❄️ معرفی و بررسی کتاب گاندی و استالین
جلسه 19 سلسله نشست های گفتار و اندیشه
صوت سخنان #غلامعلی_کشانی (مترجم) 👇
✨ → 3danet.ir/LsEjB
🌾 @sedanet
🌾 @Goftar_Andisheh
🌾 @GahFerestGhKeshani
جلسه 19 سلسله نشست های گفتار و اندیشه
صوت سخنان #غلامعلی_کشانی (مترجم) 👇
✨ → 3danet.ir/LsEjB
🌾 @sedanet
🌾 @Goftar_Andisheh
🌾 @GahFerestGhKeshani
❄️ در ستایشِ آزادگی
(بازنشر به بهانه ۲۹ بهمنماه، سالروز شهادت خسرو گلسرخی)
✍️ #محمدمهدی_اردبیلی
🔅مرگ و تولد مرزهای حالتی موقت از تناسب ارگانیکی هستند که «انسانِ زنده» نامیده میشود. در این معنا، اگر از منظر حقیقت، یعنی از منظر امر کلی، به مرگ بنگریم درخواهیم یافت که مرگ هیچ نیست جز تغیرات و تبدلات حالات افراد یک نوع. در این معنا، مرگ برای تکامل و صیانتِ نوع حتی ضروری به شمار میرود. روح جهان ذاتاً جاودانه است و ما تا آنجا از مرگ میهراسیم و آن را اصالت میبخشیم که نه نسبتمان را با روح جاودان، بلکه حالتِ وجودی فردی و شخصیِ موقت خود ملاک قرار دهیم. در یک کلام، این «من» نیستم که پس از مرگ بدنم را ترک میکنم، بلکه این روح است که «من» را ترک میکند. باید از میل نازل به جاودانگیِ خودخواهانه و خیالپردازانۀ فردی، به میل والا به جاودانگیِ راستینِ برخاسته از نفیِ من فردی گذر کرد. فرد باید بتواند "هرچه بیشتر خود را فراموش کند" و از بطن مواجهۀ شخصی خود با وجود و عدم، با مرگ و زندگی، فراتر رود و به ساحت حقیقت روحانی جهان قدم بگذارد.
🔅تنها در این صورت است که فرد میتواند در لحظهای که در مرز میان مرگ و حیات قرار داد، در لحظهای که میتواند با بیان یک جملۀ عافیتطلبانه، ادامۀ زندگیِ بیولوژیکش را بیمه کند و چند صباحی بیشتر این تناسب ارگانیک موقتی را حفظ کند، تصمیم میگیرد آزادگیاش از وجود فردیِ اش را اثبات کند، زندگیِ بیولوژیکش را رها کند، دادگاه را به هیچ بگیرد، رو به تاریخ بایستد و بگوید:
«من در این دادگاه برای جانم چانه نمیزنم، و حتی برای عمرم. من قطرهای ناچیز از عظمت و حرمان خلقهای مبارز ایران هستم ... من از خلقم جدا نیستم ولی نمونه صادق آن هستم. .. من به نفع خودم هیچ ندارم بگویم»
https://t.me/sedanet/1984
@philosophicalhalt
(بازنشر به بهانه ۲۹ بهمنماه، سالروز شهادت خسرو گلسرخی)
✍️ #محمدمهدی_اردبیلی
🔅مرگ و تولد مرزهای حالتی موقت از تناسب ارگانیکی هستند که «انسانِ زنده» نامیده میشود. در این معنا، اگر از منظر حقیقت، یعنی از منظر امر کلی، به مرگ بنگریم درخواهیم یافت که مرگ هیچ نیست جز تغیرات و تبدلات حالات افراد یک نوع. در این معنا، مرگ برای تکامل و صیانتِ نوع حتی ضروری به شمار میرود. روح جهان ذاتاً جاودانه است و ما تا آنجا از مرگ میهراسیم و آن را اصالت میبخشیم که نه نسبتمان را با روح جاودان، بلکه حالتِ وجودی فردی و شخصیِ موقت خود ملاک قرار دهیم. در یک کلام، این «من» نیستم که پس از مرگ بدنم را ترک میکنم، بلکه این روح است که «من» را ترک میکند. باید از میل نازل به جاودانگیِ خودخواهانه و خیالپردازانۀ فردی، به میل والا به جاودانگیِ راستینِ برخاسته از نفیِ من فردی گذر کرد. فرد باید بتواند "هرچه بیشتر خود را فراموش کند" و از بطن مواجهۀ شخصی خود با وجود و عدم، با مرگ و زندگی، فراتر رود و به ساحت حقیقت روحانی جهان قدم بگذارد.
🔅تنها در این صورت است که فرد میتواند در لحظهای که در مرز میان مرگ و حیات قرار داد، در لحظهای که میتواند با بیان یک جملۀ عافیتطلبانه، ادامۀ زندگیِ بیولوژیکش را بیمه کند و چند صباحی بیشتر این تناسب ارگانیک موقتی را حفظ کند، تصمیم میگیرد آزادگیاش از وجود فردیِ اش را اثبات کند، زندگیِ بیولوژیکش را رها کند، دادگاه را به هیچ بگیرد، رو به تاریخ بایستد و بگوید:
«من در این دادگاه برای جانم چانه نمیزنم، و حتی برای عمرم. من قطرهای ناچیز از عظمت و حرمان خلقهای مبارز ایران هستم ... من از خلقم جدا نیستم ولی نمونه صادق آن هستم. .. من به نفع خودم هیچ ندارم بگویم»
https://t.me/sedanet/1984
@philosophicalhalt
Telegram
وبسایت فرهنگی صدانت
🎥 قسمتی از دفاعیات خسرو گلسرخی
29 بهمن سالروز تیرباران خسرو گلسرخی و همرزمانش
📒 @sedanet
29 بهمن سالروز تیرباران خسرو گلسرخی و همرزمانش
📒 @sedanet
❄️ دریغ مختصر از اهل فلسفه
✍️ #علی_غزالیفر
🔅هیچ آمار دقیقی از بیکاری فارغالتحصیلان دکتری فلسفه ارائه نشده است. البته رسیدن کارد به استخوان هم نیازی به آمار دقیق ندارد. درهم شکستن استخوانهای روح یک امر کمّی نیست تا آماربردار باشد. وضعیت اشتغال نسل جدید فلسفه دچار مشکل نیست، بلکه در حد یک بحران عظیم و عمیق است که باعث ازهمفروپاشیدگی زندگی آنان میشود. آنها مثل همه انسانهای دیگر چند سال بعد در گور خویش سرازیر خواهند شد بدون اینکه جاهای خالی خود را پر و جاهای پر را خالی کنند. اگرچه آنان در این مدت بیکار ننشسته و با تمام توان ناله و نعره خود را متوجه دولت و ملت و حکومت میکنند، اما غافلند که این وضع بُعد دیگری هم دارد...
🔅فلسفه در ایران مشکلات داخلی و درونگفتمانی هم دارد؛ یعنی خود فیلسوفانِ دستاندرکار هم عامل بسیار مؤثری در ایجاد این وضع وخیم هستند و گستره کاربرد اجتماعی و اقتصادی فلسفه را در زندگی به خوبی نشان دادهاند. وقتی خود اهالی فلسفه به هم رحم نمیکنند، نباید از دیگران گله کرد. اکثریت قریب به اتفاق استادان فلسفه به موقعیت خود قانع نیستند و اگر بتوانند در نوزده دانشگاه مختلف هیئتعلمی شوند، چه باک! آنان این مختصر را از اهل معرفت دریغ نمیکنند. پست مدیریتی هم که ناقابل است و ردخور ندارد.
🔅به عنوان نمونه، یکی از پیرانِ دستبهعصای این عرصه، که با پرسشهای ژرف و کاملا مبهم خود دائما هیبت سوبژکتیویسم را در جهان مدرن به انسان گوشزد میکند، علیرغم اینکه دهها پست و مسئولیت ابدی دارد، همیشه در هر مصاحبهای فقط و فقط به شغل معلمی خود افتخار میکند. استاد فرتوت دیگری هم هست که از جوانی سرقفلی بخشی از فلسفه کل کشور را در اختیار داشته به طوری که حتی آن پیرمرد پرسشگر ژرف هم در دوران دانشجویی شاگرد ایشان بود. اما همین جناب فرتوت پس از نیم قرن فعالیت که مثلا بازنشسته شدند، دو ساعت بعد به مؤسسه دیگری رفتند و لطف کردند آنجا هیئتعلمی شدند. در ابتدا لابهلای اندک تدریس خود خاطره گفتند، اما بعد از آن فقط در اتاق خود مینشینند و هر سال چند کتاب فرنگی را خلاصه کرده و به اتاق کناری میدهند تا به صورت کتابهایی منتشر کنند. چه اشکالی دارد در منزل خود آسوده باشند و همانجا راحت سرشان را روی کتابهای فلسفه قرن هجدهم بگذارند و اجازه دهند یک جوان فاضل و تازه و باانگیزه به جای ایشان هیئتعلمی شود و خلاصهکتاب بنویسد و در همه همایشها خطابه ایراد کند که فلسفه روح فرهنگ است؟!
🔅این دو مورد استثنا نیستند، بلکه بخشی از یک رویه عمومی هستند که در همه جا فراگیر شده است. البته این پیشکسوتان انسانهای خوبی هستند و دغدغه فلسفه هم دارند. نسل جدید استادان فلسفه بهطور لایتناهی حبیب الله هستند؛ زیرا الکاسب حبیب الله. اینان باید با اتهامی در حد جنایت علیه بشریت در دادگاههای جنگی محاکمه شوند؛ زیرا در حالیکه مشغول درو کردن خروارها پول و بودجه هستند، وضع فارغالتحصیل فلسفه به جایی میرسد که حتی نمیتواند همه کتابهایی را که دوست دارد، بخرد. ما توان محاکمه نداریم اما چند پرسش قابل مطرح است.
🔅چرا استادان فلسفه تنگتر نمینشینند تا برای جوانان جا باز شود؟ چرا کسانی که دستشان به جایی میرسد و پایشان در جایی محکم است، دست جوانان این عرصه را نمیگیرند؟ چرا یک استاد باید در دو جا هیئتعلمی باشد و چند پست مدیریتی هم بگیرد و از چند نهاد و سازمان حقوق و مزایا دریافت کند، اما در مقابل، چندین جوان نیک و اهل فکر در خلوت و تنهاییشان شرمنده بدن خود و شرمسار ذهن دیگران باشند؟ چرا پیشکسوتان پیر فلسفه راضی نمیشوند تا قبل از مرگ یا فروپاشی ساقه مغز بازنشسته شوند؟ آیا این افراد اساسا به "بازنشستگی" اعتقاد دارند و میدانند که بزرگترین فیلسوفان معاصر غربی پس از بازنشستگی در دانشگاه جایی ندارند؟
🔅تا وقتی این آقایان اهل انصاف و عدالت نشوند، هر گونه تخصیص بودجه و امکانات از طرف دولت چیز دندانگیری نصیب فارغالتحصیلان جوان این رشته نمیکند؛ زیرا پیش از آنکه لقمهای به دهان اینان رسد، به دست آنان بلعیده میشود. رابطه میان اعضای هیئتعلمی نهادهای فلسفی از نوع تساوی یا عموموخصوص مطلق و منوجه است. معلوم نیست اینگونه اساتید انحصارگرایِ خوشاشتها و سیریناپذیر، در فلسفه اخلاق، به کدام نظریه اخلاقی پایبندند؟ نظریه اخلاقی سعدی اشعری هم دقیقا معلوم نیست، اما میگوید:
توانگر خود آن لقمه چون میخورد
چو بیند که درویش خون میخورد؟
مگو تندرست است رنجوردار
که میپیچد از غصه رنجوروار
تُنُکدل چو یاران به منزل رسند
نخسبد که واماندگان از پسند
دل پادشاهان شود بارکش
چو بینند در گل خر خارکش
🌾 @Sedanet | @philosophicalmeditation
✍️ #علی_غزالیفر
🔅هیچ آمار دقیقی از بیکاری فارغالتحصیلان دکتری فلسفه ارائه نشده است. البته رسیدن کارد به استخوان هم نیازی به آمار دقیق ندارد. درهم شکستن استخوانهای روح یک امر کمّی نیست تا آماربردار باشد. وضعیت اشتغال نسل جدید فلسفه دچار مشکل نیست، بلکه در حد یک بحران عظیم و عمیق است که باعث ازهمفروپاشیدگی زندگی آنان میشود. آنها مثل همه انسانهای دیگر چند سال بعد در گور خویش سرازیر خواهند شد بدون اینکه جاهای خالی خود را پر و جاهای پر را خالی کنند. اگرچه آنان در این مدت بیکار ننشسته و با تمام توان ناله و نعره خود را متوجه دولت و ملت و حکومت میکنند، اما غافلند که این وضع بُعد دیگری هم دارد...
🔅فلسفه در ایران مشکلات داخلی و درونگفتمانی هم دارد؛ یعنی خود فیلسوفانِ دستاندرکار هم عامل بسیار مؤثری در ایجاد این وضع وخیم هستند و گستره کاربرد اجتماعی و اقتصادی فلسفه را در زندگی به خوبی نشان دادهاند. وقتی خود اهالی فلسفه به هم رحم نمیکنند، نباید از دیگران گله کرد. اکثریت قریب به اتفاق استادان فلسفه به موقعیت خود قانع نیستند و اگر بتوانند در نوزده دانشگاه مختلف هیئتعلمی شوند، چه باک! آنان این مختصر را از اهل معرفت دریغ نمیکنند. پست مدیریتی هم که ناقابل است و ردخور ندارد.
🔅به عنوان نمونه، یکی از پیرانِ دستبهعصای این عرصه، که با پرسشهای ژرف و کاملا مبهم خود دائما هیبت سوبژکتیویسم را در جهان مدرن به انسان گوشزد میکند، علیرغم اینکه دهها پست و مسئولیت ابدی دارد، همیشه در هر مصاحبهای فقط و فقط به شغل معلمی خود افتخار میکند. استاد فرتوت دیگری هم هست که از جوانی سرقفلی بخشی از فلسفه کل کشور را در اختیار داشته به طوری که حتی آن پیرمرد پرسشگر ژرف هم در دوران دانشجویی شاگرد ایشان بود. اما همین جناب فرتوت پس از نیم قرن فعالیت که مثلا بازنشسته شدند، دو ساعت بعد به مؤسسه دیگری رفتند و لطف کردند آنجا هیئتعلمی شدند. در ابتدا لابهلای اندک تدریس خود خاطره گفتند، اما بعد از آن فقط در اتاق خود مینشینند و هر سال چند کتاب فرنگی را خلاصه کرده و به اتاق کناری میدهند تا به صورت کتابهایی منتشر کنند. چه اشکالی دارد در منزل خود آسوده باشند و همانجا راحت سرشان را روی کتابهای فلسفه قرن هجدهم بگذارند و اجازه دهند یک جوان فاضل و تازه و باانگیزه به جای ایشان هیئتعلمی شود و خلاصهکتاب بنویسد و در همه همایشها خطابه ایراد کند که فلسفه روح فرهنگ است؟!
🔅این دو مورد استثنا نیستند، بلکه بخشی از یک رویه عمومی هستند که در همه جا فراگیر شده است. البته این پیشکسوتان انسانهای خوبی هستند و دغدغه فلسفه هم دارند. نسل جدید استادان فلسفه بهطور لایتناهی حبیب الله هستند؛ زیرا الکاسب حبیب الله. اینان باید با اتهامی در حد جنایت علیه بشریت در دادگاههای جنگی محاکمه شوند؛ زیرا در حالیکه مشغول درو کردن خروارها پول و بودجه هستند، وضع فارغالتحصیل فلسفه به جایی میرسد که حتی نمیتواند همه کتابهایی را که دوست دارد، بخرد. ما توان محاکمه نداریم اما چند پرسش قابل مطرح است.
🔅چرا استادان فلسفه تنگتر نمینشینند تا برای جوانان جا باز شود؟ چرا کسانی که دستشان به جایی میرسد و پایشان در جایی محکم است، دست جوانان این عرصه را نمیگیرند؟ چرا یک استاد باید در دو جا هیئتعلمی باشد و چند پست مدیریتی هم بگیرد و از چند نهاد و سازمان حقوق و مزایا دریافت کند، اما در مقابل، چندین جوان نیک و اهل فکر در خلوت و تنهاییشان شرمنده بدن خود و شرمسار ذهن دیگران باشند؟ چرا پیشکسوتان پیر فلسفه راضی نمیشوند تا قبل از مرگ یا فروپاشی ساقه مغز بازنشسته شوند؟ آیا این افراد اساسا به "بازنشستگی" اعتقاد دارند و میدانند که بزرگترین فیلسوفان معاصر غربی پس از بازنشستگی در دانشگاه جایی ندارند؟
🔅تا وقتی این آقایان اهل انصاف و عدالت نشوند، هر گونه تخصیص بودجه و امکانات از طرف دولت چیز دندانگیری نصیب فارغالتحصیلان جوان این رشته نمیکند؛ زیرا پیش از آنکه لقمهای به دهان اینان رسد، به دست آنان بلعیده میشود. رابطه میان اعضای هیئتعلمی نهادهای فلسفی از نوع تساوی یا عموموخصوص مطلق و منوجه است. معلوم نیست اینگونه اساتید انحصارگرایِ خوشاشتها و سیریناپذیر، در فلسفه اخلاق، به کدام نظریه اخلاقی پایبندند؟ نظریه اخلاقی سعدی اشعری هم دقیقا معلوم نیست، اما میگوید:
توانگر خود آن لقمه چون میخورد
چو بیند که درویش خون میخورد؟
مگو تندرست است رنجوردار
که میپیچد از غصه رنجوروار
تُنُکدل چو یاران به منزل رسند
نخسبد که واماندگان از پسند
دل پادشاهان شود بارکش
چو بینند در گل خر خارکش
🌾 @Sedanet | @philosophicalmeditation
❄️ تحلیل شرایط این روزهای جامعه ایران در گفتوگوی روزنامه شهروند با دکتر محسن گودرزی
🔅#محسن_گودرزی ، پژوهشگر اجتماعی، بهتازگی گزارشی را با عنوان «زوال همبستگی اجتماعی» براساس دادهها و شواهد آماری و پیمایشی تهیه کرده است. در این گزارش، فرآیندهایی که رابطه افراد، گروهها و نهادها را سست میکند و به انفصال، جدایی و تشدید تضادها میانجامند، به منزله فرآیندهای گسیختهساز بررسی شدهاند. در سطح عوامل عینی گسیختهساز به کوچکشدن کیک اقتصاد ایران، تشدید نابرابریها، بیکاری و بیثباتی شغلی، فساد و حاشیهنشینی شهری پرداخته شده است. در سطح عوامل نگرشی؛ روند تغییرات نگرشی، دگرگونی نهادهای اصلی و فراگیرشدن «احساس زوال اجتماعی» بررسی شدهاند.
🔅از دید نویسنده گزارش، رشد فردگرایی و غلبه ارزشهای مادی در نظام سلسله مراتب ارزشی همراه با ضعف نظام هنجاری به شکلگیری سوژهای انجامیده است که لذتها و منافع فردی خود را فارغ از محدودیتها و کنترلهای اجتماعی جستوجو میکند. این روند موجب شده سه نهاد اصلی خانواده، دین و سیاست نتوانند کارکردهای انسجامبخش خود را بهدرستی ایفا کنند. از طرف دیگر، «احساس زوال اجتماعی» بر ذهن جمعی غلبه یافته است. مردم خود را در جامعهای مییابند که در سراشیبی قرار گرفته است. جامعهای که فرصتهای آن عادلانه توزیع نشده، بنیانهای اخلاقی خود را بیش از پیش از دست میدهد، اعتماد اجتماعی در آن پایین است و آیندهای روشن پیش روی خود نمیبیند.
🔅این عوامل موجب رشد احساس بیگانگی با جامعه، احساس استیصال و بیپناهی شده است. گودرزی معتقد است جامعه ایران در برابر دو سرنوشت متفاوت قرار دارد. از یک سو، روندها و پدیدههای گسیختهساز، حیات کلی آن را تهدید میکنند و از سوی دیگر، اشکالی از همبستگیهای جدید در میان اقشار مختلف و لایههای گوناگون جامعه درحال گسترش است. درباره آنچه در جامعه ایران جریان دارد با محسن گودرزی، پژوهشگر اجتماعی گفتوگویی صورت دادهایم. پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان، بررسی تحولات ساختاری بازار کار ایران، تحولات فرهنگی ایران در سه دهه ١٣۵٣-١٣٨٣ و دهها نظرسنجی و پژوهش ازجمله کارهای گودرزی است.
متن کامل این گفتوگو👇
✨→ 3danet.ir/JKxYs
🌾 @sedanet
🔅#محسن_گودرزی ، پژوهشگر اجتماعی، بهتازگی گزارشی را با عنوان «زوال همبستگی اجتماعی» براساس دادهها و شواهد آماری و پیمایشی تهیه کرده است. در این گزارش، فرآیندهایی که رابطه افراد، گروهها و نهادها را سست میکند و به انفصال، جدایی و تشدید تضادها میانجامند، به منزله فرآیندهای گسیختهساز بررسی شدهاند. در سطح عوامل عینی گسیختهساز به کوچکشدن کیک اقتصاد ایران، تشدید نابرابریها، بیکاری و بیثباتی شغلی، فساد و حاشیهنشینی شهری پرداخته شده است. در سطح عوامل نگرشی؛ روند تغییرات نگرشی، دگرگونی نهادهای اصلی و فراگیرشدن «احساس زوال اجتماعی» بررسی شدهاند.
🔅از دید نویسنده گزارش، رشد فردگرایی و غلبه ارزشهای مادی در نظام سلسله مراتب ارزشی همراه با ضعف نظام هنجاری به شکلگیری سوژهای انجامیده است که لذتها و منافع فردی خود را فارغ از محدودیتها و کنترلهای اجتماعی جستوجو میکند. این روند موجب شده سه نهاد اصلی خانواده، دین و سیاست نتوانند کارکردهای انسجامبخش خود را بهدرستی ایفا کنند. از طرف دیگر، «احساس زوال اجتماعی» بر ذهن جمعی غلبه یافته است. مردم خود را در جامعهای مییابند که در سراشیبی قرار گرفته است. جامعهای که فرصتهای آن عادلانه توزیع نشده، بنیانهای اخلاقی خود را بیش از پیش از دست میدهد، اعتماد اجتماعی در آن پایین است و آیندهای روشن پیش روی خود نمیبیند.
🔅این عوامل موجب رشد احساس بیگانگی با جامعه، احساس استیصال و بیپناهی شده است. گودرزی معتقد است جامعه ایران در برابر دو سرنوشت متفاوت قرار دارد. از یک سو، روندها و پدیدههای گسیختهساز، حیات کلی آن را تهدید میکنند و از سوی دیگر، اشکالی از همبستگیهای جدید در میان اقشار مختلف و لایههای گوناگون جامعه درحال گسترش است. درباره آنچه در جامعه ایران جریان دارد با محسن گودرزی، پژوهشگر اجتماعی گفتوگویی صورت دادهایم. پیمایش ملی ارزشها و نگرشهای ایرانیان، بررسی تحولات ساختاری بازار کار ایران، تحولات فرهنگی ایران در سه دهه ١٣۵٣-١٣٨٣ و دهها نظرسنجی و پژوهش ازجمله کارهای گودرزی است.
متن کامل این گفتوگو👇
✨→ 3danet.ir/JKxYs
🌾 @sedanet
صدانت
تحلیل شرایط این روزهای جامعه ایران در گفتوگوی «شهروند» با دکتر محسن گودرزی • صدانت
محسن گودرزی ، پژوهشگر اجتماعی، بهتازگی گزارشی را با عنوان «زوال همبستگی اجتماعی» براساس دادهها و شواهد آماری و پیمایشی تهیه کرده است. در این گزارش، فرآیندهایی ...
🎥 آیا گوشتخواری غیراخلاقی است؟
👤 #آرش_نراقی و #اسفندیار_طبری
برنامه پرگار - پخش : بهمن 96
دریافت فیلم و صوت
🌾 @Sedanet
🌾 @Arash_naraghi
👤 #آرش_نراقی و #اسفندیار_طبری
برنامه پرگار - پخش : بهمن 96
دریافت فیلم و صوت
🌾 @Sedanet
🌾 @Arash_naraghi
❄️ گیاهخواری و چند پرسش
✍️ #صدیق_قطبی
🔅مدت زیادی است که با پرسش روایی یا ناروایی گوشتخواری درگیرم. در گفتوگوی اخیر برنامهی پرگار ( https://t.me/sedanet/3249 ) با دکتر آرش نراقی و دکتر اسفندیار طبری با موضوع «آیا گوشتخواری غیراخلاقی است؟» همچنان پرسشهایی پاسخ گفته نشد.
🔅آرش نراقی میگوید مگر آنجا که برای حفظ حیات خود ناگزیر باشیم، گوشتخواری روا نیست. اما وقتی بقای ما در مخاطره افتاد، اشکالی ندارد با اعمال کمترین درد به حیوانات، آنها را مصرف کنیم. آرش نراقی میگوید حیوانات هم حقی دارند. اسفندیار طبری میگوید مقولهی حق تنها میان آدمها که واجد کرامت انسانی هستند معنا دارد و نباید آن را به حیوانات تعمیم داد. کسی حق دارد که توان مطالبهی آن را هم دارد، اما حیوانات توانایی مطالبه ندارند. آرش نراقی میگوید کودکان و نیز انسانهای عقبماندهی ذهنی نیز توانایی مطالبهی حق ندارند، اما واجد حقوقی هستند.
🔅سؤالی که طرح نشد شاید این است که به چه مجوّز اخلاقی ما میتوانیم برای حفظ حیات خود، حیات موجود دیگری را قربانی کنیم؟ چرا همانطور که اخلاقاً حق نمیدهیم انسانی که از فرطِ گرسنگی در شُرُف مرگ است، انسان دیگری را بخورد و یا کودک و معلولی را بخورد، ناروا نمیدانیم که برای حفظ حیات خود، حیات جانداری را که از گونهی دیگری است از میان ببریم؟
🔅پرسش دیگر این است که اگر مسأله دائر مدار درد و رنج است و نه کرامت ذاتی انسان، و صِرفاً گوشتخواری تا آنجا نارواست که مایهی تحمیل درد و رنج بر حیوانی شود، نمیتوان این روایی اخلاقی را به انسانخواری در شرایط ناگزیر و با حذف مادهی درد و رنج تعمیم داد؟ مثلا فرض کنید سه نفر در قایقی گمشده در دریا هستند که از فرط گرسنگی در حال مرگند و فرض کنیم این امکان وجود دارد که دو نفر از این سه، فرد معلول ذهنی را به شیوهی کاملاً بدون درد بکشند و از او تغذیه کنند. آیا عمل این دو که صِرفاً به منظور حفظ حیات خود و از سرِ ناگزیری است و ضمناً با حذف هرگونه درد و رنج است، رواست؟ اگر روا نیست، چرا مصرف گوشت حیوانات در چنین شرایطی رواست؟
🔅به گمان من چه مبنای ناروایی گوشتخواری پرهیز از درد و رنجِ غیرلازم باشد و چه عقیده به حقِ حیات و حمایت از حیات دیگر موجودات، دشواریهای نظری همچنان به قوت خود باقی است.
به گمان من روا دانستن گوشتخواری در شرایط اضطرار و برای حفظ حیات، از رهگذرِ فرض گرفتنِ برتری ذاتی گونهی انسانی بر دیگر گونهها و عقیده به حیات عالیتر آدمی ممکن است. فرضی که بعید است جز از منظر ادیان ابراهیمی بتوان برای آن دلایلی دستوپا کرد.
🌾 @sedanet | @sedigh_63
✍️ #صدیق_قطبی
🔅مدت زیادی است که با پرسش روایی یا ناروایی گوشتخواری درگیرم. در گفتوگوی اخیر برنامهی پرگار ( https://t.me/sedanet/3249 ) با دکتر آرش نراقی و دکتر اسفندیار طبری با موضوع «آیا گوشتخواری غیراخلاقی است؟» همچنان پرسشهایی پاسخ گفته نشد.
🔅آرش نراقی میگوید مگر آنجا که برای حفظ حیات خود ناگزیر باشیم، گوشتخواری روا نیست. اما وقتی بقای ما در مخاطره افتاد، اشکالی ندارد با اعمال کمترین درد به حیوانات، آنها را مصرف کنیم. آرش نراقی میگوید حیوانات هم حقی دارند. اسفندیار طبری میگوید مقولهی حق تنها میان آدمها که واجد کرامت انسانی هستند معنا دارد و نباید آن را به حیوانات تعمیم داد. کسی حق دارد که توان مطالبهی آن را هم دارد، اما حیوانات توانایی مطالبه ندارند. آرش نراقی میگوید کودکان و نیز انسانهای عقبماندهی ذهنی نیز توانایی مطالبهی حق ندارند، اما واجد حقوقی هستند.
🔅سؤالی که طرح نشد شاید این است که به چه مجوّز اخلاقی ما میتوانیم برای حفظ حیات خود، حیات موجود دیگری را قربانی کنیم؟ چرا همانطور که اخلاقاً حق نمیدهیم انسانی که از فرطِ گرسنگی در شُرُف مرگ است، انسان دیگری را بخورد و یا کودک و معلولی را بخورد، ناروا نمیدانیم که برای حفظ حیات خود، حیات جانداری را که از گونهی دیگری است از میان ببریم؟
🔅پرسش دیگر این است که اگر مسأله دائر مدار درد و رنج است و نه کرامت ذاتی انسان، و صِرفاً گوشتخواری تا آنجا نارواست که مایهی تحمیل درد و رنج بر حیوانی شود، نمیتوان این روایی اخلاقی را به انسانخواری در شرایط ناگزیر و با حذف مادهی درد و رنج تعمیم داد؟ مثلا فرض کنید سه نفر در قایقی گمشده در دریا هستند که از فرط گرسنگی در حال مرگند و فرض کنیم این امکان وجود دارد که دو نفر از این سه، فرد معلول ذهنی را به شیوهی کاملاً بدون درد بکشند و از او تغذیه کنند. آیا عمل این دو که صِرفاً به منظور حفظ حیات خود و از سرِ ناگزیری است و ضمناً با حذف هرگونه درد و رنج است، رواست؟ اگر روا نیست، چرا مصرف گوشت حیوانات در چنین شرایطی رواست؟
🔅به گمان من چه مبنای ناروایی گوشتخواری پرهیز از درد و رنجِ غیرلازم باشد و چه عقیده به حقِ حیات و حمایت از حیات دیگر موجودات، دشواریهای نظری همچنان به قوت خود باقی است.
به گمان من روا دانستن گوشتخواری در شرایط اضطرار و برای حفظ حیات، از رهگذرِ فرض گرفتنِ برتری ذاتی گونهی انسانی بر دیگر گونهها و عقیده به حیات عالیتر آدمی ممکن است. فرضی که بعید است جز از منظر ادیان ابراهیمی بتوان برای آن دلایلی دستوپا کرد.
🌾 @sedanet | @sedigh_63
Telegram
وبسایت فرهنگی صدانت
🎥 آیا گوشتخواری غیراخلاقی است؟
👤 #آرش_نراقی و #اسفندیار_طبری
برنامه پرگار - پخش : بهمن 96
فیلم و صوت👇
✨→ 3danet.ir/iMjXw
🌾 @sedanet | @arash_naraghi
👤 #آرش_نراقی و #اسفندیار_طبری
برنامه پرگار - پخش : بهمن 96
فیلم و صوت👇
✨→ 3danet.ir/iMjXw
🌾 @sedanet | @arash_naraghi
🍂 فلسفه و فلسفهورزی در زندگی به چه کار میآید؟ 🍂
(درنگی اندر بابِ «فلسفهدرمانی»)
✍️ مسعود #زنجانی
🔅به تعبیر مونتنی، فیلسوف و ادیب فرانسوی عصر رنسانس اروپا، «روح ما زودتر از جسم ما چروک بر میدارد»، اما چون چروکهای روح به راحتی جسم دیده نمیشود، از آن غفلت میورزیم. آیا انسانهای امروزی یکصدم زمان و میزانی که تنها برای زیبایی پوست خود میاندیشند و میکوشند، برای نیرومندی، شادابی، زیبایی، و جوانماندن روحشان، میاندیشند و میکوشند؟ و آیا اساساً نزد آنها اندکی ایده و ارادهٔ مشابهی مشاهده میگردد که نشانگر نگرانی جدّی آنها نسبت به زیبایی روحشان باشد؟ بهراستی، چرا همانگونه که نزد همگان این نکته بداهت دارد که چنانچه جسم مدتی طولانی بیغذا، کم غذا، یا بدغذا بماند و یا دچار رخوت و سستی شود از پا درمیآید، این حقیقت نزدشان بدیهی نیست که روح هم نیازهایی مشابه دارد و اگر با بیغذایی، کمغذایی، بدغذایی، بیتحرّکی و عدم پویایی مواجه شود، پژمرده، افسرده و فرسوده خواهد شد؟
🔅یونانیان فلسفه را نوعی «رژیم غذایی» مفید و ضروری برای «سلامتِ روان» میدانستهاند؛ چنانکه آن را «ژیمناستیک روح» نیز میخواندهاند. فلسفه برای آنها، نه مجموعهای از «آموزه»های ساخته و پرداخته، و نه صرفاً یک «شیوهٔ دانستن»، و نه یک فعالیت نظری مختص به نخبگان، بلکه یک «شیوهٔ زیستنِ» ضروری برای همهٔ شهروندان به منظورِ «زندگی سعادتمندانه» بوده است.
🔅متأسفانه در دنیای جدید، رفتهرفته، فلسفه از آن خاستگاه اصیل تاریخی و جایگاه رفیع فرهنگی خود در عصر باستان دورگشته؛ نیروی روشنگر و درمانگرش را از دست داده؛ و از فروکاسته شدنش به یک «فعالیت نظری»، یا یک «رشتهٔ دانشگاهی»، و یا یک «جلوهٔ روشنفکری» رنج میبَرد. باری به تعبیر دیوید ثورو، فیلسوف عارف مسلک قرن نوزدهم اروپایی، «امروزه پرفسورهای فلسفه داریم، اما فیلسوف نداریم!»*
🔅«فلسفهدرمانی»، در واقع، بازگشت به تعبیر فلاسفهٔ باستانی از فلسفه به مثابهٔ «هنر خوب زندگی کردن» و «هنر خوب مردن» و تعالیم آنها به همین منظور است. به عبارت دیگر، «فلسفه» چیزی نیست جز «خردورزی ضروری آدمی برای خوشبختی خویش». از این منظر، تاریخ فلسفه را میتوان تاریخ کوششهای فکری و نظری برای دفاع از «زندگی» و بهبود عملی آن، و نهایتاً کمک به «خوشبختی» آدمی دانست؛ چنانکه میتوان هر فیلسوف را نیز یک «طبیب فرهنگی» خواند که به شیوه و به نوبهٔ خود، میکوشد تا «خوشبختی» را برای عصر خویش ارمغان آوَرَد. بنابراین، «خوشبختی»، به یک معنا، چیزی نیست، جز «فلسفهورزی»؛ یعنی همین «گفتوگویِ دوستانه و جُستوجویِ خردورزانه دربارهٔ خوشبختی».
بس بگفتم کو وصال و کو نجاح
بُرد این کو کو، مرا در کوی تو
(مولانا)
🔅ما به درستی از همگان توقّع نداریم که طبیب، یعنی یک سلامتشناس حرفهای، باشند، اما، در عین حال، از یکانیکان آنها توقّع داریم که به سلامت جسم خود بیاعتنا نباشند و یک شیوهٔ زندگی متناسب برای داشتن جسمی سالم، نیرومند و شاداب برگزینند. با همین رویکرد، میتوان گفت اگرچه از همگان نمیتوان و نمیبایست انتظار داشت که فیلسوف حرفهای یا به اصطلاح «پرفسور» فلسفه باشند، اما از همه میتوان و میبایست انتظار داشت که فلسفه بورزند و فیلسوف باشند. چراکه فلسفه دقیقاً فایده و ضرورتی مشابه ورزش و رژیم غذایی دارد، البته نه در ارتباط با «جسم»، بلکه در ارتباط با «روان» آدمی.
🔅بدین معنا، لزومی ندارد که همگان پزشک، مهندس، نویسنده، عکاس، نجار، یا نانوا باشند، چراکه هرکسی را بهر کاری ساختند؛ اما از آنجاکه هیچکس را از خوشبختی ممنوع نساختهاند، ضروری است که همگان برای خوشبختیِ خود خردورزی پیشه کنند؛ یعنی همگان میبایست به شیوهٔ خود یک فیلسوف باشند و به نوبهٔ خود فلسفه بورزند. از همین رو است که اپیکور، فیلسوف یونانی (۲۷۰ - ۳۴۱ پیش از میلاد)، فلسفه را با خوشبختی قیاس میکند که نه پیر و نه جوان نمیتواند نسبت به آن بیاعتنا باشد: «برای مراقبت از نفسِ خود نه هرگز خیلی زود است، نه هرگز خیلی دیر. پس باید به هنگام جوانی و پیری، فلسفه ورزید.» اپیکور در پیوند فلسفه و زندگی تا آنجا پیش میرود که از ما میخواهد: «ما بايد همزمان بخنديم و به فلسفه بپردازيم و كارهای خانه را انجام دهيم و از ساير استعدادهای خود بهرهبرداری كنيم.»
🌾 @sedanet | @vivaphilosophy
http://llink.ir/7do5
(درنگی اندر بابِ «فلسفهدرمانی»)
✍️ مسعود #زنجانی
🔅به تعبیر مونتنی، فیلسوف و ادیب فرانسوی عصر رنسانس اروپا، «روح ما زودتر از جسم ما چروک بر میدارد»، اما چون چروکهای روح به راحتی جسم دیده نمیشود، از آن غفلت میورزیم. آیا انسانهای امروزی یکصدم زمان و میزانی که تنها برای زیبایی پوست خود میاندیشند و میکوشند، برای نیرومندی، شادابی، زیبایی، و جوانماندن روحشان، میاندیشند و میکوشند؟ و آیا اساساً نزد آنها اندکی ایده و ارادهٔ مشابهی مشاهده میگردد که نشانگر نگرانی جدّی آنها نسبت به زیبایی روحشان باشد؟ بهراستی، چرا همانگونه که نزد همگان این نکته بداهت دارد که چنانچه جسم مدتی طولانی بیغذا، کم غذا، یا بدغذا بماند و یا دچار رخوت و سستی شود از پا درمیآید، این حقیقت نزدشان بدیهی نیست که روح هم نیازهایی مشابه دارد و اگر با بیغذایی، کمغذایی، بدغذایی، بیتحرّکی و عدم پویایی مواجه شود، پژمرده، افسرده و فرسوده خواهد شد؟
🔅یونانیان فلسفه را نوعی «رژیم غذایی» مفید و ضروری برای «سلامتِ روان» میدانستهاند؛ چنانکه آن را «ژیمناستیک روح» نیز میخواندهاند. فلسفه برای آنها، نه مجموعهای از «آموزه»های ساخته و پرداخته، و نه صرفاً یک «شیوهٔ دانستن»، و نه یک فعالیت نظری مختص به نخبگان، بلکه یک «شیوهٔ زیستنِ» ضروری برای همهٔ شهروندان به منظورِ «زندگی سعادتمندانه» بوده است.
🔅متأسفانه در دنیای جدید، رفتهرفته، فلسفه از آن خاستگاه اصیل تاریخی و جایگاه رفیع فرهنگی خود در عصر باستان دورگشته؛ نیروی روشنگر و درمانگرش را از دست داده؛ و از فروکاسته شدنش به یک «فعالیت نظری»، یا یک «رشتهٔ دانشگاهی»، و یا یک «جلوهٔ روشنفکری» رنج میبَرد. باری به تعبیر دیوید ثورو، فیلسوف عارف مسلک قرن نوزدهم اروپایی، «امروزه پرفسورهای فلسفه داریم، اما فیلسوف نداریم!»*
🔅«فلسفهدرمانی»، در واقع، بازگشت به تعبیر فلاسفهٔ باستانی از فلسفه به مثابهٔ «هنر خوب زندگی کردن» و «هنر خوب مردن» و تعالیم آنها به همین منظور است. به عبارت دیگر، «فلسفه» چیزی نیست جز «خردورزی ضروری آدمی برای خوشبختی خویش». از این منظر، تاریخ فلسفه را میتوان تاریخ کوششهای فکری و نظری برای دفاع از «زندگی» و بهبود عملی آن، و نهایتاً کمک به «خوشبختی» آدمی دانست؛ چنانکه میتوان هر فیلسوف را نیز یک «طبیب فرهنگی» خواند که به شیوه و به نوبهٔ خود، میکوشد تا «خوشبختی» را برای عصر خویش ارمغان آوَرَد. بنابراین، «خوشبختی»، به یک معنا، چیزی نیست، جز «فلسفهورزی»؛ یعنی همین «گفتوگویِ دوستانه و جُستوجویِ خردورزانه دربارهٔ خوشبختی».
بس بگفتم کو وصال و کو نجاح
بُرد این کو کو، مرا در کوی تو
(مولانا)
🔅ما به درستی از همگان توقّع نداریم که طبیب، یعنی یک سلامتشناس حرفهای، باشند، اما، در عین حال، از یکانیکان آنها توقّع داریم که به سلامت جسم خود بیاعتنا نباشند و یک شیوهٔ زندگی متناسب برای داشتن جسمی سالم، نیرومند و شاداب برگزینند. با همین رویکرد، میتوان گفت اگرچه از همگان نمیتوان و نمیبایست انتظار داشت که فیلسوف حرفهای یا به اصطلاح «پرفسور» فلسفه باشند، اما از همه میتوان و میبایست انتظار داشت که فلسفه بورزند و فیلسوف باشند. چراکه فلسفه دقیقاً فایده و ضرورتی مشابه ورزش و رژیم غذایی دارد، البته نه در ارتباط با «جسم»، بلکه در ارتباط با «روان» آدمی.
🔅بدین معنا، لزومی ندارد که همگان پزشک، مهندس، نویسنده، عکاس، نجار، یا نانوا باشند، چراکه هرکسی را بهر کاری ساختند؛ اما از آنجاکه هیچکس را از خوشبختی ممنوع نساختهاند، ضروری است که همگان برای خوشبختیِ خود خردورزی پیشه کنند؛ یعنی همگان میبایست به شیوهٔ خود یک فیلسوف باشند و به نوبهٔ خود فلسفه بورزند. از همین رو است که اپیکور، فیلسوف یونانی (۲۷۰ - ۳۴۱ پیش از میلاد)، فلسفه را با خوشبختی قیاس میکند که نه پیر و نه جوان نمیتواند نسبت به آن بیاعتنا باشد: «برای مراقبت از نفسِ خود نه هرگز خیلی زود است، نه هرگز خیلی دیر. پس باید به هنگام جوانی و پیری، فلسفه ورزید.» اپیکور در پیوند فلسفه و زندگی تا آنجا پیش میرود که از ما میخواهد: «ما بايد همزمان بخنديم و به فلسفه بپردازيم و كارهای خانه را انجام دهيم و از ساير استعدادهای خود بهرهبرداری كنيم.»
🌾 @sedanet | @vivaphilosophy
http://llink.ir/7do5
❄️ انتقادی دیرهنگام از خلطی پر هزینه!
✍️ پاسخ دکتر رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم به دعوت دبیرخانه هم اندیشی اسلامی:
🔅«باسمه تعالی؛ دبیرخانه محترم هم اندیشی اسلامی، باسلام و درود، از دعوتی که فرموده اید، تشکر می کنم. متأسفانه من توفیق شرکت در نشست علم دینی و علوم انسانی اسلامی ندارم. کسی را هم نمی توانم به عنوان نماینده معرفی کنم. این بحث چنانکه توجه دارید سی سال است که به نتیجه نرسیده است و به نظر نمی رسد که در آینده نیز به نتیجه ای برسد. وقتی مطلب سیاسی با مسئله علمی خلط می شود، هر چه بکوشند به نتیجه نمی رسند.
🔅علم ماهیتی متفاوت با دین دارد و به این جهت آن را به صفت دینی نمی توان متصف کرد. به عبارت دیگر وصف دینی نمی¬تواند صفت ذاتی علم باشد. البته وجود علوم دینی محرز است و این علوم در همه جا و بخصوص در کشور ما جایگاه ممتاز دارند اما آنها علومی هستند که مسائلشان مسائل دینی است. علوم فقه و اصول فقه و حدیث و تفسیر و کلام و حتی فلسفه اسلامی در زمره علوم اسلامیند. علم¬های دیگر هر یک مسائل خاص خود دارند و با روش خاص به تحقیق و پژوهش در مسائل می پردازند و ملاک درستی و نادرستیشان رعایت روش است. هیچ علمی را با ملاک بیرون از آن نمی توان سنجید. چنانکه حکم در باب فقه و حدیث با ملاک و میزان متدولوژی علم جدید اعتبار و وجهی ندارد. البته دین و دینداران می توانند نسبت به مسائل همه علوم و بخصوص علوم معروف به علوم انسانی و اجتماعی نظر انتقادی داشته باشند و پس از مطالعه و آشنایی کافی که البته به آسانی حاصل نمی شود، در مباحث آن علوم چون و چرا کنند اما این چون و چرا در نقد علم است نه اینکه علم تازه باشد. ما هنوز به این مرحله نرسیده ایم. توجه داشته باشید که علم اجتماعی علم نظم جامعه مدرن است.
🔅در سیصد سال اخیر در غرب علوم اقتصاد و تاریخ و حقوق و جامعه شناسی و مردم شناسی و ... به وجود آمده و تحقیقات عظیمی در مسائل آن علوم صورت گرفته است که بی اطلاع وسیع و دقیق از آنها و بدون نقد و تحقیق نمی توان درباره آنها حکم کرد و مثلاً تصمیم گرفت که علم دیگری جانشین آنها شود. علم اجتماعی جدید با نظم تجدد تناسب دارد. ما اگر نظم دیگری جز نظم تجدد در نظر داریم و به چگونگی قوام و به راه تحقق آن می-اندیشیم و برای رسیدن به آن می کوشیم شاید در راه علمی متناسب با نظم تازه قرار بگیریم. در این مورد هم توجه داشته باشیم که علم و جامعه با هم قوام می یابند. جامعه کنونی ما جامعه توسعه نیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بی آنکه از توانایی های آن برخوردار باشد. اگر می توانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعه ای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژی های ساخته جهان توسعه یافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده می شد.
🔅توجه داشته باشیم که علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است. من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمی توانم بگویم، جز اینکه خوبست که اگر می توانیم به جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.»
منبع: سایت شخصی ایشان
🌾 @sedanet | @rezadavariardakani
🏙 s9.picofile.com/file/8319935068/d_a_.jpg
✍️ پاسخ دکتر رضا داوری اردکانی رئیس فرهنگستان علوم به دعوت دبیرخانه هم اندیشی اسلامی:
🔅«باسمه تعالی؛ دبیرخانه محترم هم اندیشی اسلامی، باسلام و درود، از دعوتی که فرموده اید، تشکر می کنم. متأسفانه من توفیق شرکت در نشست علم دینی و علوم انسانی اسلامی ندارم. کسی را هم نمی توانم به عنوان نماینده معرفی کنم. این بحث چنانکه توجه دارید سی سال است که به نتیجه نرسیده است و به نظر نمی رسد که در آینده نیز به نتیجه ای برسد. وقتی مطلب سیاسی با مسئله علمی خلط می شود، هر چه بکوشند به نتیجه نمی رسند.
🔅علم ماهیتی متفاوت با دین دارد و به این جهت آن را به صفت دینی نمی توان متصف کرد. به عبارت دیگر وصف دینی نمی¬تواند صفت ذاتی علم باشد. البته وجود علوم دینی محرز است و این علوم در همه جا و بخصوص در کشور ما جایگاه ممتاز دارند اما آنها علومی هستند که مسائلشان مسائل دینی است. علوم فقه و اصول فقه و حدیث و تفسیر و کلام و حتی فلسفه اسلامی در زمره علوم اسلامیند. علم¬های دیگر هر یک مسائل خاص خود دارند و با روش خاص به تحقیق و پژوهش در مسائل می پردازند و ملاک درستی و نادرستیشان رعایت روش است. هیچ علمی را با ملاک بیرون از آن نمی توان سنجید. چنانکه حکم در باب فقه و حدیث با ملاک و میزان متدولوژی علم جدید اعتبار و وجهی ندارد. البته دین و دینداران می توانند نسبت به مسائل همه علوم و بخصوص علوم معروف به علوم انسانی و اجتماعی نظر انتقادی داشته باشند و پس از مطالعه و آشنایی کافی که البته به آسانی حاصل نمی شود، در مباحث آن علوم چون و چرا کنند اما این چون و چرا در نقد علم است نه اینکه علم تازه باشد. ما هنوز به این مرحله نرسیده ایم. توجه داشته باشید که علم اجتماعی علم نظم جامعه مدرن است.
🔅در سیصد سال اخیر در غرب علوم اقتصاد و تاریخ و حقوق و جامعه شناسی و مردم شناسی و ... به وجود آمده و تحقیقات عظیمی در مسائل آن علوم صورت گرفته است که بی اطلاع وسیع و دقیق از آنها و بدون نقد و تحقیق نمی توان درباره آنها حکم کرد و مثلاً تصمیم گرفت که علم دیگری جانشین آنها شود. علم اجتماعی جدید با نظم تجدد تناسب دارد. ما اگر نظم دیگری جز نظم تجدد در نظر داریم و به چگونگی قوام و به راه تحقق آن می-اندیشیم و برای رسیدن به آن می کوشیم شاید در راه علمی متناسب با نظم تازه قرار بگیریم. در این مورد هم توجه داشته باشیم که علم و جامعه با هم قوام می یابند. جامعه کنونی ما جامعه توسعه نیافته است. این جامعه همه نیازهای جامعه مدرن را دارد، بی آنکه از توانایی های آن برخوردار باشد. اگر می توانستیم خود را از این وابستگی نجات دهیم و راه رسیدن به جامعه ای را بیابیم که در آن روح دینی یعنی اعتقاد به توحید و عالم غیب و معاد حاکم باشد و مردمانش از سودای مصرف آخرین تکنولوژی های ساخته جهان توسعه یافته آزاد باشند و با همدلی و هماهنگی برای معاش توأم با اخلاق بکوشند، شاید افقی پیش رویمان گشوده می شد.
🔅توجه داشته باشیم که علم یک طرح مهندسی ساختنی نیست، یافتنی است. من حرف دیگری ندارم و چیز دیگری نمی توانم بگویم، جز اینکه خوبست که اگر می توانیم به جای بحث درباره علوم اجتماعی اسلامی، در باب شرایط امکان تجدید عهد دینی و بنای یک جامعه اسلامی بیندیشیم و در این راه به لطف پروردگار علیم امیدوار باشیم.»
منبع: سایت شخصی ایشان
🌾 @sedanet | @rezadavariardakani
🏙 s9.picofile.com/file/8319935068/d_a_.jpg
❄️ عرفان ایرانی - اسلامی
🔅عرفان مفهومی است شناور و نسبی و ذاتِ مراتبِ تشکیک. در افراد مختلف و برای مخاطبان مختلف، سود و زیان های متفاوت دارد.
شک نیست که جنبه های انسانی آموزش های عارفانی از نوعی بایزید بسطامی و بوسعید میهنی و ابوالحسن خرقانی و مجموعۀ تصوف خراسان برای انسان معاصر ارزش های بسیار دارد: تعصب ها را کم می کند، انسان دوستی بدون قید و شرط را می ستاید و بر آتش انانیّتِ انسان آبی فرو می ریزد تا از شعله های ویران کنندۀ آن بکاهد. اینها جنبه های ارزشمند عرفان ایرانی است.
🔅اما عرفانی که اکنون غالباً در ایران در "محافل" و در "کتب" و "نشریات" عرضه می شود، عرفانی است که تبار ایرانی را تباه خواهد کرد و کوچک ترین جایی برای خِرَد واراده و جنبش باقی نخواهد گذاشت. مجموعۀ بی نهایتی است از بازی با الفاظ که عارفانش می توانند ناظر قتل عام هزاران جوان و پیر باشند و بعد هم بگویند: "تجلی ذات احدیت بود در مقام اسم قهار"!
و یا اگر تمام این مملکت ویران شود، خواهند گفت: "تعیّن اوّل بود که از مقام فیض قدسی به مقام فیض اقدس تنّزل کرد"!
🔅مزخرفاتی از این نوع عبارات که نسلهای پی در پی فرزندان این آب و خاک را خاکسترنشین کرد: عرفان شیخ محیی الدین ابن عربی و اتباع او، به روایت شارحان معاصر ما که می پندارند هرچه این زبان پیچیده تر شود عرفان عمیق تر می شود نمونه ای آشکار است که در آن هیچ جایی برای حضور انسان، جز در آینۀ "حضرات خمس" دیده نمی شود. در صورتی که تصوّف خراسان، یعنی تصوف ایران، سرشار است از اندیشیدن به انسان، همین انسانِ خاکیِ میان کوچه و بازار.
🔅چنین است که وقتی ابوسعید ابوالخیر آیۀ 2/24 قرآن را می خواند، که "بترسید از آتشی که هیزمش سنگ است و آدمی" ، می گوید: "چون سنگ و آدمی هر دو به نزدیک تو به یک نرخ است، دوزخ، به سنگ می تاب و این بیچارگان را مسوز!"
(اسرار التوحید)
✍️ محمدرضا #شفیعی_کدکنی
📚 زبان شعر در نثر صوفیّه، صص ۹۹-۱۰۰
🌾 @sedanet | @shafieikadkani
🏙 s9.picofile.com/file/8320021718/Sh4k.jpg
🔅عرفان مفهومی است شناور و نسبی و ذاتِ مراتبِ تشکیک. در افراد مختلف و برای مخاطبان مختلف، سود و زیان های متفاوت دارد.
شک نیست که جنبه های انسانی آموزش های عارفانی از نوعی بایزید بسطامی و بوسعید میهنی و ابوالحسن خرقانی و مجموعۀ تصوف خراسان برای انسان معاصر ارزش های بسیار دارد: تعصب ها را کم می کند، انسان دوستی بدون قید و شرط را می ستاید و بر آتش انانیّتِ انسان آبی فرو می ریزد تا از شعله های ویران کنندۀ آن بکاهد. اینها جنبه های ارزشمند عرفان ایرانی است.
🔅اما عرفانی که اکنون غالباً در ایران در "محافل" و در "کتب" و "نشریات" عرضه می شود، عرفانی است که تبار ایرانی را تباه خواهد کرد و کوچک ترین جایی برای خِرَد واراده و جنبش باقی نخواهد گذاشت. مجموعۀ بی نهایتی است از بازی با الفاظ که عارفانش می توانند ناظر قتل عام هزاران جوان و پیر باشند و بعد هم بگویند: "تجلی ذات احدیت بود در مقام اسم قهار"!
و یا اگر تمام این مملکت ویران شود، خواهند گفت: "تعیّن اوّل بود که از مقام فیض قدسی به مقام فیض اقدس تنّزل کرد"!
🔅مزخرفاتی از این نوع عبارات که نسلهای پی در پی فرزندان این آب و خاک را خاکسترنشین کرد: عرفان شیخ محیی الدین ابن عربی و اتباع او، به روایت شارحان معاصر ما که می پندارند هرچه این زبان پیچیده تر شود عرفان عمیق تر می شود نمونه ای آشکار است که در آن هیچ جایی برای حضور انسان، جز در آینۀ "حضرات خمس" دیده نمی شود. در صورتی که تصوّف خراسان، یعنی تصوف ایران، سرشار است از اندیشیدن به انسان، همین انسانِ خاکیِ میان کوچه و بازار.
🔅چنین است که وقتی ابوسعید ابوالخیر آیۀ 2/24 قرآن را می خواند، که "بترسید از آتشی که هیزمش سنگ است و آدمی" ، می گوید: "چون سنگ و آدمی هر دو به نزدیک تو به یک نرخ است، دوزخ، به سنگ می تاب و این بیچارگان را مسوز!"
(اسرار التوحید)
✍️ محمدرضا #شفیعی_کدکنی
📚 زبان شعر در نثر صوفیّه، صص ۹۹-۱۰۰
🌾 @sedanet | @shafieikadkani
🏙 s9.picofile.com/file/8320021718/Sh4k.jpg
❄️ پاپ فرانسیس در کنفرانس تد
🔅پاپ فرانسیس این سخنان را در نطقی ویدئویی با عنوان «چرا تنها آیندهای که ارزشِ ساختن دارد آنی است که همگان را به حساب خواهد آورد!» ایراد کرد که در کنفرانس «تد۲۰۱۷» در ونکوور کانادا در شامگاه سه شنبه ۲۵ آوریل پخش شد.
🔅زمانی که با افراد بیمار، یا مهاجرانی که درجستجوی آیندهای روشن با سختیهای بسیار دست به گریبان هستند یا زندانیانی که کوهی از درد بر سینهشان سنگینی میکند، و یا کسانی که نمیتوانند کاری پیدا کنند، و بیشترشان هم جوان هستند، ملاقات میکنم یا به آنها گوش فرا میدهم، معمولا با این سوال مواجه میشوم: «چرا آنها و نه من؟» من، خودم، در خانوادهای مهاجر به دنیا آمدم؛ پدرم، پدر بزرگ و مادر بزرگم، مانند بسیاری از ایتالیاییهای دیگر، راهی آرژانتین شدند و به سرنوشت کسانی دچار شدند که با هیچ برجای ماندهاند.
🔅به راحتی ممکن بود من هم یکی از کسانی باشم که امروز «نادیده» گرفته میشوند. و به این دلیل است که همیشه در اعماق قلبم این سوال را از خود میپرسم: «چرا آنها و نه من؟» اول و مهمتر از همه، خوشحال میشوم اگر این نشست به ما کمک کند تا به یاد داشته باشیم که همه ما به یکدیگر نیاز داریم، هیچ یک از ما یک جزیره مستقل و خودمختار، و یک «من» جدا از سایرین نیست، و ما تنها با کنار هم ایستادن، و همه را در برگرفتن میتوانیم آینده را بسازیم. زیاد به این موضوع فکر نمیکنیم، اما همه چیز به هم مرتبط است، و ما باید سلامت روابطمان را بازیابی کنیم. حتی قضاوتی سخت در قبال برادر یا خواهرم که در سینه نهان داشتهام، زخمی گشاده که هیچ گاه التیام نیافته است، عداوتی که هیچ گاه بخشیده نشده است، کینهای که تنها به من آسیب خواهد رساند، همه جدلهایی هستند که در درونم با خود حمل میکنم،شعلهای سوزان در اعماق قلبم که باید خاموش شود پیش از آنکه گر بگیرد و چیزی جز تلی از خاکستر باقی نگذارد.
🔅امروزه، بسیاری از ما، به این باور رسیدهایم که دستیابی به آیندهای شاد غیر ممکن شده است. هرچند این نگرانیها باید بسیار جدی گرفته شوند، اما شکست ناپذیر نیستند. اگر در را به جهان بیرون نبندیم میتوانیم بر آنها چیره شویم. شادی تنها نتیجه هماهنگی میان همه و تک تک اجزا است. حتی دانش - و شما بهتر از من به آن آگاهی دارید - به درکی از واقعیت اشاره دارد که در آن هر جزئی در ارتباط و تعامل با سایرین است...
دانلود ویدئو کامل به همراه متن و زیرنویس👇
✨→ 3danet.ir/QzXjQ
🌾 @sedanet
🔅پاپ فرانسیس این سخنان را در نطقی ویدئویی با عنوان «چرا تنها آیندهای که ارزشِ ساختن دارد آنی است که همگان را به حساب خواهد آورد!» ایراد کرد که در کنفرانس «تد۲۰۱۷» در ونکوور کانادا در شامگاه سه شنبه ۲۵ آوریل پخش شد.
🔅زمانی که با افراد بیمار، یا مهاجرانی که درجستجوی آیندهای روشن با سختیهای بسیار دست به گریبان هستند یا زندانیانی که کوهی از درد بر سینهشان سنگینی میکند، و یا کسانی که نمیتوانند کاری پیدا کنند، و بیشترشان هم جوان هستند، ملاقات میکنم یا به آنها گوش فرا میدهم، معمولا با این سوال مواجه میشوم: «چرا آنها و نه من؟» من، خودم، در خانوادهای مهاجر به دنیا آمدم؛ پدرم، پدر بزرگ و مادر بزرگم، مانند بسیاری از ایتالیاییهای دیگر، راهی آرژانتین شدند و به سرنوشت کسانی دچار شدند که با هیچ برجای ماندهاند.
🔅به راحتی ممکن بود من هم یکی از کسانی باشم که امروز «نادیده» گرفته میشوند. و به این دلیل است که همیشه در اعماق قلبم این سوال را از خود میپرسم: «چرا آنها و نه من؟» اول و مهمتر از همه، خوشحال میشوم اگر این نشست به ما کمک کند تا به یاد داشته باشیم که همه ما به یکدیگر نیاز داریم، هیچ یک از ما یک جزیره مستقل و خودمختار، و یک «من» جدا از سایرین نیست، و ما تنها با کنار هم ایستادن، و همه را در برگرفتن میتوانیم آینده را بسازیم. زیاد به این موضوع فکر نمیکنیم، اما همه چیز به هم مرتبط است، و ما باید سلامت روابطمان را بازیابی کنیم. حتی قضاوتی سخت در قبال برادر یا خواهرم که در سینه نهان داشتهام، زخمی گشاده که هیچ گاه التیام نیافته است، عداوتی که هیچ گاه بخشیده نشده است، کینهای که تنها به من آسیب خواهد رساند، همه جدلهایی هستند که در درونم با خود حمل میکنم،شعلهای سوزان در اعماق قلبم که باید خاموش شود پیش از آنکه گر بگیرد و چیزی جز تلی از خاکستر باقی نگذارد.
🔅امروزه، بسیاری از ما، به این باور رسیدهایم که دستیابی به آیندهای شاد غیر ممکن شده است. هرچند این نگرانیها باید بسیار جدی گرفته شوند، اما شکست ناپذیر نیستند. اگر در را به جهان بیرون نبندیم میتوانیم بر آنها چیره شویم. شادی تنها نتیجه هماهنگی میان همه و تک تک اجزا است. حتی دانش - و شما بهتر از من به آن آگاهی دارید - به درکی از واقعیت اشاره دارد که در آن هر جزئی در ارتباط و تعامل با سایرین است...
دانلود ویدئو کامل به همراه متن و زیرنویس👇
✨→ 3danet.ir/QzXjQ
🌾 @sedanet
صدانت
پاپ فرانسیس در کنفرانس تد • صدانت
پاپ فرانسیس این سخنان را در نطقی ویدئویی با عنوان «چرا تنها آیندهای که ارزشِ ساختن دارد آنی است که همگان را به حساب خواهد آورد!» ایراد کرد که در کنفرانس «تد۲۰۱۷» در ونکوور کانادا در شامگاه سه شنبه ۲۵ آوریل پخش شد.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎥 سخنان پاپ فرانسیس در کنفرانس تد: «چرا تنها آیندهای که ارزشِ ساختن دارد آنی است که همگان را به حساب خواهد آورد!»
با زیرنویس فارسی
🌾 @sedanet
با زیرنویس فارسی
🌾 @sedanet
❄️ علی کریمی و صدای حقیقت
✍️ #محمدمهدی_اردبیلی
🔅تردیدی نیست که دشمنانِ حقیقت همواره به دنبال مرزبندیهای کاذب برای پوشاندن حقیقتاند. تمامیِ مرزبندیهای قومی، دینی، نژادی، زبانی و حتی طبقاتی، اگر بنا باشد یک طرف را عین حقیقت و خیر، و آن سوی دیگر را باطل و شرّ مطلق اعلام کنند، به نبردهای بیهودهای منجر میشوند که برای هیچکس سودی دربر نخواهد داشت، جز البته، دشمنان حقیقت. اساساً هیچ تفاوتی در آن نیست که این ذهنیت، در قالبِ قسمی «غیرسازی هویتبخش»، «ما» ایرانیان را در مقابل «آن» اعراب قرار دهد، یا مثلاً «ما» کُردها را دربرابر «آن» فارسها بنشاند. شاهد اصلی این مرزهای کاذب چیزی جز این نیست که دشمنانِ حقیقت، خود را در «هر دو سوی» مرز و در کنار هر یک از «ما» قرار میدهند. چیزی شبیه آنکه فلان مدیر فاسد دولتی، زمانی که خطرِ افشاگری را احساس میکند، بلافاصله کل ماجرا را به آن «بیگانگان» نسبت میدهد و از «هموطنان» میخواهد که «اتحاد» داشته باشند و به ضرر «مسئولانِ خودی» عمل نکنند، چرا که نتیجه به ضرر «همگان» خواهد بود.
🔅بر همین قیاس اما، یکی از مرزبندیهایی که جوهریت یافتنِ آن در بیش از نیمسدۀ اخیر باعث ایجاد مرزِ کاذب دیگری شده است، دوگانۀ استقلال و پرسپولیس است. استقلالیها و پرسپولیسیهای «دوآتشه»، چنان سخن میگویند که گویی خودشان، تیمشان، هوادارانشان، مربیانشان، مدیرانشان، و همرنگهایشان عینِ خیر و حقیقتاند و طرف مقابل اما، تیمش، هوادارانش، مربیانش، مدیرانش، و همرنگهایش عین شرّ و باطل است. این تصویر، که بازنماییکننده اوج دوگانهسازیِ کاذب است، در حقیقت چیزی نیست جز تمهیداتی برای نامرئیسازیِ مرزهای واقعیِ خیر و شرّ. … بدیهی است استقلالی یا پرسپولیسی بودنِ یک فرد، در قریب به اتفاقِ موارد رویدادی تصادفی است. شما امکان دارد که فقط به واسطۀ آشنایی و تاثیرپذیری از یک دوست در دوران کودکی طرفدار تیم دیگری شوید، همان گونه که امکان دارد وقتی چشم به جهان گشودید دینی دیگر، زبانی دیگر و یا حتی نژادِ دیگری داشته باشید.
🔅در این معنا، راه حقیقت اما، راهِ نفیِ این دوگانههای کاذب است. حقگویانِ تاریخ همواره درجهتِ درهمشکستنِ این مرزهای کاذب کوشیدند و تنها زمانی توفیق یافتند که بهجای ایستادن در یک سوی کاذب، «کل» یا به تعبیری دیگر «همگان» را مخاطب قرار دادند...
متن کامل👇
✨→ 3danet.ir/cP2wl
🌾 @Sedanet | @philosophicalhalt
✍️ #محمدمهدی_اردبیلی
🔅تردیدی نیست که دشمنانِ حقیقت همواره به دنبال مرزبندیهای کاذب برای پوشاندن حقیقتاند. تمامیِ مرزبندیهای قومی، دینی، نژادی، زبانی و حتی طبقاتی، اگر بنا باشد یک طرف را عین حقیقت و خیر، و آن سوی دیگر را باطل و شرّ مطلق اعلام کنند، به نبردهای بیهودهای منجر میشوند که برای هیچکس سودی دربر نخواهد داشت، جز البته، دشمنان حقیقت. اساساً هیچ تفاوتی در آن نیست که این ذهنیت، در قالبِ قسمی «غیرسازی هویتبخش»، «ما» ایرانیان را در مقابل «آن» اعراب قرار دهد، یا مثلاً «ما» کُردها را دربرابر «آن» فارسها بنشاند. شاهد اصلی این مرزهای کاذب چیزی جز این نیست که دشمنانِ حقیقت، خود را در «هر دو سوی» مرز و در کنار هر یک از «ما» قرار میدهند. چیزی شبیه آنکه فلان مدیر فاسد دولتی، زمانی که خطرِ افشاگری را احساس میکند، بلافاصله کل ماجرا را به آن «بیگانگان» نسبت میدهد و از «هموطنان» میخواهد که «اتحاد» داشته باشند و به ضرر «مسئولانِ خودی» عمل نکنند، چرا که نتیجه به ضرر «همگان» خواهد بود.
🔅بر همین قیاس اما، یکی از مرزبندیهایی که جوهریت یافتنِ آن در بیش از نیمسدۀ اخیر باعث ایجاد مرزِ کاذب دیگری شده است، دوگانۀ استقلال و پرسپولیس است. استقلالیها و پرسپولیسیهای «دوآتشه»، چنان سخن میگویند که گویی خودشان، تیمشان، هوادارانشان، مربیانشان، مدیرانشان، و همرنگهایشان عینِ خیر و حقیقتاند و طرف مقابل اما، تیمش، هوادارانش، مربیانش، مدیرانش، و همرنگهایش عین شرّ و باطل است. این تصویر، که بازنماییکننده اوج دوگانهسازیِ کاذب است، در حقیقت چیزی نیست جز تمهیداتی برای نامرئیسازیِ مرزهای واقعیِ خیر و شرّ. … بدیهی است استقلالی یا پرسپولیسی بودنِ یک فرد، در قریب به اتفاقِ موارد رویدادی تصادفی است. شما امکان دارد که فقط به واسطۀ آشنایی و تاثیرپذیری از یک دوست در دوران کودکی طرفدار تیم دیگری شوید، همان گونه که امکان دارد وقتی چشم به جهان گشودید دینی دیگر، زبانی دیگر و یا حتی نژادِ دیگری داشته باشید.
🔅در این معنا، راه حقیقت اما، راهِ نفیِ این دوگانههای کاذب است. حقگویانِ تاریخ همواره درجهتِ درهمشکستنِ این مرزهای کاذب کوشیدند و تنها زمانی توفیق یافتند که بهجای ایستادن در یک سوی کاذب، «کل» یا به تعبیری دیگر «همگان» را مخاطب قرار دادند...
متن کامل👇
✨→ 3danet.ir/cP2wl
🌾 @Sedanet | @philosophicalhalt
صدانت
علی کریمی و صدای حقیقت • صدانت
از این منظر، آنچه در گفتگوی دوشنبهشب علی کریمی در برنامۀ ۹۰ اهمیت دارد، این است که هر دو سوی این اختلاف کاذب، هم پرسپولیسیها و هم استقلالیها، صرفنظر از مخالفت یا موافقت رسمیِ هر دو باشگاه با اظهارات وی، از او حمایت کردند...
❄️ قضاوت با چه معیاری؟!
✍️ محمدرضا واعظ شهرستانی
🔅مناظرۀ تلوزیونی علی کریمی و محمدرضا ساکت (فیلم این مناظره)، دبیرکل کنونی فدراسیون فوتبال، در برنامۀ تلویزیونی نود در برگیرندۀ نکات بسیاری از منظر منطق و اخلاق بود. با توجه به انعکاس این مناظرۀ تلویزیونی در فضای مجازی و واکنش و موضعگیری افراد و شخصیتهای بسیار نسبت به آن، قصد دارم به نکتهای در این زمینه اشاره کنم.
🔅نویسنده بر این باور است که همدلی مردم با علی کریمی و پذیرش بیشتر حرفها و ادعاهای او نسبت به طرف مقابل، بیشتر ریشه در پیشینۀ ذهنی مردم از شخصیت علی کریمی به عنوان یک بازیکن بسیار محبوب، شجاع و مردمی در مقایسه با جناب ساکت به عنوان نمایندۀ یک نهاد صاحب قدرت و دولتی دارد؛ به عبارت دیگردو مؤلفۀ زیر در نوع قضاوت بینندگان تلوزیونی این برنامه بسیار تأثیرگذار بودند:
الف. محبوبیت علی کریمی؛
ب. منفور بودن مدیران دولتی در شرایط فعلی؛
🔅این در حالی است که مطابق با اصول اخلاقی و علم منطق، ملاک قضاوت میان دو فرد در یک مناظره باید نحوۀ استدلال کردن هر طرف و میزان پشتیبانی شواهد و مدارک ارائه شده از هر ادعا باشد؛ یعنی درست همان چیزی که نه در رویکرد علی کریمی در ایراد ادعاها و انتقاداتش از فدراسیون فوتبال مستتر بود و نه در پاسخهای محمدرضا ساکت.
🔅در حقیقت، در این مناظره، از یک سو، علی کریمی صرفا انتقادات خود را فارغ از ارائۀ مستندات و شواهد کافی ارائه میکرد ( و این درحالی بود که ادبیات و لحنِ گفتاریِ خاص علی کریمی نیز بر آشفتگی و غیر استدلالی بودن ادعاهایش افزوده بود) و از سوی دیگر محمدرضا ساکت، که برخلاف علی کریمی هم از قوۀ سخنوری بهتری برخوردار بود و هم به دانش مغالطه مسلط تر، با مهارت و چیرهدستی تمام ( و با آرامش قابل ستایش در یک مناظرۀ جنجالی!) سعی میکرد از تیررس موج حملات انتقادی علی کریمی بگریزد.
🔅نکتهای که در این یادداشت قصد دارم بر آن تأکید کنم آن است که معیاری که باید ملاک قضاوت میان دو طرف در یک مناظره باشد، یعنی همان رویکرد منطقی و مبتنی بر شواهد و مدارک کافی، غایب بزرگ این مناظره بود. در عوض، پیشینۀ ذهنی بینندگان این مناظره از هریک از دو طرف و بازخوردهای سیاسی و اقتصادی ناشی از عملکرد مدیران و مسئولین در چنین شرایطی، مؤلفۀ اصلی و تعیینکننده برای قضاوت بود.
🔅در حال حاضر جامعۀ ایرانی ما در شرایطی به سر میبرد که اخبار شنیده شده دربارۀ اختلاسهای نجومی و وجود رانتهای بسیار، ذهنیت عمومی جامعه را نگران، شگفت زده و بسیار بدبین کرده است، اما چنین واقعیتی نباید این نتیجه را به همراه داشته باشد که ما نیز با شنیدن هر ادعایی با مضمون نسبت دادن اختلاس و رانتخواری به فرد، افراد یا نهادها، به سرعت قانع شده و همدلانه و بدون استناد به شواهد و مدارک کافی بر طبل رسوایی آنها بکوبیم...
متن کامل👇
✨→ 3danet.ir/GYlon
🌾 @Sedanet | @rooyeshedigar
✍️ محمدرضا واعظ شهرستانی
🔅مناظرۀ تلوزیونی علی کریمی و محمدرضا ساکت (فیلم این مناظره)، دبیرکل کنونی فدراسیون فوتبال، در برنامۀ تلویزیونی نود در برگیرندۀ نکات بسیاری از منظر منطق و اخلاق بود. با توجه به انعکاس این مناظرۀ تلویزیونی در فضای مجازی و واکنش و موضعگیری افراد و شخصیتهای بسیار نسبت به آن، قصد دارم به نکتهای در این زمینه اشاره کنم.
🔅نویسنده بر این باور است که همدلی مردم با علی کریمی و پذیرش بیشتر حرفها و ادعاهای او نسبت به طرف مقابل، بیشتر ریشه در پیشینۀ ذهنی مردم از شخصیت علی کریمی به عنوان یک بازیکن بسیار محبوب، شجاع و مردمی در مقایسه با جناب ساکت به عنوان نمایندۀ یک نهاد صاحب قدرت و دولتی دارد؛ به عبارت دیگردو مؤلفۀ زیر در نوع قضاوت بینندگان تلوزیونی این برنامه بسیار تأثیرگذار بودند:
الف. محبوبیت علی کریمی؛
ب. منفور بودن مدیران دولتی در شرایط فعلی؛
🔅این در حالی است که مطابق با اصول اخلاقی و علم منطق، ملاک قضاوت میان دو فرد در یک مناظره باید نحوۀ استدلال کردن هر طرف و میزان پشتیبانی شواهد و مدارک ارائه شده از هر ادعا باشد؛ یعنی درست همان چیزی که نه در رویکرد علی کریمی در ایراد ادعاها و انتقاداتش از فدراسیون فوتبال مستتر بود و نه در پاسخهای محمدرضا ساکت.
🔅در حقیقت، در این مناظره، از یک سو، علی کریمی صرفا انتقادات خود را فارغ از ارائۀ مستندات و شواهد کافی ارائه میکرد ( و این درحالی بود که ادبیات و لحنِ گفتاریِ خاص علی کریمی نیز بر آشفتگی و غیر استدلالی بودن ادعاهایش افزوده بود) و از سوی دیگر محمدرضا ساکت، که برخلاف علی کریمی هم از قوۀ سخنوری بهتری برخوردار بود و هم به دانش مغالطه مسلط تر، با مهارت و چیرهدستی تمام ( و با آرامش قابل ستایش در یک مناظرۀ جنجالی!) سعی میکرد از تیررس موج حملات انتقادی علی کریمی بگریزد.
🔅نکتهای که در این یادداشت قصد دارم بر آن تأکید کنم آن است که معیاری که باید ملاک قضاوت میان دو طرف در یک مناظره باشد، یعنی همان رویکرد منطقی و مبتنی بر شواهد و مدارک کافی، غایب بزرگ این مناظره بود. در عوض، پیشینۀ ذهنی بینندگان این مناظره از هریک از دو طرف و بازخوردهای سیاسی و اقتصادی ناشی از عملکرد مدیران و مسئولین در چنین شرایطی، مؤلفۀ اصلی و تعیینکننده برای قضاوت بود.
🔅در حال حاضر جامعۀ ایرانی ما در شرایطی به سر میبرد که اخبار شنیده شده دربارۀ اختلاسهای نجومی و وجود رانتهای بسیار، ذهنیت عمومی جامعه را نگران، شگفت زده و بسیار بدبین کرده است، اما چنین واقعیتی نباید این نتیجه را به همراه داشته باشد که ما نیز با شنیدن هر ادعایی با مضمون نسبت دادن اختلاس و رانتخواری به فرد، افراد یا نهادها، به سرعت قانع شده و همدلانه و بدون استناد به شواهد و مدارک کافی بر طبل رسوایی آنها بکوبیم...
متن کامل👇
✨→ 3danet.ir/GYlon
🌾 @Sedanet | @rooyeshedigar
صدانت
قضاوت با چه معیاری؟! • صدانت
مناظرۀ تلوزیونی علی کریمی و محمدرضا ساکت، دبیرکل کنونی فدراسیون فوتبال، در برنامۀ تلویزیونی نود در برگیرندۀ نکات بسیاری از منظر منطق و اخلاق بود. با توجه به انعکاس این مناظرۀ تلویزیونی در فضای مجازی و واکنش و موضعگیری افراد و شخصیتهای بسیار نسبت به آن، قصد…
Audio
🎙 ما ايرانيان گمان مى کنيم از قوانين حاکم بر همه جوامع مستثنى هستيم
👤 #مصطفی_ملکیان
🌾 @Sedanet | @mostafamalekian
👤 #مصطفی_ملکیان
🌾 @Sedanet | @mostafamalekian
❄️ محمدرضا #شفیعی_کدکنی : محمود خوشنام پژوهشگر برجستۀ موسیقی عصر ما از آلمان به منزل ما تلفن زدند که اینجا میخواهیم مجلسی به شادی نود سالگی سایه برگزار کنیم اگر پیامی بفرستید بجاست .این چند بیت را همان لحظه سرودم:
🏮جانِ جهان
پرتو شعلۀ عصیان زمانی سایه
هرچه خوانند تو را برتر از آنی سایه
نیست امروز کسی عارف و زندیق بهم
تو درین ره همهجا ورد زبانی سایه
نوجوان بودی و شعرت همه آفاق گرفت
در نود سالگیات نیز همانی سایه
چشم بد دور ازین شعبده در کار هنر
آفتابی تو که در سایه نهانی سایه
از طلسمات غزل آنچه گشودند تو را
رهرو واقف این گنج روانی سایه
از دَد و دیو چه بیمت که بدین خاتم شعر
راستی را که سلیمان زمانی سایه
هر که یک لحظه تو را دید همه عمر خوش است
کیمیای دل هر پیر و جوانی سایه
کبریایی که به سلطانیِ فقر است تو را
فارغ از کوکبۀ کون و مکانی سایه
دورم از مجلسِ یاران که ندیمند تو را
همّتم لیک نه دور است و تو دانی سایه
خواست خوشنام پیامی پیِ بزم یاران
گم شدم دل که در آن سوی گمانی سایه
نیّت خیر مگردان و بیا جانب ما
که وطن را به سحر مژده رسانی سایه
لحظهای نیست که غافل شود از یاد تو دل
ای خوشا من که توام جان جهانی سایه
بیست و یکم بهمن ماه ۱۳۹۶ - تهران
* امروز شنبه پنجم اسفند ۹۶ برنامهای در بزرگداشت ۹۰ سالگی سایه در شهر بن(آلمان) برگزار میشود.
🌾 @sedanet | @bukharamag
🏙 s9.picofile.com/file/8320186500/say.jpg
🏮جانِ جهان
پرتو شعلۀ عصیان زمانی سایه
هرچه خوانند تو را برتر از آنی سایه
نیست امروز کسی عارف و زندیق بهم
تو درین ره همهجا ورد زبانی سایه
نوجوان بودی و شعرت همه آفاق گرفت
در نود سالگیات نیز همانی سایه
چشم بد دور ازین شعبده در کار هنر
آفتابی تو که در سایه نهانی سایه
از طلسمات غزل آنچه گشودند تو را
رهرو واقف این گنج روانی سایه
از دَد و دیو چه بیمت که بدین خاتم شعر
راستی را که سلیمان زمانی سایه
هر که یک لحظه تو را دید همه عمر خوش است
کیمیای دل هر پیر و جوانی سایه
کبریایی که به سلطانیِ فقر است تو را
فارغ از کوکبۀ کون و مکانی سایه
دورم از مجلسِ یاران که ندیمند تو را
همّتم لیک نه دور است و تو دانی سایه
خواست خوشنام پیامی پیِ بزم یاران
گم شدم دل که در آن سوی گمانی سایه
نیّت خیر مگردان و بیا جانب ما
که وطن را به سحر مژده رسانی سایه
لحظهای نیست که غافل شود از یاد تو دل
ای خوشا من که توام جان جهانی سایه
بیست و یکم بهمن ماه ۱۳۹۶ - تهران
* امروز شنبه پنجم اسفند ۹۶ برنامهای در بزرگداشت ۹۰ سالگی سایه در شهر بن(آلمان) برگزار میشود.
🌾 @sedanet | @bukharamag
🏙 s9.picofile.com/file/8320186500/say.jpg
❄️ خیلی از مردم بی حجابی را ناهنجاری و زشت نمی دانند در نتیجه شامل ادله امربه معروف و نهی از منکر نمی شود
✍️محمدعلی ایازی (نویسنده و قرآن پژوه) در گفتگو با خبرگزاری رضوی
🔅دو مسئله وجود دارد یکی بحث شرعی بودن حجاب است و یکی بحث الزام قانونی حجاب است. در بحث شرعی، کسی مخالف آن نیست و همه وجوب شرعی حجاب را قبول دارند و در آن تردیدی نیست؛ اما بحث در این است که آیا حکومت میتواند و حق دارد دخالت در این مسئله کند و افراد را مجبور به حجاب بکند. بهگونهای که اگر کسی این مسئله را رعایت نکرد، او را بهعنوان جرم، تلقی بکند و مجازات بکند یا خیر؟
🔅به نظر من اگر حجاب از حیث قانونی الزامی نداشته باشد، هیچ خدشهای به تصویر دینی آن وارد نمیشود. مگر در باب نماز یا واجبات دیگر هیچکس نمیگوید که این واجبات را از حیث قانونی، الزامی کنیم با اینکه در وجوب این مسائل، تردیدی نیست.
🔅استدلال { طرفداران اجباری بودن حجاب} از باب امربهمعروف و نهی از منکر بود و میگفتند یکی از مصادیق نهی از منکر، این است که جلوی کسانی که حجاب را رعایت نمیکنند باید گرفته شود. دلیل دیگری که داشتند این بود که بیحجابی ایجاد مفسده میکند؛ اما در مقابل این استدلال، عدهای میگفتند که موضوع امربهمعروف و نهی از منکر، در مورد حجاب صدق نمیکند. چون آنچه در قرآن آمده است، معروف و منکر است. به این معنا که آنچه در قرآن و روایت در مورد امربهمعروف و نهی از منکر داریم این است که معروف، آن چیزی است که مردم آن را به خوبی بشناسند ولو آن خوبی واجب هم نباشد. حرام هم همینطور است.
🔅خیلی چیزها هست که حرام است اما زشتی آن را همه جامعه میداند. مثلاً ظلم کردن، به ناموس دیگران تجاوز کردن و اموری از این قبیل، همه عقلا و مردم زشتی این اعمال را میشناسند. حتی اگر این زشتی حرام هم نباشد. مثلاً کسی در یکجایی سیگار میکشد و ته سیگار خود را بر روی زمین بیندازد و یا پوست میوه و اموری از این قبیل را بر روی زمین بریزد. ممکن است بگوییم این کارها حرام نیست اما در نظر مردم، این کار، کار زشتی است. درهرصورت، معیار منکر، چیزی است که عرف، آن زشتی را بشناسد.
🔅حال در بحث حجاب میگوییم، آیا همه مردم، وجوب حجاب را باور دارند و بیحجابی را بهعنوان یک ناهنجاری میشناسند؟ به نظر من، خیلی از مردم، بیحجابی را به عنوان یک ناهنجاری نمیشناسند. اتفاقاً بعضی از این رسانههای ما، گاهی خودشان برای اینکه مقاصد خودشان را پیش ببرند از همین خانمها برای مقاصد سیاسی مثل انتخابات و شرکت در راهپیماییها و ... استفاده میکنند. لذا معلوم میشود که خود صداوسیما هم بیحجابی را ناهنجاری نمیداند. پس مسئله بدحجابی جزء ناهنجاری نیست. لذا اگر در جامعهای، هنوز مردم به زشتی و منکر بودن بیحجابی، نرسیدهاند، امربهمعروف و نهی از منکر، مصداق ندارد و شامل این موضوع نمیشود.
🔅ما چنین دلیلی نداریم که اگر کسی حجابش را رعایت نکرد، میتوانیم از طریق مجازات کردن، او را مجبور به رعایت حجاب کنیم. ما چنین چیزی را در سیره پیغمبر صلیالله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام نداریم. بله در جانب مخالف این مسئله سیره وجود دارد ولی در جانب الزامی کردن حجاب، سیرهای نداریم.
🌾 @sedanet
🏙 s8.picofile.com/file/8320200668/ay2.jpg
✍️محمدعلی ایازی (نویسنده و قرآن پژوه) در گفتگو با خبرگزاری رضوی
🔅دو مسئله وجود دارد یکی بحث شرعی بودن حجاب است و یکی بحث الزام قانونی حجاب است. در بحث شرعی، کسی مخالف آن نیست و همه وجوب شرعی حجاب را قبول دارند و در آن تردیدی نیست؛ اما بحث در این است که آیا حکومت میتواند و حق دارد دخالت در این مسئله کند و افراد را مجبور به حجاب بکند. بهگونهای که اگر کسی این مسئله را رعایت نکرد، او را بهعنوان جرم، تلقی بکند و مجازات بکند یا خیر؟
🔅به نظر من اگر حجاب از حیث قانونی الزامی نداشته باشد، هیچ خدشهای به تصویر دینی آن وارد نمیشود. مگر در باب نماز یا واجبات دیگر هیچکس نمیگوید که این واجبات را از حیث قانونی، الزامی کنیم با اینکه در وجوب این مسائل، تردیدی نیست.
🔅استدلال { طرفداران اجباری بودن حجاب} از باب امربهمعروف و نهی از منکر بود و میگفتند یکی از مصادیق نهی از منکر، این است که جلوی کسانی که حجاب را رعایت نمیکنند باید گرفته شود. دلیل دیگری که داشتند این بود که بیحجابی ایجاد مفسده میکند؛ اما در مقابل این استدلال، عدهای میگفتند که موضوع امربهمعروف و نهی از منکر، در مورد حجاب صدق نمیکند. چون آنچه در قرآن آمده است، معروف و منکر است. به این معنا که آنچه در قرآن و روایت در مورد امربهمعروف و نهی از منکر داریم این است که معروف، آن چیزی است که مردم آن را به خوبی بشناسند ولو آن خوبی واجب هم نباشد. حرام هم همینطور است.
🔅خیلی چیزها هست که حرام است اما زشتی آن را همه جامعه میداند. مثلاً ظلم کردن، به ناموس دیگران تجاوز کردن و اموری از این قبیل، همه عقلا و مردم زشتی این اعمال را میشناسند. حتی اگر این زشتی حرام هم نباشد. مثلاً کسی در یکجایی سیگار میکشد و ته سیگار خود را بر روی زمین بیندازد و یا پوست میوه و اموری از این قبیل را بر روی زمین بریزد. ممکن است بگوییم این کارها حرام نیست اما در نظر مردم، این کار، کار زشتی است. درهرصورت، معیار منکر، چیزی است که عرف، آن زشتی را بشناسد.
🔅حال در بحث حجاب میگوییم، آیا همه مردم، وجوب حجاب را باور دارند و بیحجابی را بهعنوان یک ناهنجاری میشناسند؟ به نظر من، خیلی از مردم، بیحجابی را به عنوان یک ناهنجاری نمیشناسند. اتفاقاً بعضی از این رسانههای ما، گاهی خودشان برای اینکه مقاصد خودشان را پیش ببرند از همین خانمها برای مقاصد سیاسی مثل انتخابات و شرکت در راهپیماییها و ... استفاده میکنند. لذا معلوم میشود که خود صداوسیما هم بیحجابی را ناهنجاری نمیداند. پس مسئله بدحجابی جزء ناهنجاری نیست. لذا اگر در جامعهای، هنوز مردم به زشتی و منکر بودن بیحجابی، نرسیدهاند، امربهمعروف و نهی از منکر، مصداق ندارد و شامل این موضوع نمیشود.
🔅ما چنین دلیلی نداریم که اگر کسی حجابش را رعایت نکرد، میتوانیم از طریق مجازات کردن، او را مجبور به رعایت حجاب کنیم. ما چنین چیزی را در سیره پیغمبر صلیالله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام نداریم. بله در جانب مخالف این مسئله سیره وجود دارد ولی در جانب الزامی کردن حجاب، سیرهای نداریم.
🌾 @sedanet
🏙 s8.picofile.com/file/8320200668/ay2.jpg
❄️ روزنامهی شرق صفحهی اندیشهی امروز پنجم اسفندماه 1396 را به نوشتههایی در نقدِ عبدالحسین خسروپناه اختصاص داد:
ما و آسیابهای بادی فلسفی
نویسنده: #امیر_صائمی 👇
✨→ 3danet.ir/Q0uSb
سخن را چنین خوار مایه مدار
نویسنده: #سيدنصرالله_موسويان 👇
✨→ 3danet.ir/o8OBf
تهمت فیلسوفی
نویسنده: #کسری_پناهی 👇
✨→ 3danet.ir/JuroQ
شایان توجه است که چندی قبل #عبدالحسین_خسروپناه تعریضی به آثار #ابوالقاسم_فنائی داشتند که منجر به پرسش صدانت از دکتر فنائی و پاسخ ایشان شد👇
✨→ 3danet.ir/JVsn5
👤 صدانت آمادگی دارد پاسخهای آقای خسروپناه را در رابطه با یادداشتهای انتقادی فوق (در صورت تمایل) انتشار دهد.
ما و آسیابهای بادی فلسفی
نویسنده: #امیر_صائمی 👇
✨→ 3danet.ir/Q0uSb
سخن را چنین خوار مایه مدار
نویسنده: #سيدنصرالله_موسويان 👇
✨→ 3danet.ir/o8OBf
تهمت فیلسوفی
نویسنده: #کسری_پناهی 👇
✨→ 3danet.ir/JuroQ
شایان توجه است که چندی قبل #عبدالحسین_خسروپناه تعریضی به آثار #ابوالقاسم_فنائی داشتند که منجر به پرسش صدانت از دکتر فنائی و پاسخ ایشان شد👇
✨→ 3danet.ir/JVsn5
👤 صدانت آمادگی دارد پاسخهای آقای خسروپناه را در رابطه با یادداشتهای انتقادی فوق (در صورت تمایل) انتشار دهد.
❄️ ایران در آتش کینهها
✍️ #رضا_بابایی - ۹۶/۱۲/۵
🔅همه به جان هم افتادهایم. وصله و تهمتی نیست که به یکدیگر نچسبانده باشیم؛ از غربزده و بیبصیرت و سازشکار و خشونتگرا تا فتنهگر و منافق و خائن و جاسوس و داعشی و مزدور و عامل بیگانه. اینها مشتی از لقبهایی است که در دوسه دهۀ گذشته نثار هم کردهایم. صفتهایی مانند ترسو و اشرافیتگرا و لیبرال و سکولار بماند که داستانی دیگر دارد. قرآن میگوید به همدیگر لقبهای زشت ندهید(لا تَنَابَزُوا بِالألْقَاب) و ما اسلحۀ لقبسازی و برچسبزنی را روی رگبار گذاشتهایم.
🔅از صداوسیما توقعی نیست؛ تلگرام و فیسبوک چرا ستاد جنگ شده است؟ مگر خشونت زبانی کمتر از خشونت رفتاری است؟ چرا کسی زبان گفتوگو را به ما نمیآموزد؟ مردمی که میخواهند هر گرهی را با دندان باز کنند، شایستۀ حکومتی میشوند که همین گونه است. اگر درویش ما گاندیوار عمل نکند، از پلیس و مانند آن چه توقعی است؟ همین هفته، خطیب نماز جمعۀ تهران، خواستار برخورد قاطعانۀ نیروی انتظامی و دستگاه قضا با کسانی شده است که در گلستان هفتم تجمع کردهاند. وی چهار جمله دربارۀ اعتراض درویشان گفته است و مضمون هر چهار جمله، تأکید بر قلع و قمع است؛ نه تحلیلی، نه توصیهای، نه کوششی برای آرام کردن معترضان و نه هیچ اثری از نگاه و زبان پدرانه! روحانیان و خطبای جمعه، بهویژه آنان که مرز کهنسالی را رد کردهاند، میبایست زبانی نرمتر و مهربانتر به کار گیرند و حل هر مسئلهای را به نیروی انتظامی و نظامی حواله ندهند.
🔅نخبگان جامعه نیز بیش و پیش از نظریهپردازی و تحلیلگری، باید جامعه را آرام کنند و سپس روشهای مدنی را به مردم و بالادستیها بیاموزند. مردم باید بپذیرند که پیروزی تنها در رسیدن به نتیجه نیست؛ پیروزی پایدار، آموختن بهترین شیوهها برای رسیدن به نتیجه است. کیست دشمنتر از آن که میخواهد مردم را از روشهای مدنی و مسالمتجو ناامید کند؟ ناامیدی از اصلاح، مردم را یا به خانهها میفرستد یا به مسلخ خشم و کینه.
🔅از هامون تا ارس، مردمی زندگی میکنند که اعضای یک پیکرند؛ اگرچه در هیچ موضوع و مسئلهای همسان نیندیشند. ما اگر درد مشترک نداریم، سرنوشت یکسان که داریم. در دین و آیین و مذهب و سبک زندگی، اگر همسان نیستیم، درۀ سقوط یا قلۀ صعودمان که یکی است. از صدها هزار انسان ایرانی، یک نفر هم شاید نتوان یافت که بدخواه ایران و مردم آن باشد؛ اما ما چنان از هم گسیختهایم و در هر گوشهای آتش نزاع افروختهایم که گویی هیچ کس به مقصد نمیرسد مگر آنکه دیگری را از پای درآورد یا با خود همراه و همدل کند. ما آن روز قافیه را باختیم که زبان خشونت را برگزیدیم. سیهروزی ما از روزی شروع شد که رنگینکمان ایران را انکار کردیم. هر باوری و هر اندیشهای و هر روشی، بهانهای شد برای شمشیر کشیدن به روی یکدیگر.
🔅ندانستیم که باورها برای آن بود که دردی دوا کنند، نه آنکه خود دردی بیدرمان شوند و بهانهای برای منازعات بیپایان. درد انسان و درد ایران در دلها نیست که این همه درد و رنج بیهوده بر سر و روی همدیگر میریزیم. هیچ راهی برای ما نمانده است جز اینکه زبان همدیگر را بیاموزیم و در نیت خیر یکدیگر تردید نکنیم. اصلاحات از خانه و کوچه شروع میشود و سپس به حاکمان میرسد. باور کنیم که هیچ حکومتی بدتر از مردم خود نیست و هیچ مردمی بهتر از حاکمان خود نیستند.
🌾 @sedanet | @RezaBabaei43
🏙 s9.picofile.com/file/8320289292/bB_w_min.jpg
✍️ #رضا_بابایی - ۹۶/۱۲/۵
🔅همه به جان هم افتادهایم. وصله و تهمتی نیست که به یکدیگر نچسبانده باشیم؛ از غربزده و بیبصیرت و سازشکار و خشونتگرا تا فتنهگر و منافق و خائن و جاسوس و داعشی و مزدور و عامل بیگانه. اینها مشتی از لقبهایی است که در دوسه دهۀ گذشته نثار هم کردهایم. صفتهایی مانند ترسو و اشرافیتگرا و لیبرال و سکولار بماند که داستانی دیگر دارد. قرآن میگوید به همدیگر لقبهای زشت ندهید(لا تَنَابَزُوا بِالألْقَاب) و ما اسلحۀ لقبسازی و برچسبزنی را روی رگبار گذاشتهایم.
🔅از صداوسیما توقعی نیست؛ تلگرام و فیسبوک چرا ستاد جنگ شده است؟ مگر خشونت زبانی کمتر از خشونت رفتاری است؟ چرا کسی زبان گفتوگو را به ما نمیآموزد؟ مردمی که میخواهند هر گرهی را با دندان باز کنند، شایستۀ حکومتی میشوند که همین گونه است. اگر درویش ما گاندیوار عمل نکند، از پلیس و مانند آن چه توقعی است؟ همین هفته، خطیب نماز جمعۀ تهران، خواستار برخورد قاطعانۀ نیروی انتظامی و دستگاه قضا با کسانی شده است که در گلستان هفتم تجمع کردهاند. وی چهار جمله دربارۀ اعتراض درویشان گفته است و مضمون هر چهار جمله، تأکید بر قلع و قمع است؛ نه تحلیلی، نه توصیهای، نه کوششی برای آرام کردن معترضان و نه هیچ اثری از نگاه و زبان پدرانه! روحانیان و خطبای جمعه، بهویژه آنان که مرز کهنسالی را رد کردهاند، میبایست زبانی نرمتر و مهربانتر به کار گیرند و حل هر مسئلهای را به نیروی انتظامی و نظامی حواله ندهند.
🔅نخبگان جامعه نیز بیش و پیش از نظریهپردازی و تحلیلگری، باید جامعه را آرام کنند و سپس روشهای مدنی را به مردم و بالادستیها بیاموزند. مردم باید بپذیرند که پیروزی تنها در رسیدن به نتیجه نیست؛ پیروزی پایدار، آموختن بهترین شیوهها برای رسیدن به نتیجه است. کیست دشمنتر از آن که میخواهد مردم را از روشهای مدنی و مسالمتجو ناامید کند؟ ناامیدی از اصلاح، مردم را یا به خانهها میفرستد یا به مسلخ خشم و کینه.
🔅از هامون تا ارس، مردمی زندگی میکنند که اعضای یک پیکرند؛ اگرچه در هیچ موضوع و مسئلهای همسان نیندیشند. ما اگر درد مشترک نداریم، سرنوشت یکسان که داریم. در دین و آیین و مذهب و سبک زندگی، اگر همسان نیستیم، درۀ سقوط یا قلۀ صعودمان که یکی است. از صدها هزار انسان ایرانی، یک نفر هم شاید نتوان یافت که بدخواه ایران و مردم آن باشد؛ اما ما چنان از هم گسیختهایم و در هر گوشهای آتش نزاع افروختهایم که گویی هیچ کس به مقصد نمیرسد مگر آنکه دیگری را از پای درآورد یا با خود همراه و همدل کند. ما آن روز قافیه را باختیم که زبان خشونت را برگزیدیم. سیهروزی ما از روزی شروع شد که رنگینکمان ایران را انکار کردیم. هر باوری و هر اندیشهای و هر روشی، بهانهای شد برای شمشیر کشیدن به روی یکدیگر.
🔅ندانستیم که باورها برای آن بود که دردی دوا کنند، نه آنکه خود دردی بیدرمان شوند و بهانهای برای منازعات بیپایان. درد انسان و درد ایران در دلها نیست که این همه درد و رنج بیهوده بر سر و روی همدیگر میریزیم. هیچ راهی برای ما نمانده است جز اینکه زبان همدیگر را بیاموزیم و در نیت خیر یکدیگر تردید نکنیم. اصلاحات از خانه و کوچه شروع میشود و سپس به حاکمان میرسد. باور کنیم که هیچ حکومتی بدتر از مردم خود نیست و هیچ مردمی بهتر از حاکمان خود نیستند.
🌾 @sedanet | @RezaBabaei43
🏙 s9.picofile.com/file/8320289292/bB_w_min.jpg
❄️ شمارۀ ١٤٣ نشریۀ اطلاعات حکمت و معرفت
با عنوان فلسفه و شانس
عناوین:
♦️سخن دبیر: زندگی در سایۀ شانس/ علیرضا رضایت
♦️دفتر ماه
بخت اخلاقی/ گفتوگو با فیری كوشمن، ترجمه علیرضا رضایت
شانس بر مبنای نظام معنایی فرد تحلیل میشود/ گفتوگو با سیدجواد میری، هیأت تحریریه
تأملی درباره شانس/ ای. جی. كافمن، ترجمه زهره خرمایی
شانس نقشها و پیچیدگیها/ آلن هجك و كارل هوفر، ترجمه میترا سرحدی
درس اخلاقی بخت اخلاقی/ سوزان ولف، ترجمه نغمه پروان
شانس و مشیت الهی/ الهام صادقی
روانشناسی و فلسفه شانس/ دانكن پریچارد و متیو اسمیت، ترجمه اصغر افتخاری
تحلیلی از ریسكهای زندگی روزمره/ ریچارد ویلسون، ترجمه علی اخلاقی
بررسی دلایل نادرستی نظریههای شانس/ استیون هیلز، ترجمه علیرضا رضایت
♦️ادب و هنر
ادبیات و اخلاق از نظر فوكو/ مریم بختیاریان
سفرنامهای به آلمان در ماه اكتبر/ حیدر عیوضی
♦️اندیشه و نظر
الهیات و سیاست در اندیشه اسپینوزا/ گفتوگو با علی فردوسی، منوچهر دینپرست
تبیین در آمد به متافیزیك از ظهور و سقوط غرب/ مایكل یی، زیمرمن، انشاء الله رحمتی
تحلیل معنای حقیقت انسان نزد ابنسینا به روایت ژیلسون/ علی مخبر
♦️كتاب
ارزیابی تاریخ از منظر سیاست/ سید مسعود رضوی
نقد، گفتوگو و معرفی كتاب/ منیره پنجتنی
گفتوگویی میان هگل و فیلسوفان اسلامی/ گفتوگو با سید حمید طالب زاده
معرفی كتاب خارجی/ مرضیه سلیمانی
سایت اختصاصی: www.ettelaathekmatvamarefat.com
نشانی الکترونیک: ehvm86gmail.com
کانال تلگرام: @Doostanehekmatmarefat
🌾 @sedanet
🏙 s8.picofile.com/file/8320354900/E143.jpg
با عنوان فلسفه و شانس
عناوین:
♦️سخن دبیر: زندگی در سایۀ شانس/ علیرضا رضایت
♦️دفتر ماه
بخت اخلاقی/ گفتوگو با فیری كوشمن، ترجمه علیرضا رضایت
شانس بر مبنای نظام معنایی فرد تحلیل میشود/ گفتوگو با سیدجواد میری، هیأت تحریریه
تأملی درباره شانس/ ای. جی. كافمن، ترجمه زهره خرمایی
شانس نقشها و پیچیدگیها/ آلن هجك و كارل هوفر، ترجمه میترا سرحدی
درس اخلاقی بخت اخلاقی/ سوزان ولف، ترجمه نغمه پروان
شانس و مشیت الهی/ الهام صادقی
روانشناسی و فلسفه شانس/ دانكن پریچارد و متیو اسمیت، ترجمه اصغر افتخاری
تحلیلی از ریسكهای زندگی روزمره/ ریچارد ویلسون، ترجمه علی اخلاقی
بررسی دلایل نادرستی نظریههای شانس/ استیون هیلز، ترجمه علیرضا رضایت
♦️ادب و هنر
ادبیات و اخلاق از نظر فوكو/ مریم بختیاریان
سفرنامهای به آلمان در ماه اكتبر/ حیدر عیوضی
♦️اندیشه و نظر
الهیات و سیاست در اندیشه اسپینوزا/ گفتوگو با علی فردوسی، منوچهر دینپرست
تبیین در آمد به متافیزیك از ظهور و سقوط غرب/ مایكل یی، زیمرمن، انشاء الله رحمتی
تحلیل معنای حقیقت انسان نزد ابنسینا به روایت ژیلسون/ علی مخبر
♦️كتاب
ارزیابی تاریخ از منظر سیاست/ سید مسعود رضوی
نقد، گفتوگو و معرفی كتاب/ منیره پنجتنی
گفتوگویی میان هگل و فیلسوفان اسلامی/ گفتوگو با سید حمید طالب زاده
معرفی كتاب خارجی/ مرضیه سلیمانی
سایت اختصاصی: www.ettelaathekmatvamarefat.com
نشانی الکترونیک: ehvm86gmail.com
کانال تلگرام: @Doostanehekmatmarefat
🌾 @sedanet
🏙 s8.picofile.com/file/8320354900/E143.jpg