https://www.aparat.com/v/Q7iqA
از وقتی که تصمیم میگیری #عامل_تغییر در محیط ات باشی باید پای خیلی چیزها بایستی؛ خیلی از سوء تفاهم ها، ناملایمات، کرختیها، کدورتها و مقاومتها
باید آماده #چالش و #حل_مساله باشی، آماده #گفتگو های دشوار
حاضر به #اعتماد باشی و تلاش کنی تا اعتماد از دست رفته رو به محیط ات برگردونی
اگه طاقت بیاری سفر #تغییر شیرینه همراه با یک دنیا درس و #یادگیری
مدرسه اکسیژن، مدرسه تحول و مشارکت
Www.o2s.ir
#employeeengagement #changemanagement #changeagent
از وقتی که تصمیم میگیری #عامل_تغییر در محیط ات باشی باید پای خیلی چیزها بایستی؛ خیلی از سوء تفاهم ها، ناملایمات، کرختیها، کدورتها و مقاومتها
باید آماده #چالش و #حل_مساله باشی، آماده #گفتگو های دشوار
حاضر به #اعتماد باشی و تلاش کنی تا اعتماد از دست رفته رو به محیط ات برگردونی
اگه طاقت بیاری سفر #تغییر شیرینه همراه با یک دنیا درس و #یادگیری
مدرسه اکسیژن، مدرسه تحول و مشارکت
Www.o2s.ir
#employeeengagement #changemanagement #changeagent
آپارات - سرویس اشتراک ویدیو
چالش های تغییر و مشارکت آفرینی از زبان علی حکم آبادی
روایت چالش های پیش رو در پروژه های تحول و توسعه سازمانی و مشارکت آفرینی در پروژه های کیسون ونزوئلا از زبان علی حکم آبادی
گرهگشا میباش
پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی میگذراند و به سختی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم میکرد. 🧙♂️
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباساش ریخت و پیرمرد گوشههای آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر میگشت با پروردگار از مشکلات خود سخن میگفت و برای #گشایش آنها فرج میطلبید و تکرار میکرد:
«ای گشاینده #گرههای ناگشوده عنایتی فرما و گرهای از گرههای زندگی ما بگشای»
پیرمرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه میکرد و میرفت، یکباره یک گره از گرههای دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت.
او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:
😭
من تو را کی گفتم ای یار عزیز،
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود،
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندمهای به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانههای گندم روی همیانی از زر ریخته است! 💰🪙
پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود.
تيجهگيري به روایت مولانا :
تو مبین اندر درختی یا به چاه،
تو مرا بین که منم مفتاح راه
حکایتی زیبا از #پروین_اعتصامی و بیت آخر از زبان #مولانا
#بازی_فکری #بازی_اکسیژنی #گره_گشا
#حل_مساله #خلاقیت #هدیه_خاص #هدیه_سازمانی #جایزه_خلاق #جایزه_ویژه
https://www.instagram.com/p/CRa_TRBA_Qi/?utm_medium=share_sheet
پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی میگذراند و به سختی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم میکرد. 🧙♂️
از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباساش ریخت و پیرمرد گوشههای آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر میگشت با پروردگار از مشکلات خود سخن میگفت و برای #گشایش آنها فرج میطلبید و تکرار میکرد:
«ای گشاینده #گرههای ناگشوده عنایتی فرما و گرهای از گرههای زندگی ما بگشای»
پیرمرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه میکرد و میرفت، یکباره یک گره از گرههای دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت.
او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت:
😭
من تو را کی گفتم ای یار عزیز،
کاین گره بگشای و گندم را بریز
آن گره را چون نیارستی گشود،
این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!
پیر مرد نشست تا گندمهای به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانههای گندم روی همیانی از زر ریخته است! 💰🪙
پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود.
تيجهگيري به روایت مولانا :
تو مبین اندر درختی یا به چاه،
تو مرا بین که منم مفتاح راه
حکایتی زیبا از #پروین_اعتصامی و بیت آخر از زبان #مولانا
#بازی_فکری #بازی_اکسیژنی #گره_گشا
#حل_مساله #خلاقیت #هدیه_خاص #هدیه_سازمانی #جایزه_خلاق #جایزه_ویژه
https://www.instagram.com/p/CRa_TRBA_Qi/?utm_medium=share_sheet