سرخط
9.36K subscribers
21.7K photos
16.7K videos
346 files
1.21K links
سرخط اخبار کارگران، معلمان، زنان، دانشجویان، اقوام و محیط زیست را پوشش می‌دهد.
سرخط، صدای جنبش حق تعیین سرنوشت است، آوای انسان دی ماه، فریاد مردم آبان.

ارتباط با ادمین :
@Sarkhatist

اینستاگرامِ سرخط: Sarkhatism
آدرس ایمیل: sarkhatism@gmail.com
Download Telegram
🔴 چپاول میلیاردی ۱۰هزار کارگر در هلدینگ میدکو

ارسالی از یاران #همراه_سرخط
یکی از شرکت‌های تابعه‌ی میدکوی عظیم شرکتی است به نام «تامین آتیه میدکو» (تامیدکو) که خود شامل شش شرکت تحت تملک است. در واقع میدکو و شرکت‌های تحت تملک نام مستعار یکی از بنیان‌های سرمایه‌داری حاکم بر ایران است که تقریبا در تمامی حوزه‌ها حضور دارد. شرکت تامین آتیه‌ی میدکو با ادعای تامین آتیه‌ی ۱۰هزار نیروی کار شاغل در این شرکت، که در ادبیات صاحبان سرمایه «سرمایه‌ی انسانی» نامیده می‌شوند، تاسیس شده و آغاز به کار کرده است. تامین آتیه یعنی تامین زندگی کارگران و کارکنان شرکت در آینده و به ویژه در دوران بازنشستگی.
با وجود این تبلیغات گوش‌خراش، شرکت تامین آتیه‌ی میدکو نیز، مانند بسیاری از شرکت‌های تامین آتیه‌ی دیگر و صندوق‌های بازنشستگی، در واقع ابزاری است برای این‌که میلیاردرهای مالک شرکت میدکو بیشتر از گذشته جیب کارگران را خالی کنند و به عناوین مختلف از حقوق آنان کسر کنند و به ثروت مالکان و صاحبان سرمایه بیافزایند. تجربه‌ی زیسته و تاریخی طبقه‌ی کارگر، نه فقط در ایران بلکه در تمامی جهان این است که هرگاه صاحب سرمایه‌ای ادعا کرد به فکر خیر و آینده‌ی کارگران است باید دانست دارد زمینه‌ی غارت و استثمار بیشتر را فراهم می‌کند و این در مورد مالکان امپراطوری میدکو کاملا مصداق دارد.
🔺 به گزارش یکی از یاران #همراه_سرخط: «سال‌های زیادی حق شیفت تعطیلی‌های رسمی و اضافه‌کاری‌ها را به کارگرانی که دارای سوابق کاری مختلفی هستند پرداخت نکردند. وقتی هم کارگران اعتراض خود را به اداره‌ی کار رسانند، اداره‌ی کار در جواب اعتراض کارگران اعلام کرد که شرکت میدکو آیین‌نامه‌ی خاص خودش را دارد و به ما مربوط نیست و قدرت دخالت در این شرکت را نداریم.

متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
http://tinyurl.com/2s3zdht4
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#میدکو
#تامیدکو
@sarkhatism
🔴 استخراج شیره‌ی جان نیروی کار در شهر کتاب هفت حوض

پس از انتشار روایتی از تجربه‌ی استثمار در شهر کتاب مرکزی تهران، هچون دیگر بنگاه‌های تجاری «فرهنگی»، عده‌ای از کارکنان سابق و فعلی «خانواده»‌ی شهر کتاب در بخش کامنت‌ها به انکار بهرهکشی ظالمانه این بنگاه از نیروی کار خود مشغول شدند. اما همزمان هستند وجدان‌های بیداری که صدا به صدا هم‌سرنوشتانشان می‌افزایند و تجارب خود را به اشتراک می‌گذارند. در ادامه روایت یکی دیگر از یارانمان را از استثمار در شعبه‌ی هفت حوض شهر کتاب می‌خوانیم. تجربه‌ای از یک بیگاری «فرهنگی» که عده‌ای بادمجان دور قاب‌چین‌ کارفرما و یا راضی و مسرور از استثمار، یقیه می‌درانند که آن را بهترین تجربه‌ی زندگی‌شان معرفی کنند. عده‌ای مجبور هستند برای بدست آوردن حداقل‌های زیست، با ظالمانه‌ترین و غیرانسانی‌ترین شرایط کار نیز بسازند، چرا که بدون قدرت جمعی امکان مقابله با کارفرما و مبادی قانونی حامی‌اش را ندارند. این «عادی» نیست و تنها کسانی که از تداوم شکل کنونی روابط کار سود می‌برند، می‌توانند آن را عادی جلوه دهند. البته ما هم معقدیم که با اندکی شدت و حدت «همه جا همین است» و به همین دلیل تلاش می‌کنیم روایاتی از انواع محیط‌های کار به اشتراک بگذاریم تا پیوندهای نیروی کار بیش از پیش مشخص شود، اما از یاد نمی‌بریم که قدرت جمعی نیروی کار می‌تواند کاری کند که دیگر همین نباشد.

▪️«تجربه تلخ من برمیگرده برای سال ۱۴۰۰ و شهر کتاب هفت حوض...
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
http://tinyurl.com/2pvx45nd
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#شهر_کتاب
#شهر_کتاب_هفت_حوض
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 استثمار در کافه نزدیک کتاب
#تجارب_استثمار

در مجموعه تجارب استثماری که برای ما ارسال شده است، در کنار کتابفروشی‌های بزرگ زنجیره‌ای نظیر بوک‌لند و شهر کتاب، بسیاری از روایت‌های استثمار درون کافه‌های خوش‌رنگ و لعابی مثل سام‌کافه و کافه لمیز و .. می‌گذرد که بر روی گرده‌ی کارگران، برای مشتریان وفادارشان در حال سرو قهوه هستند. روایت استثمار اخیر، ترکیبی متعالی از هردو مکان تا کنون پرتکرار استثمارکننده است: #کافه_نزدیک_کتاب. کافه‌کتابی در مرکز شهر در خیابان کریم‌خان به مدیریت فرهاد دولت‌آبادی، فرزند خلف محمود دولت‌آبادی؛ نویسنده‌ای که قاسم سلیمانی را «فرزند شایسته ایران» دانست و به سوگ او نشست. و پسر نیز در ماه‌های پسا سرکوب قیام ژینا، همدست با سرکوبگران، از دادن خدمات به زنان بی‌حجاب معذور بود.

کافه نزدیک کتاب نیز همچون همتایان دیگرش، کارگران داخل سالن را ساعت‌ها سرپا نگه می‌دارد و به آنان اجازه‌ی نشستن نمی‌‌دهد، مبادا ثانیه‌ای درخواست ارباب رجوع‌ها دیر شود و به مذاق مشتریان فرهنگی کتاب‌دوست‌‌شان خوش نیاید. یکی از ویژگی‌های مشترک تمامی این اماکن فرهنگی که به بهرهکشی نیروهای کار مشغول‌اند، قرار دادن آن‌ها در پوشش یک عضوی از خانواده است. خانواده‌ای که فداکاری در آن حرف اول را می‌زند و البته مهم هم نیست سود حاصل از این فداکاری، در جیب چه کسی می‌رود. کافه نزدیک کتاب هم در یکی از پست‌هایش در صفحه اینستاگرام، کارکنان را اعضای خانواده کافه نزدیک می‌داند که به محل کارشان همچون خانه، حس تعلق دارند. حس تعلقی که قرار است خودش را در راضی‌بودن کارگران به دستمزد و حقوق پایین، بیمه نشدن و مبتلا‌شدن به هزار جور مشکل کمر و پا در اثر مدام سرپابودن نشان دهد. یکی از رنج‌های استثمار در مکان‌های این چنینی این است که «کالا» را در زرورق « فرهنگ» پیچیده و به بازار عرضه می‌کنند، از این رو گهگاه برای خود کارکنان نیز شوکه‌کننده و غیرقابل باور است که در یک محیط به ظاهر فرهنگی، درگیر چنین روابط سلطه‌گرایانه و بهره‌کشانه‌ای شده‌اند.
این روایت استثمار یکی از کارکنان کافه نزدیک کتاب است:

«بیشتر کافه‌های تهران بر پایه بهرهکشی از کارکنان بنا شدن و همینطور هم هر روز چاق‌تر و سودآورتر می‌شن. من سال ۹۷ چند ماه تو کافه‌ای تو مرکز شهر کار می‌کردم با حقوق ساعت ۱۲ تومان (تازه حقوق من بیشتر از خیلی از کارکنان اون کافه بود. حقوق‌ها از ساعتی ۷-۸ تومان شروع می‌شد).

حتا بیمه هم نشده بودم و خیلی از بچه‌های کافه بیمه نبودن. ما حتا نمی‌دونستیم که می‌تونیم درخواست بیمه بدیم و هیچ کس هم اینو بهمون اعلام نکرده بود. وقتی که خواستم از کار کافه دست بکشم فهمیدم که باید بیمه می‌شدم و وقتی به حسابدار گفتم که باید ما رو در جریان شرایط بیمه شدن قرار می‌داده گفت که خودمون باید بهش فکر می‌کردیم. کافه‌ها و رستوران‌های شیک و فانتزی که محل معاشرت شبه انتلکت‌ها و ادیبان و روشنفکرهای مرکزنشینه بیشتر به همین شکل اداره می‌شدن.

از وضعیت الان بی‌خبرم اما اون وقت به واسطه کارم با آدم‌های زیادی که تو کافه‌ها کار می‌کردن حرف می‌زدم تا شرایط مالی و کاری رو مقایسه کنم. بچه‌ها تو این کافه‌ها ساعت‌ها سر پا بودن و مشکلاتی مثل پادرد و کمردرد پیدا می‌کردن تا حداقل حقوق رو بگیرن.
تو بعضی کافه‌ها کارفرما اجازه نشستن به بچه‌های سالن رو نمی‌داد. حتا زمانی که مشتری نبود سالن کارها باید ایستاده و آماده به خدمت می‌بودن.

این رو هم در نظر بگیرید که شما وقتی به این درآمد ناچیز نیاز داری پا روی حقوق خودت می‌ذاری تا بتونی خرج روزانه‌ت رو دربیاری و همینطور ممکنه از حق بیمه‌ت بگذری و این چیزیه که کارفرما نهایت سود رو ازش می‌بره.

درضمن حقوق اندک ما همیشه دیر واریز می‌شد. بچه‌ها می‌گفتن حقوق ما هر چقدر بیشتر دست کارفرما بمونه سود بیشتری ازش می‌بره. من هر ما باید چندین بار با حسابدار و مدیر و ... تماس می‌گرفتم و شرایطم رو توضیح می‌دادم تا حقوقم پرداخت بشه. شاید خیلی عجیب به نظر نرسه اما برای کسی که داشت با درآمد ۷۰۰-۸۰۰ تومان در تهران زندگی می‌کرد و اجاره خونه و ... می‌داد، عقب افتادن پرداخت حقوق می‌تونست به معنی فلج شدن زندگی باشه».

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#کافه_نزدیک‌_کتاب

@sarkhatism
🔴 در بیمارستان‌ها چه بر سر رزیدنت‌ها می‌آید؟
روایات ارسالی از یاران #همراه_سرخط

احتمالا خبرخودکشی ۱۶ رزیدنت یا دستیار پزشکی طی ۱۰ ماه اخیر را شنیده‌اید. چندی پیش به دنبال خودکشی سه رزیدنت در یک هفته، تحلیلی کوتاه از رابطه‌ی استثمار و خودکشی منتشر کردیم و نوشتیم چگونه سرمایه به منظور حداکثر ارزش‌افزایی، کارگر را به لاشه‌ی زمان تبدیل کرده و تحت لوای سرعت و شتاب‌زدگی منطق سود، او را به جان کندن و در نهایت به انتحار وامی‌دارد. حالا روایت‌هایی از رزیدنت‌ها به دستمان رسیده است که به بیمارستان یا مرکز خاصی اشاره ندارند، اما شدت استیلای منطق سرمایه در نظام سلامت کشور را عیان می‌سازند. حجم سنگین کار، کمبود نیرو، ساعات کاری بالا، دستمزدهای پایین و جریمه‌های سنگین در صورت انصراف، از برخی از دستیاران پزشکی مرده‌هایی متحرک ساخته که روبروی خود نه راه پس می‌بینند و نه راه پیش. آنانی که حجم قابل توجهی از کار کادر درمان را بر دوش دارند، اما عایدی‌شان کفاف حداقل‌های زندگی را هم نمی‌دهد. در مورد وضعیت سلامتی رزیدنت‌های در حال تحصیل در دانشگاه‌های علوم‌پزشکی کشور، مطالعه‌ای در سال ۱۴۰۰ صورت گرفته که نشان می‌دهد که ۲۳ درصد از دستیاران پزشکی دارای افسردگی شدید تا بسیار شدید بوده‌اند، حدود ۲۵ درصد از افراد اضطراب شدید تا بسیار شدید و نزدیک به ۳۴ درصد از آنها استرس شدید تا بسیار شدید داشته‌اند. از سوی دیگر شانه خالی کردن دولت از وظایف خود که در کمبود امکانات پزشکی بیمارستان‌های دولتی و خصوصی‌سازی‌های گسترده‌ در عرصه‌ی درمان نمود پیدا می‌کند، بر حجم کاری آنان افزوده است و باعث می‌شود نتوانند علی رغم میل خود در همه‌ی موارد خدمات مناسبی به بیمار ارائه دهند. آنچه در ادامه می‌خوانید، تنها گوشه‌ای از رنجی است که دستیاران پزشکی بیمارستان‌ها متحمل می‌شوند و شاید بتواند پاسخی عینی به اوج‌گیری نرخ خودکشی یا به بیان بهتر «قتل» آنان بدهد...

متن کامل را اینجا بخوانید:
http://tinyurl.com/yc82cech

#تجارب_استثمار
#رزیدنت
#دستیاران_پزشکی
#استثمار
#بهره‌کشی

@sarkhatism
🔴 استثمار در موسسه‌ی زبان سفیر

مدتی است که در «سرخط» #تجارب_استثمار کارگران توسط صاحبان سرمایه‌ی کلان یا خرد را منتشر می‌کنیم. تمامی این روایات را یاران #همراه_سرخط ارسال می‌کنند.

با انتشار هر روایت، افراد بیشتری این شجاعت را پیدا می‌کنند که تجربه‌ی خود از استثمار را عمومی کنند‌.  در غالب موارد هم افرادی هستند که چه به فرمان صاحب سرمایه، چه داوطلبانه و «آتش‌به‌اختیار» به «سرخط» و یاران همراه این جمع انگ دروغ‌گویی و اتهام‌پراکنی می‌زنند.
ما نه تنها از این حملات متعجب نمی‌شویم، بلکه آن را بخشی از کارکرد روابط مبتنی بر سرمایه می‌بینیم که چنان در جامعه نهادینه و بدیهی شده که جمع‌های دوستانه هم برای نگه‌داری و دفاع از محافل و پاتوق‌های خود، این روابط مبتنی بر استثمار فرودست را لازمه‌ی بقای سرمایه است را نادیده گرفته یا توجیه می‌کنند.

روایت امروز از موسسه‌ی زبان «سفیر» به دست ما رسیده.
این موسسه بیش از بیست سال است که در حوزه‌ی آموزش زبان فعال است و در حال حاضر در سراسر کشور بیش از ۸۰ واحد دارد. بنیانگذار این مجموعه «سعید صیاد‌چمنی»، مدرس زبان و البته کارآفرین است.
«مرکز کارآفرینی دانشگاه صنعتی شریف» موسسه‌ی سفیر را به عنوان یکی از پیشگامان صنعت آموزش زبان در ایران معرفی کرده و کتاب «کارآفرینی به شیوه‌ی سعید صیادچمنی» توسط این مرکز چاپ شده است.
صیادچمنی در مصاحبه‌ای که در سایت «آپارات» منتشر شده، می‌گوید «موفقیت امری جمعی است، نه فردی». به نظر می‌رسد برای این کارآفرین نمونه، جمله‌ی بالا به این معنی است که جمعی متشکل از معلم و کارمند دفتری و کارگر ساده در خدمت موفقیت فردی ایشان باشند. او در ادامه، یکی از شروط این موفقیت را «صداقت» و «اعتماد» می‌داند. این جملات، این «خانواده‌» جلوه دادن یک واحد اقتصادی، برایتان آشنا نیست؟
دو روایت از موسسه‌ی زبان سفیر...

متن کامل را اینجا بخوانید:
http://tinyurl.com/yehp4w2t
#موسسه_زبان_سفیر
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 باز هم روایت استثماری دیگر از کتابفروشی‌ها؛ این بار بوک‌لند گرگان
#تجارب_استثمار

از ابتدای کلیدخوردن پروژه‌ی «تجارب استثمار»، یکی از مکان‌ها و پایه‌های ثابتی که برایمان ارسال شده و در آن نیروی کار درحال استثمارشدن بوده است، کافه‌ها و کتابفروشی‌ها بوده‌اند. این توالی و تکرار، حتما نه اتفاقی است و نه تصادفی. مکان‌هایی که در ظاهر امر در قالب یک کار یا پاتوق فرهنگی در حال بهرهکشی و استثمار نیروی کارند و چون کالایی که به مردم می‌فروشند «کتاب» و «تمایز» است، لابد چندان اشکالی ندارد اگر نیروی کار با ساعتی ۱۸هزار تومن کار کند. بالاخره هرکسی باید سهمش را در اعتلای فرهنگ مملکت ایفا کند: کارگر، کار می‌کند و حقوق نمی‌گیرد. کارفرمای به ظاهر فرهنگی، کار نمی‌کند و سود می‌برد.

روایت امروز نیز از بوک‌لند(سرزمین کتاب) گرگان است. این بوک‌لند اگرچه شعبه‌ای از بوک‌لندی که پیش‌تر ذکر شر استثمارش بود نیست، اما در استثمار نیروی کار در حال رقابت با هم‌نام خویش است. فروشگاهی که تأکید می‌کند همه‌روزه، حتی جمعه‌ها و روزهای تعطیل نیز باز است. و البته احتمالا کمتر کسی از خود می‌پرسید این بازبودن همیشگی که بعنوان امتیاز به خریداران عرضه می‌شود، بر دوش کدام نیروی کارِ محروم از مرخصی ممکن شده است. روایت یکی از یاران #همراه_سرخط از وضعیت استثمار در بوک‌لند گرگان را باهم بخوانیم:

«من بوک‌لند گرگان کار کردم.
بدون هیچ روز مرخصی. در طول سال حتی ۲۹ اسفند یا حتی ۱ فروردین، عاشورا، تاسوعا و ... کل روزهای سال باید می‌رفتیم سر کار.
۷ ساعت در روز. ماهی ۳۵۰۰ !! یعنی ساعتی ۱۸ هزار تومن.
که تازه اضافه‌کاری‌ها رو نصف می‌کرد می‌داد!!
بدون بیمه
با رئیس بددهن بی‌فرهنگ
مجبورمون کردند قراردادی رو امضا کنیم که توش نوشته بود : «هفته ای ۳ یا ۴ روز در هفته با روزی ۴ ساعت و با حقوق ماهی ۴۵۰۰ کار می‌کنیم».
در صورتی که هفته‌ای ۷ روز، روزی ۷ ساعت با حقوق ماهی ۳۵۰۰ کار می‌کردیم، بدون هیچ مرخصی در طول سال و بدون بیمه».

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#سرزمین_کتاب_گرگان
#بوک‌لند_گرگان

@sarkhatism
🔴 استثمار معلمان در مدارس غیردولتی «آرام» سنندج
ارسالی از یاران #همراه_سرخط

در سال‌ها اخیر به واسطه‌ی مبارزات مداوم معلمان رسمی آموزش و پرورش، در مورد مشکلات و مسائل آنان تاحدودی شنیده‌ایم، اما کمتر از مصائب معلمان شاغل در مدارس غیردولتی صحبت شده است. معلمانی که از حداقل امنیت و ثبات شغلی بی‌بهره‌اند و هر لحظه از اخراج و عدم تمدید قرارداد می‌هراسند، در بسیاری از موارد حداقل دستمزذ قانون کار را هم دریافت نمی‌کنند و همان حقوق‌ها را هم با تاخیر فراوان می‌گیرند و در عین حال مجبورند به اوامر کارآفرینان مدرسه‌دار که در وظایفشان نمی‌گنجد هم گردن بنهند. برای صاحبان این مدارس غیردولتی، مدرسه نه محل علم‌آموزی و علم‌اندوزی، بلکه صرفا بنگاهی تجاری است که باید هرچه بیشتر «سود» بدهد. تشدید سیاست‌های تجاری‌سازی آموزش، کیفیت مدارس دولتی را کم و کمتر کرده (افت شدید معدل امتحانات نهایی خرداد امسال یکی از نمودهای آن است) و زمینه‌ی رشد قارچ‌گونه‌ی مدارس غیرانتفاعی را فراهم کرده است. والدینی نگران با وجود مشکلات اقتصادیشان، شهریه‌های هنگفت مدارس غیردولتی را تامین می‌کنند که فرزندشان از کیفیت آموزشی بیشتری برخوردار باشد، اما بعضا خود آنان نیز نمی‌دانند اکثر آن شهریه‌ها به جیب صاحبان مدراس می‌رود و صرفا سرریزی از آن پول عاید معلمانش می‌شود. آنچه در ادامه می‌خوانیم، تجربه‌ی استثمار یکی از یارانمان در مدارس غیردولتی «آرام» سنندج است. یکی از مدارس «خوش‌نام» این شهر که شامل دبیرستان‌های پسرانه و دخترانه‌ی متوسطه اول آرام، پیش دبستانی و دبستان پسرانه آرام و دخترانه‌ی آرامدخت می‌شود و مرکز زبان‌های خارجی دخترانه و پسرانه آرام نیز از زیرمجموعه‌های آن است. مجموعه‌ای که با تصاحب دسترج کار معلمانش خشت روی خشت گذاشته و خود را گسترش داده، اما حتی از پرداخت حداقل دستمزد قانون کار و بیمه‌ی آنان هم طفره می‌رود...

متن کامل را اینجا بخوانید:
http://tinyurl.com/5cudm92m
#تجارب_استثمار
#مدرسه_آرام_سنندج
#مدارس_غیرانتفاعی
#بهره‌کشی
#استثمار
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 چند هفته پیش، در قالب #تجارب_استثمار، روایت بهرهکشی در «شهر‌کتاب مرکزی» را منتشر کردیم که از طرف یکی از کارگران سابق این مجموعه به دستمان رسیده بود. از کلمه‌ی «کارگر» به عمد استفاده می‌کنیم تا هم با قبح برساخته‌ی طبقاتی این کلمه مقابله کرده باشیم، و هم نشان دهیم بر این باوریم که تنها امکان رهایی اتحاد این طبقه در مسیر مبارزه‌ی طبقاتی است.

بعد از انتشار روایت اول، بسیاری ما را به دروغ‌گویی، کلی‌انگاری و تعمیم تجربه‌ی شخصی یک نفر برای بدنام کردن صاحبان «شریف» این مجموعه متهم کردند. اما در عین حال، روایت‌های دیگری نیز به دستمان رسید که بر بهرهکشی افسارگسیخته در این مجموعه صحه می‌گذاشت.

روایت دوم را با هم می‌خوانیم:

(پیغام من) در ارتباط با روایت اول از این مجموعه است.
در ابتدا باید عرض کنم دقیقا آنچه که بیان شد کاملا صحت دارد.
متاسفانه اقتصاد سیاسی مبتنی بر سرمایه به گونه‌ای بر زیست انسان‌ها رخت پهن کرده که  انسان را به شکلی موجود بی‌اراده تبدیل کرده و برای حفظ منافع شخصی در برابر اربابان سرمایه خوش‌رقصی می‌کنند و یا ترسی که محصول سال‌ها استثمار، سرکوب و تحقیر است آنها را به سکوت وا می‌دارد.
آنچه که مشاهده کردم در این سال‌ها اعضای پرسنل قدیم و جدید این مجموعه به اشکال مختلف از سرکوب و تحقیری که بر آنان وارد می‌شد و در کل تحت استثمار شدیدی که قرار می‌گرفتند  لب به شکایت می‌گشودند  و در جمع‌های دوستانه در این باب درددل می‌کردند. اما متاسفانه همین بزرگواران در برابر روایت اول به شکلی واکنش دادند که گویی در یک فضای کاملا مطلوب در حال کار هستند. البته این شکل از واکنش‌ها را ما در برابر دیگر روایت‌ها با محتوای دیگر دیدیم که به آن قربانی‌نکوهی می‌گوییم.
و روایت‌ها را به سخره می‌گیریم.
در شهر کتاب مرکزی از اشکال مختلف سرکوب برای حفظ نظم موجود استفاده می‌کردند. به طور مثال ایجاد فضای رقابتی که تبدیل به تخریب و جاسوسی و بهتر بگویم زیرآب‌زنی می‌شود و برخی اعضای پرسنل گزارش همکار را برای موارد مختلف به مدیران مجموعه می‌داد و آن پرسنل عزیزکرده‌ی مدیران می‌شد و دیگری مورد توبیخ و جریمه و حتی کار به اخراج او کشیده می‌شد. علاوه بر این مورد کارهای سنگین بخصوص در دوران انبارگردانی و همچنین نزدیک شدن به شروع سال تحصیلی و افزایش کار سبب می شد که اکثر کارکنان این مجموعه از درد بدن بخصوص در قسمت کمر و دست و پا شاکی بودند و حجم وسیعی از کار سنگین به آنها محول می‌شد و سختی کار به انها پرداخت نمی‌شد یا اگر قرار به پرداخت بود میزانی نبود که رضایت پرسنل رو جلب کند. حتی در گپ‌وگفت‌های دوستانه بارها کارکنان این مجموعه به این نکته اشاره می‌کردند که ما دقیقا کارگریم و چرا برای استخدام مصاحبه و رزومه کاری با مدرک تحصیلی خاص لازم است؟! در مجموع نکات زیادی در این مجموعه‌ای که ظاهری فرهنگی اما درونی سیاه و کثیف در عرصه اقتصاد سیاسی دارد وجود دارد و ما اشکال مختلف استثمار را در آن می‌بینیم از عدم پرداختی مناسب برای سختی کار و اضافه‌حقوق بگیر تا کسر سه‌برابری برای تاخیر سرکار و ادبیات تحقیرآمیز مدیران و میزان حقوق به شدت پایین و این محتوای استثمار در این مجموعه ی به ظاهر فرهنگی آن‌قدر وسعت دارد که می‌توان در قالب روایت‌های مختلف بیان کرد .
امیدوارم که این روایت شجاعت را در بین پرسنل قدیمی و جدید شهر کتاب مرکزی تقویت کند و سبب شود که آنها نیز روایت استثمار خودشان‌ را بیان کنند.

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#شهر_کتاب

@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 کافه کارزین:
استثمار از ساعت ۸ صبح تا پاسی از شب

روایتی از یکی از کارگران « کافه کارزین» به دستمان رسیده.
کافه‌ای با چهار شعبه در تهران که در وبسایت رسمی خود  شما را با این جمله به تجربه‌ی «فضایی گرم و صمیمانه» دعوت می‌کند:

«هر روز در شعب کارزین از ۸ صبح منتظرتونیم».

احتمالا بی‌راه نمی‌گویند. دور از انتظار نیست که بسیاری از مشتری‌های ثابت و گذری کافه، تجربه‌ی دلپذیری از آنجا داشته باشند. آنچه اما نمی‌گویند، این واقعیت است که ایجاد این فضای «گرم و صمیمانه» به قیمت بهرهکشی هر لحظه از کارگر فراهم شده. کارگری که مجبور است موقع سرو سفارش، با پا و کمری که درد در آن پیچیده، با شان و شخصیتی که هر لحظه و به هر بهانه ممکن است از جانب کارفرما له شود، به شما لبخند بزند.

این منطق بلامنازع کسب‌و‌کارهای زنجیره‌ای است که به قیمت استثمار کارگر روز‌‌به‌روز بزرگتر می‌شوند و مثل هیولایی سیری‌ناپذیر کسب‌وکارهای کوچک محلی را هم می‌بلعند.

حالا که به لطف یاران #همراه_سرخط، می‌دانیم در پستوها، آشپزخانه‌ها و دفاتر صاحبان کافه‌ها چه می‌گذرد، خوب است بار بعدی که موقع تحویل سفارش، با لبخند کارگر یکی از این کافه‌ها مواجه شدیم، لحظه‌ای به این فکر کنیم که این لبخند چه واقعیتی را می‌پوشاند.

روایت را با هم بخوانیم:

«من مدتی در یکی از شعب کافه کارزین کار کردم. تو یه آشپزخونه‌ی کوچیک که حق بیرون اومدن از آشپزخونه رو نداشتیم. یک جای تنگ برای چهار نفر آشپز.
بعضی ساعت‌ها می‌شد که هیچ کاری نبود انجام بدم اما دائم باید مشغول به یک کاری می‌بودی. مثلا اگه به عنوان آشپز کار نداشتی مجبورت می‌کردن مشغول نظافت جاهایی بشی که واقعا هم نیاز به نظافت نداشتن اما مسئله این بود که وقتی اونجایی حتما باید یک کاری انجام بدی.
در مدتی که اونجا بودم سخت‌ترین کارها رو انجام دادم اما در آخر هم خیلی راحت بهم گفتن دیگه نمی‌خواد بیای. پول روزهای آخرم رو هم که ندادن هیچ بلکه به یک بهانه‌ای ازم شکایت کردن چون باهاشون درگیر شده بودم که مزدم رو کامل باید پرداخت کنین.»

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#کافه_کارزین

@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 بهرهکشی به شیوه‌ی سرمایه‌داری مذهبی در مجموعه‌ی «سرای ایرانی»
یا از ترکیب سرمایه‌داری و ارتجاع مذهبی چه حاصل می‌شود؟

اولین شعبه‌ی این فروشگاه زنجیره‌ای در سال ۱۳۹۴ در قم افتتاح شده است و از  سال ۱۴۰۱،  شعب اصفهان، تهران و کاشان نیز آغاز به کار کرده‌اند.

در کثافت ارتجاع مذهبی و سنتی صاحبان مجموعه، همین بس که در تبلیغات خود مدعی شده‌اند: «بزرگترین هایپر مارکت تخصصی تهیه جهیزیه در کل کشور...». برایشان لوازم خانگی فقط در قالب «جهیزیه‌ی عروس» معنا پیدا می‌کند.

اما ماجرا به همینجا ختم نمی‌شود. «علی‌اصغر عبدالحی»، مسئول روابط عمومی در نشست خبری این مجموعه در آذر ۱۴۰۰ گفته است: «حدود ۵۰۰ نفر اشتغال مستقیم که میانگین سنی ایشان زیر ۲۵ سال و اکثر از آقایان بودند ایجاد شد. اگر چه برخی از کارکنان مجموعه سرای ایرانی از خانم‌های محترم هستند، اما بیشتر کارکنان را آقایان تشکیل می‌دهند، چون مدیریت عالی مجموعه اعتقاد دارد اشتغال یک آقا، یعنی چرخیدن چرخ یک خانواده و یا ایجاد انگیزه بیشتر برای تشکیل زندگی و به همین منظور به این مهم توجه داریم.»

«حجت‌الاسلام زینی‌وند»،  مسئول فرهنگی مجموعه نیز در همان مصاحبه، با بیان این که ملاک و معیار ما در برخورد با مردم باید سیره مقام معظم رهبری باشد،  با افتخار گفته بود: «مجموعه‌ی سرای ایرانی با آموزش‌های مستمر اخلاقی و عقیدتی به پرسنل خود، ضمن نظارت بر کار ایشان، نسبت به مشتریانی که بعضا از شهرستان‌های مختلف هستند و شاید به شیوه‌ی حجاب و عفاف در قم آشنایی نداشته باشند، تذکرات صمیمانه می دهد و از این منظر در ترویج فرهنگ عفاف و حجاب، یک برخورد هوشمندانه دارد.»

ناگفته پیداست که مدیران مجموعه چه رویکرد زن‌ستیز و مرتجعی را در تمامی وجوه نمایندگی می‌کنند. برای این هیولاها، زن یعنی موجودی بی‌اختیار و فاقد استقلال مالی، که جهیزیه بیاورد و نقشی در انتخاب پوشش خود نداشته باشد.

روایت یکی از کارگران این مجموعه را با هم می‌خوانیم:

«مجموعه‌ی سرای ایرانی که کارکنان زیادی هم دارد رفتار بسیار وحشتناکی با کارمندان خود دارد.
کارکنان این مجموعه در مدت زمانی که سر کار هستند اجازه نشستن ندارند، حتی اگر مشتری حضور نداشته باشد، اجازه آب‌خوردن ندارند. یکی از بچه ها گوشه‌ی سالن، پشت رگال،  چند دقیقه نشست که از طریق دوربین دیده شد و ۵۰۰ هزار تومان جریمه‌اش کردند.
ساعت کاری «سرای ایرانی» تا ساعت ۲ نیمه‌شب است و اکثر کارکنان شعبه‌ی تهران از شهرستان هستند.»

#سرای_ایرانی
#بهره‌کشی
#تجارب_استثمار
#استثمار

@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 روایت دوم از استثمار در کافه نزدیک کتاب

چندی پیش تجربه‌ی استثمار یکی از کارگران کافه نزدیک کتاب که سال ۹۷ در این کافه کار کرده بود منتشر کردیم. ده‌ها کامنت و پیغام در خصوص این پست دریافت کردیم که مضمون تمامی آنان انکار رنجی بود که یکی از کارگران این کافه تجربه کرده است. جالب اینکه بسیاری از کامنت‌گذاران و پیغام‌دهندگان مشتریان کافه بودند که از حضور در کافه لذت می‌بردند و با شادی از پاتوق و محل رفت و آمدشان به دفاع برخاسته بودند. البته این برای ما عادی شده است که تقریبا زیر هر کدام از پست‌های مربوط به #تجارب_استثمار ارتش متحدی از مشتریان راضی، کارکنان خوشحال که از کار در این یا آن محل لذت بسیار برده‌اند و به آن افتخار می‌کنند و دوستان و آشنایان صاحب‌کار حاضر می‌شوند و برای دفاع از صاحب و مالک مربوطه کامنت می‌گذارند و همه چیز را نه تنها «عادی» بلکه «مطلوب» جلوه می‌دهند. در کمال تعجب هرچه این محیط‌های کار ظاهر فرهنگی بیشتری داشته باشند، از جمله کتابفروشی‌ها و کافه‌ها، تعداد مدافعان نیز به شکل تصاعدی بیشتر می‌شود. به این موضوع حتما خواهیم پرداخت اما فعلا روایت دیگری را منتشر می‌کنیم که از یکی دیگر از کارگران سابق کافه نزدیک کتاب به دست ما رسیده است :
🔺«من خودم نزدیک به یک سال در کافه نزدیک کتاب کار می‌کردم و بیمه نداشتم اما کسی را در آنجا می‌شناختم نزدیک چهار سال بود در کافه کار می‌کرد و چند بار هم برای بیمه درخواست داده بود اما او را هم بیمه نکرده بودند. ساعت کاری خیلی زیاد و سنگین بود. البته بستگی به شیفت داشت ولی وقتی مثلا شیفت عصر بودی، حالا به عنوان باریستا، سالن‌کار یا وسط‌کار باید ساعت‌های زیادی رو سر پا می‌ایستادی. البته اجازه‌ی نشستن بود اما در بعضی شیفت‌ها فشار کار اینقدر زیاد بود که نمی‌توانستی بشینی. این رو هم باید در نظر گرفت که تو یک ساعتی در کافه کار می‌کنی و یک ساعتی هم باید آماده‌سازی روز بعد رو انجام بدهی که این کلی وقت می‌گیرد. این کار را یا باید بتوانی وقتی کافه خلوت است انجام بدهی یا باید بیشتر بمانی. ولی حقوق نسبت به کاری که ما انجام می‌دادیم اصلا منطقی نبود. مثلا قهوه سرو کردن در تایم‌های شلوغ واقعا کار خیلی سختیه و فقط کسی که تجربه کرده باشه می‌فهمه ماجرا چیه.
حقوق‌ها بسیار پایین بود و خیلی دیر واریز می‌شد. حقوق‌ها دست‌کم یکی-دو هفته دیرتر واریز می‌شد و این برای کارکنانی که نمی‌توانستند پس‌انداز یا تامین مالی بیرون از کافه داشته باشند واقعا مشکلاتی درست می‌کرد.
از همه مهمتر اینکه فرهاد دولت‌آبادی به شدت آدم خشن و بدرفتاری بود و سر کوچک‌ترین مسئله‌ای سر پرسنل داد می‌زد و این خیلی رفتار معمولی در کافه نزدیک کتاب بود و همه‌ی پرسنل هم می‌دانستند که با کوچکترین اشتباهی از طرف دولت‌آبادی با آنها بسیار بدرفتاری می‌شود. من آدم‌های زیادی رو سراغ دارم که به خاطر دعوا با فرهاد دولت‌آبادی از کافه نزدیک بیرون آمدند چون اصلا آدم قابل گفتگویی نیست.
در مورد مسئله‌ی حجاب هم این سیاست هی تغییر می‌کند. آن اوایل کافه نزدیک به حجاب گیر نمی‌داد ولی چند هفته پیش خود من را به خاطر حجاب راه ندادند.
در ضمن دولت‌آبادی فقط هم از کافه نزدیک درآمد ندارد. او روابط خوبی با احسان رسول‌اف و گالری محسن دارد و در مواردی با هم شریک هستند. منظورم این است که صاحبان این "مراکز فرهنگی پایتخت" که پاتوق تیپ خاصی از جامعه هم هستند شبکه‌ی روابط خودشان را دارند که مبنای اقتصادی دارد و از آن منتفع می‌شوند.»

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#کافه_نزدیک‌_کتاب

@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 استثمار در شهر کتاب قائمشهر

در مجموعه #تجارب_استثمار، پیشتر دو روایت از شهر کتاب مرکزی و یک روایت از شهر کتاب هفت حوض در تهران را منتشر کرده بودیم. حالا روایتی از شهر کتاب قائمشهر را به دستمان رسیده است که یکی از ده‌ها شعبه‌ی این مکان «فرهنگی» در سطح کشور است. ضرورت بازخوانی و مواجهه با تک تک این تجارب از آن حیث ضروری است که الگوی ثابت بهرهکشی را در مکان‌های مختلف را عیان می‌کند. در مجموع تفاوت چندانی نمی‌کند که فرد کارگر کاشی‌سازی باشد یا فروشنده کتاب و در اصل تلاش کارفرما برای کسب بیشترین میزان سود از طریق بهرهکشی از نیروی کار تعییری حاصل نمی‌شود. اما آنچه مشخصا در تجارب استثمار مکان‌های فرهنگی مانند کتاب‌فروشی‌ها و کافته‌کتاب‌ها بیشتر به چشم می‌آید، تحقیر دوچندان کارگر برای پیشبرد «مشتری‌مداری» مدنظر این مکان‌هاست. چون مشتریان این مکان‌ها، مصرف‌کنندگان کالاهای فرهنگی محسوب می‌شوند، کارگر شاغل در آن باید هرچه مایه‌ی شخصیت دارند، خرج تکریم ارباب رجوع کنند. نیروی کار این مکان‌ها بر خلاف تصوراتی که پیش از مشغول به کار شدنشان دارند، تشخص و کرامت انسانی‌شان بیش از «مکان‌های غیرفرهنگی» لگدمال می‌شود. در ادامه روایت یک از یاران #همراه_سرخط از کار در این مکان‌های فرهنگی را با هم می‌خوانیم:

«از اول اسفند ۹۵ در شهرکتاب شروع به کار کردم.
ساعتی ۲هزار تومان به ما حقوق می‌دادند و طبیعتا از بیمه هم خبری نبود. حقوق ما از ۴۰۰هزار تومان بیشتر نمیشد.
جلوی مشتری تحقیر میشدم، اجازه نشستن نداشتم، نظافت میکردم و برخوردها بسیار تحقیرآمیز بود. خیلی شب‌ها با گریه برمیگشتم خونه و....
روزهای اول از کارم راضی بودند. ازم حتی تعریف هم میکردند که کارت خوبه.
تا اینکه مسئول بخش کتاب عوض شد و آدمی که مدام از من تعریف میکرد یهو تبدیل شد به منتقد من. و چون مسئول جدید از من خوشش نمی‌‌اومد خیلی راحت بهم گفتن دیگه نیا.
و دوست نزدیک یکی از کارکنان که برادرش دوست مدیریت بود جایگزین من شد.
بعد از من یکی یکی بچه‌ها به دلایل مختلف از اون مجموعه رفتند.
و شهرکتاب تمام نیروهای خوبش رو از دست داد.
تا سال گذشته که به علت بدهی‌های زیاد تقریبا نیمه تعطیل بود و محصول جدیدی به فروشگاه اضافه نشد و قفسه‌ها تقریبا خالی بودند. الان هم بسته است تا اطلاع ثانوی...»

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#شهر_کتاب
#قائمشهر
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 «پيش‌دبستان و دبستان پسرانه غیرانتفاعی هیراد»، نمونه‌ای از استثمار معلمان قراردادی

تجربه‌ی استثمار امروز در یکی از مهم‌ترین کانون‌های استثمار یعنی مدارس می‌گذرد.

یکی از مهم‌ترین اشکال استثمار معلمان و کارگران در مدارس بالاخص غیرانتفاعی، از قراردادی‌بودن معلمان می‌گذرد. نیروی کار قراردادی‌ای که در پایان هر سال تحصیلی نگران از موقتی‌بودن محل کار خویش، ناچار به بسیاری از بهرهکشی‌ها و رفتارها و سواستفاده‌ها تن می‌دهد مبادا برای سال آینده قرارداش تمدید نشود. عدم پرداخت عیدی و سنوات به معلمان و تاییدیه‌گرفتن از آنان مبنی بر دریافت، اجبار به اضافه‌کاری‌های طولانی برای خوش‌رقصی در مقابل منطقه برای برگزاری جشن و نمایشگاه و گرفتن رتبه و تشویقیه از طرف آموزش‌وپرورش و عدم پرداخت بابت ساعات اضافه آن‌هم در شرایطی که اگر به هر دلیلی معلم قراردادی غیبت داشته باشد، از حقوق آخر ماه او کسر می‌شود.

تجربه‌ی ارسال‌شده از استثمار نیروی کار در «پيش‌دبستان و دبستان پسرانه غیرانتفاعی هیراد» در گوهردشت کرج است. در صفحه اینستاگرام این مدرسه نوشته شده است: «هماهنگ با سيستم آموزشی كانون فرهنگی آموزش قلم‌چی». همان‌ موسسه‌ای که پیش‌تر روایت استثمارش را منتشر کردیم. مدیر این دبستان شخصی است به نام صمد آخوندلو. کسی که در کانال تلگرامی‌اش خود را کاندیدای دکتری تخصصی روانشناسی و روانشناس کودک و نوجوان معرفی می‌کند و از خصلت‌های نسل جدید و راهکارهای موفقیت و بهره‌وری و پیشرفت می‌گوید. همان موفقیت و بهره‌وری که لابد در گرو استثمار هرچه بیشتر نیروی کار است.

تجربه‌ی اسالی از یکی از یاران #همراه_سرخط را با هم بخوانیم:

« [این مدرسه] تو گوهردشت کرج هست.

یک سری افرادی که دوست دارن معلم بشن رو به صورت فول تایم ازشون کار می‌خواد ولی قرارداد نیمه وقت باهاشون می‌بنده که بیمه نصفه رد کنه.

قرارداد رو ۸ ماهه می‌بنده و پرسنل رو مجبور می‌کنه در ۴ ماه خرداد و تابستان به اجبار و بدون دریافتی برن مدرسه که مدرسه رو آماده کنن برای مهر. دریافتی نیروهای ثابت اون ۴ ماه رو نصف می‌کنه و پرسنل چون که میخواد مهر باهاشون قرارداد بسته بشه به اجبار می‌رن.

از نیاز پرسنل به شددددت سواستفاده می‌کنه

زمان‌هایی که نیاز به کار اضافه پرسنل هست (مثلا اگر تو مدرسه نمایشگاهی برگزار بشه یا هر ایونتی) همه رو به اجبار و بدون یک قرون دریافتی نگه می‌داره
عیدی و سنوات به هیچ عنواااان به پرسنل پرداخت نمیشه

هر سال هم نزدیک عید از پرسنل امضا می‌گیره که عیدی و سنواتشون رو دریافت کردن»

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#دبستان_پسرانه_هیراد
#مدارس_غیرانتفاعی
#گوهردشت
#کرج

@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 مجموعه‌ی پوشاک «تن‌درست»؛ تجربه‌ی استثمار با رایحه‌ی درون و بیرونی پالوده از گزند پلشتی‌های زمانه

مدت‌ها پیش، روایتی از تجربه‌ی استثمار نیروی کار دانشجو در مجموعه‌ی «تن‌درست» را منتشر کرده بودیم. حالا روایت دومی به دستمان رسیده که برای انتشار آن دوباره سری به وب‌سایت رسمی مجموعه زدیم. به نظر می‌رسد زوج موفق مالک بند، کماکان در حال «سبزشویی» بهرهکشی از نیروی کار هستند. در بخش «درباره‌ی ما» به جای معرفی صاحبان مجموعه و سوابق آنها، با مشتی جملات شاعرانه و بی‌سر‌و‌ته، مواجه شدیم که احتمالا باید ابتکار‌عمل هنرمندانه‌ی صاحبان یا شاید مدیر روابط‌عمومی مجموعه برای کسب مشتری‌های خوش‌قریحه باشد؛
تاسیس این کسب‌و‌کار را «آرمان و کوششی گروهی» برای «پالودن جسم و جان از گزند پلشتی‌ها و روح ماشین‌زده‌ی زمانه» خوانده‌اند...

علی‌ایحال، این مجموعه در حال حاضر چهار شعبه‌ی فروش در تهران، دو شعبه در مشهد، یک شعبه در اصفهان و یک شعبه در سیرجان دارد.

صاحبین این برند «مرجان صدرالعلمایی» و «بابک اخوان بلورچیان» هستند که تولید خود را از دهه‌ی هفتاد شروع کرده و این برند را به طور رسمی در سال ۱۳۸۳ به ثبت رسانده‌اند. زوج کارآفرین موفقی که از دست‌فروشی در جمعه‌بازار  به مقام شامخ استثمارکننده رسیده‌اند.

روایت ارسالی از این مجموعه، ابعاد تازه‌ و کمتر پرداخته‌شده‌ای از بهرهکشی از نیروی کار را به تصویر می‌کشد: درهم‌تنیدگی اشکال ستم و تبعیض، وقتی سوژه‌ی مورد ستم هم کارگر باشد و هم زن.

به زودی در متنی دیگر به پیچیدگی‌های تبعیض و بهرهکشی و درهم‌تنیدگی اشکال ستم در وضعیت‌‌هایی خواهیم پرداخت که سوژه‌ی تحت استثمار علاوه بر کارگر بودن، حامل هویت‌های فرودست دیگری همچون زن بودن، تعلق به گروه‌های اقلیت جنسی/جنسیتی یا تعلق به اقلیت‌های ملی باشد. 

از راوی این تجربه ممنونیم که بی‌توجه به نرم‌های عرفی و مذهبی زن‌ستیز، تجربه‌ی خود را برای انتشار در اختیار ما گذاشته:

«سال ۹۰ فروشگاه پوشاک تن‌درست شعبه‌ی «تئاتر شهر» آگهی استخدام زدن من رفتم دفتر مرکزی برای مصاحبه. خانمی که اونجا تشریف داشتند، که تا اونجایی که حافظه‌م یاری می‌کنه مدیر نیروی انسانی مجموعه حتی از من هم جوونتر بودن. با سنی کمتر از ۲۵ سال به حدی با خیاط‌ها و بقیه پرسنل بی‌ادبانه حرف می‌زدند و توهین‌آمیز که حد نداشت. جالبه که همه، حتی مالک تن‌درست یعنی اون خانم و آقا هم شاهد تمام ماجرا بودند.
خلاصه من رو پذیرفتند و رفتم شعبه مشغول کار شدم. گفتن یک ماه آزمایشی اگر بیشتر از یک میلیون فروختی استخدام میشی و پورسانت هم می‌دیم .اونجا که کلا شیفتش از ۹ تا ۴ و شیفت بعدی ۵ تا ۱۱ بود. نیم ساعت تو هر شیفت تایم استراحت که تو شیفت صبح تایم ناهار بود. روز اول کاری چند تا توریست اومدن برای خرید یه گل‌سر و من همون روز اول پنج میلیون براشون فروختم. تو کل دو هفته‌ای که اونجا بودم، کف فروش هر روزم پونصد هزارتومن بود جوری که خودشون می‌گفتن دخلی که من پر می‌کنم براشون اندازه کل دخل روزانشونه.
روز ۱۵م پریود شدم و تماس گرفتم که حالم بده میشه نیام با تهدید که کارت ملیتو و سفته‌هاتو پس نمی‌دیم. به هر بدبختی بود رفتم. من چون ‌پریودهای سنگینی دارم مجبورم در روزای اول هر دوساعت دیاپرم رو تعویض کنم. اون روز منو تا اخر وقت یعنی ۳:۳۰ نگه داشتند و بهم گفتن دیگه نیا. چندبار مراجعه کردم دفترشون باورتون نمیشه خانم مرجان چه حرکاتی می‌کرد. عین یک دیوانه عربده می‌کشید. اومدم بیرون.
فقط دانشجوها رو می‌گیرن و استثمار میکنن.
دستشویی کلید داره و کلید دستشویی رو از ارشد فروشگاه باید بگیری و کلا در هر شیفت دوبار بیشتر‌ نری.»

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#پوشاک_تن‌درست

@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 اینجا فقط کارگر ارزان است!
روایت استثمار از میادین میوه و تره‌بار

میادین میوه و تره‌بار که بناست اقلام را به قیمت ارزان‌تری به دست مصرف‌کننده برساند، با توجه به حجم بالای کار، نیروی کار بزرگی را نیز به خود جذب می‌کند و همین امر در کنار تورم فزاینده باعث می‌شود که تنها چیزی که آنجا ارزان به دست بیایید، کارگر ساده باشد. میادین میوه و تره‌بار مقصد بسیاری از کارگران مهاجر محسوب می‌شود و از همین رو، آنچنان که در روایت پیش رو نیز آمده، کارفرمایان حسابی ۲۴ ساعته روی آنان می‌کنند که بتوانند نیروی کار کمتری به خدمت بگیرند. برای آن که تصویری از حجم کار موجود در این میادین به دست بیاریم، کافی است بدانیم که فی‌المثل در میدان مرکزی میوه و تره‌بار تهران با وسعت بیش از ۲۷۰ هکتار، روزانه جمعیتی بالغ بر ۱۰۰ هزار نفر در آن تردد دارند. حال تصور کنید که برای این حجم از مراجعه چه تعداد کارگر لازم است. همچنین حجم سنگین کار و دستمزدهای پایین در این اماکن باعث می‌شود که کارگران بومی کمتر به آن رغبت نشان دهند و کارگران مهاجر (از مهاجران شهرها و روستاهای کوچک گرفته تا مهاجران خارجی غالبا افغانستانی) به اشتغال در آنجا مشغول شوند و همین امر نیز دست کارفرما را برای جذب ارزان‌ترین کارگران باز می‌گذارد. آنچه در ادامه می‌خوانیم تجربه‌ی یکی یاران #همراه_سرخط از استثمار فزاینده و عریان در این میادین است.

🔺 استثمار با محرومیت از حمام!

راوی در این گزارش نوشته است: «تو یه میوه فروشی یا غرفه میادین تره‌بار کارگر ۲۴ ساعت در اختیار کارفرماست. حقوق کم و مزایا که نداریم، بیمه نداریم همون‌جا می‌خوابیم و هفته‌ای یک بار می‌تونیم حمام بریم.

🔺۱۷ ساعت کار روزانه برای یک کارگر میوه‌فروش

بچه‌هایی که توی میوه‌فروشی یا غرفه میادین کار می‌کنن تا حدودی فصلی و اکثراً شغل دائم هستن. اغلب این کارگرها از شهرستان‌ها میان یا کارگرهای افغانستانی هستن که چون غیرقانونی‌ان کارفرما هر بلایی دلش بخواد سرشون میاره.
تو مغازه ساعت کاری از شیش صبح شروع می‌شه تا ۱۱ شب و شاید بیشتر. تو روز یک ساعت و نیم استراحت دارن. غذا بهشون می‌دن ولی حموم ندارن. خیلی‌ها همون تو مغازه می‌خوابن.

🔺 یک ماه کار شبانه‌روزی برای ۱۰ میلیون تومان

با حقوق ده تومن در ماه، بدون بیمه و عیدی و پاداش و سنوات. کلا یه جا کارو زندگی می‌کنند و شرایط سختیه. در بیشتر جا ها هم حق نشستن ندارن اما در غرفه‌های میادین تره‌بار شرایط فرق می‌کنه. اونام شرایط مغازه رو دارن با این فرق که اونا شب باید دو یا سه بار بیدار بشن برای بار خالی کردن . ولی ساعت کاری قانونی‌تری دارن، بدون بیمه پاداش عیدی و سنوات».

#تجاب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#میادین_میوه_تره‌بار

@sarkhatism
🔴 مدرسه‌ی ملل اصفهان منطقه‌ی آزاد استثمار و تحقیر معلمان

مدرسه‌ی ملل اصفهان یکی از آن مدارسی که در موج خصوصی‌سازی و کالایی‌سازی آموزش و پولی شدن مدارس توسط شخصی به نام «فریناز کلباسی» تاسیس شده است و شامل کودکستان و دبستان‌های دخترانه و پسرانه می‌شود که در آنها زبان انگلیسی و فرانسه را نیز به کودکان آموزش می‌دهند. کسی که در سایت این مدرسه به نقل از او نوشته شده: «در دنيایی كه ارتباطات آنچنان پيشرفت كرده و اهميت دارد، افراد موفق فقط كسانی هستند كه بتوانند انديشه و دانسته و احساسات خود را بهتر و موثرتر ارائه كنند و برای برقراری اين ارتباط موثر، كسب مهارت‌ها و استفاده به موقع از اطلاعات در دنيای امروز، دانستن زبان ديگر ملل جهت آشنايی با فرهنگ‌های مختلف و معرفی فرهنگ ايران اسلامی در مجامع بين‌المللی، امری است اجتناب‌ناپذير».
این مجموعه‌ی آموزشی نزدیک به ۲۰ سال سابقه دارد و از سال ۱۳۹۶ موفق به اخذ مجوز رسمی آموزش بین‌الملل از شورای عالی آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران و همچنین از وزارت آموزش و پرورش کشور فرانسه گردیده است. کلباسی مدعی است در سال ٢٠١٧ مدال شوالیه‌ی پالم آكادميک را از دولت فرانسه دریافت کرده است.
مطابق معمول با ادعاهای زیبایی روبروییم که هیچ کم از ویدئوهای انگیزشی اینستاگرام ندارد. ضامن موفقیت دانش‌آموزان مدرسه‌ی ملل البته پول هنگفتی است که خانواده‌های آنان دارند تا فرزندانشان را به چنین مدرسه‌ای بفرستند. هرچند در یک مورد تعداد زیادی از همین والدین از ملل اصفهان شکایت کرده و تعزیرات حکومتی حکم جریمه‌ی سیصد میلیون تومنی‌ای علیه خانم شوالیه صادره کرده است...
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/2t7td438
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#مدرسه_ملل_اصفهان
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 لباس استثمار بر تن کارگران در مانتوفروشی آناهیتا

به مناسبت هشت مارس، تجارب استثمار امروز را از محیط کاری انتخاب کرده‌ایم که می‌توان به نوعی متقاطع‌‌بودن انواع ستم‌ من جمله ستم جنسی-جنسیتی را در بستری که سرمایه‌داری برای کاسبان و سرمایه‌داران فراهم کرده با وضوح بیشتری مشاهده کرد: «مانتو فروشی آناهیتا»‌. جایی که اگرچه فروشندگی در آن به زنان منحصر نمی‌شود، اما می‌توان دید که عمده‌ی فروشندگان این صنف «زنان» هستند. زنانی که لابد به حکم زن‌بودن انواع کارهای بازتولیدی و خانگی نظیر تمیزکردن مغازه و تی‌کشیدن و برق‌انداختن فروشگاه به شکلی ذاتی در حیطه‌ی وظایف آنان قرار می‌گیرد. نیروهای کار ارزانی که با اشکال متنوعی از بردگی اقتصادی، سکسیسم روزمره و سیستماتیک مواجه‌اند. مورد هیزی و دستمالی‌شدن قرار می‌گیرند و در برابر خشونت‌های جنسی‌ای که تجربه می‌کنند ناچار به سکوت می‌شوند.

می‌پرسید چرا می‌مانند و از کارشان بیرون نمی‌زنند؟ کافی است به زنانه‌تر شدن آمار فقر و بیکاری نگاه کنید. بنابر آمار تیرماه سال جاری، نرخ مشارکت زنان در بازار کار ایران تنها در حدود ۱۳ درصد است. سکوت و ماندن این زنان در قواعد نابرابر و بهره‌کشانه بازار کار نه از سر عدم عاملیت و سوژگی سیاسی برای برهم‌زدن قواعد بازی بلکه از سر بیکاری و بی‌ثبات‌کاری است، برای اینکه بتوانند شغل خود را به هر قیمتی که هست حفظ کنند.

بسیاری از این زنان کارگر از انحصار زمان‌‌شان در دستان کارفرما می‌نویسند. گوشی‌هایشان از آنان گرفته می‌شود، برای چای‌‌خوردن، غذاخوردن و حتی دستشویی‌رفتن باید اجازه بگیرند تا مبادا ثانیه‌ای چرخ سرمایه از حرکت بازایستد. این شرایط اسفناک یادآور فصلی از کاپیتال است که در آن مارکس به دزدیدن زمان کارگر برای غذا و استراحت، و بحران بازتولیدی، به تفصیل می‌نویسد و زمان را به عنوان جوهر سرمایه صورت‌بندی می‌کند.
این روزهای اسفندماه که مانتوفروشی‌ها و لباس‌پوشی مملو از جمعیت خریداران لباس سال نوست، یادمان نرود پشت ویترین به ظاهر زیبای این فروشگاه‌‌ها و مغازه‌ها چه حجم از استثمار نیروی کاری در جریان است. روایت امروز یاران #همراه_سرخط از مانتوفروشی آناهیتا در خیابان هفت‌تیر را باهم بخوانیم:
«مطالبی که راجع به نحوه برخورد فروشگاه‌ها و مغازه‌ها با کارگران و فروشندگان خوندم دقیقا یاد خودم افتادم ....همین رفتار ها با منم شده بود تحقیر شدن و…. با کسی نباید حرف می‌زدیم، گوشی رو ازمون می‌گرفتن و موقع خروج تحویل می‌دادن، بدون اجازه نمی‌تونستیم چیزی بخوریم یا حتی بریم چایی بریزیم. چای ساعت مشخصی داشت و اونم باید اجازه می‌گرفتیم.
با اینکه کار من فروشندگی بود، هفته‌ای یک بار باید آشپزخونه فروشگاه رو تمیز می‌کردم هر روز هم غرفه رو باید تمیز می‌کردم و تی می‌کشیدم. صاحب و مدیر فروشگاه، که مرد بسیار هیزی بود و کسی از دست آزارهای کلامی‌ش در امان نبود، بی‌جهت می‌اومدن و سرمون داد می‌زدن و واقعا با بهونه‌های الکی ...حقوق خیلی کمی می‌دادن، بدون مرخصی، ساعت کاری شب‌های عید از نه صبح تا دو نصف شب و روز های عادی نه صبح تا یازده شب بود، بدون حق بیمه. من بعد از فروشگاه آناهیتا در فروشگاه دیانا هم چند سال کار کردم و هر دو همین‌طور بود.
اینم یادم رفت بگم فروشنده‌ها باید دستشویی، آشپزخونه، آینه‌ها و ویترین رو تمیز می‌کردن و کف سالن رو هر روز تی می‌زدن در حالی که جزو وظایفشون تعریف نشده بود. اما اگر نمی‌کردی اخراج می‌شدی.
آسیب روانی‌ای که تو اون دوران این افراد به من وارد کردند هیچ وقت فراموش نمی‌کنم. سختی کار، ساعت زیاد کاری، آزارهای کلامی مدیر فروشگاه و حقوق کم واقعا تبدیل به جهنمی برای همه‌ی فروشنده‌های اون فروشگاه شده بود.»

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#مانتوفروشی_آناهیتا

@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 استثمار در فروشگاه کیف و کفش شیکو ۳

زمانی که از تجربه‌ی استثمار سخن گفته می‌شود، در وهله‌ی اول ممکن است ذهن بسیاری از ما به سوی مراکز و بنگاه‌های تولیدی و تجاری بزرگ و زنجیره‌ای رود که صدها کارگر در آن مشغول به کار هستند و یا کارفرما با احداث چندین شعبه از برند خود نیروی کار بزرگی را به خدمت گرفته است. اما همچنان که در مجموعه #تجارب_استثمار نیز دیده‌ایم، سازوکار بازار آزاد ایجاب می‌کند که خردترین کارفرماها نیز برای تداوم فعالیت خود از قاعده‌ی یکسانی پیروی کنند که همانا منطق سود است. تفاوتی چندانی ندارد که با یک فروشگاه کفش‌فروشی در گوشه‌ی خیابان گلشهر کرج مواجه باشیم یا یک فروشگاه زنجیره‌ای با شعبی در سراسر کشور. انباشت ارزش اضافه از افزودن به نرخ استثمار نیروی کار شاغل در آن به دست می‌آید و تنها با دزدی از ساعات کار نیروی کار است که کارفرما می‌تواند به فکر احداث شعب دیگر بیافتد. روایت کوتاهی که امروز می‌خوانیم متعلق به یکی از کارگران سابق فروشگاه کیف و کفش «شیکو ۳» است که شاهد مثالی بر مدعای بالاست. یک فروشگاه در گلشهر کرج که «رضایت‌های مشتری» را بر تارک صفحات مجازی‌اش سنجاق می‌کند، اما استثمار نیروی کارش را پشت زرق و برق محصولاتش پنهان نگاه می‌دارد.

▪️ «من مدتی توی فروشگاه کیف و کفش شیکو ۳ کار کردم و خیلی خوشحالم که بیشتر نموندم.
این آقا حقوق کافی به فروشنده‌ها نمی‌داد و ساعتی ۲۵ هزار تومن، دیگه نهایتن ساعتی ۲۸ هزار تومن می‌داد که خیلی کمتر از حقوق کاره.
علاوه بر این هیچ مرخصی‌ای در کار نبود جز دو روز در ماه که اونم با منت می‌داد. یعنی حتی اگر مریض هم بودیم باید می‌رفتیم سر کار.
هیچ عیدی‌ای بهمون تعلق نمی‌گرفت مگر اینکه تا آخر اسفند بچه‌ها می‌رفتن سر کار که تقریبن تو اسفند ماه هم کار دو برابر بود.
یعنی اگر بهمن ماه از کار می‌اومدی بیرون عیدی ماه‌های قبل رو نمی‌گرفتی.
سر کار هم که با این حقوق کم اصلن نباید بیکار می‌موندی و مدام باید خودتو مشغول می‌کردی وگرنه می‌گفتن کار نمی‌کنی.
بیمه‌ای هم که در کار نبود».

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#فروشگاه_شیکو
@sakhatism
سرخط
Photo
🔴 شهر کتاب پاسداران؛ تکیه به دیوار برای رفع خستگی ممنوع

این چندمین روایتی است که از استثمار در «شهر کتاب» به دستمان رسیده؛ یکی از معروف‌ترین و پر‌طرف‌دار‌ترین اماکن «فرهنگی» کشور.
از خلال تک‌تک این روایات، می‌توان الگوی ثابتی برای استثمار «کارگران فرهنگی» شاغل در این مجموعه پیدا کرد که نشان می‌دهد تحقیر کارکنان مجموعه و اجبار آنان به «تکریم مشتری»، بر خلاف خواست فروشندگان و حتی مشتریان، نه تصمیم فردی این مدیر و آن سرپرست، بلکه فرمان از بالای صاحبان مجموعه است.
برای صاحب سرمایه، کارگر نه یک انسان، که «واحدی» برای کسب‌ سود است؛ رباتی که اجازه‌ی خسته شدن یا بیمار شدن بر اثر شرایط غیرانسانی کار را ندارد، اگر بیمار شود، اجازه‌ی مرخصی استعلاجی ندارد، اگر لاجرم ناچار به درخواست مرخصی درمانی شود، به طرفه‌العینی با ربات تازه‌نفس و محتاج به کار دیگری جایگزین خواهد شد.

پیشاپیش در جواب تمام کسانی که می‌گویند ممنوعیت نشستن در طول ساعت کاری یا زمان استراحت کوتاه در همه‌جای دنیا قانونی، عادی و پذیرفته شده است، می‌گوییم: چنین قوانینی در هر جای دنیا، غیر‌انسانی و حاصل جایگزین کردن کسب‌و‌کارهای خرد با کمپانی‌های بزرگ و فروشگاه‌های زنجیره‌ای است.

روایت یکی از کارکنان مجموعه را با هم بخوانیم:

«ماجرای من برمی‌گرده به اردیبهشت ۱۴۰۱، در شهر کتاب پاسداران. خیلی تجربه عجیبی بود و البته وحشتناک. هیچ‌کس حق نداشت گوشی دستش باشه و باید سر پا می‌ایستادیم. اتفاقا همان روزهای اول جلسه‌ای با مدیریت بود که من آخراش رسیدم. تقریبا از هفت صبح جلسه شروع شده بود و منم نیم ساعت آخر رسیدم.
علنا مدیریت اونجا داشت می‌گفت مشتری که میاد داخل باید خودتونو مظلوم کنید و بهش التماس کنید و باهاشون لاس بزنید تا ازتون خرید کنن وگرنه میتونید از شهرکتاب برید. ما نیروی فعال می‌خوایم.
حتی اجازه نداشتیم به ستون تکیه بدیم که استراحت کنیم. شاید باورش سخت باشه حتی اجازه نداشتیم دستمون رو رو قفسه‌ها بذاریم برای تکیه دادن.
مثل یک برده فقط نیم ساعت زمان ناهار خوردن داشتیم. تازه اگه مشتری داشتیم باید می‌رفتیم.
یک ربع هم عصر استراحت داشتیم در حد یک قهوه.
تعجب می‌کردم انگار آدم‌های اونجا تسخیر شده بودن. عاشق شهرکتاب بودن و هیچی تو سرشون نمی‌رفت، فقط بخاطر اینکه  اونجا محیط نسبتا باکلاسی داشت.
خیلی‌ها فکر می‌کنن شهرکتاب پاسداران جای خوشگل و منحصر‌به‌فردیه. ولی برای نیروی کار واقعا اینطوری نیست. واقعا اذیتتون می‌کنن و ازتون مثل برده کارمی‌کشن.»

#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
#شهر_کتاب
#تهران

@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴کارخانه‌ی طنین پیک‌ سبلان‌ اردبیل و‌ شیوه‌ی برده‌داری نوین‌
گزارش ارسالی از یاران #همراه_سرخط

هر آنچه در خبرگزاری‌ها و صفحات متعدد اینترنتی در مورد کارخانه‌ای به نام «طنین‌ پیک‌ سبلان‌ اردبیل» می‌توان یافت؛ عبارت است از افتخاراتی همچون: «تامین بخشی از توپ‌های جام جهانی در کنار شرکت‌های بزرگی مانند آدیداس»، «واحد نمونه ملی در بین تمام واحدهای کارگری کشور» و یا دارای رسالت‌هایی همانند «کمک به توسعه ورزش مدارس و روستایی» می‌باشد. حتی «صفا سراج مهدی‌زاده» به عنوان مدیرعامل شرکت، خود را مفتخر می‌داند که بدون دریافت ريالی تسهیلات بانکی مشغول فعالیت [اقتصادی] بوده و ريالی بدهکار بانک، بیمه‌ها و مالیات نیست. اما آنچه کارگران خط تولید این شرکت در مورد شرایط کاری آنجا می‌گویند، پرده از چهره‌ی متفاوتی از این شرکت برمی‌دارد. شرکتی که در بین کارگران، به محلی برای «برده‌داری نوین» معروف شده است.
کارخانه طنین‌ پیک‌ سبلان‌ اردبیل در سال ۱۳۸۹ به مدیریت فریدون‌ سراج‌ مهدیزاده در شهرک صنعتی شماره ۲ اردبیل جهت تامین نیاز توپ‌های ورزشی ایران در اردبیل با برند بتـا شروع به کار کرد. محصولات تولیدشده در این شرکت شامل توپ‌های ورزشی: فوتبال، فوتسال، بسکتبال، والیبال، هندبال و سایر لوازم ورزشی است.
طبق‌ تحقیقات‌ میدانی انجام‌ شده، حقوق‌ کارگران‌ خط تولید که‌ اکثر فرآیند پروسه‌ی تولید و‌ بسته‌‌بندی آن اعمالی‌ کاملا‌ فیزیکی‌ است، کمتر از حقوق‌ قانون‌ کار بوده و اغلب کارگران‌ آن‌ به‌ دلیل‌ شرایط و‌ فشارهای سخت کاری موجود، این شرکت را ترک می‌کنند. حال اینکه مزایای سختی کار نیز شامل کارگران نمی‌شود. این در حالی است که در قسمت لاستیک‌سازی و بلیدرسازی که‌ مواد‌ اولیه‌ لاستیک توپ‌ در این‌ واحد تولید می‌شود‌، ماده شیمیایی مورد استفاده کربنات‌ سدیم و بچینگ بوده و مستقیما ریه‌ها را درگیر کرده‌ و در درازمدت باعث ابتلای سرطان ریه در فرد می‌شود. زیرا تنفس این ماده شیمیایی می‌تواند به عوارض نامطلوبی مانند تنفس مجاری تنفسی، سرفه، تنگی نفس، آسم و مشکلات ریوی منجر شود.
این کارخانه در ۳ شیفت اما نه‌ بصورت چرخشی بلکه‌ غیرمنظم‌ فعالیت می‌کند که‌ در این بین حقوق کارگران «حق شیفت» در شیفت عصر و شب نیز پرداخت نمی‌شود. در اقدامی کاملا غیرقانونی حتی کارگران‌ به‌ مدت ‌۳ هفته‌ در شیفت شب پشت سر هم به‌ اجبار‌ کار می‌کنند در صورتی هم که کارگران اعتراضی به این موضوع بکنند، مستقیما توسط مدیریت اخراج خواهند شد. گفتنی است کارخانه‌‌های سه‌‌شیفته‌ چرخشی، بایستی حق‌ شیفت‌ عصر و شیفت شب کارگران را پرداخت‌ نمایند. و تمامی شیفت‌ها‌ بصورت چرخشی و‌ منظم‌ ادامه‌ پیدا کند، زیرا این موضوع‌ در قانون‌ کار مندرج شده. کارگران‌ این کارخانه که‌ در شیفت‌های‌ عصر و شب با‌ فشار شدید کاری مواجه هستند،‌ همیشه‌ از‌ عدم‌ پرداخت‌ حق‌ شیفت‌ها‌ و آمار بیش‌ از حد در شیفت‌ شب شکایت می‌کنند.
فیش حقوقی ماهیانه به کارگران ارائه نشده و حتی عکس‌برداری از آن نیز ممنوع است. فیش حقوقی کارگران‌ باید هر ماه‌ بعد از واریز شدن حقوق به کارگران‌ ارائه‌ شود‌ تا‌ از ریز‌ واریزی‌ها‌ و‌ کسری‌های‌ حقوق‌ خود‌ مطلع‌ شوند‌. عدم‌ اعطای‌ فیش‌ حقوق‌ به‌ کارگران‌ و‌ عکس نگرفتن‌ از‌ آن در این کارخانه به‌ منزله‌ این‌ است‌ که‌ کارگر‌ در‌ زمان‌ اخراج‌ و تسویه‌ بدون‌ در دست داشتن مدرکی، نتواند‌ به‌ اداره‌ کار شکایت‌ کند.
عدم اعطای مرخصی به کارگران در صورت لزوم، از دیگر مواردی است که در کارخانه مذکور رایج است. در حالی که در قانون کار، برای کارگران ماهی دو و نیم روز مرخصی قید شده. اما در کارخانه‌ طنین‌ پیک‌ سبلان اعطای مرخصی به کارگران ممنوع است. در شرایط اضطراری نیز، کارگر باید یک هفته‌ قبل درخواست مرخصی نماید و اگر به تایید دفتر تولید رسید مرخصی با هزار مکافات‌ اعطا‌ می‌شود. در غیر این صورت مرخصی‌ای نیز شامل حال کارگران نمی‌شود.
ضمنا طبق‌ دستور مدیریت‌ کارخانه‌ و‌ واحد‌ آموزش،‌ کارگران‌ بایستی‌ تمامی تعطیلات مندرج در تقویم را در شرکت‌ حضور داشته‌ باشند.‌ چنانچه عدم‌ حضور‌ نیروها‌ در‌ روز‌ تعطیل‌ در‌ کارخانه‌ غیبت‌ و‌ اخراج‌ کارگر‌ را‌ در‌ پی دارد. با این وجود شرکت طنین‌ پیک‌ سبلان اضافه‌کاری‌‌های‌ اجباری را به بهانه‌های واهی یا‌ پرداخت‌ نمی‌کند‌ یا‌ کسر کرده‌ و‌ دیرتر پرداخت می‌نماید. حتی با قانونی‌ که‌ در شرکت وضع‌ کرده‌اند‌؛ با‌ مرخصی رفتن‌ نیروها‌ نیز‌ یک‌ ساعت‌ از مبلغ‌ اضافه‌‌کاری‌ کارگران‌ کسر می‌گردد.
طبق قوانین‌ وضع‌ شده‌ در‌ کارخانه طنین‌ پیک‌ سبلان، که‌ با برنامه‌ریزی‌های‌ واحد آموزش‌ و‌ مدیریت‌ مهدی‌زاده‌ انجام‌ شده‌ است، تمامی‌ کارگران خط تولید باید مثل‌ یک‌ برده‌ آمار خط تولید را انجام دهند. آمارهایی بیش‌ از حد توان یک کارگر است.

#طنین_پیک_سبلان
#اردبیل
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهره‌کشی
@sarkhatism