Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
🔷🔆اولین تجربه تدریس علی شریعتی
📌نشانی : مشهد، خیابان احمد آباد
🔆«…علی شریعتی در سال ۱۳۳۱ پس از فارغ التحصیلی از دانشسرای مقدماتی از مهر ماه همان سال به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و به تدریس در دبستان کاتب پور احمد آباد مشغول شد. شریعتی در این دبستان معلم کلاس شش پایهی ابتدایی بود هر چند احمد آباد فاصله زیادی با مشهد نداشت، از آنجا که سرویس منظمی در این مسیر وجود نداشت، شریعتی تصمیم گرفت دوچرخهای بخرد. او به عنوان تنها معلم روستا ، قرار بود که کل هفته را به تدریس در مدرسه بپردازد…»
📌به نقل از “شریعتی مسلمانی در جستجوی ناکجا آباد” علی رهنما، انتشارات گام نو
#یادها
#مشهد
#همگام_تا_دوم_آذر
#هشتاد_ششمین_تولد_شمع
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
📌نشانی : مشهد، خیابان احمد آباد
🔆«…علی شریعتی در سال ۱۳۳۱ پس از فارغ التحصیلی از دانشسرای مقدماتی از مهر ماه همان سال به استخدام وزارت فرهنگ در آمد و به تدریس در دبستان کاتب پور احمد آباد مشغول شد. شریعتی در این دبستان معلم کلاس شش پایهی ابتدایی بود هر چند احمد آباد فاصله زیادی با مشهد نداشت، از آنجا که سرویس منظمی در این مسیر وجود نداشت، شریعتی تصمیم گرفت دوچرخهای بخرد. او به عنوان تنها معلم روستا ، قرار بود که کل هفته را به تدریس در مدرسه بپردازد…»
📌به نقل از “شریعتی مسلمانی در جستجوی ناکجا آباد” علی رهنما، انتشارات گام نو
#یادها
#مشهد
#همگام_تا_دوم_آذر
#هشتاد_ششمین_تولد_شمع
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
🔷🗒جسور در زندگی، مستقل در اندیشه
🖋سوسن شریعتی
🔆مجید شریف همیشه می گفت :« من از شریعتی دو چیز را آموخته ام: جسارت را و شک کردن را نیز». و همین دو آموزه، زندگی او را- همچون آموزگارش- اگرچه پربار، اما کوتاه ساخت. یکی از اشکال متعدد و متضاد تجربه جوانی، متعلق به زمانه ای که گذشت: ملتهب، تراژیک و رادیکال. او با جسارت و هیجان یک جوان شورمند، مدام در پی کشف وضعیت های جدید بود و با شک و تردید یک متفکر، مدام همان وضعیت را زیر سوال می برد وبه آن سوء ظن پیدا می کرد. جسورانه به استقبال غیر مترقبه می رفت واندکی بعد مشکوک به اصالتش می شد و ناراضی بر می گشت. برای کشف حقیقت ، میدانست باید جسور بود و به همه شاهراهها، مشکوک؛ به هر دری باید زد و هیچ کدام را نهایی ندانست؛ باید پرهیزکار نبود و از خطا و از تغییر نترسید. اما با او آنچه در این تغییر و تغیرات اعتماد را بر می انگیخت دو چیز بود: شفافیت او و گوش کردن به میل دل خود. نه چندان سیاستمدار که پنهان زیست کند ، پنهان تجربه کند و پنهان تغییر، نه چندان سیاسی که بنا بر ضرورت های بیرونی و اجتماعی و بی اعتنا به ندای دل خود، این شود یا آن. روشنفکری که به صدای بلند فکر می کرد، به صدای بلند می پیوست و می گسست، به صدای بلند به نقد خود می نشست ، از در میان گذاشتن تجربه خود نمی هراسید و از پرداختن بهای آن سر بازنمی زد..
🔆خلاصه ی زندگی مختصر او همین تعقیب و گریز بی وقفه خود بود با خود: چیزی از روشنفکری، چیزی از هنرمندی.
چیزی از روشنفکری: اگر روشنفکری را مستقر نشدن در هیچ قطعیتی، جایگاهی و موقعیتی، توجه به دیگری و دیگران، داشتن دغدغه سرنوشت هم نوعان خویش، چادر زدن در حاشیه اقتدار مسلط و همدلی با همه به حاشیه رانده شدگان بدانیم.
🔆چیزی از هنرمندی : اگر هنرمندی را عزیمت از خود، چرخیدن بر محور خود، رهروی تنها، نقادی واقعیت مشکوک بپنداریم. جایی میان واقعیت و تخیل.
همین بود که هم سراغ جبران خلیل جبران می رفت، هم سراغ نیچه. هم رژه گارودی را ترجمه می کرد ، هم با رزا لوکزامبورگ سر و کارش می افتاد. هم خود را دوستدار شریعتی می دانست و کتب او را سرجمع می کرد و تنظیم و هم خود را متولی و مبلغ افکار او نمی خواست. از آن دست شاگردانی که می آموخت اما مرید نمی شد، می پیوست اما مشروط. گفتگو را دوست داشت اما سر سپردگی را نه. تردید می کرد اما توبه نه.
🔆او هم دربدری غربت را تجربه کرد و هم لذت بازگشت و قربت را- بی هیچ دعای خیری- و باز مثل هیشه با صدای بلند، از تجربیات خود سخن گفت. به صدای بلند، از آرزوها و امیدهایش حرف زد. به صدای بلند از وسوسه آینده ای روشن و.. تا اینکه، بالاخره مثل همیشه وفادار به خود، در همین قربت بازیافته و دیریافته هم مستقر نشد و این البته عقوبت محتوم همان گوش سپردن به صدای دل جسور و ذهن مشکوک بود. ای کاش اینقدر با صدای بلند از زندگی خود و جلوه های گوناگون آن حرف نمی زد تا به زندگی اش درمیان زنده ها ادامه دهد . اگر آن شفافیت غیر متداول و نامتعارف را کنار می گذاشت و مثلاً صدای آن زیستهای چندگانه تو در تو را در نمی آورد- چنانچه رسم روزگار است- امروز حتماً هنوز در میان ما بود.
و....امروز؟ سنگی در قطعه هنرمندان. روحش شاد و جسم مجروحش آرام باد.
#یادها
#مجید_شریف
#استقلال_اندیشه
#جسور_در_زندگی
#سوسن_شریعتی
#یادداشت_اختصاصی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🖋سوسن شریعتی
🔆مجید شریف همیشه می گفت :« من از شریعتی دو چیز را آموخته ام: جسارت را و شک کردن را نیز». و همین دو آموزه، زندگی او را- همچون آموزگارش- اگرچه پربار، اما کوتاه ساخت. یکی از اشکال متعدد و متضاد تجربه جوانی، متعلق به زمانه ای که گذشت: ملتهب، تراژیک و رادیکال. او با جسارت و هیجان یک جوان شورمند، مدام در پی کشف وضعیت های جدید بود و با شک و تردید یک متفکر، مدام همان وضعیت را زیر سوال می برد وبه آن سوء ظن پیدا می کرد. جسورانه به استقبال غیر مترقبه می رفت واندکی بعد مشکوک به اصالتش می شد و ناراضی بر می گشت. برای کشف حقیقت ، میدانست باید جسور بود و به همه شاهراهها، مشکوک؛ به هر دری باید زد و هیچ کدام را نهایی ندانست؛ باید پرهیزکار نبود و از خطا و از تغییر نترسید. اما با او آنچه در این تغییر و تغیرات اعتماد را بر می انگیخت دو چیز بود: شفافیت او و گوش کردن به میل دل خود. نه چندان سیاستمدار که پنهان زیست کند ، پنهان تجربه کند و پنهان تغییر، نه چندان سیاسی که بنا بر ضرورت های بیرونی و اجتماعی و بی اعتنا به ندای دل خود، این شود یا آن. روشنفکری که به صدای بلند فکر می کرد، به صدای بلند می پیوست و می گسست، به صدای بلند به نقد خود می نشست ، از در میان گذاشتن تجربه خود نمی هراسید و از پرداختن بهای آن سر بازنمی زد..
🔆خلاصه ی زندگی مختصر او همین تعقیب و گریز بی وقفه خود بود با خود: چیزی از روشنفکری، چیزی از هنرمندی.
چیزی از روشنفکری: اگر روشنفکری را مستقر نشدن در هیچ قطعیتی، جایگاهی و موقعیتی، توجه به دیگری و دیگران، داشتن دغدغه سرنوشت هم نوعان خویش، چادر زدن در حاشیه اقتدار مسلط و همدلی با همه به حاشیه رانده شدگان بدانیم.
🔆چیزی از هنرمندی : اگر هنرمندی را عزیمت از خود، چرخیدن بر محور خود، رهروی تنها، نقادی واقعیت مشکوک بپنداریم. جایی میان واقعیت و تخیل.
همین بود که هم سراغ جبران خلیل جبران می رفت، هم سراغ نیچه. هم رژه گارودی را ترجمه می کرد ، هم با رزا لوکزامبورگ سر و کارش می افتاد. هم خود را دوستدار شریعتی می دانست و کتب او را سرجمع می کرد و تنظیم و هم خود را متولی و مبلغ افکار او نمی خواست. از آن دست شاگردانی که می آموخت اما مرید نمی شد، می پیوست اما مشروط. گفتگو را دوست داشت اما سر سپردگی را نه. تردید می کرد اما توبه نه.
🔆او هم دربدری غربت را تجربه کرد و هم لذت بازگشت و قربت را- بی هیچ دعای خیری- و باز مثل هیشه با صدای بلند، از تجربیات خود سخن گفت. به صدای بلند، از آرزوها و امیدهایش حرف زد. به صدای بلند از وسوسه آینده ای روشن و.. تا اینکه، بالاخره مثل همیشه وفادار به خود، در همین قربت بازیافته و دیریافته هم مستقر نشد و این البته عقوبت محتوم همان گوش سپردن به صدای دل جسور و ذهن مشکوک بود. ای کاش اینقدر با صدای بلند از زندگی خود و جلوه های گوناگون آن حرف نمی زد تا به زندگی اش درمیان زنده ها ادامه دهد . اگر آن شفافیت غیر متداول و نامتعارف را کنار می گذاشت و مثلاً صدای آن زیستهای چندگانه تو در تو را در نمی آورد- چنانچه رسم روزگار است- امروز حتماً هنوز در میان ما بود.
و....امروز؟ سنگی در قطعه هنرمندان. روحش شاد و جسم مجروحش آرام باد.
#یادها
#مجید_شریف
#استقلال_اندیشه
#جسور_در_زندگی
#سوسن_شریعتی
#یادداشت_اختصاصی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
🔷🔆سالهای آموزگاری با مدرک دکتری
🔆پوران شریعترضوی از سال ۱۳۳۷ همزمان با اخذ مدرک لیسانس ادبیات از دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد به استخدام فرهنگ در آمده و تدریس در دبستان شاهدخت مشهد را آغاز میکند. پس از بازگشت از فرانسه (۱۳۴۳) علیرغم دریافت مدرک دکتری در ادبیات تطبیقی به تدریس در دبیرستانهای دخترانه مشهد (ارض اقدس، رفعت، انوشیروان دادگر) مشغول میشود. در سال ۱۳۵۲ و به دنبال انتقال یافتن به تهران پوران شریعترضوی به عنوان راهنمای تعلیماتی در ناحیه ۱۳ شهر تهران (مناطق جنوبی شهر) در استخدام فرهنگ میماند و پس از پیروزی انقلاب، به دنبال ۴ سال تعلیق اداری سرانجام در سال ۱۳۶۲ بازنشسته میشود.
#یاد_پوران
#یادها_خاطرات
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔆پوران شریعترضوی از سال ۱۳۳۷ همزمان با اخذ مدرک لیسانس ادبیات از دانشکده ادبیات دانشگاه مشهد به استخدام فرهنگ در آمده و تدریس در دبستان شاهدخت مشهد را آغاز میکند. پس از بازگشت از فرانسه (۱۳۴۳) علیرغم دریافت مدرک دکتری در ادبیات تطبیقی به تدریس در دبیرستانهای دخترانه مشهد (ارض اقدس، رفعت، انوشیروان دادگر) مشغول میشود. در سال ۱۳۵۲ و به دنبال انتقال یافتن به تهران پوران شریعترضوی به عنوان راهنمای تعلیماتی در ناحیه ۱۳ شهر تهران (مناطق جنوبی شهر) در استخدام فرهنگ میماند و پس از پیروزی انقلاب، به دنبال ۴ سال تعلیق اداری سرانجام در سال ۱۳۶۲ بازنشسته میشود.
#یاد_پوران
#یادها_خاطرات
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔷🔆سخنان دکتر علی شریعتی در رابطه با آینده حسینیه ارشاد
#یادها
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
#یادها
#چهل_و_سومين_يادمان
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
🔷🔆مرگ یا زندان؛ باید بروم!
🔆مجید شریف وقتی که مرد ۴۸ ساله بود. چهار سال بیشتر از شریعتی وقتی که رفت. جوانمرگی همیشه پرسش برانگیز است: «خیلی زود بود یا وقت مردن نبود.» زندگی پر بار مجید شریف، سه سال پس از بازگشتش به ایران(بعد از اقامت پانزده ساله در اروپا) در آبان ۱۳۷۷ به پایان رسید. پیکر او را پس از روزها در گوشه ای از خیابان های پایتخت رها شده یافتند.
🔆مجید شریف پس از انقلاب، از سال ۱۳۵۸، هنگامی که به عنوان نویسنده ای جوان شناخته می شد همراه با امیر رضایی و با سرپرستی پوران شریعت رضوی دست اندرکار تدوین و نشر آثار شریعتی شد و تا سال ۱۳۶۲ قبل از خروج از ایران به این مهم پرداخت.
#یادها
#مجید_شریف
#تدوین_نشر_آثار
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔆مجید شریف وقتی که مرد ۴۸ ساله بود. چهار سال بیشتر از شریعتی وقتی که رفت. جوانمرگی همیشه پرسش برانگیز است: «خیلی زود بود یا وقت مردن نبود.» زندگی پر بار مجید شریف، سه سال پس از بازگشتش به ایران(بعد از اقامت پانزده ساله در اروپا) در آبان ۱۳۷۷ به پایان رسید. پیکر او را پس از روزها در گوشه ای از خیابان های پایتخت رها شده یافتند.
🔆مجید شریف پس از انقلاب، از سال ۱۳۵۸، هنگامی که به عنوان نویسنده ای جوان شناخته می شد همراه با امیر رضایی و با سرپرستی پوران شریعت رضوی دست اندرکار تدوین و نشر آثار شریعتی شد و تا سال ۱۳۶۲ قبل از خروج از ایران به این مهم پرداخت.
#یادها
#مجید_شریف
#تدوین_نشر_آثار
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
🔷🔸یادی از استاد طاهرآقا
🖋سیدخلیل حسینی
📌آذر ماه ۱۳۹۹/ کانال اکنون ما و شریعتی
🔸از بخت شکر دارم و از روزگار هم !
و این بختیاری ، آشنایی با استاد طاهر آقا و خانوادۀ ارجمند اوست .
🔹سال ۱۳۵۷ نوجوانی بودم که دل در گرو آرمان های انقلاب اسلامی داشتم . سری پرشور و دلی امیدوار و دلبستۀ سخنان رهبر انقلاب که ساده و صمیمی از آیندۀ ایران اسلامی می گفت .
🔸 و البته آشنایی با نوشته ها و چهره هایی چون : دکتر محمد مصدق ، آیت الله طالقانی ، مهندس بازرگان ، استاد محمدتقی شریعتی ، دکتر علی شریعتی ، استاد مرتضی مطهری ، استاد طاهر احمدزاده و ... که به آن شور ، رنگی از معرفت می زدند و دری به آگاهی می گشودند .
بی اغراق ، به همه جا سر می زدم . خانۀ آیت الله شیرازی در چهار راه نادری مشهد ، پاتوق هر روزۀ من و برادرم آقا سید رضا بود . که - عمر و عزتش افزون باد ! - تا این که انقلاب پیروز شد.
🔹 روز های تلخ و شیرینش را به خوبی به یاد دارم و اکنون نیز یاد آن ایام را، چون آفتاب نیمروزی در پیش چشم دارم : سیل خروشان جمعیتی که هر روز به بهانه ای در خیابان ها جاری می شد ، نهم و دهم دیماه خونین مشهد ، روزهای تاسوعا و عاشورا، روز پیشباز از استاد طاهر آقا در راه آهن مشهد و شور و حماسه ای که در سخن او و در جمع حاضران دیدم ، از آن جمله است .
🔹گفتنی است که من نخست نام فرزندان شهید او - مسعود و مجید - را شنیده بودم پس از آن با وی آشنا شدم . بسیار مشتاق بودم ، پدری که چنین فرزندانی نزد او پرورش یافته بودند و " از نظر فکری و عقیدتی به انتخاب های متفاوت و مستقلی " (۱) از او رسیده بودند را از نزدیک ببیینم .
🔸این توفیق ، نخستین بار در راه آهن مشهد رخ داد و پای سخنان دردمندانۀ او نشستم .
در سخنانش علاوه بر آن شور و حماسه ، رواداری و مدارا موج می زند که نشانۀ گرایش های انسانی و معنوی او بود .
🔹" درک ایشان از جهان بینی خیلی ساده و مابه ازای انسانی و اجتماعی آن روشن بود ؛ یعنی تنها یک جهان بینی مذهبی ، فلسفی و کلامی نبود ، بلکه ترجمان و مابه ازای روشن اجتماعی داشت که در انتخاب ها و گزینش های تاریخی درستی که ایشان داشتند ، یعنی انتخاب نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق و ... نقش داشت . " (۲)
در نگاه او انسان شٱنی بلند و ارجمند یافته بود و انسانیت بسی ارج و قرب و منزلت داشت . انتخاب های متفاوت و متنوع تا هنگامی که رنگ انسانی داشت و در مسیر آرمان های انسانی و عدالت جویانه قرار می گرفت ، نزد او عزیز و گرامی بود. ...
🔸در سال های پس از انقلاب آثار و احوال وی را با شوق و گاه با نگرانی پی می گرفتم و از بن جان برایش دعا می کردم که " هر کجا هست ، خدایا به سلامت دارش ! " . گاه پای صحبتش می نشستم . سخنرانی های او در کانون دوم و " تبیین ضرورت تاریخی تاسیس کانون نشر حقایق اسلامی " برایم جذاب و شنیدنی بود . پس از آن "حادثه ها " که بر او رفت ، زبان در کام کشید و کمتر سخن می گفت ، مگر در جمعی همدل و درد آشنا . ...
🔸گاه توفیق دیدارش را می یافتم . در برخی از مناسبت ها به منزل دکتر سرجمعی می آمد . سخن نمی گفت. گوش می داد . مغموم و متفکرانه .
🔹و همچنان که آرام آمده بود ، آرام می رفت .
اما آثار قلمی ، سخنرانی ها و مصاحبه های او را همچنان دنبال می کردم . به ویژه آنچه در برخی نشریات مجال نشر می یافت یا آنچه را در آرشیو مطبوعات می یافتم ، همه را در مطالعه می گرفتم. از مقالات : فرصت ها را مغتنم شماریم ، ایمان و آگاهی ، جهان بینی جهانشمول مولانا ، از به کار بردن کلمات کلی در قانون اساسی باید پرهیز شود ، بیست ماه پربار "نگاهی گذرا به فصلی از زندگی زنده یاد دکتر علی شریعتی " ، تداوم حیات سیاسی در اختناق .
🔸از مصاحبه ها : بستر تاریخی پیدایش اندیشه های شریعتی ، دغدغه های بزرگداشت آل احمد در مشهد ، تحلیلی از نهضت ملی .
از سخنرانی ها : رژیم شاه کشاورزی را به نابودی کشانده بود ، شناخت شخصیت استاد محمدتقی شریعتی ، تبیین ضرورت تاریخی کانون نشر حقایق اسلامی جلسات اول و دوم و سوم و چهارم . از آن جمله بود .
٭٭٭
📎 برای مطالعه کامل متن به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید.
#یادداشت_اختصاصی
#طاهر_احمدزاده
#یادها_خاطرات
#اکنون_ما_شریعتی
🆔@Shariati40
https://bit.ly/3l7ZpK5
🖋سیدخلیل حسینی
📌آذر ماه ۱۳۹۹/ کانال اکنون ما و شریعتی
🔸از بخت شکر دارم و از روزگار هم !
و این بختیاری ، آشنایی با استاد طاهر آقا و خانوادۀ ارجمند اوست .
🔹سال ۱۳۵۷ نوجوانی بودم که دل در گرو آرمان های انقلاب اسلامی داشتم . سری پرشور و دلی امیدوار و دلبستۀ سخنان رهبر انقلاب که ساده و صمیمی از آیندۀ ایران اسلامی می گفت .
🔸 و البته آشنایی با نوشته ها و چهره هایی چون : دکتر محمد مصدق ، آیت الله طالقانی ، مهندس بازرگان ، استاد محمدتقی شریعتی ، دکتر علی شریعتی ، استاد مرتضی مطهری ، استاد طاهر احمدزاده و ... که به آن شور ، رنگی از معرفت می زدند و دری به آگاهی می گشودند .
بی اغراق ، به همه جا سر می زدم . خانۀ آیت الله شیرازی در چهار راه نادری مشهد ، پاتوق هر روزۀ من و برادرم آقا سید رضا بود . که - عمر و عزتش افزون باد ! - تا این که انقلاب پیروز شد.
🔹 روز های تلخ و شیرینش را به خوبی به یاد دارم و اکنون نیز یاد آن ایام را، چون آفتاب نیمروزی در پیش چشم دارم : سیل خروشان جمعیتی که هر روز به بهانه ای در خیابان ها جاری می شد ، نهم و دهم دیماه خونین مشهد ، روزهای تاسوعا و عاشورا، روز پیشباز از استاد طاهر آقا در راه آهن مشهد و شور و حماسه ای که در سخن او و در جمع حاضران دیدم ، از آن جمله است .
🔹گفتنی است که من نخست نام فرزندان شهید او - مسعود و مجید - را شنیده بودم پس از آن با وی آشنا شدم . بسیار مشتاق بودم ، پدری که چنین فرزندانی نزد او پرورش یافته بودند و " از نظر فکری و عقیدتی به انتخاب های متفاوت و مستقلی " (۱) از او رسیده بودند را از نزدیک ببیینم .
🔸این توفیق ، نخستین بار در راه آهن مشهد رخ داد و پای سخنان دردمندانۀ او نشستم .
در سخنانش علاوه بر آن شور و حماسه ، رواداری و مدارا موج می زند که نشانۀ گرایش های انسانی و معنوی او بود .
🔹" درک ایشان از جهان بینی خیلی ساده و مابه ازای انسانی و اجتماعی آن روشن بود ؛ یعنی تنها یک جهان بینی مذهبی ، فلسفی و کلامی نبود ، بلکه ترجمان و مابه ازای روشن اجتماعی داشت که در انتخاب ها و گزینش های تاریخی درستی که ایشان داشتند ، یعنی انتخاب نهضت ملی به رهبری دکتر مصدق و ... نقش داشت . " (۲)
در نگاه او انسان شٱنی بلند و ارجمند یافته بود و انسانیت بسی ارج و قرب و منزلت داشت . انتخاب های متفاوت و متنوع تا هنگامی که رنگ انسانی داشت و در مسیر آرمان های انسانی و عدالت جویانه قرار می گرفت ، نزد او عزیز و گرامی بود. ...
🔸در سال های پس از انقلاب آثار و احوال وی را با شوق و گاه با نگرانی پی می گرفتم و از بن جان برایش دعا می کردم که " هر کجا هست ، خدایا به سلامت دارش ! " . گاه پای صحبتش می نشستم . سخنرانی های او در کانون دوم و " تبیین ضرورت تاریخی تاسیس کانون نشر حقایق اسلامی " برایم جذاب و شنیدنی بود . پس از آن "حادثه ها " که بر او رفت ، زبان در کام کشید و کمتر سخن می گفت ، مگر در جمعی همدل و درد آشنا . ...
🔸گاه توفیق دیدارش را می یافتم . در برخی از مناسبت ها به منزل دکتر سرجمعی می آمد . سخن نمی گفت. گوش می داد . مغموم و متفکرانه .
🔹و همچنان که آرام آمده بود ، آرام می رفت .
اما آثار قلمی ، سخنرانی ها و مصاحبه های او را همچنان دنبال می کردم . به ویژه آنچه در برخی نشریات مجال نشر می یافت یا آنچه را در آرشیو مطبوعات می یافتم ، همه را در مطالعه می گرفتم. از مقالات : فرصت ها را مغتنم شماریم ، ایمان و آگاهی ، جهان بینی جهانشمول مولانا ، از به کار بردن کلمات کلی در قانون اساسی باید پرهیز شود ، بیست ماه پربار "نگاهی گذرا به فصلی از زندگی زنده یاد دکتر علی شریعتی " ، تداوم حیات سیاسی در اختناق .
🔸از مصاحبه ها : بستر تاریخی پیدایش اندیشه های شریعتی ، دغدغه های بزرگداشت آل احمد در مشهد ، تحلیلی از نهضت ملی .
از سخنرانی ها : رژیم شاه کشاورزی را به نابودی کشانده بود ، شناخت شخصیت استاد محمدتقی شریعتی ، تبیین ضرورت تاریخی کانون نشر حقایق اسلامی جلسات اول و دوم و سوم و چهارم . از آن جمله بود .
٭٭٭
📎 برای مطالعه کامل متن به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید.
#یادداشت_اختصاصی
#طاهر_احمدزاده
#یادها_خاطرات
#اکنون_ما_شریعتی
🆔@Shariati40
https://bit.ly/3l7ZpK5
Telegraph
یادی از استاد طاهرآقا
سیدخلیل حسینی از بخت شکر دارم و از روزگار هم ! و این بختیاری ، آشنایی با استاد طاهر آقا و خانوادۀ ارجمند اوست . سال ۱۳۵۷ نوجوانی بودم که دل در گرو آرمان های انقلاب اسلامی داشتم . سری پرشور و دلی امیدوار و دلبستۀ سخنان رهبر انقلاب که ساده و صمیمی از آیندۀ ایران…
🔷🔸مرثیه ای برای حافظه ها
📌با یاد طاهر احمدزاده
🖋سوسن شریعتی
🔸طاهر احمدزاده درسال 1300 متولد شد و در تاریخ آذر 1396از دنيا رفت. او قرن ما را همچون کنشگر، همچون قربانی، همچون ناظر پا به پای هیاهوهایش آمد و از پا نیفتاد : از شهریور بیست ، نهضت ملی شدن نفت، مبارزات سیاسی دهه چهل وپنجاه ، انقلاب ایران ، استقرار نظام پس از ان ، تا بحران دهه شصت كه ديگر آرام-آرام صحنه را ترک کرد قبل از اینکه زندگی را رها کند. این پابه پایی با لحظات پر تنش تاریخ ما به زیست او نیز موقعیتی اورژانسی بخشید: به ثبت نرسیده، شفاهی، دستخوش قبض وبسط؛ عمری اگرچه طولانی اما نشسته بر باد، دستخوش طوفان و مدام در معرض نابودی. درست شبیه بخشي از ديروز ما كه در پناه-پسقله های حافظه های تکه پاره و سرگردان و بی مکان چرخ می خورد، چرخ می خورد تا بالاخره با مرگ صاحبانش بر خاک افتد: نه خاني آمده و نه خاني رفته.
🔹پل ریکور حافظه ها را در معرض سه خطر مي داند: ا- دست کاری شدن. 2-ممنوع شدن.3-دستوری شدن.
🔸 در کنار این سه تهدید، زیست های اورژانسی در تاریخ معاصر ما نيز که فرصت ثبت شدن پیدا نمی کنند را هم باید افزود. همین است که بی سرپناه می مانند و اگر موفق شوند بقا يابند فقط شکل و شمایل زمزمه دارند و شایعه؛ يك دهان به دهان ِ وفادار اما نامطمئن. در چنین وضعیتی است که آدم ها و حضورشان ضروری می شوند. به تعبیر پی یر نورا، مورخ فرانسوی، خود بدل می شوند به "مکان حافظه". جایی که حافظه های چندپاره در آنجا گره می خورند و یک نام را بدل به یک آدرس می کنند. مکانی برای یادآوری:
🔹«اماکن حافظه رفرانس های اساسیِ تاریخ ِفرهنگی یک قوم هستند. مکان حافظه می تواند یک بنا باشد، یک شخص مهم، یک موزه، آرشیوها، یک سمبول یا یک نهاد...» . (پي ير نورا)
🔸فراخواندن و به رسمیت شناختن این اماکن حافظه تکیه گاهی ضروری برای وجدان تاریخی جامعه است تا با آینده مواجهه ای بی ترس داشته باشد. به گفته پي ير نورا، تنوع اماکن(از اشیا، تا حوادث)، تنوع و تکثر حافظه ها را نمایندگی می کند؛ تنوع و تکثری که در عین حال ضامن تمامیت یک اجتماع است. از همین رو فراموشی، دست كاري و یکسان سازی این اماکن كه غالباً به نام ایجاد وحدت ملی از سوی قدرت ها انجام می گیرد نه تنها ریشه کن شدن تاریخی امر اجتماعی را موجب می شود بلکه با نادیده گرفتن و به رسمیت نشناختن این تنوع، عملاً حافظه ها را به رقبای پنهان و خاموش یکدیگر بدل می سازد و تمامیت مطلوب را بدل به تکه پاره های رقیب ساخته و میدان را کارزار حافظه ها می کند. در برابر اين خطر تنها راه به ثبت رساندن تعدد واقعیت ها و نشان دادن تنوع حافظه ها، یا به عبارتی چند صدایی كردن دیروز است.
🔹با مرگ احمدزاده، يكي از اين صداهاست كه خاموش شده قبل از اين كه به گوش ها رسيده باشد؛ بخشی از حافظه معاصر است كه به خاک سپرده می شود قبل از اينكه به تاريخ سپرده شود. از همین رو ما نه تنها سوگوار مرگ احمدزاده هستیم كه سوگوار خود معاصرمان نيز هستيم كه شفاهی، فراموش شده، به حاشيه رانده شده و بي سر پناه مانده و تااطلاع ثانوي دلخوش و دلگرم بود و هست به حضور و بقای اين نام ها و آدرس ها. بخش اعظم دیروز ما هنوز تاریخ نشده و به یمن همین نام ها و از خلال ان هاست که ما توانسته ایم تا به امروز، دیروز خود را به یاد آوریم. انها در حياتشان يك تذكر بوده اند؛ تذكري تاريخي و هويتي كه رنگارنگ بوده است و كوشش مي شود تك پارچه تعريف گردد. آنها مثل یک بزرگتر بالای سر "أنچه گذشت" ايستاده بودند که مبادا دستخوش دروغ و مسخ و فراموشی شود. رفتن آنها نه تنها جایی خالی ایجاد می کند بلکه بخشی از خود ما را هم با خود می برد. مي ماند يك "ما"ي يتيم، بي صاحب و بي آدرس.مگر اينكه زنده ها دست به كار شوند.
#یادها_خاطرات
#طاهر_احمدزاده
#یادداشت
#سوسن_شریعتی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
📸عکس: درب منزل استاد طاهر احمدزاده مشهد
📌با یاد طاهر احمدزاده
🖋سوسن شریعتی
🔸طاهر احمدزاده درسال 1300 متولد شد و در تاریخ آذر 1396از دنيا رفت. او قرن ما را همچون کنشگر، همچون قربانی، همچون ناظر پا به پای هیاهوهایش آمد و از پا نیفتاد : از شهریور بیست ، نهضت ملی شدن نفت، مبارزات سیاسی دهه چهل وپنجاه ، انقلاب ایران ، استقرار نظام پس از ان ، تا بحران دهه شصت كه ديگر آرام-آرام صحنه را ترک کرد قبل از اینکه زندگی را رها کند. این پابه پایی با لحظات پر تنش تاریخ ما به زیست او نیز موقعیتی اورژانسی بخشید: به ثبت نرسیده، شفاهی، دستخوش قبض وبسط؛ عمری اگرچه طولانی اما نشسته بر باد، دستخوش طوفان و مدام در معرض نابودی. درست شبیه بخشي از ديروز ما كه در پناه-پسقله های حافظه های تکه پاره و سرگردان و بی مکان چرخ می خورد، چرخ می خورد تا بالاخره با مرگ صاحبانش بر خاک افتد: نه خاني آمده و نه خاني رفته.
🔹پل ریکور حافظه ها را در معرض سه خطر مي داند: ا- دست کاری شدن. 2-ممنوع شدن.3-دستوری شدن.
🔸 در کنار این سه تهدید، زیست های اورژانسی در تاریخ معاصر ما نيز که فرصت ثبت شدن پیدا نمی کنند را هم باید افزود. همین است که بی سرپناه می مانند و اگر موفق شوند بقا يابند فقط شکل و شمایل زمزمه دارند و شایعه؛ يك دهان به دهان ِ وفادار اما نامطمئن. در چنین وضعیتی است که آدم ها و حضورشان ضروری می شوند. به تعبیر پی یر نورا، مورخ فرانسوی، خود بدل می شوند به "مکان حافظه". جایی که حافظه های چندپاره در آنجا گره می خورند و یک نام را بدل به یک آدرس می کنند. مکانی برای یادآوری:
🔹«اماکن حافظه رفرانس های اساسیِ تاریخ ِفرهنگی یک قوم هستند. مکان حافظه می تواند یک بنا باشد، یک شخص مهم، یک موزه، آرشیوها، یک سمبول یا یک نهاد...» . (پي ير نورا)
🔸فراخواندن و به رسمیت شناختن این اماکن حافظه تکیه گاهی ضروری برای وجدان تاریخی جامعه است تا با آینده مواجهه ای بی ترس داشته باشد. به گفته پي ير نورا، تنوع اماکن(از اشیا، تا حوادث)، تنوع و تکثر حافظه ها را نمایندگی می کند؛ تنوع و تکثری که در عین حال ضامن تمامیت یک اجتماع است. از همین رو فراموشی، دست كاري و یکسان سازی این اماکن كه غالباً به نام ایجاد وحدت ملی از سوی قدرت ها انجام می گیرد نه تنها ریشه کن شدن تاریخی امر اجتماعی را موجب می شود بلکه با نادیده گرفتن و به رسمیت نشناختن این تنوع، عملاً حافظه ها را به رقبای پنهان و خاموش یکدیگر بدل می سازد و تمامیت مطلوب را بدل به تکه پاره های رقیب ساخته و میدان را کارزار حافظه ها می کند. در برابر اين خطر تنها راه به ثبت رساندن تعدد واقعیت ها و نشان دادن تنوع حافظه ها، یا به عبارتی چند صدایی كردن دیروز است.
🔹با مرگ احمدزاده، يكي از اين صداهاست كه خاموش شده قبل از اين كه به گوش ها رسيده باشد؛ بخشی از حافظه معاصر است كه به خاک سپرده می شود قبل از اينكه به تاريخ سپرده شود. از همین رو ما نه تنها سوگوار مرگ احمدزاده هستیم كه سوگوار خود معاصرمان نيز هستيم كه شفاهی، فراموش شده، به حاشيه رانده شده و بي سر پناه مانده و تااطلاع ثانوي دلخوش و دلگرم بود و هست به حضور و بقای اين نام ها و آدرس ها. بخش اعظم دیروز ما هنوز تاریخ نشده و به یمن همین نام ها و از خلال ان هاست که ما توانسته ایم تا به امروز، دیروز خود را به یاد آوریم. انها در حياتشان يك تذكر بوده اند؛ تذكري تاريخي و هويتي كه رنگارنگ بوده است و كوشش مي شود تك پارچه تعريف گردد. آنها مثل یک بزرگتر بالای سر "أنچه گذشت" ايستاده بودند که مبادا دستخوش دروغ و مسخ و فراموشی شود. رفتن آنها نه تنها جایی خالی ایجاد می کند بلکه بخشی از خود ما را هم با خود می برد. مي ماند يك "ما"ي يتيم، بي صاحب و بي آدرس.مگر اينكه زنده ها دست به كار شوند.
#یادها_خاطرات
#طاهر_احمدزاده
#یادداشت
#سوسن_شریعتی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
📸عکس: درب منزل استاد طاهر احمدزاده مشهد
فرصت ها را مغتنم شماریم .pdf
2.6 MB
📚تازه های نشر
📚📚📚فرصت ها را مغتنم شماریم
🔷🔸«فرصت ها را مغتنم شماریم» صورت مکتوب سخنرانی استاد طاهر احمدزاده است . این سخنرانی در سال ۱۳۴۰ به مناسبت ولادت امام علی(ع) در کانون نشر حقایق اسلامی مشهد ایراد شده است و بعد از آن بارها چاپ و نشر شده است .
🔸نویسنده در این اثر کوشیده است، به سهم خود، مسئولیت مسلمانان را به عنوان انسان آگاه و متعهد به آنان یادآوری کند تا «معاویه» های زمانه خود را خوب بشناسند و بتوانند « یک محیط فاسد و غیر سالم و فقط به ظاهر اسلامی را، که در آن اقلیت معدودی متمتع و اکثریت عظیمی محرومند، دگرگون سازند...»(۱)
🔹این سخنرانی و انتشار آن ، رژیم شاهنشاهی و سازمان امنیتش را شدیدا حساس کرد، به نحوی که در دستگیری های متعدد در سال های ۴۱ تا ۴۳ و حتی در سال ۱۳۵۰، یکی از موارد اتهامی نویسنده و حتی گاهی اتهام اصلی او، ایراد همین سخنرانی و انتشار آن بوده است لذا مورد بازجویی های فراوان قرار می گیرد و نهایتا به ۱۰ سال زندان محکوم میشود.
یادش گرامی ، روحش شاد و راهش پررهرو باد!
۱. انتشارات محقق ، چاپ اول ، ۱۳۹٨
#یادها
#طاهر_احمدزاده
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
📚📚📚فرصت ها را مغتنم شماریم
🔷🔸«فرصت ها را مغتنم شماریم» صورت مکتوب سخنرانی استاد طاهر احمدزاده است . این سخنرانی در سال ۱۳۴۰ به مناسبت ولادت امام علی(ع) در کانون نشر حقایق اسلامی مشهد ایراد شده است و بعد از آن بارها چاپ و نشر شده است .
🔸نویسنده در این اثر کوشیده است، به سهم خود، مسئولیت مسلمانان را به عنوان انسان آگاه و متعهد به آنان یادآوری کند تا «معاویه» های زمانه خود را خوب بشناسند و بتوانند « یک محیط فاسد و غیر سالم و فقط به ظاهر اسلامی را، که در آن اقلیت معدودی متمتع و اکثریت عظیمی محرومند، دگرگون سازند...»(۱)
🔹این سخنرانی و انتشار آن ، رژیم شاهنشاهی و سازمان امنیتش را شدیدا حساس کرد، به نحوی که در دستگیری های متعدد در سال های ۴۱ تا ۴۳ و حتی در سال ۱۳۵۰، یکی از موارد اتهامی نویسنده و حتی گاهی اتهام اصلی او، ایراد همین سخنرانی و انتشار آن بوده است لذا مورد بازجویی های فراوان قرار می گیرد و نهایتا به ۱۰ سال زندان محکوم میشود.
یادش گرامی ، روحش شاد و راهش پررهرو باد!
۱. انتشارات محقق ، چاپ اول ، ۱۳۹٨
#یادها
#طاهر_احمدزاده
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
🔷🔸از آن زمستان تا این خزان !
🖋به کوشش: سید خلیل حسینی
🔸چرا نسیم چنین رنگ و بوی خوش دارد
میان راه چه کرده
ز سیم خاردار گذشته
و خود رسانده به آنجا
به روی خرمن گل ها
کنار تپۀ تاک
مکیده عطر ز گل های ریخته بر خاک؟
🔹حادثۀ بزرگ زندگیم در یکی از روزهای زمستان سال ۱۳۲۵ اتفاق افتاد و برای اولین بار به جرم خواندن روزنامه در مدرسه اولین سیلی سیاسی را نوش جان کردم و ترکه ها به پاهای کوچکم بوسه زد.
🔸از آن روز بیش از ۵۰ سال می گذرد. ۳۰ سال مبارزه همراه با رنج و زندان و دربدری ، سیلی خوردن ها و شکنجه شدن ها و در افتادن با استبداد سلطنتی با هدف بر پایی جامعه ای دور از ظلم و استبداد و بی عدالتی ، جامعه ای که بتوان در آن نفس کشید.
آه !
چه رویای قشنگی و در این ۳۰ سال چه بر من گذشت و بر ملت ما و همفکرانم . ... در این ۳۰ سال کارمان خواندن بود و شنیدن و تجربه آموختن و در کلاس درس و مساجد و محافل با مردم سخن گفتن و از حکمت عدل علی اسوه ساختن و ...اما افسوس با فرار شاه و نزدیک شدن پیروزی ، وقایع نگران کننده ای پیش آوردند تا انقلاب را از مسیر راستین خود منحرف کنند.
🔹چند ماه از انقلاب نگذشته بود که کار شریعتی زدایی و طالقانی زدایی در بعدی گسترده و رسمٱ شروع شد. چرا باید نقش شریعتی ها و طالقانی ها در پیروزی انقلاب کمرنگ می شد؟ مگر نباید نسل بعد از انقلاب درمی یافت چه کسانی و با چه کار بزرگی انقلاب را به پیروزی رساندند و نقش آنها که مدعی به پیروزی رساندن انقلابند در چه حد بوده است.
🔸در بهار سال ۱۳۶۰ بغض در گلو و خار در چشم در یک مقاله تحت عنوان " انقلاب فرهنگی و کودتای فرهنگی " ۱۳ سوال اساسی در مورد قدرت به دستان و کسانی که به نام اسلام بر این کشور حکومت می کردند ، مطرح کردم.
🔹همین مقاله و دیگر نوشته ها بهانه ای شد تا شب ۱۲ تیرماه سال ۱۳۶۰ نیمه شب به خانه ام بریزند و بیش از ۵ سال به جرم ضدیت با انقلاب ، زندانی نظام اسلامی باشم.
از کتاب " دیروز و امروز ... "
🔸" آنچه می خوانید تعدادی از مقالات ، مصاحبه ها و نامه هایی است که از سال اول پس از پیروزی تا امروز نوشته یا گفته ام و می تواند شاهدی باشد بر مسیری که انقلاب طی کرده است و فریادی از سر درد و دردمندی .
🔹دکتر محمد ملکی در سال ۱۳۱۲ در تجریش به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در شمیران به پایان برد. برای ادامۀ تحصیل به تهران آمد و موفق شد در رشتۀ بهداشت و صنایع غذایی به درجۀ دکتری ناٸل شود. در تب و تاب روزهای آغاز انقلاب ، طی حکمی سرپرست موقت دانشگاه را پذیرفت.
🔸دیروز و امروز حکایت آن روزها و روزهای بعد از سرپرستی دانشگاه است و در واقع بازتاب رخدادهای سیاسی - اجتماعی کشور در عرصه های رنگارنگ درس و سیاست و زندگی و ... است.
🔹🔸 " دیروز و امروز ... " گزیدۀ یادداشت های سیاسی - اجتماعی ۱۳۷۶ - ۱۳۵۸ ، دکتر محمد ملکی ، چاپ اول ، انتشارات قصیده ، تهران ۱۳۷۷
#معرفی_کتاب
#یادها
#دکتر_ملکی
#یادداشت_اختصاصی
#خلیل_حسینی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
🖋به کوشش: سید خلیل حسینی
🔸چرا نسیم چنین رنگ و بوی خوش دارد
میان راه چه کرده
ز سیم خاردار گذشته
و خود رسانده به آنجا
به روی خرمن گل ها
کنار تپۀ تاک
مکیده عطر ز گل های ریخته بر خاک؟
🔹حادثۀ بزرگ زندگیم در یکی از روزهای زمستان سال ۱۳۲۵ اتفاق افتاد و برای اولین بار به جرم خواندن روزنامه در مدرسه اولین سیلی سیاسی را نوش جان کردم و ترکه ها به پاهای کوچکم بوسه زد.
🔸از آن روز بیش از ۵۰ سال می گذرد. ۳۰ سال مبارزه همراه با رنج و زندان و دربدری ، سیلی خوردن ها و شکنجه شدن ها و در افتادن با استبداد سلطنتی با هدف بر پایی جامعه ای دور از ظلم و استبداد و بی عدالتی ، جامعه ای که بتوان در آن نفس کشید.
آه !
چه رویای قشنگی و در این ۳۰ سال چه بر من گذشت و بر ملت ما و همفکرانم . ... در این ۳۰ سال کارمان خواندن بود و شنیدن و تجربه آموختن و در کلاس درس و مساجد و محافل با مردم سخن گفتن و از حکمت عدل علی اسوه ساختن و ...اما افسوس با فرار شاه و نزدیک شدن پیروزی ، وقایع نگران کننده ای پیش آوردند تا انقلاب را از مسیر راستین خود منحرف کنند.
🔹چند ماه از انقلاب نگذشته بود که کار شریعتی زدایی و طالقانی زدایی در بعدی گسترده و رسمٱ شروع شد. چرا باید نقش شریعتی ها و طالقانی ها در پیروزی انقلاب کمرنگ می شد؟ مگر نباید نسل بعد از انقلاب درمی یافت چه کسانی و با چه کار بزرگی انقلاب را به پیروزی رساندند و نقش آنها که مدعی به پیروزی رساندن انقلابند در چه حد بوده است.
🔸در بهار سال ۱۳۶۰ بغض در گلو و خار در چشم در یک مقاله تحت عنوان " انقلاب فرهنگی و کودتای فرهنگی " ۱۳ سوال اساسی در مورد قدرت به دستان و کسانی که به نام اسلام بر این کشور حکومت می کردند ، مطرح کردم.
🔹همین مقاله و دیگر نوشته ها بهانه ای شد تا شب ۱۲ تیرماه سال ۱۳۶۰ نیمه شب به خانه ام بریزند و بیش از ۵ سال به جرم ضدیت با انقلاب ، زندانی نظام اسلامی باشم.
از کتاب " دیروز و امروز ... "
🔸" آنچه می خوانید تعدادی از مقالات ، مصاحبه ها و نامه هایی است که از سال اول پس از پیروزی تا امروز نوشته یا گفته ام و می تواند شاهدی باشد بر مسیری که انقلاب طی کرده است و فریادی از سر درد و دردمندی .
🔹دکتر محمد ملکی در سال ۱۳۱۲ در تجریش به دنیا آمد. تحصیلات ابتدایی و دبیرستان را در شمیران به پایان برد. برای ادامۀ تحصیل به تهران آمد و موفق شد در رشتۀ بهداشت و صنایع غذایی به درجۀ دکتری ناٸل شود. در تب و تاب روزهای آغاز انقلاب ، طی حکمی سرپرست موقت دانشگاه را پذیرفت.
🔸دیروز و امروز حکایت آن روزها و روزهای بعد از سرپرستی دانشگاه است و در واقع بازتاب رخدادهای سیاسی - اجتماعی کشور در عرصه های رنگارنگ درس و سیاست و زندگی و ... است.
🔹🔸 " دیروز و امروز ... " گزیدۀ یادداشت های سیاسی - اجتماعی ۱۳۷۶ - ۱۳۵۸ ، دکتر محمد ملکی ، چاپ اول ، انتشارات قصیده ، تهران ۱۳۷۷
#معرفی_کتاب
#یادها
#دکتر_ملکی
#یادداشت_اختصاصی
#خلیل_حسینی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
📸پوران شریعت رضوی (شریعتی)بر مزار برادر:
🔸" آذر سال ۱۳۱۱ ماه تولد برادرم آذر شریعت رضوی بود.۱۶ آذر ۱۳۳۲روز شهادت او. نامش نیز آذر.
دست تقدیر با او چه کرد؟
🔹پوران شریعت رضوی همراه با مادرش بر مزار برادر و دیگر شهدای دانشگاه.
📌امامزاده عبدالله-۱۳۵۸
امروز هر دو در کنار این سه به خاک سپرده شده اند.
#یادها_خاطرات
#روز_دانشجو
#جنبش_دانشجویی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
🔸" آذر سال ۱۳۱۱ ماه تولد برادرم آذر شریعت رضوی بود.۱۶ آذر ۱۳۳۲روز شهادت او. نامش نیز آذر.
دست تقدیر با او چه کرد؟
🔹پوران شریعت رضوی همراه با مادرش بر مزار برادر و دیگر شهدای دانشگاه.
📌امامزاده عبدالله-۱۳۵۸
امروز هر دو در کنار این سه به خاک سپرده شده اند.
#یادها_خاطرات
#روز_دانشجو
#جنبش_دانشجویی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
🔷🔸استاد جغرافیا و "گاوروش میانسالی" که همنشین داستایوسکی شد!
🔆با یاد دکتر سیروس سهامی
🖋سوسن شریعتی
🔸علی شریعتی، دوست و همکار سیروس سهامی در دهه چهل در دانشکده ادبیات فردوسی مشهد بود؛ یکی تاریخ درس می داد و دیگری جغرافی؛ دو استاد جوان خلاف خوان و غریبه ؛ با دغدغه های مشترک، نزدیک به دانشجویان، دوستدار ادبیات و سنت چپ...و با این همه متفاوت با یکدیگر در نگاهشان به بسیاری از مقولات مورد توجه آن نسل از جمله مذهب و جایگاه آن ...از اواخر دهه چهل علی شریعتی، آرام و آهسته از استاد ناراضی دانشکده ادبیات بدل می شود به چهره درخشان رفرم دینی،ایدِئولوگِ انقلابیِ نسلِ معترض و غیره و غیره. از دانشکده رانده می شود، «با شهر شهادت»خداحافظی می کند و این بار باز می شودغریبه ای در تهران و البته لحظه شمار روزهای آخر آزادی خود. سیروس سهامی هم تصفیه می شود و سر از پاریس در می اورد. این نامه در سال 52، پس از بسته شدن حسینیه ارشاد در ایامی که شریعتی در اختفا به سر می برد، تنها است و منتظر اینکه « اطبای معالج »بر سر درمانش به توافق برسند و می داند که به زودی دستگیر خواهد شد، خطاب به سیروس سهامی نوشته شده که در پاریس است؛ نامه ای سر به مهر، پر استعاره، تلخ با زبان پر اشاره که با تصنیف مشهور خواننده زن محبوب پاپ آن ایام آغاز می شود:«دو ماهی»!
🔹سیروس سهامی که بر خلاف شریعتی مشهد را ترک نکرد، امروز-8 بهمن 1399- چهل و سه سال پس از او زندگی را وانهاد. او انقلاب را دید؛ ریاست دانشگاه فردوسی مشهد را تجربه کرد، مشمول قانونِ جهانشمولِ«پس از انقلاب»ها شد؛ محکوم گشت و مغضوب و سال ها-همچون دوست خود-تحت «درمان طبیبان معالج» و دست آخر نجاتی که ادبیات برایش به دنبال آورد: پرواز باشد یا گریزگاه؛ در«سکوت خانه باشد یا خلوت خیالاتی دردناک»...سرنوشت همه آنهایی که به«حباب های بزرگ نوک می زدند». وفادار به دوستی علی رغم تفاوت ها؛ به رویا علی رغم واقعیت ها؛ به وطن علی رغم بی مهری ها....آخرین باری که او را دیدم خود را «–بی هیچ غبنی- قطاری فرسوده می دانست و مرا محکوم به تداوم راهی که مسیر او نیست. یا این همه اطمینان می داد که مقصدمان یکی است: سرزمینی آزادتر با مردمانی نیکبخت تر»و این همه را پشت جلد زندگی و آثار داستایوسکی نوشته بود.
🔸یاد آن بزرگ به خیر. جغرافیا را و سیاست را و ادبیات را با هم صرف کرد، بی هیچ غبنی....
#یادداشت_اختصاصی
#سیروس_سهامی
#یادها
#اکنون_ما_شریعتی
🆔@Shariati40
📎 برای مطالعه کامل متن به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید
https://bit.ly/2M1qIdP
🔆با یاد دکتر سیروس سهامی
🖋سوسن شریعتی
🔸علی شریعتی، دوست و همکار سیروس سهامی در دهه چهل در دانشکده ادبیات فردوسی مشهد بود؛ یکی تاریخ درس می داد و دیگری جغرافی؛ دو استاد جوان خلاف خوان و غریبه ؛ با دغدغه های مشترک، نزدیک به دانشجویان، دوستدار ادبیات و سنت چپ...و با این همه متفاوت با یکدیگر در نگاهشان به بسیاری از مقولات مورد توجه آن نسل از جمله مذهب و جایگاه آن ...از اواخر دهه چهل علی شریعتی، آرام و آهسته از استاد ناراضی دانشکده ادبیات بدل می شود به چهره درخشان رفرم دینی،ایدِئولوگِ انقلابیِ نسلِ معترض و غیره و غیره. از دانشکده رانده می شود، «با شهر شهادت»خداحافظی می کند و این بار باز می شودغریبه ای در تهران و البته لحظه شمار روزهای آخر آزادی خود. سیروس سهامی هم تصفیه می شود و سر از پاریس در می اورد. این نامه در سال 52، پس از بسته شدن حسینیه ارشاد در ایامی که شریعتی در اختفا به سر می برد، تنها است و منتظر اینکه « اطبای معالج »بر سر درمانش به توافق برسند و می داند که به زودی دستگیر خواهد شد، خطاب به سیروس سهامی نوشته شده که در پاریس است؛ نامه ای سر به مهر، پر استعاره، تلخ با زبان پر اشاره که با تصنیف مشهور خواننده زن محبوب پاپ آن ایام آغاز می شود:«دو ماهی»!
🔹سیروس سهامی که بر خلاف شریعتی مشهد را ترک نکرد، امروز-8 بهمن 1399- چهل و سه سال پس از او زندگی را وانهاد. او انقلاب را دید؛ ریاست دانشگاه فردوسی مشهد را تجربه کرد، مشمول قانونِ جهانشمولِ«پس از انقلاب»ها شد؛ محکوم گشت و مغضوب و سال ها-همچون دوست خود-تحت «درمان طبیبان معالج» و دست آخر نجاتی که ادبیات برایش به دنبال آورد: پرواز باشد یا گریزگاه؛ در«سکوت خانه باشد یا خلوت خیالاتی دردناک»...سرنوشت همه آنهایی که به«حباب های بزرگ نوک می زدند». وفادار به دوستی علی رغم تفاوت ها؛ به رویا علی رغم واقعیت ها؛ به وطن علی رغم بی مهری ها....آخرین باری که او را دیدم خود را «–بی هیچ غبنی- قطاری فرسوده می دانست و مرا محکوم به تداوم راهی که مسیر او نیست. یا این همه اطمینان می داد که مقصدمان یکی است: سرزمینی آزادتر با مردمانی نیکبخت تر»و این همه را پشت جلد زندگی و آثار داستایوسکی نوشته بود.
🔸یاد آن بزرگ به خیر. جغرافیا را و سیاست را و ادبیات را با هم صرف کرد، بی هیچ غبنی....
#یادداشت_اختصاصی
#سیروس_سهامی
#یادها
#اکنون_ما_شریعتی
🆔@Shariati40
📎 برای مطالعه کامل متن به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید
https://bit.ly/2M1qIdP
Telegraph
استاد جغرافیا و "گاوروش میانسالی" که همنشین داستایوسکی شد!
با یاد دکتر سیروس سهامی سوسن شریعتی علی شریعتی، دوست و همکار سیروس سهامی در دهه چهل در دانشکده ادبیات فردوسی مشهد بود؛ یکی تاریخ درس می داد و دیگری جغرافی؛ دو استاد جوان خلاف خوان و غریبه ؛ با دغدغه های مشترک، نزدیک به دانشجویان، دوستدار ادبیات و سنت چپ...و…
🔷🔸یادی از یک «مهاجر»: شهید محمود رحیمخانی
🔸«...آنها تحت تآثیر آثار دکتر علی شریعتی بر مفهوم هجرت تأکید می کردند و بر این باور بودند که «هجرت مقدمه ی جهاد است و صبر ضامن اجرای آن» و از اینرو نام «مهاجرین خلق» را برای خود برگزیدند...»
#اکنون_ما_شریعتی
#یادها_خاطرات
🆔 @Shariati40
https://bit.ly/3aTQ32S
🔸«...آنها تحت تآثیر آثار دکتر علی شریعتی بر مفهوم هجرت تأکید می کردند و بر این باور بودند که «هجرت مقدمه ی جهاد است و صبر ضامن اجرای آن» و از اینرو نام «مهاجرین خلق» را برای خود برگزیدند...»
#اکنون_ما_شریعتی
#یادها_خاطرات
🆔 @Shariati40
https://bit.ly/3aTQ32S
Telegraph
یادی از یک «مهاجر»: شهید محمود رحیمخانی
محمود رحیمخانی، شهید والا مقام و گرانقدر انقلاب، از دانشجویان دانشگاه علم و صنعت و از شاگردان نزدیک دکتر علی شریعتی بود که پس از گذرندان حدود 4 سال حبس و تحمل شکنجههای طاقتفرسای شکنجهگران ساواک، در اواخر بهمن ماه سال 1357 جزو آخرین نفرات از زندانیان سیاسی…
🔷🔸ترور دکتر سامی، آغاز سلسله قتلهای زنجیرهای؟
🔆مروری بر زندگی دکتر سامی
🔸• گاهشمار زندگی شهید دکتر کاظم سامی ِکرمانی (۱۳۱۴-۱۳۶۷)
{ فعال سياسی، پزشک و مترجم، از مؤسسان «جمعیت آزادی مردم ایران»(جاما) -۱۳۴۱، وزير بهداری و بهزيستی (بهمن ۱۳۵۷ـ مهر ۱۳۵۸) در دولت موقت بازرگان، نمايندۀ نخستين دورۀ مجلس شورای اسلامی (خرداد ۱۳۵۹ ـ خرداد ۱۳۶۳) }
------------
🔹۱۳۱۴ (۶ شهریور) تولد در مشهد؛ گذرانـدن دورۀ دبستان در مدرسۀ اسلام و دبيرستانهای فردوسی و ابـنيمـين ؛ اجبار به کار از نوجوانی، بهسبب نامناسببودن وضعيت معيشت خانواده، و ازآنجا که سنش کم بود، تاريخ تولدش را تغيير داد و سـال ۱۳۱۳ در شناسـنامهاش ثبـت شـد؛
۱۳۲۸ در دورۀ دبيرستان، عضويت در «انجمن اسلامی دانشآموزان»، و سپس، «کانون نشر حقايق اسلامی» (آغاز فعاليـت ۱۳۲۳)، بـهسرپرسـتی استاد محمـدتقی شـريعتی؛
۱۳۲۹-۱۳۳۰ پساز سفر محمد نخشب به مشهد، از نظريهپردازان و بنيادگذاران «نهضت خداپرستان سوسياليسـت» (تأسـيس ۱۳۲۲)، همراه با علی شريعتی به عضويت اين نهضـت درآمـد؛
۱۳۳۰ «خداپرستان سوسياليست» برای يافتن سـنگری سياسـی بـه «حـزب ايـران» پيوستند؛
۱۳۳۱ (بهمـن) از پی اختلافنظر جوانان نهضت با سران حزب ، خداپرستان سوسياليست با نام «جمعيـت آزادی مردم ايران» بهرهبری نخشب از آن حزب انشعاب کردند؛ سامی و علی شريعتی در همان سال به آن جمعيت پيوستند و شعبۀ مشهد را تأسيس کردند ؛ سامی در مقام عضو مؤسس، و عضو کميتۀ استان خراسان، به فعاليت مشغول شد ؛ از همان انشعاب تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، روزنامۀ مردم ايران منتشر میشد و ارگان رسمی جمعيت بود ؛ در اين مدت، سلسله مقالاتی برای اين روزنامه و نشريۀ جوانان ايران مینوشت؛ نيز در همـين دوره، او برای نخستينبار، در حال توزيع روزنامه بازداشت و زندانی شد؛
#دکتر_سامی
#یادها
#اکنون
🆔 @Shariati40
📌ادامه متن در لینک زیر می توانید مطالعه فرمایید.
🔆مروری بر زندگی دکتر سامی
🔸• گاهشمار زندگی شهید دکتر کاظم سامی ِکرمانی (۱۳۱۴-۱۳۶۷)
{ فعال سياسی، پزشک و مترجم، از مؤسسان «جمعیت آزادی مردم ایران»(جاما) -۱۳۴۱، وزير بهداری و بهزيستی (بهمن ۱۳۵۷ـ مهر ۱۳۵۸) در دولت موقت بازرگان، نمايندۀ نخستين دورۀ مجلس شورای اسلامی (خرداد ۱۳۵۹ ـ خرداد ۱۳۶۳) }
------------
🔹۱۳۱۴ (۶ شهریور) تولد در مشهد؛ گذرانـدن دورۀ دبستان در مدرسۀ اسلام و دبيرستانهای فردوسی و ابـنيمـين ؛ اجبار به کار از نوجوانی، بهسبب نامناسببودن وضعيت معيشت خانواده، و ازآنجا که سنش کم بود، تاريخ تولدش را تغيير داد و سـال ۱۳۱۳ در شناسـنامهاش ثبـت شـد؛
۱۳۲۸ در دورۀ دبيرستان، عضويت در «انجمن اسلامی دانشآموزان»، و سپس، «کانون نشر حقايق اسلامی» (آغاز فعاليـت ۱۳۲۳)، بـهسرپرسـتی استاد محمـدتقی شـريعتی؛
۱۳۲۹-۱۳۳۰ پساز سفر محمد نخشب به مشهد، از نظريهپردازان و بنيادگذاران «نهضت خداپرستان سوسياليسـت» (تأسـيس ۱۳۲۲)، همراه با علی شريعتی به عضويت اين نهضـت درآمـد؛
۱۳۳۰ «خداپرستان سوسياليست» برای يافتن سـنگری سياسـی بـه «حـزب ايـران» پيوستند؛
۱۳۳۱ (بهمـن) از پی اختلافنظر جوانان نهضت با سران حزب ، خداپرستان سوسياليست با نام «جمعيـت آزادی مردم ايران» بهرهبری نخشب از آن حزب انشعاب کردند؛ سامی و علی شريعتی در همان سال به آن جمعيت پيوستند و شعبۀ مشهد را تأسيس کردند ؛ سامی در مقام عضو مؤسس، و عضو کميتۀ استان خراسان، به فعاليت مشغول شد ؛ از همان انشعاب تا کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، روزنامۀ مردم ايران منتشر میشد و ارگان رسمی جمعيت بود ؛ در اين مدت، سلسله مقالاتی برای اين روزنامه و نشريۀ جوانان ايران مینوشت؛ نيز در همـين دوره، او برای نخستينبار، در حال توزيع روزنامه بازداشت و زندانی شد؛
#دکتر_سامی
#یادها
#اکنون
🆔 @Shariati40
📌ادامه متن در لینک زیر می توانید مطالعه فرمایید.
Telegraph
ترور دکتر سامی، آغاز سلسله قتلهای زنجیرهای؟
🔸• گاهشمار زندگی شهید دکتر کاظم سامی ِکرمانی (۱۳۱۴-۱۳۶۷) { فعال سياسی، پزشک و مترجم، از مؤسسان «جمعیت آزادی مردم ایران»(جاما) -۱۳۴۱، وزير بهداری و بهزيستی (بهمن ۱۳۵۷ـ مهر ۱۳۵۸) در دولت موقت بازرگان، نمايندۀ نخستين دورۀ مجلس شورای اسلامی (خرداد ۱۳۵۹ ـ خرداد…
🔷🔸عدالت طلبی در میدان ، دریادلی دگر پذیر
🔆بزرگداشت طاهر احمدزاده
🎙با حضور:
🔸ناصر آملی
🔸مژگان احمدزاده
🔸محمد توسلی
🔸منصوره جوراب چیان
🔸محمود دل آسایی
🔸تقی رحمانی
🔸حسین رفیعی
🔸فرج سرکوهی
🔸احسان شریعتی
🔸امیر طیرانی
🔸فاطمه گوارایی
🔸لطف الله میثمی
📌زمان : پنجشنبه ساعت ۹ شب به وقت ایران
👋کلاب دغدغه های ایران
#طاهر_احمدزاده
#یادها
#اکنون
🆔 @Shariati40
🔆بزرگداشت طاهر احمدزاده
🎙با حضور:
🔸ناصر آملی
🔸مژگان احمدزاده
🔸محمد توسلی
🔸منصوره جوراب چیان
🔸محمود دل آسایی
🔸تقی رحمانی
🔸حسین رفیعی
🔸فرج سرکوهی
🔸احسان شریعتی
🔸امیر طیرانی
🔸فاطمه گوارایی
🔸لطف الله میثمی
📌زمان : پنجشنبه ساعت ۹ شب به وقت ایران
👋کلاب دغدغه های ایران
#طاهر_احمدزاده
#یادها
#اکنون
🆔 @Shariati40
🔷🔸دلبستۀ آزادی
🖋سید خلیل حسینی
🔹۱. استاد طاهر احمدزاده (۱۳۰۰ _ ۱۳۹۶ش) «از پیشگامان جنبش نوگرایی دینی در ایران است. وی از سال ۱۳۲۰ در کنار استاد محمد تقی شریعتی در کانون نشر حقایق اسلامی مشهد فعالیتهای عقیدتی و سیاسی خود را آغاز کرد. در جنبش ملی شدن صنعت نفت و جبهه ملی ایران حضور موثری داشت. سال ۱۳۳۶ به همراه علی شریعتی و جمعی دیگر بازداشت و به زندان قزل قلعه تهران فرستاد شد. ۱»
🔸«او دریافتی ژرف از مسایل اجتماعی _ سیاسی زمان خود و نیز نقشی بنیادین از سیاسی کردن مسایلی داشت که محمدتقی شریعتی در برداشتهای خود از اسلام مطرح میساخت. احمدزاده در اتاقهای پیوسته به تالار اصلی کانون از سخنرانیهای محمد تقی شریعتی ساختار زدایی میکرد. او استعاره ها را رمز گشایی و شخصیتهای نمادین اسلام را شناسایی کرده و به زمان کنونی میآورد و از زندگی آنها پیامها و آموزههای سیاسی اجتماعی بیرون میکشید. احمدزاده شخصیتهای تاریخی همچون امام علی، امام حسین و ابوذر را از سویی و عثمان و معاویه را از سویی دیگر در متن و شرایط فهم پذیر و نوین اجتماعی قرار میداد. او با گفتن این که چنانچه علی و حسین و ابوذر امروز زنده بودند با بیداد و ستم اجتماعی مبارزه میکردند، نتیجه میگرفت که این وظیفۀ همه پیروان راستین آنهاست.
او خانوادۀ سلطنتی و طبقات حاکم را همتایان عثمان و معاویه در عصر نوین معرفی میکرد. از نگاه احمدزاده گفتگو دربارۀ نهج البلاغه به واکاوی مسایل نوین اجتماعی _ سیاسی همچون دادورزی اجتماعی، بهره کشی، استقلال، آزادی، برابری و برادری از چشم انداز اسلامی میانجامید. ۲»
🔹کسانی که سخنرانیهای پرشور او را دیده اند، میدانند که سخن گفتن او چه مایه تاثیر گذار بود. «سخن استاد [محمدتقی شریعتی] با دیگران خیلی تفاوت داشت. الگو و نمونهٔ زندۀ ایشان آقای احمدزاده است که فرصتی برای سخن گفتن او پیش نمی آید! ولی همین چند سال قبل که کانون بازگشایی شده بود و جلساتی بود و آقای احمدزاده در آنجا صحبت هایی میکرد. من در صحبت کردن آقای احمدزاده چیزی میدیدم که نمی توانم آن را وصف کنم. یک گوینده وقتی از اعماق وجودش حرف میزند و با تمام وجود به گفتههای خود ایمان دارد،اصلا چهره اش خاص میشود. ۳»
🔸”طاهرآقا به آنچه ایمان داشت با تمام وجود و خالصانه و صمیمانه وارد میشد. در زندگی خانوادگی هم چنین بود.٤ " بی دلیل نبود که رژیم پهلوی وی را یکی از ستونهای مبارزات ملی _ مذهبی میشناخت. در سال ۱۳۵۰ دوباره دستگیر شد. در نوبت دوم به ده سال حبس محکوم شد. «یکی از شاگردان و یاران استاد شریعتی دربارهٔ وی چنین میگوید: مبارز آگاه، آقای طاهراحمدزاده ، در شناخت مسایل سیاسی بی نظیر است و در مبارزات خطهٔ خراسان پیشگام بودند. آقای احمدزاده از پیش از انقلاب همواره در جبهۀ مبارزه علیه رژیم شاه بود و دو فرزندش نیز در مصاف با دیکتاتوری شاهنشاهی در خون تپیدند: مسعود احمدزاده و مجید احمدزاده. ٥»
احمدزاده در آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد و به همراه آیت الله طالقانی و سایر مبارزان ملی _ مذهبی،فعالیتهای بسیاری را در راستای خیزش مردم انجام داد. پس از پیروزی انقلاب به استانداری خراسان منصوب شد. اما انتقادات خود را از اعمال شیوههای غیر دموکراتیک در حکومت جدید ابراز میداشت. سرانجام پس از هشت ماه خدمت به مردم، در آذر ۱۳۵۸ از مقام استانداری استعفا داد. سومین فرزند او مجتبی در سال ۱۳۶۰ اعدام شد و دخترش مستوره به اجبار کشور را ترک کرد.
🔸احمدزاده در سال ۱۳۶۱ دستگیر و تا سال ۱۳۶۵ در زندان به سر برد.
در سال ۱۳۸۰ و در هشتاد سالگی برای چندین بار بازداشت و پس از تحمل شش ماه حبس در سلول انفرادی، آزاد شد. وی در نهم آذر ماه ۱۳۹۶ در مشهد چشم از جهان فرو بست.
***
🔹۲. احمدزاده که در میان دوستان و شاگردانش به طاهر آقا شناخته میشد ، «آموزگار و رهرو پاکباز راه آزادی و عدالت اجتماعی بود. ٦»
«او انسانی به تمام معنی آزادی خواه بود. از استبداد پدرسالاری آزاد بود. او با کانون نشر حقایق اسلامی آغاز کرد و فرزندانش به نوعی در راه متفاوت با پدر رفتند. اما به فرزندانش آزادی داده بود که راه خود را انتخاب کنند. او معتقد بود که هدف یکی است و آنان هم برای رفع ظلم تلاش میکنند. از تعصب دینی آزاد بود. ... از تعصب زندگی سیاسی رها بود. ... او از تعصب تشکیلاتی هم آزاد بود. ۷ "
#طاهر_احمدزاده
#یادها
#اکنون
🆔 @Shariati40
📌ادامه متن در لینک زیر می توانید مطالعه فرمایید.
🖋سید خلیل حسینی
🔹۱. استاد طاهر احمدزاده (۱۳۰۰ _ ۱۳۹۶ش) «از پیشگامان جنبش نوگرایی دینی در ایران است. وی از سال ۱۳۲۰ در کنار استاد محمد تقی شریعتی در کانون نشر حقایق اسلامی مشهد فعالیتهای عقیدتی و سیاسی خود را آغاز کرد. در جنبش ملی شدن صنعت نفت و جبهه ملی ایران حضور موثری داشت. سال ۱۳۳۶ به همراه علی شریعتی و جمعی دیگر بازداشت و به زندان قزل قلعه تهران فرستاد شد. ۱»
🔸«او دریافتی ژرف از مسایل اجتماعی _ سیاسی زمان خود و نیز نقشی بنیادین از سیاسی کردن مسایلی داشت که محمدتقی شریعتی در برداشتهای خود از اسلام مطرح میساخت. احمدزاده در اتاقهای پیوسته به تالار اصلی کانون از سخنرانیهای محمد تقی شریعتی ساختار زدایی میکرد. او استعاره ها را رمز گشایی و شخصیتهای نمادین اسلام را شناسایی کرده و به زمان کنونی میآورد و از زندگی آنها پیامها و آموزههای سیاسی اجتماعی بیرون میکشید. احمدزاده شخصیتهای تاریخی همچون امام علی، امام حسین و ابوذر را از سویی و عثمان و معاویه را از سویی دیگر در متن و شرایط فهم پذیر و نوین اجتماعی قرار میداد. او با گفتن این که چنانچه علی و حسین و ابوذر امروز زنده بودند با بیداد و ستم اجتماعی مبارزه میکردند، نتیجه میگرفت که این وظیفۀ همه پیروان راستین آنهاست.
او خانوادۀ سلطنتی و طبقات حاکم را همتایان عثمان و معاویه در عصر نوین معرفی میکرد. از نگاه احمدزاده گفتگو دربارۀ نهج البلاغه به واکاوی مسایل نوین اجتماعی _ سیاسی همچون دادورزی اجتماعی، بهره کشی، استقلال، آزادی، برابری و برادری از چشم انداز اسلامی میانجامید. ۲»
🔹کسانی که سخنرانیهای پرشور او را دیده اند، میدانند که سخن گفتن او چه مایه تاثیر گذار بود. «سخن استاد [محمدتقی شریعتی] با دیگران خیلی تفاوت داشت. الگو و نمونهٔ زندۀ ایشان آقای احمدزاده است که فرصتی برای سخن گفتن او پیش نمی آید! ولی همین چند سال قبل که کانون بازگشایی شده بود و جلساتی بود و آقای احمدزاده در آنجا صحبت هایی میکرد. من در صحبت کردن آقای احمدزاده چیزی میدیدم که نمی توانم آن را وصف کنم. یک گوینده وقتی از اعماق وجودش حرف میزند و با تمام وجود به گفتههای خود ایمان دارد،اصلا چهره اش خاص میشود. ۳»
🔸”طاهرآقا به آنچه ایمان داشت با تمام وجود و خالصانه و صمیمانه وارد میشد. در زندگی خانوادگی هم چنین بود.٤ " بی دلیل نبود که رژیم پهلوی وی را یکی از ستونهای مبارزات ملی _ مذهبی میشناخت. در سال ۱۳۵۰ دوباره دستگیر شد. در نوبت دوم به ده سال حبس محکوم شد. «یکی از شاگردان و یاران استاد شریعتی دربارهٔ وی چنین میگوید: مبارز آگاه، آقای طاهراحمدزاده ، در شناخت مسایل سیاسی بی نظیر است و در مبارزات خطهٔ خراسان پیشگام بودند. آقای احمدزاده از پیش از انقلاب همواره در جبهۀ مبارزه علیه رژیم شاه بود و دو فرزندش نیز در مصاف با دیکتاتوری شاهنشاهی در خون تپیدند: مسعود احمدزاده و مجید احمدزاده. ٥»
احمدزاده در آبان ۱۳۵۷ از زندان آزاد شد و به همراه آیت الله طالقانی و سایر مبارزان ملی _ مذهبی،فعالیتهای بسیاری را در راستای خیزش مردم انجام داد. پس از پیروزی انقلاب به استانداری خراسان منصوب شد. اما انتقادات خود را از اعمال شیوههای غیر دموکراتیک در حکومت جدید ابراز میداشت. سرانجام پس از هشت ماه خدمت به مردم، در آذر ۱۳۵۸ از مقام استانداری استعفا داد. سومین فرزند او مجتبی در سال ۱۳۶۰ اعدام شد و دخترش مستوره به اجبار کشور را ترک کرد.
🔸احمدزاده در سال ۱۳۶۱ دستگیر و تا سال ۱۳۶۵ در زندان به سر برد.
در سال ۱۳۸۰ و در هشتاد سالگی برای چندین بار بازداشت و پس از تحمل شش ماه حبس در سلول انفرادی، آزاد شد. وی در نهم آذر ماه ۱۳۹۶ در مشهد چشم از جهان فرو بست.
***
🔹۲. احمدزاده که در میان دوستان و شاگردانش به طاهر آقا شناخته میشد ، «آموزگار و رهرو پاکباز راه آزادی و عدالت اجتماعی بود. ٦»
«او انسانی به تمام معنی آزادی خواه بود. از استبداد پدرسالاری آزاد بود. او با کانون نشر حقایق اسلامی آغاز کرد و فرزندانش به نوعی در راه متفاوت با پدر رفتند. اما به فرزندانش آزادی داده بود که راه خود را انتخاب کنند. او معتقد بود که هدف یکی است و آنان هم برای رفع ظلم تلاش میکنند. از تعصب دینی آزاد بود. ... از تعصب زندگی سیاسی رها بود. ... او از تعصب تشکیلاتی هم آزاد بود. ۷ "
#طاهر_احمدزاده
#یادها
#اکنون
🆔 @Shariati40
📌ادامه متن در لینک زیر می توانید مطالعه فرمایید.
Telegraph
دلبستۀ آزادی
دلبستۀ آزادی ۱. استاد طاهر احمدزاده (۱۳۰۰ _ ۱۳۹۶ش) «از پیشگامان جنبش نوگرایی دینی در ایران است. وی از سال ۱۳۲۰ در کنار استاد محمد تقی شریعتی در کانون نشر حقایق اسلامی مشهد فعالیتهای عقیدتی و سیاسی خود را آغاز کرد. در جنبش ملی شدن صنعت نفت و جبهه ملی ایران…