🔷🔆 از خون هابیل تا اماننامهی قابیل
✍ علی طهماسبی
🔸برای من این فصلِ سال، با هجوم خاطرهها همراه است. انگار نیرویی ناپیدا وادارم میکند نگاهی گذرا به پشت سر کنم، کجا بودم؟ کجا آمدم؟ چگونه بود این راه پر نشیب و فراز؟
🔸روزگار کودکیام را به یاد میآورم که با طبیعت جانی یگانه داشتم. همان طبیعت بودم، با چند پروانهی خوش و خط خال مدام میان بوتهها و گلها و دامنهی سبز دشت و کوه، گشت و گذار داشتم. از کشتار آدمها به دست یکدیگر چیزی نمیدانستم، بوی باروت و سلاح جنگی را نمیشناختم. برایم جعبهی مداد رنگی خریده بودند با یک دفتر چهل برگ. رنگ سرخ را با شقایق میشناختم. چه خبر داشتم که به روزگار جوانی باید از میان کشتههای جنگ هشت ساله و اعدامهای دسته جمعی عبور کنم؟ نمیدانستم که در میانسالی باید بر جنازهی حسین برازنده و مجید شریف هم نماز بخوانم. بر مزار هاله سحابی و هدا صابر بنشینم، کجا گمان میکردم که قتلهای زنجیرهای را در خوابهایم مرور کنم؟
🔹این سالها را با مدادهای رنگی دورانِ کودکی نمیتوان نقاشی کرد.
وقتی که هنوز ده دوازده سالی بیشتر نداشتم باز هم انگار بخشی از طبیعت بودم. عقابها را دوست داشتم. این بلند آشیانهای بلند پرواز بی آنکه راههای پر پیچ و خم درهای را طی کنند از قلهای به قلهی دیگر میرفتند. شاید همین بود که در رؤیاهای کودکیام گاهی عقاب میشدم، سبکبال در پهنهی آسمان، از چکادی به چکادی دیگر میرفتم. آن روزها هیچ نامی از زندان و سلول انفرادی در ذهنم نبود. حتی نمیدانستم که در همان روزها که مثل همین روزها بود حسین فاطمی را هم تیر باران میکنند.
🔹چند گامی یا بگو چند سالی بعد، به روزگارِ نوجوانی رسیده بودم، هنوز هم از فاجعه خبر نداشتم. همین بود که غزلهای عاشقانه میسرودم و ترانه میخواندم. انگار چکاوک شده بودم که در فصل بهار به شادمانی آواز میخواند و جست و خیز میکند. گمانم برای هرکس دیگری هم باید همین گونه تجربهها پیش آمده باشد، البته اگر کودک خیابانی یا مهاجر جنگ زده نبوده باشی.
🔸من و فاجعه، پا به پای هم پیش میآمدیم، اما انگار کاری به کار هم نداشتیم. شاید او مرا میدید اما من از او بیخبر بودم. هنوز هم عین طبیعتی بودم که بر خودش آگاه نیست.
🔹ناگهان که نه، اما اندک اندک اتفاق سهمگینی در شرف تکوین بود. مثل بخشی از داستان هبوط. مواجههای مبهم با واقعیتی پیچیده و گنگ. مثل مواجههی جانوری کنجکاو که به یک چیز تازه و عجیب چشم میدوزد. احتمالا از همین کنجکاوی است که آدمی با طبیعتِ محض فاصلهای پیدا میکند. طبیعت انگار دور زنان و رقص کنان خودش را تکرار میکند. زمانِ طبیعی، بیشتر زمانی دوٌار است. اگر هم تغییراتی داشته باشد بسیار به کندی انجام میگیرد و شاید بدون آگاهی از خویش. اما در واقعهی هبوط است که تاریخِ انسان از تاریخ طبیعت جدا میشود.
🔹من دشت سبز و خرمی را سراغ دارم که عین طبیعتِ محض است و کهن سال مردی را میشناسم که نام آن دشت سبز را "جنّت البقر و الحمار" نامیده بود.
🔸وقتی "بودنِ" انسان از "بودنِ" طبیعت فاصله میگیرد، داستانِ هبوط هم آغاز میشود و چیزی به نام تراژدی هم شکل میگیرد. یکی هابیل میشود و دیگری قابیل. یکی مقتول و دیگری ملعون.
🔹در اسطورههای دینی آمده است که قابیل از خداوند اماننامه گرفته است که هیچکس به خونخواهی هابیل، قابیل را نکشد.[1] بهگمان من این اماننامه برای توجیه بیگناهیِ قابیل نبود، برای آن بود که هابیل نقشِ قابیل را به خود نگیرد
🔸حالا هم قرار نیست که هابیلها از قابیلها انتقامی از جنس خون باز ستانند. قرار نیست که هابیل هم تبدیل به قابیل شود. در داستانی دیگری به نقل از هابیل آمده است که:
اگر دستت را براى كشتن من باز بگذاری، من دست خود را برای کشتن تو بهکار نخواهم گرفت.[2]
🔸شاید همین است که در زمانهی ما، نویسنده و هنرمند و شاعر نقش "هابیل" پیدا کرده است، نویسنده و هنرمندی که اهل انتقام خونین نیست، اهل تحقیر و تمسخر دیگران نیست و سلاحی جز قلم و کلام ندارد. مثل حسین برازنده، مثل مجید شریف، مثل پوینده و مختاری، مثل هاله و هدا، و مثل همهی آنان که با این تراژدی بزرگ مواجه بودند و هستند و میخواهند خون هابیل را به بردارش قابیل نشان دهند و بشناسانند.
#پاییز
#خونین
#هابیل
#نویسنده
#انتقام
#یادداشت
#نو_شریعتی
#اکنون_ما_شریعتی
✅ @tahmasbiali
🆔 @Shariati40
http://www.ali-tahmasbi.com/index.php/2015-08-15-17-23-52/212-2015-09-08-08-00-16
✍ علی طهماسبی
🔸برای من این فصلِ سال، با هجوم خاطرهها همراه است. انگار نیرویی ناپیدا وادارم میکند نگاهی گذرا به پشت سر کنم، کجا بودم؟ کجا آمدم؟ چگونه بود این راه پر نشیب و فراز؟
🔸روزگار کودکیام را به یاد میآورم که با طبیعت جانی یگانه داشتم. همان طبیعت بودم، با چند پروانهی خوش و خط خال مدام میان بوتهها و گلها و دامنهی سبز دشت و کوه، گشت و گذار داشتم. از کشتار آدمها به دست یکدیگر چیزی نمیدانستم، بوی باروت و سلاح جنگی را نمیشناختم. برایم جعبهی مداد رنگی خریده بودند با یک دفتر چهل برگ. رنگ سرخ را با شقایق میشناختم. چه خبر داشتم که به روزگار جوانی باید از میان کشتههای جنگ هشت ساله و اعدامهای دسته جمعی عبور کنم؟ نمیدانستم که در میانسالی باید بر جنازهی حسین برازنده و مجید شریف هم نماز بخوانم. بر مزار هاله سحابی و هدا صابر بنشینم، کجا گمان میکردم که قتلهای زنجیرهای را در خوابهایم مرور کنم؟
🔹این سالها را با مدادهای رنگی دورانِ کودکی نمیتوان نقاشی کرد.
وقتی که هنوز ده دوازده سالی بیشتر نداشتم باز هم انگار بخشی از طبیعت بودم. عقابها را دوست داشتم. این بلند آشیانهای بلند پرواز بی آنکه راههای پر پیچ و خم درهای را طی کنند از قلهای به قلهی دیگر میرفتند. شاید همین بود که در رؤیاهای کودکیام گاهی عقاب میشدم، سبکبال در پهنهی آسمان، از چکادی به چکادی دیگر میرفتم. آن روزها هیچ نامی از زندان و سلول انفرادی در ذهنم نبود. حتی نمیدانستم که در همان روزها که مثل همین روزها بود حسین فاطمی را هم تیر باران میکنند.
🔹چند گامی یا بگو چند سالی بعد، به روزگارِ نوجوانی رسیده بودم، هنوز هم از فاجعه خبر نداشتم. همین بود که غزلهای عاشقانه میسرودم و ترانه میخواندم. انگار چکاوک شده بودم که در فصل بهار به شادمانی آواز میخواند و جست و خیز میکند. گمانم برای هرکس دیگری هم باید همین گونه تجربهها پیش آمده باشد، البته اگر کودک خیابانی یا مهاجر جنگ زده نبوده باشی.
🔸من و فاجعه، پا به پای هم پیش میآمدیم، اما انگار کاری به کار هم نداشتیم. شاید او مرا میدید اما من از او بیخبر بودم. هنوز هم عین طبیعتی بودم که بر خودش آگاه نیست.
🔹ناگهان که نه، اما اندک اندک اتفاق سهمگینی در شرف تکوین بود. مثل بخشی از داستان هبوط. مواجههای مبهم با واقعیتی پیچیده و گنگ. مثل مواجههی جانوری کنجکاو که به یک چیز تازه و عجیب چشم میدوزد. احتمالا از همین کنجکاوی است که آدمی با طبیعتِ محض فاصلهای پیدا میکند. طبیعت انگار دور زنان و رقص کنان خودش را تکرار میکند. زمانِ طبیعی، بیشتر زمانی دوٌار است. اگر هم تغییراتی داشته باشد بسیار به کندی انجام میگیرد و شاید بدون آگاهی از خویش. اما در واقعهی هبوط است که تاریخِ انسان از تاریخ طبیعت جدا میشود.
🔹من دشت سبز و خرمی را سراغ دارم که عین طبیعتِ محض است و کهن سال مردی را میشناسم که نام آن دشت سبز را "جنّت البقر و الحمار" نامیده بود.
🔸وقتی "بودنِ" انسان از "بودنِ" طبیعت فاصله میگیرد، داستانِ هبوط هم آغاز میشود و چیزی به نام تراژدی هم شکل میگیرد. یکی هابیل میشود و دیگری قابیل. یکی مقتول و دیگری ملعون.
🔹در اسطورههای دینی آمده است که قابیل از خداوند اماننامه گرفته است که هیچکس به خونخواهی هابیل، قابیل را نکشد.[1] بهگمان من این اماننامه برای توجیه بیگناهیِ قابیل نبود، برای آن بود که هابیل نقشِ قابیل را به خود نگیرد
🔸حالا هم قرار نیست که هابیلها از قابیلها انتقامی از جنس خون باز ستانند. قرار نیست که هابیل هم تبدیل به قابیل شود. در داستانی دیگری به نقل از هابیل آمده است که:
اگر دستت را براى كشتن من باز بگذاری، من دست خود را برای کشتن تو بهکار نخواهم گرفت.[2]
🔸شاید همین است که در زمانهی ما، نویسنده و هنرمند و شاعر نقش "هابیل" پیدا کرده است، نویسنده و هنرمندی که اهل انتقام خونین نیست، اهل تحقیر و تمسخر دیگران نیست و سلاحی جز قلم و کلام ندارد. مثل حسین برازنده، مثل مجید شریف، مثل پوینده و مختاری، مثل هاله و هدا، و مثل همهی آنان که با این تراژدی بزرگ مواجه بودند و هستند و میخواهند خون هابیل را به بردارش قابیل نشان دهند و بشناسانند.
#پاییز
#خونین
#هابیل
#نویسنده
#انتقام
#یادداشت
#نو_شریعتی
#اکنون_ما_شریعتی
✅ @tahmasbiali
🆔 @Shariati40
http://www.ali-tahmasbi.com/index.php/2015-08-15-17-23-52/212-2015-09-08-08-00-16
Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
🔷🗒«ننویسنده»!
🖋 سوسن شریعتی
🔆«ننویسندگی !چه کار سخت و خستهکنندهای است! ...سه چهار روز است احساس میکنم که گویی به کار سخت و رنجآوری مشغولم، سختتر و تلختر از هر کاری، خستهکنندهتر از هر عملی، آن هم چه کاری! هیچ تعطیلبردار نیست. ساعتی و لحظهای بیکاری و استراحت ندارد. شبانهروزی است. یک دقیقه مهلت نمیدهد! بیطاقتم کرده است. در عمرم از کاری اینچنین کوفته نشدهام، اینچنین به فغانم نیاورده است. اصلاً هیچوقت نمیدانستم، احساس نکرده بودم که ننوشتن هم کاری است و حالا میفهمم که چه کار طاقتفرسایی است. سه چهار روز است که مداوم، بدون لحظهای بیکاری، دقیقهای استراحت دارم نمینویسم! امشب دیگر به زانو درآمدم. گفتم چند صفحهای استراحت کنم، چند سطری نفس بکشم و حالم که کمی بهتر شد باز بروم سر ننوشتن. »
📌(علی شریعتی-گفتگوهای تنهایی)
🔆شریعتی از سال های نوجوانی تا آخرین لحظات زندگی اش که در آغاز میانسالگی به پایان رسید با کلمات سر و کار داشته است: در مجموع بیست و سه سال؛ بیست و سه سالی که تعطیل بردار نبوده است : با نوشتن در روزنامه خراسان در دهه سی آغاز می شود و در سال 56 با نوشتن رساله های ممنوعه( خودسازی انقلابی)به پایان می رسد. مجموعه این بیست و سه سال می شود. حدود16000صفحه مطلب؛ از نامه نگاری گرفته تا شعر، از سخنرانی تا مکتوب؛ از ترجمه تا تألیف. او تا به آخر عمر به هر دری می زند برای شنیده شدن و خوانده شدن. اولین تمرین های او برای نوشتن در حوزه عمومی به روزنامه خراسان در دهه سی بر می گردد؛ حول و حوش بیست سالگی . در این ایام مقالات او هم به ادبیات ربطی پیدا می کنند و هم به حوزه دین (مکتب واسطه) ؛ هم شعر می گوید، هم ترجمه می کند( ابوذر، در نقد و ادب،..). در سال های اقامت در اروپا نیز کار به همین منوال است.
🔆او به نوشتن مقالات کوتاه در ارگان دانشجویان ایرانی «ایران آزاد» و «نامه پارسی» ادامه می دهد و البته ترجمه «نیایش» اثر الکسیس کارل. با ورود به ایران و در همان سال های آغازین اقامت در مشهد (نیمه دوم دهه چهل) نخستین اثر خود را به نام «کویر» به چاپ می رساند. «هبوط » نیز در همین ایام نوشته می شود و نیز تمامی متونی که پس از مرگش به نام «گفتگوهای تنهایی» به چاپ رسیده اند و البته باز هم مقالاتی در نشریات ادبی چون هیرمند. تا قبل از آغاز سخنرانی در حسینیه ارشاد در سن 33 سالگی هیچ کس او را به عنوان سخنران نمی شناسد. بیشترین آثار مکتوب او در فاصله زمانی میان ۴۷ تا ۵۲ نوشته شده اند و از قضا در زمانی که به عنوان سخنران در حسینیه ارشاد مشغول به ایراد سخن است. اما بر خلاف تصور عمومی از میان 6600 صفحه اثر مکتوب فقط 2228 صفحه به متون کویریاتی اختصاص دارد و ۴۳۷۲ صفحه باقیمانده به حوزه اندیشه، دین و جامعه مربوط می شود. (« ما و اقبال»، «بازگشت به کدام خویش»، «حج»، «نیایش»، «حسین وارث آدم» و...)شریعتی از سال ۴۷ در رفت و آمد مدام میان تهران و مشهد است و کمی پس از استقرار در تهران دستگیر می شود. زیست موقتی و نداشتن خلوتی مستقر بی تردید پراتیک نوشتن را تحت تاثیر این موقعیت اورژانسی قرار می دهد. شریعتی می نویسد علی رغم اضطرار و اضطراب، علی رغم دربدری، علی رغم زمان تنگ و نبود امکانات. چه چیز می نویسد؟ شطحیات؟ علمی-پژوهشی؟ مقید به فرمات دانشگاهی؟ رساله های ادبی؟ با رفرانس؟ از جنس اندیشه؟ از نوع دین؟
شریعتی به هنگام مرگ 43 سال داشت و از خود حدود 16000صفحه متن مکتوب و شفاهی برجای گذاشت. در این میان ۶۶۰۰ صفحه به آثار مکتوب او اختصاص دارد که به شکل کتاب، رساله، نامه و مقالات کوتاه به چاپ رسیده است. نه وقتی می نوشت نویسندگانی بود و نه وقتی سخنرانی می کرد وعظ. چهل سال بحث و گفتگو پیرامون بركات و ضربات اندیشه ها ي او براي من معاصر ايراني اين گفته را تأييد مي كند.
او یک ننویسنده بود!
#ننویسنده
#علی_شریعتی
#نویسنده
#آثار_مکتوب
#یادداشت
#سوسن_شریعتی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
📸عکس پیوست : دست نوشته علی شریعتی از گفتگوهای تنهایی
🖋 سوسن شریعتی
🔆«ننویسندگی !چه کار سخت و خستهکنندهای است! ...سه چهار روز است احساس میکنم که گویی به کار سخت و رنجآوری مشغولم، سختتر و تلختر از هر کاری، خستهکنندهتر از هر عملی، آن هم چه کاری! هیچ تعطیلبردار نیست. ساعتی و لحظهای بیکاری و استراحت ندارد. شبانهروزی است. یک دقیقه مهلت نمیدهد! بیطاقتم کرده است. در عمرم از کاری اینچنین کوفته نشدهام، اینچنین به فغانم نیاورده است. اصلاً هیچوقت نمیدانستم، احساس نکرده بودم که ننوشتن هم کاری است و حالا میفهمم که چه کار طاقتفرسایی است. سه چهار روز است که مداوم، بدون لحظهای بیکاری، دقیقهای استراحت دارم نمینویسم! امشب دیگر به زانو درآمدم. گفتم چند صفحهای استراحت کنم، چند سطری نفس بکشم و حالم که کمی بهتر شد باز بروم سر ننوشتن. »
📌(علی شریعتی-گفتگوهای تنهایی)
🔆شریعتی از سال های نوجوانی تا آخرین لحظات زندگی اش که در آغاز میانسالگی به پایان رسید با کلمات سر و کار داشته است: در مجموع بیست و سه سال؛ بیست و سه سالی که تعطیل بردار نبوده است : با نوشتن در روزنامه خراسان در دهه سی آغاز می شود و در سال 56 با نوشتن رساله های ممنوعه( خودسازی انقلابی)به پایان می رسد. مجموعه این بیست و سه سال می شود. حدود16000صفحه مطلب؛ از نامه نگاری گرفته تا شعر، از سخنرانی تا مکتوب؛ از ترجمه تا تألیف. او تا به آخر عمر به هر دری می زند برای شنیده شدن و خوانده شدن. اولین تمرین های او برای نوشتن در حوزه عمومی به روزنامه خراسان در دهه سی بر می گردد؛ حول و حوش بیست سالگی . در این ایام مقالات او هم به ادبیات ربطی پیدا می کنند و هم به حوزه دین (مکتب واسطه) ؛ هم شعر می گوید، هم ترجمه می کند( ابوذر، در نقد و ادب،..). در سال های اقامت در اروپا نیز کار به همین منوال است.
🔆او به نوشتن مقالات کوتاه در ارگان دانشجویان ایرانی «ایران آزاد» و «نامه پارسی» ادامه می دهد و البته ترجمه «نیایش» اثر الکسیس کارل. با ورود به ایران و در همان سال های آغازین اقامت در مشهد (نیمه دوم دهه چهل) نخستین اثر خود را به نام «کویر» به چاپ می رساند. «هبوط » نیز در همین ایام نوشته می شود و نیز تمامی متونی که پس از مرگش به نام «گفتگوهای تنهایی» به چاپ رسیده اند و البته باز هم مقالاتی در نشریات ادبی چون هیرمند. تا قبل از آغاز سخنرانی در حسینیه ارشاد در سن 33 سالگی هیچ کس او را به عنوان سخنران نمی شناسد. بیشترین آثار مکتوب او در فاصله زمانی میان ۴۷ تا ۵۲ نوشته شده اند و از قضا در زمانی که به عنوان سخنران در حسینیه ارشاد مشغول به ایراد سخن است. اما بر خلاف تصور عمومی از میان 6600 صفحه اثر مکتوب فقط 2228 صفحه به متون کویریاتی اختصاص دارد و ۴۳۷۲ صفحه باقیمانده به حوزه اندیشه، دین و جامعه مربوط می شود. (« ما و اقبال»، «بازگشت به کدام خویش»، «حج»، «نیایش»، «حسین وارث آدم» و...)شریعتی از سال ۴۷ در رفت و آمد مدام میان تهران و مشهد است و کمی پس از استقرار در تهران دستگیر می شود. زیست موقتی و نداشتن خلوتی مستقر بی تردید پراتیک نوشتن را تحت تاثیر این موقعیت اورژانسی قرار می دهد. شریعتی می نویسد علی رغم اضطرار و اضطراب، علی رغم دربدری، علی رغم زمان تنگ و نبود امکانات. چه چیز می نویسد؟ شطحیات؟ علمی-پژوهشی؟ مقید به فرمات دانشگاهی؟ رساله های ادبی؟ با رفرانس؟ از جنس اندیشه؟ از نوع دین؟
شریعتی به هنگام مرگ 43 سال داشت و از خود حدود 16000صفحه متن مکتوب و شفاهی برجای گذاشت. در این میان ۶۶۰۰ صفحه به آثار مکتوب او اختصاص دارد که به شکل کتاب، رساله، نامه و مقالات کوتاه به چاپ رسیده است. نه وقتی می نوشت نویسندگانی بود و نه وقتی سخنرانی می کرد وعظ. چهل سال بحث و گفتگو پیرامون بركات و ضربات اندیشه ها ي او براي من معاصر ايراني اين گفته را تأييد مي كند.
او یک ننویسنده بود!
#ننویسنده
#علی_شریعتی
#نویسنده
#آثار_مکتوب
#یادداشت
#سوسن_شریعتی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
📸عکس پیوست : دست نوشته علی شریعتی از گفتگوهای تنهایی
Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
🔷📸 نخستین چاپ کتاب کویر
🔆کتاب" کویر" در دو هزار نسخه در۲۹ اردیبهشت ۱۳۴۹ در چاپخانه طوس مشهد به چاپ رسید.
🔆شریعتی خود در مقدمه این کتاب می نویسد:
📌"این کتاب بث الشکوی های یک روح کویری است و این کویر، هم جهان من است و هم تاریخ من و هم میهن من و هم دل من، خویشتن غریب من، زیستن بایر و آتشناک من و بالاخره داستان من و این کویر تشنه و مرموز و گدازان و منتظر و غمگین "بودن"!(ص۲۰)
#آثار_مکتوب
#علی_شریعتی
#نویسنده
#کویر
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔆کتاب" کویر" در دو هزار نسخه در۲۹ اردیبهشت ۱۳۴۹ در چاپخانه طوس مشهد به چاپ رسید.
🔆شریعتی خود در مقدمه این کتاب می نویسد:
📌"این کتاب بث الشکوی های یک روح کویری است و این کویر، هم جهان من است و هم تاریخ من و هم میهن من و هم دل من، خویشتن غریب من، زیستن بایر و آتشناک من و بالاخره داستان من و این کویر تشنه و مرموز و گدازان و منتظر و غمگین "بودن"!(ص۲۰)
#آثار_مکتوب
#علی_شریعتی
#نویسنده
#کویر
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
🔷📸 نخستین جلد کتاب اسلام شناسی
🔆کتاب " اسلام شناسی" در تاریخ ۱۱ دی ماه ۱۳۴۷ در چاپخانه طوس مشهد در تیراژ دو هزار به چاپ می رسد.
🔆 بخش اعظم این کتاب ۶۲۷ صفحه ای دروس شریعتی در دانشکده ادبیات مشهد است که توسط دانشجویان ضبط می شده و به تمامی توسط شریعتی ویراستاری دوباره شده است. " سیمای محمد" تنها متن نوشته شده این مجموعه است که در کتاب " محمد خاتم پیامبران" قبل از این مجموعه به چاپ رسیده بوده است. شریعتی این کتاب را تقدیم می کند به:
🔆"کسانی که خود کاری نمی کنند و از اینکه دیگری کاری کند آزرده می شوند".
#آثار_مکتوب
#اسلام_شناسی
#نویسنده
#علی_شریعتی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔆کتاب " اسلام شناسی" در تاریخ ۱۱ دی ماه ۱۳۴۷ در چاپخانه طوس مشهد در تیراژ دو هزار به چاپ می رسد.
🔆 بخش اعظم این کتاب ۶۲۷ صفحه ای دروس شریعتی در دانشکده ادبیات مشهد است که توسط دانشجویان ضبط می شده و به تمامی توسط شریعتی ویراستاری دوباره شده است. " سیمای محمد" تنها متن نوشته شده این مجموعه است که در کتاب " محمد خاتم پیامبران" قبل از این مجموعه به چاپ رسیده بوده است. شریعتی این کتاب را تقدیم می کند به:
🔆"کسانی که خود کاری نمی کنند و از اینکه دیگری کاری کند آزرده می شوند".
#آثار_مکتوب
#اسلام_شناسی
#نویسنده
#علی_شریعتی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
🔷📸گفتگوهای تنهایی و شاندل
🔆«دفترهای خاکستری» و «دفترهای سبز» و… که به نام شاندل ذکر شده در حقیقت رنگهای کلاسورهایی است که شریعتی عادت داشت در آن نوشتههای تنهاییاش را بنویسد.
🔆شریعتی با خلق شخصیتی به نام «شاندل» او را نویسندهی کتابهایی به نام «گفتگوهای تنهایی» و… مینامد و در سخنرانیها و نیز دستنوشتههایش از او به عنوان نویسندهای تونسیتبار نام میبرد. «دفترهای خاکستری» و «دفترهای سبز» و… که به نام شاندل ذکر شده در حقیقت رنگهای کلاسورهایی است که او عادت داشت در آن نوشتههای تنهاییاش را بنویسد.
#گفتگوهای_تنهایی
#شاندل
#شریعتی
#نویسنده
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔆«دفترهای خاکستری» و «دفترهای سبز» و… که به نام شاندل ذکر شده در حقیقت رنگهای کلاسورهایی است که شریعتی عادت داشت در آن نوشتههای تنهاییاش را بنویسد.
🔆شریعتی با خلق شخصیتی به نام «شاندل» او را نویسندهی کتابهایی به نام «گفتگوهای تنهایی» و… مینامد و در سخنرانیها و نیز دستنوشتههایش از او به عنوان نویسندهای تونسیتبار نام میبرد. «دفترهای خاکستری» و «دفترهای سبز» و… که به نام شاندل ذکر شده در حقیقت رنگهای کلاسورهایی است که او عادت داشت در آن نوشتههای تنهاییاش را بنویسد.
#گفتگوهای_تنهایی
#شاندل
#شریعتی
#نویسنده
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
Forwarded from انگاره | رسانه علوم اجتماعی و سیاستگذاری اجتماعی
✅ چشمانِ بستهی عصیانِ متافیزیکی-تاریخی بر عصیانِ الهیاتی
🖋 نرگس سوری
📍 ماکس وبر در بحث از "افسونزدایی" که در وهلهی اول چنین به نظر میرسد که یک ویژگی بارز دنیای عقلانی شدهی مدرن است، بر این مسئله اساسی تأکید میکند که روند عظیم افسونزدایی از جهان در تاریخ مذاهب با پیامبرانِ عبرانی آغاز شد؛ چراکه این پیامبرانِ کاریزماتیک در جدال با دین عامه یا آنچه وبر از آن تحت عنوان دینِ طبقهی دهقان یاد میکند به نفی اعتقادات جادویی پرداختند و کلیه شیوههای جادویی برای رستگاری را به مثابهی "خرافه و گناه" نفی کردند.
مشابه این منطق نظری را در مورد مسئلهی "عصیان" که به زعم آلبر کامو خصیصه بارز دورهی مدرن در دو قرن اخیر است،می توان به کار بست. او طبق نظر شلر میپذیرد که در سایهی نظریهی سیاسی آزادی، آگاهی بشر نسبت خود و حقوق طبیعیاش بیشتر شده است. این آگاهی نسبت به خویشتن منشأ ناخشنودیهایی شده که عصیان انسان مدرن را میتوان در آن ردیابی کرد
🔸 ادامه نوشته را در انگاره بخوانید 🔻
📎 https://engare.net/?p=8312
#نویسنده_مهمان
📺 رسانه شمایید. لطفا به اشتراک بگذارید.
🔶 انگاره: رسانه جامعه و جامعهخوانها
🔷 @EngareNet
🖋 نرگس سوری
📍 ماکس وبر در بحث از "افسونزدایی" که در وهلهی اول چنین به نظر میرسد که یک ویژگی بارز دنیای عقلانی شدهی مدرن است، بر این مسئله اساسی تأکید میکند که روند عظیم افسونزدایی از جهان در تاریخ مذاهب با پیامبرانِ عبرانی آغاز شد؛ چراکه این پیامبرانِ کاریزماتیک در جدال با دین عامه یا آنچه وبر از آن تحت عنوان دینِ طبقهی دهقان یاد میکند به نفی اعتقادات جادویی پرداختند و کلیه شیوههای جادویی برای رستگاری را به مثابهی "خرافه و گناه" نفی کردند.
مشابه این منطق نظری را در مورد مسئلهی "عصیان" که به زعم آلبر کامو خصیصه بارز دورهی مدرن در دو قرن اخیر است،می توان به کار بست. او طبق نظر شلر میپذیرد که در سایهی نظریهی سیاسی آزادی، آگاهی بشر نسبت خود و حقوق طبیعیاش بیشتر شده است. این آگاهی نسبت به خویشتن منشأ ناخشنودیهایی شده که عصیان انسان مدرن را میتوان در آن ردیابی کرد
🔸 ادامه نوشته را در انگاره بخوانید 🔻
📎 https://engare.net/?p=8312
#نویسنده_مهمان
📺 رسانه شمایید. لطفا به اشتراک بگذارید.
🔶 انگاره: رسانه جامعه و جامعهخوانها
🔷 @EngareNet
Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
🔷🔆قلم توتم من است.
🖋علی شریعتی
🔆...قلم توتم من است، توتم ماست. به قلمم سوگند، به خون سیاهی که از حلقومش میچکد سوگند، به رشحهی خونی که از زبانش میتراود سوگند، به ضجههای دردی که از سینهاش برمیآید سوگند... که توتم مقدسم را نمیفروشم، نمیکشم، گوشت و خونش را نمیخورم، به دست زورش تسلیم نمیکنم، به کیسهی زرش نمیبخشم، به سرانگشت تزویرش نمیسپارم. دستم را قلم میکنم و قلمم را از دست نميگذارم. چشمهایم را کور میکنم، گوشهایم را کر میکنم، پاهایم را میشکنم، انگشتانم را بندبند میبرم، سینهام را میشکافم، قلبم را میکشم، حتی زبانم را میبرم و لبم را میدوزم...اما قلمم را به بیگانه نمیدهم.
به جان او سوگند که جانم را فدیهاش میکنم، اسماعیلم را قربانیاش میکنم. به خون سیاه او سوگند که در غدیر خون سرخم غوطه میخورم. به فرمان او، هرجا مرا بخواند، هرجا مرا براند، هرچه از من بخواهد، در طاعتش درنگ نمیکنم.
قلم توتم من است، امانت روحالقدس من است، ودیعهی مریم پاک من است، صلیب مقدس من است. در وفای او اسیر قیصر نمیشوم، زرخرید یهود نمیشوم، تسلیم فریسیان نمیشوم. بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلمم به صلیبم کشند، به چهار میخم کوبند، تا او که استوانهی حیاتم بوده است، صلیب مرگم شود، شاهد رسالتم گردد، گواه شهادتم باشد، تا خدا ببیند که به نامجويي بر قلمم بالا نرفتهام، تا خلق بداند که به کامجويي بر سفرهی گوشت حرام توتمم ننشستهام، تا زور بداند، زر بداند و تزویر بداند که امانت خدا را فرعونیان نمیتوانند از من گرفت، ودیعهی عشق را قارونیان نمیتوانند از من خرید و یادگار رسالت را بلعمیان نمیتوانند از من ربود...
...هر کسی را، هر قبیلهای را توتمی است. توتم من، توتم قبیلهی من قلم است.
🔆قلم زبان خداست، قلم امانت آدم است. قلم ودیعهی عشق است. هر کسی را توتمی است.
و قلم توتم من است.
و قلم توتم ماست.
📌مشهد، 1347
( توتم پرستی-علی شریعتی. م.آ. ۱۳)
#توتم
#قلم
#نویسنده
#علی_شریعتی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔆طرح: فرهاد آرام راد
🖋علی شریعتی
🔆...قلم توتم من است، توتم ماست. به قلمم سوگند، به خون سیاهی که از حلقومش میچکد سوگند، به رشحهی خونی که از زبانش میتراود سوگند، به ضجههای دردی که از سینهاش برمیآید سوگند... که توتم مقدسم را نمیفروشم، نمیکشم، گوشت و خونش را نمیخورم، به دست زورش تسلیم نمیکنم، به کیسهی زرش نمیبخشم، به سرانگشت تزویرش نمیسپارم. دستم را قلم میکنم و قلمم را از دست نميگذارم. چشمهایم را کور میکنم، گوشهایم را کر میکنم، پاهایم را میشکنم، انگشتانم را بندبند میبرم، سینهام را میشکافم، قلبم را میکشم، حتی زبانم را میبرم و لبم را میدوزم...اما قلمم را به بیگانه نمیدهم.
به جان او سوگند که جانم را فدیهاش میکنم، اسماعیلم را قربانیاش میکنم. به خون سیاه او سوگند که در غدیر خون سرخم غوطه میخورم. به فرمان او، هرجا مرا بخواند، هرجا مرا براند، هرچه از من بخواهد، در طاعتش درنگ نمیکنم.
قلم توتم من است، امانت روحالقدس من است، ودیعهی مریم پاک من است، صلیب مقدس من است. در وفای او اسیر قیصر نمیشوم، زرخرید یهود نمیشوم، تسلیم فریسیان نمیشوم. بگذار بر قامت بلند و راستین و استوار قلمم به صلیبم کشند، به چهار میخم کوبند، تا او که استوانهی حیاتم بوده است، صلیب مرگم شود، شاهد رسالتم گردد، گواه شهادتم باشد، تا خدا ببیند که به نامجويي بر قلمم بالا نرفتهام، تا خلق بداند که به کامجويي بر سفرهی گوشت حرام توتمم ننشستهام، تا زور بداند، زر بداند و تزویر بداند که امانت خدا را فرعونیان نمیتوانند از من گرفت، ودیعهی عشق را قارونیان نمیتوانند از من خرید و یادگار رسالت را بلعمیان نمیتوانند از من ربود...
...هر کسی را، هر قبیلهای را توتمی است. توتم من، توتم قبیلهی من قلم است.
🔆قلم زبان خداست، قلم امانت آدم است. قلم ودیعهی عشق است. هر کسی را توتمی است.
و قلم توتم من است.
و قلم توتم ماست.
📌مشهد، 1347
( توتم پرستی-علی شریعتی. م.آ. ۱۳)
#توتم
#قلم
#نویسنده
#علی_شریعتی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔆طرح: فرهاد آرام راد