🔷🔸عصیان انسان
🖋امیر رضایی
🔸نخست به دو ملاحظه اشاره میشود:
ملاحظه اول: همه مفاهیم مربوط به انسان در قرآن این قابلیت را دارند که از حالت نظری به حالت تجربی درآیند و در نهایت درونی شوند . بنابراین تمام این مفاهیم ( مانند ایمان ، تزکیه ، عبادت و ... ) را باید بهمثابه رخدادهایی فهمید که در آدمی حادث میشوند_ و نه از پیش وجود دارند_ و سپس وجه نظری آنها وجودی نیز می شود.
🔹ملاحظه دوم : میدانیم که قرآن یک کل درهمتنیده و همبسته است و از منظر الهی هیچگونه دوگانگی میان آنچه در آن دوگانه مینماید از قبیل ماده و معنا، دنیا و آخرت ، روح و جسم ، عقل و قلب و ... وجود ندارد . فقط از منظر انسانی است که اینها دوگانه درک میشوند اما ذهن دوگانهانگار آدمی میتواند با عصیان، که آدمی را به قلمرو دیگری پرتاب میکند، از این دوگانهانگاریها رهایی یابد .
🔹عصیان یکی از مفاهیم کلیدی در اندیشه دینی است؛ میتوان آن را همچون پلی تصور کرد که دو قلمرو یا دو جهان و یا دو وضعیت بهظاهر دوگانه را به هم متصل میکند؛ قلمرو عقل را به دل؛ جهان طبیعت را به جهان ماورای طبیعت؛ قلمرو دوگانهانگاری را به یگانهانگاری و...
مضمون عصیان " شکستن حد" است، حدی که خداوند برای آدمی تعیین کرده است؛ او با فراروی از این حد، آن را میشکند. این حد، " حد عقل" است. خداوند از یک سو به آدم( انسان) میگوید این حد را نشکن، و از سوی دیگر استعداد شکستن این حد را به او داده است. در دیالکتیک خواستن و نخواستن خداوند ، خواستن غالب است . خدا به آدم( انسان) میگوید از این " حد عقل" به فراسوی آن نرو چرا که هیچ نمیدانی زیر بار چه مسئولیت سنگین و پرمشقتی خواهی رفت( به تعبیر عمیق و تجربهشدهء شریعتی انسان پس از عصیان زیر بار مسئولیت جانکاه ساختن خویشتن خویش میرود) و نمیفهمی چقدر بر خود ظلم خواهی کرد. اما آدم( انسان) به این نهی خدا توجه نمیکند، که البته این ، چنانکه شریعتی نیز میگوید، جزو طرح خداوند و تقدیر آدمی است.
عصیان انسان دلایل متعددی دارد که از آن میان میتوان به ترکیب آگاهی و اراده آزاد در آدمی اشاره کرد که یکی از مهمترین دلایل آن است . گفتنی است عصیان تجربهای حسی است که روی میدهد بیآنکه آدمی در انتظارش باشد و از آن پیشآگاه باشد ؛ ناگهانی و غافلگیرکننده و سرزده پیش میآید.
🔸عصیان پیامدها و نتایج شگفتانگیز بسیاری دارد که طرح یکایک آنها در اینجا مقدور نیست . فقط به دو پیامد نزدیک و مهم آن اشاره میشود :
🔹۰۱ خودآگاهی( حکمت) . نخستین میوه عصیان با شکستن حد از سوی انسان و نزدیکشدن به درخت ممنوع حاصل میشود. انسان که به فرمان خدا نبابد به درخت خودآگاهی نزدیک شود، نزدیک میشود و با "چشیدن "[ میوه] درخت
خودآگاهی ( قرآن از چشیدن درخت سخن میگوید و نه از چشیدن میوه) از خواب غفلت بیدار میشودو به حکمت_ که متضاد غفلت است_ میرسد. نکته تاملبرانگیز این است که خداوند در قرآن به آدم و حوا میگوید به این درخت نزدیک نشوید( لا تقربا هذه الشجره) و نمیگوید میوه آن را نخورید، و در جایی دیگر میگوید آن دو از[میوه] درخت[ ممنوع] چشیدند( ذاقا الشجره) و نمیگوید از آن میوه خوردند( کُلا نیست، ذاقا است). شاید این " چشیدن" ( و نه خوردن) بیانگر آن باشد که انسان پس از عصیان در عالیترین مرحله خودآگاهی باز به خودآگاهی نسبی میرسد و نه مطلق . زیرا خودآگاهی مطلق قلمرو خداوند است که صفت بارزش " حکیم" ( خودآگاه) است و انسان هیچگاه به آن نمیرسد، فقط میتواند ذرهای از آن را پس از عصیان " بچشد".
🔸۰۲ هبوط . هبوط، به تعبیر اقبال لاهوری، " از حالی به حال دیگر رفتن است" ، که معلول نزدیکشدن به درخت خودآگاهی و چشیدن از میوه آن است، که خود محصول عصیان علیه " حد خدایی" است، و با سرزدن " شعله خودآگاهی" رخ مینماید . در واقع هبوط تجربه حسی و عینی تبدیل دوگانگی شخصیت انسان( شکاف میان عقل و دل) به یگانگی آن ( درآمیختن آن دو ) است. این یگانهشدن همه دوگانهپنداریها را بهطور نسبی( به دلیل نسبی بودن خود انسان) از میان میبرد و جهانی همبسته و درآمیخته از قلمروهای بهظاهر دوگانه را دربرابر چشمان میگشاید . از این لحظه به بعد قصه پرغصه تنهایی و غربت و رنجبودن و.... که شریعتی از آنها با درد و اشک سخن گفته است ، آغاز میشود و اینچنین انسان " میشود" و به " معرفت اشرف" میرسد .
#عصیان_انسان
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون
🆔@Shariati40
🖋امیر رضایی
🔸نخست به دو ملاحظه اشاره میشود:
ملاحظه اول: همه مفاهیم مربوط به انسان در قرآن این قابلیت را دارند که از حالت نظری به حالت تجربی درآیند و در نهایت درونی شوند . بنابراین تمام این مفاهیم ( مانند ایمان ، تزکیه ، عبادت و ... ) را باید بهمثابه رخدادهایی فهمید که در آدمی حادث میشوند_ و نه از پیش وجود دارند_ و سپس وجه نظری آنها وجودی نیز می شود.
🔹ملاحظه دوم : میدانیم که قرآن یک کل درهمتنیده و همبسته است و از منظر الهی هیچگونه دوگانگی میان آنچه در آن دوگانه مینماید از قبیل ماده و معنا، دنیا و آخرت ، روح و جسم ، عقل و قلب و ... وجود ندارد . فقط از منظر انسانی است که اینها دوگانه درک میشوند اما ذهن دوگانهانگار آدمی میتواند با عصیان، که آدمی را به قلمرو دیگری پرتاب میکند، از این دوگانهانگاریها رهایی یابد .
🔹عصیان یکی از مفاهیم کلیدی در اندیشه دینی است؛ میتوان آن را همچون پلی تصور کرد که دو قلمرو یا دو جهان و یا دو وضعیت بهظاهر دوگانه را به هم متصل میکند؛ قلمرو عقل را به دل؛ جهان طبیعت را به جهان ماورای طبیعت؛ قلمرو دوگانهانگاری را به یگانهانگاری و...
مضمون عصیان " شکستن حد" است، حدی که خداوند برای آدمی تعیین کرده است؛ او با فراروی از این حد، آن را میشکند. این حد، " حد عقل" است. خداوند از یک سو به آدم( انسان) میگوید این حد را نشکن، و از سوی دیگر استعداد شکستن این حد را به او داده است. در دیالکتیک خواستن و نخواستن خداوند ، خواستن غالب است . خدا به آدم( انسان) میگوید از این " حد عقل" به فراسوی آن نرو چرا که هیچ نمیدانی زیر بار چه مسئولیت سنگین و پرمشقتی خواهی رفت( به تعبیر عمیق و تجربهشدهء شریعتی انسان پس از عصیان زیر بار مسئولیت جانکاه ساختن خویشتن خویش میرود) و نمیفهمی چقدر بر خود ظلم خواهی کرد. اما آدم( انسان) به این نهی خدا توجه نمیکند، که البته این ، چنانکه شریعتی نیز میگوید، جزو طرح خداوند و تقدیر آدمی است.
عصیان انسان دلایل متعددی دارد که از آن میان میتوان به ترکیب آگاهی و اراده آزاد در آدمی اشاره کرد که یکی از مهمترین دلایل آن است . گفتنی است عصیان تجربهای حسی است که روی میدهد بیآنکه آدمی در انتظارش باشد و از آن پیشآگاه باشد ؛ ناگهانی و غافلگیرکننده و سرزده پیش میآید.
🔸عصیان پیامدها و نتایج شگفتانگیز بسیاری دارد که طرح یکایک آنها در اینجا مقدور نیست . فقط به دو پیامد نزدیک و مهم آن اشاره میشود :
🔹۰۱ خودآگاهی( حکمت) . نخستین میوه عصیان با شکستن حد از سوی انسان و نزدیکشدن به درخت ممنوع حاصل میشود. انسان که به فرمان خدا نبابد به درخت خودآگاهی نزدیک شود، نزدیک میشود و با "چشیدن "[ میوه] درخت
خودآگاهی ( قرآن از چشیدن درخت سخن میگوید و نه از چشیدن میوه) از خواب غفلت بیدار میشودو به حکمت_ که متضاد غفلت است_ میرسد. نکته تاملبرانگیز این است که خداوند در قرآن به آدم و حوا میگوید به این درخت نزدیک نشوید( لا تقربا هذه الشجره) و نمیگوید میوه آن را نخورید، و در جایی دیگر میگوید آن دو از[میوه] درخت[ ممنوع] چشیدند( ذاقا الشجره) و نمیگوید از آن میوه خوردند( کُلا نیست، ذاقا است). شاید این " چشیدن" ( و نه خوردن) بیانگر آن باشد که انسان پس از عصیان در عالیترین مرحله خودآگاهی باز به خودآگاهی نسبی میرسد و نه مطلق . زیرا خودآگاهی مطلق قلمرو خداوند است که صفت بارزش " حکیم" ( خودآگاه) است و انسان هیچگاه به آن نمیرسد، فقط میتواند ذرهای از آن را پس از عصیان " بچشد".
🔸۰۲ هبوط . هبوط، به تعبیر اقبال لاهوری، " از حالی به حال دیگر رفتن است" ، که معلول نزدیکشدن به درخت خودآگاهی و چشیدن از میوه آن است، که خود محصول عصیان علیه " حد خدایی" است، و با سرزدن " شعله خودآگاهی" رخ مینماید . در واقع هبوط تجربه حسی و عینی تبدیل دوگانگی شخصیت انسان( شکاف میان عقل و دل) به یگانگی آن ( درآمیختن آن دو ) است. این یگانهشدن همه دوگانهپنداریها را بهطور نسبی( به دلیل نسبی بودن خود انسان) از میان میبرد و جهانی همبسته و درآمیخته از قلمروهای بهظاهر دوگانه را دربرابر چشمان میگشاید . از این لحظه به بعد قصه پرغصه تنهایی و غربت و رنجبودن و.... که شریعتی از آنها با درد و اشک سخن گفته است ، آغاز میشود و اینچنین انسان " میشود" و به " معرفت اشرف" میرسد .
#عصیان_انسان
#امیر_رضایی
#یادداشت_اختصاصی
#اکنون
🆔@Shariati40