☘️ بیچاره ملتی که برای اثبات خویش، نیاز به تاریخ دارد!
✍️ #علی_زمانیان
🔅درک زندگی پیشینیان، برای درس گرفتن است، نه افتخار کردن به این و آن. تاریخ برای فهم اینک و اکنون ماست نه زیستن در گذشته. بدبخت ملتی که برای آن که هستی اش را معنا کند، دست در انبان تاریخ می برد. فرقی نمی کند چه کسی در تاریخ را به خدمت می گیریم. بازگشت به تاریخ و زیستن با آنان و افتخار کردن به پیشینیان، سببی ندارد جز این که نشان می دهد دستان ما امروز تهی است. از تهی بودن مان می هراسیم. از آن روست که پناه به تاریخ می بریم. از آن روست که پشت سر بزرگان تاریخ، پنهان می شویم.
🔅افتخار به تاریخ، از آن ملت حقیری است که می خواهد حقارتش را با بزرگنمایی پیشینیان، از یاد ببرد. ما رانده شدگان به تاریخیم، پناهنده شدگانی که از زیستن اکنون مان گریزانیم. اما نعل وارونه می زنیم. نعل وارونه ی ما همان خودشیفتگی ما است. ما خود شیفته ایم.
🔅خودشیفتگی فرهنگی مان هم نه از آن رو است که خودمان را قبول داریم. می دانیم که حال ما خوب نیست. می دانیم که از قافله ی علم و زندگی قرن ها است جا مانده ایم، می دانیم ملت حاشیه نشین جهان امروزیم. نه دستاورد علمی، نه شکوفایی معنوی. نه زندگی پربار. نه بودنی معنا دار. ما همه ی این ها را می دانیم و در پس و پشت ذهن مان بر فلاکت مان آگاهی داریم. آگاهی از این فلاکت، رنج مان می دهد. و البته با این رنج نمی توانیم زندگی کنیم. از این رو نعل وارونه می زنیم. روپوشی از خودشیفتگی بر احساس حقارت مان می پوشانیم تا بلکه یادمان برود در قسمت تاریک تاریخ زندگی می کنیم. تا یادمان برود برای زندگی کردن چقدر وابسته به این و آنیم.
🔅لباس فاخر تاریخ بر تن خویش می کنیم تا فقر فرهنگ و فقر اخلاق مان را و این همه پریشانی مان را پنهان کنیم. تا نمایش دهیم ما ایرانیان، نژاد آریایی، برآمده از قله ی تاریخ، متکی بر تاریخ عظیم دین و فرهنگ و نژادیم. در سایه ی کوروش، فقر و توسعه نیافتگی مان را و در سایه محمد(ص)، فقر اخلاق و معنویت مان را نادیده می گیریم. ما دلخوش به استخوان هایی هستیم که در قبرستان تاریخ بر هم انباشه شده است. (حتى زرتم المقابر)
🔅تاریخ، تجربه ی بشری است. ربطی به افراد خاصی ندارد. تاریخ، همچون کلاس درسی است که باید در محضرش زانو زد و از آن آموخت. ولی ما چه برخوردی با تاریخ می کنیم؟ چه مواجهه یی با کوروش داریم؟ چه مواجه یی با محمد (ص)و علی(ع) و حسین (ع) داریم؟ نام شان را با پرچم به اهتزار در می آوریم. و لحظه ای نمی اندیشیم ما چگونه می زییم؟ لحظه ای نمی اندیشیم اگر آن بزرگان بزرگ بوده اند، چه ارتباطی با ما دارند و ما چه نسبتی با آنها برقرار می کنیم؟ چه فرقی می کند پیشینیان من چگونه بوده اند و چه کسانی بوده اند، وقتی اکنون و این جا در تاریک خانه تاریخ بسر می برم. سنگ نبشه ی گنج نامه، ما را چه سود، وقتی که دست مان زیر سنگ دیگران است و زندگی مان آلوده به رنج جهل و فقر است.
🌾 @sedanet | @kherade_montaghed
✍️ #علی_زمانیان
🔅درک زندگی پیشینیان، برای درس گرفتن است، نه افتخار کردن به این و آن. تاریخ برای فهم اینک و اکنون ماست نه زیستن در گذشته. بدبخت ملتی که برای آن که هستی اش را معنا کند، دست در انبان تاریخ می برد. فرقی نمی کند چه کسی در تاریخ را به خدمت می گیریم. بازگشت به تاریخ و زیستن با آنان و افتخار کردن به پیشینیان، سببی ندارد جز این که نشان می دهد دستان ما امروز تهی است. از تهی بودن مان می هراسیم. از آن روست که پناه به تاریخ می بریم. از آن روست که پشت سر بزرگان تاریخ، پنهان می شویم.
🔅افتخار به تاریخ، از آن ملت حقیری است که می خواهد حقارتش را با بزرگنمایی پیشینیان، از یاد ببرد. ما رانده شدگان به تاریخیم، پناهنده شدگانی که از زیستن اکنون مان گریزانیم. اما نعل وارونه می زنیم. نعل وارونه ی ما همان خودشیفتگی ما است. ما خود شیفته ایم.
🔅خودشیفتگی فرهنگی مان هم نه از آن رو است که خودمان را قبول داریم. می دانیم که حال ما خوب نیست. می دانیم که از قافله ی علم و زندگی قرن ها است جا مانده ایم، می دانیم ملت حاشیه نشین جهان امروزیم. نه دستاورد علمی، نه شکوفایی معنوی. نه زندگی پربار. نه بودنی معنا دار. ما همه ی این ها را می دانیم و در پس و پشت ذهن مان بر فلاکت مان آگاهی داریم. آگاهی از این فلاکت، رنج مان می دهد. و البته با این رنج نمی توانیم زندگی کنیم. از این رو نعل وارونه می زنیم. روپوشی از خودشیفتگی بر احساس حقارت مان می پوشانیم تا بلکه یادمان برود در قسمت تاریک تاریخ زندگی می کنیم. تا یادمان برود برای زندگی کردن چقدر وابسته به این و آنیم.
🔅لباس فاخر تاریخ بر تن خویش می کنیم تا فقر فرهنگ و فقر اخلاق مان را و این همه پریشانی مان را پنهان کنیم. تا نمایش دهیم ما ایرانیان، نژاد آریایی، برآمده از قله ی تاریخ، متکی بر تاریخ عظیم دین و فرهنگ و نژادیم. در سایه ی کوروش، فقر و توسعه نیافتگی مان را و در سایه محمد(ص)، فقر اخلاق و معنویت مان را نادیده می گیریم. ما دلخوش به استخوان هایی هستیم که در قبرستان تاریخ بر هم انباشه شده است. (حتى زرتم المقابر)
🔅تاریخ، تجربه ی بشری است. ربطی به افراد خاصی ندارد. تاریخ، همچون کلاس درسی است که باید در محضرش زانو زد و از آن آموخت. ولی ما چه برخوردی با تاریخ می کنیم؟ چه مواجهه یی با کوروش داریم؟ چه مواجه یی با محمد (ص)و علی(ع) و حسین (ع) داریم؟ نام شان را با پرچم به اهتزار در می آوریم. و لحظه ای نمی اندیشیم ما چگونه می زییم؟ لحظه ای نمی اندیشیم اگر آن بزرگان بزرگ بوده اند، چه ارتباطی با ما دارند و ما چه نسبتی با آنها برقرار می کنیم؟ چه فرقی می کند پیشینیان من چگونه بوده اند و چه کسانی بوده اند، وقتی اکنون و این جا در تاریک خانه تاریخ بسر می برم. سنگ نبشه ی گنج نامه، ما را چه سود، وقتی که دست مان زیر سنگ دیگران است و زندگی مان آلوده به رنج جهل و فقر است.
🌾 @sedanet | @kherade_montaghed
🍂 عاشورا، مقاومت در برابر تحقیر
✍️ #علی_زمانیان
🔅عاشورا و آن واقعه ی دردناک، اینک چه نسبتی با زندگی ما برقرار می کند؟ این رویداد حزین، می خواهد چه درسی به ما بدهد؟ و ما در مواجهه ی با آن، چه باید بکنیم؟
🔅کسانی که بر پیام های عاشورا انگشت تاکید نهاده اند، می خواسته اند بگویند که عاشورا، به منزله ی درسی است که می توانیم از آن بیاموزیم. اما چه چیزی می توانیم و باید بیاموزیم؟ عاشورا چه درس فراتاریخی و پیام فرافرهنگی دارد که پس از قرن ها می توانیم و باید در باره اش تامل کنیم؟
🔅کسانی پیام ها و درس های عاشورا از منظرهای مختلف بیان کرده اند، اما از نظر نگارنده، عاشورا، یک پیام دارد. پیامی به ارزش همه ی تاریخ و انسانیت. پیام عاشورا این است: زندگی، شریف است. زیستن، زیباست. اما ارزش زندگی به خوب زیستن آن است. و رکن و پایه اصلی خوب زیستن و شرط اصلی خوب زیستن آن است که آدمی بتواند در کمال آزادگی بزیید.
🔅خوب زیستن، در وقتی که حاکمیت و قدرت مستقر، آدمی را به تحقیر می کشاند، ممکن نیست. از این رو امام حسین، برای خوب زیستنش، لاجرم باید در برابر تحقیر دستگاه حکومت، مقاومت می کرد. او زندگی اش را بر سر آن نهاد تا تحقیر نشود، او در برابر تحقیر مقاومت کرد. ایستادگی کرد و گردن فراز و آزاده، مرگ را به زندگی تحقیرشده برگزید. برای حسین، آزادگی، فضیلت بی بدیل بود. او حتی از دشمنانش می خواهد آزاده باشند. "آزادگی"، در برابر تحقیر و زندگی حقیرانه و سرکوب شده، تاب تحمل ندارد. زندگی شیرین را با شیرینی آزادگی در آمیخت.
▪️ زبان نهان و پیام پنهانش به همه ی ما این است: زندگی تحقیر شده، ارزش زیستن ندارد.
🔅امام حسین قیام نکرد. قصد جنگ و جدال هم نداشت. این را می شود از رفتارشان در همراهی خانواده و تعداد اندک همراهان فهمید. او مردی کارآزموده و جنگاوری بود و می دانست قیام و جنگ، قانون خودش را دارد. کسی که می خواهد وارد جنگ شود، به جای زنان و فرزندان، ساز و برگ نظامی تمهید می کند. از این رو نمی توان عاشورا را قیام معرفی کرد. تاریخ عاشورا هم این را تایید می کند. به ویژه آن جایی که امام حسین با پیشنهادهای متعدد به اردوگاه مقابلش، می خواهد از بروز جنگ جلوگیری کند. و البته اردوگاه مقابلش، آمده بود تا با جنگ، کار را یکسره کند.
▪️ اما امام حسین آمده تا بگوید: زندگی بدون عزت، زندگی لگدمال شده، ارزش زیستن ندارد.
🔅تحقیر و به خفت کشاندن، چنان کشنده است که از میان دو اتهام بزرگی که خداوند بر فرعون می زند، یکی از آن ها، این است که تو ملت را به استضعاف کشانده ای و تحقیرشان کرده ای و به خفت شان کشانده ای. حکومت یزیدی هم همان حکومت فرعونی بود زیرا همین روش را در پیش گرفته بود.
🔅 تحقیر را دست کم می توان در دو ناحیه صورتبندی کرد:
1. تحقیر زبانی.
فروکوفتن و دشنام دادن و کسی را از شان انسانی به زیر کشاندن
2. به رسمیت نشناختن و نادیده گرفتن دیگری و اساسا او را مادون خود قرار دادن.
🔅 نادیده گرفتن و به رسمیت نشناختن دیگران، از دو مولفه ی بسیار اساسی و بنیادین تشکیل می شود:
1. ابزاری دیدن دیگران. (ابزار انگاری انسان)
دیگران را از مرتبت انسانی به پایین کشاندن و آنها را به منزله ی ابزار و وسایل خویش تلقی کردن.
2. نادیدن گرفتن حق انتخاب و اختیار دیگران
🔅دستگاه و قدرت مستقر می خواست کسی رادر هم شکند که نه اختیار و نه انتخابش را که همانا عزت انسانی اش بود، واگذار نمی کرد. می خواست نخبه ی زمانه ی خود را بر خاک مذلت بنشاند. درخواست بیعت از سوی قدرت مستقر، برای امام حسین چیزی نبود جز این که از او می خواستند خود را نادیده بگیرد و در برابر حاکم، کرنش کند و زانوی عزتش را در پای میز قدرت، پی نماید. حسین اما آزادگی را فضیلتی برتر و برترین فضیلت می دانست. شکسته شدن در برابر قدرت را برنمی تافت، بیعت را که به معنای فرومایگی می دانست، رد کرد و برپای استوار عزت و آزادگی اش ایستاد.
🔅انسان بی اختیار و مجبور که زبونانه در پای قدرت فرو می افتد و قامت زندگی را در مزبله ی عفن روزمرگی آلوده می کند و می شکند، چه می داند که فریاد آخرین حسین چیست، وقتی گفت:
اگر دین ندارید، آزاده باشید
🌾 @sedanet | @kherade_montaghed
✍️ #علی_زمانیان
🔅عاشورا و آن واقعه ی دردناک، اینک چه نسبتی با زندگی ما برقرار می کند؟ این رویداد حزین، می خواهد چه درسی به ما بدهد؟ و ما در مواجهه ی با آن، چه باید بکنیم؟
🔅کسانی که بر پیام های عاشورا انگشت تاکید نهاده اند، می خواسته اند بگویند که عاشورا، به منزله ی درسی است که می توانیم از آن بیاموزیم. اما چه چیزی می توانیم و باید بیاموزیم؟ عاشورا چه درس فراتاریخی و پیام فرافرهنگی دارد که پس از قرن ها می توانیم و باید در باره اش تامل کنیم؟
🔅کسانی پیام ها و درس های عاشورا از منظرهای مختلف بیان کرده اند، اما از نظر نگارنده، عاشورا، یک پیام دارد. پیامی به ارزش همه ی تاریخ و انسانیت. پیام عاشورا این است: زندگی، شریف است. زیستن، زیباست. اما ارزش زندگی به خوب زیستن آن است. و رکن و پایه اصلی خوب زیستن و شرط اصلی خوب زیستن آن است که آدمی بتواند در کمال آزادگی بزیید.
🔅خوب زیستن، در وقتی که حاکمیت و قدرت مستقر، آدمی را به تحقیر می کشاند، ممکن نیست. از این رو امام حسین، برای خوب زیستنش، لاجرم باید در برابر تحقیر دستگاه حکومت، مقاومت می کرد. او زندگی اش را بر سر آن نهاد تا تحقیر نشود، او در برابر تحقیر مقاومت کرد. ایستادگی کرد و گردن فراز و آزاده، مرگ را به زندگی تحقیرشده برگزید. برای حسین، آزادگی، فضیلت بی بدیل بود. او حتی از دشمنانش می خواهد آزاده باشند. "آزادگی"، در برابر تحقیر و زندگی حقیرانه و سرکوب شده، تاب تحمل ندارد. زندگی شیرین را با شیرینی آزادگی در آمیخت.
▪️ زبان نهان و پیام پنهانش به همه ی ما این است: زندگی تحقیر شده، ارزش زیستن ندارد.
🔅امام حسین قیام نکرد. قصد جنگ و جدال هم نداشت. این را می شود از رفتارشان در همراهی خانواده و تعداد اندک همراهان فهمید. او مردی کارآزموده و جنگاوری بود و می دانست قیام و جنگ، قانون خودش را دارد. کسی که می خواهد وارد جنگ شود، به جای زنان و فرزندان، ساز و برگ نظامی تمهید می کند. از این رو نمی توان عاشورا را قیام معرفی کرد. تاریخ عاشورا هم این را تایید می کند. به ویژه آن جایی که امام حسین با پیشنهادهای متعدد به اردوگاه مقابلش، می خواهد از بروز جنگ جلوگیری کند. و البته اردوگاه مقابلش، آمده بود تا با جنگ، کار را یکسره کند.
▪️ اما امام حسین آمده تا بگوید: زندگی بدون عزت، زندگی لگدمال شده، ارزش زیستن ندارد.
🔅تحقیر و به خفت کشاندن، چنان کشنده است که از میان دو اتهام بزرگی که خداوند بر فرعون می زند، یکی از آن ها، این است که تو ملت را به استضعاف کشانده ای و تحقیرشان کرده ای و به خفت شان کشانده ای. حکومت یزیدی هم همان حکومت فرعونی بود زیرا همین روش را در پیش گرفته بود.
🔅 تحقیر را دست کم می توان در دو ناحیه صورتبندی کرد:
1. تحقیر زبانی.
فروکوفتن و دشنام دادن و کسی را از شان انسانی به زیر کشاندن
2. به رسمیت نشناختن و نادیده گرفتن دیگری و اساسا او را مادون خود قرار دادن.
🔅 نادیده گرفتن و به رسمیت نشناختن دیگران، از دو مولفه ی بسیار اساسی و بنیادین تشکیل می شود:
1. ابزاری دیدن دیگران. (ابزار انگاری انسان)
دیگران را از مرتبت انسانی به پایین کشاندن و آنها را به منزله ی ابزار و وسایل خویش تلقی کردن.
2. نادیدن گرفتن حق انتخاب و اختیار دیگران
🔅دستگاه و قدرت مستقر می خواست کسی رادر هم شکند که نه اختیار و نه انتخابش را که همانا عزت انسانی اش بود، واگذار نمی کرد. می خواست نخبه ی زمانه ی خود را بر خاک مذلت بنشاند. درخواست بیعت از سوی قدرت مستقر، برای امام حسین چیزی نبود جز این که از او می خواستند خود را نادیده بگیرد و در برابر حاکم، کرنش کند و زانوی عزتش را در پای میز قدرت، پی نماید. حسین اما آزادگی را فضیلتی برتر و برترین فضیلت می دانست. شکسته شدن در برابر قدرت را برنمی تافت، بیعت را که به معنای فرومایگی می دانست، رد کرد و برپای استوار عزت و آزادگی اش ایستاد.
🔅انسان بی اختیار و مجبور که زبونانه در پای قدرت فرو می افتد و قامت زندگی را در مزبله ی عفن روزمرگی آلوده می کند و می شکند، چه می داند که فریاد آخرین حسین چیست، وقتی گفت:
اگر دین ندارید، آزاده باشید
🌾 @sedanet | @kherade_montaghed
وبسایت فرهنگی صدانت
❄️ سادهاندیشی یا نواندیشی؟ ✍️ #رضا_بابایی | 96/11/1 🔅من سالها گمان میکردم که منشأ همۀ اختلافهای دینشناختی، تفاوت در فهمها است. مثلا تفاوت من و آن قاضی مشهدی که دستور داده است دست دزدی را ببرند، در این است که او این حکم را حکم خدا میداند، و من بریدن…
❄️ نواندیشی دینی، کنشی عقلانی برای کاستن از نزاع ها
✔️نقدی کوتاه بر نوشتار کوتاه "رضا بابایی" با عنوانِ ساده اندیشی یا نواندیشی؟
✍️ #علی_زمانیان
🔅رضا بابابی در کانال "یادداشت ها"، در یادداشتی کوتاه به نقد و رد نو اندیشی دینی پرداخته است. بابایی این کوتاه نوشته اش را چنین آغاز می کند: "من سالها گمان میکردم که منشأ همۀ اختلافهای دینشناختی، تفاوت در فهمها است."
🔅بابایی پس از این، سعی می کند گمان چند ساله ( و احتمالا اشتباه خود را)، را رد کند و در ادامه به جای تفاوت در فهم ها، پای تفاوت در منافع را به میان می کشد. در نهایت به صراحت نتیجه می گیرد: "نواندیشی دینی از گفتوگو با صاحبان قدرت و ثروت، هیچ سودی نخواهد برد مگر فرسایش نیرو و کاهش سرمایههای اندک خود. "
🔅به نظر می رسد بابایی ناخواسته در دام نوعی "تقلیل گرایی در تبیین" افتاده است. به سخن دیگر، همان گونه که به تصریح آمده است، وی منشأ همه ی اختلافات دین شناختی را تفاوت در فهم ها می داند. استفاده از سور "همه" (در این علت یابی)، نشان از فروکاستن علت ها به یک علت است. به تعبیر دیگر، همه ی اختلافات را به یک عامل تقلیل می دهد و آن عامل را تفاوت در فهم ها از دین می یابد. همین تقلیل گرایی و البته این بار به نحو دیگری و کم رنگ تر و مبهم تر در اواخر نوشته آمده است.
🔅بابایی، برداشت و گمان پیشین خود را باطل می داند و این بار تفاوت در منافع را مطرح می کند. این سخن بدان معنا است که خواسته است بگوید منشأ همه ی اختلافات (نه اختلاف در فهم ها که) اختلاف در منافع است. به همین دلیل است که می گوید: "الگویی که بتوان با آن برخی اختلافات را تفسیر کرد، تفاوت در فهمها نیست؛ بلکه تفاوت در منافع است."
🔅سخن بابایی از یک نگاه و رویکرد همان سخن مارکس است که گفت: تاریخ چیزی نیست جز نبرد طبقات. در منظر تحلیلی مارکس، جنگ ها بر سر تفاوت و تعارض منافع طبقاتی است که جدالی تاریخی را رقم زده است. تا جایی که نواندیشی دینی در این رویکرد کاری بی حاصل، بلکه ساده اندیشیِ فرسایشگر بشمار می آید، زیرا آن چه پایه و اساس است همانا منافع طبقاتی است. اما واقعا این طور است؟ آیا فروکاستن پدیده های پیچیده به یک عامل، افق روشنی پیش پا می نهد؟
🔅این گونه توضیح و تفسیر واقعیت ها، علاوه بر اشکال روشی (تقلیل گرایی)، آدمی را به بن بست می کشاند. زیرا وقتی موضوع فقط به منافع ختم شود راه برون رفتی باز نمی شود و جز کنش خشمگینانه و پیکار بر سر منافع چیزی باقی نمی ماند. مشکل این است که اگر همه ی اختلافات را بر سر منافع بدانیم، چه راه حلی می توان ارایه داد جز نزاع و جدال و جنگی بی پایان؟
🔅 نواندیشی دینی بر این ایده استوار است که فهم ما از دین و تفسیر ما از کلام دینی، یکی از عوامل بسیار مهم در شکل گیری کنش و واکنش های ما است. چه بسیار خشونت ها و قساوت هایی که از درک نادرست از دین برخواسته است. نواندیشی دینی، تلاشی از سر تدبیر عقلانی (و نه ساده اندیشانه)، در جهت سالم سازی اندیشه و ادراک دینداران است و البته می داند که همه ی ماجرا صرفا به فهم ما از دین برنمی گردد بلکه پای علل و عوامل دیگری هم در میان است که باید در تبیین نزاع ها و پیکارها به آن توجه کرد.
🌾 @sedanet | @kherade_montaghed
✔️نقدی کوتاه بر نوشتار کوتاه "رضا بابایی" با عنوانِ ساده اندیشی یا نواندیشی؟
✍️ #علی_زمانیان
🔅رضا بابابی در کانال "یادداشت ها"، در یادداشتی کوتاه به نقد و رد نو اندیشی دینی پرداخته است. بابایی این کوتاه نوشته اش را چنین آغاز می کند: "من سالها گمان میکردم که منشأ همۀ اختلافهای دینشناختی، تفاوت در فهمها است."
🔅بابایی پس از این، سعی می کند گمان چند ساله ( و احتمالا اشتباه خود را)، را رد کند و در ادامه به جای تفاوت در فهم ها، پای تفاوت در منافع را به میان می کشد. در نهایت به صراحت نتیجه می گیرد: "نواندیشی دینی از گفتوگو با صاحبان قدرت و ثروت، هیچ سودی نخواهد برد مگر فرسایش نیرو و کاهش سرمایههای اندک خود. "
🔅به نظر می رسد بابایی ناخواسته در دام نوعی "تقلیل گرایی در تبیین" افتاده است. به سخن دیگر، همان گونه که به تصریح آمده است، وی منشأ همه ی اختلافات دین شناختی را تفاوت در فهم ها می داند. استفاده از سور "همه" (در این علت یابی)، نشان از فروکاستن علت ها به یک علت است. به تعبیر دیگر، همه ی اختلافات را به یک عامل تقلیل می دهد و آن عامل را تفاوت در فهم ها از دین می یابد. همین تقلیل گرایی و البته این بار به نحو دیگری و کم رنگ تر و مبهم تر در اواخر نوشته آمده است.
🔅بابایی، برداشت و گمان پیشین خود را باطل می داند و این بار تفاوت در منافع را مطرح می کند. این سخن بدان معنا است که خواسته است بگوید منشأ همه ی اختلافات (نه اختلاف در فهم ها که) اختلاف در منافع است. به همین دلیل است که می گوید: "الگویی که بتوان با آن برخی اختلافات را تفسیر کرد، تفاوت در فهمها نیست؛ بلکه تفاوت در منافع است."
🔅سخن بابایی از یک نگاه و رویکرد همان سخن مارکس است که گفت: تاریخ چیزی نیست جز نبرد طبقات. در منظر تحلیلی مارکس، جنگ ها بر سر تفاوت و تعارض منافع طبقاتی است که جدالی تاریخی را رقم زده است. تا جایی که نواندیشی دینی در این رویکرد کاری بی حاصل، بلکه ساده اندیشیِ فرسایشگر بشمار می آید، زیرا آن چه پایه و اساس است همانا منافع طبقاتی است. اما واقعا این طور است؟ آیا فروکاستن پدیده های پیچیده به یک عامل، افق روشنی پیش پا می نهد؟
🔅این گونه توضیح و تفسیر واقعیت ها، علاوه بر اشکال روشی (تقلیل گرایی)، آدمی را به بن بست می کشاند. زیرا وقتی موضوع فقط به منافع ختم شود راه برون رفتی باز نمی شود و جز کنش خشمگینانه و پیکار بر سر منافع چیزی باقی نمی ماند. مشکل این است که اگر همه ی اختلافات را بر سر منافع بدانیم، چه راه حلی می توان ارایه داد جز نزاع و جدال و جنگی بی پایان؟
🔅 نواندیشی دینی بر این ایده استوار است که فهم ما از دین و تفسیر ما از کلام دینی، یکی از عوامل بسیار مهم در شکل گیری کنش و واکنش های ما است. چه بسیار خشونت ها و قساوت هایی که از درک نادرست از دین برخواسته است. نواندیشی دینی، تلاشی از سر تدبیر عقلانی (و نه ساده اندیشانه)، در جهت سالم سازی اندیشه و ادراک دینداران است و البته می داند که همه ی ماجرا صرفا به فهم ما از دین برنمی گردد بلکه پای علل و عوامل دیگری هم در میان است که باید در تبیین نزاع ها و پیکارها به آن توجه کرد.
🌾 @sedanet | @kherade_montaghed
❄️ موافقان و مخالفان حجاب اجباری چه استدلالهایی دارند؟
✍️ #علی_زمانیان
🔅استدلال مخالفان اجباری شدن حجاب را می توان در سه گروه تقسیم کرد:
🔹1.گروه اول، کسانی هستند که با رویکرد پیامدگرایی، پایه استدلالشان بر پیامدها و نتیجه ها استوار می کنند. اینان بر این باورند که:
🔸الف) حجابِ دستوری و اجباری به سست شدن خود حجاب می انجامد.
🔸ب) حجابِ دستوری و اجباری به نارضایتی بخش بزرگی از بانوان منجر می گردد.
🔸ج) اجباری شدن تکالیف دینی و منجمله حجاب، به ریاکاری در جامعه دامن می زند
🔹2.گروه دوم، افرادی هستند که نظر به ناممکن بودن اجباری شدن حجاب دارند. در نظرگاه ایشان، پایه ی اجباری بودن حجاب سخت لرزان و سست است. حتی اگر حجاب، امرمطلوبی باشد اما اجباری شدنش غیر ممکن است. هم چنان که رضا شاه نتوانست بی حجابی را بر جامعه تحمیل کند، جمهوری اسلامی هم نمی تواند حجاب را (دست کم به صورت دایمی)، بر زنان اجبار کند.
🔹3. و در نهایت گروه سوم هستند که نظر به اختیار انسان می کنند. برای این گروه، دین، امری اختیاری است. ایمان نیز امری است که باید انتخاب شود. دین اجباری،دین نیست. حجاب اجباری هم معنای اصلی خود را از دست می دهد و از این رو نمی توان نام حجاب بر آن نهاد.
🔅موافقان اجباری بودن حجاب، چگونه از نظراتشان دفاع می کنند؟
🔹عموم کسانی که با تحمیل شدن حجاب موافق هستند، به خود حجاب به مثابه ی تکلیف دینی و شرعی باور دارند. بنابراین اینان اولا حجاب را واجب شرعی می دانند و ثانیا، بر این باورند که دیگران حتی اگر به حجاب باور ندارند، باید تن به حجاب اجباری بدهند. موافقان اجباری بودن حجاب، چه دلیلی بر سخن شان ارائه می دهند؟
به نظر می رسد که این گروه نیز به چهار زیر گروه قابل تقسیمند:
🔹1. رویکرد پیامدگرایانه ی دفاع از اجباری بودن حجاب: این گروه که پایه موافقت شان را با حجاب اجباری، بر پیامدها و نتایج آن بنا می کنند، نیز به دو زیر گروه تقسیم می شوند
🔸الف)کسانی که به آثار و پیامدهای اجتماعی حجاب و بی حجابی نگاه می کنند. در نظر اینان، بی حجابی بانوان ثمرات و نتایج ناگواری بر جامعه بار می کند. بی حجابی، به فساد اخلاق در جامعه دامن می زند و به ارکان خانواده و ارتباطات دینی جامعه صدمه وارد می شود.
🔸ب)کسانی دیگر با عطف نظر به نتایج فردی حجاب، آشکار و پنهان، عفت و سلامت اخلاقی را با "حجاب"، برابر می گیرند. به نحوی که در نزد اینان اگر کسی حجاب را رعایت نکند، سلامت اخلاقی اش را از دست خواهد داد. حجاب، سپری است در برابر دست اندازی های تجاوزگرایانه ی مفسدان. به طور کلی، این گروه بر این باورند که سلامت بانوان و سلامت جامعه در گرو حفظ و رعایت حجاب است.
🔹2. رویکرد وظیفه گرایانه ی دفاع از اجباری بودن حجاب: گر چه ممکن است نتایج و آثار فردی و اجتماعی حجاب برای وظیفه گرایان دینی مهم باشد اما آنان در دفاع از حجاب اجباری، از موضع دیگری وارد می شوند. اینان بر این باورند که دفاع و گسترش شریعت دینی و منجمله حجاب، وظیفه ی شرعی و الهی دینداران است. در این نظرگاه، حجاب، فرمان خداوند است. تکلیفی که باید به آن تن داد.
🔹3. رویکرد هویت گرایانه ی دفاع از اجباری بودن حجاب، هویت گرایان، از حجاب این گونه دفاع می کنند که:
🔸الف) حجاب، چهره ی دینی جامعه ی مسلمانی است. نشانگر هویتی است که باید برای حفظ آن تلاش کرد. در این منظر، اگر حجاب از جامعه رخت بربندد، گویی جامعه، هویت دینی اش را از دست داده است و با جوامع دیگر تفاوتی نخواهد کرد. تاکید بیش از حد بر حجاب و هویت سازی مسلمانی با مولفه ی حجاب، اینان را به سمت اجباری شدن حجاب می کشاند. در واقع برای این گروه، حجاب، همان مرز اصلی میان دین و سکولاریسم محسوب می شود.
🔸ب)گروه دیگر ی از هویت گرایان، حجاب را از امر دینی و یا هویت دیندارانه به امر سیاسی و هویت سیاسی تبدیل می کنند. حجاب در چشم انداز هویت سیاسی، نوعی مقابله و مقاومت در برابر دشمنان و برنامه های تجاوزگرایانه ی نظام های سرمایه داری است که بر دیگران سلطه دارند.
🔹 4.رویکرد اخلاقی دفاع از اجباری بودن حجاب: بنیان رویکرد اخلاقی در اجباری بودن حجاب بر این نکته استوار است که هر یک از ما آدمیان در قبال رستگاری دیگران مسئول هستیم و اگر قدرت و توانایی لازم داشته باشیم باید همگان را از جاده ی انحراف و سقوط در چاه، نجات دهیم.
🌾 @sedanet
t.me/kherade_montaghed/262
✍️ #علی_زمانیان
🔅استدلال مخالفان اجباری شدن حجاب را می توان در سه گروه تقسیم کرد:
🔹1.گروه اول، کسانی هستند که با رویکرد پیامدگرایی، پایه استدلالشان بر پیامدها و نتیجه ها استوار می کنند. اینان بر این باورند که:
🔸الف) حجابِ دستوری و اجباری به سست شدن خود حجاب می انجامد.
🔸ب) حجابِ دستوری و اجباری به نارضایتی بخش بزرگی از بانوان منجر می گردد.
🔸ج) اجباری شدن تکالیف دینی و منجمله حجاب، به ریاکاری در جامعه دامن می زند
🔹2.گروه دوم، افرادی هستند که نظر به ناممکن بودن اجباری شدن حجاب دارند. در نظرگاه ایشان، پایه ی اجباری بودن حجاب سخت لرزان و سست است. حتی اگر حجاب، امرمطلوبی باشد اما اجباری شدنش غیر ممکن است. هم چنان که رضا شاه نتوانست بی حجابی را بر جامعه تحمیل کند، جمهوری اسلامی هم نمی تواند حجاب را (دست کم به صورت دایمی)، بر زنان اجبار کند.
🔹3. و در نهایت گروه سوم هستند که نظر به اختیار انسان می کنند. برای این گروه، دین، امری اختیاری است. ایمان نیز امری است که باید انتخاب شود. دین اجباری،دین نیست. حجاب اجباری هم معنای اصلی خود را از دست می دهد و از این رو نمی توان نام حجاب بر آن نهاد.
🔅موافقان اجباری بودن حجاب، چگونه از نظراتشان دفاع می کنند؟
🔹عموم کسانی که با تحمیل شدن حجاب موافق هستند، به خود حجاب به مثابه ی تکلیف دینی و شرعی باور دارند. بنابراین اینان اولا حجاب را واجب شرعی می دانند و ثانیا، بر این باورند که دیگران حتی اگر به حجاب باور ندارند، باید تن به حجاب اجباری بدهند. موافقان اجباری بودن حجاب، چه دلیلی بر سخن شان ارائه می دهند؟
به نظر می رسد که این گروه نیز به چهار زیر گروه قابل تقسیمند:
🔹1. رویکرد پیامدگرایانه ی دفاع از اجباری بودن حجاب: این گروه که پایه موافقت شان را با حجاب اجباری، بر پیامدها و نتایج آن بنا می کنند، نیز به دو زیر گروه تقسیم می شوند
🔸الف)کسانی که به آثار و پیامدهای اجتماعی حجاب و بی حجابی نگاه می کنند. در نظر اینان، بی حجابی بانوان ثمرات و نتایج ناگواری بر جامعه بار می کند. بی حجابی، به فساد اخلاق در جامعه دامن می زند و به ارکان خانواده و ارتباطات دینی جامعه صدمه وارد می شود.
🔸ب)کسانی دیگر با عطف نظر به نتایج فردی حجاب، آشکار و پنهان، عفت و سلامت اخلاقی را با "حجاب"، برابر می گیرند. به نحوی که در نزد اینان اگر کسی حجاب را رعایت نکند، سلامت اخلاقی اش را از دست خواهد داد. حجاب، سپری است در برابر دست اندازی های تجاوزگرایانه ی مفسدان. به طور کلی، این گروه بر این باورند که سلامت بانوان و سلامت جامعه در گرو حفظ و رعایت حجاب است.
🔹2. رویکرد وظیفه گرایانه ی دفاع از اجباری بودن حجاب: گر چه ممکن است نتایج و آثار فردی و اجتماعی حجاب برای وظیفه گرایان دینی مهم باشد اما آنان در دفاع از حجاب اجباری، از موضع دیگری وارد می شوند. اینان بر این باورند که دفاع و گسترش شریعت دینی و منجمله حجاب، وظیفه ی شرعی و الهی دینداران است. در این نظرگاه، حجاب، فرمان خداوند است. تکلیفی که باید به آن تن داد.
🔹3. رویکرد هویت گرایانه ی دفاع از اجباری بودن حجاب، هویت گرایان، از حجاب این گونه دفاع می کنند که:
🔸الف) حجاب، چهره ی دینی جامعه ی مسلمانی است. نشانگر هویتی است که باید برای حفظ آن تلاش کرد. در این منظر، اگر حجاب از جامعه رخت بربندد، گویی جامعه، هویت دینی اش را از دست داده است و با جوامع دیگر تفاوتی نخواهد کرد. تاکید بیش از حد بر حجاب و هویت سازی مسلمانی با مولفه ی حجاب، اینان را به سمت اجباری شدن حجاب می کشاند. در واقع برای این گروه، حجاب، همان مرز اصلی میان دین و سکولاریسم محسوب می شود.
🔸ب)گروه دیگر ی از هویت گرایان، حجاب را از امر دینی و یا هویت دیندارانه به امر سیاسی و هویت سیاسی تبدیل می کنند. حجاب در چشم انداز هویت سیاسی، نوعی مقابله و مقاومت در برابر دشمنان و برنامه های تجاوزگرایانه ی نظام های سرمایه داری است که بر دیگران سلطه دارند.
🔹 4.رویکرد اخلاقی دفاع از اجباری بودن حجاب: بنیان رویکرد اخلاقی در اجباری بودن حجاب بر این نکته استوار است که هر یک از ما آدمیان در قبال رستگاری دیگران مسئول هستیم و اگر قدرت و توانایی لازم داشته باشیم باید همگان را از جاده ی انحراف و سقوط در چاه، نجات دهیم.
🌾 @sedanet
t.me/kherade_montaghed/262
Telegram
خرد منتقد
علی زمانیان - کانال خرد منتقد
Audio
🎙گفتگویی منتقدانه در باب حجاب اجباری
👥 #علی_زمانیان و #حسین_سوزنچی
دانشگاه تهران - 96/12/20
🌾 @sedanet
🌾 @souzanchi
🌾 @kherade_montaghed
👥 #علی_زمانیان و #حسین_سوزنچی
دانشگاه تهران - 96/12/20
🌾 @sedanet
🌾 @souzanchi
🌾 @kherade_montaghed
☘️ پاسخ #علی_زمانیان به پرسش صدانت پیرامون افول روشنفکری دینی
🔅صدانت: از اواسط دهه شصت تا اواخر دهه هفتاد را که با قوت گرفتن کیهان فرهنگی آغاز شد و با تعطیلی کیان خاتمه یافت، معمولا دوران اوج و بالندگی روشن فکری دینی می دانند. تیراژ مجله کیان بالغ بر ۲۰ هزار جلد بود و تخمین ها حکایت از این داشت که هر شماره اش را حدود یکصد هزار نفر می خوانند. در کنار کیان روزنامه ها و مجلات دیگری هم چاپ می شدند و هر مقاله ای در جامعه شوری می افکند و باب بحث و گفتگوی تازه ای را می گشود. با این حال، از اوایل دهه هشتاد گویی نقش روشنفکری دینی در جامعه آرام آرام کمرنگ شد و مطالب مطروحه از سوی این طیف، دیگر چراغی بر نمی افروخت و شوری بر نمی انگیخت. از سوی دیگر به نظر می رسد روشنفکران دینی، دیگر بالندگی و فروزندگی دو دهه قبل را نداشتند؛ برخی از روشنفکری دینی عبور کردند، برخی آن را دارای ناسازگاری درونی دانستند و برخی دیگر افتان و خیزان در این عرصه باقی ماندند. ما، در گروه فرهنگی صدانت، گمان می کنیم مجموعه ای از علل و دلایل دست در دست هم داده اند تا روشنفکری دینی این گونه به محاق برود. حال با پیشنهاد برخی از بزرگواران، اقتراحیه ای تدارک دیده ایم تا از شما صاحبنظر گرامی بخواهیم در قالب یادداشتی مختصر برای ما بنویسید که روشنفکری دینی چه بود؟ چه شد؟ چرا این گونه شد؟ و چه آینده ای برای آن متصور است؟
✔️ علی زمانیان: کسانی که مدعی به محاق رفتن و یا افول خورشید روشنفکری دینی در ایران را مطرح می کنند، معنا و مقصودشان از “به محاق رفتن” چیست؟ وقتی از افول و یا به محاق رفتن روشنفکری دینی سخن میگویند، به نحو روشن چه ادعایی را مطرح می کنند؟
🔅نوشته کوتاه حاضر بر آن است که نشان دهد که ادعای “افول روشنفکری دینی در ایران”، سخنی مبهم و ادعای نارسا و فاقد معنایی شفاف است. علاوه بر این اشکال اساسی، افول و غروب روشنفکری دینی را چنان بدیهی می پندارند که لازم نمی بینند خودِ ادعا را بسط دهند و مؤیدات چنین ادعایی را بیان نمایند. از این رو، اسباب و علل آن را جویا می شوند.
🔅کسانی که مدعی افول جریان روشنفکری دینی در ایران هستند، لاجرم ابتدا باید معنا و مقصودشان از افول و غروب این جریان را در آسمان اندیشهی دینی و یا زندگی اجتماعی بیان کنند. شاخصها و نشانههای آن را توضیح دهند و نشان بدهند که معنای افول و یا مقصود از غروب این جریان چیست. به سخن دیگر، پیش از این که وارد معرکهی پیجویی علل و تبیین آن شوند، لازم است مدعیات به نحو روشن توصیف شود و معلوم گردد که آیا اساسا با پدیدهیی به نام “محاق رفتن روشنفکری دینی” مواجه هستیم یا خیر.
متن کامل پاسخ ایشان👇
✨ → 3danet.ir/9sA5W
🌾 @sedanet
🌾 @kherade_montaghed
🔅صدانت: از اواسط دهه شصت تا اواخر دهه هفتاد را که با قوت گرفتن کیهان فرهنگی آغاز شد و با تعطیلی کیان خاتمه یافت، معمولا دوران اوج و بالندگی روشن فکری دینی می دانند. تیراژ مجله کیان بالغ بر ۲۰ هزار جلد بود و تخمین ها حکایت از این داشت که هر شماره اش را حدود یکصد هزار نفر می خوانند. در کنار کیان روزنامه ها و مجلات دیگری هم چاپ می شدند و هر مقاله ای در جامعه شوری می افکند و باب بحث و گفتگوی تازه ای را می گشود. با این حال، از اوایل دهه هشتاد گویی نقش روشنفکری دینی در جامعه آرام آرام کمرنگ شد و مطالب مطروحه از سوی این طیف، دیگر چراغی بر نمی افروخت و شوری بر نمی انگیخت. از سوی دیگر به نظر می رسد روشنفکران دینی، دیگر بالندگی و فروزندگی دو دهه قبل را نداشتند؛ برخی از روشنفکری دینی عبور کردند، برخی آن را دارای ناسازگاری درونی دانستند و برخی دیگر افتان و خیزان در این عرصه باقی ماندند. ما، در گروه فرهنگی صدانت، گمان می کنیم مجموعه ای از علل و دلایل دست در دست هم داده اند تا روشنفکری دینی این گونه به محاق برود. حال با پیشنهاد برخی از بزرگواران، اقتراحیه ای تدارک دیده ایم تا از شما صاحبنظر گرامی بخواهیم در قالب یادداشتی مختصر برای ما بنویسید که روشنفکری دینی چه بود؟ چه شد؟ چرا این گونه شد؟ و چه آینده ای برای آن متصور است؟
✔️ علی زمانیان: کسانی که مدعی به محاق رفتن و یا افول خورشید روشنفکری دینی در ایران را مطرح می کنند، معنا و مقصودشان از “به محاق رفتن” چیست؟ وقتی از افول و یا به محاق رفتن روشنفکری دینی سخن میگویند، به نحو روشن چه ادعایی را مطرح می کنند؟
🔅نوشته کوتاه حاضر بر آن است که نشان دهد که ادعای “افول روشنفکری دینی در ایران”، سخنی مبهم و ادعای نارسا و فاقد معنایی شفاف است. علاوه بر این اشکال اساسی، افول و غروب روشنفکری دینی را چنان بدیهی می پندارند که لازم نمی بینند خودِ ادعا را بسط دهند و مؤیدات چنین ادعایی را بیان نمایند. از این رو، اسباب و علل آن را جویا می شوند.
🔅کسانی که مدعی افول جریان روشنفکری دینی در ایران هستند، لاجرم ابتدا باید معنا و مقصودشان از افول و غروب این جریان را در آسمان اندیشهی دینی و یا زندگی اجتماعی بیان کنند. شاخصها و نشانههای آن را توضیح دهند و نشان بدهند که معنای افول و یا مقصود از غروب این جریان چیست. به سخن دیگر، پیش از این که وارد معرکهی پیجویی علل و تبیین آن شوند، لازم است مدعیات به نحو روشن توصیف شود و معلوم گردد که آیا اساسا با پدیدهیی به نام “محاق رفتن روشنفکری دینی” مواجه هستیم یا خیر.
متن کامل پاسخ ایشان👇
✨ → 3danet.ir/9sA5W
🌾 @sedanet
🌾 @kherade_montaghed
صدانت
"به محاق رفتن" یا در تنگنای سیاسی گرفتار آمدن؟ • صدانت
کسانی که مدعی به محاق رفتن و یا افول خورشید روشنفکری دینی در ایران را مطرح می کنند، معنا و مقصودشان از "به محاق رفتن" چیست؟ وقتی از افول و یا به محاق رفتن روشنفکری دینی سخن میگویند، به نحو روشن چه ادعایی را مطرح می کنند؟...
☘️ آن که روزهایش همه، بی قدر است، شب قدر به چه کار آیدش؟
✍️ #علی_زمانیان
🔅روزها، هفتهها و ماهها را در بیهودگی، عصیان و در بی حاصلی و در غفلتی مذموم سپری میکنیم. زندگی و عمرمان را در سرگردانی و بیاخلاقی میگذرانیم، آن گاه به قصد زدودنِ زنگارها از درون، ساعتی و در شبی به نام "شبقدر" مینشینیم و دعایی میخوانیم که حتی ترجمهی سادهی آن را نیز نمیدانیم، . قرآن بر سر مینهیم و سپس شادمان از این که وظیفهمان را انجام دادهایم و "قدر" را قدر نهادهایم، سر بر بالین آسودگیِ غافلانه میگذاریم. سالها از پسِ این همه تکرارِ چنین شبی، هیچ گاه از خود نپرسیدیم اگر "شبقدرِ" ما شبی عزیز بود که از هزار شب برتر است، چرا پیش از "قدر" و پس از آن، تغییری نکردهایم، بهتر نشدهایم و بلکه اوضاعمان بدتر و تباهتر شدهاست. تعجب نکردیم از این که اگر قرار بود "شب قدر"، قدرمان را بیفزاید چرا چنین حقیرانه زندگی میکنیم.
🔅 خطا در تصویری است که از شبِ قدر داریم. تصویری که از شب قدر داریم، این است: "رستگاری در دو دقیقه".
🔅 نمیدانیم همچنان که اخلاقی زیستن، سخت و دشوار است، رستگار شدن نیز بسیار صعب و گاه طاقتفرسا است. زیرا هم برای اخلاقی زیستن و هم برای رستگاری آن جهانی، باید از آنات زندگی، پاسداری و مراقبت و از خویشتن در برابر زشتیها و بدیها مستمرا محافظت کنیم. امیال درونی را کنترل و بسیاری از خوشایندهایی که ما را از "سودای سر بالا داشتن" باز میدارد، بگذریم و نادیدهشان بینگاریم. یله و رها زیستن و خود را به هیچ حد ومرزی محدود نکردن، پاس فضیلتها را نگه نداشتن و زندگی را در تعلیق و بیهودگی نهادن، اینها همان کارهای است که میکنیم، اما انتظار داریم با سرگرفتن قرآن و خواندن دعایی که نمیدانیم چه میگوید، گناهمان بخشیده و در درگاه خداوند، قدر ببینیم. نمیدانیم ما بیش از آن که به خدا بدهکار باشیم به انسانهایی بدهکاریم که سبب رنجشان شدهایم و آسمان زندگیشان را تیره و خودشان را تباه کردهایم. خطر آن تصور سادهانگارانهای که بعضا روحانیون مسببش بودهاند، این است که زندگی نسنجیده و محاسبه نشدهای را پیش میگیریم و دلخوشیم به این که میتوان در اسرع وقت و فقط در دو دقیقه رستگار شد.
🔅 آن چه آمد برای آن نبود که شب قدر را بیهوده بپنداریم و از قدر و قیمیتش بیندازیم، بلکه از آن رو است که بگوییم اگر شب قدر را احترام میکنیم و آن را واقعا پاس میداریم، چرا چنین میزییم که با آن سازگار نیست؟ تعارض میان این که زندگی ما به رنگ شبِ قدر نیست، نشان میدهد شب قدری که برپا میکنیم فاقد اصالت است. ما خود را فریب میدهیم و نمیدانیم شب قدر هر کس به سانِ زندگی زیستهی اوست. رستگاری مانند اخلاقی بودن، نتیجه و ماحصل فرایندی است که در طی زمان و با تحمل مضایق و محدودیتها همراه است. رستگاری و هم اخلاق، یک رخداد تصادفی، آنی، بی زحمت و رنج نیست. بلکه همان گونه که اشاره شد، نتیجهی یک پروسهی طولانی مدت است. شب قدر، یک رخ داد است. اما اگر این رخداد در زندگی سرایت پیدا نکند به آن نتیجهی دلخواه نمیرسیم.
🔅 آیینها و مناسک، با همهی کارکرد مثبتشان اما عموما، مفاهیم متعالی را از میان تهی کرده و آنها را به نمایش جمعی تبدیل میکند. اکنون، "شب قدر" نزد ما نیز کارکرد آیینی پیدا کرده است. نمایشی که در آن شرکت کرده و کنشِ دینی که به صورت دستهجمعی اجرا میکنیم. اما پس از تمام شدنش، باز ما همان هستیم که بودیم. زندگی ما همان خواهد بود که تا کنون بوده است. زیرا آیین ها عموما اثرات زودگذر و سطحی دارند. ما در آیینها تغییر نمیکنیم زیرا عمق درون و جان ما درگیر آیین نمیشود. وقتی جانها درگیر میشود که در سکوتی عمیق خلوت کنیم و به محاسبهی خویش بپردازیم و صادقانه خود را در ترازوی اخلاق و معنویت بگذاریم. خود را در آیینهی معیارها ببینیم و به ارزیابی خویش همت کنیم.
🔅 شبِ قدرِ هر کس به رنگ روزها و ماههای زیستهی اوست. از این رو در انتظار شبی عزیز که از هزار شب برتر است نباشیم، مگر آن که روزهای زیستهمان را به محک ارزشهایی متعالی بسنجیم و چنان بزییم که بتوانیم سرفرازانه از آن دفاع کنیم. شب قدر کسانی از هزار شب برتر است که روزشان نه هزار روز که دست کم به اندازهی یک روز بیرزد. آن که روزهایش ارزشمند است، شب قدرش نیز قدر و قیمت دارد و بلکه به هزار شب برتری دارد.
🌾 @Sedanet
🌾 @kherade_montaghed
✍️ #علی_زمانیان
🔅روزها، هفتهها و ماهها را در بیهودگی، عصیان و در بی حاصلی و در غفلتی مذموم سپری میکنیم. زندگی و عمرمان را در سرگردانی و بیاخلاقی میگذرانیم، آن گاه به قصد زدودنِ زنگارها از درون، ساعتی و در شبی به نام "شبقدر" مینشینیم و دعایی میخوانیم که حتی ترجمهی سادهی آن را نیز نمیدانیم، . قرآن بر سر مینهیم و سپس شادمان از این که وظیفهمان را انجام دادهایم و "قدر" را قدر نهادهایم، سر بر بالین آسودگیِ غافلانه میگذاریم. سالها از پسِ این همه تکرارِ چنین شبی، هیچ گاه از خود نپرسیدیم اگر "شبقدرِ" ما شبی عزیز بود که از هزار شب برتر است، چرا پیش از "قدر" و پس از آن، تغییری نکردهایم، بهتر نشدهایم و بلکه اوضاعمان بدتر و تباهتر شدهاست. تعجب نکردیم از این که اگر قرار بود "شب قدر"، قدرمان را بیفزاید چرا چنین حقیرانه زندگی میکنیم.
🔅 خطا در تصویری است که از شبِ قدر داریم. تصویری که از شب قدر داریم، این است: "رستگاری در دو دقیقه".
🔅 نمیدانیم همچنان که اخلاقی زیستن، سخت و دشوار است، رستگار شدن نیز بسیار صعب و گاه طاقتفرسا است. زیرا هم برای اخلاقی زیستن و هم برای رستگاری آن جهانی، باید از آنات زندگی، پاسداری و مراقبت و از خویشتن در برابر زشتیها و بدیها مستمرا محافظت کنیم. امیال درونی را کنترل و بسیاری از خوشایندهایی که ما را از "سودای سر بالا داشتن" باز میدارد، بگذریم و نادیدهشان بینگاریم. یله و رها زیستن و خود را به هیچ حد ومرزی محدود نکردن، پاس فضیلتها را نگه نداشتن و زندگی را در تعلیق و بیهودگی نهادن، اینها همان کارهای است که میکنیم، اما انتظار داریم با سرگرفتن قرآن و خواندن دعایی که نمیدانیم چه میگوید، گناهمان بخشیده و در درگاه خداوند، قدر ببینیم. نمیدانیم ما بیش از آن که به خدا بدهکار باشیم به انسانهایی بدهکاریم که سبب رنجشان شدهایم و آسمان زندگیشان را تیره و خودشان را تباه کردهایم. خطر آن تصور سادهانگارانهای که بعضا روحانیون مسببش بودهاند، این است که زندگی نسنجیده و محاسبه نشدهای را پیش میگیریم و دلخوشیم به این که میتوان در اسرع وقت و فقط در دو دقیقه رستگار شد.
🔅 آن چه آمد برای آن نبود که شب قدر را بیهوده بپنداریم و از قدر و قیمیتش بیندازیم، بلکه از آن رو است که بگوییم اگر شب قدر را احترام میکنیم و آن را واقعا پاس میداریم، چرا چنین میزییم که با آن سازگار نیست؟ تعارض میان این که زندگی ما به رنگ شبِ قدر نیست، نشان میدهد شب قدری که برپا میکنیم فاقد اصالت است. ما خود را فریب میدهیم و نمیدانیم شب قدر هر کس به سانِ زندگی زیستهی اوست. رستگاری مانند اخلاقی بودن، نتیجه و ماحصل فرایندی است که در طی زمان و با تحمل مضایق و محدودیتها همراه است. رستگاری و هم اخلاق، یک رخداد تصادفی، آنی، بی زحمت و رنج نیست. بلکه همان گونه که اشاره شد، نتیجهی یک پروسهی طولانی مدت است. شب قدر، یک رخ داد است. اما اگر این رخداد در زندگی سرایت پیدا نکند به آن نتیجهی دلخواه نمیرسیم.
🔅 آیینها و مناسک، با همهی کارکرد مثبتشان اما عموما، مفاهیم متعالی را از میان تهی کرده و آنها را به نمایش جمعی تبدیل میکند. اکنون، "شب قدر" نزد ما نیز کارکرد آیینی پیدا کرده است. نمایشی که در آن شرکت کرده و کنشِ دینی که به صورت دستهجمعی اجرا میکنیم. اما پس از تمام شدنش، باز ما همان هستیم که بودیم. زندگی ما همان خواهد بود که تا کنون بوده است. زیرا آیین ها عموما اثرات زودگذر و سطحی دارند. ما در آیینها تغییر نمیکنیم زیرا عمق درون و جان ما درگیر آیین نمیشود. وقتی جانها درگیر میشود که در سکوتی عمیق خلوت کنیم و به محاسبهی خویش بپردازیم و صادقانه خود را در ترازوی اخلاق و معنویت بگذاریم. خود را در آیینهی معیارها ببینیم و به ارزیابی خویش همت کنیم.
🔅 شبِ قدرِ هر کس به رنگ روزها و ماههای زیستهی اوست. از این رو در انتظار شبی عزیز که از هزار شب برتر است نباشیم، مگر آن که روزهای زیستهمان را به محک ارزشهایی متعالی بسنجیم و چنان بزییم که بتوانیم سرفرازانه از آن دفاع کنیم. شب قدر کسانی از هزار شب برتر است که روزشان نه هزار روز که دست کم به اندازهی یک روز بیرزد. آن که روزهایش ارزشمند است، شب قدرش نیز قدر و قیمت دارد و بلکه به هزار شب برتری دارد.
🌾 @Sedanet
🌾 @kherade_montaghed
Telegram
بایگانی صدانت
☘️ شریعتی یک استثنا بود
گزارشی از نشستی دوستانه با #مصطفی_ملکیان
گفتگویی در باب نسبت و رابطهی روشنفکران دینی با مردم
✍️ #علی_زمانیان ۹۹/۳/۲۷
🔅سال ۹۳ با جمع محدودی از دوستان همدل، به دیدار استاد ملکیان رفتیم. در این جلسه که دو ساعت به طول انجامید، سه موضوع را با ایشان در میان نهادیم و جویای نظرشان شدیم. ابتدا نسبت و رابطهی میان حزن و معنویت مورد گفتگو بود و پس از آن، رابطهی روشنفکران دینی با تودهی مردم و توفیق و یا عدم توفیق ایشان در این رابطه را مورد پرسش قرار دادیم. گزارش بخش اول، یعنی حزن و رابطهاش با معنویت در سال ۹۷ منتشر شد.
🔅و اما بخش دوم گفتگو با این پرسش آغاز شد که:
چرا روشنفکران دینی مانند مرحوم شریعتی نتوانستند در میان جامعه و طبقات اجتماعی نفوذ بالایی به دست آورند و رابطهی موثر و وسیعی میان آنها و تودهی مردم برقرار نشد؟ اگر این فرض درست باشد که روشنفکران دینی در ارتباط با جامعه، توفیق مناسبی نداشتند، آن گاه پرسش از چرایی آن نیز به میان میآید.
🔅در ادامه، پاسخ استاد ملکیان و نظر ایشان خواهد آمد. با این تذکر که بیان شفاهی استاد، به نحوی که به اصل نظر لطمه نزند، اندک ویراستاری شده است تا جامهی نوشتار به خود بگیرد...
🌐 متن کامل
🌾 @Sedanet
🌾 @Mostafamalekian
🌾 @kherade_montaghed
گزارشی از نشستی دوستانه با #مصطفی_ملکیان
گفتگویی در باب نسبت و رابطهی روشنفکران دینی با مردم
✍️ #علی_زمانیان ۹۹/۳/۲۷
🔅سال ۹۳ با جمع محدودی از دوستان همدل، به دیدار استاد ملکیان رفتیم. در این جلسه که دو ساعت به طول انجامید، سه موضوع را با ایشان در میان نهادیم و جویای نظرشان شدیم. ابتدا نسبت و رابطهی میان حزن و معنویت مورد گفتگو بود و پس از آن، رابطهی روشنفکران دینی با تودهی مردم و توفیق و یا عدم توفیق ایشان در این رابطه را مورد پرسش قرار دادیم. گزارش بخش اول، یعنی حزن و رابطهاش با معنویت در سال ۹۷ منتشر شد.
🔅و اما بخش دوم گفتگو با این پرسش آغاز شد که:
چرا روشنفکران دینی مانند مرحوم شریعتی نتوانستند در میان جامعه و طبقات اجتماعی نفوذ بالایی به دست آورند و رابطهی موثر و وسیعی میان آنها و تودهی مردم برقرار نشد؟ اگر این فرض درست باشد که روشنفکران دینی در ارتباط با جامعه، توفیق مناسبی نداشتند، آن گاه پرسش از چرایی آن نیز به میان میآید.
🔅در ادامه، پاسخ استاد ملکیان و نظر ایشان خواهد آمد. با این تذکر که بیان شفاهی استاد، به نحوی که به اصل نظر لطمه نزند، اندک ویراستاری شده است تا جامهی نوشتار به خود بگیرد...
🌐 متن کامل
🌾 @Sedanet
🌾 @Mostafamalekian
🌾 @kherade_montaghed
صدانت
نوشتار علی زمانیان با عنوان «شریعتی یک استثنا بود»؛ گزارش نشستی دوستانه با مصطفی ملکیان • صدانت
چرا روشنفکران دینی مانند مرحوم شریعتی نتوانستند در میان جامعه و طبقات اجتماعی نفوذ بالایی به دست آورند و رابطهی موثر و وسیعی میان آنها و تودهی ...