی بوده است. خدای ذهنی در پارهای موارد نه تنها نقشی در جلوگیری از این جنایتها نداشته و ندارد، بلکه گاه مشوق و موید آنها هم بوده و هست. البته خدای ذهنی همیشه زمینهساز این نوع اعمال نیست، فقط نمیتواند مانع محکم و عبورناپذیری در برابر انجام این زشتیها و پلشتیها ایجاد کند.
اما خدای عینی خدایی است که در جان آدمی بهطور عینی حضور دارد و دستاندر کار تغییر بنیادی ذهنیت و شخصیت اوست. خدای عینی، بهویژه زمانی که برای او عینیت کاملی پیدا می کند و ارتباطش عمق و ژرفای بیشتری مییابد، از درون آدمی را تسلیم نیکیها و خوبیها میکند. به این دلیل که اینگونه خدا به وجدان زنده و بیدار او تبدیل میشود، امکان انجام هر کار غیرانسانی و غیراخلاقی را از او بهتدریج سلب میکند.
🔸خدای عینی گونه کاملا متفاوتی از خدای ذهنی است. میتوان تفاوتهای بسیاری را میان این دو برشمرد. برای نمونه خدای عینی در " نظر" ها حضور دارد، ولی خدای ذهنی از " نظر" ها غایب است. خدای عینی ، به تعبیر قرآن، رویتپذیر( ملاقیه) است ، اما خدای ذهنی غیرقابل رویت است. خدای عینی انسان را برمیانگیزد( بعث) ، اما خدای ذهنی در برانگیختن ناتوان است. خدای عینی با " شور زندگی" و " حیات طیبه" همراه است، اما خدای ذهنی لزوما واجد این ویژگیها نیست، خدای عینی مشوق علاقه به ایثار و عشق حقیقی به مردم است، اما خدای ذهنی قادر نیست که عشق راستین را بیافریند و....
🔹گفتنی است خدای ذهنی مقدم بر خدای عینی است و اساسا راه رسیدن به خدای عینی از رهگذر خدای ذهنی میگذرد. پیمودن این راه رسالت بزرگ و شاید تنها رسالت سرنوشتساز و رستگاریبخشی است که " فرزندان آدم" به آن فراخوانده شدهاند، ولی صد افسوس که اغلب فرزندان " راه پدر" را نمیروند.
#دو_گونه_خدا
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون
🆔 @Shariati40
🖋امیر رضایی
🔸در یک تقسیمبندی کلی شاید بتوان از دو گونه خدا سخن گفت: خدای ذهنی و خدای عینی. منظور از خدای ذهنی خدایی است که در ذهن تصور یا تفهم میشود. رایجترین و فراگیرترین خدا در طول تاریخ و در عرض جغرافیا خدای ذهنی بوده و هست. به میزانی که ذهن آدمی عمیقتر و قویتر میشود، خدا در ذهن تصور و تفهم بیشتری نیز پیدا میکند. از این رو تصور و تجسم خدا توسط فیلسوفان که اذهان پیچیدهتر و قویتری نسبت به دیگر افراد دارند، گستردهتر و ژرفتر است، با وجود این خدایشان همچنان ذهنی است. ما اینجا از خدای ذهنی که درک آن در هر سطح فکری و عقلی متفاوت از سطوح فکری و عقلی دیگر است، سخن نمیگوییم. به بیان دیگر، مراد ما از خدای ذهنی میزان و عمق درک و فهم آن نیست، بلکه مقصود آن است که انسان در هر سطحی از ذهنیت یا عقلانیت باشد، باز خدایش در چارچوب ذهن یا عقل باقی میماند و در نتیجه نقش تعیینکنندهای در شکلبخشیدن به شخصیت او و قوام آن بازی نمیکند، او را از زشتیها و بدیهای اخلاقی و رفتاری بهطور کامل باز نمیدارد، لذتهای معنوی و روحانی را به او نمیچشاند، " چشم دل" او را نمیگشاید تا جلوههای زیبای طبیعت خداوند را بنگرد، او را ناآرام و بیقرار نمیکند، چشمههای الهام و شادی را در درون او باز نمیکند، او را لطیف و مهربان و متواضع نمیسازد، او را عاشق و شیدای حقیقت، خیر و زیبایی نمیکند، او را به نفرت از فقر و جهل و ستم نمیکشاند و....
🔹یکی از دلایل جرم و جنایتهایی که در طی تاریخ از سوی خداباوران ادیان گوناگون صورت گرفته این است که خدایشان خدای ذهنی بوده است. خدای ذهنی در پارهای موارد نه تنها نقشی در جلوگیری از این جنایتها نداشته و ندارد، بلکه گاه مشوق و موید آنها هم بوده و هست. البته خدای ذهنی همیشه زمینهساز این نوع اعمال نیست، فقط نمیتواند مانع محکم و عبورناپذیری در برابر انجام این زشتیها و پلشتیها ایجاد کند.
اما خدای عینی خدایی است که در جان آدمی بهطور عینی حضور دارد و دستاندر کار تغییر بنیادی ذهنیت و شخصیت اوست. خدای عینی، بهویژه زمانی که برای او عینیت کاملی پیدا می کند و ارتباطش عمق و ژرفای بیشتری مییابد، از درون آدمی را تسلیم نیکیها و خوبیها میکند. به این دلیل که اینگونه خدا به وجدان زنده و بیدار او تبدیل میشود، امکان انجام هر کار غیرانسانی و غیراخلاقی را از او بهتدریج سلب میکند.
🔸خدای عینی گونه کاملا متفاوتی از خدای ذهنی است. میتوان تفاوتهای بسیاری را میان این دو برشمرد. برای نمونه خدای عینی در " نظر" ها حضور دارد، ولی خدای ذهنی از " نظر" ها غایب است. خدای عینی ، به تعبیر قرآن، رویتپذیر( ملاقیه) است ، اما خدای ذهنی غیرقابل رویت است. خدای عینی انسان را برمیانگیزد( بعث) ، اما خدای ذهنی در برانگیختن ناتوان است. خدای عینی با " شور زندگی" و " حیات طیبه" همراه است، اما خدای ذهنی لزوما واجد این ویژگیها نیست، خدای عینی مشوق علاقه به ایثار و عشق حقیقی به مردم است، اما خدای ذهنی قادر نیست که عشق راستین را بیافریند و....
🔹گفتنی است خدای ذهنی مقدم بر خدای عینی است و اساسا راه رسیدن به خدای عینی از رهگذر خدای ذهنی میگذرد. پیمودن این راه رسالت بزرگ و شاید تنها رسالت سرنوشتساز و رستگاریبخشی است که " فرزندان آدم" به آن فراخوانده شدهاند، ولی صد افسوس که اغلب فرزندان " راه پدر" را نمیروند.
#دو_گونه_خدا
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون
🆔 @Shariati40
Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
مجموعه سخنرانیهای سمینار شریعتی: دیروز، امروز، فردا (۱۱)
مجموعهی سوم/ پانل شریعتی و راز معنا
مدیر پانل: امیر یوسفی
۱/ سخنران: امیر رضایی
• عنوان سخنرانی: عرفان مومنانه و عرفان عاشقانه
(همراه با مقدمهی مدیر پانل)
➖
#شریعتی_دیروز_امروز_فردا
#سیامین_یادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
#امیر_یوسفی
#امیر_رضایی
🆔 @Shariati_SCF
مجموعهی سوم/ پانل شریعتی و راز معنا
مدیر پانل: امیر یوسفی
۱/ سخنران: امیر رضایی
• عنوان سخنرانی: عرفان مومنانه و عرفان عاشقانه
(همراه با مقدمهی مدیر پانل)
➖
#شریعتی_دیروز_امروز_فردا
#سیامین_یادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
#امیر_یوسفی
#امیر_رضایی
🆔 @Shariati_SCF