هیچ برنامه عادلانهای برای جهان وجود ندارد. بخشی از خوب زیستن این است که آن را همانطور که هست بپذیریم.
روی باغچه خودتان تمرکز کنید، متوجه زندگی خودتان باشید، میبینید به قدر کافی علف هرز وجود دارد که شما را مشغول کند.
آنچه در طول زندگیتان رخ میدهد، مخصوصا اتفاقات مهم و ضربههای جدی سرنوشت و تقدیر، به این معنی نیست که شما فرد خوب یا بدی هستید. بنابراین غم و اندوه و بدبختی را با بیخیالی و آرامش بپذیرید. شانس مواجهه با موفقیتهای باور نکردنی و مصیبتهای جانکاه دقیقا به یک اندازه هستند.
📚 #هنر_خوب_زیستن
✍ #رولف_دوبلی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
روی باغچه خودتان تمرکز کنید، متوجه زندگی خودتان باشید، میبینید به قدر کافی علف هرز وجود دارد که شما را مشغول کند.
آنچه در طول زندگیتان رخ میدهد، مخصوصا اتفاقات مهم و ضربههای جدی سرنوشت و تقدیر، به این معنی نیست که شما فرد خوب یا بدی هستید. بنابراین غم و اندوه و بدبختی را با بیخیالی و آرامش بپذیرید. شانس مواجهه با موفقیتهای باور نکردنی و مصیبتهای جانکاه دقیقا به یک اندازه هستند.
📚 #هنر_خوب_زیستن
✍ #رولف_دوبلی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
✨Psychology
یکی از مطالبات آرمانی جامعه متمدن شاید این جمله باشد: "همنوع خویش را مانند خود دوست بدار." اما واقعیتی که وجود دارد و مردم آن را به رغبت انکار میکنند این است که انسان فقط موجودی نرم و نیازمند عشق نیست بلکه به گفته فروید سهم زیادی از گرایش به پرخاشگری را نیز باید جز استعدادهای غریزی او بشمار آورد. در نتیجه همنوع برای او نه تنها یاور و ابژه جنسی است بلکه کسی است که او را وسوسه میکند تا سایق پرخاشگری را با او ارضاء کند.
حال به این نکته پی می بریم که وقتی تمدن از انسانها بخواهد که نه تنها سایق جنسی بلکه تمایلات پرخاشگری خود را نیز قربانی کنند، پس انسان چگونه میتواند سعادت را از تمدن به ارمغان گیرد؟
تمدن به روشهای مختلف از بروز خشم و به بیرون افکندن آن جلوگیری میکند ولی زمانی که فرد هوس پرخاشگری را خنثی میکند تمام آن چه را که میبایست به خارج از خویش منتقل کند به درون " من " خود میریزد. اکنون به مثابه وجدان در مورد من همان پرخاشگری را اعمال میکند، که من تمایل داشت نسبت به افراد دیگر اعمال کند." تنش میان فرا من سختگیر و منی که تحت سلطه اوست را عذاب وجدان مینامیم. این تنش به صورت نیاز به کیفر تظاهر مییابد. بنابراین فرهنگ بر لذت پرخاشگری خطرناک فرد از این راه چیره میشود که آن را تضعیف و خلع سلاح میکند و وسیلهای پایگاهی در درون فرد که مانند نیروی نظامی در شهری اشغال شده است. آن را تحت نظر قرار میدهد".
در آخر فروید به دنبال این سوال میرود که آیا ممکن است تکامل فرهنگی بشر موفق به غلبه بر اختلالات زندگی اجتماعی او شود ؟ فروید میخواهد بشر بر ناملایمتهای تمدن فایق آید و اجتماعی را سامان دهی کند که رنج کمتری در آن باشد. اما کاش فروید میبود و میدید که چگونه امروز در حال تعریف جهانی فراجنسیتی هستیم که در آن بسیاری از تابوهای اخلاق جنسی و حتی مرزبندیهای هویت جنسی شکسته شدهاند!
✍ #زیگموند_فروید
📚 تمدن و ملالتهای آن
#روانشناسی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
یکی از مطالبات آرمانی جامعه متمدن شاید این جمله باشد: "همنوع خویش را مانند خود دوست بدار." اما واقعیتی که وجود دارد و مردم آن را به رغبت انکار میکنند این است که انسان فقط موجودی نرم و نیازمند عشق نیست بلکه به گفته فروید سهم زیادی از گرایش به پرخاشگری را نیز باید جز استعدادهای غریزی او بشمار آورد. در نتیجه همنوع برای او نه تنها یاور و ابژه جنسی است بلکه کسی است که او را وسوسه میکند تا سایق پرخاشگری را با او ارضاء کند.
حال به این نکته پی می بریم که وقتی تمدن از انسانها بخواهد که نه تنها سایق جنسی بلکه تمایلات پرخاشگری خود را نیز قربانی کنند، پس انسان چگونه میتواند سعادت را از تمدن به ارمغان گیرد؟
تمدن به روشهای مختلف از بروز خشم و به بیرون افکندن آن جلوگیری میکند ولی زمانی که فرد هوس پرخاشگری را خنثی میکند تمام آن چه را که میبایست به خارج از خویش منتقل کند به درون " من " خود میریزد. اکنون به مثابه وجدان در مورد من همان پرخاشگری را اعمال میکند، که من تمایل داشت نسبت به افراد دیگر اعمال کند." تنش میان فرا من سختگیر و منی که تحت سلطه اوست را عذاب وجدان مینامیم. این تنش به صورت نیاز به کیفر تظاهر مییابد. بنابراین فرهنگ بر لذت پرخاشگری خطرناک فرد از این راه چیره میشود که آن را تضعیف و خلع سلاح میکند و وسیلهای پایگاهی در درون فرد که مانند نیروی نظامی در شهری اشغال شده است. آن را تحت نظر قرار میدهد".
در آخر فروید به دنبال این سوال میرود که آیا ممکن است تکامل فرهنگی بشر موفق به غلبه بر اختلالات زندگی اجتماعی او شود ؟ فروید میخواهد بشر بر ناملایمتهای تمدن فایق آید و اجتماعی را سامان دهی کند که رنج کمتری در آن باشد. اما کاش فروید میبود و میدید که چگونه امروز در حال تعریف جهانی فراجنسیتی هستیم که در آن بسیاری از تابوهای اخلاق جنسی و حتی مرزبندیهای هویت جنسی شکسته شدهاند!
✍ #زیگموند_فروید
📚 تمدن و ملالتهای آن
#روانشناسی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
روشنفکران
✨Book نویسنده: رضا قاسمی کتاب: چاه بابل #معرفی_کتاب @Roshanfkrane
نویسنده: رضا قاسمی
کتاب: چاه بابل
در ساختمان ما کمتر پیش میاد درگیری و دعوایی به گوش برسه، عمدۀ ساکنین تا حدودی متمول و تحصیلکرده هستند و بسیار ساختمان ساکتیه در کل، اما دیشب ساعتهای 11- 12 بود که شنیدم از توی حیاط صدای داد و بیداد میاد. به شخصه آدم فضولی نیستم اما خب احتیاط هم شرط عقله برای اینکه یه وقت شرّی نباشه که دامنش گریبان ما رو بگیره!!! سرم رو از پنجره بردم بیرون ببینم چه خبره که دیدم «آقای مرزداری» همسایه ما در حال مشایعت یك عده است که همه کراوات زده و شیک و با کفشای فوقِ پاشنه بلند در حال فحاشی و ترک کردن خانه هستند!!! جالب اینجا بود که گل و شیرینی در دست آقای مرزداری بود و ایشان در برابر تمام فحاشی های مهمانانش که معلوم بود آمدن خواستگاری! سکوت محض بود و هیچ نمی گفت و وقتی رفتند بیرون جلوی چشمشان گل و شیرینیشان را گذاشت دم در و برگشت...
فردای آن روز آقای مرزداری را در پارکینگ دیدم. بعد از سلام و علیک بخاطر سر و صدای دیشب ازم عذرخواهی کرد.
گفتم مسألهای نیست اما عجیب بود از اون چهرهها همچون فحاشیهای رکیکی! گفت نه عزیزم عجیب نیست... بی اینکه بپرسم قضیه چی بوده خودش شروع کرد به شرح دادن که:
«این جلسۀ سوم بود و همۀ قضایا حل شده بود و آمده بودن که قرار عقد و عروسی بگذاريم.
وقتی همۀ کارها را هماهنگ کردیم و نوشتیم. مادر داماد رو کرد به خانم من گفت خب ایشالله نوگل مان را کِی ببریم برای معاینه دکتر؟ خانوم من پرسید هر وقت پدرش بگويد!
من که فکر نمیکردم مساله هماني باشد که فکر میکنم پرسیدم برای چی؟ که گفتن برای معاینه دوشیزگی دیگه...
گفتم هیچ مسألهای نیست.
ایشالله خانوما یه قرار بذارین با دختر من برید برای این مسأله؛ آقا داماد هم تشریف بیارن با بنده که بریم برای معاینه...
پدر داماد گفت ببخشید برای چه معاینهای؟ عدم اعتیاد و اینها رو که رسماً میرن و میگیرن...
که گفتم نه خیر!
برای معاینه پیش دکتر متخصص کولورکتال (راست روده و مقعد) که ایشان هم متقابلاً گواهی کنند آقا داماد گل ما احیاناً اعتیاد به رابطۀ مقعدی نداشته باشن...
و بعد از اونش را خودتان میتونيد حدس بزنید»
گفتم بله
و مدتهاست که دارم به این موضوع فکر میکنم که کاش واقعاً تمام پدران و مادران دختران این سرزمین جسارت آقای مرزداری را داشتند و مقابل این توهین بیشرمانه و در خواست گواهی بکارت از دختران به همین شکل ایستادگی میکردند و شدت وقاحت این موضوع را به همین صورت نمایان میساختند. چه اینکه واقعاً هم همین است و درخواست گواهی دوشیزگی به همان اندازه زننده است که درخواست گواهی سلامت کولورکتال!
شوربختی مرد در این است که سن خودش
را نمیبیند!
جسمش پیر میشود اما تمنایش همچنان
جوان میماند!
زن، اما هستیاش با زمان گره خورده!
آن ساعت درونی که نظم میدهد به چرخهی زایمان!
آن عقربه که در لحظهی مقرر میایستد روی ساعت یائسگی!
اینها همه پای زن را میبرد روی زمین سخت واقعیت!
هر روز میایستد برابر آینه تا خطی بکشد به
چشم یا سرخی بدهد به لب!
تصویر روبرو خیرهاش میکند به رد پای زمان
که ذره ذره چین میدهد به پوست!
اما، مرد پایش لب گور هم که باشد، چشمش که بیفتد به دختری زیبا، جوانی او را میبیند
اما زانوان خمیده و عصای خود را نه!
مگر وقتی که واقعیت با بیرحمی تمام
آوار شود روی سرش!!!!!
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
کتاب: چاه بابل
در ساختمان ما کمتر پیش میاد درگیری و دعوایی به گوش برسه، عمدۀ ساکنین تا حدودی متمول و تحصیلکرده هستند و بسیار ساختمان ساکتیه در کل، اما دیشب ساعتهای 11- 12 بود که شنیدم از توی حیاط صدای داد و بیداد میاد. به شخصه آدم فضولی نیستم اما خب احتیاط هم شرط عقله برای اینکه یه وقت شرّی نباشه که دامنش گریبان ما رو بگیره!!! سرم رو از پنجره بردم بیرون ببینم چه خبره که دیدم «آقای مرزداری» همسایه ما در حال مشایعت یك عده است که همه کراوات زده و شیک و با کفشای فوقِ پاشنه بلند در حال فحاشی و ترک کردن خانه هستند!!! جالب اینجا بود که گل و شیرینی در دست آقای مرزداری بود و ایشان در برابر تمام فحاشی های مهمانانش که معلوم بود آمدن خواستگاری! سکوت محض بود و هیچ نمی گفت و وقتی رفتند بیرون جلوی چشمشان گل و شیرینیشان را گذاشت دم در و برگشت...
فردای آن روز آقای مرزداری را در پارکینگ دیدم. بعد از سلام و علیک بخاطر سر و صدای دیشب ازم عذرخواهی کرد.
گفتم مسألهای نیست اما عجیب بود از اون چهرهها همچون فحاشیهای رکیکی! گفت نه عزیزم عجیب نیست... بی اینکه بپرسم قضیه چی بوده خودش شروع کرد به شرح دادن که:
«این جلسۀ سوم بود و همۀ قضایا حل شده بود و آمده بودن که قرار عقد و عروسی بگذاريم.
وقتی همۀ کارها را هماهنگ کردیم و نوشتیم. مادر داماد رو کرد به خانم من گفت خب ایشالله نوگل مان را کِی ببریم برای معاینه دکتر؟ خانوم من پرسید هر وقت پدرش بگويد!
من که فکر نمیکردم مساله هماني باشد که فکر میکنم پرسیدم برای چی؟ که گفتن برای معاینه دوشیزگی دیگه...
گفتم هیچ مسألهای نیست.
ایشالله خانوما یه قرار بذارین با دختر من برید برای این مسأله؛ آقا داماد هم تشریف بیارن با بنده که بریم برای معاینه...
پدر داماد گفت ببخشید برای چه معاینهای؟ عدم اعتیاد و اینها رو که رسماً میرن و میگیرن...
که گفتم نه خیر!
برای معاینه پیش دکتر متخصص کولورکتال (راست روده و مقعد) که ایشان هم متقابلاً گواهی کنند آقا داماد گل ما احیاناً اعتیاد به رابطۀ مقعدی نداشته باشن...
و بعد از اونش را خودتان میتونيد حدس بزنید»
گفتم بله
و مدتهاست که دارم به این موضوع فکر میکنم که کاش واقعاً تمام پدران و مادران دختران این سرزمین جسارت آقای مرزداری را داشتند و مقابل این توهین بیشرمانه و در خواست گواهی بکارت از دختران به همین شکل ایستادگی میکردند و شدت وقاحت این موضوع را به همین صورت نمایان میساختند. چه اینکه واقعاً هم همین است و درخواست گواهی دوشیزگی به همان اندازه زننده است که درخواست گواهی سلامت کولورکتال!
شوربختی مرد در این است که سن خودش
را نمیبیند!
جسمش پیر میشود اما تمنایش همچنان
جوان میماند!
زن، اما هستیاش با زمان گره خورده!
آن ساعت درونی که نظم میدهد به چرخهی زایمان!
آن عقربه که در لحظهی مقرر میایستد روی ساعت یائسگی!
اینها همه پای زن را میبرد روی زمین سخت واقعیت!
هر روز میایستد برابر آینه تا خطی بکشد به
چشم یا سرخی بدهد به لب!
تصویر روبرو خیرهاش میکند به رد پای زمان
که ذره ذره چین میدهد به پوست!
اما، مرد پایش لب گور هم که باشد، چشمش که بیفتد به دختری زیبا، جوانی او را میبیند
اما زانوان خمیده و عصای خود را نه!
مگر وقتی که واقعیت با بیرحمی تمام
آوار شود روی سرش!!!!!
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
عصرى كه ميوه درخت معرفت را چشيده باشد محكوم است بداند كه نمىتواند براساس نتايج تحليل جهان، حتى كاملترين تحليل جهان، معناى جهان را دريابد؛ بلكه خود بايد اين معنا را بيافريند. و نيز بايد بداند كه حاصل دانش تجربى روزافزون ما هرگز نمىتواند ديدگاههاى كلى به زندگى و جهان باشد، و هم اين كه، والاترين آرمانها - كه نيرومندترين قوۀ محركۀ ما هستند- فقط در مصاف با آرمانهايى ديگر شكل مىگيرند كه براى ديگران همانقدر مقدساند كه آرمانهاى ما براى ما.
✍ #ماکس_وبر،
📚 «روش شناسی علوم اجتماعی»، ترجمه حسن چاوشیان
#جامعهشناسی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkeane
✍ #ماکس_وبر،
📚 «روش شناسی علوم اجتماعی»، ترجمه حسن چاوشیان
#جامعهشناسی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkeane
#بریده_ای_ازکتاب
دین برای زندگی کردن است نه زندگی برای دین داشتن و دینی که نتواند جوابگوی نیازهای زندگی زمان خود باشد، حق طبیعی آن حذف از صحنهٔ زندگی است...
اخلاق، تعیین کنندهٔ شأن دین است.
عقل انسان با استقلالی که در عمل اخلاقی دارد "مرجع" تعیین ارزش ها و باورهای دینی است.
از اینجا مرجعیت و حجیّتِ هر نوع دینِ تجربی مبتنی بر وحی (ادیان تاریخی) زایل می شود؛ زیرا اتکای اخلاق بر ادیان تاریخی موجب نسبیّت اخلاق و سلب حاکمیّت عقل، و اطلاق اصول کلی آن می گردد.
"اخلاق متکی بر دین"، موجب شقاق و عدم تجانس در ارزش های اخلاقی می گردد و وحدت و همدلی نوع انسان را به خطر می اندازد...
📚 #دین_در_محدوده_عقل_تنها
✍ #ایمانوئل_کانت
@Roshanfkrane
دین برای زندگی کردن است نه زندگی برای دین داشتن و دینی که نتواند جوابگوی نیازهای زندگی زمان خود باشد، حق طبیعی آن حذف از صحنهٔ زندگی است...
اخلاق، تعیین کنندهٔ شأن دین است.
عقل انسان با استقلالی که در عمل اخلاقی دارد "مرجع" تعیین ارزش ها و باورهای دینی است.
از اینجا مرجعیت و حجیّتِ هر نوع دینِ تجربی مبتنی بر وحی (ادیان تاریخی) زایل می شود؛ زیرا اتکای اخلاق بر ادیان تاریخی موجب نسبیّت اخلاق و سلب حاکمیّت عقل، و اطلاق اصول کلی آن می گردد.
"اخلاق متکی بر دین"، موجب شقاق و عدم تجانس در ارزش های اخلاقی می گردد و وحدت و همدلی نوع انسان را به خطر می اندازد...
📚 #دین_در_محدوده_عقل_تنها
✍ #ایمانوئل_کانت
@Roshanfkrane
فرانسويها ضرب المثلى دارند كه
مىگويد :
تنها احمق ها هستند كه عوض نميشوند.
با اين معنا نه تنها در زبان فارسى ضرب المثلى نيست ، بلكه برعكس ، ضرب المثلی هست كه مى گويد :
حرف مرد يكى است.
آيا آنجا كه مقاومت در برابر تغيير و لجبازى در پذيرش اشتباه ريشهاى فرهنگى مىيابد
مىتوان به فردايى بهتر خوشبين بود؟
📕 امثال و حکم
✍ #علی_اکبر_دهخدا
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
مىگويد :
تنها احمق ها هستند كه عوض نميشوند.
با اين معنا نه تنها در زبان فارسى ضرب المثلى نيست ، بلكه برعكس ، ضرب المثلی هست كه مى گويد :
حرف مرد يكى است.
آيا آنجا كه مقاومت در برابر تغيير و لجبازى در پذيرش اشتباه ريشهاى فرهنگى مىيابد
مىتوان به فردايى بهتر خوشبين بود؟
📕 امثال و حکم
✍ #علی_اکبر_دهخدا
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
از رمان 📘 #تربیت_احساسات
👤 گوستاو #فلوبر
وقتی انقلاب شد خیال کردم که دیگر خوشبخت میشویم، یادتان هست چقدر زیبا بود؟ چه نفس راحتی میکشیدیم! امّا دوباره همه چیز از همیشه بدتر شده!
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
👤 گوستاو #فلوبر
وقتی انقلاب شد خیال کردم که دیگر خوشبخت میشویم، یادتان هست چقدر زیبا بود؟ چه نفس راحتی میکشیدیم! امّا دوباره همه چیز از همیشه بدتر شده!
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
اینجا اطرافم پر از افرادی است که بهشدت بیمارند و بعضیهاشان دارند میمیرند. برای اینها کار و زندگیشان چه اهمیتی دارد؟ پول، ثروت، موقعیت اجتماعی، تعریف و تمجیدهای دوستان یا کوفت و زهرمار دیگری که قبلاً دلشان بهش خوش بوده، برایشان چه اهمیتی دارد؟ همهچیزباد هواست. تمام عمرشان را صرف چیزهای بیهودهای کردهاند که هیچ اهمیتی ندارد. بعضیها خودشان هم این را متوجه میشوند، ولی دیگر خیلی دیر شده.
📕 مواجهه با مرگ
✍ برایان مگی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
📕 مواجهه با مرگ
✍ برایان مگی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
به دنیا آوردن کودکی در این دنیا، آن هم دنیایی که بر لبهی پرتگاهی قرار دارد، بیمسئولیتی و بیفکریست.
📖 خوششانستر از همه بودیم
📝 جورجیا هانتر
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
📖 خوششانستر از همه بودیم
📝 جورجیا هانتر
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
مردم در این عصر و زمانه،سراغ دارایی و ثروت را بیش از علم و معرفت می گیرند و خری که آراسته به زر و زیور باشد بیش از اسبی که پالان بر پشتش نهاده باشند جلوه دارد
#سروانتس /دن کیشوت
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
مردم در این عصر و زمانه،سراغ دارایی و ثروت را بیش از علم و معرفت می گیرند و خری که آراسته به زر و زیور باشد بیش از اسبی که پالان بر پشتش نهاده باشند جلوه دارد
#سروانتس /دن کیشوت
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
گاهی بهتر است آدمی مورد تمسخر قرار گیرد. زیرا بدین طریق فرصتی برای گذشت متقابل و شرمساری به دست میآید . همه ما نمیتوانیم همه چیز را درک کنیم و کمال، هرگز در یک مرحله حاصل نمیگردد. برای نیل به کمال، نخست باید از نفهمی شروع کرد. کسی که زود میفهمد ، بدون شک بد میفهمد !
به شما که تا کنون خیلی چیزها را بدون فهمیدن فهمیدهاید، این حقیقت را تذکر میدهم ...
#داستایفسکی / ابله
ترجمه: سروش حبیبی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
به شما که تا کنون خیلی چیزها را بدون فهمیدن فهمیدهاید، این حقیقت را تذکر میدهم ...
#داستایفسکی / ابله
ترجمه: سروش حبیبی
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
قدرت: ببینید، ما بودیم که انقلاب کردیم.
شهروند ابوآی دوم: بله، البته که انقلابی شگرف است و بهبودی اساسی در وضع سابق. واقعا دستاورد عظیمی است. ولی گهگاه به این فکر میکنم که... البته شاید به کلی در اشتباه باشم... ولی آیا واقعا لازم بود این همه مهندس و ژنرال و موسیقیشناس را تیرباران کرد؟ میلیونها نفر را به اردوگاه اجباری فرستاد؟ انسانها را به بیگاری کشاند و تا سر حد مرگ از آنها کار کشید؟ در دل همهکس رعب انداخت و به نام انقلاب به زور از آدمها اعتراف دروغ گرفت؟ آیا لازم بود نظامی بنا کرد که حتی در حاشیههای آن، صدها نفر هر شب منتظرند که از تخت بیرونشان بکشند و به عمارت بزرگ یا لوبیانکا منتقلشان کنند تا آنجا زیر شکنجه جعلیاتی را به نام خود امضا کنند و بعد هم گلولهای پسِ سرشان خالی شود؟ البته صرفا فکرهایم را گفتم، متوجهید که؟
قدرت: بله، بله، متوجه هستم چه میگویید. مطمئنا حق با شماست، ولی فعلا از این مسئله بگذریم. برای دور بعد، حتما تغییرش میدهیم!
#جولین_بارنز
ترجمه: #پیمان_خاکسار
کتاب:هیاهوی زمان
نشر:چشمه
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
شهروند ابوآی دوم: بله، البته که انقلابی شگرف است و بهبودی اساسی در وضع سابق. واقعا دستاورد عظیمی است. ولی گهگاه به این فکر میکنم که... البته شاید به کلی در اشتباه باشم... ولی آیا واقعا لازم بود این همه مهندس و ژنرال و موسیقیشناس را تیرباران کرد؟ میلیونها نفر را به اردوگاه اجباری فرستاد؟ انسانها را به بیگاری کشاند و تا سر حد مرگ از آنها کار کشید؟ در دل همهکس رعب انداخت و به نام انقلاب به زور از آدمها اعتراف دروغ گرفت؟ آیا لازم بود نظامی بنا کرد که حتی در حاشیههای آن، صدها نفر هر شب منتظرند که از تخت بیرونشان بکشند و به عمارت بزرگ یا لوبیانکا منتقلشان کنند تا آنجا زیر شکنجه جعلیاتی را به نام خود امضا کنند و بعد هم گلولهای پسِ سرشان خالی شود؟ البته صرفا فکرهایم را گفتم، متوجهید که؟
قدرت: بله، بله، متوجه هستم چه میگویید. مطمئنا حق با شماست، ولی فعلا از این مسئله بگذریم. برای دور بعد، حتما تغییرش میدهیم!
#جولین_بارنز
ترجمه: #پیمان_خاکسار
کتاب:هیاهوی زمان
نشر:چشمه
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
با تاریخ بیگانه ایم ...
یکی از دردهای مملکتمان این است که حتی تحصیل کرده هایمان خیلی با #تاریخ میانه خوبی ندارد (اگر یادتان باشد در دوره های دبیرستان هم نه تاریخ و نه معلم تاریخ معمولا جدی گرفته نمی شدند.) مسخره تر از این نمی شود که یک نفر به اصطلاح مدعی، یک نفر تحصیل کرده، نداند از دو سه نسل قبل پدرش کیست؟
یادش بخیر در زنگی آباد کرمان، شبی میهمان مرد دانای بی ادعایی بودم به نام آقای اسدالله زنگی آبادی، می گفت آمار بگیرید از این جمیعتی که در این مملکت هستند. من نمی گویم از روستایی ها، بی سواد ها، از بی ادعاها، از همین طبقه مدعی و تحصیل کرده، از استاد های دانشگاه، که قاعدتا باید علمدار فرهنگ این جامعه باشند، تا معلمش، مهندسش، دبیرش، یک آمار سرانگشتی بگیرید و ببینید چه درصدی از همین خانواده های دستچین به اصطلاح "شجره نامه" دارند؛ این را کم نگیرید، فاجعه است.
ملتی که تاریخ گذشته اش را نمی خواند و نمی داند، همه چیز را باید خودش تجربه کند.
📕 جامعه شناسی خودمانی
✍ #حسن_نراقي
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
یکی از دردهای مملکتمان این است که حتی تحصیل کرده هایمان خیلی با #تاریخ میانه خوبی ندارد (اگر یادتان باشد در دوره های دبیرستان هم نه تاریخ و نه معلم تاریخ معمولا جدی گرفته نمی شدند.) مسخره تر از این نمی شود که یک نفر به اصطلاح مدعی، یک نفر تحصیل کرده، نداند از دو سه نسل قبل پدرش کیست؟
یادش بخیر در زنگی آباد کرمان، شبی میهمان مرد دانای بی ادعایی بودم به نام آقای اسدالله زنگی آبادی، می گفت آمار بگیرید از این جمیعتی که در این مملکت هستند. من نمی گویم از روستایی ها، بی سواد ها، از بی ادعاها، از همین طبقه مدعی و تحصیل کرده، از استاد های دانشگاه، که قاعدتا باید علمدار فرهنگ این جامعه باشند، تا معلمش، مهندسش، دبیرش، یک آمار سرانگشتی بگیرید و ببینید چه درصدی از همین خانواده های دستچین به اصطلاح "شجره نامه" دارند؛ این را کم نگیرید، فاجعه است.
ملتی که تاریخ گذشته اش را نمی خواند و نمی داند، همه چیز را باید خودش تجربه کند.
📕 جامعه شناسی خودمانی
✍ #حسن_نراقي
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
واقعیت تلخ آن است که بوی گند بیشعوری از سراسر دنیای ما به مشام میرسد و اگر برای زدودن آن کاری نکنیم، به فاجعه خواهد انجامید.
فاجعه آن وقتی است که دیگر این بو را احساس نکنیم به این دلیل که شامه مان به آن عادت کرده باشد.
بویی حس نمی کنید؟
📖 : خاویر کرمنت !! بیشعوری
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
فاجعه آن وقتی است که دیگر این بو را احساس نکنیم به این دلیل که شامه مان به آن عادت کرده باشد.
بویی حس نمی کنید؟
📖 : خاویر کرمنت !! بیشعوری
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
«بعضی حکومتهای دیکتاتوری گاهی برای حفظ ظاهر دموکراتیک خود، رایگیریهایی نیز برگزار میکنند. اما این رایگیریها در حقیقت همهپرسیهای بستهای هستند که فقط برای صحهگزاردن مردمی و انتخاب یکی از کاندیداهای دستچینشده دیکتاتور، انجام میشوند».
📕 از دیکتاتوری تا دموکراسی
✍ #جین_شارپ
#مطالعه #بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
📕 از دیکتاتوری تا دموکراسی
✍ #جین_شارپ
#مطالعه #بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
درواقع ایدئولوژی یکی از ستونهای استحکام و پایداری روبنای نظام است. اما این ستون روی زیربنای بسیار سستی ساخته شده است. ستونی ساختهشده بر پایهٔ دروغها. این ساختمان تا زمانی دوام خواهد آورد که مردم حاضر باشند زیر سقف دروغ زندگی کنند.
انسانها ناچارند در دل دروغ زندگی کنند، اما این ناچاری فقط از آن روست که آنها قادر به زندگی در میان دروغ هستند. بنابراین نهتنها این سیستم انسان را از خودش بیگانه میکند، بلکه در عین حال این انسان ازخودبیگانه را وامیدارد که بیاختیار و بهشکلی همهجانبه از این نظام حمایت کند، نظامی که تصویری است از تباهی خود این انسان، سندی است در اثبات شکست خوردن این انسان در تحقق بخشیدن به فردیت و انسانیت خویش.
بخشی از جوهره و ذات نظام پساتوتالیتر این است که پای همهٔ مردم را به دایرهٔ قدرت باز کند، نه با این منظور که به انسانیتشان پی ببرند و به آن تحقق بخشند، بلکه برای آنکه هویت انسانیشان را در برابر هویت نظام وا نهند؛ یعنی بدل به عمّال اتوماتیسم کلی نظام و خادم اهدافی شوند که نظام تعیین کرده است، و در مسئولیت همگانی برای آن سهیم شوند و، مثل ماجرای فاوست و مفیستوفلس، به دامش بیفتند و اسیرش شوند. علاوه بر این: با مشارکت در نظام هنجاری عمومی خلق کنند و بدین ترتیب فشاری بر گردهٔ دیگر شهروندان وارد کنند. و باز هم فراتر: یاد بگیرند با این مشارکت راحت کنار بیایند، خودشان را جزئی از نظام تلقی کنند و آن را امری طبیعی و اجتنابناپذیر بدانند، و نهایتاً، بیآنکه فشاری از بیرون در کار باشد، کناره جستن از دستگاه را نوعی ناهنجاری، تکبر، و حمله به خودشان و طرد خودخواسته از اجتماع به حساب آورند.
ایدئولوژی با پلی از توجیهها که بین نظام و فرد میزند، شکاف میان اهداف نظام و اهداف زندگی را پر میکند. ایدئولوژی وانمود میکند اقتضائات نظام برآمده از اقتضائات زندگی است. این جهان ظواهر است که میکوشد خودش را به جای واقعیت جا بزند.
نظام پساتوتالیتر همیشه و در هر قدم مردم را لمس میکند، اما همیشه با دستانی پوشیده در دستکشهای ایدئولوژیک.
برای همین است که زندگی در این نظام چنین آکنده از دورویی و ریا و دروغ است.
✍ #واسلاو_هاول
📚 قدرت بی قدرتان
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
انسانها ناچارند در دل دروغ زندگی کنند، اما این ناچاری فقط از آن روست که آنها قادر به زندگی در میان دروغ هستند. بنابراین نهتنها این سیستم انسان را از خودش بیگانه میکند، بلکه در عین حال این انسان ازخودبیگانه را وامیدارد که بیاختیار و بهشکلی همهجانبه از این نظام حمایت کند، نظامی که تصویری است از تباهی خود این انسان، سندی است در اثبات شکست خوردن این انسان در تحقق بخشیدن به فردیت و انسانیت خویش.
بخشی از جوهره و ذات نظام پساتوتالیتر این است که پای همهٔ مردم را به دایرهٔ قدرت باز کند، نه با این منظور که به انسانیتشان پی ببرند و به آن تحقق بخشند، بلکه برای آنکه هویت انسانیشان را در برابر هویت نظام وا نهند؛ یعنی بدل به عمّال اتوماتیسم کلی نظام و خادم اهدافی شوند که نظام تعیین کرده است، و در مسئولیت همگانی برای آن سهیم شوند و، مثل ماجرای فاوست و مفیستوفلس، به دامش بیفتند و اسیرش شوند. علاوه بر این: با مشارکت در نظام هنجاری عمومی خلق کنند و بدین ترتیب فشاری بر گردهٔ دیگر شهروندان وارد کنند. و باز هم فراتر: یاد بگیرند با این مشارکت راحت کنار بیایند، خودشان را جزئی از نظام تلقی کنند و آن را امری طبیعی و اجتنابناپذیر بدانند، و نهایتاً، بیآنکه فشاری از بیرون در کار باشد، کناره جستن از دستگاه را نوعی ناهنجاری، تکبر، و حمله به خودشان و طرد خودخواسته از اجتماع به حساب آورند.
ایدئولوژی با پلی از توجیهها که بین نظام و فرد میزند، شکاف میان اهداف نظام و اهداف زندگی را پر میکند. ایدئولوژی وانمود میکند اقتضائات نظام برآمده از اقتضائات زندگی است. این جهان ظواهر است که میکوشد خودش را به جای واقعیت جا بزند.
نظام پساتوتالیتر همیشه و در هر قدم مردم را لمس میکند، اما همیشه با دستانی پوشیده در دستکشهای ایدئولوژیک.
برای همین است که زندگی در این نظام چنین آکنده از دورویی و ریا و دروغ است.
✍ #واسلاو_هاول
📚 قدرت بی قدرتان
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
مردم چیزی ندارند تا از دست بدهند
مگر زنجيرهايشان را.
-📚 قدرت و افتخار
✍ #گراهام_گرین
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
مگر زنجيرهايشان را.
-📚 قدرت و افتخار
✍ #گراهام_گرین
#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
#بریده_ای_ازکتاب
دهان ما را بستهاند، اعمال ما را تحت نظر گرفتهاند، اوقات ما مطابق دستور است. اما قلبهای ما سکوت را نمیپذیرد. دلهای ما از جدول نامها و دفاتر رسمی، دیوارهای بیپایانی که اطراف ما کشیدهاند و تفنگهایی که به روی ما نشانه رفتهاند بیزار است.
📚 حکومت نظامی
✍ #آلبرکامو
@Roshanfkrane
دهان ما را بستهاند، اعمال ما را تحت نظر گرفتهاند، اوقات ما مطابق دستور است. اما قلبهای ما سکوت را نمیپذیرد. دلهای ما از جدول نامها و دفاتر رسمی، دیوارهای بیپایانی که اطراف ما کشیدهاند و تفنگهایی که به روی ما نشانه رفتهاند بیزار است.
📚 حکومت نظامی
✍ #آلبرکامو
@Roshanfkrane
طاعوني كه #انگلستان را صنعتي كرد!
چگونه يك حادثه ميتواند مسير يك كشور را عوض كند؟
كشورهاي اروپايي در قرون وسطي، اسير سلطه مذهبي و خرافي كليساي كاتوليك بودند و هيچ نشانهاي وجود نداشت كه در آينده تبديل به قدرتهاي برتر اقتصادي و نظامي دنيا شوند.
در قرن 14 ميلادي، كشور انگلستان كه بعدها تبديل به نخستين كشور صنعتي جهان شد و آفتاب در مستعمرات آن غروب نميكرد، از بقيه كشورهاي اروپايي عقب ماندهتر بود.
سيستم حكومت و جامعه انگليس فئودالي بود و كشاورزان در مزارع اربابي كار ميكردند.
كليسا هم نظام فئودالي را تاييد و حمايت ميكرد و كشاورزان را به تبعيت از اربابان توصيه ميكرد.
در 1346 ميلادي، به ناگاه بيماري #طاعون جامعه انگلستان را فراگرفت و به شدت گسترش يافت.
يك سوم مردم را كشت و بقيه را در فقر و گرسنگي و بيماري نگهداشت. پانزده سال درگير اين بيمار شدند.
طاعون كه در انگلستان به «مرگ سياه» معروف شد، اعتقاد مردم به كليسا و نظام معرفتي آن را تضعيف كرد.
مردم زندگي را زودگذر و بيارزش تلقي كردند و به سرخوشي و خوشگذراني و تمرد از نظم روي آوردند.
طاعون مردم را به #كليسا و #فئودالها بدبين كرد و سبب فرار كشاورزان از مزارع و پناه آوردن به شهرها و كار روز مزدي شد. به عبارتي كشاورزان وابسته به زمين آزاد شدند و تبديل به كارگران آزاد شدند.
اين كارگران آزاد بعدها نيروي كار كارخانه هاي انگلستان شدند.
در مجموع، بيماري طاعون كارگران جوامع غربي را آزاد كرد اما در شرق، كارگران در نظام «سرف» يا سرواژ باقي مانده و همراه زمين خريد و فروش مي شدند.
در واقع طاعون يك بزنگاه تاريخي براي تغيير مسير انگلستان از #كشاورزي به #صنعت شد.
«چرا كشورها شكست ميخورند؟»
#دارون_عجم_اغلو
#بریده_ای_ازکتاب
#اندیشه
@Roshanfkrane
چگونه يك حادثه ميتواند مسير يك كشور را عوض كند؟
كشورهاي اروپايي در قرون وسطي، اسير سلطه مذهبي و خرافي كليساي كاتوليك بودند و هيچ نشانهاي وجود نداشت كه در آينده تبديل به قدرتهاي برتر اقتصادي و نظامي دنيا شوند.
در قرن 14 ميلادي، كشور انگلستان كه بعدها تبديل به نخستين كشور صنعتي جهان شد و آفتاب در مستعمرات آن غروب نميكرد، از بقيه كشورهاي اروپايي عقب ماندهتر بود.
سيستم حكومت و جامعه انگليس فئودالي بود و كشاورزان در مزارع اربابي كار ميكردند.
كليسا هم نظام فئودالي را تاييد و حمايت ميكرد و كشاورزان را به تبعيت از اربابان توصيه ميكرد.
در 1346 ميلادي، به ناگاه بيماري #طاعون جامعه انگلستان را فراگرفت و به شدت گسترش يافت.
يك سوم مردم را كشت و بقيه را در فقر و گرسنگي و بيماري نگهداشت. پانزده سال درگير اين بيمار شدند.
طاعون كه در انگلستان به «مرگ سياه» معروف شد، اعتقاد مردم به كليسا و نظام معرفتي آن را تضعيف كرد.
مردم زندگي را زودگذر و بيارزش تلقي كردند و به سرخوشي و خوشگذراني و تمرد از نظم روي آوردند.
طاعون مردم را به #كليسا و #فئودالها بدبين كرد و سبب فرار كشاورزان از مزارع و پناه آوردن به شهرها و كار روز مزدي شد. به عبارتي كشاورزان وابسته به زمين آزاد شدند و تبديل به كارگران آزاد شدند.
اين كارگران آزاد بعدها نيروي كار كارخانه هاي انگلستان شدند.
در مجموع، بيماري طاعون كارگران جوامع غربي را آزاد كرد اما در شرق، كارگران در نظام «سرف» يا سرواژ باقي مانده و همراه زمين خريد و فروش مي شدند.
در واقع طاعون يك بزنگاه تاريخي براي تغيير مسير انگلستان از #كشاورزي به #صنعت شد.
«چرا كشورها شكست ميخورند؟»
#دارون_عجم_اغلو
#بریده_ای_ازکتاب
#اندیشه
@Roshanfkrane
طاعوني كه #انگلستان را صنعتي كرد!
چگونه يك حادثه ميتواند مسير يك كشور را عوض كند؟
كشورهاي اروپايي در قرون وسطي، اسير سلطه مذهبي و خرافي كليساي كاتوليك بودند و هيچ نشانهاي وجود نداشت كه در آينده تبديل به قدرتهاي برتر اقتصادي و نظامي دنيا شوند.
در قرن 14 ميلادي، كشور انگلستان كه بعدها تبديل به نخستين كشور صنعتي جهان شد و آفتاب در مستعمرات آن غروب نميكرد، از بقيه كشورهاي اروپايي عقب ماندهتر بود.
سيستم حكومت و جامعه انگليس فئودالي بود و كشاورزان در مزارع اربابي كار ميكردند.
كليسا هم نظام فئودالي را تاييد و حمايت ميكرد و كشاورزان را به تبعيت از اربابان توصيه ميكرد.
در 1346 ميلادي، به ناگاه بيماري #طاعون جامعه انگلستان را فراگرفت و به شدت گسترش يافت.
يك سوم مردم را كشت و بقيه را در فقر و گرسنگي و بيماري نگهداشت. پانزده سال درگير اين بيمار شدند.
طاعون كه در انگلستان به «مرگ سياه» معروف شد، اعتقاد مردم به كليسا و نظام معرفتي آن را تضعيف كرد.
مردم زندگي را زودگذر و بيارزش تلقي كردند و به سرخوشي و خوشگذراني و تمرد از نظم روي آوردند.
طاعون مردم را به #كليسا و #فئودالها بدبين كرد و سبب فرار كشاورزان از مزارع و پناه آوردن به شهرها و كار روز مزدي شد. به عبارتي كشاورزان وابسته به زمين آزاد شدند و تبديل به كارگران آزاد شدند.
اين كارگران آزاد بعدها نيروي كار كارخانه هاي انگلستان شدند.
در مجموع، بيماري طاعون كارگران جوامع غربي را آزاد كرد اما در شرق، كارگران در نظام «سرف» يا سرواژ باقي مانده و همراه زمين خريد و فروش مي شدند.
در واقع طاعون يك بزنگاه تاريخي براي تغيير مسير انگلستان از #كشاورزي به #صنعت شد.
«چرا كشورها شكست ميخورند؟»
#دارون_عجم_اغلو
#بریده_ای_ازکتاب
#اندیشه
@Roshanfkrane
چگونه يك حادثه ميتواند مسير يك كشور را عوض كند؟
كشورهاي اروپايي در قرون وسطي، اسير سلطه مذهبي و خرافي كليساي كاتوليك بودند و هيچ نشانهاي وجود نداشت كه در آينده تبديل به قدرتهاي برتر اقتصادي و نظامي دنيا شوند.
در قرن 14 ميلادي، كشور انگلستان كه بعدها تبديل به نخستين كشور صنعتي جهان شد و آفتاب در مستعمرات آن غروب نميكرد، از بقيه كشورهاي اروپايي عقب ماندهتر بود.
سيستم حكومت و جامعه انگليس فئودالي بود و كشاورزان در مزارع اربابي كار ميكردند.
كليسا هم نظام فئودالي را تاييد و حمايت ميكرد و كشاورزان را به تبعيت از اربابان توصيه ميكرد.
در 1346 ميلادي، به ناگاه بيماري #طاعون جامعه انگلستان را فراگرفت و به شدت گسترش يافت.
يك سوم مردم را كشت و بقيه را در فقر و گرسنگي و بيماري نگهداشت. پانزده سال درگير اين بيمار شدند.
طاعون كه در انگلستان به «مرگ سياه» معروف شد، اعتقاد مردم به كليسا و نظام معرفتي آن را تضعيف كرد.
مردم زندگي را زودگذر و بيارزش تلقي كردند و به سرخوشي و خوشگذراني و تمرد از نظم روي آوردند.
طاعون مردم را به #كليسا و #فئودالها بدبين كرد و سبب فرار كشاورزان از مزارع و پناه آوردن به شهرها و كار روز مزدي شد. به عبارتي كشاورزان وابسته به زمين آزاد شدند و تبديل به كارگران آزاد شدند.
اين كارگران آزاد بعدها نيروي كار كارخانه هاي انگلستان شدند.
در مجموع، بيماري طاعون كارگران جوامع غربي را آزاد كرد اما در شرق، كارگران در نظام «سرف» يا سرواژ باقي مانده و همراه زمين خريد و فروش مي شدند.
در واقع طاعون يك بزنگاه تاريخي براي تغيير مسير انگلستان از #كشاورزي به #صنعت شد.
«چرا كشورها شكست ميخورند؟»
#دارون_عجم_اغلو
#بریده_ای_ازکتاب
#اندیشه
@Roshanfkrane