اكنون، ما و شريعتی
1.41K subscribers
1.31K photos
197 videos
86 files
1.4K links
چشم‌اندازِ نوشريعتی
Download Telegram
‍ ‍‍ 🔷🔸نگاهی دیگر به انقلاب ۱۳۵۷ (۱)

🔸رابطه روشنفکران و روحانیت در سال ۵۷

🖋 احسان شریعتی

🔹«انقلاب‌های سیاسی با این احساس رو-به-‌رشد، و گاه محدود به شاخه‌ای از جامعه سیاسی، شروع می‌شوند که نهادهای موجود دیگر قادر به پاسخ‌گویی مناسب به مشکلات ناشی از شرایطی که در ایجاد آن سهم داشته‌اند، نیستند.
به همین سیاق، انقلاب‌های علمی با این احساس رشدیابنده که غالبا به بخش کوچکی از جامعهٔ علمی محدود است، شروع می‌شوند که سرمشقی-پارادایم- که پیش‌تر پژوهش‌ها را در اکتشاف جنبه‌ای از طبیعت هدایت می‌کرد، دیگر کارکرد رضایت‌بخش خود را از دست داده است.
در توسعهٔ سیاسی همچنانکه در علوم، احساس یک کارکرد معیوب و مستعد انجامیدن به بحران، شرط گریزناپذیر انقلاب‌ها است.»

📌——— "توماس کوهن، ساختار انقلاب‌های علمی"

🔹🔸 تقابل و تعامل روشنفکران با روحانیت درسال ۱۳۵۷

🔸اگر معنای درست انقلاب همان «گسست» (یا تغییر کیفی) باشد، انقلابی‌ترین جنبهٔ اتفاقی که در سال ۵۷ رخ داد، «لحظهٔ» گسست با سنّت ۲۵۰۰ سالهٔ پادشاهی (و سلطنت به‌مثابهٔ نظام ظل‌اللهی)، در تاریخ ایران بود. این لحظهٔ انقلابی نو می‌توانست به یک نمونهٔ خطیر، هراس‌آور، و مهلک برای قدرت‌های واپس‌گرا بدل شود. هم‌ازاین‌رو، تمام نیروهای گذشته‌گرا متحد شدند تا این لحظه را منتزع و منجمد سازند و آن خلاء هولناک و کرسی خالی‌ای را که ظرف هر مردم‌سالاری است (نگا. کلود لوفور)، به‌سرعت پُر سازند.
تمام مصائبی را که مردم ما از آن لحظه تا کنون کشیده‌اند (از جنگ خارجی و تحریم و انزوا و...تا درگیری داخلی)، بهایی است که برای یک‌چنین مخاطره‌ٔ تراز تاریخی‌ای پرداخته‌اند.
مسیری که از آنزمان تا کنون پیموده‌ایم را می‌بایست یک دوران گذار جای‌گزین میان دنیای کهنی که دیگر نیست و جهان نوینی که هنوز نیآمده دانست. این‌که روحانیت سیاسی در این دوران گذار بر آن تخت خالی نشست، ناشی از شرایط سیاسی کشور در فاصلهٔ کودتا و انقلاب بود که سرکوب رژیم گذشته امکان شکل‌گیری هرگونه تشکل اجتماعی و سیاسی را از میان برده بود. و امروزه به‌جای پذیرش مسئولیت سهمناک گذشتهٔ خود، روشنفکران منتقد آنزمان را مسبب پیامدهای سیاست‌های داهیانهٔ خویش معرفی می‌کنند !

🔹اما اگر ژرف‌تر به گذشته بنگریم، عموم روشنفکران نیز، و بويژه نیرو‌های سیاسی و انقلابی، در آستانهٔ انقلاب، درک درستی از شرایط تاریخی، فرهنگی و اجتماعی کشور و از تناسب واقع‌بینانه‌ٔ قوای سیاسی نداشتند، و در نتیجه، امروزه می‌توان بی‌اعتباری غالب خط مشی‌ها و مطالبات ناممکن را با معیار گرفتن پیامدها و دستاوردهای هر راهکار ارزیابی کرد.
نیروهای غیرمذهبی چپ یا ناسیونالیست، در مجموع فاقد یک تحلیل علمی و عمیق پیرامون جایگاه مذهب در تاریخ و فرهنگ و جامعهٔ ما، و بويژه نقش روحانیت سنتی و مبارز و روشنفکران مسلمان، بودند. ازهمین‌رو قدرت پیش‌بینی درستی از مسیر تحولات پیشارو را نداشتند.

🔹وانگهی نیروهای سیاسی و انقلابی مانع عمدهٔ توسعهٔ همه‌جانبهٔ کشور را فقط سیاسی، یعنی حاکمیت استبدادی وابسته می‌دیدند و به جنبهٔ فرهنگی (و مذهبی) جامعه توجهی نداشتند.
در این میان، باید دید تحلیل و موضع طیف «رنسانس ملی و رفرماسیون دینی» چه بود؟ همان استراتژی‌ای که در قیاس با سایر راه‌کارهای کلان‌نگر سنت‌-و-تجددگرا، اصولی‌ترین و ممکن‌ترین پروژهٔ تغییر-و- تحول‌خواه اجتماعی و انتقادی می‌نمود و در نظام پسا-انقلابی در ظاهر و به‌شکلی گذرا، بویژه در دههٔ ۶۰، به حاشیه و محاق رفت.

🔸جریان نواندیش مسلمان (بويژه طیف فکری شریعتی)، برغم داشتن تحلیل عمیق‌تری نسبت به سایرین، یا مانند ما بسیار جوان و نوپا و غیرمتشکل بود و ..، یا عجیب‌تر آن‌که شخصیت‌های مسن‌تر و پیشینیان این طیف فکری (در میان نیروهای موسوم به «ملی-مذهبی» در مراحل بعد)، چرا با حزم و دوراندیشی بیشتری به صحنه نیآمدند و حتی به‌ظاهر اجازه دادند که به‌شکل ابزاری مورد استفاده دیگران قرار گیرند؟!

🔹دکتر شریعتی، که از سوی جامعه و جوانان همچون نظریه‌پرداز دوران پیشا-انقلابی به‌شمار می‌آمد، در دوران پسا-انقلابی به اتهام و ظنّ نظریه‌پردازی تز «اسلام منهای آخوند»، «التقاطی‌گری چپ»، و «مفید بودن برای دوران تخریب و نه سازندگی» و..، کنار گذارده شد.

#روحانیت
#مسئولیت_فراموش_شده
#روشنفکران
#یادداشت
#احسان_شریعتی

@Dr_ehsanshariati
Forwarded from سخنرانی‌ها
✍️ مهران صولتی

🖊 شریعتی چه چیزهایی را دید و چه چیزهایی را ندید؟




@sokhanranihaa
علی شریعتی را می‌توان تاثیرگذارترین روشنفکر ایران معاصر نامید. برخی او را دردمندی می‌دانند که با هنرمندی توانست خوانشی از اسلام ارائه کند که تفاوتی آشکار با قرائت روحانیان داشت، و گروهی دیگر او را انسان ناصادقی می‌انگارند که توانست با زبان سحار و نبوغ ادبی خویش مذهب را آرایش و آن‌را در یک بسته‌بندی جذاب و فریبنده به مخاطبان عمدتا جوان خود ارائه کند. کارنامه پرمناقشه شریعتی اما مشحون از نقاط قوت و ضعف است و ما در این یادداشت برآنیم که نگاهی بیفکنیم بر چیزهایی که شریعتی دید و چیزهایی که ندید:

عاملیت را دید ولی ساختار را ندید: شریعتی اراده‌گرا بود و عزم ساختن جان و جهانی نو را داشت. او از انسان‌سازی آغاز کرد تا بعد از آن جامعه ساخته شود. تاکید بر عاملیت در آموزه‌های او پررنگ و فربه است. او اگر چه آدمیان را بندی چهار زندان طبیعت، تاریخ، جامعه و خویشتن می‌دید ولی افق رهایی را به کمک اراده و ایمان روشن می‌یافت. شریعتی اما در عمل ساختارهای محدود کننده را ناچیز می‌دید و تصوری از این‌که محدودیت‌ها چگونه می‌توانند بر اراده‌ها قید و بند گذاشته و سکون و جمود را باز تولید کنند نداشت.

انقلاب را دید ولی بعد از انقلاب را ندید: شریعتی شیفته انقلاب بود و برای تحقق آن اهتمام فراوان داشت. او اگر چه انقلاب را پیش از آگاهی فاجعه می‌دانست و نوعی تحول ژرف در فکر و فرهنگ مسلمانان را مدنظر داشت ولی از آن.جا که نه یک آکادمیسین دانشگاهی بلکه یک روشنفکر انقلابی بود آموزه های‌اش آشکارا دلالت های سیاسی یافت. به رغم ارجمندی انقلاب نزد شریعتی اما او کمتر به دوران بعد از انقلاب می‌اندیشید. این که با فروکش کردن امواج اولیه نیروها چگونه بر اساس پیشینه، سازماندهی و جایگاه خود در توازن قوای سیاسی به تقسیم سهم خواهند پرداخت.

هویت را دید ولی حقیقت را ندید: شریعتی مارکسیسم را رقیب اسلام می‌دانست و توفیق اش در جذب جوانان را نگران کننده می‌یافت. به باور شریعتی خوانش‌های سیاه از تشیع، سکون و رکود را بر شیعیان تحمیل کرده بودند و او بر آن بود که با معرفی تشیع سرخ، تحول آفرین و دگرگون ساز باشد. شریعتی کوشید تا مصالح جذاب مارکسیسم را در معماری اسلام سیاسی به کار گرفته و به جوانان مسلمان هویت انقلابی ببخشد. بنابراین در رقابت با مکتب قدرتمند رقیب دغدغه شریعتی بیشتر هویت بود تا حقیقت. خوانش گزینشی از تاریخ اسلام و شخصیت‌های آن نیز در همین راستا انجام شد.

امت را دید ولی ملت را ندید: شریعتی با پیروی از سید جمال به دنبال دردهای امت اسلام بود نه ملت ایران. همین بود که در آموزه های او مسائل ایران از جمله توسعه نامتوازن، پیامدهای اصلاحات ارضی، فرمایشی شدن انتخابات، و شخصی شدن قدرت سیاسی هرگز به اندازه دغدغه‌های امت اسلام مانند اوضاع فلسطین، هجوم دین‌ستیزانه مارکسیسم، حاکمیت تشیع صفوی و از خودبیگانگی مسلمانان در قبال فرهنگ غرب پررنگ و پرتعداد نبود‌. بنابراین بیراه نیست اگر بگوییم که شریعتی بیش از ملت ایران به امت اسلام می‌اندیشید.

روحانی را دید ولی روحانیت را ندید: شریعتی ارتباط نزدیکی با برخی از روحانیان انقلابی داشت و به آینده آن‌ها خوش بین بود. هم‌چنین او با تمایز نهادن میان تاریخ اروپا و اسلام روحانیت به مثابه یک طبقه را به رسمیت نمی‌شناخت و برای آن‌ها امکانی برای رهبری آینده ایران نمی‌دید. بیژن جزنی تئوریسین چریک‌ها اما بر خلاف او دیدگاهی واقع‌ بینانه نسبت به روحانیت داشت و برای آن‌ها در آینده پساانقلابی شانس رهبری می‌دید. شریعتی اما نماند تا دوران بعد از انقلاب را ببیند که چگونه روحانیت به مثابه منسجم‌ترین گروه اجتماعی به قدرت رسید و سرنوشت ایرانیان را از سر نوشت.

#شریعتی
#روحانیت
#انقلاب

.
🆔 @sokhanranihaa
🆔 @solati_mehran
🆑 #کانال‌سخنرانی‌ها
🌹