سرخط
Photo
🔴 بهرهکشی به شیوهی سرمایهداری مذهبی در مجموعهی «سرای ایرانی»
یا از ترکیب سرمایهداری و ارتجاع مذهبی چه حاصل میشود؟
اولین شعبهی این فروشگاه زنجیرهای در سال ۱۳۹۴ در قم افتتاح شده است و از سال ۱۴۰۱، شعب اصفهان، تهران و کاشان نیز آغاز به کار کردهاند.
در کثافت ارتجاع مذهبی و سنتی صاحبان مجموعه، همین بس که در تبلیغات خود مدعی شدهاند: «بزرگترین هایپر مارکت تخصصی تهیه جهیزیه در کل کشور...». برایشان لوازم خانگی فقط در قالب «جهیزیهی عروس» معنا پیدا میکند.
اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. «علیاصغر عبدالحی»، مسئول روابط عمومی در نشست خبری این مجموعه در آذر ۱۴۰۰ گفته است: «حدود ۵۰۰ نفر اشتغال مستقیم که میانگین سنی ایشان زیر ۲۵ سال و اکثر از آقایان بودند ایجاد شد. اگر چه برخی از کارکنان مجموعه سرای ایرانی از خانمهای محترم هستند، اما بیشتر کارکنان را آقایان تشکیل میدهند، چون مدیریت عالی مجموعه اعتقاد دارد اشتغال یک آقا، یعنی چرخیدن چرخ یک خانواده و یا ایجاد انگیزه بیشتر برای تشکیل زندگی و به همین منظور به این مهم توجه داریم.»
«حجتالاسلام زینیوند»، مسئول فرهنگی مجموعه نیز در همان مصاحبه، با بیان این که ملاک و معیار ما در برخورد با مردم باید سیره مقام معظم رهبری باشد، با افتخار گفته بود: «مجموعهی سرای ایرانی با آموزشهای مستمر اخلاقی و عقیدتی به پرسنل خود، ضمن نظارت بر کار ایشان، نسبت به مشتریانی که بعضا از شهرستانهای مختلف هستند و شاید به شیوهی حجاب و عفاف در قم آشنایی نداشته باشند، تذکرات صمیمانه می دهد و از این منظر در ترویج فرهنگ عفاف و حجاب، یک برخورد هوشمندانه دارد.»
ناگفته پیداست که مدیران مجموعه چه رویکرد زنستیز و مرتجعی را در تمامی وجوه نمایندگی میکنند. برای این هیولاها، زن یعنی موجودی بیاختیار و فاقد استقلال مالی، که جهیزیه بیاورد و نقشی در انتخاب پوشش خود نداشته باشد.
روایت یکی از کارگران این مجموعه را با هم میخوانیم:
«مجموعهی سرای ایرانی که کارکنان زیادی هم دارد رفتار بسیار وحشتناکی با کارمندان خود دارد.
کارکنان این مجموعه در مدت زمانی که سر کار هستند اجازه نشستن ندارند، حتی اگر مشتری حضور نداشته باشد، اجازه آبخوردن ندارند. یکی از بچه ها گوشهی سالن، پشت رگال، چند دقیقه نشست که از طریق دوربین دیده شد و ۵۰۰ هزار تومان جریمهاش کردند.
ساعت کاری «سرای ایرانی» تا ساعت ۲ نیمهشب است و اکثر کارکنان شعبهی تهران از شهرستان هستند.»
#سرای_ایرانی
#بهرهکشی
#تجارب_استثمار
#استثمار
@sarkhatism
یا از ترکیب سرمایهداری و ارتجاع مذهبی چه حاصل میشود؟
اولین شعبهی این فروشگاه زنجیرهای در سال ۱۳۹۴ در قم افتتاح شده است و از سال ۱۴۰۱، شعب اصفهان، تهران و کاشان نیز آغاز به کار کردهاند.
در کثافت ارتجاع مذهبی و سنتی صاحبان مجموعه، همین بس که در تبلیغات خود مدعی شدهاند: «بزرگترین هایپر مارکت تخصصی تهیه جهیزیه در کل کشور...». برایشان لوازم خانگی فقط در قالب «جهیزیهی عروس» معنا پیدا میکند.
اما ماجرا به همینجا ختم نمیشود. «علیاصغر عبدالحی»، مسئول روابط عمومی در نشست خبری این مجموعه در آذر ۱۴۰۰ گفته است: «حدود ۵۰۰ نفر اشتغال مستقیم که میانگین سنی ایشان زیر ۲۵ سال و اکثر از آقایان بودند ایجاد شد. اگر چه برخی از کارکنان مجموعه سرای ایرانی از خانمهای محترم هستند، اما بیشتر کارکنان را آقایان تشکیل میدهند، چون مدیریت عالی مجموعه اعتقاد دارد اشتغال یک آقا، یعنی چرخیدن چرخ یک خانواده و یا ایجاد انگیزه بیشتر برای تشکیل زندگی و به همین منظور به این مهم توجه داریم.»
«حجتالاسلام زینیوند»، مسئول فرهنگی مجموعه نیز در همان مصاحبه، با بیان این که ملاک و معیار ما در برخورد با مردم باید سیره مقام معظم رهبری باشد، با افتخار گفته بود: «مجموعهی سرای ایرانی با آموزشهای مستمر اخلاقی و عقیدتی به پرسنل خود، ضمن نظارت بر کار ایشان، نسبت به مشتریانی که بعضا از شهرستانهای مختلف هستند و شاید به شیوهی حجاب و عفاف در قم آشنایی نداشته باشند، تذکرات صمیمانه می دهد و از این منظر در ترویج فرهنگ عفاف و حجاب، یک برخورد هوشمندانه دارد.»
ناگفته پیداست که مدیران مجموعه چه رویکرد زنستیز و مرتجعی را در تمامی وجوه نمایندگی میکنند. برای این هیولاها، زن یعنی موجودی بیاختیار و فاقد استقلال مالی، که جهیزیه بیاورد و نقشی در انتخاب پوشش خود نداشته باشد.
روایت یکی از کارگران این مجموعه را با هم میخوانیم:
«مجموعهی سرای ایرانی که کارکنان زیادی هم دارد رفتار بسیار وحشتناکی با کارمندان خود دارد.
کارکنان این مجموعه در مدت زمانی که سر کار هستند اجازه نشستن ندارند، حتی اگر مشتری حضور نداشته باشد، اجازه آبخوردن ندارند. یکی از بچه ها گوشهی سالن، پشت رگال، چند دقیقه نشست که از طریق دوربین دیده شد و ۵۰۰ هزار تومان جریمهاش کردند.
ساعت کاری «سرای ایرانی» تا ساعت ۲ نیمهشب است و اکثر کارکنان شعبهی تهران از شهرستان هستند.»
#سرای_ایرانی
#بهرهکشی
#تجارب_استثمار
#استثمار
@sarkhatism
سرخط
Video
🔴 مدافعان وقیح فلاکت و گرسنگی
مرتضی مردیها از آن پاسدارهای تغییر ذائقه دادهای است که فرنچ پاسداریاش را درآورده و به مرور کراوات زده و به لطف ویکیپدیا تبدیل به «فیلسوف» هم شده است. یک چیز اما در مابین مرتضی مردیهای پاسدار و مرتضی مردیهای «فیلسوف» هیچ تغییری نکرده است: او همواره مدافع نظم ستمگرانهی موجود بوده و است. در زمان پاسداری مدافع نظمی که دست به کشتارهای وسیع میزد و فقر و فلاکت را به اکثریت مردم نابود میکرد و اکنون در دورانی «فیلسوفی» مدافع نظم ستمگرانهای که باید فقر و فلاکت بیشتری را به اکثریت بزرگتری از مردم تحمیل کند.
کسانی چون مرتضی مردیها از این جهت تبدیل به منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی شدهاند که اعتقاد دارند جمهوری اسلامی در له کردن و نابود کردن اکثریت عظیم فرودستان سهلانگاری میکند و کفایت کافی ندارد. بنابراین بهتر است با نظامی جایگزین شود که بتواند بیش از این طبقهی کارگر، فرودستان و به حاشیه رانده شدگان را مورد استثمار قرار دهد. این همان مغز درخشانی است که چند سال پیش در کامنتی مرقوم کرده بود: «حق اعتصاب یعنی چی اصلا؟ کارگر یا دوست داره و با شرایط پیشنهادی کار میکنه یا هم میذاره میره دیگه.» با همین وقاحت و بیشرمی آشکار و واضح.
حالا هم فرمان میدهد «مصرف کنید» چون مصرف موجب توسعه میشود. در شرایطی که بر اساس گزارش فائو، طی سال۲۰۲۰ تا ۲۰۲۲، حداقل ۶.۱ درصد از جمعیت ایران، یعنی بیش از پنج میلیون نفر از سوءتغذیه رنج میبرند؛ آماری که به گفته مدیرکل مطالعات رفاه اجتماعی وزارت تعاون در سال جاری به ۵۷ درصد رسیده است، «فیلسوف» نولیبرال توصیه میکند اگر میخواهید به کارگران کمک کنید غذای بیشتر درست کنید و دور بریزید. پس اول از کارگر حق اعتصاب را میگیریم، قانون کار را به کارفرما و منافع او میسپاریم (به بیان درست مقرراتزدایی میکنیم) و بعد هم برای کمک به همین کارگر غذای بیشتر درست میکنیم و دور میریزیم.
در انتهای سخنرانی هم «فیلسوف» کبیر مژده میدهد که «نگران تولید زباله هم نباشید». البته فیلسوف کبیر که با یک مشت ابلهتر از خودش طرف است به سبک سلبریتی-دلقکهای مد روز این را نمیگوید که آنچه دارد موجب نابودی کرهی زمین میشود پوست تخممرغ و نان کپکزده نیست. آنچه که دارد موجب نابودی کرهی زمین میشود زبالههای سوختهای فسیلی و هستهای و پسماندو پسآب کارخانهها و مراکز تولیدی است که اتفاقا «استاد» مدافع آنها خواهد بود.
اینکه در تهرانی با این درصد از شاخص آلودگیها، آلودگیهایی که از کارخانهها و انبوه اتوموبیلهایی که برای «مصرف» بیشتر دائم روانهی بازار و خیابان میشوند نشات میگیرد، کسی بگوید نباید نگران محیط زیست بود فقط از یک پاسدار-فیلسوف وقیح برمیآید.
زیبایی قضیه در اینجاست که این سخنرانی در «بوکلند» برگزار شده است. همان کتابفروشیای که چندین روایت از تجارب استثمار کارکنان آن را در مجموعهی #تجارب_استثمار خواندهایم حالا طرف قرارداد برای برگزاری رویدادی است که در آن چنین فرمایشات ملوکانهای به گوش میرسد و فیلم این سخنرانی را هم کانالی منتشر میکند با نام «جامعهای بهتر بسازیم». جامعهای بهتر برای آنهایی که میتوانند دو برابر غذا درست کنند و دور بریزند.
همه چیز با همه چیز میخواند. «فیلسوف» استثمار در بنگاه استثمارگر و از تریبون مرج استثمار. منظرهای کامل از اتحاد زبالهها و دراکولاها.
#زباله_یاب
#دراکولاها
#زالوهای_وضعیت
#بوکلند
@sarkhatism
مرتضی مردیها از آن پاسدارهای تغییر ذائقه دادهای است که فرنچ پاسداریاش را درآورده و به مرور کراوات زده و به لطف ویکیپدیا تبدیل به «فیلسوف» هم شده است. یک چیز اما در مابین مرتضی مردیهای پاسدار و مرتضی مردیهای «فیلسوف» هیچ تغییری نکرده است: او همواره مدافع نظم ستمگرانهی موجود بوده و است. در زمان پاسداری مدافع نظمی که دست به کشتارهای وسیع میزد و فقر و فلاکت را به اکثریت مردم نابود میکرد و اکنون در دورانی «فیلسوفی» مدافع نظم ستمگرانهای که باید فقر و فلاکت بیشتری را به اکثریت بزرگتری از مردم تحمیل کند.
کسانی چون مرتضی مردیها از این جهت تبدیل به منتقدان و مخالفان جمهوری اسلامی شدهاند که اعتقاد دارند جمهوری اسلامی در له کردن و نابود کردن اکثریت عظیم فرودستان سهلانگاری میکند و کفایت کافی ندارد. بنابراین بهتر است با نظامی جایگزین شود که بتواند بیش از این طبقهی کارگر، فرودستان و به حاشیه رانده شدگان را مورد استثمار قرار دهد. این همان مغز درخشانی است که چند سال پیش در کامنتی مرقوم کرده بود: «حق اعتصاب یعنی چی اصلا؟ کارگر یا دوست داره و با شرایط پیشنهادی کار میکنه یا هم میذاره میره دیگه.» با همین وقاحت و بیشرمی آشکار و واضح.
حالا هم فرمان میدهد «مصرف کنید» چون مصرف موجب توسعه میشود. در شرایطی که بر اساس گزارش فائو، طی سال۲۰۲۰ تا ۲۰۲۲، حداقل ۶.۱ درصد از جمعیت ایران، یعنی بیش از پنج میلیون نفر از سوءتغذیه رنج میبرند؛ آماری که به گفته مدیرکل مطالعات رفاه اجتماعی وزارت تعاون در سال جاری به ۵۷ درصد رسیده است، «فیلسوف» نولیبرال توصیه میکند اگر میخواهید به کارگران کمک کنید غذای بیشتر درست کنید و دور بریزید. پس اول از کارگر حق اعتصاب را میگیریم، قانون کار را به کارفرما و منافع او میسپاریم (به بیان درست مقرراتزدایی میکنیم) و بعد هم برای کمک به همین کارگر غذای بیشتر درست میکنیم و دور میریزیم.
در انتهای سخنرانی هم «فیلسوف» کبیر مژده میدهد که «نگران تولید زباله هم نباشید». البته فیلسوف کبیر که با یک مشت ابلهتر از خودش طرف است به سبک سلبریتی-دلقکهای مد روز این را نمیگوید که آنچه دارد موجب نابودی کرهی زمین میشود پوست تخممرغ و نان کپکزده نیست. آنچه که دارد موجب نابودی کرهی زمین میشود زبالههای سوختهای فسیلی و هستهای و پسماندو پسآب کارخانهها و مراکز تولیدی است که اتفاقا «استاد» مدافع آنها خواهد بود.
اینکه در تهرانی با این درصد از شاخص آلودگیها، آلودگیهایی که از کارخانهها و انبوه اتوموبیلهایی که برای «مصرف» بیشتر دائم روانهی بازار و خیابان میشوند نشات میگیرد، کسی بگوید نباید نگران محیط زیست بود فقط از یک پاسدار-فیلسوف وقیح برمیآید.
زیبایی قضیه در اینجاست که این سخنرانی در «بوکلند» برگزار شده است. همان کتابفروشیای که چندین روایت از تجارب استثمار کارکنان آن را در مجموعهی #تجارب_استثمار خواندهایم حالا طرف قرارداد برای برگزاری رویدادی است که در آن چنین فرمایشات ملوکانهای به گوش میرسد و فیلم این سخنرانی را هم کانالی منتشر میکند با نام «جامعهای بهتر بسازیم». جامعهای بهتر برای آنهایی که میتوانند دو برابر غذا درست کنند و دور بریزند.
همه چیز با همه چیز میخواند. «فیلسوف» استثمار در بنگاه استثمارگر و از تریبون مرج استثمار. منظرهای کامل از اتحاد زبالهها و دراکولاها.
#زباله_یاب
#دراکولاها
#زالوهای_وضعیت
#بوکلند
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 روایت دوم از استثمار در کافه نزدیک کتاب
چندی پیش تجربهی استثمار یکی از کارگران کافه نزدیک کتاب که سال ۹۷ در این کافه کار کرده بود منتشر کردیم. دهها کامنت و پیغام در خصوص این پست دریافت کردیم که مضمون تمامی آنان انکار رنجی بود که یکی از کارگران این کافه تجربه کرده است. جالب اینکه بسیاری از کامنتگذاران و پیغامدهندگان مشتریان کافه بودند که از حضور در کافه لذت میبردند و با شادی از پاتوق و محل رفت و آمدشان به دفاع برخاسته بودند. البته این برای ما عادی شده است که تقریبا زیر هر کدام از پستهای مربوط به #تجارب_استثمار ارتش متحدی از مشتریان راضی، کارکنان خوشحال که از کار در این یا آن محل لذت بسیار بردهاند و به آن افتخار میکنند و دوستان و آشنایان صاحبکار حاضر میشوند و برای دفاع از صاحب و مالک مربوطه کامنت میگذارند و همه چیز را نه تنها «عادی» بلکه «مطلوب» جلوه میدهند. در کمال تعجب هرچه این محیطهای کار ظاهر فرهنگی بیشتری داشته باشند، از جمله کتابفروشیها و کافهها، تعداد مدافعان نیز به شکل تصاعدی بیشتر میشود. به این موضوع حتما خواهیم پرداخت اما فعلا روایت دیگری را منتشر میکنیم که از یکی دیگر از کارگران سابق کافه نزدیک کتاب به دست ما رسیده است :
🔺«من خودم نزدیک به یک سال در کافه نزدیک کتاب کار میکردم و بیمه نداشتم اما کسی را در آنجا میشناختم نزدیک چهار سال بود در کافه کار میکرد و چند بار هم برای بیمه درخواست داده بود اما او را هم بیمه نکرده بودند. ساعت کاری خیلی زیاد و سنگین بود. البته بستگی به شیفت داشت ولی وقتی مثلا شیفت عصر بودی، حالا به عنوان باریستا، سالنکار یا وسطکار باید ساعتهای زیادی رو سر پا میایستادی. البته اجازهی نشستن بود اما در بعضی شیفتها فشار کار اینقدر زیاد بود که نمیتوانستی بشینی. این رو هم باید در نظر گرفت که تو یک ساعتی در کافه کار میکنی و یک ساعتی هم باید آمادهسازی روز بعد رو انجام بدهی که این کلی وقت میگیرد. این کار را یا باید بتوانی وقتی کافه خلوت است انجام بدهی یا باید بیشتر بمانی. ولی حقوق نسبت به کاری که ما انجام میدادیم اصلا منطقی نبود. مثلا قهوه سرو کردن در تایمهای شلوغ واقعا کار خیلی سختیه و فقط کسی که تجربه کرده باشه میفهمه ماجرا چیه.
حقوقها بسیار پایین بود و خیلی دیر واریز میشد. حقوقها دستکم یکی-دو هفته دیرتر واریز میشد و این برای کارکنانی که نمیتوانستند پسانداز یا تامین مالی بیرون از کافه داشته باشند واقعا مشکلاتی درست میکرد.
از همه مهمتر اینکه فرهاد دولتآبادی به شدت آدم خشن و بدرفتاری بود و سر کوچکترین مسئلهای سر پرسنل داد میزد و این خیلی رفتار معمولی در کافه نزدیک کتاب بود و همهی پرسنل هم میدانستند که با کوچکترین اشتباهی از طرف دولتآبادی با آنها بسیار بدرفتاری میشود. من آدمهای زیادی رو سراغ دارم که به خاطر دعوا با فرهاد دولتآبادی از کافه نزدیک بیرون آمدند چون اصلا آدم قابل گفتگویی نیست.
در مورد مسئلهی حجاب هم این سیاست هی تغییر میکند. آن اوایل کافه نزدیک به حجاب گیر نمیداد ولی چند هفته پیش خود من را به خاطر حجاب راه ندادند.
در ضمن دولتآبادی فقط هم از کافه نزدیک درآمد ندارد. او روابط خوبی با احسان رسولاف و گالری محسن دارد و در مواردی با هم شریک هستند. منظورم این است که صاحبان این "مراکز فرهنگی پایتخت" که پاتوق تیپ خاصی از جامعه هم هستند شبکهی روابط خودشان را دارند که مبنای اقتصادی دارد و از آن منتفع میشوند.»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#کافه_نزدیک_کتاب
@sarkhatism
چندی پیش تجربهی استثمار یکی از کارگران کافه نزدیک کتاب که سال ۹۷ در این کافه کار کرده بود منتشر کردیم. دهها کامنت و پیغام در خصوص این پست دریافت کردیم که مضمون تمامی آنان انکار رنجی بود که یکی از کارگران این کافه تجربه کرده است. جالب اینکه بسیاری از کامنتگذاران و پیغامدهندگان مشتریان کافه بودند که از حضور در کافه لذت میبردند و با شادی از پاتوق و محل رفت و آمدشان به دفاع برخاسته بودند. البته این برای ما عادی شده است که تقریبا زیر هر کدام از پستهای مربوط به #تجارب_استثمار ارتش متحدی از مشتریان راضی، کارکنان خوشحال که از کار در این یا آن محل لذت بسیار بردهاند و به آن افتخار میکنند و دوستان و آشنایان صاحبکار حاضر میشوند و برای دفاع از صاحب و مالک مربوطه کامنت میگذارند و همه چیز را نه تنها «عادی» بلکه «مطلوب» جلوه میدهند. در کمال تعجب هرچه این محیطهای کار ظاهر فرهنگی بیشتری داشته باشند، از جمله کتابفروشیها و کافهها، تعداد مدافعان نیز به شکل تصاعدی بیشتر میشود. به این موضوع حتما خواهیم پرداخت اما فعلا روایت دیگری را منتشر میکنیم که از یکی دیگر از کارگران سابق کافه نزدیک کتاب به دست ما رسیده است :
🔺«من خودم نزدیک به یک سال در کافه نزدیک کتاب کار میکردم و بیمه نداشتم اما کسی را در آنجا میشناختم نزدیک چهار سال بود در کافه کار میکرد و چند بار هم برای بیمه درخواست داده بود اما او را هم بیمه نکرده بودند. ساعت کاری خیلی زیاد و سنگین بود. البته بستگی به شیفت داشت ولی وقتی مثلا شیفت عصر بودی، حالا به عنوان باریستا، سالنکار یا وسطکار باید ساعتهای زیادی رو سر پا میایستادی. البته اجازهی نشستن بود اما در بعضی شیفتها فشار کار اینقدر زیاد بود که نمیتوانستی بشینی. این رو هم باید در نظر گرفت که تو یک ساعتی در کافه کار میکنی و یک ساعتی هم باید آمادهسازی روز بعد رو انجام بدهی که این کلی وقت میگیرد. این کار را یا باید بتوانی وقتی کافه خلوت است انجام بدهی یا باید بیشتر بمانی. ولی حقوق نسبت به کاری که ما انجام میدادیم اصلا منطقی نبود. مثلا قهوه سرو کردن در تایمهای شلوغ واقعا کار خیلی سختیه و فقط کسی که تجربه کرده باشه میفهمه ماجرا چیه.
حقوقها بسیار پایین بود و خیلی دیر واریز میشد. حقوقها دستکم یکی-دو هفته دیرتر واریز میشد و این برای کارکنانی که نمیتوانستند پسانداز یا تامین مالی بیرون از کافه داشته باشند واقعا مشکلاتی درست میکرد.
از همه مهمتر اینکه فرهاد دولتآبادی به شدت آدم خشن و بدرفتاری بود و سر کوچکترین مسئلهای سر پرسنل داد میزد و این خیلی رفتار معمولی در کافه نزدیک کتاب بود و همهی پرسنل هم میدانستند که با کوچکترین اشتباهی از طرف دولتآبادی با آنها بسیار بدرفتاری میشود. من آدمهای زیادی رو سراغ دارم که به خاطر دعوا با فرهاد دولتآبادی از کافه نزدیک بیرون آمدند چون اصلا آدم قابل گفتگویی نیست.
در مورد مسئلهی حجاب هم این سیاست هی تغییر میکند. آن اوایل کافه نزدیک به حجاب گیر نمیداد ولی چند هفته پیش خود من را به خاطر حجاب راه ندادند.
در ضمن دولتآبادی فقط هم از کافه نزدیک درآمد ندارد. او روابط خوبی با احسان رسولاف و گالری محسن دارد و در مواردی با هم شریک هستند. منظورم این است که صاحبان این "مراکز فرهنگی پایتخت" که پاتوق تیپ خاصی از جامعه هم هستند شبکهی روابط خودشان را دارند که مبنای اقتصادی دارد و از آن منتفع میشوند.»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#کافه_نزدیک_کتاب
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 استثمار در شهر کتاب قائمشهر
در مجموعه #تجارب_استثمار، پیشتر دو روایت از شهر کتاب مرکزی و یک روایت از شهر کتاب هفت حوض در تهران را منتشر کرده بودیم. حالا روایتی از شهر کتاب قائمشهر را به دستمان رسیده است که یکی از دهها شعبهی این مکان «فرهنگی» در سطح کشور است. ضرورت بازخوانی و مواجهه با تک تک این تجارب از آن حیث ضروری است که الگوی ثابت بهرهکشی را در مکانهای مختلف را عیان میکند. در مجموع تفاوت چندانی نمیکند که فرد کارگر کاشیسازی باشد یا فروشنده کتاب و در اصل تلاش کارفرما برای کسب بیشترین میزان سود از طریق بهرهکشی از نیروی کار تعییری حاصل نمیشود. اما آنچه مشخصا در تجارب استثمار مکانهای فرهنگی مانند کتابفروشیها و کافتهکتابها بیشتر به چشم میآید، تحقیر دوچندان کارگر برای پیشبرد «مشتریمداری» مدنظر این مکانهاست. چون مشتریان این مکانها، مصرفکنندگان کالاهای فرهنگی محسوب میشوند، کارگر شاغل در آن باید هرچه مایهی شخصیت دارند، خرج تکریم ارباب رجوع کنند. نیروی کار این مکانها بر خلاف تصوراتی که پیش از مشغول به کار شدنشان دارند، تشخص و کرامت انسانیشان بیش از «مکانهای غیرفرهنگی» لگدمال میشود. در ادامه روایت یک از یاران #همراه_سرخط از کار در این مکانهای فرهنگی را با هم میخوانیم:
«از اول اسفند ۹۵ در شهرکتاب شروع به کار کردم.
ساعتی ۲هزار تومان به ما حقوق میدادند و طبیعتا از بیمه هم خبری نبود. حقوق ما از ۴۰۰هزار تومان بیشتر نمیشد.
جلوی مشتری تحقیر میشدم، اجازه نشستن نداشتم، نظافت میکردم و برخوردها بسیار تحقیرآمیز بود. خیلی شبها با گریه برمیگشتم خونه و....
روزهای اول از کارم راضی بودند. ازم حتی تعریف هم میکردند که کارت خوبه.
تا اینکه مسئول بخش کتاب عوض شد و آدمی که مدام از من تعریف میکرد یهو تبدیل شد به منتقد من. و چون مسئول جدید از من خوشش نمیاومد خیلی راحت بهم گفتن دیگه نیا.
و دوست نزدیک یکی از کارکنان که برادرش دوست مدیریت بود جایگزین من شد.
بعد از من یکی یکی بچهها به دلایل مختلف از اون مجموعه رفتند.
و شهرکتاب تمام نیروهای خوبش رو از دست داد.
تا سال گذشته که به علت بدهیهای زیاد تقریبا نیمه تعطیل بود و محصول جدیدی به فروشگاه اضافه نشد و قفسهها تقریبا خالی بودند. الان هم بسته است تا اطلاع ثانوی...»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
#قائمشهر
@sarkhatism
در مجموعه #تجارب_استثمار، پیشتر دو روایت از شهر کتاب مرکزی و یک روایت از شهر کتاب هفت حوض در تهران را منتشر کرده بودیم. حالا روایتی از شهر کتاب قائمشهر را به دستمان رسیده است که یکی از دهها شعبهی این مکان «فرهنگی» در سطح کشور است. ضرورت بازخوانی و مواجهه با تک تک این تجارب از آن حیث ضروری است که الگوی ثابت بهرهکشی را در مکانهای مختلف را عیان میکند. در مجموع تفاوت چندانی نمیکند که فرد کارگر کاشیسازی باشد یا فروشنده کتاب و در اصل تلاش کارفرما برای کسب بیشترین میزان سود از طریق بهرهکشی از نیروی کار تعییری حاصل نمیشود. اما آنچه مشخصا در تجارب استثمار مکانهای فرهنگی مانند کتابفروشیها و کافتهکتابها بیشتر به چشم میآید، تحقیر دوچندان کارگر برای پیشبرد «مشتریمداری» مدنظر این مکانهاست. چون مشتریان این مکانها، مصرفکنندگان کالاهای فرهنگی محسوب میشوند، کارگر شاغل در آن باید هرچه مایهی شخصیت دارند، خرج تکریم ارباب رجوع کنند. نیروی کار این مکانها بر خلاف تصوراتی که پیش از مشغول به کار شدنشان دارند، تشخص و کرامت انسانیشان بیش از «مکانهای غیرفرهنگی» لگدمال میشود. در ادامه روایت یک از یاران #همراه_سرخط از کار در این مکانهای فرهنگی را با هم میخوانیم:
«از اول اسفند ۹۵ در شهرکتاب شروع به کار کردم.
ساعتی ۲هزار تومان به ما حقوق میدادند و طبیعتا از بیمه هم خبری نبود. حقوق ما از ۴۰۰هزار تومان بیشتر نمیشد.
جلوی مشتری تحقیر میشدم، اجازه نشستن نداشتم، نظافت میکردم و برخوردها بسیار تحقیرآمیز بود. خیلی شبها با گریه برمیگشتم خونه و....
روزهای اول از کارم راضی بودند. ازم حتی تعریف هم میکردند که کارت خوبه.
تا اینکه مسئول بخش کتاب عوض شد و آدمی که مدام از من تعریف میکرد یهو تبدیل شد به منتقد من. و چون مسئول جدید از من خوشش نمیاومد خیلی راحت بهم گفتن دیگه نیا.
و دوست نزدیک یکی از کارکنان که برادرش دوست مدیریت بود جایگزین من شد.
بعد از من یکی یکی بچهها به دلایل مختلف از اون مجموعه رفتند.
و شهرکتاب تمام نیروهای خوبش رو از دست داد.
تا سال گذشته که به علت بدهیهای زیاد تقریبا نیمه تعطیل بود و محصول جدیدی به فروشگاه اضافه نشد و قفسهها تقریبا خالی بودند. الان هم بسته است تا اطلاع ثانوی...»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
#قائمشهر
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 افق کوروش؛ نمونهای از استثمار کارگران فروشگاههای زنجیرهای هلدینگ گلرنگ
فروشگاههای زنجیرهای "افق کوروش" یکی از زیرمجموعههای گروه سرمایهگذاری کوروش، متعلق به هلدینگ صنعتی گلرنگ است که طی سالهای اخیر بهواسطه روابط مالکان (خانواده فضلی) آن با مسئولان جمهوری اسلامی در حال بلعیدن کسبوکارها از صنایع پایه تا آنلاین و استارتاپهاست! پولپاشیهای این هیولای وحشی و غارتگر در میان اهالی رسانه، از یکسو سبب انتشار بازنمایی موفقیتهای این گروه صنعتی و زیرمجموعههای ریز درشت آن و از سوی دیگر، پنهان ماندن رنج بیش از ۲۰ هزار کارگر فعال در فروشگاهها، شرکتها و کارخانههای زیر مجموعه آن شده است.
خواندن روایت یکی از یاران #همراه_سرخط که از کارگران سابق فروشگاه افق کوروش است، میتواند سندی برای حقیقت پشت پرده فروشگاههای زنجیرهای زیرمجموعه گلرنگ، ازجمله: هایپر فامیلی، گندم طلایی، اُکالا (اُمارکت و اُبیزینس)، هستی پارسل، سورنا، اسپات و دارتیل باشد. حقیقت پولشویی، انحصاری کردن صنایع غذایی و حذف خردهفروشیها از طریق توسعه برند ذیل یک گروه صنعتی، طبیعیسازی فرودستی سرمایه انسانی، فساد مالی گسترده مالکان گلرنگ که نهتنها شریک مالی مسئولان جمهوری اسلامی هستند بلکه به سبب حضور در ساختار نظامی این حکومت مجری سرکوب کارگران نیز بودهاند.
🔺غارت دستمزد کارگر به اسم دوره آزمایشی
به روایت کارگر سابق این فزوشگاه زنجیرهای، "مرخصی گرفتن توی افق کوروش بر اساس قوانین اداره کار نیست، وقتی که میخوای استخدام بشی بیست روز اول آزمایشی هست و در صورت استخدام، پول این بیست روز بهت داده نمیشه، اضافهکاریها اگر از یه حدی بیشتر بشه سوخت میشه، وقتی بار میاد اگر توی ساعت کاریت نباشه باید بیای و کمک کنی تا بارها خالی بشن...
🔺 مرخصی زایمان یا ترک کار!
از سیستم اداریش نگم که یاد روزهای بدی میافتم، توی سیستم اداریش هیچ کس کار نمیکنه همه دزدن، سیستم دزدپرور هست، واسه یه استعلاجی زایمان کاری به سرت میارن که از زاییدن پشیمون بشی از نفسی که توی این سیستم میکشی ... کاری کردن که مرخصی زایمان من خراب بشه، با وجود اینکه تمام مدارک بیمهای درست بوده و مرخصیها توی ادارهی بیمه ثبت شده بوده، برام ترک کار زدن و باعث شدن که نتونم از مرخصی زایمانم استفاده کنم، در حالی که شعبه بعد از شروع مرخصیهام تعطیل شده بود.
🔺افق کوروش؛ جمهوری اسلامی کوچک
افق کوروش سیستمی شبیه به جمهوری اسلامی هست، دزدی اساسیترین رکنش هست (یاد رفسنجانی افتادم که گفت بذارید ببرن حالا مگه این یه ذره به کجا بر میخوره) یادم میاد توی شعبهای که کار میکردم یه آقایی تازه استخدام شده بود و هر روز به اشکال مختلف دزدی میکرد. مثلن روغنها رو با چند تا کارت مختلف که مال خودش بود میخرید و میاورد بیرون و به صورت آزاد میداد به رستورانها (همون موقعی که روغن نایاب شد)، بعدها فهمیدیم که شده رئیس یه منطقه، در افق کوروش باید دزد باشی تا سمت بگیری، اینجوری خود سیستم هم راحتتر به پولشوییهاش میرسه ، قطعن افق کوروش یکی از منابع بزرگ پولشویی هست، فقط کافیه تعداد شعبههای فرانچایزشون رو ضرب در میانگین پنج نفر در هر شعبه کنید و ضرب در نه میلیون حقوق تا متوجه بشید چه پول عظیمی توی این هولدینگ جابجا میشه. افق کوروش قطعن یک ارگانه توی کشور، ارگانی وابسته به بالاترین مرجع، ارگانی شبیه شرکتهای مشابه مثل جامبو"
🔺 عادیسازی ۱۲ ساعت کار روزانه!
یکی از مستندات بهرهکشی از نیروی کار در این فروشگاه زنجیرهای، امتیاز نسبتا پایینی است که کارجویان بعد از جلسه مصاحبه با مدیران این مجموعه در سایتهای کاریابی ثبت کردهاند. بهعبارتی افق کوروش برای کارجویان نامحبوب است!
علاوه بر این، در بخش فرصتهای شغلی سایت خود مدعی شدهاند که دستمزد کارگران فروشگاه بیش از وزارت کار است که با تجربه نگارنده روایت در تضاد است و گواهی بر دروغگویی مدیران آن و فریبکاری تیم HR آنهاست. یکی از مصادیق استثمار در صفحه فرصتهای شغلی، در نظر گرفتن ۱۲ ساعت کاری روزانه ( ۹ صبح تا ۹ شب) برای پیکها یا سفیران آن است.
نکته مهم و اساسی درباره آنچه در نمونه افق کوروش در حال وقوع است، وسعت و تعدد فروشگاههای زنجیرهای و برندهای متنوع گلرنگ است که میتواند به افزایش استثمار سرمایه انسانی، طبیعیسازی آن و تبدیل شدن استثمار به یک رویه عرفی منجر شود.
#تجارب_استثمار
#روایت_استثمار
#تجربه_استثمار
#افق_کوروش
#کوروش
#گلرنگ
#گروه_صنعتی_گلرنگ
#اکالا
@sarkhatism
فروشگاههای زنجیرهای "افق کوروش" یکی از زیرمجموعههای گروه سرمایهگذاری کوروش، متعلق به هلدینگ صنعتی گلرنگ است که طی سالهای اخیر بهواسطه روابط مالکان (خانواده فضلی) آن با مسئولان جمهوری اسلامی در حال بلعیدن کسبوکارها از صنایع پایه تا آنلاین و استارتاپهاست! پولپاشیهای این هیولای وحشی و غارتگر در میان اهالی رسانه، از یکسو سبب انتشار بازنمایی موفقیتهای این گروه صنعتی و زیرمجموعههای ریز درشت آن و از سوی دیگر، پنهان ماندن رنج بیش از ۲۰ هزار کارگر فعال در فروشگاهها، شرکتها و کارخانههای زیر مجموعه آن شده است.
خواندن روایت یکی از یاران #همراه_سرخط که از کارگران سابق فروشگاه افق کوروش است، میتواند سندی برای حقیقت پشت پرده فروشگاههای زنجیرهای زیرمجموعه گلرنگ، ازجمله: هایپر فامیلی، گندم طلایی، اُکالا (اُمارکت و اُبیزینس)، هستی پارسل، سورنا، اسپات و دارتیل باشد. حقیقت پولشویی، انحصاری کردن صنایع غذایی و حذف خردهفروشیها از طریق توسعه برند ذیل یک گروه صنعتی، طبیعیسازی فرودستی سرمایه انسانی، فساد مالی گسترده مالکان گلرنگ که نهتنها شریک مالی مسئولان جمهوری اسلامی هستند بلکه به سبب حضور در ساختار نظامی این حکومت مجری سرکوب کارگران نیز بودهاند.
🔺غارت دستمزد کارگر به اسم دوره آزمایشی
به روایت کارگر سابق این فزوشگاه زنجیرهای، "مرخصی گرفتن توی افق کوروش بر اساس قوانین اداره کار نیست، وقتی که میخوای استخدام بشی بیست روز اول آزمایشی هست و در صورت استخدام، پول این بیست روز بهت داده نمیشه، اضافهکاریها اگر از یه حدی بیشتر بشه سوخت میشه، وقتی بار میاد اگر توی ساعت کاریت نباشه باید بیای و کمک کنی تا بارها خالی بشن...
🔺 مرخصی زایمان یا ترک کار!
از سیستم اداریش نگم که یاد روزهای بدی میافتم، توی سیستم اداریش هیچ کس کار نمیکنه همه دزدن، سیستم دزدپرور هست، واسه یه استعلاجی زایمان کاری به سرت میارن که از زاییدن پشیمون بشی از نفسی که توی این سیستم میکشی ... کاری کردن که مرخصی زایمان من خراب بشه، با وجود اینکه تمام مدارک بیمهای درست بوده و مرخصیها توی ادارهی بیمه ثبت شده بوده، برام ترک کار زدن و باعث شدن که نتونم از مرخصی زایمانم استفاده کنم، در حالی که شعبه بعد از شروع مرخصیهام تعطیل شده بود.
🔺افق کوروش؛ جمهوری اسلامی کوچک
افق کوروش سیستمی شبیه به جمهوری اسلامی هست، دزدی اساسیترین رکنش هست (یاد رفسنجانی افتادم که گفت بذارید ببرن حالا مگه این یه ذره به کجا بر میخوره) یادم میاد توی شعبهای که کار میکردم یه آقایی تازه استخدام شده بود و هر روز به اشکال مختلف دزدی میکرد. مثلن روغنها رو با چند تا کارت مختلف که مال خودش بود میخرید و میاورد بیرون و به صورت آزاد میداد به رستورانها (همون موقعی که روغن نایاب شد)، بعدها فهمیدیم که شده رئیس یه منطقه، در افق کوروش باید دزد باشی تا سمت بگیری، اینجوری خود سیستم هم راحتتر به پولشوییهاش میرسه ، قطعن افق کوروش یکی از منابع بزرگ پولشویی هست، فقط کافیه تعداد شعبههای فرانچایزشون رو ضرب در میانگین پنج نفر در هر شعبه کنید و ضرب در نه میلیون حقوق تا متوجه بشید چه پول عظیمی توی این هولدینگ جابجا میشه. افق کوروش قطعن یک ارگانه توی کشور، ارگانی وابسته به بالاترین مرجع، ارگانی شبیه شرکتهای مشابه مثل جامبو"
🔺 عادیسازی ۱۲ ساعت کار روزانه!
یکی از مستندات بهرهکشی از نیروی کار در این فروشگاه زنجیرهای، امتیاز نسبتا پایینی است که کارجویان بعد از جلسه مصاحبه با مدیران این مجموعه در سایتهای کاریابی ثبت کردهاند. بهعبارتی افق کوروش برای کارجویان نامحبوب است!
علاوه بر این، در بخش فرصتهای شغلی سایت خود مدعی شدهاند که دستمزد کارگران فروشگاه بیش از وزارت کار است که با تجربه نگارنده روایت در تضاد است و گواهی بر دروغگویی مدیران آن و فریبکاری تیم HR آنهاست. یکی از مصادیق استثمار در صفحه فرصتهای شغلی، در نظر گرفتن ۱۲ ساعت کاری روزانه ( ۹ صبح تا ۹ شب) برای پیکها یا سفیران آن است.
نکته مهم و اساسی درباره آنچه در نمونه افق کوروش در حال وقوع است، وسعت و تعدد فروشگاههای زنجیرهای و برندهای متنوع گلرنگ است که میتواند به افزایش استثمار سرمایه انسانی، طبیعیسازی آن و تبدیل شدن استثمار به یک رویه عرفی منجر شود.
#تجارب_استثمار
#روایت_استثمار
#تجربه_استثمار
#افق_کوروش
#کوروش
#گلرنگ
#گروه_صنعتی_گلرنگ
#اکالا
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 «پيشدبستان و دبستان پسرانه غیرانتفاعی هیراد»، نمونهای از استثمار معلمان قراردادی
تجربهی استثمار امروز در یکی از مهمترین کانونهای استثمار یعنی مدارس میگذرد.
یکی از مهمترین اشکال استثمار معلمان و کارگران در مدارس بالاخص غیرانتفاعی، از قراردادیبودن معلمان میگذرد. نیروی کار قراردادیای که در پایان هر سال تحصیلی نگران از موقتیبودن محل کار خویش، ناچار به بسیاری از بهرهکشیها و رفتارها و سواستفادهها تن میدهد مبادا برای سال آینده قرارداش تمدید نشود. عدم پرداخت عیدی و سنوات به معلمان و تاییدیهگرفتن از آنان مبنی بر دریافت، اجبار به اضافهکاریهای طولانی برای خوشرقصی در مقابل منطقه برای برگزاری جشن و نمایشگاه و گرفتن رتبه و تشویقیه از طرف آموزشوپرورش و عدم پرداخت بابت ساعات اضافه آنهم در شرایطی که اگر به هر دلیلی معلم قراردادی غیبت داشته باشد، از حقوق آخر ماه او کسر میشود.
تجربهی ارسالشده از استثمار نیروی کار در «پيشدبستان و دبستان پسرانه غیرانتفاعی هیراد» در گوهردشت کرج است. در صفحه اینستاگرام این مدرسه نوشته شده است: «هماهنگ با سيستم آموزشی كانون فرهنگی آموزش قلمچی». همان موسسهای که پیشتر روایت استثمارش را منتشر کردیم. مدیر این دبستان شخصی است به نام صمد آخوندلو. کسی که در کانال تلگرامیاش خود را کاندیدای دکتری تخصصی روانشناسی و روانشناس کودک و نوجوان معرفی میکند و از خصلتهای نسل جدید و راهکارهای موفقیت و بهرهوری و پیشرفت میگوید. همان موفقیت و بهرهوری که لابد در گرو استثمار هرچه بیشتر نیروی کار است.
تجربهی اسالی از یکی از یاران #همراه_سرخط را با هم بخوانیم:
« [این مدرسه] تو گوهردشت کرج هست.
یک سری افرادی که دوست دارن معلم بشن رو به صورت فول تایم ازشون کار میخواد ولی قرارداد نیمه وقت باهاشون میبنده که بیمه نصفه رد کنه.
قرارداد رو ۸ ماهه میبنده و پرسنل رو مجبور میکنه در ۴ ماه خرداد و تابستان به اجبار و بدون دریافتی برن مدرسه که مدرسه رو آماده کنن برای مهر. دریافتی نیروهای ثابت اون ۴ ماه رو نصف میکنه و پرسنل چون که میخواد مهر باهاشون قرارداد بسته بشه به اجبار میرن.
از نیاز پرسنل به شددددت سواستفاده میکنه
زمانهایی که نیاز به کار اضافه پرسنل هست (مثلا اگر تو مدرسه نمایشگاهی برگزار بشه یا هر ایونتی) همه رو به اجبار و بدون یک قرون دریافتی نگه میداره
عیدی و سنوات به هیچ عنواااان به پرسنل پرداخت نمیشه
هر سال هم نزدیک عید از پرسنل امضا میگیره که عیدی و سنواتشون رو دریافت کردن»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#دبستان_پسرانه_هیراد
#مدارس_غیرانتفاعی
#گوهردشت
#کرج
@sarkhatism
تجربهی استثمار امروز در یکی از مهمترین کانونهای استثمار یعنی مدارس میگذرد.
یکی از مهمترین اشکال استثمار معلمان و کارگران در مدارس بالاخص غیرانتفاعی، از قراردادیبودن معلمان میگذرد. نیروی کار قراردادیای که در پایان هر سال تحصیلی نگران از موقتیبودن محل کار خویش، ناچار به بسیاری از بهرهکشیها و رفتارها و سواستفادهها تن میدهد مبادا برای سال آینده قرارداش تمدید نشود. عدم پرداخت عیدی و سنوات به معلمان و تاییدیهگرفتن از آنان مبنی بر دریافت، اجبار به اضافهکاریهای طولانی برای خوشرقصی در مقابل منطقه برای برگزاری جشن و نمایشگاه و گرفتن رتبه و تشویقیه از طرف آموزشوپرورش و عدم پرداخت بابت ساعات اضافه آنهم در شرایطی که اگر به هر دلیلی معلم قراردادی غیبت داشته باشد، از حقوق آخر ماه او کسر میشود.
تجربهی ارسالشده از استثمار نیروی کار در «پيشدبستان و دبستان پسرانه غیرانتفاعی هیراد» در گوهردشت کرج است. در صفحه اینستاگرام این مدرسه نوشته شده است: «هماهنگ با سيستم آموزشی كانون فرهنگی آموزش قلمچی». همان موسسهای که پیشتر روایت استثمارش را منتشر کردیم. مدیر این دبستان شخصی است به نام صمد آخوندلو. کسی که در کانال تلگرامیاش خود را کاندیدای دکتری تخصصی روانشناسی و روانشناس کودک و نوجوان معرفی میکند و از خصلتهای نسل جدید و راهکارهای موفقیت و بهرهوری و پیشرفت میگوید. همان موفقیت و بهرهوری که لابد در گرو استثمار هرچه بیشتر نیروی کار است.
تجربهی اسالی از یکی از یاران #همراه_سرخط را با هم بخوانیم:
« [این مدرسه] تو گوهردشت کرج هست.
یک سری افرادی که دوست دارن معلم بشن رو به صورت فول تایم ازشون کار میخواد ولی قرارداد نیمه وقت باهاشون میبنده که بیمه نصفه رد کنه.
قرارداد رو ۸ ماهه میبنده و پرسنل رو مجبور میکنه در ۴ ماه خرداد و تابستان به اجبار و بدون دریافتی برن مدرسه که مدرسه رو آماده کنن برای مهر. دریافتی نیروهای ثابت اون ۴ ماه رو نصف میکنه و پرسنل چون که میخواد مهر باهاشون قرارداد بسته بشه به اجبار میرن.
از نیاز پرسنل به شددددت سواستفاده میکنه
زمانهایی که نیاز به کار اضافه پرسنل هست (مثلا اگر تو مدرسه نمایشگاهی برگزار بشه یا هر ایونتی) همه رو به اجبار و بدون یک قرون دریافتی نگه میداره
عیدی و سنوات به هیچ عنواااان به پرسنل پرداخت نمیشه
هر سال هم نزدیک عید از پرسنل امضا میگیره که عیدی و سنواتشون رو دریافت کردن»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#دبستان_پسرانه_هیراد
#مدارس_غیرانتفاعی
#گوهردشت
#کرج
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 تجربهی استثمار در کافه لمیز (شعبهی سعدآباد-تجریش)
کارفرماها (سرمایهداران) فارغ از دزدی بنیادیشان از «کارِ اضافه»ی نیروهای کارشان (کاری که مزدش را نمیدهند و به عنوان سود به جیبشان میرود)، به تناوب میکوشند از هر فرصتی این دزدی را گسترش دهند:
دزدی با وضع قانون «اضافهکار اجباری»؛
دزدی با معوق کردن دستمزد ماهها؛
و دزدی با پرداخت نکردن حق بیمهی کامل روزهای کاری.
این مورد آخر از شایعترین دزدیهای کارفرمایان (این به اصطلاح «کارآفرینان» که باید «کار-دُزدان» نامیدشان) در واحدهای تولیدی-خدماتی کوچک است که چندان نظارتی هم بر آنان نمیشود.
نمونهی این روایت از استثمار در کافهلمیز به خوبی با مستندات دقیق دزدی کارفرما را نشان میدهد.
گاه در برخی کامنتها میبینیم که خوانندگان مینویسند «اینها طبیعی است» یا «در همه جای جهان اینگونه است» و ... دقیقا بحث ما در بازنشر این روایات این است که این «مکانیسم طبیعیسازی» در بُن منطق استثمار سرمایهدارانه است که کارفرماها میکوشند با تکیه بر آن ما را از پیگیری بدیهیترین حقوق خود منصرف کنند و به این سازوکار مورد دزدی واقع شدن «عادت» دهند.
انتشار روایات استثمار تلاشی است برای جلوی این «سازوکار طبیعیسازی» را گرفتن.
باهم روایت را بخوانیم:
من تقریباً اوایل کار لمیز سعدآباد اونجا شروع به کار کردم و به مدت تقریباً سه سال هم اونجا به عنوان نیروی کار مشغول بودم.
ریز و درشت لمیز و آرمین لمیع رو میدونم.
بر خلاف اینکه به ما وعده بیمه کاری تماممدت رو داده بود لیست حق بیمهی واریزی رو براتون میفرستم. سالهای اول هشت روز کاری و سالهای بعد هجده روز کاری حق بیمه رد کردن.
دقت کنید که جواز کسب و کار و شماره کارگاه به اسم کافیشاپ پیتزا هات دل بوده اون زمان، اما در اجاره شرکت زال ایرانیان و کافیشاپ لمیز.
شعبه سعدآباد لمیز یا به عبارتی شعبه اصلی.
توضیح دیگه اینکه بر اساس قانون کار ما نیروی کار تماموقت بودیم یعنی به عبارتی در هفته چهل و هشت ساعت کاری پر میکردیم که در ماه صد و نود و دو ساعت میشد اما حق بیمه پارت تایم و ناقص رد میشد.
سال کاری هم سال نود به بعده.
شهریور نود.
البته من از تیر ماه شروع به کار کردم که از شهریور به اصطلاح حق بیمه رد شد و تمام گفتهها مبنی بر استثمار نیروی کار رو که دیگران گفتند تأئید میکنم.
#تجارب_استثمار
#کافه_لمیز
#شعبه_سعدآباد
#حق_بیمه
#دزدی
#کار_دزدی
@sarkhatism
کارفرماها (سرمایهداران) فارغ از دزدی بنیادیشان از «کارِ اضافه»ی نیروهای کارشان (کاری که مزدش را نمیدهند و به عنوان سود به جیبشان میرود)، به تناوب میکوشند از هر فرصتی این دزدی را گسترش دهند:
دزدی با وضع قانون «اضافهکار اجباری»؛
دزدی با معوق کردن دستمزد ماهها؛
و دزدی با پرداخت نکردن حق بیمهی کامل روزهای کاری.
این مورد آخر از شایعترین دزدیهای کارفرمایان (این به اصطلاح «کارآفرینان» که باید «کار-دُزدان» نامیدشان) در واحدهای تولیدی-خدماتی کوچک است که چندان نظارتی هم بر آنان نمیشود.
نمونهی این روایت از استثمار در کافهلمیز به خوبی با مستندات دقیق دزدی کارفرما را نشان میدهد.
گاه در برخی کامنتها میبینیم که خوانندگان مینویسند «اینها طبیعی است» یا «در همه جای جهان اینگونه است» و ... دقیقا بحث ما در بازنشر این روایات این است که این «مکانیسم طبیعیسازی» در بُن منطق استثمار سرمایهدارانه است که کارفرماها میکوشند با تکیه بر آن ما را از پیگیری بدیهیترین حقوق خود منصرف کنند و به این سازوکار مورد دزدی واقع شدن «عادت» دهند.
انتشار روایات استثمار تلاشی است برای جلوی این «سازوکار طبیعیسازی» را گرفتن.
باهم روایت را بخوانیم:
من تقریباً اوایل کار لمیز سعدآباد اونجا شروع به کار کردم و به مدت تقریباً سه سال هم اونجا به عنوان نیروی کار مشغول بودم.
ریز و درشت لمیز و آرمین لمیع رو میدونم.
بر خلاف اینکه به ما وعده بیمه کاری تماممدت رو داده بود لیست حق بیمهی واریزی رو براتون میفرستم. سالهای اول هشت روز کاری و سالهای بعد هجده روز کاری حق بیمه رد کردن.
دقت کنید که جواز کسب و کار و شماره کارگاه به اسم کافیشاپ پیتزا هات دل بوده اون زمان، اما در اجاره شرکت زال ایرانیان و کافیشاپ لمیز.
شعبه سعدآباد لمیز یا به عبارتی شعبه اصلی.
توضیح دیگه اینکه بر اساس قانون کار ما نیروی کار تماموقت بودیم یعنی به عبارتی در هفته چهل و هشت ساعت کاری پر میکردیم که در ماه صد و نود و دو ساعت میشد اما حق بیمه پارت تایم و ناقص رد میشد.
سال کاری هم سال نود به بعده.
شهریور نود.
البته من از تیر ماه شروع به کار کردم که از شهریور به اصطلاح حق بیمه رد شد و تمام گفتهها مبنی بر استثمار نیروی کار رو که دیگران گفتند تأئید میکنم.
#تجارب_استثمار
#کافه_لمیز
#شعبه_سعدآباد
#حق_بیمه
#دزدی
#کار_دزدی
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 مجموعهی پوشاک «تندرست»؛ تجربهی استثمار با رایحهی درون و بیرونی پالوده از گزند پلشتیهای زمانه
مدتها پیش، روایتی از تجربهی استثمار نیروی کار دانشجو در مجموعهی «تندرست» را منتشر کرده بودیم. حالا روایت دومی به دستمان رسیده که برای انتشار آن دوباره سری به وبسایت رسمی مجموعه زدیم. به نظر میرسد زوج موفق مالک بند، کماکان در حال «سبزشویی» بهرهکشی از نیروی کار هستند. در بخش «دربارهی ما» به جای معرفی صاحبان مجموعه و سوابق آنها، با مشتی جملات شاعرانه و بیسروته، مواجه شدیم که احتمالا باید ابتکارعمل هنرمندانهی صاحبان یا شاید مدیر روابطعمومی مجموعه برای کسب مشتریهای خوشقریحه باشد؛
تاسیس این کسبوکار را «آرمان و کوششی گروهی» برای «پالودن جسم و جان از گزند پلشتیها و روح ماشینزدهی زمانه» خواندهاند...
علیایحال، این مجموعه در حال حاضر چهار شعبهی فروش در تهران، دو شعبه در مشهد، یک شعبه در اصفهان و یک شعبه در سیرجان دارد.
صاحبین این برند «مرجان صدرالعلمایی» و «بابک اخوان بلورچیان» هستند که تولید خود را از دههی هفتاد شروع کرده و این برند را به طور رسمی در سال ۱۳۸۳ به ثبت رساندهاند. زوج کارآفرین موفقی که از دستفروشی در جمعهبازار به مقام شامخ استثمارکننده رسیدهاند.
روایت ارسالی از این مجموعه، ابعاد تازه و کمتر پرداختهشدهای از بهرهکشی از نیروی کار را به تصویر میکشد: درهمتنیدگی اشکال ستم و تبعیض، وقتی سوژهی مورد ستم هم کارگر باشد و هم زن.
به زودی در متنی دیگر به پیچیدگیهای تبعیض و بهرهکشی و درهمتنیدگی اشکال ستم در وضعیتهایی خواهیم پرداخت که سوژهی تحت استثمار علاوه بر کارگر بودن، حامل هویتهای فرودست دیگری همچون زن بودن، تعلق به گروههای اقلیت جنسی/جنسیتی یا تعلق به اقلیتهای ملی باشد.
از راوی این تجربه ممنونیم که بیتوجه به نرمهای عرفی و مذهبی زنستیز، تجربهی خود را برای انتشار در اختیار ما گذاشته:
«سال ۹۰ فروشگاه پوشاک تندرست شعبهی «تئاتر شهر» آگهی استخدام زدن من رفتم دفتر مرکزی برای مصاحبه. خانمی که اونجا تشریف داشتند، که تا اونجایی که حافظهم یاری میکنه مدیر نیروی انسانی مجموعه حتی از من هم جوونتر بودن. با سنی کمتر از ۲۵ سال به حدی با خیاطها و بقیه پرسنل بیادبانه حرف میزدند و توهینآمیز که حد نداشت. جالبه که همه، حتی مالک تندرست یعنی اون خانم و آقا هم شاهد تمام ماجرا بودند.
خلاصه من رو پذیرفتند و رفتم شعبه مشغول کار شدم. گفتن یک ماه آزمایشی اگر بیشتر از یک میلیون فروختی استخدام میشی و پورسانت هم میدیم .اونجا که کلا شیفتش از ۹ تا ۴ و شیفت بعدی ۵ تا ۱۱ بود. نیم ساعت تو هر شیفت تایم استراحت که تو شیفت صبح تایم ناهار بود. روز اول کاری چند تا توریست اومدن برای خرید یه گلسر و من همون روز اول پنج میلیون براشون فروختم. تو کل دو هفتهای که اونجا بودم، کف فروش هر روزم پونصد هزارتومن بود جوری که خودشون میگفتن دخلی که من پر میکنم براشون اندازه کل دخل روزانشونه.
روز ۱۵م پریود شدم و تماس گرفتم که حالم بده میشه نیام با تهدید که کارت ملیتو و سفتههاتو پس نمیدیم. به هر بدبختی بود رفتم. من چون پریودهای سنگینی دارم مجبورم در روزای اول هر دوساعت دیاپرم رو تعویض کنم. اون روز منو تا اخر وقت یعنی ۳:۳۰ نگه داشتند و بهم گفتن دیگه نیا. چندبار مراجعه کردم دفترشون باورتون نمیشه خانم مرجان چه حرکاتی میکرد. عین یک دیوانه عربده میکشید. اومدم بیرون.
فقط دانشجوها رو میگیرن و استثمار میکنن.
دستشویی کلید داره و کلید دستشویی رو از ارشد فروشگاه باید بگیری و کلا در هر شیفت دوبار بیشتر نری.»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#پوشاک_تندرست
@sarkhatism
مدتها پیش، روایتی از تجربهی استثمار نیروی کار دانشجو در مجموعهی «تندرست» را منتشر کرده بودیم. حالا روایت دومی به دستمان رسیده که برای انتشار آن دوباره سری به وبسایت رسمی مجموعه زدیم. به نظر میرسد زوج موفق مالک بند، کماکان در حال «سبزشویی» بهرهکشی از نیروی کار هستند. در بخش «دربارهی ما» به جای معرفی صاحبان مجموعه و سوابق آنها، با مشتی جملات شاعرانه و بیسروته، مواجه شدیم که احتمالا باید ابتکارعمل هنرمندانهی صاحبان یا شاید مدیر روابطعمومی مجموعه برای کسب مشتریهای خوشقریحه باشد؛
تاسیس این کسبوکار را «آرمان و کوششی گروهی» برای «پالودن جسم و جان از گزند پلشتیها و روح ماشینزدهی زمانه» خواندهاند...
علیایحال، این مجموعه در حال حاضر چهار شعبهی فروش در تهران، دو شعبه در مشهد، یک شعبه در اصفهان و یک شعبه در سیرجان دارد.
صاحبین این برند «مرجان صدرالعلمایی» و «بابک اخوان بلورچیان» هستند که تولید خود را از دههی هفتاد شروع کرده و این برند را به طور رسمی در سال ۱۳۸۳ به ثبت رساندهاند. زوج کارآفرین موفقی که از دستفروشی در جمعهبازار به مقام شامخ استثمارکننده رسیدهاند.
روایت ارسالی از این مجموعه، ابعاد تازه و کمتر پرداختهشدهای از بهرهکشی از نیروی کار را به تصویر میکشد: درهمتنیدگی اشکال ستم و تبعیض، وقتی سوژهی مورد ستم هم کارگر باشد و هم زن.
به زودی در متنی دیگر به پیچیدگیهای تبعیض و بهرهکشی و درهمتنیدگی اشکال ستم در وضعیتهایی خواهیم پرداخت که سوژهی تحت استثمار علاوه بر کارگر بودن، حامل هویتهای فرودست دیگری همچون زن بودن، تعلق به گروههای اقلیت جنسی/جنسیتی یا تعلق به اقلیتهای ملی باشد.
از راوی این تجربه ممنونیم که بیتوجه به نرمهای عرفی و مذهبی زنستیز، تجربهی خود را برای انتشار در اختیار ما گذاشته:
«سال ۹۰ فروشگاه پوشاک تندرست شعبهی «تئاتر شهر» آگهی استخدام زدن من رفتم دفتر مرکزی برای مصاحبه. خانمی که اونجا تشریف داشتند، که تا اونجایی که حافظهم یاری میکنه مدیر نیروی انسانی مجموعه حتی از من هم جوونتر بودن. با سنی کمتر از ۲۵ سال به حدی با خیاطها و بقیه پرسنل بیادبانه حرف میزدند و توهینآمیز که حد نداشت. جالبه که همه، حتی مالک تندرست یعنی اون خانم و آقا هم شاهد تمام ماجرا بودند.
خلاصه من رو پذیرفتند و رفتم شعبه مشغول کار شدم. گفتن یک ماه آزمایشی اگر بیشتر از یک میلیون فروختی استخدام میشی و پورسانت هم میدیم .اونجا که کلا شیفتش از ۹ تا ۴ و شیفت بعدی ۵ تا ۱۱ بود. نیم ساعت تو هر شیفت تایم استراحت که تو شیفت صبح تایم ناهار بود. روز اول کاری چند تا توریست اومدن برای خرید یه گلسر و من همون روز اول پنج میلیون براشون فروختم. تو کل دو هفتهای که اونجا بودم، کف فروش هر روزم پونصد هزارتومن بود جوری که خودشون میگفتن دخلی که من پر میکنم براشون اندازه کل دخل روزانشونه.
روز ۱۵م پریود شدم و تماس گرفتم که حالم بده میشه نیام با تهدید که کارت ملیتو و سفتههاتو پس نمیدیم. به هر بدبختی بود رفتم. من چون پریودهای سنگینی دارم مجبورم در روزای اول هر دوساعت دیاپرم رو تعویض کنم. اون روز منو تا اخر وقت یعنی ۳:۳۰ نگه داشتند و بهم گفتن دیگه نیا. چندبار مراجعه کردم دفترشون باورتون نمیشه خانم مرجان چه حرکاتی میکرد. عین یک دیوانه عربده میکشید. اومدم بیرون.
فقط دانشجوها رو میگیرن و استثمار میکنن.
دستشویی کلید داره و کلید دستشویی رو از ارشد فروشگاه باید بگیری و کلا در هر شیفت دوبار بیشتر نری.»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#پوشاک_تندرست
@sarkhatism
🔴 چرا به استثمار تن میدهیم و از محل کارمان بیرون نمیآییم؟
گروه نویسندگان سرخط
یکی از کامنتهایی که به کرات زیر پستهای مربوط به #تجارب_استثمار گذاشته میشود این است که اگر شرایط کار این است که توصیف شده و اگر راوی تا این اندازه از شرایط کار خودش ناراضی است و مورد استثمار قرار میگیرد چرا به سادگی محل کار خودش را ترک نمیکند؟ این سوال تکراری یک موضوع ساده را درک نمیکند: انسانها در جامعهی سرمایهداری برخلاف جوامع پیشین که در آن نظامهای بردهداری و فئودالی حاکم بود، «آزاد» هستند اما در عینحال آزاد نیستند. ترک کردن محل کاری که شما در آن مورد استثمار قرار میگیرید یا اصلا شدنی نیست یا اگر هم شدنی باشد در نهایت آنقدری «آزاد» هستید که به استثمار در محل کار دیگری تن بدهید. تفاوت این «آزادی» با آزادی چیست؟
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/4deb9mmr
#بهره_کشی
#استثمار
#تجارب_استثمار
@sarkhatism
گروه نویسندگان سرخط
یکی از کامنتهایی که به کرات زیر پستهای مربوط به #تجارب_استثمار گذاشته میشود این است که اگر شرایط کار این است که توصیف شده و اگر راوی تا این اندازه از شرایط کار خودش ناراضی است و مورد استثمار قرار میگیرد چرا به سادگی محل کار خودش را ترک نمیکند؟ این سوال تکراری یک موضوع ساده را درک نمیکند: انسانها در جامعهی سرمایهداری برخلاف جوامع پیشین که در آن نظامهای بردهداری و فئودالی حاکم بود، «آزاد» هستند اما در عینحال آزاد نیستند. ترک کردن محل کاری که شما در آن مورد استثمار قرار میگیرید یا اصلا شدنی نیست یا اگر هم شدنی باشد در نهایت آنقدری «آزاد» هستید که به استثمار در محل کار دیگری تن بدهید. تفاوت این «آزادی» با آزادی چیست؟
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/4deb9mmr
#بهره_کشی
#استثمار
#تجارب_استثمار
@sarkhatism
Telegraph
چرا به استثمار تن میدهیم و از محل کارمان بیرون نمیآییم؟
یکی از کامنتهایی که به کرات زیر پستهای مربوط به #تجارب_استثمار گذاشته میشود این است که اگر شرایط کار این است که توصیف شده و اگر راوی تا این اندازه از شرایط کار خودش ناراضی است و مورد استثمار قرار میگیرد چرا به سادگی محل کار خودش را ترک نمیکند؟ این سوال…
🔴 مدرسهی ملل اصفهان منطقهی آزاد استثمار و تحقیر معلمان
مدرسهی ملل اصفهان یکی از آن مدارسی که در موج خصوصیسازی و کالاییسازی آموزش و پولی شدن مدارس توسط شخصی به نام «فریناز کلباسی» تاسیس شده است و شامل کودکستان و دبستانهای دخترانه و پسرانه میشود که در آنها زبان انگلیسی و فرانسه را نیز به کودکان آموزش میدهند. کسی که در سایت این مدرسه به نقل از او نوشته شده: «در دنيایی كه ارتباطات آنچنان پيشرفت كرده و اهميت دارد، افراد موفق فقط كسانی هستند كه بتوانند انديشه و دانسته و احساسات خود را بهتر و موثرتر ارائه كنند و برای برقراری اين ارتباط موثر، كسب مهارتها و استفاده به موقع از اطلاعات در دنيای امروز، دانستن زبان ديگر ملل جهت آشنايی با فرهنگهای مختلف و معرفی فرهنگ ايران اسلامی در مجامع بينالمللی، امری است اجتنابناپذير».
این مجموعهی آموزشی نزدیک به ۲۰ سال سابقه دارد و از سال ۱۳۹۶ موفق به اخذ مجوز رسمی آموزش بینالملل از شورای عالی آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران و همچنین از وزارت آموزش و پرورش کشور فرانسه گردیده است. کلباسی مدعی است در سال ٢٠١٧ مدال شوالیهی پالم آكادميک را از دولت فرانسه دریافت کرده است.
مطابق معمول با ادعاهای زیبایی روبروییم که هیچ کم از ویدئوهای انگیزشی اینستاگرام ندارد. ضامن موفقیت دانشآموزان مدرسهی ملل البته پول هنگفتی است که خانوادههای آنان دارند تا فرزندانشان را به چنین مدرسهای بفرستند. هرچند در یک مورد تعداد زیادی از همین والدین از ملل اصفهان شکایت کرده و تعزیرات حکومتی حکم جریمهی سیصد میلیون تومنیای علیه خانم شوالیه صادره کرده است...
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/2t7td438
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#مدرسه_ملل_اصفهان
@sarkhatism
مدرسهی ملل اصفهان یکی از آن مدارسی که در موج خصوصیسازی و کالاییسازی آموزش و پولی شدن مدارس توسط شخصی به نام «فریناز کلباسی» تاسیس شده است و شامل کودکستان و دبستانهای دخترانه و پسرانه میشود که در آنها زبان انگلیسی و فرانسه را نیز به کودکان آموزش میدهند. کسی که در سایت این مدرسه به نقل از او نوشته شده: «در دنيایی كه ارتباطات آنچنان پيشرفت كرده و اهميت دارد، افراد موفق فقط كسانی هستند كه بتوانند انديشه و دانسته و احساسات خود را بهتر و موثرتر ارائه كنند و برای برقراری اين ارتباط موثر، كسب مهارتها و استفاده به موقع از اطلاعات در دنيای امروز، دانستن زبان ديگر ملل جهت آشنايی با فرهنگهای مختلف و معرفی فرهنگ ايران اسلامی در مجامع بينالمللی، امری است اجتنابناپذير».
این مجموعهی آموزشی نزدیک به ۲۰ سال سابقه دارد و از سال ۱۳۹۶ موفق به اخذ مجوز رسمی آموزش بینالملل از شورای عالی آموزش و پرورش جمهوری اسلامی ایران و همچنین از وزارت آموزش و پرورش کشور فرانسه گردیده است. کلباسی مدعی است در سال ٢٠١٧ مدال شوالیهی پالم آكادميک را از دولت فرانسه دریافت کرده است.
مطابق معمول با ادعاهای زیبایی روبروییم که هیچ کم از ویدئوهای انگیزشی اینستاگرام ندارد. ضامن موفقیت دانشآموزان مدرسهی ملل البته پول هنگفتی است که خانوادههای آنان دارند تا فرزندانشان را به چنین مدرسهای بفرستند. هرچند در یک مورد تعداد زیادی از همین والدین از ملل اصفهان شکایت کرده و تعزیرات حکومتی حکم جریمهی سیصد میلیون تومنیای علیه خانم شوالیه صادره کرده است...
متن کامل را اینجا بخوانید:
https://tinyurl.com/2t7td438
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#مدرسه_ملل_اصفهان
@sarkhatism
Telegraph
🔴 مدرسهی ملل اصفهان منطقهی آزاد استثمار و تحقیر معلمان
مدرسهی ملل اصفهان یکی از آن مدارسی که در موج خصوصیسازی و کالاییسازی آموزش و پولی شدن مدارس توسط شخصی به نام «فریناز کلباسی» تاسیس شده است و شامل کودکستان و دبستانهای دخترانه و پسرانه میشود که در آنها زبان انگلیسی و فرانسه را نیز به کودکان آموزش میدهند.…
سرخط
Photo
🔴 لباس استثمار بر تن کارگران در مانتوفروشی آناهیتا
به مناسبت هشت مارس، تجارب استثمار امروز را از محیط کاری انتخاب کردهایم که میتوان به نوعی متقاطعبودن انواع ستم من جمله ستم جنسی-جنسیتی را در بستری که سرمایهداری برای کاسبان و سرمایهداران فراهم کرده با وضوح بیشتری مشاهده کرد: «مانتو فروشی آناهیتا». جایی که اگرچه فروشندگی در آن به زنان منحصر نمیشود، اما میتوان دید که عمدهی فروشندگان این صنف «زنان» هستند. زنانی که لابد به حکم زنبودن انواع کارهای بازتولیدی و خانگی نظیر تمیزکردن مغازه و تیکشیدن و برقانداختن فروشگاه به شکلی ذاتی در حیطهی وظایف آنان قرار میگیرد. نیروهای کار ارزانی که با اشکال متنوعی از بردگی اقتصادی، سکسیسم روزمره و سیستماتیک مواجهاند. مورد هیزی و دستمالیشدن قرار میگیرند و در برابر خشونتهای جنسیای که تجربه میکنند ناچار به سکوت میشوند.
میپرسید چرا میمانند و از کارشان بیرون نمیزنند؟ کافی است به زنانهتر شدن آمار فقر و بیکاری نگاه کنید. بنابر آمار تیرماه سال جاری، نرخ مشارکت زنان در بازار کار ایران تنها در حدود ۱۳ درصد است. سکوت و ماندن این زنان در قواعد نابرابر و بهرهکشانه بازار کار نه از سر عدم عاملیت و سوژگی سیاسی برای برهمزدن قواعد بازی بلکه از سر بیکاری و بیثباتکاری است، برای اینکه بتوانند شغل خود را به هر قیمتی که هست حفظ کنند.
بسیاری از این زنان کارگر از انحصار زمانشان در دستان کارفرما مینویسند. گوشیهایشان از آنان گرفته میشود، برای چایخوردن، غذاخوردن و حتی دستشوییرفتن باید اجازه بگیرند تا مبادا ثانیهای چرخ سرمایه از حرکت بازایستد. این شرایط اسفناک یادآور فصلی از کاپیتال است که در آن مارکس به دزدیدن زمان کارگر برای غذا و استراحت، و بحران بازتولیدی، به تفصیل مینویسد و زمان را به عنوان جوهر سرمایه صورتبندی میکند.
این روزهای اسفندماه که مانتوفروشیها و لباسپوشی مملو از جمعیت خریداران لباس سال نوست، یادمان نرود پشت ویترین به ظاهر زیبای این فروشگاهها و مغازهها چه حجم از استثمار نیروی کاری در جریان است. روایت امروز یاران #همراه_سرخط از مانتوفروشی آناهیتا در خیابان هفتتیر را باهم بخوانیم:
«مطالبی که راجع به نحوه برخورد فروشگاهها و مغازهها با کارگران و فروشندگان خوندم دقیقا یاد خودم افتادم ....همین رفتار ها با منم شده بود تحقیر شدن و…. با کسی نباید حرف میزدیم، گوشی رو ازمون میگرفتن و موقع خروج تحویل میدادن، بدون اجازه نمیتونستیم چیزی بخوریم یا حتی بریم چایی بریزیم. چای ساعت مشخصی داشت و اونم باید اجازه میگرفتیم.
با اینکه کار من فروشندگی بود، هفتهای یک بار باید آشپزخونه فروشگاه رو تمیز میکردم هر روز هم غرفه رو باید تمیز میکردم و تی میکشیدم. صاحب و مدیر فروشگاه، که مرد بسیار هیزی بود و کسی از دست آزارهای کلامیش در امان نبود، بیجهت میاومدن و سرمون داد میزدن و واقعا با بهونههای الکی ...حقوق خیلی کمی میدادن، بدون مرخصی، ساعت کاری شبهای عید از نه صبح تا دو نصف شب و روز های عادی نه صبح تا یازده شب بود، بدون حق بیمه. من بعد از فروشگاه آناهیتا در فروشگاه دیانا هم چند سال کار کردم و هر دو همینطور بود.
اینم یادم رفت بگم فروشندهها باید دستشویی، آشپزخونه، آینهها و ویترین رو تمیز میکردن و کف سالن رو هر روز تی میزدن در حالی که جزو وظایفشون تعریف نشده بود. اما اگر نمیکردی اخراج میشدی.
آسیب روانیای که تو اون دوران این افراد به من وارد کردند هیچ وقت فراموش نمیکنم. سختی کار، ساعت زیاد کاری، آزارهای کلامی مدیر فروشگاه و حقوق کم واقعا تبدیل به جهنمی برای همهی فروشندههای اون فروشگاه شده بود.»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#مانتوفروشی_آناهیتا
@sarkhatism
به مناسبت هشت مارس، تجارب استثمار امروز را از محیط کاری انتخاب کردهایم که میتوان به نوعی متقاطعبودن انواع ستم من جمله ستم جنسی-جنسیتی را در بستری که سرمایهداری برای کاسبان و سرمایهداران فراهم کرده با وضوح بیشتری مشاهده کرد: «مانتو فروشی آناهیتا». جایی که اگرچه فروشندگی در آن به زنان منحصر نمیشود، اما میتوان دید که عمدهی فروشندگان این صنف «زنان» هستند. زنانی که لابد به حکم زنبودن انواع کارهای بازتولیدی و خانگی نظیر تمیزکردن مغازه و تیکشیدن و برقانداختن فروشگاه به شکلی ذاتی در حیطهی وظایف آنان قرار میگیرد. نیروهای کار ارزانی که با اشکال متنوعی از بردگی اقتصادی، سکسیسم روزمره و سیستماتیک مواجهاند. مورد هیزی و دستمالیشدن قرار میگیرند و در برابر خشونتهای جنسیای که تجربه میکنند ناچار به سکوت میشوند.
میپرسید چرا میمانند و از کارشان بیرون نمیزنند؟ کافی است به زنانهتر شدن آمار فقر و بیکاری نگاه کنید. بنابر آمار تیرماه سال جاری، نرخ مشارکت زنان در بازار کار ایران تنها در حدود ۱۳ درصد است. سکوت و ماندن این زنان در قواعد نابرابر و بهرهکشانه بازار کار نه از سر عدم عاملیت و سوژگی سیاسی برای برهمزدن قواعد بازی بلکه از سر بیکاری و بیثباتکاری است، برای اینکه بتوانند شغل خود را به هر قیمتی که هست حفظ کنند.
بسیاری از این زنان کارگر از انحصار زمانشان در دستان کارفرما مینویسند. گوشیهایشان از آنان گرفته میشود، برای چایخوردن، غذاخوردن و حتی دستشوییرفتن باید اجازه بگیرند تا مبادا ثانیهای چرخ سرمایه از حرکت بازایستد. این شرایط اسفناک یادآور فصلی از کاپیتال است که در آن مارکس به دزدیدن زمان کارگر برای غذا و استراحت، و بحران بازتولیدی، به تفصیل مینویسد و زمان را به عنوان جوهر سرمایه صورتبندی میکند.
این روزهای اسفندماه که مانتوفروشیها و لباسپوشی مملو از جمعیت خریداران لباس سال نوست، یادمان نرود پشت ویترین به ظاهر زیبای این فروشگاهها و مغازهها چه حجم از استثمار نیروی کاری در جریان است. روایت امروز یاران #همراه_سرخط از مانتوفروشی آناهیتا در خیابان هفتتیر را باهم بخوانیم:
«مطالبی که راجع به نحوه برخورد فروشگاهها و مغازهها با کارگران و فروشندگان خوندم دقیقا یاد خودم افتادم ....همین رفتار ها با منم شده بود تحقیر شدن و…. با کسی نباید حرف میزدیم، گوشی رو ازمون میگرفتن و موقع خروج تحویل میدادن، بدون اجازه نمیتونستیم چیزی بخوریم یا حتی بریم چایی بریزیم. چای ساعت مشخصی داشت و اونم باید اجازه میگرفتیم.
با اینکه کار من فروشندگی بود، هفتهای یک بار باید آشپزخونه فروشگاه رو تمیز میکردم هر روز هم غرفه رو باید تمیز میکردم و تی میکشیدم. صاحب و مدیر فروشگاه، که مرد بسیار هیزی بود و کسی از دست آزارهای کلامیش در امان نبود، بیجهت میاومدن و سرمون داد میزدن و واقعا با بهونههای الکی ...حقوق خیلی کمی میدادن، بدون مرخصی، ساعت کاری شبهای عید از نه صبح تا دو نصف شب و روز های عادی نه صبح تا یازده شب بود، بدون حق بیمه. من بعد از فروشگاه آناهیتا در فروشگاه دیانا هم چند سال کار کردم و هر دو همینطور بود.
اینم یادم رفت بگم فروشندهها باید دستشویی، آشپزخونه، آینهها و ویترین رو تمیز میکردن و کف سالن رو هر روز تی میزدن در حالی که جزو وظایفشون تعریف نشده بود. اما اگر نمیکردی اخراج میشدی.
آسیب روانیای که تو اون دوران این افراد به من وارد کردند هیچ وقت فراموش نمیکنم. سختی کار، ساعت زیاد کاری، آزارهای کلامی مدیر فروشگاه و حقوق کم واقعا تبدیل به جهنمی برای همهی فروشندههای اون فروشگاه شده بود.»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#مانتوفروشی_آناهیتا
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴 استثمار در فروشگاه کیف و کفش شیکو ۳
زمانی که از تجربهی استثمار سخن گفته میشود، در وهلهی اول ممکن است ذهن بسیاری از ما به سوی مراکز و بنگاههای تولیدی و تجاری بزرگ و زنجیرهای رود که صدها کارگر در آن مشغول به کار هستند و یا کارفرما با احداث چندین شعبه از برند خود نیروی کار بزرگی را به خدمت گرفته است. اما همچنان که در مجموعه #تجارب_استثمار نیز دیدهایم، سازوکار بازار آزاد ایجاب میکند که خردترین کارفرماها نیز برای تداوم فعالیت خود از قاعدهی یکسانی پیروی کنند که همانا منطق سود است. تفاوتی چندانی ندارد که با یک فروشگاه کفشفروشی در گوشهی خیابان گلشهر کرج مواجه باشیم یا یک فروشگاه زنجیرهای با شعبی در سراسر کشور. انباشت ارزش اضافه از افزودن به نرخ استثمار نیروی کار شاغل در آن به دست میآید و تنها با دزدی از ساعات کار نیروی کار است که کارفرما میتواند به فکر احداث شعب دیگر بیافتد. روایت کوتاهی که امروز میخوانیم متعلق به یکی از کارگران سابق فروشگاه کیف و کفش «شیکو ۳» است که شاهد مثالی بر مدعای بالاست. یک فروشگاه در گلشهر کرج که «رضایتهای مشتری» را بر تارک صفحات مجازیاش سنجاق میکند، اما استثمار نیروی کارش را پشت زرق و برق محصولاتش پنهان نگاه میدارد.
▪️ «من مدتی توی فروشگاه کیف و کفش شیکو ۳ کار کردم و خیلی خوشحالم که بیشتر نموندم.
این آقا حقوق کافی به فروشندهها نمیداد و ساعتی ۲۵ هزار تومن، دیگه نهایتن ساعتی ۲۸ هزار تومن میداد که خیلی کمتر از حقوق کاره.
علاوه بر این هیچ مرخصیای در کار نبود جز دو روز در ماه که اونم با منت میداد. یعنی حتی اگر مریض هم بودیم باید میرفتیم سر کار.
هیچ عیدیای بهمون تعلق نمیگرفت مگر اینکه تا آخر اسفند بچهها میرفتن سر کار که تقریبن تو اسفند ماه هم کار دو برابر بود.
یعنی اگر بهمن ماه از کار میاومدی بیرون عیدی ماههای قبل رو نمیگرفتی.
سر کار هم که با این حقوق کم اصلن نباید بیکار میموندی و مدام باید خودتو مشغول میکردی وگرنه میگفتن کار نمیکنی.
بیمهای هم که در کار نبود».
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#فروشگاه_شیکو
@sakhatism
زمانی که از تجربهی استثمار سخن گفته میشود، در وهلهی اول ممکن است ذهن بسیاری از ما به سوی مراکز و بنگاههای تولیدی و تجاری بزرگ و زنجیرهای رود که صدها کارگر در آن مشغول به کار هستند و یا کارفرما با احداث چندین شعبه از برند خود نیروی کار بزرگی را به خدمت گرفته است. اما همچنان که در مجموعه #تجارب_استثمار نیز دیدهایم، سازوکار بازار آزاد ایجاب میکند که خردترین کارفرماها نیز برای تداوم فعالیت خود از قاعدهی یکسانی پیروی کنند که همانا منطق سود است. تفاوتی چندانی ندارد که با یک فروشگاه کفشفروشی در گوشهی خیابان گلشهر کرج مواجه باشیم یا یک فروشگاه زنجیرهای با شعبی در سراسر کشور. انباشت ارزش اضافه از افزودن به نرخ استثمار نیروی کار شاغل در آن به دست میآید و تنها با دزدی از ساعات کار نیروی کار است که کارفرما میتواند به فکر احداث شعب دیگر بیافتد. روایت کوتاهی که امروز میخوانیم متعلق به یکی از کارگران سابق فروشگاه کیف و کفش «شیکو ۳» است که شاهد مثالی بر مدعای بالاست. یک فروشگاه در گلشهر کرج که «رضایتهای مشتری» را بر تارک صفحات مجازیاش سنجاق میکند، اما استثمار نیروی کارش را پشت زرق و برق محصولاتش پنهان نگاه میدارد.
▪️ «من مدتی توی فروشگاه کیف و کفش شیکو ۳ کار کردم و خیلی خوشحالم که بیشتر نموندم.
این آقا حقوق کافی به فروشندهها نمیداد و ساعتی ۲۵ هزار تومن، دیگه نهایتن ساعتی ۲۸ هزار تومن میداد که خیلی کمتر از حقوق کاره.
علاوه بر این هیچ مرخصیای در کار نبود جز دو روز در ماه که اونم با منت میداد. یعنی حتی اگر مریض هم بودیم باید میرفتیم سر کار.
هیچ عیدیای بهمون تعلق نمیگرفت مگر اینکه تا آخر اسفند بچهها میرفتن سر کار که تقریبن تو اسفند ماه هم کار دو برابر بود.
یعنی اگر بهمن ماه از کار میاومدی بیرون عیدی ماههای قبل رو نمیگرفتی.
سر کار هم که با این حقوق کم اصلن نباید بیکار میموندی و مدام باید خودتو مشغول میکردی وگرنه میگفتن کار نمیکنی.
بیمهای هم که در کار نبود».
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#فروشگاه_شیکو
@sakhatism
سرخط
Photo
🔴 شهر کتاب پاسداران؛ تکیه به دیوار برای رفع خستگی ممنوع
این چندمین روایتی است که از استثمار در «شهر کتاب» به دستمان رسیده؛ یکی از معروفترین و پرطرفدارترین اماکن «فرهنگی» کشور.
از خلال تکتک این روایات، میتوان الگوی ثابتی برای استثمار «کارگران فرهنگی» شاغل در این مجموعه پیدا کرد که نشان میدهد تحقیر کارکنان مجموعه و اجبار آنان به «تکریم مشتری»، بر خلاف خواست فروشندگان و حتی مشتریان، نه تصمیم فردی این مدیر و آن سرپرست، بلکه فرمان از بالای صاحبان مجموعه است.
برای صاحب سرمایه، کارگر نه یک انسان، که «واحدی» برای کسب سود است؛ رباتی که اجازهی خسته شدن یا بیمار شدن بر اثر شرایط غیرانسانی کار را ندارد، اگر بیمار شود، اجازهی مرخصی استعلاجی ندارد، اگر لاجرم ناچار به درخواست مرخصی درمانی شود، به طرفهالعینی با ربات تازهنفس و محتاج به کار دیگری جایگزین خواهد شد.
پیشاپیش در جواب تمام کسانی که میگویند ممنوعیت نشستن در طول ساعت کاری یا زمان استراحت کوتاه در همهجای دنیا قانونی، عادی و پذیرفته شده است، میگوییم: چنین قوانینی در هر جای دنیا، غیرانسانی و حاصل جایگزین کردن کسبوکارهای خرد با کمپانیهای بزرگ و فروشگاههای زنجیرهای است.
روایت یکی از کارکنان مجموعه را با هم بخوانیم:
«ماجرای من برمیگرده به اردیبهشت ۱۴۰۱، در شهر کتاب پاسداران. خیلی تجربه عجیبی بود و البته وحشتناک. هیچکس حق نداشت گوشی دستش باشه و باید سر پا میایستادیم. اتفاقا همان روزهای اول جلسهای با مدیریت بود که من آخراش رسیدم. تقریبا از هفت صبح جلسه شروع شده بود و منم نیم ساعت آخر رسیدم.
علنا مدیریت اونجا داشت میگفت مشتری که میاد داخل باید خودتونو مظلوم کنید و بهش التماس کنید و باهاشون لاس بزنید تا ازتون خرید کنن وگرنه میتونید از شهرکتاب برید. ما نیروی فعال میخوایم.
حتی اجازه نداشتیم به ستون تکیه بدیم که استراحت کنیم. شاید باورش سخت باشه حتی اجازه نداشتیم دستمون رو رو قفسهها بذاریم برای تکیه دادن.
مثل یک برده فقط نیم ساعت زمان ناهار خوردن داشتیم. تازه اگه مشتری داشتیم باید میرفتیم.
یک ربع هم عصر استراحت داشتیم در حد یک قهوه.
تعجب میکردم انگار آدمهای اونجا تسخیر شده بودن. عاشق شهرکتاب بودن و هیچی تو سرشون نمیرفت، فقط بخاطر اینکه اونجا محیط نسبتا باکلاسی داشت.
خیلیها فکر میکنن شهرکتاب پاسداران جای خوشگل و منحصربهفردیه. ولی برای نیروی کار واقعا اینطوری نیست. واقعا اذیتتون میکنن و ازتون مثل برده کارمیکشن.»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
#تهران
@sarkhatism
این چندمین روایتی است که از استثمار در «شهر کتاب» به دستمان رسیده؛ یکی از معروفترین و پرطرفدارترین اماکن «فرهنگی» کشور.
از خلال تکتک این روایات، میتوان الگوی ثابتی برای استثمار «کارگران فرهنگی» شاغل در این مجموعه پیدا کرد که نشان میدهد تحقیر کارکنان مجموعه و اجبار آنان به «تکریم مشتری»، بر خلاف خواست فروشندگان و حتی مشتریان، نه تصمیم فردی این مدیر و آن سرپرست، بلکه فرمان از بالای صاحبان مجموعه است.
برای صاحب سرمایه، کارگر نه یک انسان، که «واحدی» برای کسب سود است؛ رباتی که اجازهی خسته شدن یا بیمار شدن بر اثر شرایط غیرانسانی کار را ندارد، اگر بیمار شود، اجازهی مرخصی استعلاجی ندارد، اگر لاجرم ناچار به درخواست مرخصی درمانی شود، به طرفهالعینی با ربات تازهنفس و محتاج به کار دیگری جایگزین خواهد شد.
پیشاپیش در جواب تمام کسانی که میگویند ممنوعیت نشستن در طول ساعت کاری یا زمان استراحت کوتاه در همهجای دنیا قانونی، عادی و پذیرفته شده است، میگوییم: چنین قوانینی در هر جای دنیا، غیرانسانی و حاصل جایگزین کردن کسبوکارهای خرد با کمپانیهای بزرگ و فروشگاههای زنجیرهای است.
روایت یکی از کارکنان مجموعه را با هم بخوانیم:
«ماجرای من برمیگرده به اردیبهشت ۱۴۰۱، در شهر کتاب پاسداران. خیلی تجربه عجیبی بود و البته وحشتناک. هیچکس حق نداشت گوشی دستش باشه و باید سر پا میایستادیم. اتفاقا همان روزهای اول جلسهای با مدیریت بود که من آخراش رسیدم. تقریبا از هفت صبح جلسه شروع شده بود و منم نیم ساعت آخر رسیدم.
علنا مدیریت اونجا داشت میگفت مشتری که میاد داخل باید خودتونو مظلوم کنید و بهش التماس کنید و باهاشون لاس بزنید تا ازتون خرید کنن وگرنه میتونید از شهرکتاب برید. ما نیروی فعال میخوایم.
حتی اجازه نداشتیم به ستون تکیه بدیم که استراحت کنیم. شاید باورش سخت باشه حتی اجازه نداشتیم دستمون رو رو قفسهها بذاریم برای تکیه دادن.
مثل یک برده فقط نیم ساعت زمان ناهار خوردن داشتیم. تازه اگه مشتری داشتیم باید میرفتیم.
یک ربع هم عصر استراحت داشتیم در حد یک قهوه.
تعجب میکردم انگار آدمهای اونجا تسخیر شده بودن. عاشق شهرکتاب بودن و هیچی تو سرشون نمیرفت، فقط بخاطر اینکه اونجا محیط نسبتا باکلاسی داشت.
خیلیها فکر میکنن شهرکتاب پاسداران جای خوشگل و منحصربهفردیه. ولی برای نیروی کار واقعا اینطوری نیست. واقعا اذیتتون میکنن و ازتون مثل برده کارمیکشن.»
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
#شهر_کتاب
#تهران
@sarkhatism
🔴پدیدهی استثمار و اوضاع «همهجای جهان»
گروه نویسندگان #سرخط
از همان ابتدا که انتشار #تجارب_استثمار را آغاز کردیم به طور دائم با این کامنت روبرو شدیم که «همه جای جهان وضع همین است». البته کسانی که این کامنت را میگذارند مقصودهای متفاوتی دارند. برخی از آنها میخواهند استثمار را طبیعیسازی (نرمالایز) کنند به این معنی که چون همهجای جهان وضعیت همین است پس طبیعی است که در ایران هم وضعیت همین باشد و جای اعتراضی نیست چون استثمار در همهجای جهان یک پدیدهی طبیعی، عادی و ضروری است. اما برخی دیگر با نوشتن این کامنت میخواهند یادآوری کنند هرچند استثمار غیرانسانی است اما امیدی برای مقابله با آن وجود ندارد چون همهجای جهان وضعیت همین است و شرایط نیروی کاری که در ایران استثمار میشود تفاوتی با شرایط نیروی کار در همهجای جهان ندارد.
☑️ گذشته از این معانی متفاوت میخواهیم به محتوای خود این کامنتها بپردازیم: آیا همهجای جهان اوضاع همین است؟ پاسخ ما در وهلهی اول به این پرسش هم مثبت است و هم منفی و در این یادداشت تلاش میکنیم به شکل مختصر مسئله را توضیح بدهیم...
ادامه متن را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/w2ym9vn3
#بهره_کشی
#استثمار
#تجارب_استثمار
@sarkhatism
گروه نویسندگان #سرخط
از همان ابتدا که انتشار #تجارب_استثمار را آغاز کردیم به طور دائم با این کامنت روبرو شدیم که «همه جای جهان وضع همین است». البته کسانی که این کامنت را میگذارند مقصودهای متفاوتی دارند. برخی از آنها میخواهند استثمار را طبیعیسازی (نرمالایز) کنند به این معنی که چون همهجای جهان وضعیت همین است پس طبیعی است که در ایران هم وضعیت همین باشد و جای اعتراضی نیست چون استثمار در همهجای جهان یک پدیدهی طبیعی، عادی و ضروری است. اما برخی دیگر با نوشتن این کامنت میخواهند یادآوری کنند هرچند استثمار غیرانسانی است اما امیدی برای مقابله با آن وجود ندارد چون همهجای جهان وضعیت همین است و شرایط نیروی کاری که در ایران استثمار میشود تفاوتی با شرایط نیروی کار در همهجای جهان ندارد.
☑️ گذشته از این معانی متفاوت میخواهیم به محتوای خود این کامنتها بپردازیم: آیا همهجای جهان اوضاع همین است؟ پاسخ ما در وهلهی اول به این پرسش هم مثبت است و هم منفی و در این یادداشت تلاش میکنیم به شکل مختصر مسئله را توضیح بدهیم...
ادامه متن را در لینک زیر بخوانید:
https://tinyurl.com/w2ym9vn3
#بهره_کشی
#استثمار
#تجارب_استثمار
@sarkhatism
Telegraph
🔴پدیدهی استثمار و اوضاع «همهجای جهان»
از همان ابتدا که انتشار #تجارب_استثمار را آغاز کردیم به طور دائم با این کامنت روبرو شدیم که «همه جای جهان وضع همین است». البته کسانی که این کامنت را میگذارند مقصودهای متفاوتی دارند. برخی از آنها میخواهند استثمار را طبیعیسازی (نرمالایز) کنند به این معنی…
سرخط
Photo
🔴 پیشی «کافه شهر کتاب پاسداران» از کتابفروشی در استثمار
موضوع استثمار در محیطهای فرهنگی و پاتوقها با توجه به تعدد روایات و تجربیات مشابه راویان دیگر چیزی نیست که بتوان آن را کتمان کرد. هرچند به تجربه دیدهایم برخی با منطق " آسمان همه جا همین رنگه" سعی بر طبیعیسازی استثمار و سرکوب کارگران دارند اما از آنجایی که منطق بازار همچنان حاکم است و استثمار قربانی میگیرد و کارفرما همچنان در پی سوداندوزی است، ما نیز صدای بلند راویان استثمار هستیم.
در ادامه روایت یکی از یاران #همراه_سرخط درباره تجربه استثمار در کافه "شهر کتاب" پاسداران را میخوانیم:
🔺 ۱۲ ساعت کار بدون حقوق با شهرکتاب
«من سال ۹۷ برای پنج ماه توی کافه شهرکتاب کار کردم. قبلش برای خود شهرکتاب درخواست دادم و دوره آزمایشیاش رو هم گذروندم که شامل یک هفته شیفت ۱۰ صبح تا ۱۰ شب بدون حقوق بود. ساعت ۱۰ شب هم تا وقتی که صاحب مجموعه اون اطراف میپلکید کسی نمیتونست بره، یعنی گاهی تا ۱۰:۳۰ شب باید میموندیم.
🔺 گرمازدگی؛ بیماری رایج در آشپزخانه کافه
بعد از دوره آزمایشی شهرکتاب اونقدر از لحاظ روحی و جسمی تحت فشار بودم که تصمیم گرفتم برای کافه شهرکتاب درخواست بدم. شرایط اونجا به قدری سخت بود که توی گرمای وحشتناک تابستون توی آشپزخونهای که اونقدر کوچک بود که حتی به زحمت میشد توش راه رفت، در حالیکه حداقل سه نفر همیشه اونجا کار میکردن، و با وجود فر بزرگی که اکثرا روشن بود حتی یه پنکه وجود نداشت و پول آب معدنی یا هر نوشیدنی هم به حسابمون گذاشته میشد.
خیلی اوقات بچهها گرمازده میشدن و حالشون بد میشد. هیچ جایی برای نشستن و استراحت کردن نبود، اصلا قرار نبود که کسی استراحت کنه.
🔺 چشم غره؛ رابطه کارگر و کارفرما
هیچ ارتباط انسانیای بین کارفرما و کارگر نبود جز چشم غره. دیر رسیدن سرکار جریمه داشت و از حقوق کم میشد. اگر چیزی میشکست خسارتش رو ما باید میدادیم.
🔺 اخراج بدون اطلاع
در آخر بدون هیچ توضیحی یا مکالمهای اخراج شدم. روزی که قرار بود شیفتهای هفته بعدش رو مشخص کنن به من هیچ شیفتی ندادن و من فهمیدم که اخراج شدم».
شهر کتاب اواسط دهه ۷۰ در قالب یک موسسه عامالمنفعه و غیرانتفاعی تاسیس شد و در گذر زمان، توسعه از طریق تاسیس بخشهای زیر را در اولیت خود قرار داد:
ـ مرکز فرهنگی شهر کتاب
ـ شبکهی فروشگاههای زنجیرهای شهرکتاب
ـ شرکت نشر کتاب هرمس
ـ شرکت نشر موسیقی هرمس
ـ نمایشگاه و فروشگاه بینالمللی محصولات قرآنی
ـ دفتر پژوهشهای زبان و ادب فارسی
ـ واحد برگزاری نمایشگاهها
ـ دبیرخانه جایزه داستان کوتاه
توسعه گسترده در بازار پر فراز و نشیب امروز نشر در ایران، معنایی جز تجاریسازی فرهنگ برای کسب سود هر چه بیشتر ندارد. البته نباید از این نکته غافل شد که این موسسه در حوزه تاسیس کتابفروشیهای زنجیرهای و کالاییسازی فرهنگ که امروز به آفتی برای آگاهی عمومی، دسترسی عمومی و ارزان به کتاب، استثمار کتابفروشان، تضییع حقوق مترجمان و جریانسازی فرهنگی در خدمت حاکمیت و ... است، پیشگام و صاحب سبک بوده است! اجاره فضای کافه به کافهداران و فراهم کردن بستری برای تولید سود و سرمایه بیشتر در رقابت با کتابفروشیهای زنجیرهای دیگر که پیرو شهرکتاب در کالاییسازی فرهنگ بودند هم میتواند از دیگر برنامهها و استراتژیهای این مجموعه برای سودآفرینی بیشتر باشد؛ موضوعی که جز با له کردن کارگران در بخش کافه ممکن نخواهد بود.
#شهرکتاب
#شهر_کتاب
#شهرکتاب_پاسداران
#شهر_کتاب_پاسداران
#روایت_استثمار
#تجارب_استثمار
#تجربه_استثمار
@sarkhatism
موضوع استثمار در محیطهای فرهنگی و پاتوقها با توجه به تعدد روایات و تجربیات مشابه راویان دیگر چیزی نیست که بتوان آن را کتمان کرد. هرچند به تجربه دیدهایم برخی با منطق " آسمان همه جا همین رنگه" سعی بر طبیعیسازی استثمار و سرکوب کارگران دارند اما از آنجایی که منطق بازار همچنان حاکم است و استثمار قربانی میگیرد و کارفرما همچنان در پی سوداندوزی است، ما نیز صدای بلند راویان استثمار هستیم.
در ادامه روایت یکی از یاران #همراه_سرخط درباره تجربه استثمار در کافه "شهر کتاب" پاسداران را میخوانیم:
🔺 ۱۲ ساعت کار بدون حقوق با شهرکتاب
«من سال ۹۷ برای پنج ماه توی کافه شهرکتاب کار کردم. قبلش برای خود شهرکتاب درخواست دادم و دوره آزمایشیاش رو هم گذروندم که شامل یک هفته شیفت ۱۰ صبح تا ۱۰ شب بدون حقوق بود. ساعت ۱۰ شب هم تا وقتی که صاحب مجموعه اون اطراف میپلکید کسی نمیتونست بره، یعنی گاهی تا ۱۰:۳۰ شب باید میموندیم.
🔺 گرمازدگی؛ بیماری رایج در آشپزخانه کافه
بعد از دوره آزمایشی شهرکتاب اونقدر از لحاظ روحی و جسمی تحت فشار بودم که تصمیم گرفتم برای کافه شهرکتاب درخواست بدم. شرایط اونجا به قدری سخت بود که توی گرمای وحشتناک تابستون توی آشپزخونهای که اونقدر کوچک بود که حتی به زحمت میشد توش راه رفت، در حالیکه حداقل سه نفر همیشه اونجا کار میکردن، و با وجود فر بزرگی که اکثرا روشن بود حتی یه پنکه وجود نداشت و پول آب معدنی یا هر نوشیدنی هم به حسابمون گذاشته میشد.
خیلی اوقات بچهها گرمازده میشدن و حالشون بد میشد. هیچ جایی برای نشستن و استراحت کردن نبود، اصلا قرار نبود که کسی استراحت کنه.
🔺 چشم غره؛ رابطه کارگر و کارفرما
هیچ ارتباط انسانیای بین کارفرما و کارگر نبود جز چشم غره. دیر رسیدن سرکار جریمه داشت و از حقوق کم میشد. اگر چیزی میشکست خسارتش رو ما باید میدادیم.
🔺 اخراج بدون اطلاع
در آخر بدون هیچ توضیحی یا مکالمهای اخراج شدم. روزی که قرار بود شیفتهای هفته بعدش رو مشخص کنن به من هیچ شیفتی ندادن و من فهمیدم که اخراج شدم».
شهر کتاب اواسط دهه ۷۰ در قالب یک موسسه عامالمنفعه و غیرانتفاعی تاسیس شد و در گذر زمان، توسعه از طریق تاسیس بخشهای زیر را در اولیت خود قرار داد:
ـ مرکز فرهنگی شهر کتاب
ـ شبکهی فروشگاههای زنجیرهای شهرکتاب
ـ شرکت نشر کتاب هرمس
ـ شرکت نشر موسیقی هرمس
ـ نمایشگاه و فروشگاه بینالمللی محصولات قرآنی
ـ دفتر پژوهشهای زبان و ادب فارسی
ـ واحد برگزاری نمایشگاهها
ـ دبیرخانه جایزه داستان کوتاه
توسعه گسترده در بازار پر فراز و نشیب امروز نشر در ایران، معنایی جز تجاریسازی فرهنگ برای کسب سود هر چه بیشتر ندارد. البته نباید از این نکته غافل شد که این موسسه در حوزه تاسیس کتابفروشیهای زنجیرهای و کالاییسازی فرهنگ که امروز به آفتی برای آگاهی عمومی، دسترسی عمومی و ارزان به کتاب، استثمار کتابفروشان، تضییع حقوق مترجمان و جریانسازی فرهنگی در خدمت حاکمیت و ... است، پیشگام و صاحب سبک بوده است! اجاره فضای کافه به کافهداران و فراهم کردن بستری برای تولید سود و سرمایه بیشتر در رقابت با کتابفروشیهای زنجیرهای دیگر که پیرو شهرکتاب در کالاییسازی فرهنگ بودند هم میتواند از دیگر برنامهها و استراتژیهای این مجموعه برای سودآفرینی بیشتر باشد؛ موضوعی که جز با له کردن کارگران در بخش کافه ممکن نخواهد بود.
#شهرکتاب
#شهر_کتاب
#شهرکتاب_پاسداران
#شهر_کتاب_پاسداران
#روایت_استثمار
#تجارب_استثمار
#تجربه_استثمار
@sarkhatism
سرخط
Photo
🔴کارخانهی طنین پیک سبلان اردبیل و شیوهی بردهداری نوین
گزارش ارسالی از یاران #همراه_سرخط
هر آنچه در خبرگزاریها و صفحات متعدد اینترنتی در مورد کارخانهای به نام «طنین پیک سبلان اردبیل» میتوان یافت؛ عبارت است از افتخاراتی همچون: «تامین بخشی از توپهای جام جهانی در کنار شرکتهای بزرگی مانند آدیداس»، «واحد نمونه ملی در بین تمام واحدهای کارگری کشور» و یا دارای رسالتهایی همانند «کمک به توسعه ورزش مدارس و روستایی» میباشد. حتی «صفا سراج مهدیزاده» به عنوان مدیرعامل شرکت، خود را مفتخر میداند که بدون دریافت ريالی تسهیلات بانکی مشغول فعالیت [اقتصادی] بوده و ريالی بدهکار بانک، بیمهها و مالیات نیست. اما آنچه کارگران خط تولید این شرکت در مورد شرایط کاری آنجا میگویند، پرده از چهرهی متفاوتی از این شرکت برمیدارد. شرکتی که در بین کارگران، به محلی برای «بردهداری نوین» معروف شده است.
کارخانه طنین پیک سبلان اردبیل در سال ۱۳۸۹ به مدیریت فریدون سراج مهدیزاده در شهرک صنعتی شماره ۲ اردبیل جهت تامین نیاز توپهای ورزشی ایران در اردبیل با برند بتـا شروع به کار کرد. محصولات تولیدشده در این شرکت شامل توپهای ورزشی: فوتبال، فوتسال، بسکتبال، والیبال، هندبال و سایر لوازم ورزشی است.
طبق تحقیقات میدانی انجام شده، حقوق کارگران خط تولید که اکثر فرآیند پروسهی تولید و بستهبندی آن اعمالی کاملا فیزیکی است، کمتر از حقوق قانون کار بوده و اغلب کارگران آن به دلیل شرایط و فشارهای سخت کاری موجود، این شرکت را ترک میکنند. حال اینکه مزایای سختی کار نیز شامل کارگران نمیشود. این در حالی است که در قسمت لاستیکسازی و بلیدرسازی که مواد اولیه لاستیک توپ در این واحد تولید میشود، ماده شیمیایی مورد استفاده کربنات سدیم و بچینگ بوده و مستقیما ریهها را درگیر کرده و در درازمدت باعث ابتلای سرطان ریه در فرد میشود. زیرا تنفس این ماده شیمیایی میتواند به عوارض نامطلوبی مانند تنفس مجاری تنفسی، سرفه، تنگی نفس، آسم و مشکلات ریوی منجر شود.
این کارخانه در ۳ شیفت اما نه بصورت چرخشی بلکه غیرمنظم فعالیت میکند که در این بین حقوق کارگران «حق شیفت» در شیفت عصر و شب نیز پرداخت نمیشود. در اقدامی کاملا غیرقانونی حتی کارگران به مدت ۳ هفته در شیفت شب پشت سر هم به اجبار کار میکنند در صورتی هم که کارگران اعتراضی به این موضوع بکنند، مستقیما توسط مدیریت اخراج خواهند شد. گفتنی است کارخانههای سهشیفته چرخشی، بایستی حق شیفت عصر و شیفت شب کارگران را پرداخت نمایند. و تمامی شیفتها بصورت چرخشی و منظم ادامه پیدا کند، زیرا این موضوع در قانون کار مندرج شده. کارگران این کارخانه که در شیفتهای عصر و شب با فشار شدید کاری مواجه هستند، همیشه از عدم پرداخت حق شیفتها و آمار بیش از حد در شیفت شب شکایت میکنند.
فیش حقوقی ماهیانه به کارگران ارائه نشده و حتی عکسبرداری از آن نیز ممنوع است. فیش حقوقی کارگران باید هر ماه بعد از واریز شدن حقوق به کارگران ارائه شود تا از ریز واریزیها و کسریهای حقوق خود مطلع شوند. عدم اعطای فیش حقوق به کارگران و عکس نگرفتن از آن در این کارخانه به منزله این است که کارگر در زمان اخراج و تسویه بدون در دست داشتن مدرکی، نتواند به اداره کار شکایت کند.
عدم اعطای مرخصی به کارگران در صورت لزوم، از دیگر مواردی است که در کارخانه مذکور رایج است. در حالی که در قانون کار، برای کارگران ماهی دو و نیم روز مرخصی قید شده. اما در کارخانه طنین پیک سبلان اعطای مرخصی به کارگران ممنوع است. در شرایط اضطراری نیز، کارگر باید یک هفته قبل درخواست مرخصی نماید و اگر به تایید دفتر تولید رسید مرخصی با هزار مکافات اعطا میشود. در غیر این صورت مرخصیای نیز شامل حال کارگران نمیشود.
ضمنا طبق دستور مدیریت کارخانه و واحد آموزش، کارگران بایستی تمامی تعطیلات مندرج در تقویم را در شرکت حضور داشته باشند. چنانچه عدم حضور نیروها در روز تعطیل در کارخانه غیبت و اخراج کارگر را در پی دارد. با این وجود شرکت طنین پیک سبلان اضافهکاریهای اجباری را به بهانههای واهی یا پرداخت نمیکند یا کسر کرده و دیرتر پرداخت مینماید. حتی با قانونی که در شرکت وضع کردهاند؛ با مرخصی رفتن نیروها نیز یک ساعت از مبلغ اضافهکاری کارگران کسر میگردد.
طبق قوانین وضع شده در کارخانه طنین پیک سبلان، که با برنامهریزیهای واحد آموزش و مدیریت مهدیزاده انجام شده است، تمامی کارگران خط تولید باید مثل یک برده آمار خط تولید را انجام دهند. آمارهایی بیش از حد توان یک کارگر است.
#طنین_پیک_سبلان
#اردبیل
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
@sarkhatism
گزارش ارسالی از یاران #همراه_سرخط
هر آنچه در خبرگزاریها و صفحات متعدد اینترنتی در مورد کارخانهای به نام «طنین پیک سبلان اردبیل» میتوان یافت؛ عبارت است از افتخاراتی همچون: «تامین بخشی از توپهای جام جهانی در کنار شرکتهای بزرگی مانند آدیداس»، «واحد نمونه ملی در بین تمام واحدهای کارگری کشور» و یا دارای رسالتهایی همانند «کمک به توسعه ورزش مدارس و روستایی» میباشد. حتی «صفا سراج مهدیزاده» به عنوان مدیرعامل شرکت، خود را مفتخر میداند که بدون دریافت ريالی تسهیلات بانکی مشغول فعالیت [اقتصادی] بوده و ريالی بدهکار بانک، بیمهها و مالیات نیست. اما آنچه کارگران خط تولید این شرکت در مورد شرایط کاری آنجا میگویند، پرده از چهرهی متفاوتی از این شرکت برمیدارد. شرکتی که در بین کارگران، به محلی برای «بردهداری نوین» معروف شده است.
کارخانه طنین پیک سبلان اردبیل در سال ۱۳۸۹ به مدیریت فریدون سراج مهدیزاده در شهرک صنعتی شماره ۲ اردبیل جهت تامین نیاز توپهای ورزشی ایران در اردبیل با برند بتـا شروع به کار کرد. محصولات تولیدشده در این شرکت شامل توپهای ورزشی: فوتبال، فوتسال، بسکتبال، والیبال، هندبال و سایر لوازم ورزشی است.
طبق تحقیقات میدانی انجام شده، حقوق کارگران خط تولید که اکثر فرآیند پروسهی تولید و بستهبندی آن اعمالی کاملا فیزیکی است، کمتر از حقوق قانون کار بوده و اغلب کارگران آن به دلیل شرایط و فشارهای سخت کاری موجود، این شرکت را ترک میکنند. حال اینکه مزایای سختی کار نیز شامل کارگران نمیشود. این در حالی است که در قسمت لاستیکسازی و بلیدرسازی که مواد اولیه لاستیک توپ در این واحد تولید میشود، ماده شیمیایی مورد استفاده کربنات سدیم و بچینگ بوده و مستقیما ریهها را درگیر کرده و در درازمدت باعث ابتلای سرطان ریه در فرد میشود. زیرا تنفس این ماده شیمیایی میتواند به عوارض نامطلوبی مانند تنفس مجاری تنفسی، سرفه، تنگی نفس، آسم و مشکلات ریوی منجر شود.
این کارخانه در ۳ شیفت اما نه بصورت چرخشی بلکه غیرمنظم فعالیت میکند که در این بین حقوق کارگران «حق شیفت» در شیفت عصر و شب نیز پرداخت نمیشود. در اقدامی کاملا غیرقانونی حتی کارگران به مدت ۳ هفته در شیفت شب پشت سر هم به اجبار کار میکنند در صورتی هم که کارگران اعتراضی به این موضوع بکنند، مستقیما توسط مدیریت اخراج خواهند شد. گفتنی است کارخانههای سهشیفته چرخشی، بایستی حق شیفت عصر و شیفت شب کارگران را پرداخت نمایند. و تمامی شیفتها بصورت چرخشی و منظم ادامه پیدا کند، زیرا این موضوع در قانون کار مندرج شده. کارگران این کارخانه که در شیفتهای عصر و شب با فشار شدید کاری مواجه هستند، همیشه از عدم پرداخت حق شیفتها و آمار بیش از حد در شیفت شب شکایت میکنند.
فیش حقوقی ماهیانه به کارگران ارائه نشده و حتی عکسبرداری از آن نیز ممنوع است. فیش حقوقی کارگران باید هر ماه بعد از واریز شدن حقوق به کارگران ارائه شود تا از ریز واریزیها و کسریهای حقوق خود مطلع شوند. عدم اعطای فیش حقوق به کارگران و عکس نگرفتن از آن در این کارخانه به منزله این است که کارگر در زمان اخراج و تسویه بدون در دست داشتن مدرکی، نتواند به اداره کار شکایت کند.
عدم اعطای مرخصی به کارگران در صورت لزوم، از دیگر مواردی است که در کارخانه مذکور رایج است. در حالی که در قانون کار، برای کارگران ماهی دو و نیم روز مرخصی قید شده. اما در کارخانه طنین پیک سبلان اعطای مرخصی به کارگران ممنوع است. در شرایط اضطراری نیز، کارگر باید یک هفته قبل درخواست مرخصی نماید و اگر به تایید دفتر تولید رسید مرخصی با هزار مکافات اعطا میشود. در غیر این صورت مرخصیای نیز شامل حال کارگران نمیشود.
ضمنا طبق دستور مدیریت کارخانه و واحد آموزش، کارگران بایستی تمامی تعطیلات مندرج در تقویم را در شرکت حضور داشته باشند. چنانچه عدم حضور نیروها در روز تعطیل در کارخانه غیبت و اخراج کارگر را در پی دارد. با این وجود شرکت طنین پیک سبلان اضافهکاریهای اجباری را به بهانههای واهی یا پرداخت نمیکند یا کسر کرده و دیرتر پرداخت مینماید. حتی با قانونی که در شرکت وضع کردهاند؛ با مرخصی رفتن نیروها نیز یک ساعت از مبلغ اضافهکاری کارگران کسر میگردد.
طبق قوانین وضع شده در کارخانه طنین پیک سبلان، که با برنامهریزیهای واحد آموزش و مدیریت مهدیزاده انجام شده است، تمامی کارگران خط تولید باید مثل یک برده آمار خط تولید را انجام دهند. آمارهایی بیش از حد توان یک کارگر است.
#طنین_پیک_سبلان
#اردبیل
#تجارب_استثمار
#استثمار
#بهرهکشی
@sarkhatism