Forwarded from بنياد فرهنگی دكتر علی شريعتی
🔷🗒شریعتی؛ زخمها و تیزابها
🖋 علیرضا رجایی
🔆انحصار شریعتی به رادیکالیسم دهه ۵۰ یا اتصال دروغین وی به ساختمان رژیم پس از انقلاب، هیچ یک نتوانست به “تاریخ” او برچسب موقت بزند. این که می گوییم “تاریخ شریعتی” از آن روست که وی بدرستی صاحب “تاریخ” یا به بیان قدما “صاحب وقت” است. اما دیالکتیک تاریخ او در نسبت معکوس با تاریخ عمومی و مسلط قرار داد یعنی به هر مقدار که تاریخ عمومی ما سیر ارتجاع و واگرد طی می کند تاریخ شریعتی فربه و منبسط می شود و در متن این دیالکتیک است که شریعتی فراتر از یک فرد، معنای یک دوره و امکان تاسیس یا سرآغاز تاریخ جدید می دهد و همین است که به او موقعیتی یگانه می بخشد. یگانه نه صرفا در هیبت نظریه پردازی که باید در لابه لای کتابها و آثارش، آراء او را فهمید بلکه بیش از آن، موقعیت یگانه برای وقوع یک امکان تاریخی، در بستر انهدام، زوال و انحطاط تاریخ دیگری که در آن به سر می بریم. این ادعای سنگین که حتما با تعریف نسبتا رایج این سالها از او که به عنوان مظهر ایدئولوژی زدگی و بدتر از آن، یکی از منابع انحصار، استبداد و استیلای دهه های اخیر یاد می شود در تعارض اساسی است. این روایت های مطلقا غلط دو منشاء اساسی دارد، یکی قدرت ایدئولوژیک و رسانه ای ارتجاع حاکم که همه چیز را اگر بتواند تصرف می کند و اگر نتواند منهدم، و دوم روشنفکرانی که از سر استغناء ناشی از حواس پرتی و تنبلی، کلیت آثار شریعتی را نخوانده اند و جز چند عبارت یا سخنرانی آن هم به شکل نصف و نیمه و ناقص به گوش آنها نخورده است.
🔆بیان جسورانه و گزنده شریعتی نسبت به انحطاط و ارتجاع، لازمه وضع تاریخی و یگانه او بود که خود به آن آگاهی داشت و در آثار و بویژه نامه هایش این خودآگاهی بوضوح مشهود است. بنابراین فرم و ظاهر نوشته ها و گفتارها، ضروری محتوایی بود که شریعتی آن را نمایندگی می کرد به نحوی که آن محتوا در قالب دیگری قابل بازگویی نیست و نمی توان با تحلیل های مبتذل و ارجاع به امور موهومی نظیر “احساسات تند” شریعتی یا “رمانتیک” بودن او، بر واقعیت تاریخ ساز تفکر وی سرپوش گذاشت. نیازی به توضیح نیست که هر تفکر و موضع تاریخی که مقدمه ای برای تاسیس دوران و وضع جدید قرار گیرد، با تهاجمات بیرحمانه مواجه خواهد شد و شریعتی هرچه به پیش رفت موضع ستیزنده تری در مقابل این امواج گرفت
🔆هنگامی که شریعتی وضع تاریخی خود را توضیح می دهد، “اقبال” را مصدر تاریخ و تبار اندیشه خویش معرفی می کند و در یک صورتبندی مهم، می گوید: “اقبال عنوان یک فصل است. ما با شناختن اقبال یا سید جمال وارد متنی می شویم که … متنش خود ما، اندیشه ما، مشکلات و راه حل های ماست. این است که شناختن سیدجمال و شناختن اقبال … شناختن زمان حال و آینده است”. [ما و اقبال/ مجموعه آثار ۵/ ص ۳۵].
🔆اقبال نخستین و شاید تا همین لحظه مهمترین کوشش تئوریک در آن چیزی است که خود، بازسازی و تجدید بنای فکر دینی در اسلام می نامید. وی بدرستی پی برد که چنین اهتمامی بدون درک محتوا، اندیشه و حاق تجدد امکان پذیر نیست و فهم این نسبت به عنوان یک موقعیت تاریخی نیز مستلزم دگرگونی بنیادین و انقلابی فکری دینی و هم زمان، تسری همین دگرگونی در بنیان های اجتماعی و زیستی جهان اسلام است. فهم تاریخی بی نظیر اقبال، شریعتی را نیز به سمت وی سوق داد زیرا می دانیم شریعتی، اسلام را “دین تاریخ” و “فلسفه تشیع” را “فلسفه تاریخ” می دانست. [بینش تاریخی شیعه/ مجموعه آثار ۱۹/ ص ۲۲۳]. در چنین چشم اندازی “اقبال شریعتی” نه یک اصلاحگر “طرفدار تکامل تدریجی و اصلاح ظاهری جامعه” بلکه یک “طرفدار انقلاب عمیق و ریشه دار” است که انسان نمونه وار او “زمان را باید عوض کند”. [ما و اقبال/ صص۴۶ و ۵۲]. روشن است که وقتی بحران را تاریخی ببینیم و حل بحران را در “انقلاب در بنیان ها”، لاجرم دوگانه انقلاب و اصلاح، به نفع “انقلاب ریشه ای” مطلقا منتفی و بلاموضوع می گردد.
📌 برای مشاهده خواندن کامل متن به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید
#نگاه_تحلیلی
#علیرضا_رجایی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
https://telegra.ph/شریعتی-زخمها-و-تیزابها-04-30
🖋 علیرضا رجایی
🔆انحصار شریعتی به رادیکالیسم دهه ۵۰ یا اتصال دروغین وی به ساختمان رژیم پس از انقلاب، هیچ یک نتوانست به “تاریخ” او برچسب موقت بزند. این که می گوییم “تاریخ شریعتی” از آن روست که وی بدرستی صاحب “تاریخ” یا به بیان قدما “صاحب وقت” است. اما دیالکتیک تاریخ او در نسبت معکوس با تاریخ عمومی و مسلط قرار داد یعنی به هر مقدار که تاریخ عمومی ما سیر ارتجاع و واگرد طی می کند تاریخ شریعتی فربه و منبسط می شود و در متن این دیالکتیک است که شریعتی فراتر از یک فرد، معنای یک دوره و امکان تاسیس یا سرآغاز تاریخ جدید می دهد و همین است که به او موقعیتی یگانه می بخشد. یگانه نه صرفا در هیبت نظریه پردازی که باید در لابه لای کتابها و آثارش، آراء او را فهمید بلکه بیش از آن، موقعیت یگانه برای وقوع یک امکان تاریخی، در بستر انهدام، زوال و انحطاط تاریخ دیگری که در آن به سر می بریم. این ادعای سنگین که حتما با تعریف نسبتا رایج این سالها از او که به عنوان مظهر ایدئولوژی زدگی و بدتر از آن، یکی از منابع انحصار، استبداد و استیلای دهه های اخیر یاد می شود در تعارض اساسی است. این روایت های مطلقا غلط دو منشاء اساسی دارد، یکی قدرت ایدئولوژیک و رسانه ای ارتجاع حاکم که همه چیز را اگر بتواند تصرف می کند و اگر نتواند منهدم، و دوم روشنفکرانی که از سر استغناء ناشی از حواس پرتی و تنبلی، کلیت آثار شریعتی را نخوانده اند و جز چند عبارت یا سخنرانی آن هم به شکل نصف و نیمه و ناقص به گوش آنها نخورده است.
🔆بیان جسورانه و گزنده شریعتی نسبت به انحطاط و ارتجاع، لازمه وضع تاریخی و یگانه او بود که خود به آن آگاهی داشت و در آثار و بویژه نامه هایش این خودآگاهی بوضوح مشهود است. بنابراین فرم و ظاهر نوشته ها و گفتارها، ضروری محتوایی بود که شریعتی آن را نمایندگی می کرد به نحوی که آن محتوا در قالب دیگری قابل بازگویی نیست و نمی توان با تحلیل های مبتذل و ارجاع به امور موهومی نظیر “احساسات تند” شریعتی یا “رمانتیک” بودن او، بر واقعیت تاریخ ساز تفکر وی سرپوش گذاشت. نیازی به توضیح نیست که هر تفکر و موضع تاریخی که مقدمه ای برای تاسیس دوران و وضع جدید قرار گیرد، با تهاجمات بیرحمانه مواجه خواهد شد و شریعتی هرچه به پیش رفت موضع ستیزنده تری در مقابل این امواج گرفت
🔆هنگامی که شریعتی وضع تاریخی خود را توضیح می دهد، “اقبال” را مصدر تاریخ و تبار اندیشه خویش معرفی می کند و در یک صورتبندی مهم، می گوید: “اقبال عنوان یک فصل است. ما با شناختن اقبال یا سید جمال وارد متنی می شویم که … متنش خود ما، اندیشه ما، مشکلات و راه حل های ماست. این است که شناختن سیدجمال و شناختن اقبال … شناختن زمان حال و آینده است”. [ما و اقبال/ مجموعه آثار ۵/ ص ۳۵].
🔆اقبال نخستین و شاید تا همین لحظه مهمترین کوشش تئوریک در آن چیزی است که خود، بازسازی و تجدید بنای فکر دینی در اسلام می نامید. وی بدرستی پی برد که چنین اهتمامی بدون درک محتوا، اندیشه و حاق تجدد امکان پذیر نیست و فهم این نسبت به عنوان یک موقعیت تاریخی نیز مستلزم دگرگونی بنیادین و انقلابی فکری دینی و هم زمان، تسری همین دگرگونی در بنیان های اجتماعی و زیستی جهان اسلام است. فهم تاریخی بی نظیر اقبال، شریعتی را نیز به سمت وی سوق داد زیرا می دانیم شریعتی، اسلام را “دین تاریخ” و “فلسفه تشیع” را “فلسفه تاریخ” می دانست. [بینش تاریخی شیعه/ مجموعه آثار ۱۹/ ص ۲۲۳]. در چنین چشم اندازی “اقبال شریعتی” نه یک اصلاحگر “طرفدار تکامل تدریجی و اصلاح ظاهری جامعه” بلکه یک “طرفدار انقلاب عمیق و ریشه دار” است که انسان نمونه وار او “زمان را باید عوض کند”. [ما و اقبال/ صص۴۶ و ۵۲]. روشن است که وقتی بحران را تاریخی ببینیم و حل بحران را در “انقلاب در بنیان ها”، لاجرم دوگانه انقلاب و اصلاح، به نفع “انقلاب ریشه ای” مطلقا منتفی و بلاموضوع می گردد.
📌 برای مشاهده خواندن کامل متن به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید
#نگاه_تحلیلی
#علیرضا_رجایی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی
🆔 @Shariati_SCF
https://telegra.ph/شریعتی-زخمها-و-تیزابها-04-30
Telegraph
شریعتی؛ زخمها و تیزابها
علیرضا رجایی انحصار شریعتی به رادیکالیسم دهه ۵۰ یا اتصال دروغین وی به ساختمان رژیم پس از انقلاب، هیچ یک نتوانست به “تاریخ” او برچسب موقت بزند. این که می گوییم “تاریخ شریعتی” از آن روست که وی بدرستی صاحب “تاریخ” یا به بیان قدما “صاحب وقت” است. اما دیالکتیک…