سرخط
Photo
🔴 روایت استثمار در #بوکلند
🖊 ارسالی از یاران #همراه_سرخط
مقدمه:
فروشگاه آنلاین کتاب و محصولات فرهنگی بوکلند از جملهی فروشگاههای بزرگ کتابی است که دارای شعبی در زعفرانیه، اقدسیه، سعادتآباد، پالادیوم، شیراز و بندرعباس است.
فروشگاههای کتاب را به عنوان مکانهای فرهنگیای میشناسند که به خاطر اشتغال به فعالیت فرهنگی، یحتمل نسبت به مسائل استخدامی خود حساسیت بیشتری از حیث حق و حقوق کارکنان دارند، با این وجود روایتهایی که پیشتر از «ثالث» یا مکانهای دیگر منتشر کردیم، حاکی از آن است که تنها تفاوت این قسم محل کار با دیگر جاها، فقط «کالا» بودن «امر فرهنگی» است و الا سازوکارهای سرمایهدارانهی استثماری به قویترین شکل خود برقرار است.
نگریستن به محیطهای کاری به ظاهر زیبا و فرهنگیای چون «بوکلند» از دریچهی کارگرانی که ممکن است بارها و بارها در طول هفته ببینیدشان، گواه عمق مناسبات نابرابر و سلطهگرانهایست که در هر لباسی باید برچیده شود.
⚒ بوکلند (روایت اول):
☑️ من حدود ۱ ماه در فروشگاه بوک لند که الآن چندین شعبه در ایران داره کار کردم و اونجا هم اجازه نشستن در طول شیفت کاری نداشتیم بجز یک تایم استراحت ۲۰ دقیقه ای برای روزهای تک شیفت و دو استراحت نیم ساعته برای روزهای ۲ شیفت.
شیفتهای کاری از ۱۰ صبح بود تا ۴ و نیم عصر و از ۴ و نیمتا ۱۱ شب.
☑️ همیشه باید حداقل نیم ساعت زودتر اونجا میبودیم و نیمساعت هم دیرتر میرفتیم همیشه و این قانونی بود که بی چون و چرا باید میپذرفتیم.حتی زمانهایی که مشتری داخل فروشگاه نبود هم حق نشستن نداشتیم و حتی برای آب خوردن و دستشویی رفتن هم باید اجازه میگرفتیم که حقیقتا احساس خِفَت بزرگی به آدم دست میده.
☑️ یکروز در هفته آف داشتیم و یک روز هم دو شیفت بودیم و بقیه روزها تک شیفت. من دیابت دارم و این حجم از سر پا ایستادن برام سخت بود و توی برههای از بیماریم بودم که قندم کنترل نبود و مجموعه خیلی راحت به من گفت چون کارایی لازم رو برای روزهای سنگین نداری خداحافظ.
☑️ این خداحافظی هم با چهرهی دوستدار بودن اونها بود و اینکه به فکر من هستن.
حقوق اون مدتی که من اونجا بودم رو هم دقیق و درست پرداخت نکردن ...
سالها توی دانشگاه علیه این سیستم جنگیدیم و جلسه گذاشتیم و تلاش کردیم و الان بعد از دانشگاه مجبورم توی همین سیستم بمیرم...
⚒ بوکلند (روایت دوم):
☑️ بنده مدتی در انبار فروشگاه کتاب بوکلند شعبه پالادیوم مشغول به کار بودم بعد از پروسه طولانی استخدام و با وجود آگاهی از دستمزد خیلی پایین و دادن سفته، بالاخره با کارکردن بنده موافقت شد اما بهشتی که از دور میدیدم و آرزوی کار کردن در محیطی با کتاب، از همان روز اول خراب شد.
☑️ محل ورود اطلاعات کتابها(انبار) جایی بدون هوا و نمور در پارکینگ پالادیوم بود. ساعت کاری با توجه به ترافیک و رفت و آمد و دستمزد بسیار اندک،
هیچکدام نتوانست بنده رو راضی نگه دارد برای ادامه همکاری!
از بعضی از همکارهای فروشنده هم که میپرسیدم کار در خود فروشگاه هم اصلن بهتر نبود.
از شیفتهای طولانی و ایستادن های زیاد و فامیل بازی بیش از حد مدیریت برای استخدام و انجام کارهای سبکتر شکایت میشد.
#تجارب_استثمار
#بهرهکشی
#بوکلند
#کتابفروشی
#تجربه_زیسته_کارگری
@sarkhatism
🖊 ارسالی از یاران #همراه_سرخط
مقدمه:
فروشگاه آنلاین کتاب و محصولات فرهنگی بوکلند از جملهی فروشگاههای بزرگ کتابی است که دارای شعبی در زعفرانیه، اقدسیه، سعادتآباد، پالادیوم، شیراز و بندرعباس است.
فروشگاههای کتاب را به عنوان مکانهای فرهنگیای میشناسند که به خاطر اشتغال به فعالیت فرهنگی، یحتمل نسبت به مسائل استخدامی خود حساسیت بیشتری از حیث حق و حقوق کارکنان دارند، با این وجود روایتهایی که پیشتر از «ثالث» یا مکانهای دیگر منتشر کردیم، حاکی از آن است که تنها تفاوت این قسم محل کار با دیگر جاها، فقط «کالا» بودن «امر فرهنگی» است و الا سازوکارهای سرمایهدارانهی استثماری به قویترین شکل خود برقرار است.
نگریستن به محیطهای کاری به ظاهر زیبا و فرهنگیای چون «بوکلند» از دریچهی کارگرانی که ممکن است بارها و بارها در طول هفته ببینیدشان، گواه عمق مناسبات نابرابر و سلطهگرانهایست که در هر لباسی باید برچیده شود.
⚒ بوکلند (روایت اول):
☑️ من حدود ۱ ماه در فروشگاه بوک لند که الآن چندین شعبه در ایران داره کار کردم و اونجا هم اجازه نشستن در طول شیفت کاری نداشتیم بجز یک تایم استراحت ۲۰ دقیقه ای برای روزهای تک شیفت و دو استراحت نیم ساعته برای روزهای ۲ شیفت.
شیفتهای کاری از ۱۰ صبح بود تا ۴ و نیم عصر و از ۴ و نیمتا ۱۱ شب.
☑️ همیشه باید حداقل نیم ساعت زودتر اونجا میبودیم و نیمساعت هم دیرتر میرفتیم همیشه و این قانونی بود که بی چون و چرا باید میپذرفتیم.حتی زمانهایی که مشتری داخل فروشگاه نبود هم حق نشستن نداشتیم و حتی برای آب خوردن و دستشویی رفتن هم باید اجازه میگرفتیم که حقیقتا احساس خِفَت بزرگی به آدم دست میده.
☑️ یکروز در هفته آف داشتیم و یک روز هم دو شیفت بودیم و بقیه روزها تک شیفت. من دیابت دارم و این حجم از سر پا ایستادن برام سخت بود و توی برههای از بیماریم بودم که قندم کنترل نبود و مجموعه خیلی راحت به من گفت چون کارایی لازم رو برای روزهای سنگین نداری خداحافظ.
☑️ این خداحافظی هم با چهرهی دوستدار بودن اونها بود و اینکه به فکر من هستن.
حقوق اون مدتی که من اونجا بودم رو هم دقیق و درست پرداخت نکردن ...
سالها توی دانشگاه علیه این سیستم جنگیدیم و جلسه گذاشتیم و تلاش کردیم و الان بعد از دانشگاه مجبورم توی همین سیستم بمیرم...
⚒ بوکلند (روایت دوم):
☑️ بنده مدتی در انبار فروشگاه کتاب بوکلند شعبه پالادیوم مشغول به کار بودم بعد از پروسه طولانی استخدام و با وجود آگاهی از دستمزد خیلی پایین و دادن سفته، بالاخره با کارکردن بنده موافقت شد اما بهشتی که از دور میدیدم و آرزوی کار کردن در محیطی با کتاب، از همان روز اول خراب شد.
☑️ محل ورود اطلاعات کتابها(انبار) جایی بدون هوا و نمور در پارکینگ پالادیوم بود. ساعت کاری با توجه به ترافیک و رفت و آمد و دستمزد بسیار اندک،
هیچکدام نتوانست بنده رو راضی نگه دارد برای ادامه همکاری!
از بعضی از همکارهای فروشنده هم که میپرسیدم کار در خود فروشگاه هم اصلن بهتر نبود.
از شیفتهای طولانی و ایستادن های زیاد و فامیل بازی بیش از حد مدیریت برای استخدام و انجام کارهای سبکتر شکایت میشد.
#تجارب_استثمار
#بهرهکشی
#بوکلند
#کتابفروشی
#تجربه_زیسته_کارگری
@sarkhatism
🔴 بوکلند؛ سرزمین وحشت و بیماری فروشندگان
ارسالی از یاران #همراه_سرخط
🔺هفته گذشته پستی درباره ۲ #روایت_استثمار از بوکلند منتشر کردیم که واکنشهای موافق و مخالف بسیاری را برانگیخت.
حالا سومین روایت درباره تجربه استثمار در این مجموعه زنجیرهای با پوشش کار فرهنگی به دست ما رسیده است که در کنار روایتهای پیشین میتواند یادآور یکی از پستهای این کتابفروشی زنجیرهای در اینستاگرامش باشد. در این پست جمله "مگر نه اینکه مجبور بودیم در این مملکت در ترس و وحشت راه برویم، غذا بخوریم، بخوابیم و عشق بورزیم" از کتاب "سرزمین گوجههای سبز" منتشر شده است که تا حدی گویای شرایط کارگران و فروشندگان آن است.
متن کامل را اینجا بخوانید:
http://tinyurl.com/232mts3d
#تجارب_استثمار
#بهره_کشی
#استثمار
#بوکلند
#استثمار_کارگران
@sarkhatism
ارسالی از یاران #همراه_سرخط
🔺هفته گذشته پستی درباره ۲ #روایت_استثمار از بوکلند منتشر کردیم که واکنشهای موافق و مخالف بسیاری را برانگیخت.
حالا سومین روایت درباره تجربه استثمار در این مجموعه زنجیرهای با پوشش کار فرهنگی به دست ما رسیده است که در کنار روایتهای پیشین میتواند یادآور یکی از پستهای این کتابفروشی زنجیرهای در اینستاگرامش باشد. در این پست جمله "مگر نه اینکه مجبور بودیم در این مملکت در ترس و وحشت راه برویم، غذا بخوریم، بخوابیم و عشق بورزیم" از کتاب "سرزمین گوجههای سبز" منتشر شده است که تا حدی گویای شرایط کارگران و فروشندگان آن است.
متن کامل را اینجا بخوانید:
http://tinyurl.com/232mts3d
#تجارب_استثمار
#بهره_کشی
#استثمار
#بوکلند
#استثمار_کارگران
@sarkhatism
Telegraph
🔴 بوکلند؛ سرزمین وحشت و بیماری فروشندگان
هفته گذشته پستی درباره ۲ #روایت_استثمار از بوکلند منتشر کردیم که واکنشهای موافق و مخالف بسیاری را برانگیخت. حالا سومین روایت درباره تجربه استثمار در این مجموعه زنجیرهای با پوشش کار فرهنگی به دست ما رسیده است که در کنار روایتهای پیشین میتواند یادآور…
🔴 از رنج نیروی کار در بوکلند آواسنتر
بوکلند (روایت چهارم)
در گفتاری که شبانهروز از تمامی تریبونهای حکومتی و بسیاری از تریبونهای غیرحکومتی یا حتی ضدحکومتی تولید و توزیع میشود مصائب طبقهی کارگر چنان بدیهی انگاشته شده که یا اساسا رنج محسوب نمیشود یا صحبت از آن بیهوده و اتلاف وقت است چرا که از نظر گفتار مسلط حتی رنج بردن تنها در انحصار کسانی است که شایستگی رنج بردن را داشته باشند وگرنه کارگر و رنج کارگر اهمیتی ندارد چرا که معمول، بدیهی و طبیعی است. در حدی که چند نخبهی خوشمزهی مدافع مالکان و مدیران بوکلند دقیقا در قامت آمران به معروف و ناهیان از منکر به میدان آمدند تا نشان دهند در بوکلند هم هستند کسانی که میتوانند بر پوشش و رفتار انسانها نظارت کنند و جای گشت ارشاد را پر کنند. ما در مجموعهی #تجارب_استثمار میخواهیم بر این مفهوم پافشاری کنیم که این رنجها طبیعی نیست و این نظم و گفتار مسلط است که آنها را طبیعی جلوه میدهد.
🔺بعد از انتشار سه روایت از #تجارب_استثمار در بوکلند که برای برخی «عجیب» بود، برای برخی «باورنکردنی» و برای برخی «عادی» چون در همه جای جهان چنین است، روایت چهارم از بوکلند را بخوانیم؛ بوکلند شعبهی آواسنتر: «من تقریبا ۳ سال در انبار شعبهی آواسنتر بوکلند با مدیریت شهرام شهرابی کار کردم و تمام این سه سال در ترافیک صدر هر روز از غرب تهران به شرق تهران میرفتم. محل کار من یک انبار نمور و تاریک بود که باید در آن کار میکردم و از ۱۰ صبح تا ۱۰ شب ورود اطلاعات به عهدهی من بود...
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
http://tinyurl.com/27dxamry
#تجارب_استثمار
#بهره_کشی
#استثمار
#بوکلند
#بوکلند_آواسنتر
@sarkhatism
بوکلند (روایت چهارم)
در گفتاری که شبانهروز از تمامی تریبونهای حکومتی و بسیاری از تریبونهای غیرحکومتی یا حتی ضدحکومتی تولید و توزیع میشود مصائب طبقهی کارگر چنان بدیهی انگاشته شده که یا اساسا رنج محسوب نمیشود یا صحبت از آن بیهوده و اتلاف وقت است چرا که از نظر گفتار مسلط حتی رنج بردن تنها در انحصار کسانی است که شایستگی رنج بردن را داشته باشند وگرنه کارگر و رنج کارگر اهمیتی ندارد چرا که معمول، بدیهی و طبیعی است. در حدی که چند نخبهی خوشمزهی مدافع مالکان و مدیران بوکلند دقیقا در قامت آمران به معروف و ناهیان از منکر به میدان آمدند تا نشان دهند در بوکلند هم هستند کسانی که میتوانند بر پوشش و رفتار انسانها نظارت کنند و جای گشت ارشاد را پر کنند. ما در مجموعهی #تجارب_استثمار میخواهیم بر این مفهوم پافشاری کنیم که این رنجها طبیعی نیست و این نظم و گفتار مسلط است که آنها را طبیعی جلوه میدهد.
🔺بعد از انتشار سه روایت از #تجارب_استثمار در بوکلند که برای برخی «عجیب» بود، برای برخی «باورنکردنی» و برای برخی «عادی» چون در همه جای جهان چنین است، روایت چهارم از بوکلند را بخوانیم؛ بوکلند شعبهی آواسنتر: «من تقریبا ۳ سال در انبار شعبهی آواسنتر بوکلند با مدیریت شهرام شهرابی کار کردم و تمام این سه سال در ترافیک صدر هر روز از غرب تهران به شرق تهران میرفتم. محل کار من یک انبار نمور و تاریک بود که باید در آن کار میکردم و از ۱۰ صبح تا ۱۰ شب ورود اطلاعات به عهدهی من بود...
متن کامل را در لینک زیر بخوانید:
http://tinyurl.com/27dxamry
#تجارب_استثمار
#بهره_کشی
#استثمار
#بوکلند
#بوکلند_آواسنتر
@sarkhatism
Telegraph
🔴 از رنج نیروی کار در بوکلند آواسنتر
در گفتاری که شبانهروز از تمامی تریبونهای حکومتی و بسیاری از تریبونهای غیرحکومتی یا حتی ضدحکومتی تولید و توزیع میشود مصائب طبقهی کارگر چنان بدیهی انگاشته شده که یا اساسا رنج محسوب نمیشود یا صحبت از آن بیهوده و اتلاف وقت است چرا که از نظر گفتار مسلط حتی…
سرخط
Photo
🔴 باز هم روایت استثماری دیگر از کتابفروشیها؛ این بار بوکلند گرگان
#تجارب_استثمار
از ابتدای کلیدخوردن پروژهی «تجارب استثمار»، یکی از مکانها و پایههای ثابتی که برایمان ارسال شده و در آن نیروی کار درحال استثمارشدن بوده است، کافهها و کتابفروشیها بودهاند. این توالی و تکرار، حتما نه اتفاقی است و نه تصادفی. مکانهایی که در ظاهر امر در قالب یک کار یا پاتوق فرهنگی در حال بهرهکشی و استثمار نیروی کارند و چون کالایی که به مردم میفروشند «کتاب» و «تمایز» است، لابد چندان اشکالی ندارد اگر نیروی کار با ساعتی ۱۸هزار تومن کار کند. بالاخره هرکسی باید سهمش را در اعتلای فرهنگ مملکت ایفا کند: کارگر، کار میکند و حقوق نمیگیرد. کارفرمای به ظاهر فرهنگی، کار نمیکند و سود میبرد.
روایت امروز نیز از بوکلند(سرزمین کتاب) گرگان است. این بوکلند اگرچه شعبهای از بوکلندی که پیشتر ذکر شر استثمارش بود نیست، اما در استثمار نیروی کار در حال رقابت با همنام خویش است. فروشگاهی که تأکید میکند همهروزه، حتی جمعهها و روزهای تعطیل نیز باز است. و البته احتمالا کمتر کسی از خود میپرسید این بازبودن همیشگی که بعنوان امتیاز به خریداران عرضه میشود، بر دوش کدام نیروی کارِ محروم از مرخصی ممکن شده است. روایت یکی از یاران #همراه_سرخط از وضعیت استثمار در بوکلند گرگان را باهم بخوانیم:
«من بوکلند گرگان کار کردم.
بدون هیچ روز مرخصی. در طول سال حتی ۲۹ اسفند یا حتی ۱ فروردین، عاشورا، تاسوعا و ... کل روزهای سال باید میرفتیم سر کار.
۷ ساعت در روز. ماهی ۳۵۰۰ !! یعنی ساعتی ۱۸ هزار تومن.
که تازه اضافهکاریها رو نصف میکرد میداد!!
بدون بیمه
با رئیس بددهن بیفرهنگ
مجبورمون کردند قراردادی رو امضا کنیم که توش نوشته بود : «هفته ای ۳ یا ۴ روز در هفته با روزی ۴ ساعت و با حقوق ماهی ۴۵۰۰ کار میکنیم».
در صورتی که هفتهای ۷ روز، روزی ۷ ساعت با حقوق ماهی ۳۵۰۰ کار میکردیم، بدون هیچ مرخصی در طول سال و بدون بیمه».
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#سرزمین_کتاب_گرگان
#بوکلند_گرگان
@sarkhatism
#تجارب_استثمار
از ابتدای کلیدخوردن پروژهی «تجارب استثمار»، یکی از مکانها و پایههای ثابتی که برایمان ارسال شده و در آن نیروی کار درحال استثمارشدن بوده است، کافهها و کتابفروشیها بودهاند. این توالی و تکرار، حتما نه اتفاقی است و نه تصادفی. مکانهایی که در ظاهر امر در قالب یک کار یا پاتوق فرهنگی در حال بهرهکشی و استثمار نیروی کارند و چون کالایی که به مردم میفروشند «کتاب» و «تمایز» است، لابد چندان اشکالی ندارد اگر نیروی کار با ساعتی ۱۸هزار تومن کار کند. بالاخره هرکسی باید سهمش را در اعتلای فرهنگ مملکت ایفا کند: کارگر، کار میکند و حقوق نمیگیرد. کارفرمای به ظاهر فرهنگی، کار نمیکند و سود میبرد.
روایت امروز نیز از بوکلند(سرزمین کتاب) گرگان است. این بوکلند اگرچه شعبهای از بوکلندی که پیشتر ذکر شر استثمارش بود نیست، اما در استثمار نیروی کار در حال رقابت با همنام خویش است. فروشگاهی که تأکید میکند همهروزه، حتی جمعهها و روزهای تعطیل نیز باز است. و البته احتمالا کمتر کسی از خود میپرسید این بازبودن همیشگی که بعنوان امتیاز به خریداران عرضه میشود، بر دوش کدام نیروی کارِ محروم از مرخصی ممکن شده است. روایت یکی از یاران #همراه_سرخط از وضعیت استثمار در بوکلند گرگان را باهم بخوانیم:
«من بوکلند گرگان کار کردم.
بدون هیچ روز مرخصی. در طول سال حتی ۲۹ اسفند یا حتی ۱ فروردین، عاشورا، تاسوعا و ... کل روزهای سال باید میرفتیم سر کار.
۷ ساعت در روز. ماهی ۳۵۰۰ !! یعنی ساعتی ۱۸ هزار تومن.
که تازه اضافهکاریها رو نصف میکرد میداد!!
بدون بیمه
با رئیس بددهن بیفرهنگ
مجبورمون کردند قراردادی رو امضا کنیم که توش نوشته بود : «هفته ای ۳ یا ۴ روز در هفته با روزی ۴ ساعت و با حقوق ماهی ۴۵۰۰ کار میکنیم».
در صورتی که هفتهای ۷ روز، روزی ۷ ساعت با حقوق ماهی ۳۵۰۰ کار میکردیم، بدون هیچ مرخصی در طول سال و بدون بیمه».
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#سرزمین_کتاب_گرگان
#بوکلند_گرگان
@sarkhatism
سرخط
Video
🔴 مدافعان وقیح فلاکت و گرسنگی
مرتضی مردیها از آن پاسدارهای تغییر ذائقه دادهای است که فرنچ پاسداریاش را درآورده و به مرور کراوات زده و به لطف ویکیپدیا تبدیل به «فیلسوف» هم شده است. یک چیز اما در مابین مرتضی مردیهای پاسدار و مرتضی مردیهای «فیلسوف» هیچ تغییری نکرده است: او همواره مدافع نظم ستمگرانهی موجود بوده و است. در زمان پاسداری مدافع نظمی که دست به کشتارهای وسیع میزد و فقر و فلاکت را به اکثریت مردم نابود میکرد و اکنون در دورانی «فیلسوفی» مدافع نظم ستمگرانهای که باید فقر و فلاکت بیشتری را به اکثریت بزرگتری از مردم تحمیل کند.
کسانی چون مرتضی مردیها از این جهت تبدیل به منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی شدهاند که اعتقاد دارند جمهوری اسلامی در له کردن و نابود کردن اکثریت عظیم فرودستان سهلانگاری میکند و کفایت کافی ندارد. بنابراین بهتر است با نظامی جایگزین شود که بتواند بیش از این طبقهی کارگر، فرودستان و به حاشیه رانده شدگان را مورد استثمار قرار دهد. این همان مغز درخشانی است که چند سال پیش در کامنتی مرقوم کرده بود: «حق اعتصاب یعنی چی اصلا؟ کارگر یا دوست داره و با شرایط پیشنهادی کار میکنه یا هم میذاره میره دیگه.» با همین وقاحت و بیشرمی آشکار و واضح.
حالا هم فرمان میدهد «مصرف کنید» چون مصرف موجب توسعه میشود. در شرایطی که بر اساس گزارش فائو، طی سال۲۰۲۰ تا ۲۰۲۲، حداقل ۶.۱ درصد از جمعیت ایران، یعنی بیش از پنج میلیون نفر از سوءتغذیه رنج میبرند؛ آماری که به گفته مدیرکل مطالعات رفاه اجتماعی وزارت تعاون در سال جاری به ۵۷ درصد رسیده است، «فیلسوف» نولیبرال توصیه میکند اگر میخواهید به کارگران کمک کنید غذای بیشتر درست کنید و دور بریزید. پس اول از کارگر حق اعتصاب را میگیریم، قانون کار را به کارفرما و منافع او میسپاریم (به بیان درست مقرراتزدایی میکنیم) و بعد هم برای کمک به همین کارگر غذای بیشتر درست میکنیم و دور میریزیم.
در انتهای سخنرانی هم «فیلسوف» کبیر مژده میدهد که «نگران تولید زباله هم نباشید». البته فیلسوف کبیر که با یک مشت ابلهتر از خودش طرف است به سبک سلبریتی-دلقکهای مد روز این را نمیگوید که آنچه دارد موجب نابودی کرهی زمین میشود پوست تخممرغ و نان کپکزده نیست. آنچه که دارد موجب نابودی کرهی زمین میشود زبالههای سوختهای فسیلی و هستهای و پسماندو پسآب کارخانهها و مراکز تولیدی است که اتفاقا «استاد» مدافع آنها خواهد بود.
اینکه در تهرانی با این درصد از شاخص آلودگیها، آلودگیهایی که از کارخانهها و انبوه اتوموبیلهایی که برای «مصرف» بیشتر دائم روانهی بازار و خیابان میشوند نشات میگیرد، کسی بگوید نباید نگران محیط زیست بود فقط از یک پاسدار-فیلسوف وقیح برمیآید.
زیبایی قضیه در اینجاست که این سخنرانی در «بوکلند» برگزار شده است. همان کتابفروشیای که چندین روایت از تجارب استثمار کارکنان آن را در مجموعهی #تجارب_استثمار خواندهایم حالا طرف قرارداد برای برگزاری رویدادی است که در آن چنین فرمایشات ملوکانهای به گوش میرسد و فیلم این سخنرانی را هم کانالی منتشر میکند با نام «جامعهای بهتر بسازیم». جامعهای بهتر برای آنهایی که میتوانند دو برابر غذا درست کنند و دور بریزند.
همه چیز با همه چیز میخواند. «فیلسوف» استثمار در بنگاه استثمارگر و از تریبون مرج استثمار. منظرهای کامل از اتحاد زبالهها و دراکولاها.
#زباله_یاب
#دراکولاها
#زالوهای_وضعیت
#بوکلند
@sarkhatism
مرتضی مردیها از آن پاسدارهای تغییر ذائقه دادهای است که فرنچ پاسداریاش را درآورده و به مرور کراوات زده و به لطف ویکیپدیا تبدیل به «فیلسوف» هم شده است. یک چیز اما در مابین مرتضی مردیهای پاسدار و مرتضی مردیهای «فیلسوف» هیچ تغییری نکرده است: او همواره مدافع نظم ستمگرانهی موجود بوده و است. در زمان پاسداری مدافع نظمی که دست به کشتارهای وسیع میزد و فقر و فلاکت را به اکثریت مردم نابود میکرد و اکنون در دورانی «فیلسوفی» مدافع نظم ستمگرانهای که باید فقر و فلاکت بیشتری را به اکثریت بزرگتری از مردم تحمیل کند.
کسانی چون مرتضی مردیها از این جهت تبدیل به منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی شدهاند که اعتقاد دارند جمهوری اسلامی در له کردن و نابود کردن اکثریت عظیم فرودستان سهلانگاری میکند و کفایت کافی ندارد. بنابراین بهتر است با نظامی جایگزین شود که بتواند بیش از این طبقهی کارگر، فرودستان و به حاشیه رانده شدگان را مورد استثمار قرار دهد. این همان مغز درخشانی است که چند سال پیش در کامنتی مرقوم کرده بود: «حق اعتصاب یعنی چی اصلا؟ کارگر یا دوست داره و با شرایط پیشنهادی کار میکنه یا هم میذاره میره دیگه.» با همین وقاحت و بیشرمی آشکار و واضح.
حالا هم فرمان میدهد «مصرف کنید» چون مصرف موجب توسعه میشود. در شرایطی که بر اساس گزارش فائو، طی سال۲۰۲۰ تا ۲۰۲۲، حداقل ۶.۱ درصد از جمعیت ایران، یعنی بیش از پنج میلیون نفر از سوءتغذیه رنج میبرند؛ آماری که به گفته مدیرکل مطالعات رفاه اجتماعی وزارت تعاون در سال جاری به ۵۷ درصد رسیده است، «فیلسوف» نولیبرال توصیه میکند اگر میخواهید به کارگران کمک کنید غذای بیشتر درست کنید و دور بریزید. پس اول از کارگر حق اعتصاب را میگیریم، قانون کار را به کارفرما و منافع او میسپاریم (به بیان درست مقرراتزدایی میکنیم) و بعد هم برای کمک به همین کارگر غذای بیشتر درست میکنیم و دور میریزیم.
در انتهای سخنرانی هم «فیلسوف» کبیر مژده میدهد که «نگران تولید زباله هم نباشید». البته فیلسوف کبیر که با یک مشت ابلهتر از خودش طرف است به سبک سلبریتی-دلقکهای مد روز این را نمیگوید که آنچه دارد موجب نابودی کرهی زمین میشود پوست تخممرغ و نان کپکزده نیست. آنچه که دارد موجب نابودی کرهی زمین میشود زبالههای سوختهای فسیلی و هستهای و پسماندو پسآب کارخانهها و مراکز تولیدی است که اتفاقا «استاد» مدافع آنها خواهد بود.
اینکه در تهرانی با این درصد از شاخص آلودگیها، آلودگیهایی که از کارخانهها و انبوه اتوموبیلهایی که برای «مصرف» بیشتر دائم روانهی بازار و خیابان میشوند نشات میگیرد، کسی بگوید نباید نگران محیط زیست بود فقط از یک پاسدار-فیلسوف وقیح برمیآید.
زیبایی قضیه در اینجاست که این سخنرانی در «بوکلند» برگزار شده است. همان کتابفروشیای که چندین روایت از تجارب استثمار کارکنان آن را در مجموعهی #تجارب_استثمار خواندهایم حالا طرف قرارداد برای برگزاری رویدادی است که در آن چنین فرمایشات ملوکانهای به گوش میرسد و فیلم این سخنرانی را هم کانالی منتشر میکند با نام «جامعهای بهتر بسازیم». جامعهای بهتر برای آنهایی که میتوانند دو برابر غذا درست کنند و دور بریزند.
همه چیز با همه چیز میخواند. «فیلسوف» استثمار در بنگاه استثمارگر و از تریبون مرج استثمار. منظرهای کامل از اتحاد زبالهها و دراکولاها.
#زباله_یاب
#دراکولاها
#زالوهای_وضعیت
#بوکلند
@sarkhatism