اكنون، ما و شريعتی
1.41K subscribers
1.31K photos
196 videos
86 files
1.4K links
چشم‌اندازِ نوشريعتی
Download Telegram
🔷🔸آن پیرانه سر جوان
🔸برای دکتر محمد ملکی

🖋سوسن شریعتی

🔸دکتر ملکی را که می‌دیدی دو چیز را فراموش می‌کردی: 
الف : این که او پیر است. 
ب : این که خودت بچه‌ای و یعنی جوان. 

اعتنا نمی‌کرد به جوانی تو و مثلا خامی‌ات و می‌گذاشت که اعتنا نکنی به سن و موی سپیدش ...هم عصایش را فراموش می‌کردی و هم باطری قلبش را...(با همان عصا و باطری هر هفته می‌رفت کوه)گفتگو با او می‌شد یک هم محضری دموکراتیک و سرحال و سراپا انرژی حیات. موضوع هر چه می‌خواست باشد؛ به خصوص : دین یا سیاست. دو موضوع مورد علاقه‌اش؛ همان دو موضوعی که جوانی را بر سرش گذاشت؛ هم فرتوتش کرد و هم برایش مایه حیات شده بود. عصایش غالبا بابت همین دو موضوع بالا می‌رفت. در فیلم های دوران بدون عصا (جوانیش) می‌بینی که دستش را به بالا و پایین می‌برد: به انذار، به اخطار، به تهدید... با گذر زمان هیچ از این انرژی کم نشد. هرچه پیرتر می‌شد در نادیده گرفتن مرزها و خطوط قرمز شجاع تر می‌شد و از توی جوان تر می‌خواست که برای نادیده گرفتن ممنوع ها جسورتر باشی. دو «مجمل» در رابطه‌ی نسبت دکتر ملکی با این دو حدیث مفصل سیاست و دین را مرور می‌کنم و بس: 

🔹تیرماه سال 82 بود. یکسالی می‌شد که پس از بیست سال غربت شده بودم شهروند عصر سازندگی و اصلاحات. «کمیته مشترک ضد خرابکاری» را موزه کرده بودند و از ساکنین سابق این دیوارها و البته وارثین خواسته بودند بیایند و ببینند. از طرف خانواده شریعتی من رفتم ؛ برای رویارویی با مکانی که کابوس نسل‌ها بود. یادداشتی نوشتم «در ستایش آزادی» به بهانه موزه شدن زندان، که در جایی چاپ شده بود. یادداشت این چنین به پایان می‌رسید: 

🔸« و تو ای شهروند عصر سازندگی برو، ببین، به یادآور؛ ببخش اما فراموش نکن! و اما شما ای ساکنان سابق این دیوارها آیا این «توریسم»، این گشت و گذار در هزارتوهای خونین اسارت خود را بر ما «آزادها »خواهید بخشید؟ ببخشید!» 
به حساب خودم سهم توریست را از زندانی سوا کرده بودم. 

🔹به صبح نکشید؛ زنگ در خانه ما را زدند. دکتر ملکی بود و خواست که بروم دم در. نامه ای را به دستم داد و خداحافظی کرد و رفت. نامه با «فرزند عزیزم» شروع می‌شد: هشت صفحه؛ هر صفحه یک شلاق. بر سر در هر صفحه :

🔸 «دخترم»و باز یک شلاق. معلوم بود «یادداشت ادیبانه، پر احساس و صادقانه» من در او حشری به پا کرده بود از خاطرات خودش،.. و در آن هشت صفحه مکررا نفرت «باباعلی» از مصلحت را یادآوری کرده بود؛ انزجار از میان مایگی‌های آدم‌هایی که پس از آن 29 خرداد بارها با حقیقت آکروباسی کرده‌اند؛ چشم‌پوشی کرده‎اند، خود را زده‎اند به کوچه علی چپ و...دست آخر مرا بابت آن چند خط آخر که بوی مصلحت از آن می‌شنوید، و این که ادای گاندی یا مثلا ماندلا در می‌آورده‌ام ، توبیخ می‌کرد و نوشته بود: 

🔹« یک بار دیگر تاریخ را مرور کنیم و دعای دکتر را تکرار! «خدایا توانم ده تا حقیقت را در مسلخ مصلحت قربانی نکنیم.» اول تیرماه 1382.  
نامه با دخترم آغاز شده بود اما امضای آن این بود: «برادر کوچک»: محمد ملکی. 
برادر کوچکی که پدر وار تنبیه می‌کرد: با کلمات، با فراخوان حافظه، با حقیقت، با به رخ کشیدن میان مایگی..البته که می‌شود با برادر کوچک جدال بر سر حقیقت را ادامه داد و از سر گرفت و من، مفتخر به این که نوشته‌ام مورد توجه قرار گرفته؛ زخم خورده از این‌که متهم به فرومایگی شده‌ام و سراپا احترام نسبت به خضوع این پدر-برادری که به خاطر حقیقت تا خانه ما آمده است باز به سراغش رفتم و فرصت داد که داد و بیداد کنم.  
🔹تیرماه سال 91 بود. مجلس دوستانه‌ای به مناسبت ازدواج جوانی. چندین نسل جمع بودند. از پدربزرگ-مادربزرگ ها تا نوادگانشان. این وسط البته برخی پدرها نبودند. برخی به غربت رفته بودند و بعضی پشت دیوارها و این بار نه دیگر زندان کمیته‌ای که شده بود موزه. بسیاری از مهمانان به یاد می‌آوردند کلاس‌های تفسیر قرآن دکتر ملکی را. یک سالی می‌شد که هاله سحابی دیگر در میان ما نبود و یادم می‌آمد از اینکه گفته بود در حوزه حقوق زنان در قرآن هرچه آموخته از تفسیرهای دکتر ملکی در دهه هفتاد بوده است. 
🔸مجلس شادمانی بود اما دل‌های سوگوار و البته مذهبی هنوز گویا فرم مطلوبی برای شادی نیاموخته‌اند و مثل همیشه مجلس شادمانی بدل شده بود به جلسه بحث و گفتگو. دوستی این ناتوانی و نبود استعداد را به رخ کشید؛ یک موسیقی محلی کردی گذاشت و از ضرورت هارمونی میان موسیقی و حرکات موزون سخن گفت و جسارت کرد و برخاست تا نشان دهد. هیچ کس داوطلب نشد. مردان از سر محافظه کاری و بی‌ذوقی؛ زنان به دلیل حضور مردان. دکتر ملکی نگاه می‌کرد و لبخند می‌زد.

📎 برای مطالعه و ادامه متن به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید.

#یادداشت_اختصاصی
#سوسن_شریعتی
#دکتر_ملکی
#آزادگی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔@Shariati40

https://bit.ly/3olFMjK
🔷🔸در مُنای زندگی

🔸چرا علی شریعتی خودکشی نکرد؟

🖋سوسن شریعتی

📌روزنامه شرق، ۱۸ بهمن ۱۳۹۹


🔹علی شریعتی، یک‌ سال قبل از اینکه بمیرد -در آغاز سال 1355- نوشته بود که می‌خواهد خود را بمیراند: «اگر اجباری که به زنده‌ماندن داشتم نبود خود را در برابر دانشگاه آتش می‌زدم، همان ‌جایی که 22 سال پیش آذرمان در آتش بیداد سوخت، او را در پیش پای نیکسون قربانی کردند!» ...آن سه یار دبستانی را... .

🔸این چند خط از زمانی که برای اولین‌بار در پشت مجموعه آثار یک «با مخاطب‌های آشنا» قرار گرفت (یعنی در آذر 1356) و در خارج از کشور به چاپ رسید تا کنون هزاران بار نقل شده است و همیشه در ربط با روز دانشجو...! یا برای اینکه پای نیکسون و امپریالیسم جهان‌خوار را وسط بکشند، یا پای استعمار پیر -انگلیس- را یا اصلا پای خود شریعتی را که مثلا مثل همیشه «تاریخ و داستان» را با هم قاطی کرده است (این آخری را دوست عزیز احمد زیدآبادی پارسال نوشته بود).


🔹اما تا این لحظه کسی درباره موضوع این یادداشتِ چند‌خطی و ناقص که در خلوت نوشته شده و بوی وصیت می‌دهد سخن نگفته است: چرا شریعتی می‌خواهد مرگش را جلو بیندازد؟ علت قریب دارد یا علت بعید؟ چون نوشته‌هایش را بر سردر روزنامه کیهان می‌بیند (بهمن 54) و پس از سال‌ها خوش‌نامی و پرستش «توتم»ی که قلم او است برایش ناگوار است؟ چون زمزمه‌های نکوهش و پوزخندهای موذی منتشر است؟ چون قندها دارد آب می‌شود در دل همه آنهایی که چهار سال از دست این متفکر جوانی که یکه‌تازی می‌کرده دلخور بوده‌اند؟

🔸میل به خودکشی در او شاید علت طولانی‌تری داشته باشد و محصول یک سلسله فشار جانکاه پنج‌ساله است؟ پنج سال ارکستراسیون برای انهدام یک خلاف‌خوان: در سال 1350- بعد از پنج سال تدریس- مدیریت دانشگاه یادش می‌افتد که با دکترای ادبیات نمی‌شود تاریخ درس داد؛ پنج سال سخن‌گفتن درباره «کدام مذهب» و فتواباران‌شدن؛ اثبات مدام حسن‌نیت و اعتبار پروژه‌اش برای مخاطب جوان و معترض و منتقدی که از بالکن حسینیه ‌ارشاد اطلاعیه پخش می‌کند؛ 9 بار بازجویی در فاصله 47 تا قبل از دستگیری در سال 52؛ هفده ماه زندان در تک‌سلولی و دست آخر آبرویی که قرار است برود با چاپ بدون اجازه مقالاتش در روزنامه دولتی کیهان، حدودا یک سال پس از آزادی از زندان...، برای خودکشی کافی است.

🔹برای جوانی مثل شریعتی که تا چهار سال قبل از این نوشته -در سی‌وشش، هفت سالگی- نامش بر سر منبرها است (به نفرین)، بر سر زبان‌ها است (به آفرین)، آثارش نقل‌ونباتی در سطح کشور تکثیر می‌شود (در تیراژ صدهزاری) و به ‌روایت اسناد ساواک در سخنرانی‌هایش در روزهای آخر حسینیه ارشاد گاه سه هزار نفر شرکت داشته‌اند...، فراموش‌شدن یا به‌رسمیت شناخته‌شدن علت میل به مردن نیست. او در این پنج سال نشان داده که هر دری بسته می‌شده، در دیگری را گشوده است. بااین‌همه «این خوکرده به مرگ و توطئه» معلوم است که با «قیل و قال کافی ها » هم که خوب کنار آمده باشد با «بی‌شرمی کیهان‌ها» نمی‌تواند کنار بیاید. میل به مردن برای شریعتی، ترس از لجن‌مال‌شدن است: « این هم درد بزرگی است که مردی مشتاق مرگ خوب مردن، در راه آرمان و ایمان ... لجن‌مالش کنند».
هر کس به دلیلی خود را می‌کشد: از دست ساختار یا به یُمن شایعه، چون دوست تنها گذاشته یا چون دشمن جفا می‌کند... آبرو؟ تنهایی؟ خستگی؟ غیبتِ امید؟ نابودی چشم‌انداز؟

🔸با‌این‌همه شریعتی مرگ خود را به جلو نمی‌اندازد و در همان نوشته چند‌خطی وصیت‌گونه علت انصرافش را می‌نویسد: «نه ... هنوز خیلی کار دارم، چشم‌هایی که از زندگی عزیزترند، انتظار مرا می‌کشند».
موضوع همین است: برای خود را نکشتن باید «هنوز خیلی کار داشت» و البته چشم‌هایی که تو را منتظر باشند.


#مرگ
#انتظار
#خودکشی
#یادداشت
#سوسن_شریعتی

🆔 @Shariati40

📸عکس : ۲۶ بهمن ۱۳۵۴-آغاز چاپ سلسله مقالاتی از شریعتی در روزنامه کیهان بی اجازه مولف
🔷🔸زنان: ابداع خویشتن در بحبوحه میدان

🖋سوسن شریعتی

📌منبع : مجله ایران فردا
🔆اسفند ۱۳۹۸

🔸دو قدم به قرن پانزدهم هجری بیشتر نمانده است. بیست سال نیز از قرن بیستم میلادی می گذرد. سخن البته ذکر شش قرن تاخیر یا فاصله میان روایت هجریِ واقعیت و روایت میلادیِ آن نیست. سخن از واقعیت ها است و یا واقعیتی که رقم می خورد در میان ناهمزمان ها و مبتنی است بر ریتم های متفاوت ِ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی؛ بر یک آهنگ نیست و ما را دستخوش «هم این و هم آن »ی ناهماهنگ می سازد. این «ما» البته که میلادی و هجری نمی شناسد و این دچار بودگی نیز معنای دیگر دوره است. مسئله زنان در این میان نه پرونده ای در میان پرونده ها که امروزه از مصادیق انضمامی و نمادین این تعریف از واقعیت و این تعریف از مفهوم دوره است: تحولات ناهماهنگ و ریتم های در هم تنیده تغییر: «از»-«تا».

🔹در همین جامعه هجری-میلادی خودمان: از وزارت تا محرومیت از مادری در صورت طلاق؛ از مشاورت برای ریاست جمهور تا نیازمند مجوز همسر برای خروج از کشور؛ از طی مدارج تحصیلی عالی تا نیم بها بودن دم؛ از اشغال پست های عالی مدیریتی تا ...؛ نه به این و نه به آن!
پرونده زنان است که پارادوکس ها و دینامیک جوامع را رو می کند: محدودیت های قانون را، بن بست های سنت را، تابوهای فرهنگی را و در عین حال تخیلی که برای دور زدن این همه به کار گرفته می شود تا گام هایی به جلو ممکن گردد. تاریخ معاصر ما –میلادی باشد یا هجری -سرشار است از این دور زدن ها و بدل ساختن ممنوع ها به ممکن ها. یا با میانبر زدن یا از طریق مبارزات علنی و مشارکت فعال و شفاف برای به کرسی نشاندن حقی.

🔸با این همه و علی رغم این ناهمزمان ها مسئله زنان تنها مسئله ای است که تاریخ هجری و میلادی در آن تقریبا از یک ریتم تبعیت کرده و در نادیده گرفتن آن همزمانی نشان داده اند و برای به رسمیت شناختن حقوق آنان با تأخیر عمل کرده اند. از انقلاب فرانسه با شعار حقوق بشر در سال 1789که در آن زنان نقش برجسته ای داشتند تا زمانی که زنان توانستند حق رأی به دست آورند 150 سال طی شد. مشارکت آنها در انقلابات 1830 و 1848 و کمون پاریس و حضور میلیونی آنها در جنگ جهانی اول موجب نشد که آنان از حق رأی برخوردار شوند. بعد از جنگ دوم است که زنان به رسمیت شناخته می شوند و کم کم پا به میدان سیاست و فرهنگ و مبارزات اجتماعی می گذارند. در مقایسه با دیده شده هایی مثل دموس، حقوق، بشر، قانون...زنان به مثابه مسئله خیلی دیر دیده شده و مدام به «شاید وقتی دیگر» حواله داده شده اند. در تاریخ معاصر هجری ما هم وضع به همین منوال بوده است. علی رغم حضور فعال زنان در انقلاب مشروطیت، نهضت ملی، مبارزات سیاسی دهه چهل و پنجاه و انقلاب ایران مسئله زنان همواره تحت شعاع «امر کلان» قدرت و سیاست، جزئی تر تلقی می شده و یا در ذیل آن تعریف می شده است.

🔹زنان برای بدل شدن به امر مرئی، به مسئله و در نهایت به امر نمادین بی تردید راه طولانی ای را طی کرده اند: در جدال با قدرت از طریق مشارکت سیاسی؛ از خلال مبارزات عدالتخواهانه اجتماعی و در همبستگی با مطالبات طبقات فرودست؛ در گفتگو و یا چالش با فرهنگ مسلط و اکثریت پر سر و صدا از طریق سبک زندگی و از آن ِ خود کردن اتاقی برای نوشتن. زنان ، هم زمان هم بازیگر این صحنه بوده اند، هم راوی آن و هم کارگردان آن. این همزمانی نقش ها در وضعیت دچار بودگی به ناهمزمان ها است که پرونده زنان را دشوار می کند و از جنس نبردهای چند جانبه می سازد. مباحثی چون هویت، کیستی و خویشتن که در میانه عام و خاص، جهانشول و بوم؛ خود و دیگری باید تعریف شود و از معضلات اصلی زمانه ما است در حوزه زنان نیز به شکلی نمادین وضوح یافته است. زنانگی چیست؟ زن کیست؟ باستانی است یا برساخته؟ هستیم یا می شویم؟ بر اساس کدام شاخص؟ از جمله کشاکش هایی است که مسئله زنان را امروز نمادین تر از هر وقت کرده است. زنان مجبور به پیدا کردن پاسخ های نظری اند در عین مبارزات عملی. نظریه پردازی در بحبوحه میدان یعنی صرف توأمان زمان کند فرهنگ و زمان تند حادثه. دشواری و در عین حال خود-ویژگی مبارزات زنان در همین موقعیت است. هم باید نسبتش را با لحظه، انضمامی نگه دارد و هم باید چشم انداز را از دست ندهد. همانی که مونتین فرانسوی نامش را اندیشیدن به مثابه اسب سواری می نامد: حفظ تعادل در حین حرکت و تاختن. نه آنقدر انتزاعی و نه اینقدر گره خورده به لحظه. داغاداغ باید بیندیشد و بر همان اساس نظم مسلط اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را نقد کند و از خود قدرتی آلترناتیو بسازد.

#زنان
#ابداع_خویشتن
#هشت_مارس
#سوسن_شریعتی
#اکنون_ما_شریعتی
#یادداشت

🆔@Shariati40

📎 برای ادامه و مطالعه کامل متن به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید.

https://bit.ly/30kw0oa
 
🔷💢بهاران خجسته باد و انسان نیز!

🖋سوسن شریعتی
یکی از بازماندگان بهار پشت سر

🔸از همین زمستان معلوم بود که بهار امسال بی حضور انسان خواهد گذشت. صدای چهچه بلبل و رویش شکوفه ها و طبیعتی که به کارش ادامه می دهد را از پشت پنجره می شنویم و از سر تواضع و یا از سر ترس به حساب انتقام طبیعت از انسان گذاشته ایم. معلوم است که انسان باشد یا نباشد طبیعت چیزی را کم نمی آورد. معلوم است که عین خیالش هم نیست که ما میمیریم. «روز طبیعت» که آمد و خروج از خانه ممنوع شد روشن تر گشت که انسان نه دیگر فقط برای طبیعت که برای خود نیز بدل شده است به تهدید. اینکه« انسان، گرگ انسان» باشد البته قرن ها بر سر زبان ها است. اینکه قرار بوده «شبیه»[1]ارباب و مالک طبیعت باشد و شده است دشمن آن هم بیشتر از نیم قرن است که می گویند. انسان گویا بالاخره مغضوبِ «زمین-مادر» ( ویا به قول ادگار مورن «زمین-وطن»)شده است و شاید هم مضحکه حیوان زبان بسته و البته اگر باز همینجا هم ، پای انسان و یا دست او در میان و در کار نبوده باشد.

🔹ویروس تاجدار، صرف نظر از اینکه ملیت اش چیست خوش سفر است و سیاس و هزار چهره.  برای اینکه دستش برای علم رو نشود چپ می زند و راست؛ گاه با سر و صدا می آید گاه بی نشانه و بی علامت؛  با سرما آمده و معلوم شد با گرما هم نمی رود؛ هیچ روشن نیست که از رطوبت خوشش می اید یا از خشکی. همه جای جهان سرک کشیده و آمده تا بیخ گوش ات، درست پشت در خانه ات. مثل این است که آمده و یا اصلا ساخته شده تا همین بشریت بی مرز را وادار به کشیدن مرز کند؛ وادار سازد به عقب نشینی،  بکند زندانی همان چهاردیواری هایی که خودش ساخته و دلخوش به همان مجازی که تا اطلاع ثانوی شده است آلترناتیوی برای جهان آن سوی پنجره. بین ما و سال گذشته هزاران زندگی است که از میان رفته و مرده های زیادی برجا مانده است  و نمی شود نوشت بدون توضیح درباره این تجربه هنوز زنده ماندن. نمی شود نوشت، بدون  به رو آوردن حادثه. این بار فقط ما نبوده ایم که می مرده ایم. مردن  تجربه جهانشمول مشترک بوده است.

🔸هنوز زنده ماندن در وضعیت کورونایی رابطه انسان را با «زمان»، «مکان» و «دیگری» دستخوش بحران کرده است و «خویش » را  محکوم ساخت به سه وضعیت: «زمان منتظر»، «مکان محدود» و «دیگریِ پر خطر»؛ این خویشتنی که «من» نیست و طی این مدت جلوه های گوناگونی داشته است: در خویش خزیده(ابداع امر روزمره)؛ ناسیونالیستی(بازگشت مرزها )، انترناسیونال (بشر بی مرز) و احتمالا انقلابی( خویش در برابر من).

🔹 همه انذار دادند که در این ایام کورونایی شکنندگی سیستم های سیاسی، اقتصادی، اخلاقی، فرهنگی رو خواهد شد. گفتند این محصول خرابکاری انسان است علیه طبیعت. این خویش متهم شد و شرمنده: تنها، معلق، بی تکیه گاه عاطفی، بی دیگری، بی ... کورونا خویشتن را در لحظه حد قرار داد؛ همانی که شریعتی در کتاب هبوط از آن سخن می گوید: «هیچ کس در کنارم، هیچ کس در برابرم، هیچ کس بالای سرم..» والبته در وضعیت «ابداع»ِ رادیکال و یا همانی که دوراس می گوید: «وضعیت انقلابی.»

🔸با این همه، انسان اگرچه در برابر طبیعت متهم است اما اجتناب ناپذیر نیز هست. زیبایی انسان در همین است: چه ترسیده باشد، چه متواضع شده باشد. این او است که می تواند در باره مرگش بیندیشد. پاسکال راست می گوید:« انسان حتی وقتی که دارد توسط جهان له می شود باز هم شریف تر از او است برای اینکه می داند که دارد می میرد و می داند که جهان برتر از او است.».

🔹فحش دادن به انسان به این امید که طبیعت از سر تقصیرات این موجودی که قرار بود مهمان اش باشد و نه ارباب آن بگذرد، بی فایده است. امروز این درس، جهانشمول است:  «ما دیگر ارباب و مالک طبیعت نیستیم بلکه  نگهبان و خادم امر زنده هستیم. طبیعتِ شرایط ما، همانی است که به ما زندگی و هستی بخشیده است. طبیعت، سرمنشاء ما و محل سکونت ما است.طبیعت خدا نیست بنابراین لازم نیست ستایشش کنیم اما به همین دلیل لازم است که بشناسیمش، به او احترام بگذاریم ، حفظش کنیم و دوستش داشته باشیم.».(آندره کنت اسپونویل)

📌فصلنامه پویه
🔆شماره پانزده
🔹بهار ۱۳۹۹
🔆این مقاله تحت عنوان "خود یابی در عصر کرونا" نیز در مجله پویه به چاپ رسیده است .


📌 برای مطالعه کامل این مقاله به آدرس زیر و یا گزینه instant view مراجعه کنید.


#بهار
#کرونا
#مجله_پویه
 #مقاله
#سوسن_شریعتی
#اکنون_ما_شریعتی
🆔@Shariati40


https://bit.ly/3lC6qVp
🔷🔸هاله سحابی ؛ اصولگرای صلح طلب


🖋سوسن شریعتی

🔸در میان مشهورترین دوگانه هایی که در طی سال ها مدام در برابر «منِ» شهروند قرار گرفته و او را به انتخابی محتوم فرا می خوانده است از دوگانه اصول گرایی- اصلاح طلب می توان نام برد؛ اصول گرایی ای که متهم است به انسداد، انکار دیگری، انعطاف ناپذیری و پشت کردن به واقعیتی سیال و مدام در حال تغییر و اصلاح طلبی ای که مشکوک است به نادیده گرفتن خط ثابت فکری، غیبت پایبندی به ارزش ها و تن سپردن به منطق مصلحت روزگار و مد زمانه. برای این  «من»ی محکوم به انتخاب های محتوم، هاله سحابی می تواند الگوی بی نظیری باشد برای کوک کردن ساز مخالف.

🔹هاله سحابی یک اصول گرا بود. از همان جوانی تا آن لحظه ابدی پایان زندگی اش. اگر معنای اصول گرایی پایبندی به مجموعه ای از ارزش های لایزال اخلاقی ِ غیر قابل مذاکره باشد؛ وفاداری به انها  و فراموش نکردنشان؛ اصولی که تحت تاثیر زمان و زمانه و تابع مد و گفتمان های مسلط نیست و معطل اکثریت قاطع نمی ماند و از در اقلیت ماندن نمی ترسد.

🔸هاله سحابی در همیشه یِ نه چندان بلند زندگانی اش بر یک کردار بود. زندگی ای که در نیمه دوم دهه سی در خانواده ای سیاسی، مذهبی، ملی و مشهور سر می زند، در دهه چهل علی رغم بحران های سیاسی مبتلابه خانواده اش، کودکی و نوجوانی می کند؛ در نیمه اول دهه پنجاه دانشجویی می کند و جوانی و البته الزاماتش را می پذیرد و از غربت سر در می آورد؛ دردهه شصت-هفتاد سیاست،  زن بودن و خانواده بودن را تجربه می کند در دهه هشتاد بدل شدن به فعال مدنی و فرهنگی را... هیچ حادثه ای از نوع سیاسی، شخصی ، عاطفی در صراط مستقیم زندگی اخلاقی، فکری و اجتماعی او خللی ایجاد نمی کند. نه فرزند شهیری بودن، نه تجربه غرب، نه جنگ، نه ابتلائات سیاسی هم نسلی ها، نه زندگی شخصی ! علی رغم اینکه هر یک از این وضعیت ها را بی واسطه تجربه می کند و هر کدام به تنهایی می توانند زندگی آدمی را بدل به کشتی بی لنگری سازند که مدام کج می شود و مج می گردد.

📌یادداشت فوق در مجله ایران فردا منتشر شده است

🖇مطالعه کامل متن در لینک زیر

#هاله_سحابی
#درد_فراموش_نشده
#ایران_فردا
#یادداشت
#سوسن_شریعتی
#اکنون_ما_شریعتی

🆔@Shariati40

https://bit.ly/3yMeUjc
🔴 سرحداتِ سیاست‌ورزی
▪️ برای عزت‌الله سحابی

♻️ سوسن شریعتی


از افتخارات بگریز، افتخارات به دنبالت خواهند آمد.
با مرگ درآمیز، زندگی به تو داده خواهد شد. (ابوبکر)


🔸عزت‌الله سحابی می‌میرد. از ما و دنیای ما و باقی قضایا... آرام آرام کناره می‌گیرد تا غیبتش را برای بازماندگان قابل تحمل‌تر کرده باشد، تا ما را به نبودنش عادت دهد. او که نیم قرن شاهد زنده و وجدان بیدار حیات اجتماعی و سیاسی این مرزوبوم بوده است.

🔺آخرین باری که مهندس سحابی را هوشیار دیدم، با لبخندی گفت: «این دفعه تقصیر خودم بود». صحبت از کدام قُصور بود؟ جرمی صورت گرفته بود: با یک بی‌احتیاطی سلامتی و زندگی‌اش را به خطر انداخته بود. کار همیشگی او طی نیم قرن مگر همین نبوده است؟ اما مثل این بود که می‌دانست فعلاً چنین حقی ندارد. برای همین بود که خود را سرزنش می‌کرد. شاید هم در نگاه «ما»یی که بر بالینش آمده بودیم سرزنشی می‌دید. «مرگ حق است» حتی برای اویی که در شأن زندگی، زندگی کرده است. مردن حق آدم است اما برای استفاده از چنین حقی باید در زندگی کارت تمام باشد و عزت‌الله سحابی در نگاه دیگران می‌دیدکه هنوز اجتناب‌ناپذیر است: همچون انسان و همچون سیاستمدار.

🔸 این دو را -انسان و سیاستمدار-همیشه نمی‌توان با هم صرف کرد و بدبینی تاریخی ما نسبت به بی پدر-مادری سیاست حکایتی طولانی و همچنان باقی است. جایی که پای سیاست در میان باشد، سخن از قدرت است، صحنه‌ای که «خیر و شر» و «زشت و زیبا» را یک «مفید و مضر» است که تعیین می‌کند با سه شعار: «عمل کن و بعداً عذرخواهی کن»، «انجامش که دادی، منکرش شو». «تفرقه بینداز و مسلط شو». همانی که بنیان‌های سیاست مدرن خوانده می‌شود، سیاست با منطقی معطوف به خود، با هدف موفقیت به هر قیمت و با احتساب این امر که انسان، پلیدتر، خطرناک‌تر و مذبذب‌تر از آن است که وفادار به حقوق و قوانین باشد و برای برقراری حق و قانون، توسل به زور ممکن است و مجاز. از همین رو میان انسان ماندن و سیاست ورزیدن مجبور به انتخاب می‌شویم.

🔺 در کنار این نوع صحنه‌گردانی سیاست، در این رانده شدن خیر و شر از ساحت عمومی، می‌توان از آن تجربه‌ای نیز سخن گفت که ادعای آن را داشته است که تابع متغیری به نام واقعیت نیست و حقیقت را به‌تمامی می‌خواهد و به یکبار، از حقیقت‌های مطلق تبعیت می‌کند و تحقق آن‌ها را در همین‌جا و هم‌اکنون پی می‌گیرد؛ حتی به قیمت در هم ریختن و انهدام جهان موجود در دسترس. بازهم همان حکایت دستان آلوده و اجبار به انتخاب میان انسان ماندن و سیاست ورزیدن. گاه چنان مواج و بی‌ثبات که هر دم لباس عوض می‌کند گاه چنان ثابت و معطوف به حقیقت‌های لایزال که انهدام امر واقع را تدارک می‌بیند. آنچه سیاست‌ورزی را از حیثیت انداخته است مگر همین نوسان میان این و آن نبوده است؟ وقتی‌که پای اخلاق را به میان کشیده است و وفاداری به اصول را، سر از انکار تنوع و تکثر و تساهل سر در آورده و متوسل به روش‌های خشن برای اعمال حقیقت یگانه و یکپارچه‌ساز شده است(اخلاق مستبدانه) و وقتی اخلاق را به حاشیه رانده تا جا بر بروز واقعیت باز شود- با همان منطق فرّار و پرتناقض‌اش- از واقعیت محتومیت جدیدی ساخته، محتومیتی که در آن امکان اندیشیدن به هر تغییری ناممکن گشته است. تجربه‌ای دوگانه که در هر دو حال نه‌تنها مانع از پیوند فرد و شهروند شده و او را از برقراری نسبتی طبیعی با دیگری، با کلیتی به نام اجتماع محروم گذاشته که سیاستمدار را نیز متهم و تنها، گیرم سوار برکرسی قدرت نشانده است، قدرتی شکننده و ترس‌خورده که مجبور است برای پنهان کردن ترس و تنهایی و بی‌اعتباری خود در چشم و دل شهروند، خشن گردد و نامهربان. چه فرقی می‌کند که به نام حقیقت ما را مجبور به انتخاب کنند و یا به نام واقعیت. محصولش یکی است و آن رانده شدن از صحنه‌ای است که در آن پیش‌شرط‌های زیست انسانی طراحی می‌شود: سیاست.

🔸با این همه، مگر نه اینکه امید به تغییر، به یک باید باشدی که نیست و باید در تدارک آن بود، پیش‌شرط سیاست‌ورزی است؟ خوب چه راهی می‌ماند برای هنوز امیدوار ماندن؟ به‌جز سیاست، برای اعتراض به سیاست؟ سیاستی که در این تجربه دوگانه رئال-پلیتیک و اتوپی، جا را بر انسان تنگ ساخته و در تجربیات تراژیک ما در بسیاری اوقات موجبات مرگ انسان را فراهم ساخته؟ چه راهی می‌ماند جز سیاست برای اینکه بفهمی و بفهمند که تو معترضی به مرگ انسان؟ در همین‌جا و هم‌اکنون ... همین لحظه است که انسان می‌میرد یعنی همین لحظه است که باید اعتراض کرد. این تنها نگاه حیثیت‌بخش است به سیاست. …..

متن کامل در instant view :

https://bit.ly/3qJwccU

#هدی_صابر
#هاله_سحابی
#سوسن_شریعتی
#عزت‌الله_سحابی


https://t.me/DaghdagheIran
https://instagram.com/daghdaghe.iran?utm_medium=copy_link
Forwarded from ایران فردا
شریعتی_و_تاریخ_اسلام_سوسن_شریعتی.pdf
562.5 KB
🔴 از هجرت تا تمدن
🔸 (شریعتی و تاریخ صدر اسلام)

💠 سوسن شریعتی
@iranfardamag

▪️ موضوع این یادداشت بررسی دلایل، متد و فرضیه های علی شریعتی در خوانش او از تاریخ صدر اسلام است؛ موضوعی که دو سال پس از بازگشت از فرانسه و با آغاز تدریس در دانشکده ادبیات مشهد و به عنوان واحدهای درسی به آن توجه می کند و تا روزهای پایانی حیاتش پی می گیرد. اهمیت این نگاه در این است که قبل از شوک دهه هفتاد میلادی در حوزه مطالعات قرآنی و تاریخ صدر اسلام عرضه شده و پیست هایی را گشوده که بعدها یک بار در دهه هفتاد و بار دیگر در سال 2000 پژوهشگران و آکادمسین های غربی و متفکرین اسلامی را به خود مشغول کرده است. این یادداشت مبتنی بر متون دهه چهل (دهه شصت میلادی) شریعتی است و معرف نگاه تاریخی متفکر جوانی (35 سال) است که «روشنفکر دینی» نام گرفت قبل از اینکه «نگاه ایدئولوژیک » و یا «اسطوره ساز» او به تاریخ به جمرات آن نوع روشنفکری ای بدل شود که او را مسبب بیدار شدن دیو خفته ای می دانست به نام «سنت».


#علی_شریعتی
#سوسن_شریعتی
#تاریخ_صدر_اسلام


https://t.me/iranfardamag
🔷🔆از هجرت تا تمدن
 📌(شریعتی و تاریخ صدر اسلام)

🖋سوسن شریعتی

🔹مجله ایران فردا
 
🔆«هیچ آفتی برای علم و بالاخص برای «تاریخ و دین» از سیاست ، سیاستی که بنیانش قبیله است و ابزارش «مذهب»، تباه کننده تر و کشنده تر نیست.»(علی شریعتی -م.آ.30-ص 456)

🔆«تاریخ صدر اسلام»، سال ها است موضوع و تیتر اول  اخبار است. سال ها است که این گذشته فراخوانده می شود : گاه توسط جوانان نسل سوم و چهارم مهاجران  مستعمرات حاشیه نشینِ پاریس، گاه توسط «ساکنین ناکجا آباد دولت اسلامی عراق و شام»  و بسیای اوقات توسط سیاستمداران مستقر بر کرسی قدرت در کشورهای اسلامی. فراخوان آلامد و آنارشیک این گذشته 14 قرن پیش که گاه برای مشروعیت بخشی به قدرت است و گاه تکیه گاهی برای ضد قدرت و گاه عکس العملی هیستریک در هر حال همیشه با انگیزه های سیاسی و اجتماعی، بسیاری از داده های  تاریخی و تاریخمند را بدل کرده است به نقل و نبات  کوی و برزن  و از همین رو به تعبیر ژاکلین شببی –مورخ و اسلام شناس فرانسوی معاصر- به یک «هوموس اسلامیکوس فرازمان» شکل داده است. این وضعیت خود موجب رونق گیری مطالعات متنوع و گسترده ای در حوزه تاریخ صدر اسلام از منظر علوم انسانی و اجتماعی در دو دهه اخیر گشته ؛ امری  نه چندان متداول  در حوزه های دانشگاهی غربی در گذشته  و نیز موضوع همیشه حساس در جوامعی با سنت اسلامی.

🔆موضوع این یادداشت بررسی  دلایل، متد و فرضیه های علی شریعتی در خوانش او از تاریخ  صدر اسلام است؛ موضوعی که دو سال پس از بازگشت از فرانسه و با آغاز تدریس در دانشکده ادبیات مشهد و به عنوان واحدهای درسی به آن توجه می کند و تا روزهای پایانی حیاتش پی می گیرد. اهمیت این نگاه در این است که قبل از شوک دهه هفتاد میلادی در حوزه مطالعات قرآنی و  تاریخ صدر اسلام عرضه شده و پیست هایی  را گشوده  که بعدها یک بار در دهه هفتاد و بار دیگر در سال 2000 پژوهشگران و آکادمسین های غربی و متفکرین اسلامی را به خود مشغول کرده است. این یادداشت مبتنی بر متون دهه چهل (دهه شصت میلادی) شریعتی است و معرف نگاه تاریخی متفکر جوانی (35 سال) است که «روشنفکر دینی» نام گرفت قبل از اینکه  «نگاه ایدئولوژیک » و یا «اسطوره ساز» او به تاریخ به جمرات آن نوع روشنفکری ای بدل شود که او را مسبب  بیدار شدن دیو خفته ای می دانست به نام «سنت».

🔸مطالعه کامل متن یادداشت در لینک وبسایت بنیاد شریعتی

📌https://drshariati.org/?p=28208

#ایران_فردا
#هجرت_تمدن
#یادداشت
#سوسن_شریعتی
#بنیاد_فرهنگی_دکتر_علی_شریعتی


🆔 @Shariati_SCF
🔷🔸پرستو فروهر اخیرا در تارنمایی به نام " تارنمای روایت های پرستو فروهر" اقدام به نشر مجموعه ای از کارهای نوشتاری و شنیداری خود در چهار بخش کرده است.

🔸این چهار بخش عبارتند از: پادکست ها،یادداشت های برگزیده،گفتگوها و مجموعه نامه ها.
🖇https://parastou-forouhar-narratives.com/podcast


🖇https://parastou-forouhar-narratives.com/artikel


🖇https://parastou-forouhar-narratives.com/interviews

🔹سومین مجموعه نامه ها ، نامه نگاری هایی است که در سال های ۹۳ تا ۹۶ با سوسن شریعتی صورت گرفته است و برای نخستین بار در این تارنما نشر یافته. نامه هایی حول و حوش مباحثی چون حافظه، سوگواری و...


🖇https://parastou-forouhar-narratives.com/briefe/susan



#پرستو_فروهر
#سوسن_شریعتی
#نامه_ها
#اکنون

🆔 @Shariati40
🔷🔸یادداشت مقدماتی سوسن شریعتی بر مجموعه نامه های مشترک با پرستو فروهر

🔆درآمد

🖋سوسن شریعتی

🔆پرستو فروهر را حدودا هشت سال است که می شناسم. تا قبل از آن فقط می دانستم فروهرها دختری دارند که شجاع است و سمج و البته وفادار به میراث. همین. اولین سلام به اصرار دوستی مشترک در گرماگرم تابستان ۸۸ رد و بدل شد و در نمایشگاهی از کارهایش در گالری طراحان آزاد. نام نمایشگاه این بود:«من تسلیم می شوم». همانجا فهمیدم پرستو فروهر، هنرمند نیز هست و قصد تسلیم شدن ندارد. قرار شد بنشینیم و گپی درباره شریعتی بزنیم. در خاطراتش نوشته بود که در جوانی به وسوسه او خدای گرم مادربزرگش را به خاطر خدایی انقلابی که او را در سر بزنگاه مرگ و زندگی تنها گذاشته بود از دست داده است. از چه چیز دلخور بود؟ از مرگ ایمان یا از خدایی که خشن است؟ چند ساعت گفتگوی ما بر سر شریعتی به جایی نرسید اما نقدش به او اعتماد برانگیز بود. سال بعد در مجلسی سخنانش را درباره عدالت بدون انتقام شنیدم و فهمیدم با تاریخ و حافظه نیز سر و کار دارد و البته اصرار داشت که به سیاست بی‌اعتناست.

🔆 دیدارهای ما مکرر شد از قرار سالی دو بار: کوتاه، سرپایی و در موقعیت های اورژانسی. سال به سال روشن می‌شد که اشتراکات بسیاری می تواند مبنای گفتگوی ما باشد. مثلا این که  هم  سن و سالیم، اینکه تجربیات نسلی مشترک داریم، زمانه خود را زیسته‌ایم، تجربه غربت را از سر گذرانده‌ایم یعنی تجربه بی‌صاحبی را، در عین حال وارثیم و معنایش اینکه احساس تعلق داریم. او با تصاویر سر و کار دارد و من با کلمات؛ هیچ‌کدام با سیاست کار نداشته‌ایم، سیاست با ما کار داشته است. به عنوان وارث، غریب، هنرمند یا دوستدار تاریخ سخنانمان از همان دیدارهای اول مدام حول و حوش وفاداری، حافظه، ضرورت یادآوری، زمان و جلوه‌های متعددش می‌چرخید و خب طبیعی بود که این حرف‌ها را نمی شد کوتاه، سرپایی و در موقعیت‌های اورژانسی پیش برد. از همین رو پای نوشتن به میان آمد و تن دادن به امر مکتوب؛ نامه‌هایی که از تعداد دیدارهای ما بیشتر شده است. قرارمان از همان اول روشن بود: او باید می‌گفت میان زندگی و منطق آن از یک سو و مرگ عزیزانش از سوی دیگر به دنبال چه نوع حافظه‌ای است و من به عنوان وکیل شیطان (تاریخی که خود را بر فراز حافظه می‌نشاند) یا نماینده افکار عمومی (که خسته است از یادآوری) باید خلاف‌خوانی می‌کردم. تجربه بی‌بدیلی بود. بحث درباره خدای شریعتی را گذاشتیم برای بعد. پرستوی فروهر هنرمند است اما نوعی از تاریخ، نوعی از سیاست هست که نیازمند و منتظر خوانش و دفاع از همین نوع نگاه است: انسانی، همدل، بی‌اغماض، عادل، بی‌هیچ کین و انتقامی.

🔹سوسن شریعتی، تهران، آذر ۱۳۹۶

📌برای مطالعه کامل این نامه ها به لینک وبسایت زیر مراجعه فرمایید.

🖇https://parastou-forouhar-narratives.com/briefe/susan



#پرستو_فروهر
#سوسن_شریعتی
#نامه_ها
#حافظه_ها
#گفتگو
#اکنون
🆔 @Shariati40