Forwarded from بيدارزنى
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
📽 بخشهایی از سخنرانی آنجلا دیویس، «انقلاب یا مقاومت»
برگردان: سروناز احمدی
#آنجلادیویس فعال سیاسی و استاد افتخاری دانشگاه سانتا کروزِ کالیفرنیا به عنوان یکی از شخصیتهای مهم تاریخی در راه مبارزه برای حقوق بشر و علیه تبعیض نژادی در مورد معنای انقلاب در زمان ما سخن میگوید.
او به نقد فمینیسم جریان غالب که آن را سفید می خواند می پردازد، فمینیسمی که نمونه بارز آن #فمینیسم سقف شیشه ای است. به اعتقاد او این نوع فمینیسم به حمایت از زنانی می پردازد که همین الان هم امتیازهای فراورانی دارند و دغدغه زنان کارگر، فقیر، رنگین پوست و ترنس را ندارد.
به اعتقاد او #اینترسکشنالیتی درهمتنیدگی سرشتِ هویتها را به رسمیت میشناسد و برای مبارزه این هویتهای درهم تنیده در راه عدالت اجتماعی بسیار کارآمد است.
به اعتقاد او #انقلاب واژگونسازی روندهای هنجارگرا است و باید همواره در تلاش باشیم تا چیزهایی که عادی و هنجاری شدهاند به چالش بکشیم. از همین روست که خود را همچنان فمینیسم الغاگر میخواند.
#زنان_انقلابی
@bidarzani
برگردان: سروناز احمدی
#آنجلادیویس فعال سیاسی و استاد افتخاری دانشگاه سانتا کروزِ کالیفرنیا به عنوان یکی از شخصیتهای مهم تاریخی در راه مبارزه برای حقوق بشر و علیه تبعیض نژادی در مورد معنای انقلاب در زمان ما سخن میگوید.
او به نقد فمینیسم جریان غالب که آن را سفید می خواند می پردازد، فمینیسمی که نمونه بارز آن #فمینیسم سقف شیشه ای است. به اعتقاد او این نوع فمینیسم به حمایت از زنانی می پردازد که همین الان هم امتیازهای فراورانی دارند و دغدغه زنان کارگر، فقیر، رنگین پوست و ترنس را ندارد.
به اعتقاد او #اینترسکشنالیتی درهمتنیدگی سرشتِ هویتها را به رسمیت میشناسد و برای مبارزه این هویتهای درهم تنیده در راه عدالت اجتماعی بسیار کارآمد است.
به اعتقاد او #انقلاب واژگونسازی روندهای هنجارگرا است و باید همواره در تلاش باشیم تا چیزهایی که عادی و هنجاری شدهاند به چالش بکشیم. از همین روست که خود را همچنان فمینیسم الغاگر میخواند.
#زنان_انقلابی
@bidarzani
Forwarded from نقد
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ پیرامون اندیشهی فمینیستیِ سیاه
▫️ تاملی در باب سلطه و مقاومت به میانجی پارادایم تقاطعی
نوشتهی: مینو علینیا
ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر
23 آوریل 2021
🔸 پاتریشیا هیل کالینز سطح اندیشگی در سه عرصهی تجارب روزمره و تاریخی سرکوب و مقاومت زنان آمریکاییِ آفریقایی تبار، معرفتشناسی فمینیستیِ سیاه و نظریهی اجتماعی انتقادی را ارتقا بخشیده است. بالندگی و بسط یافتن اندیشهی فمینیستی سیاه به واسطهی تعامل پویای آن با مبارزات هر روزهی زنان سیاه است، از این رو اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه نه تنها به سبب سهم آن در نظریهها و روششناسیهای اجتماعی/اانتقادی، بلکه در ارائهی دانشی است که جنبشهای عدالت اجتماعی میتوانند از آن بهرهمند شوند. اندیشهی فمینیستی سیاه به منظور روشن ساختن پیوندهای میان وجوه ساختاری، نمادین و روزمرهی سلطه و مبارزات فردی و جمعی در عرصههای متفاوت زندگی اجتماعی، از تحلیلهای تقاطعی (Intersectional) بهره میگیرد. کالینز برای درک تجربیات زنان آمریکاییِ آفریقاییتبار رهیافتی تفسیرگرایانه ارائه میدهد. با اینحال، اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه بسیار فراتر از ایالاتمتحده و اجتماعهای سیاهپوستان آمریکا است.
این مقاله به مفاهیم کالینز از جمله تقاطعیافتگی، نسبت میان ستم و مقاومت، و سیاست توانمندسازی میپردازد.
🔸 اندیشهی فمینیستی سیاه به افشای نحوهی سامانیابی سلطه و عملکرد آن در حوزههای مختلف قدرت میپردازد. در همان حال که مسیر مبارزه و توانمندسازی را نشان میدهد، چالشها و دشواریهای مبارزه با ستم تقاطعیافته و درهمتنیده را برجسته میسازد، زیرا جایگاههای متعدد و چندگانهی عاملان اجتماعی از یک سو، و همزمانی موقعیتهای متعدد و متقاطع ستمگری از دیگر سو، نسبت سلطه و مقاومت را به شدت پیچیده میسازد. افراد و گروهها، بسته به اینکه در ساختارها و سلسله مراتب اجتماعی چه جایگاه و موقعیتی را اشغال کرده باشند میتوانند به یکی از چرخدندههای نظامهای سرکوبگر بدل شده و سلطه را بازتولید کنند. افراد میتوانند بطور همزمان در یک شرایط تحت سلطه باشند و در شرایط دیگری سلطهگر باشند.
🔸 زنان سیاه در سرتاسر زندگیشان در آمریکا، همواره احساس کردهاند که بر سر دوراهی وفاداری به پیوندهای نژادیشان ازیکسو و پیوندهای جنسیتی از سوی دیگر قرار داشتهاند. بیگمان، برای آنها، انتخاب یکی به نفع دیگری به معنای موضعگیری علیه خود بوده است، اما آنها تقریبا همیشه نژاد را انتخاب کردهاند: گونهای ایثار خویشتن زنانه و انسانیشان به طرفداری از همبستگی نژادی... این (دوراهی) برای بسیاری از گروههای تحت انقیاد در سرتاسر جهان، به ویژه زنان که با ستم تقاطعیافته و چندلایه روبهرو هستند، تجربهای مشترک است. فرهنگِ مقاومت که حول مبارزه با استعمارگری، نژادپرستی و اشغال خارجی شکل گرفته است اغلب فرهنگی مذکرمحور و پدرسالار بوده است. این فرهنگ مردانه، خواست زنان برای کسب حقوقشان را تهدید و خسرانی برای اتحاد و یگانگیِ اجتماع و مبارزهی مشترک میبیند. خود زنان نیز اشتیاقی به برابری با مردانِ خود، مردانی که همچون خودشان آزاد نیستند نشان نمیدهند. ایدهی متحدشدن در برابر دشمن مشترک و چشمپوشی از بیعدالتیهای داخلی، نشاندهندهی شکلگیری آن چیزی است که کالینز تحت عنوان «زمینهی فرهنگی منسجم» توصیف میکند.
🔸 مبارزهی جداگانهی هر گروهی به عنوان بخشی از جنبش بزرگتر مبارزه با مناسبات سلطهجویی و سلطهپذیری، به سایر پروژههای عدالت اجتماعی وابسته است. به این جهت مبارزه با همهی اشکال سلطه و انقیاد مستلزم گفتوگو، همبستگی و ائتلاف گروهها و جنبشهای مختلف است. اما، به این سبب که گروهها جایگاههای متفاوتی را اشغال میکنند، آنها به نحو متفاوتی به قدرت و منابع دسترسی دارند، در شکلگیری سلطه و مقاومت نقشهای متفاوتی ایفا میکنند و تجارب و اهداف متفاوتی دارند. کالینز بر این باور است که به رسمیت شناختن تواریخ متفاوت گروهی، تجارب متفاوت و اهداف و پروژههای سیاسی متفاوت «شالوده و بنیان جدیدی برای توسعهی سیاست تقاطعی» فراهم میسازد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-29y
#مینو_علینیا #مهتاب_حاتمیطاهر
#فمینیسم #تقاطعیافتگی #جنبش_زنان #عدالت_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ پیرامون اندیشهی فمینیستیِ سیاه
▫️ تاملی در باب سلطه و مقاومت به میانجی پارادایم تقاطعی
نوشتهی: مینو علینیا
ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر
23 آوریل 2021
🔸 پاتریشیا هیل کالینز سطح اندیشگی در سه عرصهی تجارب روزمره و تاریخی سرکوب و مقاومت زنان آمریکاییِ آفریقایی تبار، معرفتشناسی فمینیستیِ سیاه و نظریهی اجتماعی انتقادی را ارتقا بخشیده است. بالندگی و بسط یافتن اندیشهی فمینیستی سیاه به واسطهی تعامل پویای آن با مبارزات هر روزهی زنان سیاه است، از این رو اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه نه تنها به سبب سهم آن در نظریهها و روششناسیهای اجتماعی/اانتقادی، بلکه در ارائهی دانشی است که جنبشهای عدالت اجتماعی میتوانند از آن بهرهمند شوند. اندیشهی فمینیستی سیاه به منظور روشن ساختن پیوندهای میان وجوه ساختاری، نمادین و روزمرهی سلطه و مبارزات فردی و جمعی در عرصههای متفاوت زندگی اجتماعی، از تحلیلهای تقاطعی (Intersectional) بهره میگیرد. کالینز برای درک تجربیات زنان آمریکاییِ آفریقاییتبار رهیافتی تفسیرگرایانه ارائه میدهد. با اینحال، اهمیت اندیشهی فمینیستی سیاه بسیار فراتر از ایالاتمتحده و اجتماعهای سیاهپوستان آمریکا است.
این مقاله به مفاهیم کالینز از جمله تقاطعیافتگی، نسبت میان ستم و مقاومت، و سیاست توانمندسازی میپردازد.
🔸 اندیشهی فمینیستی سیاه به افشای نحوهی سامانیابی سلطه و عملکرد آن در حوزههای مختلف قدرت میپردازد. در همان حال که مسیر مبارزه و توانمندسازی را نشان میدهد، چالشها و دشواریهای مبارزه با ستم تقاطعیافته و درهمتنیده را برجسته میسازد، زیرا جایگاههای متعدد و چندگانهی عاملان اجتماعی از یک سو، و همزمانی موقعیتهای متعدد و متقاطع ستمگری از دیگر سو، نسبت سلطه و مقاومت را به شدت پیچیده میسازد. افراد و گروهها، بسته به اینکه در ساختارها و سلسله مراتب اجتماعی چه جایگاه و موقعیتی را اشغال کرده باشند میتوانند به یکی از چرخدندههای نظامهای سرکوبگر بدل شده و سلطه را بازتولید کنند. افراد میتوانند بطور همزمان در یک شرایط تحت سلطه باشند و در شرایط دیگری سلطهگر باشند.
🔸 زنان سیاه در سرتاسر زندگیشان در آمریکا، همواره احساس کردهاند که بر سر دوراهی وفاداری به پیوندهای نژادیشان ازیکسو و پیوندهای جنسیتی از سوی دیگر قرار داشتهاند. بیگمان، برای آنها، انتخاب یکی به نفع دیگری به معنای موضعگیری علیه خود بوده است، اما آنها تقریبا همیشه نژاد را انتخاب کردهاند: گونهای ایثار خویشتن زنانه و انسانیشان به طرفداری از همبستگی نژادی... این (دوراهی) برای بسیاری از گروههای تحت انقیاد در سرتاسر جهان، به ویژه زنان که با ستم تقاطعیافته و چندلایه روبهرو هستند، تجربهای مشترک است. فرهنگِ مقاومت که حول مبارزه با استعمارگری، نژادپرستی و اشغال خارجی شکل گرفته است اغلب فرهنگی مذکرمحور و پدرسالار بوده است. این فرهنگ مردانه، خواست زنان برای کسب حقوقشان را تهدید و خسرانی برای اتحاد و یگانگیِ اجتماع و مبارزهی مشترک میبیند. خود زنان نیز اشتیاقی به برابری با مردانِ خود، مردانی که همچون خودشان آزاد نیستند نشان نمیدهند. ایدهی متحدشدن در برابر دشمن مشترک و چشمپوشی از بیعدالتیهای داخلی، نشاندهندهی شکلگیری آن چیزی است که کالینز تحت عنوان «زمینهی فرهنگی منسجم» توصیف میکند.
🔸 مبارزهی جداگانهی هر گروهی به عنوان بخشی از جنبش بزرگتر مبارزه با مناسبات سلطهجویی و سلطهپذیری، به سایر پروژههای عدالت اجتماعی وابسته است. به این جهت مبارزه با همهی اشکال سلطه و انقیاد مستلزم گفتوگو، همبستگی و ائتلاف گروهها و جنبشهای مختلف است. اما، به این سبب که گروهها جایگاههای متفاوتی را اشغال میکنند، آنها به نحو متفاوتی به قدرت و منابع دسترسی دارند، در شکلگیری سلطه و مقاومت نقشهای متفاوتی ایفا میکنند و تجارب و اهداف متفاوتی دارند. کالینز بر این باور است که به رسمیت شناختن تواریخ متفاوت گروهی، تجارب متفاوت و اهداف و پروژههای سیاسی متفاوت «شالوده و بنیان جدیدی برای توسعهی سیاست تقاطعی» فراهم میسازد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-29y
#مینو_علینیا #مهتاب_حاتمیطاهر
#فمینیسم #تقاطعیافتگی #جنبش_زنان #عدالت_اجتماعی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
پیرامون اندیشهی فمینیستیِ سیاه
تاملی در باب سلطه و مقاومت به میانجی پارادایم تقاطعی نوشتهی: مینو علینیا ترجمهی: مهتاب حاتمیطاهر پاتریشیا هیل کالینز ، سطح اندیشگی در سه عرصهی تجارب روزمره و تاریخی سرکوب و مقاومت زنان آمریکای…
Forwarded from نقد
▫️ مارکسیسم و فمینیسم
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
4 نوامبر2021
🔸 فمینیسم همانا مبارزه با تبعیض جنسیتی، یا اقدامات و ایدئولوژیهای تبعیضآمیز اجتماعی است که منجر به برتری مردان و ستم بر زنان میشود. تبعیض جنسیتی بهعنوان شکلی از ستم اجتماعی پدیدهای مدرن نیست. به نقل از مارکس و انگلس میتوان تصریح کرد که تاریخِ تمامی جوامعِ تاکنون موجود، تاریخ مبارزات طبقاتی و مبارزات جنسیتی است زیرا وجود طبقات پیشفرضِ مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، تکهمسری و بنابراین تبعیض جنسیتی است. وجود تبعیض جنسیتی در سراسر تاریخ، به سادگی ویژگی جهانشمولِ همهی جوامع یا ماحصل تفاوتهای ذاتی بین دوجنس مسلم انگاشته شده است. این امر همچنین توضیح میدهد که چرا امروز زنان برای فهمیدن مظاهر فعلی این تبعیض در صدد درک ریشههای تاریخی آن هستند. در علوم اجتماعی تفهیم تبعیض جنسیتی بستگی دارد به مفروضات اساسی دربارهی طبیعت انسان، جامعه و روابطشان که مبنای نظریههای رایج دربارهی جامعه و رفتار اجتماعی هستند؛ نظریههایی که براساس تاکیدشان بر طبیعتِ انسان یا جامعه، متفاوت میشوند. اگر اولویت با ذات انسان باشد، افراد دارای صفاتی ذاتی همچون خودخواهی، رقابتجویی و منفعتطلبی تلقی میشوند. در نتیجه روابط و نهادهای اجتماعی بهعنوان ماحصل این صفات فردی مورد توجه قرار میگیرند. مردان و زنان در این بافتار واجد صفات ذاتیای در نظر گرفته میشوند که آنها را از یکدیگر متفاوت میکند. به عنوان مثال، درحالی که مردان پرخاشگر، قوی، ابزارگرا و غیرهاند، زنان ضعیف، مطیع، احساساتی، تغذیهکننده و غیره هستند. تفاوتهای جنسیتی در قدرت و مشارکت اجتماعی همچون پیامدهای این تفاوتهای ذاتی بین دو جنس تصور میشوند. وقتی تاکید بر جامعه باشد، افراد به عنوان لوحهایی سفید و خالی تلقی میشوند، ماحصل فرآیند اجتماعپذیری که آنان را در واقعیتِ اجتماعی اجباری و قدرتمند ادغام میکند. تبعیض جنسیتی در این بافتار به عنوان ماحصل سازمان اجتماعی پدید میآید؛ مردان و زنان متفاوتند و قدرت و مشارکت اجتماعی متفاوت دارند زیرا جامعهپذیری آنان متفاوت است. بنابراین الگوهای جامعهپذیری بر حسب نیازهای اجتماعی و/ یا تمایزِ فرایندهایِ کارکردی و تقسیم کار توضیح داده میشوند.
🔸علوم اجتماعی از دیدگاه مارکسیستی، تبیینهای ایدهآلیستی و ماتریالیستیِ متضادی دربارهی تبعیض جنسیتی ارائه میکنند که مانع ترکیب آنها در تبیینهایی نمیشود که هردو عامل اجتماعی و فردی را در نظر بگیرد. مارکسیسم از دوگانگی بین صفات ذاتی و اکتسابی فراتر میرود و بهجای آن این مفهوم را مطرح میکند که «انسان مجموعهی مناسبات اجتماعی است.»
🔸 این مفهوم، اساس نظریهی مارکسیستی دربارهی طبیعت انسان است؛ مفهومی که طبیعت تکافتادهی انسان را نفی کرده و وحدت لاینفک بین افراد و محیطهای طبیعی و اجتماعی آنان را تایید میکند. مارکسیسم مطرح میکند که نه افراد را میتوان جداگانه بررسی کرد نه محیط طبیعی و اجتماعیشان، همچون چیزهایی فینفسه که با یکدیگر «تعامل» دارند یا «علت» و «معلول» دیگری هستند. کانون نظری از انتزاعات «اشخاص» و «محیط» (طبیعی و اجتماعی) به فرآیندهایی تغییر جهت میدهد که بهواسطهی آنها افراد، طبیعت و جامعه به اشکال عینی مشخص خود دست مییابند. این فرآیندها تاریخاً مشخصاند و میتوان آنها را برای اهداف تحلیلِ علمی تشخیص داد. کلیدِ فهم تبعیض جنسیتی در این بافتار مبتنی است بر کاوشِ شکلهای تاریخاً خاص آن درون شیوههای مشخص تولید. بنابراین، امروزه پیشفرضِ درک و مفهومسازیِ تبعیض جنسیتی همانا درکِ جایگاه آن درون شیوهی تولید سرمایهداری است.
🔸 این فصل ادای سهمی است در تکوینِ تحلیلی مارکسیستی از ریشههای سرمایهدارانهی تبعیض جنسیتی و معنا و مفهوم تغییرات در وضعیت کنونی و آینده زنان براساس آنچه این تجزیه و تحلیل نشان میدهد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2AT
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#فمینیسم #مارکسیسم #سرمایهداری
🖋@naghd_com
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
4 نوامبر2021
🔸 فمینیسم همانا مبارزه با تبعیض جنسیتی، یا اقدامات و ایدئولوژیهای تبعیضآمیز اجتماعی است که منجر به برتری مردان و ستم بر زنان میشود. تبعیض جنسیتی بهعنوان شکلی از ستم اجتماعی پدیدهای مدرن نیست. به نقل از مارکس و انگلس میتوان تصریح کرد که تاریخِ تمامی جوامعِ تاکنون موجود، تاریخ مبارزات طبقاتی و مبارزات جنسیتی است زیرا وجود طبقات پیشفرضِ مالکیت خصوصی بر ابزار تولید، تکهمسری و بنابراین تبعیض جنسیتی است. وجود تبعیض جنسیتی در سراسر تاریخ، به سادگی ویژگی جهانشمولِ همهی جوامع یا ماحصل تفاوتهای ذاتی بین دوجنس مسلم انگاشته شده است. این امر همچنین توضیح میدهد که چرا امروز زنان برای فهمیدن مظاهر فعلی این تبعیض در صدد درک ریشههای تاریخی آن هستند. در علوم اجتماعی تفهیم تبعیض جنسیتی بستگی دارد به مفروضات اساسی دربارهی طبیعت انسان، جامعه و روابطشان که مبنای نظریههای رایج دربارهی جامعه و رفتار اجتماعی هستند؛ نظریههایی که براساس تاکیدشان بر طبیعتِ انسان یا جامعه، متفاوت میشوند. اگر اولویت با ذات انسان باشد، افراد دارای صفاتی ذاتی همچون خودخواهی، رقابتجویی و منفعتطلبی تلقی میشوند. در نتیجه روابط و نهادهای اجتماعی بهعنوان ماحصل این صفات فردی مورد توجه قرار میگیرند. مردان و زنان در این بافتار واجد صفات ذاتیای در نظر گرفته میشوند که آنها را از یکدیگر متفاوت میکند. به عنوان مثال، درحالی که مردان پرخاشگر، قوی، ابزارگرا و غیرهاند، زنان ضعیف، مطیع، احساساتی، تغذیهکننده و غیره هستند. تفاوتهای جنسیتی در قدرت و مشارکت اجتماعی همچون پیامدهای این تفاوتهای ذاتی بین دو جنس تصور میشوند. وقتی تاکید بر جامعه باشد، افراد به عنوان لوحهایی سفید و خالی تلقی میشوند، ماحصل فرآیند اجتماعپذیری که آنان را در واقعیتِ اجتماعی اجباری و قدرتمند ادغام میکند. تبعیض جنسیتی در این بافتار به عنوان ماحصل سازمان اجتماعی پدید میآید؛ مردان و زنان متفاوتند و قدرت و مشارکت اجتماعی متفاوت دارند زیرا جامعهپذیری آنان متفاوت است. بنابراین الگوهای جامعهپذیری بر حسب نیازهای اجتماعی و/ یا تمایزِ فرایندهایِ کارکردی و تقسیم کار توضیح داده میشوند.
🔸علوم اجتماعی از دیدگاه مارکسیستی، تبیینهای ایدهآلیستی و ماتریالیستیِ متضادی دربارهی تبعیض جنسیتی ارائه میکنند که مانع ترکیب آنها در تبیینهایی نمیشود که هردو عامل اجتماعی و فردی را در نظر بگیرد. مارکسیسم از دوگانگی بین صفات ذاتی و اکتسابی فراتر میرود و بهجای آن این مفهوم را مطرح میکند که «انسان مجموعهی مناسبات اجتماعی است.»
🔸 این مفهوم، اساس نظریهی مارکسیستی دربارهی طبیعت انسان است؛ مفهومی که طبیعت تکافتادهی انسان را نفی کرده و وحدت لاینفک بین افراد و محیطهای طبیعی و اجتماعی آنان را تایید میکند. مارکسیسم مطرح میکند که نه افراد را میتوان جداگانه بررسی کرد نه محیط طبیعی و اجتماعیشان، همچون چیزهایی فینفسه که با یکدیگر «تعامل» دارند یا «علت» و «معلول» دیگری هستند. کانون نظری از انتزاعات «اشخاص» و «محیط» (طبیعی و اجتماعی) به فرآیندهایی تغییر جهت میدهد که بهواسطهی آنها افراد، طبیعت و جامعه به اشکال عینی مشخص خود دست مییابند. این فرآیندها تاریخاً مشخصاند و میتوان آنها را برای اهداف تحلیلِ علمی تشخیص داد. کلیدِ فهم تبعیض جنسیتی در این بافتار مبتنی است بر کاوشِ شکلهای تاریخاً خاص آن درون شیوههای مشخص تولید. بنابراین، امروزه پیشفرضِ درک و مفهومسازیِ تبعیض جنسیتی همانا درکِ جایگاه آن درون شیوهی تولید سرمایهداری است.
🔸 این فصل ادای سهمی است در تکوینِ تحلیلی مارکسیستی از ریشههای سرمایهدارانهی تبعیض جنسیتی و معنا و مفهوم تغییرات در وضعیت کنونی و آینده زنان براساس آنچه این تجزیه و تحلیل نشان میدهد...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2AT
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#فمینیسم #مارکسیسم #سرمایهداری
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکسیسم و فمینیسم
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس ترجمهی: فرزانه راجی دو گزینهی مورد بحث، گزینههایی تاریخیاند که اهمیت آنها در بستر رشد آگاهی و مبارزهی فمینیستی در کشوری معین و در زمانی مشخص بهتر درک خواهد شد. رشد …
Forwarded from نقد
🔹 نوشتههای دریافتی 🔹
▫️ بازی خارج از زمین سیاست مسلط
نوشتهی: یگانه خویی
30 دسامبر 2021
🔸 با این پرسش ساده میآغازم که آیا نزدیکِ خود را میبینیم؟ چهاندازه قادریم کسی یا چیزی را در همین مجاورت خودمان دیده، به درکی عادلانه از او/آن برسیم؟ آیا دیدن، حسکردن و تلاش برای درکِ امر نزدیک، دغدغهی ماست؟ برای مثال اگر ظلمی در نزدیکی ما رخ دهد و آسیبی در دیدرس ما باشد، آيا نسبت به آن حساسیت کافی داریم؟ یا حساسیت ما فقط آنجا برانگیخته میشود که ظلم و خشونت ابعادی وسیع داشته باشد و در دوردست رخ دهد؟ صریحترش این پرسش: پیش آمده آیا که مچ خود را بگیریم که درست در حالیکه به روایتِ ستمی بزرگ در فضای سیاسی مشغولایم، ستمی که تحت فلان مفهوم و مقوله طبقهبندیپذیر است، دستاندرکارِ ستمی در ابعاد کوچکتر در فضای شخصیمان بوده باشیم؟ آیا درحالیکه داعیهی چشمنبستن بر هیچ شکل از ستم و خشونت را داشتهایم، در فضاهای کوچک شخصی چشممان بر ستم گشوده، و دستمان در اعمال ستم و خشونت بسته بوده است؟ خود آیا نقش کوچک و رقیقشدهای از یک ستمگر را بازی نکردهایم؟ و سرآخر آنکه چطور میتوان میان این دو موقعیت نسبتی برقرار کرد؟ نسبتی فراتر از صرفِ «تکرار زبانیِ» این شعار که «امر شخصی امر سیاسی است»؛ نسبتی که به محتوای این شعار تبلوری واقعی ببخشد.
🔸 در متن زیر خواهم کوشید از دغدغهای بنویسم و به نگاهی کمی متفاوت ـ و شاید به صورت موضعی موجود، اما درحاشیهمانده، جدیگرفتهنشده یا انکارشده ـ دعوت کنم، که شاید بتوان نگاهی «زنانه» نامیدش. «زنانه» در این کانتکست بنا نیست الزاما صفتی در پیوند با جنس بیولوژیک باشد. گرچه نمیتوان ناگفته گذاشت که به احتمال زیاد کسانی که برساختِ «زن»، بودنِ اجتماعی آنها را نشانهگذاری میکند، بنا بر تجربهی تاریخیای که هنجارهای اجتماعیـسیاسیـحقوقیِ موجود بسترش را شکل دادهاند، از این قسم سوژگی بهرهی بیشتری دارند و برای دیدن و تجربیدن از این پرسپکتیو مستعدترند. روشن است اما که نه هر زنی میخواهد و نه میتواند در این جایگاه سوژگی قرار بگیرد و نه «امر زنانه» بناست فقط مختص به گروهی باشد که در صحن اجتماع «زن» به حساب میآیند. در متن همچنین خواهم کوشید خطوط نظری محوی از چگونگی امکانپذیری آن نگاهِ «زنانه» را با تاسی به مقالاتی از الن سیکسو و نگاهش به نوشتن، زنانگی و مبارزه به تصویر بکشم.
🔸 ما به سیاستی دیگر نیاز داریم. سیاستی که این بار از دل تجربهی زنانه برخاسته باشد، از دل تجربهی زنان از امر نزدیک، امر جزیی، امر هرروزهای که نامریی شده و دیدناش چنانکه سیکسو بهظرافتِ تمام به تصویر میکشد، «بهشکلی ناسازوار سختترین کار است». از آنچه تبلورش را در «عواطف زنانه» میبینیم و در متنهای زنان که با عواطف، تجربهها و تنهاشان درهمآمیخته، میخوانیم. عواطف و تجربیاتی که حتی شخصیبودنشان هم کمتر سیاسیشان نمیکند، چراکه سرکوب زنان در ساختار مردـدینـسرمایهسالار جمهوری اسلامی از مسیر بهبندکشیدن تن آنها، شکلدادن پیشینی به تجربهشان و تلاش مدام در حصر حریم حرکت و کموکیف حضور تنانهشان در صحن اجتماع بوده است...
🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Iv
#یگانه_خویی #فمینیسم
#لیلا_حسینزاده #مریم_اکبری_منفرد #نیلوفر_بیانی #نرگس_محمدی #سپیده_قلیان
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ بازی خارج از زمین سیاست مسلط
نوشتهی: یگانه خویی
30 دسامبر 2021
🔸 با این پرسش ساده میآغازم که آیا نزدیکِ خود را میبینیم؟ چهاندازه قادریم کسی یا چیزی را در همین مجاورت خودمان دیده، به درکی عادلانه از او/آن برسیم؟ آیا دیدن، حسکردن و تلاش برای درکِ امر نزدیک، دغدغهی ماست؟ برای مثال اگر ظلمی در نزدیکی ما رخ دهد و آسیبی در دیدرس ما باشد، آيا نسبت به آن حساسیت کافی داریم؟ یا حساسیت ما فقط آنجا برانگیخته میشود که ظلم و خشونت ابعادی وسیع داشته باشد و در دوردست رخ دهد؟ صریحترش این پرسش: پیش آمده آیا که مچ خود را بگیریم که درست در حالیکه به روایتِ ستمی بزرگ در فضای سیاسی مشغولایم، ستمی که تحت فلان مفهوم و مقوله طبقهبندیپذیر است، دستاندرکارِ ستمی در ابعاد کوچکتر در فضای شخصیمان بوده باشیم؟ آیا درحالیکه داعیهی چشمنبستن بر هیچ شکل از ستم و خشونت را داشتهایم، در فضاهای کوچک شخصی چشممان بر ستم گشوده، و دستمان در اعمال ستم و خشونت بسته بوده است؟ خود آیا نقش کوچک و رقیقشدهای از یک ستمگر را بازی نکردهایم؟ و سرآخر آنکه چطور میتوان میان این دو موقعیت نسبتی برقرار کرد؟ نسبتی فراتر از صرفِ «تکرار زبانیِ» این شعار که «امر شخصی امر سیاسی است»؛ نسبتی که به محتوای این شعار تبلوری واقعی ببخشد.
🔸 در متن زیر خواهم کوشید از دغدغهای بنویسم و به نگاهی کمی متفاوت ـ و شاید به صورت موضعی موجود، اما درحاشیهمانده، جدیگرفتهنشده یا انکارشده ـ دعوت کنم، که شاید بتوان نگاهی «زنانه» نامیدش. «زنانه» در این کانتکست بنا نیست الزاما صفتی در پیوند با جنس بیولوژیک باشد. گرچه نمیتوان ناگفته گذاشت که به احتمال زیاد کسانی که برساختِ «زن»، بودنِ اجتماعی آنها را نشانهگذاری میکند، بنا بر تجربهی تاریخیای که هنجارهای اجتماعیـسیاسیـحقوقیِ موجود بسترش را شکل دادهاند، از این قسم سوژگی بهرهی بیشتری دارند و برای دیدن و تجربیدن از این پرسپکتیو مستعدترند. روشن است اما که نه هر زنی میخواهد و نه میتواند در این جایگاه سوژگی قرار بگیرد و نه «امر زنانه» بناست فقط مختص به گروهی باشد که در صحن اجتماع «زن» به حساب میآیند. در متن همچنین خواهم کوشید خطوط نظری محوی از چگونگی امکانپذیری آن نگاهِ «زنانه» را با تاسی به مقالاتی از الن سیکسو و نگاهش به نوشتن، زنانگی و مبارزه به تصویر بکشم.
🔸 ما به سیاستی دیگر نیاز داریم. سیاستی که این بار از دل تجربهی زنانه برخاسته باشد، از دل تجربهی زنان از امر نزدیک، امر جزیی، امر هرروزهای که نامریی شده و دیدناش چنانکه سیکسو بهظرافتِ تمام به تصویر میکشد، «بهشکلی ناسازوار سختترین کار است». از آنچه تبلورش را در «عواطف زنانه» میبینیم و در متنهای زنان که با عواطف، تجربهها و تنهاشان درهمآمیخته، میخوانیم. عواطف و تجربیاتی که حتی شخصیبودنشان هم کمتر سیاسیشان نمیکند، چراکه سرکوب زنان در ساختار مردـدینـسرمایهسالار جمهوری اسلامی از مسیر بهبندکشیدن تن آنها، شکلدادن پیشینی به تجربهشان و تلاش مدام در حصر حریم حرکت و کموکیف حضور تنانهشان در صحن اجتماع بوده است...
🔹 متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Iv
#یگانه_خویی #فمینیسم
#لیلا_حسینزاده #مریم_اکبری_منفرد #نیلوفر_بیانی #نرگس_محمدی #سپیده_قلیان
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
بازی خارج از زمین سیاست مسلط
نوشتهی: یگانه خویی در متن زیر خواهم کوشید از دغدغهای بنویسم و به نگاهی کمی متفاوت ـ و شاید به صورت موضعی موجود، اما درحاشیهمانده، جدیگرفتهنشده یا انکارشده ـ دعوت کنم، که شاید بتوان نگاهی «زنا…
Forwarded from نقد
▫️ مارکسیسم و بازنگری سهگانهی طبقه، جنسیت و نژاد
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
10 مه 2022
🔸 امروزه اکثر نشریات علوم اجتماعی، بهویژه آنهایی که دربارهی نابرابری مینویسند، نقدی آیینی به مارکس و مارکسیسم را در روند معرفی بدیلهای نظری که برای اصلاح «شکستهای» ادعایی آن در نظر گرفته شده است، بدیهی میدانند. این روال در نخستین آثار فمینیستی نیز رایج شد: مارکس و مارکسیستها به خاطر عدم ارائهی تحلیلی عمیق از ستم بر زنان، «اقتصادزدگی» «تقلیلگرایی طبقاتی» و مقولههای تحلیلی «کورجنسی»شان آماج نقد بودند. چندی بعد این ادعا مرسوم شد که مارکسیسم نیز در بیتوجهی به نژاد، جمعیتشناسی، قومیت، محیط زیست و عملاً هرآنچه برای «جنبشهای اجتماعی جدید» در غرب اهمیت داشت مقصر است. زمانیکه جنبشها فروکش کردند، دانشپژوهیِ متأثر از همان دغدغههای سیاسی رونق گرفت؛ انرژیای که میتوانست در عرصهی عمومی صرف شود در برنامههای آکادمیک (مانند مطالعات زنان، مطالعات نژادی/قومی) و در تلاشهایی برای افزایش «تنوع» در برنامهی درسی و تعدادِ افرادِ موسسات آموزشی تجلی یافت.
🔸 انتشار مجلهی نژاد، جنس و طبقه در سال ١٩٩٣، (که بعداً به نژاد، جنسیت و طبقه تغییر نام داد)، نشاندهندهی همگرایی آن علایق سیاسی و فکری با دیدگاهی جدید در علوم اجتماعی بود که خیلی زود توجه بسیار زیادی را به خود جلب کرد، چنانکه از ازدیادِ مقالههای ژورنالیستی و کتابهایی با عناوین نژاد، جنسیت و طبقه پیداست. این دیدگاه را که پیش از همه اما نه منحصراً دانشمندان علوم اجتماعی رنگینپوست مطرح کردند واکنشی بود به نظریههای فمینیستیای که تفاوتهای نژادی/قومی و طبقاتی در میان زنان را نادیده میگرفتند، نظریههایی در مورد نابرابری نژادی/قومی که تبعیضجنسی در میان مردان و زنان رنگینپوست را نادیده میگرفتند، و همانطور که انتظار میرود تصحیحی بر کاستیهای ادعاییِ مارکسیسم به شمار میآمد.
🔸 در این مقاله قصد دارم استدلال کنم که مارکسیسم حاوی ابزارهای تحلیلی ضروری برای نظریهپردازی و تعمیق درک ما از طبقه، جنسیت و نژاد است. میخواهم از دیدِ نظریهی مارکسیستی استدلالهایی را که برای مطالعات نژاد، جنسیت و طبقه توسط برخی از حامیان اصلی آنها ارائه شده است، بهطور انتقادی و با ارزیابی نقاط قوت و محدودیتشان بررسی کنم، و در این میان نشان بدهم که اگر مطالعهی طبقه، جنسیت و نژاد قرار است به چیزی فراتر از جمعآوری مستندات بیپایانِ تغییرات در برجستگی نسبی و اثرات ترکیبی آنها در بافتارها و تجربههای بسیار خاص دست یابد، مارکسیسم از لحاظ نظری و سیاسی ضروری است.
🔸 تا زمانی که دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» طبقه را به شکل دیگری از ستم تقلیل دهد و از لحاظ نظری التقاطی باقی بماند، بهطوری که تقاطع و درهمتنیدگی، بهنوعی «در دسترس همه» باشد، به این معنی که برای انواع و اقسام تفسیرهای نظری مفتوح باشد، ماهیت آن استعارههای تقسیم و پیوند مبهم باقی میماند و در معرض تفسیرهای متضاد و حتی ضدونقیض خواهد بود. مارکسیسم تنها نظریهی سطحِ کلانی نیست که دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» برای کشف «ساختارهای اساسی سلطه» میتواند با آن ارتباط برقرار کند؛ اما به نظر من برای اهداف سیاسیِ رهاییبخش دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» مناسبترینشان است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Yf
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#فمینیسم #مارکسیسم #نابرابری_جنسیتی #جنسیت_و_طبقه
👇🏽
🖋@naghd_com
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
10 مه 2022
🔸 امروزه اکثر نشریات علوم اجتماعی، بهویژه آنهایی که دربارهی نابرابری مینویسند، نقدی آیینی به مارکس و مارکسیسم را در روند معرفی بدیلهای نظری که برای اصلاح «شکستهای» ادعایی آن در نظر گرفته شده است، بدیهی میدانند. این روال در نخستین آثار فمینیستی نیز رایج شد: مارکس و مارکسیستها به خاطر عدم ارائهی تحلیلی عمیق از ستم بر زنان، «اقتصادزدگی» «تقلیلگرایی طبقاتی» و مقولههای تحلیلی «کورجنسی»شان آماج نقد بودند. چندی بعد این ادعا مرسوم شد که مارکسیسم نیز در بیتوجهی به نژاد، جمعیتشناسی، قومیت، محیط زیست و عملاً هرآنچه برای «جنبشهای اجتماعی جدید» در غرب اهمیت داشت مقصر است. زمانیکه جنبشها فروکش کردند، دانشپژوهیِ متأثر از همان دغدغههای سیاسی رونق گرفت؛ انرژیای که میتوانست در عرصهی عمومی صرف شود در برنامههای آکادمیک (مانند مطالعات زنان، مطالعات نژادی/قومی) و در تلاشهایی برای افزایش «تنوع» در برنامهی درسی و تعدادِ افرادِ موسسات آموزشی تجلی یافت.
🔸 انتشار مجلهی نژاد، جنس و طبقه در سال ١٩٩٣، (که بعداً به نژاد، جنسیت و طبقه تغییر نام داد)، نشاندهندهی همگرایی آن علایق سیاسی و فکری با دیدگاهی جدید در علوم اجتماعی بود که خیلی زود توجه بسیار زیادی را به خود جلب کرد، چنانکه از ازدیادِ مقالههای ژورنالیستی و کتابهایی با عناوین نژاد، جنسیت و طبقه پیداست. این دیدگاه را که پیش از همه اما نه منحصراً دانشمندان علوم اجتماعی رنگینپوست مطرح کردند واکنشی بود به نظریههای فمینیستیای که تفاوتهای نژادی/قومی و طبقاتی در میان زنان را نادیده میگرفتند، نظریههایی در مورد نابرابری نژادی/قومی که تبعیضجنسی در میان مردان و زنان رنگینپوست را نادیده میگرفتند، و همانطور که انتظار میرود تصحیحی بر کاستیهای ادعاییِ مارکسیسم به شمار میآمد.
🔸 در این مقاله قصد دارم استدلال کنم که مارکسیسم حاوی ابزارهای تحلیلی ضروری برای نظریهپردازی و تعمیق درک ما از طبقه، جنسیت و نژاد است. میخواهم از دیدِ نظریهی مارکسیستی استدلالهایی را که برای مطالعات نژاد، جنسیت و طبقه توسط برخی از حامیان اصلی آنها ارائه شده است، بهطور انتقادی و با ارزیابی نقاط قوت و محدودیتشان بررسی کنم، و در این میان نشان بدهم که اگر مطالعهی طبقه، جنسیت و نژاد قرار است به چیزی فراتر از جمعآوری مستندات بیپایانِ تغییرات در برجستگی نسبی و اثرات ترکیبی آنها در بافتارها و تجربههای بسیار خاص دست یابد، مارکسیسم از لحاظ نظری و سیاسی ضروری است.
🔸 تا زمانی که دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» طبقه را به شکل دیگری از ستم تقلیل دهد و از لحاظ نظری التقاطی باقی بماند، بهطوری که تقاطع و درهمتنیدگی، بهنوعی «در دسترس همه» باشد، به این معنی که برای انواع و اقسام تفسیرهای نظری مفتوح باشد، ماهیت آن استعارههای تقسیم و پیوند مبهم باقی میماند و در معرض تفسیرهای متضاد و حتی ضدونقیض خواهد بود. مارکسیسم تنها نظریهی سطحِ کلانی نیست که دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» برای کشف «ساختارهای اساسی سلطه» میتواند با آن ارتباط برقرار کند؛ اما به نظر من برای اهداف سیاسیِ رهاییبخش دیدگاه «نژاد ـ جنسیت ـ طبقه» مناسبترینشان است...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-2Yf
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#فمینیسم #مارکسیسم #نابرابری_جنسیتی #جنسیت_و_طبقه
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
مارکسیسم و بازنگری سهگانهی طبقه، جنسیت و نژاد
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس ترجمهی: فرزانه راجی اینکه استدلال کنیم طبقهی کارگر عامل اساسی تغییر است بدین معنا نیست که یگانه عامل تغییر است. طبقهی کارگر البته متشکل از زنان و مردانی است که به نژا…
Forwarded from نقد
▫️ چه چیز در فمینیسم ماتریالیستی اهمیت دارد؟
▫️ نقد فمینیسم مارکسیستی
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
3 سپتامبر 2022
🔸 در روزهای پرتبوتاب جنبش آزادی زنان، شناسایی چهار جریان اصلی در اندیشهی فمینیستی امکانپذیر بود: لیبرال (با دغدغهی دستیابی به برابری اقتصادی و سیاسی در چارچوب سرمایهداری)، رادیکال (متمرکز بر مردان و مردسالاری بهعنوان عوامل اصلی ستم بر زنان)، سوسیالیست (منتقد سرمایهداری و مارکسیسم، تا آنجا که اجتناب از تقلیلگراییهای منتسب به مارکسیسم به نظریههای سیستمهای دوگانهای انجامید که اشکال مختلفی از برهمکنش بین سرمایهداری و پدرسالاری را مسلم میانگاشتند)، و فمینیسم مارکسیستی (موضع نظری اتخاذشدهی عدهی نسبتاً معدودی از فمینیستهای ایالات متحده ــ از جمله خود من ــ که بهدنبال توسعهی پتانسیل نظریهی مارکسیستی برای درک خاستگاههای سرمایهدارانهی ستم بر زنان بوده است).
🔸 البته اینها توصیفهایی بیشازحد ساده از مجموعه آثاری غنی و پیچیده است که درعین حال شکافهای نظری، سیاسی و اجتماعی مهم بین زنان را، که تا به امروز ادامه دارد، بازتاب میداد. ظهور تأثیرات نظریهپردازی پساساختارگرایی و پستمدرن در کنار چالشهای مردمی برای فمینیسمی که همچون بیان نیازها و دغدغههای زنان سفیدپوست طبقهی متوسط و متوسط بالای زنانِ «جهان اول» تلقی میشد، باعث افزایش شاخههای اندیشهی فمینیستی شد. در این فرآیند، تعریف سوژهی فمینیسم بیشازپیش دشوار شد، زیرا نقد پسامدرن از «زن» بهعنوان مقولهای ذاتگرایانه همراه با نقدهای مبتنی بر ترجیحات نژادی، قومیتی، جنسی و تفاوتهای ملیتی، منجر به تکثیر ظاهراً بیپایانِ «موقعیتهای سوژه»، «هویتها»، و «صداها» شد. سیاست فرهنگی و هویتیْ جایگزین تمرکزِ پیشین بر سرمایهداری (عمدتاً در بین فمینیستهای مارکسیست) و شکاف طبقاتی میان زنان شد؛ امروزه طبقه به «ایسمی» دیگر تقلیل یافته است؛ یعنی به شکل دیگری از ستم که همراه با جنسیت و نژاد نوعی مانترا را شکل میدهد، چیزی که همه باید در نظریهپردازی و پژوهش لحاظ کنند، هرچند، تا جایی که من میدانم، نظریهپردازی دربارهی آن در سطح استعارهها باقی میماند (مثلاً درهمتنیدگی، برهمکنش، ارتباط متقابل و غیره).
🔸 به همین دلیل چند سال پیش، فراخوانی برای مقاله در مورد کتابی در دست انتشار دربارهی فمینیسم ماتریالیستی (MaFem) برایم بسیار خواندنی بود. توصیفی که ویراستاران: کریس اینگراهام و رزماری هنسی از فمینیسم ماتریالیستی داده بودند برای من قابلتمیز از فمینیسم مارکسیستی (MarxFem) نبود. آنچنان پیشرفت امیدوارکنندهای در نظریهی فمینیستی به نظر میرسید که از ویراستاران دعوت کردم تا برای ایجاد سلسله گفتگوهایی الکترونیکی دربارهی فمینیسم ماتریالیستی به من بپیوندند. ابتدا فکر میکردم که فمینیسم ماتریالیستی صرفاً روشی دیگر برای اشاره به فمینیسم مارکسیستی است، اما اشتباه میکردم؛ این دو شکلهای متمایزی از نظریهپردازی فمینیستی هستند. با این حال، دربرخی از آثار فمینیستی چنان شباهتهایی بین آنها وجود دارد که انتظار میرود درجاتی از سردرگمی بین آن دو یافت شود.
🔸 در این فصل، تفاوتهای این دو جریان مهم در نظریهی فمینیستی و دلایل بازگشتِ گرایشهای فمینیستی به ماتریالیسم را در دورهای که چرخشی نظری بهسمت ایدهآلیسم و اقتضاگرایی در آکادمی به نظر مسلط میرسید، شناسایی خواهم کرد. با توجه به دیدگاههای متناقضی که زیر پوششِ ماتریالیستی وجود دارند، من در جهت تفکیک روشن بین فمینیسم ماتریالیستی و فمینیسم مارکسیستی، و برای بازگشت به دومی که بهدلیل تأثیرات مخرب سرمایهداری بر زنان و در نتیجهی اهمیت سیاسی تحلیل نظری بسنده از علل نگونبختی آنها ضروری است، استدلال خواهم کرد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-36U
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#فمینسیم #فمینیسم_ماتریالیستی #مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ نقد فمینیسم مارکسیستی
نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس
ترجمهی: فرزانه راجی
3 سپتامبر 2022
🔸 در روزهای پرتبوتاب جنبش آزادی زنان، شناسایی چهار جریان اصلی در اندیشهی فمینیستی امکانپذیر بود: لیبرال (با دغدغهی دستیابی به برابری اقتصادی و سیاسی در چارچوب سرمایهداری)، رادیکال (متمرکز بر مردان و مردسالاری بهعنوان عوامل اصلی ستم بر زنان)، سوسیالیست (منتقد سرمایهداری و مارکسیسم، تا آنجا که اجتناب از تقلیلگراییهای منتسب به مارکسیسم به نظریههای سیستمهای دوگانهای انجامید که اشکال مختلفی از برهمکنش بین سرمایهداری و پدرسالاری را مسلم میانگاشتند)، و فمینیسم مارکسیستی (موضع نظری اتخاذشدهی عدهی نسبتاً معدودی از فمینیستهای ایالات متحده ــ از جمله خود من ــ که بهدنبال توسعهی پتانسیل نظریهی مارکسیستی برای درک خاستگاههای سرمایهدارانهی ستم بر زنان بوده است).
🔸 البته اینها توصیفهایی بیشازحد ساده از مجموعه آثاری غنی و پیچیده است که درعین حال شکافهای نظری، سیاسی و اجتماعی مهم بین زنان را، که تا به امروز ادامه دارد، بازتاب میداد. ظهور تأثیرات نظریهپردازی پساساختارگرایی و پستمدرن در کنار چالشهای مردمی برای فمینیسمی که همچون بیان نیازها و دغدغههای زنان سفیدپوست طبقهی متوسط و متوسط بالای زنانِ «جهان اول» تلقی میشد، باعث افزایش شاخههای اندیشهی فمینیستی شد. در این فرآیند، تعریف سوژهی فمینیسم بیشازپیش دشوار شد، زیرا نقد پسامدرن از «زن» بهعنوان مقولهای ذاتگرایانه همراه با نقدهای مبتنی بر ترجیحات نژادی، قومیتی، جنسی و تفاوتهای ملیتی، منجر به تکثیر ظاهراً بیپایانِ «موقعیتهای سوژه»، «هویتها»، و «صداها» شد. سیاست فرهنگی و هویتیْ جایگزین تمرکزِ پیشین بر سرمایهداری (عمدتاً در بین فمینیستهای مارکسیست) و شکاف طبقاتی میان زنان شد؛ امروزه طبقه به «ایسمی» دیگر تقلیل یافته است؛ یعنی به شکل دیگری از ستم که همراه با جنسیت و نژاد نوعی مانترا را شکل میدهد، چیزی که همه باید در نظریهپردازی و پژوهش لحاظ کنند، هرچند، تا جایی که من میدانم، نظریهپردازی دربارهی آن در سطح استعارهها باقی میماند (مثلاً درهمتنیدگی، برهمکنش، ارتباط متقابل و غیره).
🔸 به همین دلیل چند سال پیش، فراخوانی برای مقاله در مورد کتابی در دست انتشار دربارهی فمینیسم ماتریالیستی (MaFem) برایم بسیار خواندنی بود. توصیفی که ویراستاران: کریس اینگراهام و رزماری هنسی از فمینیسم ماتریالیستی داده بودند برای من قابلتمیز از فمینیسم مارکسیستی (MarxFem) نبود. آنچنان پیشرفت امیدوارکنندهای در نظریهی فمینیستی به نظر میرسید که از ویراستاران دعوت کردم تا برای ایجاد سلسله گفتگوهایی الکترونیکی دربارهی فمینیسم ماتریالیستی به من بپیوندند. ابتدا فکر میکردم که فمینیسم ماتریالیستی صرفاً روشی دیگر برای اشاره به فمینیسم مارکسیستی است، اما اشتباه میکردم؛ این دو شکلهای متمایزی از نظریهپردازی فمینیستی هستند. با این حال، دربرخی از آثار فمینیستی چنان شباهتهایی بین آنها وجود دارد که انتظار میرود درجاتی از سردرگمی بین آن دو یافت شود.
🔸 در این فصل، تفاوتهای این دو جریان مهم در نظریهی فمینیستی و دلایل بازگشتِ گرایشهای فمینیستی به ماتریالیسم را در دورهای که چرخشی نظری بهسمت ایدهآلیسم و اقتضاگرایی در آکادمی به نظر مسلط میرسید، شناسایی خواهم کرد. با توجه به دیدگاههای متناقضی که زیر پوششِ ماتریالیستی وجود دارند، من در جهت تفکیک روشن بین فمینیسم ماتریالیستی و فمینیسم مارکسیستی، و برای بازگشت به دومی که بهدلیل تأثیرات مخرب سرمایهداری بر زنان و در نتیجهی اهمیت سیاسی تحلیل نظری بسنده از علل نگونبختی آنها ضروری است، استدلال خواهم کرد.
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-36U
#مارتا_ای_خیمهنس #فرزانه_راجی
#فمینسیم #فمینیسم_ماتریالیستی #مارکسیسم
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
چه چیزی در فمینیسم ماتریالیستی اهمیت دارد؟
نقد فمینیسم مارکسیستی نوشتهی: مارتا ای. خیمهنس ترجمهی: فرزانه راجی دلیل دیگری وجود دارد که چرا معتقدم فمینیسم مارکسیستی باید از فمینیسم ماتریالیستی «پیوندزدایی» شود: از لحاظ نظری، فمینیستهای…
Forwarded from نقد
▫️ زنان و انقلاب: مارکس و دیالکتیک
به مناسبت روز جهانی زن
نوشتهی: لیلیا دی. مونزو
ترجمهی: فرزانه راجی
8 مارس 2023
🔸 در این مقاله استدلال میکنم که جنبشهای زنان برای درک ستم بر زنان باید به مارکس و روش دیالکتیکی او توجه کنند تا مسیری را نهتنها به سوی رهایی زنان، بلکه به سوی رهایی بشریت و همهی موجودات زنده هموار کنند. من به عمدهترین انتقاداتی که جنبش فمینیستی، به نظر من بهاشتباه، به مارکس وارد کرده است، پاسخ میدهم، اما در عین حال تصدیق میکنم که پژوهشهای فمینیستی درک مهمی از تاریخ ستم بر زنان ارائه کرده است که به اعتقاد من میتواند برای تکمیل بهتر نظریههای مارکس و توجه به ستم بر زنان، به ما کمک کند و ما را به سمت بدیلی سوسیالیستی سوق دهد. بهطور خلاصه استدلال میکنم که جنبشهای رهاییبخش زنان به مبارزهی طبقاتی و مبارزهی طبقاتی به رهایی زنان نیاز دارد.
🔸 یکی از انتقادات عمدهی فمینیستها، و همچنین کسانی که بر ستم نژادی تمرکز دارند، این است که دیدگاه ماتریالیستی تاریخی همهچیز را به طبقه تقلیل میدهد. آنها استدلال میکنند که اگر چنین بود ما برابری جنسیتی و نژادی را در دولتهای سوسیالیستیِ تجربهشده شاهد میبودیم، که اینطور نبوده است؛ همانطور که بسیاری دیگر از مارکسیستها و فمینیستهای مارکسیست اشاره کردهاند، این برداشتی اشتباه از ماتریالیسم تاریخی است، چرا که در رابطه با ستم جنسی یا نژادی قائل به رابطهای علّی نیست. بلکه، ماتریالیسم تاریخی بر این باور است که شیوهی تولیدْ ویژگی کلیدی و پایدار هر جامعه است، زیرا شرایط را برای بازتولید خود از طریق نیاز مادیِ غذا، آب و سایر منابع ضروری تعیین میکند. با این حال، آگاهی از لحاظ دیالکتیکی با مادیت مرتبط است. ستم جنسیتی (و همچنین ستم نژادی) در یک شیوهی تولید معین به روشهای خاصی شکل میگیرد. بیتردید ستم جنسیتی در شیوههای قبلی تولید، از جمله فئودالیسم، نیز وجود داشته است، اما از زمانی که سرمایهداری بهعنوان شیوهی تولید مسلط مطرح شد (اگرچه شیوههای دیگر تولید نیز همزمان وجود داشته باشند)، روابط جنسیتی و ستم بر زنان به منبع مهمی برای انباشت سرمایه تبدیل شده و به کنترلِ بدن زنان و الگوهای اجتماعی شدن برای توسعهی نسل بعدی کارگران گره خورده است.
🔸با اینکه استدلالهای مارکسیستی وضعیت کنونی ستم بر زنان را توضیح میدهند، تعداد کمی از آنها فرایندهای تاریخیای که ستم بر زنان را ممکن کردهاند، از نزدیک مورد واکاوی قرار دادهاند. این غیبت در ادبیات مارکسیستی به فمینیستها این اجازه را داده است که رویکرد غیرتاریخیای را اتخاذ کنند که مارکس نسبت به آن هشدار داد: انتساب ویژگیها خاص به طبیعت انسان بدون شواهدی از تغییر اجتماعی و مادی. در واقع این رویکردی رایج در میان کسانی بوده است که استدلال میکنند ساختاری مردسالارانه موازی با طبقه وجود دارد و مبنای آن در موقعیت ممتاز و قدرت مردان و تمایل آنان به حفظ این ساختار نهفته است. در اینجا نقد فمینیستی علیه گرایش طبیعی و زیستشناختی زنان به کار بازتولیدی بهعنوان توضیحی برای سلطهی مردان مطرح میشود. درعین حال، سلطهای که کانون نقد است، پیشینی تلقی میشود و منجر به استدلالی دایرهای میشود که روش دیالکتیکی مارکس ما را از آن نجات میدهد و آشکار میکند که آنچه ما «طبیعی» میپنداریم، همیشه تحتتأثیر نیروهای مادی و ایدئولوژیک قرار دارد.
🔸 آنچه ما نیاز داریم آموختن همبستگی است، بهگونهای که انقلابی که میسازیم متضمن تلاشهای مشترک درجهت مبارزهی طبقاتی و رهایی زنان باشد. به نظر من این دو باید یک مبارزه باشند، زیرا هریک دیگری را ایجاب میکند. من رؤیای جهانی را میبینم که در آن همهی زنان و مردان میتوانند به رفیعترین قلههای عظمت انسانی خود برسند. برای من این بدان معناست که همهی انسانها میتوانند به یکدیگر و همهی شکلهای هستی عشق بورزند و احساس شفقت کنند. هر فردی میتواند با عزت زندگی کند و ظرفیتهای خلاقانه و فکری خود را شکوفا کند. و اینکه در کنار یکدیگر میتوانیم جهانی دموکراتیک، بیطبقه و بر پایهی مسئولیت اجتماعی، برابری و آزادی واقعی برای همه بنا کنیم که در آن هر فردی مهم است و دوگانههای برساختهی اجتماعی که روابط سلطه و قدرت را برقرار میکنند به نفع فرایند پیچیدهی «شدن» ریشهکن میشوند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3qr
#روز_جهانی_زن
#جنبش_زنان
#فمینیسم
#مارکسیسم
#انقلاب
👇🏼
🖋@naghd_com
به مناسبت روز جهانی زن
نوشتهی: لیلیا دی. مونزو
ترجمهی: فرزانه راجی
8 مارس 2023
🔸 در این مقاله استدلال میکنم که جنبشهای زنان برای درک ستم بر زنان باید به مارکس و روش دیالکتیکی او توجه کنند تا مسیری را نهتنها به سوی رهایی زنان، بلکه به سوی رهایی بشریت و همهی موجودات زنده هموار کنند. من به عمدهترین انتقاداتی که جنبش فمینیستی، به نظر من بهاشتباه، به مارکس وارد کرده است، پاسخ میدهم، اما در عین حال تصدیق میکنم که پژوهشهای فمینیستی درک مهمی از تاریخ ستم بر زنان ارائه کرده است که به اعتقاد من میتواند برای تکمیل بهتر نظریههای مارکس و توجه به ستم بر زنان، به ما کمک کند و ما را به سمت بدیلی سوسیالیستی سوق دهد. بهطور خلاصه استدلال میکنم که جنبشهای رهاییبخش زنان به مبارزهی طبقاتی و مبارزهی طبقاتی به رهایی زنان نیاز دارد.
🔸 یکی از انتقادات عمدهی فمینیستها، و همچنین کسانی که بر ستم نژادی تمرکز دارند، این است که دیدگاه ماتریالیستی تاریخی همهچیز را به طبقه تقلیل میدهد. آنها استدلال میکنند که اگر چنین بود ما برابری جنسیتی و نژادی را در دولتهای سوسیالیستیِ تجربهشده شاهد میبودیم، که اینطور نبوده است؛ همانطور که بسیاری دیگر از مارکسیستها و فمینیستهای مارکسیست اشاره کردهاند، این برداشتی اشتباه از ماتریالیسم تاریخی است، چرا که در رابطه با ستم جنسی یا نژادی قائل به رابطهای علّی نیست. بلکه، ماتریالیسم تاریخی بر این باور است که شیوهی تولیدْ ویژگی کلیدی و پایدار هر جامعه است، زیرا شرایط را برای بازتولید خود از طریق نیاز مادیِ غذا، آب و سایر منابع ضروری تعیین میکند. با این حال، آگاهی از لحاظ دیالکتیکی با مادیت مرتبط است. ستم جنسیتی (و همچنین ستم نژادی) در یک شیوهی تولید معین به روشهای خاصی شکل میگیرد. بیتردید ستم جنسیتی در شیوههای قبلی تولید، از جمله فئودالیسم، نیز وجود داشته است، اما از زمانی که سرمایهداری بهعنوان شیوهی تولید مسلط مطرح شد (اگرچه شیوههای دیگر تولید نیز همزمان وجود داشته باشند)، روابط جنسیتی و ستم بر زنان به منبع مهمی برای انباشت سرمایه تبدیل شده و به کنترلِ بدن زنان و الگوهای اجتماعی شدن برای توسعهی نسل بعدی کارگران گره خورده است.
🔸با اینکه استدلالهای مارکسیستی وضعیت کنونی ستم بر زنان را توضیح میدهند، تعداد کمی از آنها فرایندهای تاریخیای که ستم بر زنان را ممکن کردهاند، از نزدیک مورد واکاوی قرار دادهاند. این غیبت در ادبیات مارکسیستی به فمینیستها این اجازه را داده است که رویکرد غیرتاریخیای را اتخاذ کنند که مارکس نسبت به آن هشدار داد: انتساب ویژگیها خاص به طبیعت انسان بدون شواهدی از تغییر اجتماعی و مادی. در واقع این رویکردی رایج در میان کسانی بوده است که استدلال میکنند ساختاری مردسالارانه موازی با طبقه وجود دارد و مبنای آن در موقعیت ممتاز و قدرت مردان و تمایل آنان به حفظ این ساختار نهفته است. در اینجا نقد فمینیستی علیه گرایش طبیعی و زیستشناختی زنان به کار بازتولیدی بهعنوان توضیحی برای سلطهی مردان مطرح میشود. درعین حال، سلطهای که کانون نقد است، پیشینی تلقی میشود و منجر به استدلالی دایرهای میشود که روش دیالکتیکی مارکس ما را از آن نجات میدهد و آشکار میکند که آنچه ما «طبیعی» میپنداریم، همیشه تحتتأثیر نیروهای مادی و ایدئولوژیک قرار دارد.
🔸 آنچه ما نیاز داریم آموختن همبستگی است، بهگونهای که انقلابی که میسازیم متضمن تلاشهای مشترک درجهت مبارزهی طبقاتی و رهایی زنان باشد. به نظر من این دو باید یک مبارزه باشند، زیرا هریک دیگری را ایجاب میکند. من رؤیای جهانی را میبینم که در آن همهی زنان و مردان میتوانند به رفیعترین قلههای عظمت انسانی خود برسند. برای من این بدان معناست که همهی انسانها میتوانند به یکدیگر و همهی شکلهای هستی عشق بورزند و احساس شفقت کنند. هر فردی میتواند با عزت زندگی کند و ظرفیتهای خلاقانه و فکری خود را شکوفا کند. و اینکه در کنار یکدیگر میتوانیم جهانی دموکراتیک، بیطبقه و بر پایهی مسئولیت اجتماعی، برابری و آزادی واقعی برای همه بنا کنیم که در آن هر فردی مهم است و دوگانههای برساختهی اجتماعی که روابط سلطه و قدرت را برقرار میکنند به نفع فرایند پیچیدهی «شدن» ریشهکن میشوند...
🔹 متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3qr
#روز_جهانی_زن
#جنبش_زنان
#فمینیسم
#مارکسیسم
#انقلاب
👇🏼
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
زنان و انقلاب: مارکس و دیالکتیک
نوشتهی: لیلیا دی. مونزو ترجمهی: فرزانه راجی این مقاله استدلال میکند که مارکسیسم ذاتاً ضد تبعیض جنسیتی، ضد نژادپرستی و علیه همهی شکلهای بهرهکشی و ستم است. مارکسیسم بهعنوان فلسفهی انقلاب، صرف…
Forwarded from نقد
▫️ زنان کارگر و سناریوهای سرمایهداری:
▫️ ایدئولوژیهای سلطه، منافع مشترک و سیاست همبستگی
28 می 2023
نوشتهی: چاندرا تالپاد موهانتی
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 «ما رؤیای این را داریم که وقتی سخت کار میکنیم بتوانیم لباس مناسب به فرزندانمان بپوشانیم و باز هم کمی وقت و پول برای خودمان باقی بماند. میخواهیم وقتی مانند دیگران کار میکنیم، رفتار یکسانی با ما داشته باشند، و چون شبیه آنها نیستیم ما را تحقیر نکنند. بعد از خود میپرسیم ”چگونه میتوانیم این چیزها را محقق کنیم؟“ و تا الان فقط به دو تا پاسخ ممکن رسیدهام: برنده شدن در بختآزمایی یا سازماندهی. چه میتوانم بگویم جز اینکه هرگز در مورد اعداد خوششانس نبودهام. بنابراین در کتاب خود بگویید: ممکن است طول بکشد که مردم باور کنند شانس ندارند، بنابراین باید سازماندهی کنند! … زیرا تنها راه برای به دست آوردن اندکی قدرت بر زندگی خود این است که آنرا بهصورت جمعی و با پشتیبانی سایر افرادی انجام دهید که همان نیازهای شما را دارند.» (ایرما، کارگری فیلیپینی در سیلیکونولی، کالیفرنیا)
🔸 رؤیاهای ایرما در مورد یک زندگی آبرومندانه برای فرزندانش و خودش، تمایل او به دیدن رفتاری برابر و کرامت بر اساس کیفیت و شایستگی کارش، اعتقاد او به این که مبارزهی جمعی وسیلهای برای «به دست آوردن اندکی قدرت بر زندگی» خود است، بهطور خلاصه مبارزات زنان کارگر فقیر را در عرصهی جهان سرمایهداری به تصویر میکشد. در این مقاله میخواهم بر استثمار زنان فقیر جهان سوم، بر عاملیت آنها بهعنوان کارگر، بر منافع مشترک زنان کارگر بر اساس درک موقعیت و نیازهای مشترک، و بر استراتژیها/روشهای سازماندهی که هدف استوار و نتیجهی آنها دگرگونی زندگی روزمرهی زنان کارگر است، بهطور جدی تمرکز کنم.
🔸 این مقاله موضوعات تحلیلی و سیاسی زیر را در ارتباط با زنان کارگر جهان سوم در عرصهی جهانی برجسته میکند: 1) گروه خاصی از زنان کارگر را در تاریخ و در حوزهی عملکرد اقتدار سرمایهداری معاصر تشریح و ثبت میکند؛ 2) پیوندها و پتانسیلِ همبستگی بین زنان کارگر در سراسر مرزهای دولت-ملتها را بر اساس ابهامزدایی از ایدئولوژی مذکرانگاشتنِ کارگر ترسیم میکند؛ 3) تعریفی بومی شده از کار زنان جهان سوم به نمایش میگذارد که در واقع استراتژی استعمار مجدد سرمایهداری جهانی است؛ 4) نشان میدهد که زنان بهعنوان کارگر دارای منافعی مشترک هستند، نه فقط در جهت تحول زندگی کاری و محیطهایشان، بلکه در بازتعریف فضاهای خانه بهگونهای که شغل خانگی بهعنوان کاری برای کسب معاش به رسمیت شناخته شود نه بهعنوان فعالیتی مکمل در اوقات فراغت؛ 5) نیاز به دانش رهاییبخش فمینیستی را بهعنوان مبنای سازماندهی فمینیستی و مبارزات جمعی برای عدالت اقتصادی و سیاسی ایدهآل و بسیار مهم میداند؛ 6) تعریفی کاربردی از منافع مشترک زنان کارگر جهان سوم بر مبنای نظریهپردازی هویت اجتماعی مشترک زنان جهان سوم بهعنوان زن/کارگر ارائه میکند و در نهایت 7) عادات مقاومت، اشکال مبارزهی جمعی و راهبردهای سازماندهی زنان کارگر فقیر جهان سوم را بررسی میکند. ایرما درست میگوید که «تنها راه برای بهدست آوردن اندکی قدرت بر زندگی خود این است که این کار را بهصورت جمعی و با حمایت سایر افرادی انجام دهیم که نیازهای مشترکی با ما دارند.»...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3uK
#فمینیسم #جنسیت #زنان_کارگر #سرمایهداری
#فرزانه_راجی #چاندرا_تالپاد_موهانتی
👇🏽
🖋@naghd_com
▫️ ایدئولوژیهای سلطه، منافع مشترک و سیاست همبستگی
28 می 2023
نوشتهی: چاندرا تالپاد موهانتی
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 «ما رؤیای این را داریم که وقتی سخت کار میکنیم بتوانیم لباس مناسب به فرزندانمان بپوشانیم و باز هم کمی وقت و پول برای خودمان باقی بماند. میخواهیم وقتی مانند دیگران کار میکنیم، رفتار یکسانی با ما داشته باشند، و چون شبیه آنها نیستیم ما را تحقیر نکنند. بعد از خود میپرسیم ”چگونه میتوانیم این چیزها را محقق کنیم؟“ و تا الان فقط به دو تا پاسخ ممکن رسیدهام: برنده شدن در بختآزمایی یا سازماندهی. چه میتوانم بگویم جز اینکه هرگز در مورد اعداد خوششانس نبودهام. بنابراین در کتاب خود بگویید: ممکن است طول بکشد که مردم باور کنند شانس ندارند، بنابراین باید سازماندهی کنند! … زیرا تنها راه برای به دست آوردن اندکی قدرت بر زندگی خود این است که آنرا بهصورت جمعی و با پشتیبانی سایر افرادی انجام دهید که همان نیازهای شما را دارند.» (ایرما، کارگری فیلیپینی در سیلیکونولی، کالیفرنیا)
🔸 رؤیاهای ایرما در مورد یک زندگی آبرومندانه برای فرزندانش و خودش، تمایل او به دیدن رفتاری برابر و کرامت بر اساس کیفیت و شایستگی کارش، اعتقاد او به این که مبارزهی جمعی وسیلهای برای «به دست آوردن اندکی قدرت بر زندگی» خود است، بهطور خلاصه مبارزات زنان کارگر فقیر را در عرصهی جهان سرمایهداری به تصویر میکشد. در این مقاله میخواهم بر استثمار زنان فقیر جهان سوم، بر عاملیت آنها بهعنوان کارگر، بر منافع مشترک زنان کارگر بر اساس درک موقعیت و نیازهای مشترک، و بر استراتژیها/روشهای سازماندهی که هدف استوار و نتیجهی آنها دگرگونی زندگی روزمرهی زنان کارگر است، بهطور جدی تمرکز کنم.
🔸 این مقاله موضوعات تحلیلی و سیاسی زیر را در ارتباط با زنان کارگر جهان سوم در عرصهی جهانی برجسته میکند: 1) گروه خاصی از زنان کارگر را در تاریخ و در حوزهی عملکرد اقتدار سرمایهداری معاصر تشریح و ثبت میکند؛ 2) پیوندها و پتانسیلِ همبستگی بین زنان کارگر در سراسر مرزهای دولت-ملتها را بر اساس ابهامزدایی از ایدئولوژی مذکرانگاشتنِ کارگر ترسیم میکند؛ 3) تعریفی بومی شده از کار زنان جهان سوم به نمایش میگذارد که در واقع استراتژی استعمار مجدد سرمایهداری جهانی است؛ 4) نشان میدهد که زنان بهعنوان کارگر دارای منافعی مشترک هستند، نه فقط در جهت تحول زندگی کاری و محیطهایشان، بلکه در بازتعریف فضاهای خانه بهگونهای که شغل خانگی بهعنوان کاری برای کسب معاش به رسمیت شناخته شود نه بهعنوان فعالیتی مکمل در اوقات فراغت؛ 5) نیاز به دانش رهاییبخش فمینیستی را بهعنوان مبنای سازماندهی فمینیستی و مبارزات جمعی برای عدالت اقتصادی و سیاسی ایدهآل و بسیار مهم میداند؛ 6) تعریفی کاربردی از منافع مشترک زنان کارگر جهان سوم بر مبنای نظریهپردازی هویت اجتماعی مشترک زنان جهان سوم بهعنوان زن/کارگر ارائه میکند و در نهایت 7) عادات مقاومت، اشکال مبارزهی جمعی و راهبردهای سازماندهی زنان کارگر فقیر جهان سوم را بررسی میکند. ایرما درست میگوید که «تنها راه برای بهدست آوردن اندکی قدرت بر زندگی خود این است که این کار را بهصورت جمعی و با حمایت سایر افرادی انجام دهیم که نیازهای مشترکی با ما دارند.»...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3uK
#فمینیسم #جنسیت #زنان_کارگر #سرمایهداری
#فرزانه_راجی #چاندرا_تالپاد_موهانتی
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
زنان کارگر و سناریوهای سرمایهداری
ایدئولوژیهای سلطه، منافع مشترک و سیاست همبستگی نوشتهی: چاندرا تالپاد موهانتی ترجمهی: فرزانه راجی این مقاله موضوعات تحلیلی و سیاسی زیر را در ارتباط با زنان کارگر جهان سوم در عرصهی جهانی برجسته …
Forwarded from نقد
▫️سکسوالیته، بیگانگی و سرمایهداری
5 مارس 2024
نوشتهی: شیلا مکگرگور
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 در دههی 1980 سوسیالیستهای انقلابی با استدلالهای فمینیسم رادیکال مخالفت کردند که در آن فرض میشد مردان ذاتاً تهاجمی و خشن هستند و تجاوز جنسی سلاحی است که مردان برای سرکوب زنان از آن استفاده میکنند. بحثهای امروزی بسیار متفاوت است، اما هنوز هم واکاویای از تمایلات جنسی انسان ارائه میکنیم که ریشه در درک ماتریالیستی از توسعهی جامعهی انسانی و در نتیجه طبیعت انسانی دارد. من واقعیت رفتار جنسی را امری مسلم میدانم، زیرا تکامل بشریت بدون آن ممکن نبود. روند تکاملیای که باعث پیدایش انسانهای مدرن شد هم جنسیت انسان را به وجود آورد و هم به آن شکل داد.
🔸 سالهای پس از جنگ جهانی دوم شاهد ورود انبوه زنان به مشاغل دستمزدی خارج از خانه و تحصیل انبوه زنان جوان در کنار مردان در دانشگاه بود. اخلاق محافظهکارانهی حاکم بر دههی 1950 بهزودی با آرمانهای زنان طبقهی کارگر و دانشجویان زن به منازعه برخاست. این منازعات در نهایت به جنبش آزادی زنان انجامید که در اواخر دههی 1960 در کنار سایر جنبشهای آزادیبخش پدید آمد. مطالبات اصلی جنبش آزادی زنانْ دستمزد برابر، مهدکودکهای ٢٤ ساعته، پایان دادن به تبعیضجنسی و حق سقطجنین و پیشگیری از بارداری بود. افزون بر این، جنبش آزادی زنانْ کلیشههای جنسیتی دربارهی توانایی ذهنی، شغل و تمایلات جنسی را به چالش کشید.
🔸 زنان جوان نهتنها میخواستند مشاغل مختصِ مردان به رویشان گشوده شود، بلکه میخواستند بتوانند روابط جنسی خارج از ازدواج را بهطور برابر با مردان تجربه کنند بدون اینکه «زن هرزه» قلمداد شوند. فضایی ایجاد شد که در آن تمایلات جنسی زنان میتوانست بهطور جدی از سوی زنان و مردان مورد بحث قرار گیرد. کلیشههای جنسیتی به تدریج کم شدند و این امکان برای زنان و مردان فراهم شد تا تواناییهای خود را متناسب با فردیت خود درک کنند تا بر اساس جنسیتشان. زیرا ستم بر زنان اگر رشد زنان را بهطور جدی محدود میکرد، رشد مردان را نیز محدود میکرد.
🔸 تقریباً در همان زمان در بریتانیا، طبقهی کارگری با اعتمادبهنفس فزاینده در نبردهای کلیدی علیه کارفرمایان و دولت وقت پیروز میشد. همبستگی طبقهی کارگر خود را از طریق احترام به اعتصابکنندگان، اجتماعات و اعتصاباتِ همبستگی نشان داد. و آن تجربهی همبستگی طبقهی کارگر همچنین به سوسیالیستها و فمینیستها این امکان را داد تا لایههای گستردهای از جنبش سندیکاییِ تحت سلطهی مردان را متقاعد کنند که زنان حق کنترلِ تمایلات جنسی خود را از طریق دسترسی به سقطجنین و پیشگیری از بارداری دارند.
🔸 با این که بسیاری از این تغییرات در نقش زنان پایدار بودهاند، شماری از ایدههای دیگر دربارهی آزادی زنان با کاهش خوشبینی جنبشها در حدود سال 1968 از بین رفت. واکنشها علیه آزادی زنان از جهات مختلفی صورت گرفت و زیربنای تحولات گستردهتری در کل جامعه بود. چالشهای طبقهی کارگر برای کنترل مزد و قوانین اتحادیهی کارگری در اواخر دههی 1970 تضعیف و در نهایت به دولت محافظهکار مارگارت تاچر منجر شد. با تضعیف همبستگی طبقهی کارگر، لایهای از فمینیستها شروع به استدلال کردند که ریشههای سرکوب زنان در بیولوژی مردان نهفته است و تجاوز بهعنوان سلاح انتخابی برای حفظ انقیاد زنان است. صداهای غالب بیشتری این دیدگاه را مطرح کردند که مطالبات جنبش زنان باعث ایجاد «بحران» در مردانگی شده است. همچنین این ایده که رفتار انسان را میتوان با ارجاع به ژنها یا مغز توضیح داد، از نو مطرح شد، که به ایدهی «مردها اینطوریاند دیگر» دامن زد، دیدگاهی که کلیشههای جنسیتی را ذاتی میداند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Yn
#شیلا_مکگرگور #فرزانه_راجی
#فمینیسم #همبستگی_طبقاتی #سکسوالیته
👇🏽
🖋@naghd_com
5 مارس 2024
نوشتهی: شیلا مکگرگور
ترجمهی: فرزانه راجی
🔸 در دههی 1980 سوسیالیستهای انقلابی با استدلالهای فمینیسم رادیکال مخالفت کردند که در آن فرض میشد مردان ذاتاً تهاجمی و خشن هستند و تجاوز جنسی سلاحی است که مردان برای سرکوب زنان از آن استفاده میکنند. بحثهای امروزی بسیار متفاوت است، اما هنوز هم واکاویای از تمایلات جنسی انسان ارائه میکنیم که ریشه در درک ماتریالیستی از توسعهی جامعهی انسانی و در نتیجه طبیعت انسانی دارد. من واقعیت رفتار جنسی را امری مسلم میدانم، زیرا تکامل بشریت بدون آن ممکن نبود. روند تکاملیای که باعث پیدایش انسانهای مدرن شد هم جنسیت انسان را به وجود آورد و هم به آن شکل داد.
🔸 سالهای پس از جنگ جهانی دوم شاهد ورود انبوه زنان به مشاغل دستمزدی خارج از خانه و تحصیل انبوه زنان جوان در کنار مردان در دانشگاه بود. اخلاق محافظهکارانهی حاکم بر دههی 1950 بهزودی با آرمانهای زنان طبقهی کارگر و دانشجویان زن به منازعه برخاست. این منازعات در نهایت به جنبش آزادی زنان انجامید که در اواخر دههی 1960 در کنار سایر جنبشهای آزادیبخش پدید آمد. مطالبات اصلی جنبش آزادی زنانْ دستمزد برابر، مهدکودکهای ٢٤ ساعته، پایان دادن به تبعیضجنسی و حق سقطجنین و پیشگیری از بارداری بود. افزون بر این، جنبش آزادی زنانْ کلیشههای جنسیتی دربارهی توانایی ذهنی، شغل و تمایلات جنسی را به چالش کشید.
🔸 زنان جوان نهتنها میخواستند مشاغل مختصِ مردان به رویشان گشوده شود، بلکه میخواستند بتوانند روابط جنسی خارج از ازدواج را بهطور برابر با مردان تجربه کنند بدون اینکه «زن هرزه» قلمداد شوند. فضایی ایجاد شد که در آن تمایلات جنسی زنان میتوانست بهطور جدی از سوی زنان و مردان مورد بحث قرار گیرد. کلیشههای جنسیتی به تدریج کم شدند و این امکان برای زنان و مردان فراهم شد تا تواناییهای خود را متناسب با فردیت خود درک کنند تا بر اساس جنسیتشان. زیرا ستم بر زنان اگر رشد زنان را بهطور جدی محدود میکرد، رشد مردان را نیز محدود میکرد.
🔸 تقریباً در همان زمان در بریتانیا، طبقهی کارگری با اعتمادبهنفس فزاینده در نبردهای کلیدی علیه کارفرمایان و دولت وقت پیروز میشد. همبستگی طبقهی کارگر خود را از طریق احترام به اعتصابکنندگان، اجتماعات و اعتصاباتِ همبستگی نشان داد. و آن تجربهی همبستگی طبقهی کارگر همچنین به سوسیالیستها و فمینیستها این امکان را داد تا لایههای گستردهای از جنبش سندیکاییِ تحت سلطهی مردان را متقاعد کنند که زنان حق کنترلِ تمایلات جنسی خود را از طریق دسترسی به سقطجنین و پیشگیری از بارداری دارند.
🔸 با این که بسیاری از این تغییرات در نقش زنان پایدار بودهاند، شماری از ایدههای دیگر دربارهی آزادی زنان با کاهش خوشبینی جنبشها در حدود سال 1968 از بین رفت. واکنشها علیه آزادی زنان از جهات مختلفی صورت گرفت و زیربنای تحولات گستردهتری در کل جامعه بود. چالشهای طبقهی کارگر برای کنترل مزد و قوانین اتحادیهی کارگری در اواخر دههی 1970 تضعیف و در نهایت به دولت محافظهکار مارگارت تاچر منجر شد. با تضعیف همبستگی طبقهی کارگر، لایهای از فمینیستها شروع به استدلال کردند که ریشههای سرکوب زنان در بیولوژی مردان نهفته است و تجاوز بهعنوان سلاح انتخابی برای حفظ انقیاد زنان است. صداهای غالب بیشتری این دیدگاه را مطرح کردند که مطالبات جنبش زنان باعث ایجاد «بحران» در مردانگی شده است. همچنین این ایده که رفتار انسان را میتوان با ارجاع به ژنها یا مغز توضیح داد، از نو مطرح شد، که به ایدهی «مردها اینطوریاند دیگر» دامن زد، دیدگاهی که کلیشههای جنسیتی را ذاتی میداند...
🔹متن کامل این مقاله را در لینک زیر بخوانید:
https://wp.me/p9vUft-3Yn
#شیلا_مکگرگور #فرزانه_راجی
#فمینیسم #همبستگی_طبقاتی #سکسوالیته
👇🏽
🖋@naghd_com
نقد: نقد اقتصاد سیاسی - نقد بتوارگی - نقد ایدئولوژی
سکسوالیته، بیگانگی و سرمایهداری
نوشتهی: شیلا مکگرگور ترجمهی: فرزانه راجی یکی از جنبههای رهایی، هم برای مردان و هم برای زنان، رشد و گسترش کامل پتانسیل ما بهعنوان افراد، بدون توجه به جنسیت است. دوم، بینش ما از روابط جنسی انسا…
🔴 پس گرفتن دعوت از نانسی فریزر به خاطر حمایت از فلسطین
نانسی فریزر، فیلسوف و نظریهپرداز فمینیست چپ، برای نشستن بر کرسی پروفسوری آلبرتوس ماگنوس دانشگاه کلن به آنجا دعوت شده بود اما رئیس دانشگاه کلن به خاطر حمایت فریزر از فلسطین این دعوت را لغو کرد.
نانسی فریزر یکی از مشهورترین فیلسوفان نظریه انتقادی است و نظریه انتقادی و مارکسیستی را با فمینیسم گره میزند.
#نانسی_فریزر
#فلسطین
#فمینیسم
#مارکسیسم
#کرسی_دانشگاه
#دانشگاه_کلن
@sarkhatism
نانسی فریزر، فیلسوف و نظریهپرداز فمینیست چپ، برای نشستن بر کرسی پروفسوری آلبرتوس ماگنوس دانشگاه کلن به آنجا دعوت شده بود اما رئیس دانشگاه کلن به خاطر حمایت فریزر از فلسطین این دعوت را لغو کرد.
نانسی فریزر یکی از مشهورترین فیلسوفان نظریه انتقادی است و نظریه انتقادی و مارکسیستی را با فمینیسم گره میزند.
#نانسی_فریزر
#فلسطین
#فمینیسم
#مارکسیسم
#کرسی_دانشگاه
#دانشگاه_کلن
@sarkhatism