روشنفکران
69.8K subscribers
49.4K photos
41.2K videos
2.39K files
6.78K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز ۱۰ مهر ماه
معادل ۱۶ مهرماه باستانی (ماه ۳۰ روزه)
#جشن #مهرگان است.
مهرگان هنوز هم در روستاهای ایران و کشورهای منطقه، جشن گرفته میشود و چه تلخ که از درون جامعه ما حذف شده اشت

  #فرهنگ #پارسی

@Roshanfkrane


شانزدهم مهر؛
روز بزرگداشت #داریوش_هخامنشی

۵۲۲ سال پیش از زایش، در روز شانزدهم از ماه هفتم گاهشماری کهن ایران، داریوش پرآوازه‌ی هخامنشی به شهریاری ایران رسید. اکنون که در سال ۱۳۹۸ خورشیدی هستیم، ۲۵۴۱ سال از آن می‌گذرد. در روز پانزدهم این ماه و در روزهای جشن‌های بزرگ #مهرگان، نشستی با هفت تن از بزرگان پارسی پیرامون آینده‌ی فرمانروایی هخامنشی برگزار شد و فرداروزِ آن داریوش بر تخت نشست.

در سنگ‌نبشته‌های بیستون نوشته شده که او در روز دهم ماه «بَـگ‌یادیش» با همراهی یارانش گئومات را در دژ او در ماد از پا درآورد. سپس پیروِ نوشته‌ی هرودوت، پنج‌روز پس از آن نشست بزرگان برگزار شد و پنج تن از هفت تن پادشاهی دوباره را برگزیدند و فردای آن روز داریوش پس از یک پیکار شهریار شد.

در نَبیگ(کتاب) «ریشه‌های دموکراسی و مجلس در ایران باستان» نوشته شده که در روز پانزدهم از ماه هفتم و پنج روز پس از کنار زدن گئومات مغ از تخت، داریوش و شش یار او نشستی را برگزار کردند که به نشست هفت‌تن نامدار شد. در این نشست «اوتان» که پیشتر پدرزن بردیا(پسر کوروش) و از دیگر یاران پخته‌تر بود سخن از کشورداری مردم‌سالارانه به میان آورد، از سودمندی‌های برخورداری از یک فرمانروایی «رای‌محور» سخن گفت و به نکوهش خودکامگی پرداخت. اندیشه‌پردازی‌های اوتان در نوشتار هرودوت آمده است. دست‌نوشته‌های کتسیاس در بایگانی پادشاهی یونان نیز بر درستی آن گواهی داده است. دوازده سال پیش از مردم‌سالارانه شدن شهر آتن و سیزده سال پیش از مردمپادی(جمهوری) شدن شهر رم، در ایران و از سوی اوتان درباره‌ی آن سخن رفت. به گمان، همین اندیشه‌ی اوتان ایرانی پایه‌گذار چنین دگرگونی‌هایی در یونان و روم شد. سرانجام و در پایان نشست، پس از پذیرش دیدگاهی دیگر به‌جای دیدگاه اوتان، او در کرداری ستایش‌برانگیز و با اینکه خود آغازگر خیزش در برابر فرمانروایی مغ بود، از هَنبازی(شراکت) در هرآنچه از شهریاری به او می‌رسید کنار کشید و یک زندگی ساده را برگزید.
در پی گُزیرش(تصمیم)های نشست هفت‌تن، در بامداد روز سپسین در شانزدهم از ماه هفتم، داریوش پسر ویشتاسپ، شهریار کشور شد.

داریوش یکی از فرمانروایان هنایا(موثر) نه‌تنها برای ایران، که برای جهان بود. در زمان او سامانه‌ای با سازوکار برای پیک و چاپار نامه و کالا راه‌اندازی شد و ارزش برخورداری از پول یکسان جهانی برای بازرگانی کشورها شناسانده شد. داریوش به ارزش کهن‌نگاری(تاریخ‌نویسی) و آگاشتن(ثبت) رویدادها برای آیندگان پی‌برد و به گواه کتسیاس، دستک(سند)های کهن بجا مانده را در نسک‌خانه(کتابخانه)ها گردآوری و نگه‌داری کرد. در زمان او کهن‌نگاری مسر(مصر)یان نیز گردآوری و ساماندهی شد و چنین بود که فرهنگ نگارش سرگذشت کشورها به یونان رفت.

شیوه‌های نخستین نفت‌بیزی(پتروشیمی)، فروش کوزه‌های آب پاک و آشامیدنی، هندازگری(مهندسی) آب، ساخت سازه‌های آبی و دریاگذر و آبراه‌های بزرگ، شاهراه‌سازی، یکسان‌سازی پول کشور، ساخت تخت‌جمشید، برپایی سپاه جاویدان، سامانه‌ی آگاهی‌رسانی شهریاری یا شهربانی برای برپایی یکسان بی‌هراسی(امنیت) در سراسر کشور و سامانه شناسایی مردم با شیوه‌های نخستین شناسنامه در زمان داریوش بنیادگذاری شد و این تنها بخشی از کوشش‌های وی برای میهن بود. او سامانه‌ی خراچ(مالیات) را بر پایه‌ی توانایی مردم برنامه‌ریزی کرد، مرزها را استوار ساخت، دادگستری را سامان و بازرگانی دریایی را گسترش داد. از این‌رو فرمانروایی و کوشش‌های او را برای جهان ارزشمند می‌دانند.

یادگارِ نوشتاری داریوش، سنگ‌نوشته‌های بیستون است که بزرگترین سنگ‌نوشته‌ی جهان و برجسته‌ترین نوشته‌ی کهن ایرانی و گواه(سند) ارزنده‌ای برای کهن‌نگاری(تاریخ) جهان است. به گمان بسیاری از شاهنامه‌پژوهان، فریدون شاهنامه‌ی فردوسی همان داریوش نامدار هخامنشی است.
«به خواست اهورامزدا من چنینم که راستی را دوست دارم و از دروغ روی‌گردانم. دوست ندارم که ناتوانی از ناروایی(حق‌کشی) در رنج باشد.» (از سنگ‌نبشته‌های داریوش)
«ای اهورامزدا، به این کشور نیاید، نه سپاه دشمن، نه خشکسالی و نه دروغ» (نوشته‌ای بر سنگ آرامگاه داریوش در "نقش رستم" مرودشت پارس)

#پریسا_امام_وردیلو
____________
📚 برگرفته از:
1 - گاهشماری چهارده‌هزار ساله‌ی ایرانی #فاروق_صفی_زاده
۲ - هفته‌نامه‌ی فرهنگی "امرداد"
3 - ریشه‌های دموکراسی و مجلس در ایران باستان #سورنا_فیروزی
#تاریخ
@Roshanfkrane
‍ ‍ برگی از تقویم تاریخ

‍۱۶ مهر جشن #مهرگان

مهرگان، در طول تاریخ دومین جشن بزرگ ایرانیان پس از نوروز بوده است. برای برگزاری جشن مهرگان، ریشه‌های طبیعی، تاریخی، استوره‌شناسی، اخترشناختی و آیینی بر شمرده‌اند.

#فردوسی نیز در شاهنامه آنجا که درباره فریدون و پیروزی کاوه آهنگر بر ضحاک "بیوراسب" سخن می‌گوید به برگزاری جشن مهرگان در «سَرِ مهرماه» اشاره می‌کند.

با گسترش آیین مهر در ایران و زیر تاثیر باورهای مهری، تا پایان دوره هخامنشی و شاید تا اواخر دوره اشکانی، جشن ویژه مهر یا میترا "میتراکانا" در آغاز مهرماه برگزار می‌شده است.

چنان‌که نوروز در نخستین روز از بهار، برابر با نقطه‌ اعتدال بهاری برگزار می‌شود، جشن مهرگان "میتراکانا" نیز در اعتدال‌ دوم یا اعتدال پاییزی برگزار می‌شده است؛ به‌سخن دیگر درسال خورشیدی طبیعی، پس از فصل بهار و تابستان که هر یک دارای سه ماه ۳۱ روزه هستند، به‌نقطه اعتدال پاییزی "مدت روز و شب‌ برابر است" می‌رسیم که بر این بنیان اخترشناختی روز برگزاری جشن مهرگان، یکم مهرماه بوده است.

اما از دوران ساسانی جشن مهرگان در مهر روز از مهرماه "شانزدهم مهرماه" برگزار می‌شود، چون در گاه‌شماری ایرانی، شانزدهمین روز هرماه و هفتمین ماه هرسال «مهر» نام دارد، از این روی به فرخندگی این هم‌نامی روز مهر از ماه مهر یا شانزدهم مهرماه جشن مهرگان برگزار می‌شود. ‌این جشن از روز شانزدهم مهر آغاز می‌شود و شش روز به‌طول می‌انجامد و در روز ۲۱ مهر به‌پایان می‌رسد. در گذشته نخستین روز این جشن را مهرگان همگان "عامه" و آخرین روز این جشن را مهرگان ویژگان "خاصه" می‌نامیدند.

مهر یا میترا، ستاره و ایزد روشنایی، پیمان‌داری، دوستی و مهرورزی است. در باور، فرهنگ و ادب ایرانی پرتوهای زندگی‌بخش بزرگ‌ترین سرچشمه نور مادی "خورشید" را نیز "مهر" می‌نامند. نیاکان ما با ژرف‌نگری در شناخت درونی بزرگ‌ترین سرچشمه نور مینوی "خداوند" فروزه‌های پاک و جاودانش همچون «مهر مینوی» را نیز ستودند و کوشیدند تا برترین صفاتی را که برای او متصور بودند همچون مهرورزی و پیمان‌داری و میانه ‌روی و دادگستری را در نهاد خود نیز پرورش دهند.

مهرگان «روز مهر ایرانی» و «جشن مهرورزان» است. مهر همواره بر پیمان و پیمان‌داری استوار است. مهر در اوستای‌نو ایزد فروغ و روشنایی و پیمان‌شناسی است. به‌گزارش بندهش، مشی و مشیانه "مهری و مهریانه" یا نخستن مرد و زن نیز در باورهای ایرانی در مهرماه و مهر روز "هنگام جشن مهرگان" از تخمه کیومرث از زمین بروییدند و به‌هم پیچیدند، و در آغاز گیاه‌پیکر بودند و سپس مردم‌پیکر شدند.
سراینگان پارسی‌گو به ارتباط جشن مهرگان و مهرورزی اشاره کرده‌اند:
👈 مسعود سعدسلمان:
روز مهر و ماه مهر و جشن فرخ مهرگان/مهر بفزای ای نگار مهرجوی مهربان
👈 ادیب ترمذی:
تویی که مهر تو در مهرگان بهار من است/که چهره تو گلستان و لاله‌زار من است
👈خيام نيشابوري در این درباره در نوروزنامه نوشته: «مهرماه، اين ماه را از آن مهرماه گويند که مهرباني بود مردمان را بر يکديگر، از هرچه رسيده باشد از غله و ميوه نصيب باشد بدهند، و بخورند به‌هم...»

برگزاری مهرگان در نخستین ماه پاییز و همزمان با پایان فصل کشت و برداشت محصولات کشاورزی از دیرباز در جامعه ایرانی استوار بر کشاورزی، رنگ و بویی ویژه داشته است.
بر این پایه، گستردن خوان مهرگانی با پارچه‌ای ارغوانی و نهادن کتاب، آب و بوی‌های خوش همچون گلاب در گلاب‌دان و اسپند و عود و صندل، گل‌های همیشه‌بشکفته یا سرخ رنگ با شاخه‌های همیشه سبز گیاه مورد، هفت دانه مورد، نیلوفر، آيینه، آويشن و میوه‌هایی همچون، انار سرخ، سیب سرخ، بهی "به" انجیر، سنجد، انگورسفید، خرما، خرمالو و دانه‌هایی همچون گردو، بادام، پسته، فندق، تخمه و نخودچی کشمش در کنار نان‌های سنتی و شیر و شربت و شکر و شیرینی و هفت دانه خوراکی مانند گندم، جو، برنج، نخود، عدس، ماش و لوبیا در کنار آتش فروزان در آتشدان یا شمع و سپس دست‌افشانی، پایکوبی و سرنا و دف‌نوازی و شادمانی همگانی، از سنت‌های زیبای جشن مهرگان و سپاس و ستایش داده‌های اهورایی است.

مهرگان، یادروز داریوش بزرگ هخامنشی نیز هست. پیرو گزارش‌های تاریخی، داریوش بزرگ در روز دهم از ماه هفتم گاهشماری پارسی، گئومات مغ را کنار زد و سپس در روز شانزدهم از ماه هفتم گاهشماری یادشده برابر با روز جشن مهرگان به شاهنشاهی ایران رسید. بر این پایه، روز ۱۶ مهرماه هرسال همزمان با جشن مهرگان از سوی دوستداران فرهنگ ایران به‌نام روز نکوداشت داریوش بزرگ هخامنشی گرامی داشته می‌شود.


#تاریخ #فرهنگ
@Roshanfkrane
به مناسبت #جشن_مهرگان داستان ضحاک رو باهم مرور کنیم
به روایت #فردوسی،
۱۶ مهر روز کشته شدن ضحاک است
کانال روشنفکران

ضحاک عرب است ولی بر ایران ‌زمین سلطه‌دارد ، چه رویای عجیبی است این کابوس فردوسی .
شیطان در هیأت یک آشپز به‌ استخدام دربار در‌می‌آید و برای نخستین‌بار به ضحاک گوشت می‌خوراند .
طعم پرندگان بریان به ‌مذاق ضحاک خوش ‌می‌آید و تصمیم به تشویق آشپز جدید می‌گیرد .
ضحاک ، آشپز را به‌حضور ‌می‌طلبد و از او تمجید می‌کند و به‌او می‌گوید چه دستمزدی برای این غذای لذیذ طلب‌می‌کند ، آشپز که همان شیطان است می‌گوید بوسه بر شانه‌های شاه بهترین پاداش برای من است .
شاه از این تملق خوشش ‌می‌آید و اجازه بوسه می‌دهد !
روز بعد شانه‌های شاه زخم‌ می‌شود و پس از مدتی ‌زخم‌ها باز می‌شوند و دو مار سیاه از زخم‌ها بیرون‌می‌آیند ، مارها تمایل‌دارند از گوش‌های ضحاک به‌داخل روند و مغز سر او را بخورند !
شیطان اینبار به هیأت حکیم ظاهر‌ می‌شود و می‌گوید تنها ‌‌راه بقای شاه این ‌است که هر‌ روز دو‌ جوان را قربانی‌کند و مغز سر آنان را به‌ مارها بدهد تا سیر شوند و اشتهایی برای خوردن مغز شاه نداشته‌باشند !
هر‌ روز دو پسر جوان ایرانی به قید قرعه دستگیر ‌می‌شوند و به آشپزخانه دربار آورده‌ می‌شوند ، ظاهرا عدالت برقرار است و به‌کسی ظلم‌نمی‌شود .
ولی روزانه مغز سر دو‌ جوان ، غذای مارها می شود ، باشد که مغز شاه سالم ‌بماند .
قیمت مغز شاه سالانه بیش از هفتصد‌ مغز جوان است!
هیچکس جرأت مقاومت ندارد و ایرانیان کماکان دچار این گفتمان هستند که :
بگذار همسایه فریاد بزند ، چرا من ؟؟
و خشنودی هر خانواده ایرانی این‌است که امروز نوبت جوان آن‌ها نشده‌است
به اصطلاح از ستون ‌به ‌ستون فرج است!

«ارمایل» و «گرمایل» که اداره‌کننده آشپزخانه دربار هستند تصمیم‌ به‌ اقدام می‌گیرند ،
البته نه اقدامی رادیکال بلکه اقدامی میان‌دارانه

آن‌ها فکر می‌کنند که اگر هر روز یک ‌جوان را قربانی‌کنند و مغز سر آن ‌جوان را با مغز سر یک‌ گوسفند مخلوط ‌کنند ، مارها تغییر طعم مغز را متوجه نمی‌شوند و با ‌این‌حساب آن‌ها می‌توانند در طول یک سال ، سیصد و شصت و پنج جوان را نجات‌دهند!

نکته #جالب #حکایت اینجاست که مارها «مغز» می‌خواهند ، مغز !
نه قلب ، نه جگر ، نه ران ، نه دست ، فقط مغز!

هرکس که مغز ندارد خوش‌بگذراند ، مارها فقط مغز طلب‌می‌کنند .

اقدام میان دارانه دو آشپز جواب ‌می‌دهد ! مارها طعم مغز مخلوط را تشخیص‌ نمی‌دهند و هر روز از دو ‌جوان که به آشپزخانه سلطنتی سپرده‌ می‌شوند یکی آزاد می‌شود !
ارمایل و گرمایل خشنودند که در‌سال ۳۶۵ نفر را نجات داده‌اند ،
در این کارشان نیمه پر لیوان را می‌بینند

ارمایل و گرمایل هر روز یک جوان را آزاد‌ می‌کنند و به‌او می‌گویند سر ‌به‌ بیابان بگذارد و در شهرها آفتابی‌ نشود که اگر معلوم ‌شود او از آشپزخانه حکومتی گریخته ، هم او خوراک مارها می‌شود و هم سر ارمایل و گرمایل...

« #کاوه_آهنگر » آهنگر بود
و سه‌ جوانش خوراک مارهای حکومتی شده‌بودند ،
کاوه رادیکال بود ، اگر ارمایل و گرمایل هم سه‌جوان داده بودند شاید رادیکال شده بودند .

#ضحاک_مار‌‌دوش تصمیم‌ می‌گیرد
از رعایا نامه‌ای بگیرد مبنی ‌بر این‌که سلطانی دادگر است !!!

رعایا اطاعت ‌می‌کنند و به‌ صف می‌ایستند تا طوماری را امضا‌کنند به‌نفع دادگری #ضحاک !!!

در صف می‌ایستند و امضاء می‌کنند ، در صف می‌ایستند و ....

تا نوبت به کاوه می‌رسد ،
او امضا‌ نمی‌کند،
طومار را پاره‌می‌کند ،
و فریاد‌ می‌زند که تو دادگری ؟؟؟!!!
تو بیدادگری...
کاوه نمی‌ترسد!
فریاد کاوه ، ضحاک و درباریان را وحشت‌زده می‌کند
و این فریاد دلیرانه شمارش معکوس سقوط ضحاک است.
کاوه آهنگر پیشبند چرمی که هنگام کار بر تن می‌پوشید را بر سر نیزه میکند
و این پرچم نماد قیامش میشود،
#درفش_کاویانی.
با پیوستن جوانان آزاد شده از مسلخ ضحاک به کاوه آهنگر ،
قیام علیه ضحاک آغاز می‌شود...
و سرانجام ضحاک بدست #فریدون اسیر میشود
 در شاهنامه آمده است که هنگامی که فریدون می خواهد ضحاک را بکشد،
سروش(پیک آسمانی) پدیدار می شود
و با گفتن رازی در گوش فریدون،
از او می خواست که دست از کشتن ضحاک بکشد:


«همان گه بیامد خجسته سروش به چربی یکی راز گفتش به گوش؛
که این بسته را تا دماوند کوه، ببر همچنین تازیان بی گروه
مبر جز کسی را که نگزیردت. به هنگام سختی به بر گیردت.
بیاورد ضحاک را چون نوند. به کوه دماوند کردش ببند.»

سروش می گوید که زمان کشته شدن ضحاک فرار نرسیده است و سرنوشت او در این زمان نیست.
فریدون نیز ضحاک را به کوه دماوند می برد و در آنجا به بند می کشد.
تا وقتی که زمان آن فرار رسد و به دست گرشاسب کشته شود
#داستان #شاهنامه
پیشاپیش #جشن #مهرگان خجسته باد

@Roshanfkrane
چله‌تموز

درباره آیینی کهن که همچنان در خراسان زنده است

🌾در ایران کهن، بسیار پیشتر از رواج آیین زرتشت، حتی احتمالاً پیش از مهاجرت اقوام آریایی به این سرزمین، گاه‌شماری، عمدتاً بر مبنای شناخت نحوه رفتار خورشید انجام می‌شده است. بر این اساس، اعتدالین و انقلابین، رویدادهایی مهم در طول سال بوده‌اند. از این منظر آیین #نوروز (اعتدال بهاری) آیین مهرگان (حوالی اعتدال پاییزی)، آیین شب‌چله (انقلاب زمستانی) و آیین آغاز تابستان در یکم تیر (انقلاب تابستانی) و نیز آیین‌های مرتبط با آن، مثل جشن سده، کهن‌ترین آیین‌ها و در عین حال بومی‌ترین آن‌ها، در فلات ایران هستند.

🔸استاد دکتر مهرداد بهار در کتاب گرانسنگ «پژوهشی در اساطیر ایران» به این مهم اشاره می‌کند: «در اوستا سخنی از عید نوروز، عید #مهرگان و جشن #سده در میان نیست... اگر نوروز، مهرگان و جشن سده، هندوایرانی بود، باید به نحوی در وداها و اوستا از آن‌ها یاد می‌شد و چنین نیست. به احتمال زیاد این اعیاد که به اعیاد اقوام برزگر می‌ماند و نه اقوام گله‌دار، می‌بایست اعیادی سخت کهن در نجد ایران بوده باشند و به پیش از تاریخ بازگردند و از آنِ اقوام بومی این سرزمین، یعنی اجداد غیرآریایی ما باشند.»

🔸در خراسان که همچنان میراثدار این فرهنگ کهن است، همه این آیین‌های سالانه، به نحوی زنده هستند؛ در این سرزمین تاریخی همچنان که نوروز، گرامی ‌داشته می‌شود، آیین شب‌چله هم رواج دارد. رواج همین عنوان #شب‌_چله به جای «شب‌یلدا» نشان‌دهنده اصالت و دیرینگی آن در خراسان است. آیین مهرگان که از آن به عنوان جشن برداشت محصول یاد می‌شود، اگرچه نه در قالب آیین، اما در فولکلور ما مردم همچنان زنده است؛ وفور آیین‌های برداشت محصول، نیز باورها و ضرب‌المثل‌هایی که به این موعد اشاره می‌کنند، می‌توانند بازمانده آیین مهرگان باشند.

🔸در این میان گرامیداشت انقلاب تابستانی که از آن با عنوان #چله_تموز یاد می‌شود، هنوز در بخش‌هایی از خراسان رواج دارد؛ نیز در فولکلور این منطقه، چله‌تموز، موعدی پر کاربرد است. این چله، از اول تیرماه آغاز می‌شود و تا دهم مرداد ماه ادامه دارد. تابستان هم مثل زمستان، همچنان که یک چله بزرگ(۴۰ روزه) دارد، چله کوچک(۲۰ روزه) هم دارد. چله کوچک تابستان هم از دهم مرداد ماه آغاز می‌شود و تا اول شهریور ادامه دارد.

🔸در فرهنگ خراسانی که همانند فرهنگ کهن ایران‌زمین، بر مبنای کشاورزی(و نه دامداری) است، آغاز چله‌تموز که بلندترین روز سال هم هست، موعد بسیاری از فعالیت‌های مرتبط با کشت و کار است. باوری قدیمی هم وجود دارد و آن اینکه هنگامی که زمستان فرامی‌رسد، تابستان در دل زمین فرومی‌رود و هنگامی که تابستان می‌شود، زمستان در دل زمین جای می‌گیرد؛ برای همین هم آب‌هایی که از زمین می‌جوشد در زمستان گرم است و در تابستان سرد.

🔸اما همچنان که با آغاز چله‌تموز، تابستان از دل زمین بیرون آمده و روی زمین استقرار می‌یابد، گیاهی هم هست که با شروع تابستان به گل می‌نشیند. گل‌های #نیلوفر، هر صبح با طلوع خورشید، باز می‌شوند و با غروب آن، می‌پژمرند. نیز برآمدن این گیاه و بالا خزیدن آن، تلاشی برای رسیدن به خورشید تلقی می‌شود. از این منظر، این گل که ارتباطی پیوسته با خورشید دارد، نزد پدران و مادران ما، مقدس بوده است. تقدس گل نیلوفر(گل کبود) ریشه در آیین‌های «کیش مهر» دارد و البته نباید آن را با تقدس #نیلوفر_آبی که ارتباطی پیوسته با ایزدبانو #آناهیتا دارد و در نقش‌نگاره‌های کهن هم، فراوان دیده می‌شود(لوتوس) اشتباه گرفت.

🔸جشن نیلوفر، از همین منظر یکی از کهن‌ترین جشن‌های ایرانی است. ابوریحان‌بیرونی در کتاب «آثار الباقیه عن‌القرون الخالیه» به این جشن به صورت مختصر اشاره کرده، اما چیزی درباره چگونگی برگزاری آن نگفته؛ جز اینکه در خردادروز از تیر ماه (ششم تیرماه) برگزار می‌شده است. اگرچه نشانه چندانی از جشن نیلوفر حتی در خراسان باقی نمانده، اما وفور کاشت گل نیلوفر در خانه‌های روستایی، احتمالاً برگرفته از همان باورهای آیینی است؛ باورهایی که در آن، #خورشید، سرچشمه نور، روشنایی، گرما و زندگی است.

نوشته ی #حسن_احمدی_فرد

#مناسبت

@Roshanfkrane
به مناسبت #جشن_مهرگان داستان ضحاک رو باهم مرور کنیم
به روایت #فردوسی،
۱۶ مهر روز کشته شدن ضحاک است
کانال روشنفکران

ضحاک عرب است ولی بر ایران ‌زمین سلطه‌دارد ، چه رویای عجیبی است این کابوس فردوسی .
شیطان در هیأت یک آشپز به‌ استخدام دربار در‌می‌آید و برای نخستین‌بار به ضحاک گوشت می‌خوراند .
طعم پرندگان بریان به ‌مذاق ضحاک خوش ‌می‌آید و تصمیم به تشویق آشپز جدید می‌گیرد .
ضحاک ، آشپز را به‌حضور ‌می‌طلبد و از او تمجید می‌کند و به‌او می‌گوید چه دستمزدی برای این غذای لذیذ طلب‌می‌کند ، آشپز که همان شیطان است می‌گوید بوسه بر شانه‌های شاه بهترین پاداش برای من است .
شاه از این تملق خوشش ‌می‌آید و اجازه بوسه می‌دهد !
روز بعد شانه‌های شاه زخم‌ می‌شود و پس از مدتی ‌زخم‌ها باز می‌شوند و دو مار سیاه از زخم‌ها بیرون‌می‌آیند ، مارها تمایل‌دارند از گوش‌های ضحاک به‌داخل روند و مغز سر او را بخورند !
شیطان اینبار به هیأت حکیم ظاهر‌ می‌شود و می‌گوید تنها ‌‌راه بقای شاه این ‌است که هر‌ روز دو‌ جوان را قربانی‌کند و مغز سر آنان را به‌ مارها بدهد تا سیر شوند و اشتهایی برای خوردن مغز شاه نداشته‌باشند !
هر‌ روز دو پسر جوان ایرانی به قید قرعه دستگیر ‌می‌شوند و به آشپزخانه دربار آورده‌ می‌شوند ، ظاهرا عدالت برقرار است و به‌کسی ظلم‌نمی‌شود .
ولی روزانه مغز سر دو‌ جوان ، غذای مارها می شود ، باشد که مغز شاه سالم ‌بماند .
قیمت مغز شاه سالانه بیش از هفتصد‌ مغز جوان است!
هیچکس جرأت مقاومت ندارد و ایرانیان کماکان دچار این گفتمان هستند که :
بگذار همسایه فریاد بزند ، چرا من ؟؟
و خشنودی هر خانواده ایرانی این‌است که امروز نوبت جوان آن‌ها نشده‌است
به اصطلاح از ستون ‌به ‌ستون فرج است!

«ارمایل» و «گرمایل» که اداره‌کننده آشپزخانه دربار هستند تصمیم‌ به‌ اقدام می‌گیرند ،
البته نه اقدامی رادیکال بلکه اقدامی میان‌دارانه

آن‌ها فکر می‌کنند که اگر هر روز یک ‌جوان را قربانی‌کنند و مغز سر آن ‌جوان را با مغز سر یک‌ گوسفند مخلوط ‌کنند ، مارها تغییر طعم مغز را متوجه نمی‌شوند و با ‌این‌حساب آن‌ها می‌توانند در طول یک سال ، سیصد و شصت و پنج جوان را نجات‌دهند!

نکته #جالب #حکایت اینجاست که مارها «مغز» می‌خواهند ، مغز !
نه قلب ، نه جگر ، نه ران ، نه دست ، فقط مغز!

هرکس که مغز ندارد خوش‌بگذراند ، مارها فقط مغز طلب‌می‌کنند .

اقدام میان دارانه دو آشپز جواب ‌می‌دهد ! مارها طعم مغز مخلوط را تشخیص‌ نمی‌دهند و هر روز از دو ‌جوان که به آشپزخانه سلطنتی سپرده‌ می‌شوند یکی آزاد می‌شود !
ارمایل و گرمایل خشنودند که در‌سال ۳۶۵ نفر را نجات داده‌اند ،
در این کارشان نیمه پر لیوان را می‌بینند

ارمایل و گرمایل هر روز یک جوان را آزاد‌ می‌کنند و به‌او می‌گویند سر ‌به‌ بیابان بگذارد و در شهرها آفتابی‌ نشود که اگر معلوم ‌شود او از آشپزخانه حکومتی گریخته ، هم او خوراک مارها می‌شود و هم سر ارمایل و گرمایل...

« #کاوه_آهنگر » آهنگر بود
و سه‌ جوانش خوراک مارهای حکومتی شده‌بودند ،
کاوه رادیکال بود ، اگر ارمایل و گرمایل هم سه‌جوان داده بودند شاید رادیکال شده بودند .

#ضحاک_مار‌‌دوش تصمیم‌ می‌گیرد
از رعایا نامه‌ای بگیرد مبنی ‌بر این‌که سلطانی دادگر است !!!

رعایا اطاعت ‌می‌کنند و به‌ صف می‌ایستند تا طوماری را امضا‌کنند به‌نفع دادگری #ضحاک !!!

در صف می‌ایستند و امضاء می‌کنند ، در صف می‌ایستند و ....

تا نوبت به کاوه می‌رسد ،
او امضا‌ نمی‌کند،
طومار را پاره‌می‌کند ،
و فریاد‌ می‌زند که تو دادگری ؟؟؟!!!
تو بیدادگری...
کاوه نمی‌ترسد!
فریاد کاوه ، ضحاک و درباریان را وحشت‌زده می‌کند
و این فریاد دلیرانه شمارش معکوس سقوط ضحاک است.
کاوه آهنگر پیشبند چرمی که هنگام کار بر تن می‌پوشید را بر سر نیزه میکند
و این پرچم نماد قیامش میشود،
#درفش_کاویانی.
با پیوستن جوانان آزاد شده از مسلخ ضحاک به کاوه آهنگر ،
قیام علیه ضحاک آغاز می‌شود...
و سرانجام ضحاک بدست #فریدون اسیر میشود
 در شاهنامه آمده است که هنگامی که فریدون می خواهد ضحاک را بکشد،
سروش(پیک آسمانی) پدیدار می شود
و با گفتن رازی در گوش فریدون،
از او می خواست که دست از کشتن ضحاک بکشد:

«همان گه بیامد خجسته سروش به چربی یکی راز گفتش به گوش؛
که این بسته را تا دماوند کوه، ببر همچنین تازیان بی گروه
مبر جز کسی را که نگزیردت. به هنگام سختی به بر گیردت.
بیاورد ضحاک را چون نوند. به کوه دماوند کردش ببند.»

سروش می گوید که زمان کشته شدن ضحاک فرار نرسیده است و سرنوشت او در این زمان نیست.
فریدون نیز ضحاک را به کوه دماوند می برد و در آنجا به بند می کشد.
تا وقتی که زمان آن فرار رسد و به دست گرشاسب کشته شود
#داستان #شاهنامه #اندیشه
#جشن #مهرگان خجسته باد

@Roshanfkrane