روشنفکران
69.8K subscribers
49.4K photos
41.2K videos
2.39K files
6.78K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
چرا " گفت و گو " نمی کنیم ؟

#مهران_صولتی

🔺جامعه ایران ، یک جامعه بدون گفت و گو است. سیطره "مونولوگ " بر " دیالوگ "، اشتیاق به" پرگویی" و " کم شنوی "، میل مفرط به تحکم و سلطه ورزی، نبود سازوکارهای روشن و شناخته شده برای گسترش گفت و گو های معنادار و جمعی، حاکمیت اسطوره قاطعیت، و طرد فرآیند های دستیابی به سازش های ماندگار در فرهنگ سیاسی، از نشانه های مهجور ماندن " گفت و گو " در ایران است. اما از طرف دیگر شکل گیری " گفت و گو " یک ضرورت انکار ناپذیر برای ایران امروز به شمار می رود. حجم برخی از بحران ها به درجه ای رسیده است که جز با شکل گیری یک گفتگوی واقعی قابل حل و فصل نیست؛ رشد فزاینده آسیب های اجتماعی، سقوط سرمایه اجتماعی، افول اعتماد عمومی، بحران آب و محیط زیست، کاهش مشارکت اقتصادی، در کنار رشد فزاینده نیروی کار جوان ناامید از اشتغال، افزایش چشمگیر پرونده های قضایی و بحران حکمرانی خوب و پاسخگو، کار را به جایی رسانده که خطر یک اضمحلال اجتماعی هر روز بیشتر می شود. با این وجود چنان رفتار می کنیم که گویی اوضاع کاملا آرام است و هیچ خطری از درون، کشور را تهدید نمی کند. و پرسش اصلی اینکه؛ حال چرا برای حل مشکلات موجود " گفت و گو " نمی کنیم ؟

🔺 "گفت و گو "پیش از هرچیز یک محصول فرهنگی است، مبتنی بر سنتی که در آن مدارا، صبوری، حق طلبی، خردورزی و اعتماد و احترام به یکدیگر، به اندازه کافی نهادینه و ماندگار شده باشد. همچنین" گفت و گو " محصول یک فرهنگ سیاسی است که در آن توطئه اندیشی، سازش ناپذیری، یکسان اندیشی، خودمحوری و هویت اندیشی در آن سهم غالب را نداشته باشد. به نظر می رسد سنت فرهنگی و فرهنگ سیاسی غالب در ایران هنوز هم به اندازه کافی، دارای عناصر برانگیزاننده و تقویت کننده " گفت و گو " نمی باشد!

🔺 فارغ از نفس و اصل " گفت و گو " که می تواند لذت بخش و ارزشمند تلقی شود، این امر باید موجب انباشت تجربیات انسانی، پیوسته و گامی به جلو تلقی شود. انباشتی که می تواند به ارائه راهبردهایی جهت توسعه پایدار کشور بینجامد. متاسفانه بسیاری از نمونه های بارز این پدیده در کشور بی حاصل، و بیشتر شکل مناظره ، یا جنگ حنجره با حنجره یافته اند که تنها مقصود آن سرکوب یا ساکت کردن رقیب می باشد. چنین " گفت و گو" هایی هرگز نتوانستند به الگوهایی موفق در غرب همچون موارد گفت و گوی تاریخی پوپر، هابرماس، گادامر و لومان نزدیک شوند!

🔺 دستیابی به یک "گفت و گو" ی سازنده مستلزم پذیرش تساوی و برابری در مواضع مشارکت کنندگان در امر "گفت و گو " است. دستیابی به این برابری هم پیش از هر چیز نیازمند وجود آزادی مکفی جهت انتقاد و به پرسش گرفتن تبعیض ها و نابرابری ها می باشد. در جامعه ای که وجود یک دولت نفتی و حداکثری ، موجد شکل گیری رانت های عمده در آن شده است، کمتر می توان به شکل گیری روابط برابرانه امید داشت. از همین رو " گفت و گو " به نوعی اخلاق بخشنامه ای از جنس گشت ارشاد تقلیل یافته است!

🔺 " گفت و گو " ابزاری برای رسیدن به تفاهم و دستیابی به حقیقت است. راهی برای به اشتراک گذاردن تجربیات بشری، و البته همراهی و همدلی با یکدیگر در جاده نیل به کامیابی و سعادت! در فرهنگ ما هنوز هم رگه هایی پررنگ از باطل یا مهجور دانستن دیگران، نشانه هایی از میل مفرط به ارشاد یا هدایت دیگران، و انگیزه هایی برای اتهام زدن و حذف دیگران به چشم می خورد. در فرهنگ سیاسی ما هنوز هم سازش کم و بیش معنای خیانت دارد! و احترام به حقوق دیگران، دستاوردی متعلق به فرهنگ خبیث غرب شمرده می شود! پر واضح است که با چنین زمینه ای نیل به فرهنگ " گفت و گو " امری بطئی و دراز مدت می باشد!

🔺 نکته پایانی: با وجود همه علائم مذکور، باید به سمت بسط " گفت و گو " پیش رفت. گفت و گو امروز نه یک انتخاب بلکه یک ضرورت است. شاید از مسیر تربیت نسلی که از کودکی؛ در خانه و مدرسه، اهمیت زایدالوصف آن را آموخته باشد.

#اجتماعی

@Roshanfkrane
روشنفکران
کانال روشنفکران همخوانی #دانشجویان در تجمع امروز، سه‌شنبه در #دانشگاه_شریف: «برپاخیز، برای زن، زندگی، آزادی» #اعتراضات #اجتماعی @Roshanfkrane
🔹 رشد میهن دوستی؛ دستاورد ارزشمند جنبش مهسا

در یکصد سال گذشته سخن از وطن دوستی بیشتر متاثر از تجدد آمرانه و تحت تاثیر پروپاگاندای حکومت های شبه مدرن بوده است. در چهل سال گذشته هم رجوع به این مقوله عمدتا ابزاری و فاقد اصالت بوده است (نیاز به بسیج مردم در هنگامه تحریم و تهدید). از همین رو موج مهاجرت هرگز فروکش نکرد و روز به روز ابعاد گسترده تری یافت. جنبش زن، زندگی، آزادی اما امکانی را برای احیای روحیه میهن دوستی فراهم آورده است که می تواند درمان بی تعلقی و بی تفاوتی گذشته باشد. همخوانی دانشجویان دانشگاه شریف با ترجیع بند؛ سفر چرا؟ بمان و‌پس بگیر، در این روزها می تواند نوید بخش آینده ای سرشار از احساس تعلق به وطن و ساختن آن باشد. ای کاش حکومت می توانست از این فرصت طلایی برای بازسازی دموکراتیک ایران بهره جوید...

#مهران_صولتی

#اجتماعی
@Roshanfkrane
🔹 به سودای " تربیت گلخانه ای" پایان دهید!


💥اپیزود یکم: حمید نیکزاد مشاور وزیر آموزش و پرورش از طرحی خبر داده که بر اساس آن معلمان مدارس در حوزه های علمیه حاضر می شوند تا با " روش های تدریس و شیوه های تربیتی" حوزه آشنا شوند.

💥اپیزود دوم: داود الموسوی مدیر کل دبیرخانه گزینش وزارت اموزش و پرورش گفته که در راستای هدف " گزینش اصلح" نومعلمان، اسامی پذیرفته شدگان با تاخیری سه ماهه اعلام می شود تا بعد از بررسی های تفصیلی این دانشجویان از بهمن ماه وارد دانشگاه فرهنگیان شوند.

از فجر انقلاب اسلامی، پرورش انسان هایی در تراز انقلاب در دستور کار قرار گرفت و سعی شد مدارس و دانشگاه ها بر اساس چنین هدفی باز تعریف شوند. در پروژه‌ی انقلاب فرهنگی نیز سعی شد تا با پیراستن دانشگاه از مخالفین فکری نظام سیاسی نوپدید گام بلندی در این راستا برداشته شود ولی خالی بودن دست حوزه های علمیه از برنامه ای عملی برای تاسیس دانشگاه اسلامی در نهایت به تدریس درس "معارف اسلامی" توسط حوزویان در این محیط علمی فرو کاسته شد.

این ایده اما هرگز کنار گذاشته نشد و سودای" تربیت گلخانه ای" اکنون در حاکمیت یکدست کنونی می رود تا به مراحل عملی تری نزدیک شود. توهمی که به نظر می رسد قرار است با چشم پوشیدن از " تربیت واقعی" صرفا فهرست ناکامی های جمهوری اسلامی در حوزه تعلیم و تربیت را طولانی تر نماید. اما به راستی این دو رویکرد چه تفاوت هایی دارند؟

تربیت گلخانه ای درکی مکانیکی از انسان دارد حال آن که تربیت واقعی بر فهمی هرمنوتیکی از دانش آموز بنا می شود. اولی دانش آموز را خالی الذهن می داند و دومی وی را واجد باورهای پیشینی می انگارد.

تربیت گلخانه ای آموزش را در واژه ها خلاصه می کند و یادگیری را به محفوظات فرو می کاهد در حالی که تربیت واقعی چند ساحتی است و به دنبال خلق موقعیت های یادگیری در عرصه واقعیت است.

تربیت گلخانه ای درکی ابتدایی از جهان امروز دارد و می کوشد با ایجاد محدودیت های ارتباطی نسلی پاک و تابع تربیت کند حال آن که تربیت واقعی به دنبال آموزش انتقادی به نسل های آینده برای مواجهه با اقتضائات جهان امروز است.

تربیت گلخانه ای انسان را ابژه آموزه های ایدئولوژیک قلمداد کرده و از او اطاعت پذیری می خواهد در حالی که تربیت واقعی دانش آموز را سوژه ای آگاه، فعال و انتخاب گر در میدان مواجهه با پدیده های اجتماعی تلقی می کند.

تربیت گلخانه ای می کوشد تا با حصار سازی مانع ورود معلمان دگراندیش به عرصه تعلیم و تربیت و ارتباط با دانش آموزان شود حال آن که تربیت واقعی آشنایی دانش آموزان با اندیشه های متفاوت را لازمه تعلیم و تربیت موثر می داند.

تربیت گلخانه ای با نگاهی توطئه اندیش، عرصه تعلیم و تربیت را رسانه زده تلقی کرده و با گفتاردرمانی و شعارزدگی از ایجاد جامعه ای یکدست حمایت می کند در حالی که تربیت واقعی جامعه را پهنه ای برای پدیدار شدن تفاوت ها و تکثرهای ناگزیر و واجد امکانات نوین برای تعلیم و تربیت می داند.

تربیت گلخانه ای به دنبال پرورش انسان تراز، استاندارد، تابع و مرید با نگاهی بدبینانه به جهان، انسان و تکنولوژی های ارتباطی است. حال آن که تربیت واقعی در پی تربیت چند ساحتی جهت پرورش شهروندانی قانونمند، مسئول، مطالبه گر با توانایی رویارویی منتقدانه با پیچیدگی های جهان امروز می باشد.

تربیت گلخانه ای حافظه محور است و دانش آموز را مخزنی برای انباشت تعالیم غیر مستدل تلقی می کند در حالی که تربیت واقعی مسئله محور است و به دنبال ایجاد توانایی در کنش گران جهت برخورد شجاعانه و راه گشا با مسائل در هم تنیده با زندگی روزمره و اجتماعی می باشد.

✍🏻 #مهران_صولتی

#اجتماعی

@Roshanfkrane
روشنفکران
شهادت شهروند سبزواری ( #حمیدرضا_البداغی ) در دفاع از دختران جوان‌ ‌ کانال روشنفکران 🔹 درشامگاه ۸ اردیبهشت یکی از شهروندان سبزواری که در انتظار بازگشت دختر خود بود متوجه ایجاد مزاحمت دوتن از اراذل و اوباش برای چند دختر جوان و کشاندن یکی از ایشان در خیابان…
.
👆
جامعه شناسی یک قتل!

کانال روشنفکران

#اپیزود_اول: هشتم اردیبهشت ۱۴۰۲ در سبزوار حمیدرضا الداغی بعد از مشاهده مزاحمت ایجاد شده برای دو دختر نوجوان وارد درگیری با مزاحمین می شود و متاسفانه به دلیل اصابت ضربات چاقو به قتل می رسد.

#اپیزود_دوم: قاتلان نوجوان به سرعت دستگیر می شوند و به جرم شان اعتراف می کنند. به نظر می رسد بر اساس رویه رایج و در پاسخ به جریحه دار شدن احساسات عمومی شهروندان به زودی شاهد مجازات قاتلین خواهیم بود.

ظاهر و پاسخ های ضاربین نشان می دهد که تحصیلات پایینی دارند و احتمالا مدرسه را خیلی زود رها کرده اند. در سال های اخیر نمونه هایی از این دست رشدی فزاینده داشته است. دانش آموزانی که به دلیل گران شدن تحصیل، فقدان انگیزه برای درس خواندن، ناسازگاری با محیط مدرسه و احساس بی آیندگی خیلی زود ترک تحصیل می کنند.

این قبیل نوجوانان معمولا پایگاه اقتصادی ضعیفی داشته و عمدتا حاشیه نشین هستند. فقر اقتصادی، فقر فرهنگی می آورد و دانش آموزانی از این دست معمولا از تاب آوری کافی در کلاس برخوردار نیستند. علاوه بر افت تحصیلی معمولا در تعامل با همکلاسی ها و کادر مدرسه ناکام مانده و به زودی به عنوان فردی ناسازگار از مدرسه اخراج می شوند. محسن خشخاشی نیز یک دهه پیش با ضربه چاقوی دانش آموز نوجوان اش به قتل رسید.

مدارس ایران به ویژه در دوره متوسطه به یک زندان بزرگ شباهت دارد. کلاس های شلوغ، درس های حافظه محور، امکانات اندک تفریحی، تلاش برای برقراری نظم پادگانی و روش های تدریس یک سویه نه تنها نمی تواند نیازهای واقعی دانش آموزان را برآورده سازد بلکه از تخلیه انرژی آن ها نیز ناتوان است. در چنین سیستم معیوبی از تعلیم و تربیت است که معلمان نیز بیشتر به عنوان بخشی از نیروی انتظامی ایفای نقش می کنند.

مدارسی که به جای آموزش مهارت های زندگی مانند؛ شیوه گفت و گو، اظهار وجود، تعامل سازنده، حل مسئله، ابراز احساسات، کنترل هیجانات، و فرو خوردن خشم صرفا به پایگاهی برای پمپاژ تبلیغات ایدئولوژیک تبدیل شده و می کوشند تا با زدودن اندک تفاوت های ناگزیر دوران نوجوانی نوعی یکسان سازی ظاهری و عقیدتی را اجرایی نمایند. روشن است که چنین مدارسی بیش از فایده بخشی آسیب زا خواهند بود.

به عنوان یک معلم آشکارا می بینم که در سال های اخیر گسترش فقر و افزایش نابرابری چگونه بر کیفیت آموزش و پرورش در مدارس تاثیر گذاشته و بر حجم نارضایتی ها نزد دانش آموزان و والدین افزوده است. بی اعتنایی به مطالبات معلمان نیز آن ها را بی انگیزه تر از پیش ساخته است. در چنین فضایی روشن است که خروجی مدارس نمی تواند تامین کننده حداقل های یک زندگی رضایت مندانه‌ی فردی و زیست مهربانانه‌ی جمعی باشد.

🔹نکته پایانی: اگر چه مرحوم الداغی از این نظر بختیار بود که جان اش را برای تامین آرامش دیگران فدا کرد ولی پرواضح است که با تداوم فقر، بیکاری و ناکارآمدی نهادهایی مانند آموزش و پرورش، نزاع هایی از این دست همچنان ادامه خواهد یافت. به عبارت دیگر در چنین شرایطی همه حتی نوجوانان قاتل نیز قربانی محسوب می شوند.

دکتر #مهران_صولتی (دانش آموخته دکترای جامعه شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی )

#ارسالی #انتقادات #اجتماعی

#آموزش_و_پرورش #حمیدرضا_البداغی

@Roshanfkrane
🔹 پیام های مناظره‌؛ غنی نژاد - علیزاده!

کانال روشنفکران

#مهران_صولتی


مناظره از هر دو سو عالمانه آغاز شد. از غنی نژاد پیشاپیش انتظار می رفت ولی علیزاده هم کوشید تا کارشناسانه سخن بگوید. اما هر چه جلوتر رفتیم مشخص شد که علیزاده بی تاب بازگشت به تنظیمات کارخانه‌ی " اتهام زنی" است و بالاخره در نیمه دوم مناظره همان علیزی شد که بدان اشتهار داشت؛ حراف، هیجانی، شعار زده و ایدئولوژیک! این نشان می دهد که زندگی در غرب به دلیل تنگناهای هویتی می تواند به جزمیت گرایی دامن زده و افراد را در مواضع ایدئولوژیک شان متصلب تر سازد.

دیدن مناظره های علیزاده از این نظر آموزنده است که او یک "جوان انقلابی تراز " محسوب می شود. همان ها که در کمند باورهای غرب ستیزانه خود اسیر، و به شدت در توهم دانایی غوطه ورند. برای حل و فصل مشکلات پیچیده نسخه های ساده و آماده در دست دارند و همچنان با ادبیات جنگ سرد سخن می گویند. سودای رهبری جهان داشته و نابرده رنج، به دنبال گنج پیشرفت در رقابت های جهانی هستند. چهره هایی که مشاوران یا مجریان دولت سیزدهم نیز هستند.

مناظره همچنین نشان داد که رادیکال های انقلابی تنها در یک فضای گلخانه ای همراه با خطابه های یک طرفه و گریز از مناظره می توانند نقشی قهرمانانه را برای هواداران خود ایفا نمایند. دلیل اصلی مخالفت این مجموعه با آزادی رسانه ها در کشور هم به دلیل عوارض ناشی از شکست در عرصه گفت و گوهای استدلالی و ریزش ناگزیر نیروهای جوان این جریان است. به عبارت دیگر آزادی رسانه ها موثرترین پادزهر برای خنثی کردن ماجراجویی های رادیکال های حکومتی تلقی می شود.

این مناظره پاشنه آشیل سیاست گذاری های چهل و پنج سال گذشته را نیز به خوبی آشکار کرد. سیاست هایی که به دلیل علمداری رادیکال ها در عمل به عقب ماندن ایران از فرآیند توسعه، محروم ماندن از کریدورهای ترانزیتی منطقه، گسترش تحریم ها، فرسایش طبقه متوسط، گسترش فقر مطلق، سقوط سرمایه اجتماعی و بی اعتمادی عمومی انجامیده است. شاید اگر رسانه ملی برگزاری این دست از مناظره ها را از دو دهه پیش در دستور کار قرار داده بود حجم خسارت ها تا این حد وسیع و عمیق نبود.

آیا پخش این نوع مناظره ها از رسانه ملی ادامه خواهد یافت؟ به نظرم آری و خیر! مناظره ها ادامه می یابند چون در سال انتخابات قرار است بر مشارکت رای دهندگان بیفزایند، و خیر به این دلیل که احتمالا برگزاری مناظره هایی از جنس؛ غنی نژاد- درخشان یا علیزاده چون تهی بودن انبان تئوریک رادیکال های انقلابی را در گستره وسیعی به نمایش می گذارد و موجب ریزش هواداران جوان این جریان می شود تداوم نخواهد یافت و مناظره های کنترل شده و خنثی تری جایگزین آن ها خواهد شد /
@solati_mehran

#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
🔹 چرا هماهنگی بی سابقه قوا نتوانست مشکلات مردم را حل کند؟!

#مهران_صولتی


غلامعلی حداد عادل، رئیس شورای ائتلاف نیروهای انقلاب در همایش شانا گفته است؛ هماهنگی امروز بین روسای قوا برای حل مشکلات مردم و همراهی آنان با رهبر انقلاب در ۴۵ سال گذشته بی سابقه بوده است و این هماهنگی به حل مشکلات کشور بیشتر کمک می کند. اما این در حالی است که عدم تحقق وعده های اقتصادی ابراهیم رئیسی به عنوان محور این هماهنگی چشم انداز متفاوتی از نتایج یکدستی قوا را به نمایش می گذارد. اما چرا تحقق این آرزوی دیرینه اصول گرایان در جمهوری اسلامی موجب افزایش رضایت مندی ایرانیان نشده است؟

حکمرانی در غیاب مردم: جمهوری اسلامی به رغم اتکای تمام عیار بر مشارکت مردم در ابتدای تاسیس به تدریج به سوی نوعی سیاست بوروکراتیک پیش رفته است که شمایل آن را می توان در  تاسیس زنجیره ای از شوراهای عالی در عرصه های مختلف مشاهده کرد. امری که موجب کاهش تاثیرگذاری نهادهای انتخابی و در عوض افزایش نقش آفرینی نهادهای انتصابی شده است. از سال ۹۸ بدین سو هم استراتژی چهل ساله مشارکت بالا / نتیجه نامطمئن جای خود را به مشارکت پایین/ نتیجه مطمئن بخشیده است. 

بیگانگی جامعه با حکومت: با کاهش تدریجی اثرگذاری مردم در تعیین سیاست های کشور لاجرم احساس بیگانگی میان مردم با حکومت رو به افزایش نهاده است. انحصار خیابان برای خودی ها، سیاست زدایی از دانشگاه، تبدیل احزاب به گعده های ایام انتخابات، افزایش محدودیت برای فعالیت های سیاسی و ناامیدی از تغییر معنادار سیاست های جاری به زنجیره ای از عوامل موثر بر انفعال و خانه نشینی کنش گران تبدیل شده است.

روایت زدگی و واقعیت گریزی: جمهوری اسلامی در چهل سال گذشته سازنده روایتی چند بعدی شامل توطئه خارجی ها، فتنه داخلی ها، بی بصیرتی خودی ها و نفوذ غیر خودی ها بوده است. روایتی که آن را واقعی انگاشته و در کمندش گرفتار آمده است. در مقابل اما نظام سیاسی چشمان خود را به روی واقعیت های عیانی مانند تغییرات اجتماعی، تحولات بین المللی، ناکارآمدی نظام حکمرانی، فساد سیستمی، و بی اعتنایی در قبال مطالبات جوانان و زنان بسته و صرفا از روایت ایدئولوژیک خود از جامعه و جهان پشتیبانی می کند.  

افول سرمایه اجتماعی: عمده پژوهش های جامعه شناختی از افول سرمایه اجتماعی طی چهاردهه گذشته حکایت می کنند. در این میان تفسیر امنیتی از حیات انجمنی از مهمترین موانع بر سر راه افزایش ارتباط و اعتماد میان کنش گران مدنی بوده است. با افول سرمایه اجتماعی به دنبال عزم حکومت برای تشکل زدایی و اتمیزه کردن جامعه نه تنها سایر سرمایه های مالی و انسانی نیز تحلیل رفته اند بلکه برحجم مشکلات و‌مصائب مردم افزوده شده است.
#هماهنگی_قوا
#حداد_عادل

#انتقادات #اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
🔹 چرا حکومت در ایران از حل مسائل ناتوان است؟
#مهران_صولتی


شاید بهترین توصیف برای ایران امروز این باشد؛ کشوری با مسائل حل نشده! تعریفی که از وجود زخمی التیام نیافته بعد از گذشت بیش از چهل سال حکایت می کند. مسائل حل نشده ای از جنس نوع مسیر توسعه، رابطه با غرب، رفتار با مردم، روابط میان اجزای حکومت، نقش دولت پنهان، و موازی سازی نهادی که فقط بخشی از معضلات منجر به بحران در جامعه امروز  محسوب می شوند. حال پرسش این است که چرا ما با چنین وضعیتی روبرو شده ایم؟

دو پایه بودن قانون اساسی موجب مناقشه ای بلند مدت میان ابعاد جمهوریت و اسلامیت در نظام سیاسی شده است. در حقیقت منازعه میان نهادهای انتخابی و انتصابی در چهاردهه گذشته به شدت فرساینده و موجد ناکارآمدی گسترده در نظم سیاسی موجود بوده است.

عدم تناسب میان اختیارات و مسئولیت ها (هر که قدرت بیشتری دارد، باید مسئولیت بیشتری هم بپذیرد)، از همان ابتدا موجبات اتلاف انواع سرمایه ها را فراهم آورده است. برخی از سیاسیون از مفهوم دولت پنهان به عنوان خروجی این عدم تناسب بهره گرفته اند.

اگر چه اکنون روشن شده است که اصول توسعه در جهان یکسان و مدل های آن متفاوت است ولی تلاش کشور در طراحی الگوی ایرانی- اسلامی پیشرفت بدون توجه به واقعیت های کارشناسی و صرفا با تکیه بر شعارها، اقدامی تبلیغی همراه با اتلاف هزینه فراوان محسوب می شود.

موازی سازی نهادی و شکل گیری مجموعه ای از شوراهای عالی، کشور را در مسیر توسعه به غایت زمین گیر ساخته است. همچنین تمهید اقداماتی برای شکست دادن رقبای سیاسی در سال های گذشته به تدریج منجر به شکل گیری بحران کارآمدی در کلیت نظام سیاسی موجود شده است.

فرآیند حل مساله نیازمند شکل گیری نوعی تمایز ساختاری است به طوری که استقلال نسبی عرصه های سیاست، اقتصاد، فرهنگ و خانواده از یکدیگر فرصتی برای نگاه تخصصی و کارشناسی به مسائل هر حوزه را فراهم آورد. اما در ایران سیاست زده کنونی، چیرگی سیاست بر همه عرصه ها موجب ناکامی در حل مسائل شده است.

حل مسائل اجتماعی نیازمند پذیرش برخی نارسایی ها و وجود اراده ای برای حل آنها از سوی حکومت است. در ایران اما دیری است که مسئولان با اتکا به نظریه توطئه می کوشند تا بیگانگان را عامل بسیاری از معضلات معرفی کرده و نقش خود را در پیدایش بحران ها انکار کنند. روشن است که با غلبه چنین نگاهی نمی توان به حل مسائل امیدوار بود.

#اجتماعی #انتقادات
@Roshanfkrane
🔹 چرا از قانون به حاکمیت قانون نرسیدیم؟


@Roshanfkrane

#مهران_صولتی


با گذشت بیش از یک‌صد سال از وقوع انقلاب مشروطه و به رغم برخورداری کشور از دو قانون اساسی ایرانیان هنوز راه بلندی تا دستیابی به حاکمیت قانون در پیش دارند. در چنین شرایطی روشن است که قانون بدون تضمینی برای اجرای آن صرفا زینتی برای خود‌کامه‌گی ها محسوب می‌شود. اکنون کشور با وضعیتی مواجه شده که برخی معتقدند دولت (نهاد تامین کننده رفاه و امنیت) رفته و حاکمیت (نهاد وضع سلطه و محدودیت) مانده است.

دو اظهار نظر (عدم نیاز امر به معروف به مجوز/ برداشت از حساب بانکی به دلیل بی‌حجابی) و یک رویداد تلخ (فیلم برداری یک روحانی از یک زن در درمانگاهی در قم) بار دیگر این خطر را به ما گوشزد کردند که فقدان حاکمیت قانون می تواند چه پیامدهای ناگواری برای آینده ایران به دنبال داشته باشد؟ اما خوب است پیش از پاسخ به این پرسش بدانیم چرا به این وضعیت دچار شده‌ایم؟

فقدان توازن قوای سیاسی: قانون محصول توازن قوا میان انسان‌هایی است که قادر به حذف یکدیگر نیستند بنابراین می‌کوشند تا قرار دادی وضع کرده و روابط میان خود را تنظیم نمایند. هابز معتقد بود که لویاتان با اختیارات مطلقه زاده چنین شرایطی است‌. متاسفانه از آن جا که در دوران بعد از مشروطیت کفه قدرت بیش‌تر به نفع حکومت سنگین بوده و جامعه در موضع ضعیف تری قرار داشته حتی قانون اساسی هم امکانی برای اجرایی شدن و محدود کردن رفتار حاکمیت نیافته است.

پدیده آتش به اختیاری: عدم نیاز امر به معروف به مجوز در حقیقت ترجمان دیگر پدیده ای است که در چهاردهه گذشته حاکمیت قانون را با چالش‌های جدی مواجه ساخته است. حمله به دفاتر تشکل های سیاسی در دهه شصت، تهاجم به سینماها و دانشگاه ها در دهه هفتاد، حمله به سفارت‌خانه ها در دهه هشتاد و نود، پدیده اسیدپاشی، و در نهایت دعوت به ناامن کردن خیابان برای زنان بی‌حجاب از سوی برخی تریبون‌های رسمی از جمله اقدامات ویران‌گر آتش‌ به اختیاران محسوب می شود.

بی اعتنایی به حقوق شهروندان: در میان روشنفکران مشروطه خواه شاید این فقط عبدالرحیم طالبوف بود که حقوق را مقدمه قانون می دانست حال آن‌که بقیه به خطا تصور می کردند قانون را می‌توان به راحتی از روی دست کشورهای دیگر نوشت و اجرایی کرد. متاسفانه در این میان تبلیغ روشنفکران عمدتا چپ‌گرا علیه مظاهر لیبرالیسم در پیش و پس از انقلاب هم از اهمیت توجه به حقوق بشر در ایران کاست و قانون را از مهم‌ترین پشتوانه خود تهی ساخت.

تداوم نزاع شرع و عرف: مدرنیته با فرآیند عرفی شدن شرع ادامه یافت و به تولد دولت مدرن انجامید. البته این نزاع در ایران پسا مشروطه نه تنها فیصله نیافت بلکه در شکلی حادتر در جمهوری اسلامی بازتولید شد. تاکید بر خاستگاه الهی نظام سیاسی هم قضیه را پیچیده تر کرد و قانون شرعی را مقابل قانون عرفی قرار داد. نزاعی که حدود نیم قرن است ادامه یافته و خود را در دوگانه های دیگری هم‌چون؛ امت/ ملت، نهادهای انتصابی/ انتخابی و مشروعیت/ مقبولیت جلوه‌گر ساخته است.

🔹 نکته پایانی: با این که پرسش بنیادی این نوشتار چرایی عدم نیل از قانون به حاکمیت قانون بود ولی برخی معتقدند که ما هنوز در مرحله پیشاقانون هستیم و در حقیقت این فرمان است که بر ما حکومت می کند. به گفته ایشان فرآیند شکل گیری قانون شرایطی مانند وجود پارلمان حقیقی، تفکیک قوای واقعی، قوه قضائیه مستقل، نهاد قانون‌گذاری یگانه و امکان نصب، نقد و عزل حاکمان است که ما هنوز با آن فاصله زیادی داریم.

#اجتماعی #اندیشه #انتقادات #سیاسی

@Roshanfkrane
🔻تجربه سی سال معلمی

▫️ به سال‌های آخر معلمی که نزدیک می‌‌شوی مدام با این پرسش همکاران روبرو هستی که چه زمانی بازنشسته می‌شوی؟ وقتی هم که در پاسخ می‌گویم که سال سی‌ام هستم ولی نه سال آخر! زمان طرح یکی از سخت‌ترین سئوال ها فرا می‌رسد: چرا قرار است بیشتر بمانی؟ و من پیشاپیش در ارائه جوابی قانع کننده شکست خورده به‌نظر می‌رسم!

▫️ توجیه گرایانه می‌گویم: به لطف نهادهای خاص هنوز رتبه‌ام ۱ است و چند میلیونی از سایر همکاران کم‌تر دریافت می‌کنم، می‌مانم تا حق‌ام را بگیرم! احساس می‌کنم که با این پاسخ اندکی از سنگینی نگاه‌های ملامت بار همکاران رهایی یافته‌ام ولی بعضی هم‌چنان می‌گویند: این خراب‌شده آموزش و پرورش ارزش ماندن ندارد!

▫️ در طی سی‌سال معلمی با محدودیت‌های زیادی مواجه بوده‌ام. با وجود نداشتن حتی یک پرونده قضایی حدود یک‌دهه است که از تدریس در دانشگاه، مدارس خاص و حتی دوره‌های ضمن خدمت محروم هستم. این اواخر حتی اجازه حضور در مناظره‌های دانشجویی را هم ندارم. همه این‌ها می‌توانسته بهترین بهانه برای پایان هر چه زودتر معلمی باشد ولی یاد گرفته‌ام که با رنج‌ها زندگی کنم و از آن‌ها نگریزم.

▫️ معلمی برایم فرصت آشنایی با دانش آموزانی است که هر یک جهانی منحصر به‌فرد از باورها، احساسات،  گفتارها و رفتار ها هستند. اگر چه دیری است تلاش نظام آموزش و پرورش بر همسان سازی، وفادار پروری، و نفی تفاوت‌ها استوار شده ولی کلاس درس هم‌چنان می‌تواند امکانی برای بروز و ظهور فردیت ها و استعدادها باشد.

▫️ اگر چه برخی از صاحب‌نظران معلمی را هنر خلق موقعیت یادگیری دانسته‌اند ولی شاید بتوان معلمی را امکانی برای فراهم آوردن موقعیت‌های جلوه‌گری نیز دانست. نوجوانانی که کلاس را فرصتی برای به رسمیت یافتن تفاوت‌های‌شان می‌یابند و آزادانه از باورها و عواطف‌شان پرده بر می‌دارند. دانش آموزانی که کلاس را برای ابراز نظرات‌شان امن و مطمئن یافته‌اند.

▫️ فارغ از مواجهه کلیشه‌ای و ملال‌‌آور حکومت با گرامی‌داشت مقام معلم اما واقعیت‌ها از نارضایتی عمیق فرهنگیان حکایت دارد. تنگناهای معیشتی، افول منزلتی، تراکم شعارزدگی، و نگاه تبعیض آلود دولت به کارمندان از مهم‌ترین علت‌ها در این زمینه می‌باشند، و این‌که چرا باید کوچک‌ترین تصمیم در مورد معلمان به سرعت رسانه‌ای شود؟

▫️ افزایش سخت‌گیری‌ها در گزینش دانشگاه فرهنگیان هم بیان‌گر آفت روایت‌‌زدگی در جمهوری اسلامی است. این که گویا می‌توان با در انزوا نگهداشتن دانشجویان، معلمانی در تراز نظام سیاسی موجود پرورش داد. گزینش‌هایی که صرفا زمینه ریاکاری را برای کسانی فراهم می‌آورد که قرار است معلمان صداقت و درست‌کاری برای دانش آموزان آینده باشند!

▫️ برای نسلی که در دهه هفتاد وارد حرفه معلمی شدند دیدن ایران امروز به غایت دردناک است. آن روزها از در و دیوار‌ شهر امید می‌تراوید ولی اکنون در رقابت با همسایه‌گان عقب مانده‌ایم، تغییر در آیین حکم‌رانی به رویایی دست نیافتنی بدل شده، از تورمی بالا و مزمن رنج می‌بریم، و دامنه مشارکت‌مان در تعیین سرنوشت خویش هر روز محدودتر می‌شود. کاش این داستان پایان‌ شیرین‌تری داشت...
#مهران_صولتی

#معلمان #اجتماعی #سیاسی

@Roshanfkrane
🔹 تغییر روش‌های تنبیه دانش آموزان در مدارس ایران از دهه شصت تاکنون!
@solati_mehran
هران_صولتی


در روزهای گذشته انتشار سکانسی از سریال افعی تهران که در آن برخورد زننده‌ پیمان معادی با معلم دوران مدرسه‌اش را به تصویر کشیده بود با موجی از واکنش‌های متفاوت در جامعه فرهنگیان  روبرو شده است. برخی این سریال را توهین به معلمان تلقی کرده و به تندی از آن انتقاد کردند و بعضی دیگر بر آثار زیان‌بار تنبیه بدنی در مدارس تاکید و فرهنگیان را به انتقاد پذیری فراخواندند. در این میان اما واقعیت‌ها نشان می‌دهد که می‌توانیم شاهد نوعی تغییر در روش‌های تنبیه دانش آموزان در چهل سال گذشته باشیم:

دهه شصت: برای همه ما این دهه پیوندی استوار با پدیده تنبیه داشت. معلمان به عنوان سوژه‌های قدرت‌مند تغییر که توانسته بودند با بسیج دانش آموزان انقلاب ۵۷ را رقم بزنند اکنون از مرجعیت و احترام فراوانی در جامعه برخوردار بودند. فرهنگ پدرسالاری موجود هم هنوز به‌واسطه فردیت های دانش آموزان با چالش جدی روبرو نشده بود، لذا معلمان می کوشیدند تا در نقش یک هدایت‌گر دلسوز مسیر آینده را به دانش آموزان نشان دهند. کلاس‌ها اگرچه پرجمعیت بود ولی انگیزه‌های درسی هم فراوان بود. تنبیه جزء ضروریات مدارس تلقی می‌شد آن‌چنان که حجم و شدت آن کمتر با اعتراض دانش آموزان مواجه می‌شد. معلمان دانش آموزان را هم‌چون فرزندان خود می‌دیدند و چه بسا از سر دلسوزی شلاق را بر دست های آن‌ها می‌نواختند.

دهه نود: این دهه اما متفاوت از گذشته است. مرجعیت معلمان به دلیل تنگناهای معیشتی و تکثر منابع معرفتی دچار چالش‌های جدی شده است. امید به آینده رنگ باخته و مدیریت کلاس های پرازدحام و سرشار از دانش آموزان کم انگیزه به بحرانی جدی انجامیده است. همین امر موجب شده که زمام کلاس در برخی اوقات از دستان معلمان خارج و بازگرداندن آن به نظم اولیه مستلزم تنبیه برخی خاطیان باشد. دانش آموزانی که اکنون با بحران‌های متعدد جنسی، هویتی، و اعتماد در زندگی خود مواجه‌اند و در عوض می‌کوشند تا محیط مدرسه را به فرصتی برای کشتن زمان و خوش‌باشی تبدیل کنند. ورود به عصر فرزند سالاری هم موجب ظهور فردیت‌ها و به چالش کشیده شدن اقتدار معلمان در کلاس‌ها شده است. دانش آموزانی که اکنون برای معلمان غوطه‌ور در انبوه مشکلات روزمره، دیگر نه به عنوان فرزند بلکه به مثابه مزاحمی سمج تلقی می‌شوند.

🔹 نکته پایانی: برخی جامعه شناسان از دانش آموزان امروز با عنوان نسل آبی یاد کرده اند که می تواند ترجمان اندوه و سرگشتگی این نوجوانان در کشاکش تحولات امروز ایران باشد. نسلی بی پناه، دیجیتالی شده، بدون فرصت کودکی کردن، درگیر با بحران اعتماد به مراجع ارزشی، بدون آینده ای روشن و کلافه از امر ونهی های روزمره! روشن است که معلمی کردن برای این نسل بیش از همه مستلزم شناخت عمیق از زمانه ای است که در آن به سر می‌بریم. آموزش و پرورش اما با گرفتار آمدن در تامین نیازهای اولیه ای مانند کمبود کلاس و معلم، مدارس را به محیطی فرسایشی برای معلمان و دانش آموزان تبدیل کرده است.
#آموزش_و_پرورش

#افعی_تهران #دانش‌آموزان #معلمان #انتقادات #اجتماعی

@Roshanfkrane
Audio
اولویت مشروطیت بر جمهوریت


🔹 #مهران_صولتی در بیست و سومین نشست از سلسله جلسات #اندیشه و #فلسفه نوین به خوانش فلسفه سیاسی #جان_لاک در محورهای زیر پرداخت:


مقایسه آرای لاک با هابز و فیلمر

نقش مردم به مثابه قدرت موسس

سرگذشت مشروطیت و جمهوریت در ایران

زمان فایل: ۳۹ دقیقه
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
🔹 درس هایی از رویداد دوم خرداد ۷۶

#مهران_صولتی


رویداد سترگ دوم خرداد امروز بیست و هفت ساله شد. جلوه ای از درآمیختن تغییر خواهی عمیق ایرانیان، با انتخاب سید محمد خاتمی که آمده بود تا فردای بهتری را برای ایران اسلامی رقم زند. در این سه دهه، جامعه و سیاست ایران دوران پرفراز و فرودی را پشت سر گذاشت؛ نهال های امید گرچه به دلیل برخورد با سد ستبر حفظ وضعیت موجود مجالی برای تناور شدن نیافتند ولی در برابر تندبادهای موجود هم نشکستند.

همین دو سال پیش بود که جنبش زن، زندگی، آزادی، اصلاح طلبی به معنای مرسوم و انتخاباتی آن را به محاق برد و تحول خواهی را جایگزین آن ساخت. در هر حال در روزگاری که دفاع از اصلاحات در افکار عمومی هر روز سخت تر از پیش می شود این یادداشت قدیمی یادآور درس هایی است که می توان از این رویداد تاریخی آموخت و انبان تحول خواهی را سنگین تر ساخت.

اصلاحات اگر چه نیازمند حضور همزمان در قدرت و جامعه است ولی نمی‌توان با گذشتن از همه خطوط قرمز به ماندن در قدرت رضایت داد. اصلاح طلبان آن زمانی از چشم مردم افتادند که پرنسیب‌های خود را زیر پا نهاده و با وعده بهبود اندک اوضاع از لزوم انجام اصلاحات ساختاری در قدرت مستقر چشم پوشیدند.

اصلاحات به دنبال توازن قوای سیاسی به معنای حضور همزمان حکومت قوی و جامعه قوی در کنار یکدیگر است. حکومت قوی و جامعه ضعیف به استبداد می انجامد و حکومت ضعیف و جامعه قوی به بی ثباتی ختم می شود. کارآمدی، شفافیت و پاسخگویی یک نظام سیاسی مستلزم حضور همزمان حکومت و جامعه قوی در کنار یکدیگر است.

اصلاح طلبی زمانی می تواند موفق باشد که از تشدید یافتن نابرابری های اقتصادی، طرد شدگی اجتماعی و انحصارگرایی سیاسی پرهیز کند. اصلاحات باید منطق حاکم بر عرصه های مختلف زیست اجتماعی را به رسمیت بشناسد و بر بهره گیری از رانت های قدرت چشم بپوشد.

اصلاحات در صورتی می تواند موفق باشد که خواست دموکراسی را با عدالت طلبی، آزادی خواهی و تنوع سبک زندگی پیوند زند. ارائه خوانش های تنگ نظرانه از اصلاحات می تواند تاثیر گذاری آن را محدود سازد. اصلاح طلبی در صورتی موفق است که به گفتمان غالب جامعه تبدیل شود.

اصلاح طلبی یک مرام است نه یک نشان! مروت با دوستان، مدارا با دشمنان، به رسمیت شناختن مخالف، خردمندی در تصمیم گیری، شجاعت در دانستن، پرهیز از تعصب و جزم اندیشی، صلح طلبی، تعامل سازنده با جهان، احترام به نظر اکثریت، تفسیر رحمانی از دین و ... از جمله معیارهای اصلاح طلبی می باشد.

اصلاحات نشان داد که تا شکل گیری حداقلی از توازن قوای سیاسی، سیاست همچنان از اولویت های اصلی جامعه است. وجود نابرابری سیاسی، روند نابرابری های اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی را تشدید می کند. از همین رو پیش بردن پروژه توسعه سیاسی، با لحاظ کردن ویژگی های خاص جامعه ایران، از مسیر شکل گیری اجماع میان جامعه و حکومت بر سر مبانی حکمرانی خوب می تواند پایدارترین و موثرترین مسیر برای اصلاحات باشد.
#اجتماعی #سیاسی
@Roshanfkrane
🔹 جامعه شناسی یک مراسم تشییع!

#مهران_صولتی


با فروکش کردن برانگیختگی عاطفی ناشی از درگذشت ابراهیم رئیسی که بخشی از ایرانیان را درگیر خود ساخت شاید اکنون بتوان نگاهی عمیق‌تر به پیامد‌های این حادثه افکند. فارغ از حواشی بسیاری که حول چرایی و چگونگی سقوط بالگرد حامل رئیس جمهور هم‌چنان افکار عمومی را به خود مشغول داشته است شیوه برگزاری مراسم تشییع و کم‌و‌کیف شرکت کنندگان در آن می‌تواند موضوع تحلیل‌های جامعه شناختی قرار گیرد تا شناخت دقیق‌تری از ایران امروز به دست آید.

این حادثه هم‌چنین شواهد دیگری از قطبی شدن جامعه و شکل‌گیری دو جامعه‌ای شدن ایران را نمایان ساخت. فارغ از بی‌تفاوتی بخش بزرگ‌تری از جامعه این برخی از شهروندان بودند که فضای مجازی را زمینه مناسبی برای ابراز خرسندی از این رویداد یافته و جلوه‌هایی از آن را در معرض تماشای دیگران نهادند. اقدامی که می‌تواند در کنار ابراز خوشحالی از باخت ایران به امریکا در قطر و بی اعتنایی نسبت به حمله به اسرائیل اضلاع یک تریلوژی قابل تامل را به نمایش گذارد.

نحوه درگذشت رئیسی به این رویداد وجهی تراژیک بخشید. حادثه‌ای که توانست با گزارش‌های لحظه به لحظه از زمان مفقود شدن بالگرد تا صبح روز بعد بخش مهمی از افکار عمومی را با خود همراه و در حالت انتظار نگه‌دارد. بدون تردید کیفیت شکل گیری سانحه می‌تواند چرایی استقبال بخش‌هایی از ایرانیان نسبت به مراسم تشییع را تبیین کند به ویژه آن‌که بهره گیری نظام سیاسی از المان‌های تشیع مانند سیادت و شهادت توانست درگذشتگان را در هاله‌ای از قدسیت و مظلومیت به تصویر کشد.

هم‌چنین شیوه برگزاری مراسم تشییع برای نظام سیاسی فرصتی را ایجاد کرد که با توجه به تجربیات مشابه می‌تواند به تهدید بدل شود. اگر این آیین در دام انحصار گرایی افتاده و بتواند توهم نوعی رفراندوم یا انتخابات را دامن زند، اگر فرصت برگزاری انتخابات ریاست جمهوری به مجالی برای خالص سازی بیشتر تبدیل شود و بالاخره اگر بحران‌های فزاینده کنونی در سایه برگزاری این مراسم به فراموشی سپرده شود جامعه ایرانی شقاق‌های دردناک‌تری را تجربه خواهد کرد.

برای کشوری که در رقابت برای توسعه یافتگی حتی از رقبای منطقه‌ای خود نیز عقب افتاده عرصه‌ای مانند انتخابات ریاست جمهوری باید به کارزاری برای فراگیر ساختن گفتمان توسعه و ضرورت ارتقای کارآمدی نهاد دولت تبدیل شود. حال اگر این رویداد صرفا به فرصتی جهت تاکید بر ویژگی‌های شخصی رئیس جمهور فقید برای افزایش رای آوری نامزدها تبدیل شود نمی‌توان انتظار بهبود اوضاع و سامان یافتن امر حکم‌رانی را پس از پایان انتخابات داشت.

#اجتماعی #سیاسی #اندیشه #انتقادات
@Roshanfkrane
ده تفاوت میان ایران و کره جنوبی در مسیر توسعه یافتگی!

ایران و کره جنوبی اگر‌چه از نظر وسعت و منابع طبیعی به شدت با یکدیگر متفاوت‌اند ولی در دوران کنونی بسیار با هم مقایسه می‌شوند. شاید به این دلیل که رویدادهای بعد از سال ۱۹۷۹ و دهه های متعاقب آن در سرنوشت هر دو مملکت بسیار تاثیر گذار بوده است. در ایران انقلاب ۵۷ مسیر کاملا تازه و پیش‌بینی ناپذیری را فراروی کشور قرار داد ولی در کره ترور ژنرال پارک تحول مهمی در گذار کشور از اقتدار‌گرایی به دموکراسی، و تعمیق توسعه‌یافتگی آن محسوب می‌شود. شاید به جرئت بتوان گفت در این مدت دو سرزمین دقیقا روی دو پیکان با جهت‌های کاملا مخالف حرکت کرده‌اند به‌طوری که اگر از امروز به مدت ۲۱ سال رشد مداوم ۱۰ درصدی داشته باشیم تازه به وضعیت امروز کره جنوبی می‌رسیم. حال با این اوصاف می‌کوشیم تا به برخی از تفاوت‌های دو کشور در مسیر توسعه‌یافتگی اشاره کنیم:

کره جنوبی در چهل سال اخیر کوشیده تا بخشی از نظم اقتصادبنیاد جهانی باشد و به افزایش سهم خود از آن بپردازد در حالی‌که ایران در این‌مدت سعی کرده تا با تردید در اوضاع جهان داعیه تغییر و مدیریت آن‌را داشته باشد!

کره جنوبی اقتصاد خود را بر بنیان سرمایه‌داری بنا کرد و رشد اقتصادی را اولویت خویش قرار داد اما اقتصاد ایران با تاثیر پذیری  از اندیشه‌های چپ به دولتی کردن همه بخش‌ها و نهادینه کردن ناکارآمدی‌ها رسید!

کره جنوبی با تقویت بخش خصوصی (شرکت‌هایی مانند هیوندای و سامسونگ) آن‌ها را شریک اقتصادی خود قرار داد ولی ایران با تضعیف بخش خصوصی آن‌ها را در اقتصاد دولتی ناکارآمد منحل کرد!

در کره جنوبی یارانه‌ها به تولید‌کنندگان بخش خصوصی تعلق گرفته و باعث رونق تولید در شرکت‌های چندملیتی شدند در حالی‌که در ایران یارانه.ها به مصرف کننده داده شد و در هجوم تورم افسار گسیخته هرز رفت!

کره جنوبی در دوگانه؛ رشد/ عدالت، اولویت را به رشد اقتصادی داد و در نهایت با ایجاد دولت رفاه به عدالت نیز دست یافت در حالی‌که ایران اولویت را به عدالت داد و با ناکامی در دستیابی به توسعه، فقر را عادلانه در میان مردم توزیع کرد!

کره جنوبی به دلیل فقدان نفت و سایر منابع طبیعی موفق شد در سراسر کشور نهضت تولید و کارآفرینی ایجاد کند در حالی‌که ایران با اتکای به درآمد بادآورده نفت کارآفرینی و بخش خصوصی واقعی را نابود کرد!

کره جنوبی حاکمیت یگانه دارد و در ساختار سیاسی آن رئیس‌جمهور بالاترین مقام کشور محسوب می‌شود حال آن‌که در ایران نوعی حاکمیت دو‌گانه و ساختار موازی وجود دارد که مانع اصلی بر سر راه توسعه‌یافتگی محسوب می‌شود!

کره جنوبی از سرمایه‌داری آغاز کرد و به دولت رفاه رسید که در آن رشد اقتصادی با کاهش فاصله طبقاتی و ضریب جینی همراه شد در حالی‌که ایران از اقتصاد دولتی شروع کرد و با کاهش رشد اقتصادی به افزایش نابرابری و بی‌عدالتی رسید!

کره جنوبی در اقتصاد استراتژی توسعه صادرات را برگزید و توانست به بازارهای جهانی برای تولیدات خود دسترسی یابد در حالی‌که ایران با فهم نادرست درباره خودکفایی استراتژی جایگزینی واردات را انتخاب کرد و شانس خود را برای جهانی‌شدن اقتصاد از دست داد!

کره جنوبی در چهاردهه گذشته از یک حکمرانی خوب (دولت اقتدارگرای با ظرفیت) به یک حکمرانی بهتر (دولت دموکراتیک) گذر کرد در حالی‌که ما در ایران هرگز از وجود یک حکومت با ظرفیت برخوردار نبوده‌ایم!
#مهران_صولتی

#اجتماعی
#ایران
#کره_جنوبی
@Roshanfkrane