🔴 #هگل فیلسوف آلمانی مکتب ایدئالیسم
🔹هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) نماينده حد اعلای نهضتی است كه با #كانت در آلمان آغاز شد. هگل غالبا از #فلسفه_كانت انتقاد ميكرد، ولی اگر دستگاه كانت وجود نمیداشت دستگاه خود او نيز هرگز به وجود نمی آمد. در پايان قرن نوزدهم، فلاسفه دانشگاهی تراز اول آمريكا و انگلستان غالبا پيرو هگل بودند. در خارج از حيطه فلسفه محض، بسياری از الهيان پروتستان نظريات او را گرفتند. فلسفه تاريخ او در نظریه سياسی تاثير عميق داشت. چنانكه همه میدانند، #ماركس در جوانی شاگرد هگل بود و در دستگاه كامل و پرداخته خود مقدار زيادی از جزئيات هگلی را بكار برد. حتی اگر هم (چنانكه من عقيده دارم) كمابيش همه نظريات هگل غلط باشد؛ باز هگل به نام بهترين نماينده نوع خاصی از فلسفه، كه در آثار ديگران انسجام و قابليت فهم آن كمتر است، حائز اهميت خواهد بود؛ و این اهميت به صرف واقعيت تاريخی هم نيست.
🔹زندگانی هگل كمتر واقعه مهمی دارد. در جوانی سخت مجذوب عرفان شد و نظريات بعدی اش را ميتوان تا حدی صورت عقلانی مطالبی دانست كه وی در جوانی از راه اشراق دريافته بود هگل ابتدا به عنوان دانشيار در دانشگاه ينا فلسفه تدريس ميكرد. خودش میگويد كه رساله " #نمودشناسی_ذهن" را روز قبل از جنگ ينا تمام كرده است. سپس به نورمبرگ رفت و بعد با عنوان استاد در هايدلبرگ درس داد (۱۸۱۶-۱۸۱۸) و سرانجام در برلن از ۱۸۱۹ تا هنگام مرگ به تدريس فلسفه ادامه داد. هگل در سالهای اخير زندگی اش یک پروسی وطن پرست و یک مستخدم وفادار دولت بود و از برتری فلسفی اش، که مورد قبول و اذعان ديگران بود، به راحتی سود می جست؛ اما در جوانی پروس را تحقير ميكرد و #ناپلئون را می ستود و تا حدی از پيروزی فرانسه در ينا خشنود بود.
🔹هگل از علاقه ای كه در جوانی به عرفان داشت، اعتقاد به مجازی بودن جدایی و تكثر را حفظ كرده بود. در نظر او جهان مجموعه ای از واحدهای سخت - خواه اتم و خواه روح - كه هر یک کاملا قائم بالذات باشند، نبود. قائمیت بالذات اشيای متناهی در نظر او موهوم بود. عقيده داشت كه جز كل هيچ امری هیچ امری مالا و تماما حقيقی نيست، اما با #پارمنيدس و #اسپينوزا از اين جهت اختلاف داشت كه كل را نه به نام یک جوهر بسيط، بلكه به نام منظومه مركبی، از آن نوع كه ما #ارگانيسم میناميم، تصور میکرد. آن چيزهای ظاهرا مجزایی كه به نظر میرسد جهان از آنها تركيب يافته و هم محض نيستند؛ بلكه هر یک كم يا بيش دارای درجه ای از حقيقتند، و حقيقت آنها جلوه ای از كل است، و اين جلوه همان است كه وقتی آن چيز را درست به نظر آوريم ديده میشود. بديهی است كه عدم اعتقاد به مكان و زمان هم با اين نظر همراه خواهد بود؛ زيرا كه زمان و مكان اگر كاملا حقيقی گرفته شوند، مستلزم جدایی و تكثر خواهند بود. همه اين مطالب بايد در ابتدا به صورت اشراق از خاطر هگل گذشته باشد؛ بافت و ساختمان عقلانی آنها بايد بعدها صورت بسته باشد.
🔹هگل ميگويد كه امر حقيقی معقول است و امر معقول حقيقی است. اما وقتی كه چنين میگویند، منظورش از "حقیقی" همان "واقعيتی" كه تجربيان ميگويند نيست. هگل اذعان دارد، و حتی مدعی است، که آنچه به نظر تجربيان امور واقعی میرسد، غير معقول است و بايد هم چنين باشد. فقط وقتی كه با در نظر آوردن آن امور به عنوان جلوه هایی از كل صفت ظاهر دگرگون شد معقول به نظر می آيند. معهذا اتحاد واقعی و معقول ناچار منجر ميشود به مقداری خود پسندی ناشی از اين عقيده كه "هر چه هست صحيح است".
🔹هگل كل را، در بغرنجيش، #منطق مينامد؛ و مطلق امری است روحانی.
اين نظر اسپينوزا كه مطلق دارای صفت بسط و همچنين صفت فكر است، نزد هگل مردود است.
دو چيز هگل را از كسان ديگری كه جهانبينی مابعدطبيعی كمابيش شبيه به جهان بينی او داشته اند متمايز ميسازد. يكي تاكيد بر منطق: هگل چنين می انديشيد كه ماهيت حقيقت را از اين ملاحظه که حقيقت نبايد با نفس خود در تناقض باشد، میتوان استنتاج كرد. وجه تميز ديگر (كه با وجه اول ارتباط دارد) عبارت است از حركت سه مرحله ای كه #ديالكتيک ناميده ميشود. مهمترين كتابهای هگل دو كتاب #منطق اوست؛ و اگر بخواهيم دلايل نظريات او را در موضوعات ديگر درست بشناسيم، بايد اين دو كتاب را بفهميم...
♦۲۷ آگوست (۱۷۷۰)؛ زادروز #گئورگ_ویلهلم_فریدریش هگل، فیلسوف آلمانی مکتب #ایدئالیسم
📚 تاریخ #فلسفه غرب
✒ نوشته #برتراند_راسل
👤 ترجمه نجف دریابندری
📑 صفحات ۵۴۷-۵۴۸
#فرهنگ
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
🔹هگل (۱۷۷۰-۱۸۳۱) نماينده حد اعلای نهضتی است كه با #كانت در آلمان آغاز شد. هگل غالبا از #فلسفه_كانت انتقاد ميكرد، ولی اگر دستگاه كانت وجود نمیداشت دستگاه خود او نيز هرگز به وجود نمی آمد. در پايان قرن نوزدهم، فلاسفه دانشگاهی تراز اول آمريكا و انگلستان غالبا پيرو هگل بودند. در خارج از حيطه فلسفه محض، بسياری از الهيان پروتستان نظريات او را گرفتند. فلسفه تاريخ او در نظریه سياسی تاثير عميق داشت. چنانكه همه میدانند، #ماركس در جوانی شاگرد هگل بود و در دستگاه كامل و پرداخته خود مقدار زيادی از جزئيات هگلی را بكار برد. حتی اگر هم (چنانكه من عقيده دارم) كمابيش همه نظريات هگل غلط باشد؛ باز هگل به نام بهترين نماينده نوع خاصی از فلسفه، كه در آثار ديگران انسجام و قابليت فهم آن كمتر است، حائز اهميت خواهد بود؛ و این اهميت به صرف واقعيت تاريخی هم نيست.
🔹زندگانی هگل كمتر واقعه مهمی دارد. در جوانی سخت مجذوب عرفان شد و نظريات بعدی اش را ميتوان تا حدی صورت عقلانی مطالبی دانست كه وی در جوانی از راه اشراق دريافته بود هگل ابتدا به عنوان دانشيار در دانشگاه ينا فلسفه تدريس ميكرد. خودش میگويد كه رساله " #نمودشناسی_ذهن" را روز قبل از جنگ ينا تمام كرده است. سپس به نورمبرگ رفت و بعد با عنوان استاد در هايدلبرگ درس داد (۱۸۱۶-۱۸۱۸) و سرانجام در برلن از ۱۸۱۹ تا هنگام مرگ به تدريس فلسفه ادامه داد. هگل در سالهای اخير زندگی اش یک پروسی وطن پرست و یک مستخدم وفادار دولت بود و از برتری فلسفی اش، که مورد قبول و اذعان ديگران بود، به راحتی سود می جست؛ اما در جوانی پروس را تحقير ميكرد و #ناپلئون را می ستود و تا حدی از پيروزی فرانسه در ينا خشنود بود.
🔹هگل از علاقه ای كه در جوانی به عرفان داشت، اعتقاد به مجازی بودن جدایی و تكثر را حفظ كرده بود. در نظر او جهان مجموعه ای از واحدهای سخت - خواه اتم و خواه روح - كه هر یک کاملا قائم بالذات باشند، نبود. قائمیت بالذات اشيای متناهی در نظر او موهوم بود. عقيده داشت كه جز كل هيچ امری هیچ امری مالا و تماما حقيقی نيست، اما با #پارمنيدس و #اسپينوزا از اين جهت اختلاف داشت كه كل را نه به نام یک جوهر بسيط، بلكه به نام منظومه مركبی، از آن نوع كه ما #ارگانيسم میناميم، تصور میکرد. آن چيزهای ظاهرا مجزایی كه به نظر میرسد جهان از آنها تركيب يافته و هم محض نيستند؛ بلكه هر یک كم يا بيش دارای درجه ای از حقيقتند، و حقيقت آنها جلوه ای از كل است، و اين جلوه همان است كه وقتی آن چيز را درست به نظر آوريم ديده میشود. بديهی است كه عدم اعتقاد به مكان و زمان هم با اين نظر همراه خواهد بود؛ زيرا كه زمان و مكان اگر كاملا حقيقی گرفته شوند، مستلزم جدایی و تكثر خواهند بود. همه اين مطالب بايد در ابتدا به صورت اشراق از خاطر هگل گذشته باشد؛ بافت و ساختمان عقلانی آنها بايد بعدها صورت بسته باشد.
🔹هگل ميگويد كه امر حقيقی معقول است و امر معقول حقيقی است. اما وقتی كه چنين میگویند، منظورش از "حقیقی" همان "واقعيتی" كه تجربيان ميگويند نيست. هگل اذعان دارد، و حتی مدعی است، که آنچه به نظر تجربيان امور واقعی میرسد، غير معقول است و بايد هم چنين باشد. فقط وقتی كه با در نظر آوردن آن امور به عنوان جلوه هایی از كل صفت ظاهر دگرگون شد معقول به نظر می آيند. معهذا اتحاد واقعی و معقول ناچار منجر ميشود به مقداری خود پسندی ناشی از اين عقيده كه "هر چه هست صحيح است".
🔹هگل كل را، در بغرنجيش، #منطق مينامد؛ و مطلق امری است روحانی.
اين نظر اسپينوزا كه مطلق دارای صفت بسط و همچنين صفت فكر است، نزد هگل مردود است.
دو چيز هگل را از كسان ديگری كه جهانبينی مابعدطبيعی كمابيش شبيه به جهان بينی او داشته اند متمايز ميسازد. يكي تاكيد بر منطق: هگل چنين می انديشيد كه ماهيت حقيقت را از اين ملاحظه که حقيقت نبايد با نفس خود در تناقض باشد، میتوان استنتاج كرد. وجه تميز ديگر (كه با وجه اول ارتباط دارد) عبارت است از حركت سه مرحله ای كه #ديالكتيک ناميده ميشود. مهمترين كتابهای هگل دو كتاب #منطق اوست؛ و اگر بخواهيم دلايل نظريات او را در موضوعات ديگر درست بشناسيم، بايد اين دو كتاب را بفهميم...
♦۲۷ آگوست (۱۷۷۰)؛ زادروز #گئورگ_ویلهلم_فریدریش هگل، فیلسوف آلمانی مکتب #ایدئالیسم
📚 تاریخ #فلسفه غرب
✒ نوشته #برتراند_راسل
👤 ترجمه نجف دریابندری
📑 صفحات ۵۴۷-۵۴۸
#فرهنگ
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
✍️ #محمدرضا_شفیعی_کدکنی
"در علوم انسانی فقیریم"
ما نیز مَردمی هستیم. نَفْس اینکه خودت را کم گرفتی، رفتی!
فروتن بودن خوب است ولی تن به نیستی و انکار خود دادن، اول نابودی یک ملت است.
ما ابن سینا داریم. ما جلالالدین #مولوی داریم. من واقعاً دلم به حال این نسل میسوزد. خیلی شما دارید پایین میآوردید #معیارها را!
نابودی یک فرهنگ و یک ملت از همینجا آغاز میشود. ما باید صاحب نظریه باشیم و چرا نباشیم.
ما استادان و دانشجویانی در علوم پایه داریم که از هیچ استاد #هاروارد و #کمبریج و #آکسفورد کم ندارد.
ما در #علوم_انسانی صفرالکفّ هستیم. هیچی نیستیم.
پزشک خوب ایرانی [من اسم نمیبرم] از هیچ پزشک فرنگی درجهٔ اول دنیا کم ندارد.
اگر کم دارد نِرسینگِ اوست یا داروهایی که در اختیارش میگذارند، یا وسایل جراحی اوست.
آن مربوط به او نیست.
او وقتی پایش را گذاشت بیرون، رفت به هاروارد، از استاد پزشکی آنجا هیچ کم ندارد. به حضرت عباس!
ما در علوم انسانی صفریم، صفر!
مثل کفِ دستِ من. ما باید در این زمینه کار کنیم و این خیلی مهم است.
ببینید، آیندهٔ درازمدتِ این مملکت با پزشکی و مهندسی ساخته نمیشود.
در آیندهٔ دراز مدت یک مملکت با آن نگاهی که #ژاپن به جهان نگاه میکند، #آلمان به جهان نگاه میکند،
علوم انسانی هیچ کم از علوم تجربی و پزشکی ندارد.
ما هیچ کم نداریم.
آن دختری که خیلی جوانمرگ شد و بهترین ریاضیدان جهان بود عملاً، از همین دانشگاه شریف درآمده بود.
من به دولت هیچ کاری ندارم.
من نمیخواهم نکوهش کنم دولت را. دولت اصلا کیست؟ ماهیتیست که وجودش به وجود افرادش است.
در این ماهیت دولت ممکن است آدمهای خیلی بزرگ و شریف و پاکدامن باشند و یا ممکن است مُشتی دزد و قالتاق هم باشند.
من هیچ کدامشان را عَلَیالتّعیین نمیشناسم که تحسین کنم یا تقبیح کنم. ما به دولت کاری نداریم.
ببیند، دولت آمده مثلاً توی کدکن ما شعبهٔ دانشگاه آزاد باز میکند.
در آنجا مثلاً آمده دکترای فلسفهٔ #کانت میدهد؛ حالا مسخره میکنم من این را، دارم مثال میزنم.
ولی عملاً همینطور است. آخر کجا؟
با کدام استادت تو داری کانت درس میدهی؟!
تو میدانی اصلاً کانت یعنی چی؟!
استادِ کانت ایرونی یعنی کی؟
حالا من کانت گفتم.
#ویتگنشتاین اش، #هگل اش...
ما در علوم انسانی بسیار وضع بدی داریم.
خیلی فقیریم.
شما این کنگرهها را نگاه کنید!
هفت هشت ده تا آدم.
#ابن_سینا باشد همانها صحبت میکنند.
کانت باشد همانها صحبت میکنند. ویتگنشتاین باشد همانها صحبت میکنند.
نمیدانم، تاریخ #ابن_هیثم و فیزیک و بینایی در ابن هیثم و اینا باشد همانها صحبت میکنند.
این خیلی شرم دارد.
خجالت نمیکشند.
هی مرتب فراخوان، هی فراخوان. میگویند از الان تا ۱۵ روز دیگر برای تَنقیحُالمَناظرِ ابن هیثم مقاله بدهید.
مثلاً یک خانمِ خانهداری که آشپزیاش را کرده و بچّهاش را شیر داده است، میگوید چه عیبی دارد من هم در این فراخوان شرکت میکنم.
میرود آنجا چایی میخورد، مینشیند و در کنگرهٔ تنقیحُالمناظرِ ابن هیثم هم شرکت میکند.
آخر تو اسم ابن هیثم را کِی شنیدی؟! محال است در کمبریج و آکسفورد فراخوان پیدا کنید.
فراخوان یعنی چه؟!
خانم آشپز و یک عدّه آدم بیکار و فلان و بهمان یک چیزی مینویسد و چه بسا از بیکاری بگوید بیا بخوان.
کدام متخصص؟! ما الان یک آدمی که شفا را تدریس کند نداریم؛بیخود میگویند.
یک آدمی که تمام شفا را بتواند درس بدهد نیست؛ بیخود میگویند.
یک قسمت خاصّی از الهیات را فقط توی حوزهٔ حرّافی و انشانویسی و اینهاست. کسی که از عهدهٔ تمام شفا بربیاید وجود ندارد.
بقیهاش هم همینطور است.
هیچ فرقی نمیکند.
دولت باید از این توسعهٔ عناوین علوم انسانی جلوگیری کند.
همهٔ دانشگاهها نباید همهٔ رشتهها را داشته باشند.
ما برای متخصّص ابن سینا یک دانشگاه، برای متخصّص #سهروردی یک دانشگاه. برای متخصّص نمیدانم کانت یک دانشگاه.
در همهٔ دانشگاهها که نمیشود.
در دانشگاه تربت حیدریه یا نیشابور متخصّص کانت کجا هست که تو دکترای کانت میگذاری و دکترای هگل میگذاری.[مثال میزنم] خجالت دارد.
این کاغذها را به دست بچّهها میدهید که چی؟! من نمیگویم که نباشد، ولی برای کلّ صاحبنظرانِ میدانِ مطالعات کانت که صد سال دیگر انشاء اللّه ما یک نفر داشته باشیم که کانت را با همهٔ ابعادش بشناسد و بتواند در یک کنگرهٔ بینالمللیِ کانت لِکچر بدهد و برایش دست بزنند، صد سال دیگر، کلاهمان را باید به آسمان بیندازیم.
یک دانشگاه شروع کند برای برنامهریزی که ما میخواهیم متخصّص کانت تربیت کنیم، هِگِل تربیت کنیم، #اسپینوزا تربیت کنیم، ویتگنشتاین تربیت کنیم، #راسل تربیت کنیم.
میآیند در کوچکترین روستاها دکتری فلسفه میدهند.در همهٔ رشتهها استاد دارند.
این یعنی کشک!
۲۱ آبان ۱۳۹۸ (سخنرانی پیاده شده ی استاد)
#اجتماعی #انتقادی
@Roshanfkrane
"در علوم انسانی فقیریم"
ما نیز مَردمی هستیم. نَفْس اینکه خودت را کم گرفتی، رفتی!
فروتن بودن خوب است ولی تن به نیستی و انکار خود دادن، اول نابودی یک ملت است.
ما ابن سینا داریم. ما جلالالدین #مولوی داریم. من واقعاً دلم به حال این نسل میسوزد. خیلی شما دارید پایین میآوردید #معیارها را!
نابودی یک فرهنگ و یک ملت از همینجا آغاز میشود. ما باید صاحب نظریه باشیم و چرا نباشیم.
ما استادان و دانشجویانی در علوم پایه داریم که از هیچ استاد #هاروارد و #کمبریج و #آکسفورد کم ندارد.
ما در #علوم_انسانی صفرالکفّ هستیم. هیچی نیستیم.
پزشک خوب ایرانی [من اسم نمیبرم] از هیچ پزشک فرنگی درجهٔ اول دنیا کم ندارد.
اگر کم دارد نِرسینگِ اوست یا داروهایی که در اختیارش میگذارند، یا وسایل جراحی اوست.
آن مربوط به او نیست.
او وقتی پایش را گذاشت بیرون، رفت به هاروارد، از استاد پزشکی آنجا هیچ کم ندارد. به حضرت عباس!
ما در علوم انسانی صفریم، صفر!
مثل کفِ دستِ من. ما باید در این زمینه کار کنیم و این خیلی مهم است.
ببینید، آیندهٔ درازمدتِ این مملکت با پزشکی و مهندسی ساخته نمیشود.
در آیندهٔ دراز مدت یک مملکت با آن نگاهی که #ژاپن به جهان نگاه میکند، #آلمان به جهان نگاه میکند،
علوم انسانی هیچ کم از علوم تجربی و پزشکی ندارد.
ما هیچ کم نداریم.
آن دختری که خیلی جوانمرگ شد و بهترین ریاضیدان جهان بود عملاً، از همین دانشگاه شریف درآمده بود.
من به دولت هیچ کاری ندارم.
من نمیخواهم نکوهش کنم دولت را. دولت اصلا کیست؟ ماهیتیست که وجودش به وجود افرادش است.
در این ماهیت دولت ممکن است آدمهای خیلی بزرگ و شریف و پاکدامن باشند و یا ممکن است مُشتی دزد و قالتاق هم باشند.
من هیچ کدامشان را عَلَیالتّعیین نمیشناسم که تحسین کنم یا تقبیح کنم. ما به دولت کاری نداریم.
ببیند، دولت آمده مثلاً توی کدکن ما شعبهٔ دانشگاه آزاد باز میکند.
در آنجا مثلاً آمده دکترای فلسفهٔ #کانت میدهد؛ حالا مسخره میکنم من این را، دارم مثال میزنم.
ولی عملاً همینطور است. آخر کجا؟
با کدام استادت تو داری کانت درس میدهی؟!
تو میدانی اصلاً کانت یعنی چی؟!
استادِ کانت ایرونی یعنی کی؟
حالا من کانت گفتم.
#ویتگنشتاین اش، #هگل اش...
ما در علوم انسانی بسیار وضع بدی داریم.
خیلی فقیریم.
شما این کنگرهها را نگاه کنید!
هفت هشت ده تا آدم.
#ابن_سینا باشد همانها صحبت میکنند.
کانت باشد همانها صحبت میکنند. ویتگنشتاین باشد همانها صحبت میکنند.
نمیدانم، تاریخ #ابن_هیثم و فیزیک و بینایی در ابن هیثم و اینا باشد همانها صحبت میکنند.
این خیلی شرم دارد.
خجالت نمیکشند.
هی مرتب فراخوان، هی فراخوان. میگویند از الان تا ۱۵ روز دیگر برای تَنقیحُالمَناظرِ ابن هیثم مقاله بدهید.
مثلاً یک خانمِ خانهداری که آشپزیاش را کرده و بچّهاش را شیر داده است، میگوید چه عیبی دارد من هم در این فراخوان شرکت میکنم.
میرود آنجا چایی میخورد، مینشیند و در کنگرهٔ تنقیحُالمناظرِ ابن هیثم هم شرکت میکند.
آخر تو اسم ابن هیثم را کِی شنیدی؟! محال است در کمبریج و آکسفورد فراخوان پیدا کنید.
فراخوان یعنی چه؟!
خانم آشپز و یک عدّه آدم بیکار و فلان و بهمان یک چیزی مینویسد و چه بسا از بیکاری بگوید بیا بخوان.
کدام متخصص؟! ما الان یک آدمی که شفا را تدریس کند نداریم؛بیخود میگویند.
یک آدمی که تمام شفا را بتواند درس بدهد نیست؛ بیخود میگویند.
یک قسمت خاصّی از الهیات را فقط توی حوزهٔ حرّافی و انشانویسی و اینهاست. کسی که از عهدهٔ تمام شفا بربیاید وجود ندارد.
بقیهاش هم همینطور است.
هیچ فرقی نمیکند.
دولت باید از این توسعهٔ عناوین علوم انسانی جلوگیری کند.
همهٔ دانشگاهها نباید همهٔ رشتهها را داشته باشند.
ما برای متخصّص ابن سینا یک دانشگاه، برای متخصّص #سهروردی یک دانشگاه. برای متخصّص نمیدانم کانت یک دانشگاه.
در همهٔ دانشگاهها که نمیشود.
در دانشگاه تربت حیدریه یا نیشابور متخصّص کانت کجا هست که تو دکترای کانت میگذاری و دکترای هگل میگذاری.[مثال میزنم] خجالت دارد.
این کاغذها را به دست بچّهها میدهید که چی؟! من نمیگویم که نباشد، ولی برای کلّ صاحبنظرانِ میدانِ مطالعات کانت که صد سال دیگر انشاء اللّه ما یک نفر داشته باشیم که کانت را با همهٔ ابعادش بشناسد و بتواند در یک کنگرهٔ بینالمللیِ کانت لِکچر بدهد و برایش دست بزنند، صد سال دیگر، کلاهمان را باید به آسمان بیندازیم.
یک دانشگاه شروع کند برای برنامهریزی که ما میخواهیم متخصّص کانت تربیت کنیم، هِگِل تربیت کنیم، #اسپینوزا تربیت کنیم، ویتگنشتاین تربیت کنیم، #راسل تربیت کنیم.
میآیند در کوچکترین روستاها دکتری فلسفه میدهند.در همهٔ رشتهها استاد دارند.
این یعنی کشک!
۲۱ آبان ۱۳۹۸ (سخنرانی پیاده شده ی استاد)
#اجتماعی #انتقادی
@Roshanfkrane
تفکر واژه ای است که همگان کمابیش چونان کسانی که از طاعون می رمند، از آن می گریزند.
#هگل
@Roshanfkrane
#هگل
@Roshanfkrane
فهمیدن یک فرآیند است _میتوان آن را فرآیندِ تولیدِ ایدهها نامید_ و به همین دلیل قابلِ قیاس با فرآیندِ تولیدِ مادی است. از این روست که میتوانیم بگوییم نظم و اتصالِ ایدهها با نظم و اتصالِ اشیاء یکسان است: هردو در واقع نظمی واحد و یکسان، و حرکتی مشابه و همانندند که گاه به مثابهِ واقعیت و گاه به مثابهِ اندیشه خود را بیان میکنند. بدین سبب فهمیدن باید همچون یک فعالیت در نظر گرفته شود نه یک بازنماییِ منفعل. اسپینوزا بارها و بارها به این موضوع اشاره میکند: شناخت صرفاً آشکارگیِ حقیقتی از پیش موجود نیست، بلکه فرآیندِ تکوینیِ فهمای است که مقدم بر تولید شدنش وجود ندارد. بنابراین فرآیندِ فهمیدن و پیشرویِ فهم، پیامد و تابعِ یک اصلِ آغازینِ مطلق نیست، یعنی اصلی که از خلالِ برقراریِ بنیادهایش به حقیقت مجالِ ظهور دهد؛ بر خلافِ یک نظمِ صوری که توسطِ حدودش متعین شده است، یک فرآیندِ عملی هرگز آغاز نمیکند، چراکه همواره پیشاپیش آغاز شده است.
#پییر_ماشری
از کتاب #هگل_یا_اسپینوزا ، بخش هندسهی بیشتر
#اندیشه
@Roshanfkrane
#پییر_ماشری
از کتاب #هگل_یا_اسپینوزا ، بخش هندسهی بیشتر
#اندیشه
@Roshanfkrane
علاقه #هگل به #تاریخ ایران و تاثیر #فلسفه او بر #فلسفه_ایرانشهر دکتر #جواد_طباطبایی
شما شاید چیزهایی در باره فلسفه ایرانشهر استاد جواد طباطبایی شنیدهاید...
موضوعی که متعصبان #مذهبی و قوم گرایان (از جمله حسن عباسی) به شدت مخالف آن هستند.
اما شاید نمیدانستید که فلسفه ایرانشهری استاد جواد طباطبایی تا چه اندازه تحت تاثیر فلسفه هگل قرار دارد و ریشههایی در نظریات هگل در باره ایران دارد.
اما چرا تاریخ و تمدن ایران برای هگل مهم بود؟
یکی از مسائلی که برای هگل مهم بود ، حفظ هویت و فردیت افراد در جامعه بود.
از نظر هگل جامعه یکدست، یکنواخت و یک رنگ که همه مردم آن اندیشه و تفکر یکسانی دارند ، قطعاً ایراد دارد و جامعه سالم متنوع است و به تنوع احترام میگذارد.
حکومتی خوب است که در پی یکدست سازی و یکسان سازی مردم با علایق و سلایق مختلف نباشد.
به همین خاطر هگل هخامنشیان را تحسین میکرد و ایران را نخستین امپراتوری (Reich به آلمانی) تاریخ بشر میدانست.
چون ایرانیان بر اقوام متعددی با ادیان ، زبانها و فرهنگهای مختلف حکومت میکردند اما در پی تحمیل دین ، زبان یا فرهنگ خاصی بر این مردمان نیامدند!
به این ترتیب اقوام مختلف هویت خود را در ایران حفظ میکردند.
هگل ایرانیان را نخستین نماینده انتقال راستین تاریخ از شرق به غرب میدانست.
از نظر او ایرانیان نخستین ملت واقعاً تاریخی هستند و از بعد از هخامنشیان است که وارد تاریخ پیوسته میشویم.
هگل معتقد بود که تاریخ ایران را باید در کنار اروپا خواند در حالی که ملل آسیایی همچون چینیها به معنای واقعی از این تاریخ جهانی جدا هستند.
هگل معتقد بود که اولین بار از ایران است که نور بر تمدن بشری میتابد و زرتشت را بانی این پرتو افکنی میداند. او ایرانیان را به خاطر این تحسین میکند که توانستند به مدت طولانی یک امپراتوری بزرگ را که از اقوام متعددی تشکیل میشد اداره کنند» کشور را از آشوب دور نگهدارند و در عین حال طوری مدیریت کنند که هویت اقوام حفظ شود.
اندیشههای هگل درباره ایران عمیقاً بر فلسفه ایرانشهری استاد طباطبابی تأثیر گذاشته است.
فلسفه ایرانشهری بر خلاف چیزهایی که مخالفانش میگویند نژادستیزانه و ستیزه جویانه نیست بلکه اتفاقاً برعکس بر زندگی مسالمت آمیز و آزادانه اقوام مختلف در کنار هم تأکید دارد. این حفظ هویت اقوام زیر پرچم یک کشور. همان نقطه آغاز علاقه هگل به ایران است.
منبع: گئورک ویلهلم فریدریش هگل، عقل در تاریخ، ترجمه حمید عنایت، انتشارات شفیعی، ۱۳۷۹، قسمت گزیدهای درباره ایران.
#فرهنگ #پارسی #اندیشه
@Roshanfkrane
شما شاید چیزهایی در باره فلسفه ایرانشهر استاد جواد طباطبایی شنیدهاید...
موضوعی که متعصبان #مذهبی و قوم گرایان (از جمله حسن عباسی) به شدت مخالف آن هستند.
اما شاید نمیدانستید که فلسفه ایرانشهری استاد جواد طباطبایی تا چه اندازه تحت تاثیر فلسفه هگل قرار دارد و ریشههایی در نظریات هگل در باره ایران دارد.
اما چرا تاریخ و تمدن ایران برای هگل مهم بود؟
یکی از مسائلی که برای هگل مهم بود ، حفظ هویت و فردیت افراد در جامعه بود.
از نظر هگل جامعه یکدست، یکنواخت و یک رنگ که همه مردم آن اندیشه و تفکر یکسانی دارند ، قطعاً ایراد دارد و جامعه سالم متنوع است و به تنوع احترام میگذارد.
حکومتی خوب است که در پی یکدست سازی و یکسان سازی مردم با علایق و سلایق مختلف نباشد.
به همین خاطر هگل هخامنشیان را تحسین میکرد و ایران را نخستین امپراتوری (Reich به آلمانی) تاریخ بشر میدانست.
چون ایرانیان بر اقوام متعددی با ادیان ، زبانها و فرهنگهای مختلف حکومت میکردند اما در پی تحمیل دین ، زبان یا فرهنگ خاصی بر این مردمان نیامدند!
به این ترتیب اقوام مختلف هویت خود را در ایران حفظ میکردند.
هگل ایرانیان را نخستین نماینده انتقال راستین تاریخ از شرق به غرب میدانست.
از نظر او ایرانیان نخستین ملت واقعاً تاریخی هستند و از بعد از هخامنشیان است که وارد تاریخ پیوسته میشویم.
هگل معتقد بود که تاریخ ایران را باید در کنار اروپا خواند در حالی که ملل آسیایی همچون چینیها به معنای واقعی از این تاریخ جهانی جدا هستند.
هگل معتقد بود که اولین بار از ایران است که نور بر تمدن بشری میتابد و زرتشت را بانی این پرتو افکنی میداند. او ایرانیان را به خاطر این تحسین میکند که توانستند به مدت طولانی یک امپراتوری بزرگ را که از اقوام متعددی تشکیل میشد اداره کنند» کشور را از آشوب دور نگهدارند و در عین حال طوری مدیریت کنند که هویت اقوام حفظ شود.
اندیشههای هگل درباره ایران عمیقاً بر فلسفه ایرانشهری استاد طباطبابی تأثیر گذاشته است.
فلسفه ایرانشهری بر خلاف چیزهایی که مخالفانش میگویند نژادستیزانه و ستیزه جویانه نیست بلکه اتفاقاً برعکس بر زندگی مسالمت آمیز و آزادانه اقوام مختلف در کنار هم تأکید دارد. این حفظ هویت اقوام زیر پرچم یک کشور. همان نقطه آغاز علاقه هگل به ایران است.
منبع: گئورک ویلهلم فریدریش هگل، عقل در تاریخ، ترجمه حمید عنایت، انتشارات شفیعی، ۱۳۷۹، قسمت گزیدهای درباره ایران.
#فرهنگ #پارسی #اندیشه
@Roshanfkrane
دنیای سوفی
هگل 27
دانلود رایگان قسمتهای دیگر👇
با لمس هشتگ👈 #دنیای_سوفی
در کانال روشنفکران👇
@Roshanfkrane
نشر صوتی : نوار
ناشر کتاب: نشر جامی
@Roshanfkrane
فصل بیست و هفتم , #هگل
با لمس هشتگ👈 #دنیای_سوفی
در کانال روشنفکران👇
@Roshanfkrane
نشر صوتی : نوار
ناشر کتاب: نشر جامی
@Roshanfkrane
فصل بیست و هفتم , #هگل
Kami Ba Man Modara Kon
Mahasti
کمی با من مدارا کن
شاعر: #شهیار_قنبری
ملودیساز: #بابک_افشار
تنظیمکننده: #منوچهر_چشمآذر
خواننده: #مهستی
ماییم و شبِ تار و غم یار و دِگر هیچ
صبرِ کم و بی تابی بسیار و دِگر هیچ
به قول #هگل :
حقیقت و زیبایی یکی است .
و به تعبیر من حقیقت در تصوّر است و زیبایی تجلّی بیرونی آن ....
هنر حقیقی انسان را وادار می کند به
زیستن آزادانه ، شورمندانه وخردمندانه
با خویشتن و نیز با دیگران ...
عشق ، احساسات دوستانه و محبّت را
مستقر می کند که به باور من محبّت عالی ترین هدف حیات انسان است .
کانال روشنفکران
#مهین_چرخنده #اندیشه
@mahincharkhande
@Roshanfkrane
به مناسبت زادروز شهیار قنبری ۶ امرداد
شاعر: #شهیار_قنبری
ملودیساز: #بابک_افشار
تنظیمکننده: #منوچهر_چشمآذر
خواننده: #مهستی
ماییم و شبِ تار و غم یار و دِگر هیچ
صبرِ کم و بی تابی بسیار و دِگر هیچ
به قول #هگل :
حقیقت و زیبایی یکی است .
و به تعبیر من حقیقت در تصوّر است و زیبایی تجلّی بیرونی آن ....
هنر حقیقی انسان را وادار می کند به
زیستن آزادانه ، شورمندانه وخردمندانه
با خویشتن و نیز با دیگران ...
عشق ، احساسات دوستانه و محبّت را
مستقر می کند که به باور من محبّت عالی ترین هدف حیات انسان است .
کانال روشنفکران
#مهین_چرخنده #اندیشه
@mahincharkhande
@Roshanfkrane
به مناسبت زادروز شهیار قنبری ۶ امرداد
بزرگترین درسی که تاریخ به ما میدهد این است که هیچکس از تاریخ درسی نگرفته است !
#تاریخ #هگل
@Roshanfkrane
#تاریخ #هگل
@Roshanfkrane
برای آنکه آدمی براستی انسان باشد و از حیوان ذاتا و واقعا تفاوت یابد، باید آرزوی انسانیاش به نحو مؤثر بر آرزوی حیوانیاش چیره شود...
همۀ آرزوهای حیوانی در واپسین تحلیل، تابع آرزوی او برای نگهداری جان خویش است. پس آرزوی انسانی باید بر این آرزوی نگهداری جان فائق آید. به سخن دیگر، آدمی، انسانیت خود را «محقق» نمیکند مگر آنکه جان «حیوانی» اش را به پیروی از آرزوی انسانی خویش به خطر اندازد.
#هگل
کتاب: خدایگان و بنده
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane
همۀ آرزوهای حیوانی در واپسین تحلیل، تابع آرزوی او برای نگهداری جان خویش است. پس آرزوی انسانی باید بر این آرزوی نگهداری جان فائق آید. به سخن دیگر، آدمی، انسانیت خود را «محقق» نمیکند مگر آنکه جان «حیوانی» اش را به پیروی از آرزوی انسانی خویش به خطر اندازد.
#هگل
کتاب: خدایگان و بنده
#تیکه_کتاب
@Roshanfkrane