🔷🔆در نسبت ساده زیستی و روحیه سرمایه داری
🖋آرمان ذاکری
🔆(برای همه مسئولین جمهوری اسلامی که اینروزها «اپل» میخواهند)
🔸1- این روزها اخبار متعددی از «لوکس خواهی» مسئولین به گوش میرسد. از خوروی گران قیمتی که مرتضی حاجی برای تردد در موسسه همشهری تهیه کرد تا مونیتور لوکس اپل حاج حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان و حقوق 19 میلیونی ماهانه حاج آقا سعیدی کیا رئیس بنیاد مستضعفان و مدیرانش، تا خیلی موارد دیگر، نشانه های لوکس خواهی مسئولین از جاهای مختلفی آشکار شده است. لوکسخواهیای که اولا از آنجا که خیلی لوکستر از اینها هم قابل تصور است، خیلی هم از نظر لوکسخواهان، لوکس نیست و دوما لوکسها کاملا «قانونی»، خواسته شده اند و از این نظر فسادی هم در کار نیست. طبیعتا اینجا سخن بر سر کارایی یک محصول و یک فرد نیست. دقیقا بر سر «روحیه لوکسخواهی» است. لوکسخواهی به کنار، حتی روحانیون ما امروز به وضوح و با صدای بلند، برای انجام «وظایف الهی» خویش، طلب «پول» و «پول بیشتر» میکنند. از نماینده سابق نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاههای کشور که به علت نبودن بودجه استعفا داد تا آیتالله مکارم شیرازی که سخن از «طلبکاری حوزهها از دولت» میگویند، ایده ضرورت دریافت مابهازا در برابر خدمات، جایگزین ایده خدمت برای خدا شده است. دست کم آن است که پرده ها برافتاده و ژارگونهای زبانی، آشکارتر از هر زمان دیگری با زبان «اقتصاد» سخن می گویند.
🔹به وضوح اما چیز مهمی در مقایسه با فرهنگ دهه اول انقلاب عوض شده است و آن اینکه دیگر کسی با ادبیات «ساده زیستی»، «خدمت» و ضرورت آن سخن نمی گوید و اگر هم بگوید نه تنها پذیرفته نمی شود که مسخره شده و تحقیر میشود. ادبیات «قانون» و «حق بهرهمندی»، جایگزین ادبیات «قناعت» و «سادهزیستی» شده است. اما چرا؟
🔸 در این تهیشدگی از ارزش است که «روحیه نولیبرال» - بیآنکه حتی بدانند- بر همگان از حسین شریعتمداری گرفته تا سعیدی کیا و حاجی و دیگران، حاکم شده وهمه آنها - اصلاح طلب و اصولگرا تفاوتی نمیکند- با ادبیات طلبکارانه «حق قانونی بهرهمندی از نِعَم دنیوی» سخن میگویند بیآنکه حتی بگویند در برابر این «حق قانونی بهرهمندی از نعم دنیوی»، پس از چهل سال دقیقا چه خدمتی برای کارتنخوابها و گورخوابها و کوخنشینانی انجام داده اند که «انقلاب» میخواست برای آنها فرهنگ «سادهزیستی» و «قناعت» به ارمغان آورد و امروز نه تنها «سادهزیستی» و «قناعت» در مسئولین برای آنها به ارمغان نیاورده که تنها فقر و «فقر بیشتر» و «محرومیت تمام و کمال از بهره مندی از نعم دنیوی» نصیب آنها نموده است.
📌 برای خواندن کامل متن به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید
#یادداشت
#مرگ_ارزشهای_انقلاب
#ساده_زیستی
#قناعت
#روحیه_نولیبرال
#آرمان_ذاکری
#نوشریعتی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
https://telegra.ph/در-نسبت-ساده-زیستی-و-روحیه-سرمایه-داری-01-16-2
🖋آرمان ذاکری
🔆(برای همه مسئولین جمهوری اسلامی که اینروزها «اپل» میخواهند)
🔸1- این روزها اخبار متعددی از «لوکس خواهی» مسئولین به گوش میرسد. از خوروی گران قیمتی که مرتضی حاجی برای تردد در موسسه همشهری تهیه کرد تا مونیتور لوکس اپل حاج حسین شریعتمداری مدیر مسئول روزنامه کیهان و حقوق 19 میلیونی ماهانه حاج آقا سعیدی کیا رئیس بنیاد مستضعفان و مدیرانش، تا خیلی موارد دیگر، نشانه های لوکس خواهی مسئولین از جاهای مختلفی آشکار شده است. لوکسخواهیای که اولا از آنجا که خیلی لوکستر از اینها هم قابل تصور است، خیلی هم از نظر لوکسخواهان، لوکس نیست و دوما لوکسها کاملا «قانونی»، خواسته شده اند و از این نظر فسادی هم در کار نیست. طبیعتا اینجا سخن بر سر کارایی یک محصول و یک فرد نیست. دقیقا بر سر «روحیه لوکسخواهی» است. لوکسخواهی به کنار، حتی روحانیون ما امروز به وضوح و با صدای بلند، برای انجام «وظایف الهی» خویش، طلب «پول» و «پول بیشتر» میکنند. از نماینده سابق نهاد نمایندگی رهبری در دانشگاههای کشور که به علت نبودن بودجه استعفا داد تا آیتالله مکارم شیرازی که سخن از «طلبکاری حوزهها از دولت» میگویند، ایده ضرورت دریافت مابهازا در برابر خدمات، جایگزین ایده خدمت برای خدا شده است. دست کم آن است که پرده ها برافتاده و ژارگونهای زبانی، آشکارتر از هر زمان دیگری با زبان «اقتصاد» سخن می گویند.
🔹به وضوح اما چیز مهمی در مقایسه با فرهنگ دهه اول انقلاب عوض شده است و آن اینکه دیگر کسی با ادبیات «ساده زیستی»، «خدمت» و ضرورت آن سخن نمی گوید و اگر هم بگوید نه تنها پذیرفته نمی شود که مسخره شده و تحقیر میشود. ادبیات «قانون» و «حق بهرهمندی»، جایگزین ادبیات «قناعت» و «سادهزیستی» شده است. اما چرا؟
🔸 در این تهیشدگی از ارزش است که «روحیه نولیبرال» - بیآنکه حتی بدانند- بر همگان از حسین شریعتمداری گرفته تا سعیدی کیا و حاجی و دیگران، حاکم شده وهمه آنها - اصلاح طلب و اصولگرا تفاوتی نمیکند- با ادبیات طلبکارانه «حق قانونی بهرهمندی از نِعَم دنیوی» سخن میگویند بیآنکه حتی بگویند در برابر این «حق قانونی بهرهمندی از نعم دنیوی»، پس از چهل سال دقیقا چه خدمتی برای کارتنخوابها و گورخوابها و کوخنشینانی انجام داده اند که «انقلاب» میخواست برای آنها فرهنگ «سادهزیستی» و «قناعت» به ارمغان آورد و امروز نه تنها «سادهزیستی» و «قناعت» در مسئولین برای آنها به ارمغان نیاورده که تنها فقر و «فقر بیشتر» و «محرومیت تمام و کمال از بهره مندی از نعم دنیوی» نصیب آنها نموده است.
📌 برای خواندن کامل متن به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید
#یادداشت
#مرگ_ارزشهای_انقلاب
#ساده_زیستی
#قناعت
#روحیه_نولیبرال
#آرمان_ذاکری
#نوشریعتی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
https://telegra.ph/در-نسبت-ساده-زیستی-و-روحیه-سرمایه-داری-01-16-2
Telegraph
در نسبت ساده زیستی و روحیه سرمایه داری
آرمان ذاکری (برای همه مسئولین جمهوری اسلامی که اینروزها «اپل» میخواهند) 1- این روزها اخبار متعددی از «لوکس خواهی» مسئولین به گوش میرسد. از خوروی گران قیمتی که مرتضی حاجی برای تردد در موسسه همشهری تهیه کرد تا مونیتور لوکس اپل حاج حسین شریعتمداری مدیر مسئول…
Forwarded from احسان شريعتی Ehsan Shariati
🖋احسان شریعتی
🔷🔸» مرگ فجیع دختر دوستدار ورزش فوتبال در روز تاسوعا، بر اثر خودسوزی در اعتراض به حکم زندان برای حضور در ورزشگاه، که موجب شرمساری ملی ماست، حامل این «پیام زینبی» به «مردان» سرزمین ما بود که برای رفع رسمی این تبعیض جنسیتی سکوت را بشکنند. «
#دختر_آبی
#زندان
#مرگ_فجیع
#تبعیض_جنسیتی
#شکستن_سکوت
✅ @Dr_ehsanshariati
🔷🔸» مرگ فجیع دختر دوستدار ورزش فوتبال در روز تاسوعا، بر اثر خودسوزی در اعتراض به حکم زندان برای حضور در ورزشگاه، که موجب شرمساری ملی ماست، حامل این «پیام زینبی» به «مردان» سرزمین ما بود که برای رفع رسمی این تبعیض جنسیتی سکوت را بشکنند. «
#دختر_آبی
#زندان
#مرگ_فجیع
#تبعیض_جنسیتی
#شکستن_سکوت
✅ @Dr_ehsanshariati
#یادداشت_اختصاصی
🔷🔆بودن به از نبود شدن؟ از کجا معلوم!
🖋سوسن شریعتی
🔸دختر آبی مرده است و ما را به یاد همه آنهایی می اندازد که حاضر شده اند و یا مجبور شده اند-نسل هاست- برای باورهایشان یا به قصد اعتراض به ناممکنی بمیرند. سال ها است که بر سر این موضوع دو به شک هستیم: ما مجبوریم بمیریم یا انتخاب می کنیم مردن را وقتی «همینه که هست»؛ در برابر ممنوع چه باید کرد؟
🔹می توان خود را زد به کوچه علی چپ. انگار نه انگار. پذیرفت و زندگی را مجموعه ای دانست از فرصت ها و تهدیدها. شد، شد؛ نشد هم که سپرد به تقدیر و خداوندی که عادل است ؛ نفرین کرد و امیدوار بود به این که این نیز بگذرد.
🔸می توان راه های دور زدنش را پیدا کرد. چه ممنوع ها که همینجور «دور-دور» زده شده و به ما احساس خوب آزادی داده است؛ با هیجان و البته کمی ترس، مقداری اسکیزوفرنی ، اندکی نفاق ...به هر حال کارمان راه افتاده است. گیرم شده باشیم موضوع تحلیل جامعه شناسان و روانشناسان: جامعه اسکیزوفرن، هیستریک...
🔹می توان رفت؛ هرجا که اینجا نیست؛ جای دیگری که آسمانش هم همین رنگ باشد زمینش جوردیگری است و می توان طی الارض کرد جور دیگری.
🔸می توان دل یک دله کرد و زد به صحرا و تن داد به محتومیتی به نام مردن بی هیچ مماشاتی و عقلانیتی. از سر ذله گی و یا اینکه زندگی را همه عقیده بدانی و جهاد.
دختر آبی با مردنش به ما نشان داد «مرگ اندیش» هم نباشی گاه برای زنده ماندن و زیستن جور دیگری مجبوری به مردن. فرقش با دیروز شاید در این باشد: نمی میراند اما می میرد.
شام غریبان-دهم محرم
#دختر_آبی
#مرگ_اندیشی
#یادداشت_اختصاصی
#سوسن_شریعتی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
🔷🔆بودن به از نبود شدن؟ از کجا معلوم!
🖋سوسن شریعتی
🔸دختر آبی مرده است و ما را به یاد همه آنهایی می اندازد که حاضر شده اند و یا مجبور شده اند-نسل هاست- برای باورهایشان یا به قصد اعتراض به ناممکنی بمیرند. سال ها است که بر سر این موضوع دو به شک هستیم: ما مجبوریم بمیریم یا انتخاب می کنیم مردن را وقتی «همینه که هست»؛ در برابر ممنوع چه باید کرد؟
🔹می توان خود را زد به کوچه علی چپ. انگار نه انگار. پذیرفت و زندگی را مجموعه ای دانست از فرصت ها و تهدیدها. شد، شد؛ نشد هم که سپرد به تقدیر و خداوندی که عادل است ؛ نفرین کرد و امیدوار بود به این که این نیز بگذرد.
🔸می توان راه های دور زدنش را پیدا کرد. چه ممنوع ها که همینجور «دور-دور» زده شده و به ما احساس خوب آزادی داده است؛ با هیجان و البته کمی ترس، مقداری اسکیزوفرنی ، اندکی نفاق ...به هر حال کارمان راه افتاده است. گیرم شده باشیم موضوع تحلیل جامعه شناسان و روانشناسان: جامعه اسکیزوفرن، هیستریک...
🔹می توان رفت؛ هرجا که اینجا نیست؛ جای دیگری که آسمانش هم همین رنگ باشد زمینش جوردیگری است و می توان طی الارض کرد جور دیگری.
🔸می توان دل یک دله کرد و زد به صحرا و تن داد به محتومیتی به نام مردن بی هیچ مماشاتی و عقلانیتی. از سر ذله گی و یا اینکه زندگی را همه عقیده بدانی و جهاد.
دختر آبی با مردنش به ما نشان داد «مرگ اندیش» هم نباشی گاه برای زنده ماندن و زیستن جور دیگری مجبوری به مردن. فرقش با دیروز شاید در این باشد: نمی میراند اما می میرد.
شام غریبان-دهم محرم
#دختر_آبی
#مرگ_اندیشی
#یادداشت_اختصاصی
#سوسن_شریعتی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔 @Shariati40
Telegram
attach📎
Forwarded from احسان شريعتی Ehsan Shariati
🔷🔸«سرود زندگی در برابر مرگ»
🖋احسان شریعتی
🔸بازبینی ژرفاندیشی مولانا با نگاه زیباشناختی حافظ
(در ایام بیداد کرونا و بمناسبت روزهای بزرگداشت مولوی و حافظ، ۸ و ۲۰ مهرماه)
*
🔹» بشنوید ای دوستان، این داستان
خود حقیقت، نقد حالِ ماست آن «
» از که بگریزیم؟ از خود؟ ای محال!
از که برباییم؟ از حق؟ ای وَبال*! «
🔸[ در حکایت مردی که پس از دیدن نگاه خشمگین عزراییل میخواست از دست او بگریزد و نزد سلیمان نبی رفت تا به باد دستور دهد که به هندوستان بپراندش، غافل از آنکه ازقضا نگاه عزراییل از روی تعجب بوده زیرا پیشتر از خداوند دستور گرفتن جان وی را در هندوستان دریافته و برایش این سؤال مطرح شده بود که آن مرد که در اینجاست چگونه باید در هندوستان بمیرد؟! ]
🔹تفسیر ظاهری این داستانِ معنوی در دفتر اول مثنوی تأکید بر ضرورت پذیرفتن حُکم سرنوشت و قضاوقدر است، و بیهودگی تلاش حریصانه در زندگی برای دنیا و ادامه بقا به هر قیمت.
تفسیر درستتر داستان اما اینست که بهجای گریز از خود میبایست حدّ و توان خویش را دریافت و بهقول رواقیون «آنچه به ما بستگی دارد» را بازشناخت، تا بهجای گریز از خود و از تلاش از سویی و از تقدیر و سرنوشت از دیگر سو، بتوان «آنچه به ما وابسته نیست»، از جمله مرگ و میرا بودنمان را با شکیبایی بردبارانه تحمل کنیم.
این تفسیر درستتر از تقدیر در این ابیات حافظ بدین شکل زیباتر بیان میشود که:
«گر چه وصالش نه به کوشش دهند،
هر قدر ای دل که توانی بکوش!»
و بهویژه در این ایام پیک کشتار کرونا که می بایست به مدد غریزهی «کوناتوس» («تلاش» موجودات برای بقای خود نزد اسپینوزا) سرسختانه و پایدارانه برای حفظ خویش کوشید..
..و اما اگر بر اثر تقصیر مسئولان یا قصور خودمان ناخواسته مبتلا و رو به موت شدیم، باز میتوانیم شاعرانه بزییم و مرگ را «سرودی» کنیم و با حافظ بزرگ همسرا شویم که:
«گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ،
تو در طریق ادب باش، گو گناه من است!»
• وبال: بدفرجامی
#مولوی
#حافظ
#بیداد
#مرگ
#سرود_زندگی
#یادداشت
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
🖋احسان شریعتی
🔸بازبینی ژرفاندیشی مولانا با نگاه زیباشناختی حافظ
(در ایام بیداد کرونا و بمناسبت روزهای بزرگداشت مولوی و حافظ، ۸ و ۲۰ مهرماه)
*
🔹» بشنوید ای دوستان، این داستان
خود حقیقت، نقد حالِ ماست آن «
» از که بگریزیم؟ از خود؟ ای محال!
از که برباییم؟ از حق؟ ای وَبال*! «
🔸[ در حکایت مردی که پس از دیدن نگاه خشمگین عزراییل میخواست از دست او بگریزد و نزد سلیمان نبی رفت تا به باد دستور دهد که به هندوستان بپراندش، غافل از آنکه ازقضا نگاه عزراییل از روی تعجب بوده زیرا پیشتر از خداوند دستور گرفتن جان وی را در هندوستان دریافته و برایش این سؤال مطرح شده بود که آن مرد که در اینجاست چگونه باید در هندوستان بمیرد؟! ]
🔹تفسیر ظاهری این داستانِ معنوی در دفتر اول مثنوی تأکید بر ضرورت پذیرفتن حُکم سرنوشت و قضاوقدر است، و بیهودگی تلاش حریصانه در زندگی برای دنیا و ادامه بقا به هر قیمت.
تفسیر درستتر داستان اما اینست که بهجای گریز از خود میبایست حدّ و توان خویش را دریافت و بهقول رواقیون «آنچه به ما بستگی دارد» را بازشناخت، تا بهجای گریز از خود و از تلاش از سویی و از تقدیر و سرنوشت از دیگر سو، بتوان «آنچه به ما وابسته نیست»، از جمله مرگ و میرا بودنمان را با شکیبایی بردبارانه تحمل کنیم.
این تفسیر درستتر از تقدیر در این ابیات حافظ بدین شکل زیباتر بیان میشود که:
«گر چه وصالش نه به کوشش دهند،
هر قدر ای دل که توانی بکوش!»
و بهویژه در این ایام پیک کشتار کرونا که می بایست به مدد غریزهی «کوناتوس» («تلاش» موجودات برای بقای خود نزد اسپینوزا) سرسختانه و پایدارانه برای حفظ خویش کوشید..
..و اما اگر بر اثر تقصیر مسئولان یا قصور خودمان ناخواسته مبتلا و رو به موت شدیم، باز میتوانیم شاعرانه بزییم و مرگ را «سرودی» کنیم و با حافظ بزرگ همسرا شویم که:
«گناه اگر چه نبود اختیار ما حافظ،
تو در طریق ادب باش، گو گناه من است!»
• وبال: بدفرجامی
#مولوی
#حافظ
#بیداد
#مرگ
#سرود_زندگی
#یادداشت
#احسان_شریعتی
✅ @Dr_ehsanshariati
🔷🔸در مُنای زندگی
🔸چرا علی شریعتی خودکشی نکرد؟
🖋سوسن شریعتی
📌روزنامه شرق، ۱۸ بهمن ۱۳۹۹
🔹علی شریعتی، یک سال قبل از اینکه بمیرد -در آغاز سال 1355- نوشته بود که میخواهد خود را بمیراند: «اگر اجباری که به زندهماندن داشتم نبود خود را در برابر دانشگاه آتش میزدم، همان جایی که 22 سال پیش آذرمان در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای نیکسون قربانی کردند!» ...آن سه یار دبستانی را... .
🔸این چند خط از زمانی که برای اولینبار در پشت مجموعه آثار یک «با مخاطبهای آشنا» قرار گرفت (یعنی در آذر 1356) و در خارج از کشور به چاپ رسید تا کنون هزاران بار نقل شده است و همیشه در ربط با روز دانشجو...! یا برای اینکه پای نیکسون و امپریالیسم جهانخوار را وسط بکشند، یا پای استعمار پیر -انگلیس- را یا اصلا پای خود شریعتی را که مثلا مثل همیشه «تاریخ و داستان» را با هم قاطی کرده است (این آخری را دوست عزیز احمد زیدآبادی پارسال نوشته بود).
🔹اما تا این لحظه کسی درباره موضوع این یادداشتِ چندخطی و ناقص که در خلوت نوشته شده و بوی وصیت میدهد سخن نگفته است: چرا شریعتی میخواهد مرگش را جلو بیندازد؟ علت قریب دارد یا علت بعید؟ چون نوشتههایش را بر سردر روزنامه کیهان میبیند (بهمن 54) و پس از سالها خوشنامی و پرستش «توتم»ی که قلم او است برایش ناگوار است؟ چون زمزمههای نکوهش و پوزخندهای موذی منتشر است؟ چون قندها دارد آب میشود در دل همه آنهایی که چهار سال از دست این متفکر جوانی که یکهتازی میکرده دلخور بودهاند؟
🔸میل به خودکشی در او شاید علت طولانیتری داشته باشد و محصول یک سلسله فشار جانکاه پنجساله است؟ پنج سال ارکستراسیون برای انهدام یک خلافخوان: در سال 1350- بعد از پنج سال تدریس- مدیریت دانشگاه یادش میافتد که با دکترای ادبیات نمیشود تاریخ درس داد؛ پنج سال سخنگفتن درباره «کدام مذهب» و فتوابارانشدن؛ اثبات مدام حسننیت و اعتبار پروژهاش برای مخاطب جوان و معترض و منتقدی که از بالکن حسینیه ارشاد اطلاعیه پخش میکند؛ 9 بار بازجویی در فاصله 47 تا قبل از دستگیری در سال 52؛ هفده ماه زندان در تکسلولی و دست آخر آبرویی که قرار است برود با چاپ بدون اجازه مقالاتش در روزنامه دولتی کیهان، حدودا یک سال پس از آزادی از زندان...، برای خودکشی کافی است.
🔹برای جوانی مثل شریعتی که تا چهار سال قبل از این نوشته -در سیوشش، هفت سالگی- نامش بر سر منبرها است (به نفرین)، بر سر زبانها است (به آفرین)، آثارش نقلونباتی در سطح کشور تکثیر میشود (در تیراژ صدهزاری) و به روایت اسناد ساواک در سخنرانیهایش در روزهای آخر حسینیه ارشاد گاه سه هزار نفر شرکت داشتهاند...، فراموششدن یا بهرسمیت شناختهشدن علت میل به مردن نیست. او در این پنج سال نشان داده که هر دری بسته میشده، در دیگری را گشوده است. بااینهمه «این خوکرده به مرگ و توطئه» معلوم است که با «قیل و قال کافی ها » هم که خوب کنار آمده باشد با «بیشرمی کیهانها» نمیتواند کنار بیاید. میل به مردن برای شریعتی، ترس از لجنمالشدن است: « این هم درد بزرگی است که مردی مشتاق مرگ خوب مردن، در راه آرمان و ایمان ... لجنمالش کنند».
هر کس به دلیلی خود را میکشد: از دست ساختار یا به یُمن شایعه، چون دوست تنها گذاشته یا چون دشمن جفا میکند... آبرو؟ تنهایی؟ خستگی؟ غیبتِ امید؟ نابودی چشمانداز؟
🔸بااینهمه شریعتی مرگ خود را به جلو نمیاندازد و در همان نوشته چندخطی وصیتگونه علت انصرافش را مینویسد: «نه ... هنوز خیلی کار دارم، چشمهایی که از زندگی عزیزترند، انتظار مرا میکشند».
موضوع همین است: برای خود را نکشتن باید «هنوز خیلی کار داشت» و البته چشمهایی که تو را منتظر باشند.
#مرگ
#انتظار
#خودکشی
#یادداشت
#سوسن_شریعتی
🆔 @Shariati40
📸عکس : ۲۶ بهمن ۱۳۵۴-آغاز چاپ سلسله مقالاتی از شریعتی در روزنامه کیهان بی اجازه مولف
🔸چرا علی شریعتی خودکشی نکرد؟
🖋سوسن شریعتی
📌روزنامه شرق، ۱۸ بهمن ۱۳۹۹
🔹علی شریعتی، یک سال قبل از اینکه بمیرد -در آغاز سال 1355- نوشته بود که میخواهد خود را بمیراند: «اگر اجباری که به زندهماندن داشتم نبود خود را در برابر دانشگاه آتش میزدم، همان جایی که 22 سال پیش آذرمان در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای نیکسون قربانی کردند!» ...آن سه یار دبستانی را... .
🔸این چند خط از زمانی که برای اولینبار در پشت مجموعه آثار یک «با مخاطبهای آشنا» قرار گرفت (یعنی در آذر 1356) و در خارج از کشور به چاپ رسید تا کنون هزاران بار نقل شده است و همیشه در ربط با روز دانشجو...! یا برای اینکه پای نیکسون و امپریالیسم جهانخوار را وسط بکشند، یا پای استعمار پیر -انگلیس- را یا اصلا پای خود شریعتی را که مثلا مثل همیشه «تاریخ و داستان» را با هم قاطی کرده است (این آخری را دوست عزیز احمد زیدآبادی پارسال نوشته بود).
🔹اما تا این لحظه کسی درباره موضوع این یادداشتِ چندخطی و ناقص که در خلوت نوشته شده و بوی وصیت میدهد سخن نگفته است: چرا شریعتی میخواهد مرگش را جلو بیندازد؟ علت قریب دارد یا علت بعید؟ چون نوشتههایش را بر سردر روزنامه کیهان میبیند (بهمن 54) و پس از سالها خوشنامی و پرستش «توتم»ی که قلم او است برایش ناگوار است؟ چون زمزمههای نکوهش و پوزخندهای موذی منتشر است؟ چون قندها دارد آب میشود در دل همه آنهایی که چهار سال از دست این متفکر جوانی که یکهتازی میکرده دلخور بودهاند؟
🔸میل به خودکشی در او شاید علت طولانیتری داشته باشد و محصول یک سلسله فشار جانکاه پنجساله است؟ پنج سال ارکستراسیون برای انهدام یک خلافخوان: در سال 1350- بعد از پنج سال تدریس- مدیریت دانشگاه یادش میافتد که با دکترای ادبیات نمیشود تاریخ درس داد؛ پنج سال سخنگفتن درباره «کدام مذهب» و فتوابارانشدن؛ اثبات مدام حسننیت و اعتبار پروژهاش برای مخاطب جوان و معترض و منتقدی که از بالکن حسینیه ارشاد اطلاعیه پخش میکند؛ 9 بار بازجویی در فاصله 47 تا قبل از دستگیری در سال 52؛ هفده ماه زندان در تکسلولی و دست آخر آبرویی که قرار است برود با چاپ بدون اجازه مقالاتش در روزنامه دولتی کیهان، حدودا یک سال پس از آزادی از زندان...، برای خودکشی کافی است.
🔹برای جوانی مثل شریعتی که تا چهار سال قبل از این نوشته -در سیوشش، هفت سالگی- نامش بر سر منبرها است (به نفرین)، بر سر زبانها است (به آفرین)، آثارش نقلونباتی در سطح کشور تکثیر میشود (در تیراژ صدهزاری) و به روایت اسناد ساواک در سخنرانیهایش در روزهای آخر حسینیه ارشاد گاه سه هزار نفر شرکت داشتهاند...، فراموششدن یا بهرسمیت شناختهشدن علت میل به مردن نیست. او در این پنج سال نشان داده که هر دری بسته میشده، در دیگری را گشوده است. بااینهمه «این خوکرده به مرگ و توطئه» معلوم است که با «قیل و قال کافی ها » هم که خوب کنار آمده باشد با «بیشرمی کیهانها» نمیتواند کنار بیاید. میل به مردن برای شریعتی، ترس از لجنمالشدن است: « این هم درد بزرگی است که مردی مشتاق مرگ خوب مردن، در راه آرمان و ایمان ... لجنمالش کنند».
هر کس به دلیلی خود را میکشد: از دست ساختار یا به یُمن شایعه، چون دوست تنها گذاشته یا چون دشمن جفا میکند... آبرو؟ تنهایی؟ خستگی؟ غیبتِ امید؟ نابودی چشمانداز؟
🔸بااینهمه شریعتی مرگ خود را به جلو نمیاندازد و در همان نوشته چندخطی وصیتگونه علت انصرافش را مینویسد: «نه ... هنوز خیلی کار دارم، چشمهایی که از زندگی عزیزترند، انتظار مرا میکشند».
موضوع همین است: برای خود را نکشتن باید «هنوز خیلی کار داشت» و البته چشمهایی که تو را منتظر باشند.
#مرگ
#انتظار
#خودکشی
#یادداشت
#سوسن_شریعتی
🆔 @Shariati40
📸عکس : ۲۶ بهمن ۱۳۵۴-آغاز چاپ سلسله مقالاتی از شریعتی در روزنامه کیهان بی اجازه مولف