OpenSees کانال خانه
997 subscribers
11 photos
17 videos
10 files
58 links
کانال آموزش های تخصصی OpenSees

ادمین:
سید علیرضا جلالی @SAJalali

لینک کانال:
https://t.me/OpenSeesHouse

لینک گروه پرسش و پاسخ OpenSees:
https://t.me/joinchat/FCTfOgIMs_NlNmNk
Download Telegram
#من_و_شما_کی_هستیم؟
🌹شاید خیلی هاتون با این خدمتگزار کوچیک آشنا باشید. ولی برای کسانی که نمیدونن، احتمالا آشنایی مختصر با سوابق این حقیر در ارزیابی دقت و صحت گفته هام کمکشون کنه. ضمنا شاید مسیری که رفتم تا حدی براشون الهام بخش باشه. بخاطر همین تصمیم گرفتم داستان خودم رو براتون تعریف کنم.


قسمت اول: دوران سخت بی انگیزگی😕

❤️من #سید_علیرضا_جلالی، با شما کاملا صمیمی هستم 🤝

38 سالمه، متولد شهرستان دلیجانم، همسر و یه پسر 10 ساله دارم و الان در شهر قم زندگی میکنم

👨🏻‍🎓در سال 86 از دانشگاه تبریز فارغ التحصیل شدم،
راستش رو بخواید تو اون مقطع از اول فارغ ازتحصیل بودم (بچه مثبت ولی درس نخونی بودم)
به زور ارشد امیرکبیر، البته با اون درجه از فراغت معلومه دیگه شبانه 😀، قبول شدم

🧕سریع مزدوج شدم، در 23 سالگی! دقیقا دهنم بو شیر میداد ولی خوب، به اندازه کافی خوش بین و تا حد لازم خوش خیال بودم
🥸 قرار بود تا آخر دکترا پدر بزرگوارم قبول زحمت کنن، ولی یه دفعه نفهمیدم چی شد همون اول کاری خرج زندگی افتاد گردن خودم.
خلاصه، ترم 2 و 3 ارشد برنامه خیلی مدونی به این شکل داشتم:
-روزها سر کلاس میخوابیدم،
-عصرها تا شب میرفتم تدریس خصوصی تحلیل و مقاومت و استاتیک و اتوکد و ... همه چی، تو راه هم با پراید عزیزم مسافر دربست میزدم،
-شبها هم با عیال همفکری نیمه مسالمت آمیزی داشتیم که ببینیم چه جوری باید مشکلات زودهنگام زندگی رو حل و فصل کنیم!

البته اساتید محترم هم نقش مهمی داشتن و سر کلاس خیلی خوب لالایی میخوندن، از حق نگذریم
استاد راهنمای عزیزم هم از هر روشی برای اصلاح من استفاده میکرد، تشویق ... تحقیر ... تنبیه؛ ولی اوضاع خرابتر از این حرفها بود
خلاصه، یک سال و نیم اول رو به سختی و با عجز و لابه به درگاه الهی میگذروندیم که ...
کم کم، با پول در آوردن با تدریس خصوصی و اینها .. داشتم ریز ریز یه اعتماد به نفسی به دست میاوردم
سر پروژه آخر ترم 3 که با OpenSees بود یه حرکتهای ریزی زدم که باعث شد استادم از راهنمایی من انصراف نده
خلاصه، همینطوری یه اتفاقهای خیلی کوچیکی می افتاد که کمک میکرد اعتماد به نفسم کم کمک بازیابی بشه ....
راستش رو بخواید، به دلیل عدم آمادگی برای ازدواج و شرایط یه زندگی جدی، شرایط به شدت برام سخت بود و از همه طرف آماج ملامت و ... بودم
ولی .... بچه مثبت بودنم باعث شد برم سراغ خدا. دلم نمیاد اینو نگم. از خدا کمک خواستم. و وااااقعا بهم کمک کرد. همین که از میدون به در نرفتم و همه چیز رو کنار نذاشتم، فقط کار خودش بود تو اون شرایط

داستان طولانی تر از اونی که فکر میکردم شد ...
یه کم تشنه بمونید 😉، بقیه ش رو تو زنگ تفریح بعدی براتون تعریف میکنم.
🤝خیلی مخلصیم
OpenSees کانال خانه
#من_و_شما_کی_هستیم؟ 🌹شاید خیلی هاتون با این خدمتگزار کوچیک آشنا باشید. ولی برای کسانی که نمیدونن، احتمالا آشنایی مختصر با سوابق این حقیر در ارزیابی دقت و صحت گفته هام کمکشون کنه. ضمنا شاید مسیری که رفتم تا حدی براشون الهام بخش باشه. بخاطر همین تصمیم گرفتم…
#من_و_شما_کی_هستیم؟
از این که با ما همراهید، ممنونم.
و از این که به شنیدن ماجرای زندگی پر فراز و نشیب تحصیلی و کاری من علاقه مندید، خیلی خوشحالم.
در قسمت اول، ماجرای ورود خودم به مقطع ارشد سازه در دانشگاه امیرکبیر رو براتون تعریف کردم. و گفتم که به دلیل ازدواج و قبول مسئولیت زندگی در شرایطی که برای من زود بود، شروع خیلی سختی برام رقم خورد. حالا میخوام ادامه ماجرا رو براتون تعریف کنم. امیدوارم خوشتون بیاد و خسته نشید.

قسمت دوم: گوه مقدس (گوه: ابزار نجاری)

❤️من #سید_علیرضا_جلالی، با شما کاملا صمیمی هستم 🤝

همونطور که گفتم، اول زندگی فقط به حفظ خانواده نوپای خودم فکر میکردم و روحیه لازم برای تکاپو و تلاش علمی و شغلی در محیط دانشگاه رو نداشتم. کسب درامد متوسط از آموزش خصوصی دروس مقطع لیسانس و یه کمی هم مسافرکشی، در عین سختی که داشت، تجربه خیلی سازنده ای بود. چون من عادت بدی داشتم و اون جدی نگرفتن مسائل زندگی به خاطر اتکا به پدرم بود.

😇یه وقتهایی شما برای آرزوها و اهداف زندگی تون، یه مسیری رو تصور میکنید. مثلا من تصورم این بود که میتونم با اتکای به پدرم در جنبه های مالی، علاقه علمی خودم رو دنبال کنم و به یک دانشمند تبدیل بشم؛ و بعد، وقتی استاد دانشگاه شدم، میتونم دیگه از بابام هم مستقل بشم.

ولی، واقعیت مهمی وجود داشت که من ازش بی خبر بودم. اون واقعیت این بود که مسیر رسیدن به هدف، برای من، از مراحل دیگه ای میگذشت که کاملا با تصور من متفاوت بود.
زندگی، شاید اولش بی رحم به نظر می رسید که من رو در این بازی انداخته بود. ولی، در اصل داشت من رو در آغوش خودش پرورش میداد. این مسئله، کمی بعد برای من مشخص شد. وقتی که مسیری که در اون افتاده بودم خودش رو خوب به من نشون داد و انگار یه کسی در گوشم زمزمه کرد: «من خودم همه این برنامه ها رو برات ریختم و خودم هم هوات رو داشتم». هر کی بود دمش گرم، ازش راضیم.

ماجراهای زندگی من که حالا جلوتر براتون تعریف میکنم واقعا تصادفی نمی تونست باشه. چرا باید همه اتفاقات دست به دست هم بده تا من رو در این شرایط قرار بده؟ مثلا میتونستم بجای خانواده خانومم، با یه خانواده شهرستانی کم توقع ازدواج کرده باشم. یا شرایط مالی پدرم که باعث شد نتونه از من حمایت کنه، میتونست وقت دیگه ای به هم بریزه. یا، یا، یا ... حالات متعدد زیادی قابل تصور بود که اتفاق رخ داده فقط 1 جایگشت از بین اون همه ترکیب بود. من که به وضوح میبینم و میدیدم که یه کسی همه اتفافات رو در این مسیر تنظیم کرده بود. این همه تصادف هماهنگ نمیتونستن دقیقا پشت سر هم رخ بدن.

بعضی ها ممکنه بگن، زندگی، سرنوشت، خدا یا هر عامل دیگه ای که مشخصا پشت ماجراهای زندگی هست، حق نداره اراده خودش رو به ما تحمیل کنه. ولی واقعیت اینه که زندگی فقط خواست خود ما رو دنبال میکنه. میخوام این موضوع مهم رو به زبان مکانیکی خودمون براتون توضیح بدم چون در اوج فشارهای زندگی، بخش مهمی از انرژی من صرف پیدا کردن جواب این قبیل سؤالات می شد. و وقتی تونستم دلایل ماجراها رو درک کنم، خیلی راحت تر باهاشون کنار اومدم.

🍇 امیدوارم از خوندن خسته نشده باشید. برا رفع خستگی، یه حبه از این خوشه انگور جذاب، ان شالله تابستون بعد! میخورید و نوش جان میکنید. شکلک میوه زمستونی دم دستم نبود😀

دوستان خوب و عزیزم، زندگی یک حرکت «گوه» ای داره. گوه، یه وسیله است که حتما میشناسید. نوک تیز و یک ضلع مورب داره. ما گوه رو به جلو هل میدیم، ولی گوه، جسم دیگه ای رو به سمت بالا حرکت میده. حالا، یه کاراموز نجاری مبتدی ممکنه مکانیزم گوه رو نشناسه و از این که جسم به سمت بالا حرکت کرد، تعجب بکنه، چون اون داشته گوه رو به سمت جلو هول میداده. ولی خوب، گوه که نمیتونه خودش رو عوض کنه. گوه مثل بقیه اجزای زندگی معصومانه از قوانینی که براش نوشته شده تبعیت میکنه. یه نجار خبره، مکانیزم گوه رو میشناسه، زاویه ضلع موربش رو متناسب با زاویه حرکت میتراشه و در جهت درست هم هولش میده.

مثلا، من به شدت و با جدیت میخواستم بتونم دانشمند موفقی بشم و با دانشم به جامعه خدمت بکنم و ثروت آفرینی هم بکنم. خوب، این یعنی من داشتم گوه زندگی رو در مسیری که «تصور میکردم» درسته هل میدادم. ولی خوب، این گوه مقدس، خیلی هوشمندانه و مهربانانه زاویه ضلع مورب خودش رو به سمت هدف من تنظیم کرده بود. من در جهت مورد تصور خودم هولش میدادم ولی اون داشت به سمت هدف من حرکت میکرد. این رفتار گوه، در واقع دعاهای خودم بودن که داشتن مستجاب میشدن.

ادامه در پست بعدی ...
#من_و_شما_کی_هستیم؟

و اما، بریم سراغ ادامه ماجرای زندگی کاری و تحصیلی این بنده حقیر سراپاتقصیر،
#سید_علیرضا_جلالی

در قسمتهای قبل خلاصه ای از مشکلات جدی که در شروع دوره ارشد باهاشون مواجه شدم رو براتون تعریف کردم. دستاورد این مبارزه 1 ساله با مشکلات، طی ترم های 2 و 3 ارشد، رو میتونم اینطوری براتون خلاصه کنم:

1️⃣رها شدن از شدت وابستگی به پدرم و کسب اعتماد به نفس
2️⃣یک پختگی روانی و ایدئولوژیک

👌مورد دوم به نظر خودم از اولی هم مهمتر بود چون اثر بلندمدت تری داشت. تونستم بپذیرم که ضعف هایی دارم؛ و برای رسیدن به هدفم، باید با این ضعف ها وارد چالش بشم و رفعشون کنم. به این باور رسیدم که اتفاقات زندگی یک مسیر طبیعی برای استجابت دعاهای خودم هستند. بلکه، همه و همه اتفاقات دارن دلسوزانه و توأم با محبت برای تحقق هدف خود من طراحی میشن.

🍀خیلی نگاه سبز و قشنگیه، نه؟ شما دیگه از هیچ چیز تو زندگی مایوس و ناراحت نمیشید. کلا همه اتفاقات در راستای تحقق هدف و دعای شماست. واقعا آدم رو به آزادی میرسونه. کتاب «محدودیت صفر» جو ویتالی و «آزادی معنوی» شهید مطهری، هر دو همین آزادی برخاسته از دورن انسان رو توصیف میکنن؛ بر عکس تصور اغلب افراد که فکر میکنن آزادی چیزیه که دیگران باید بهشون بدن. بگذریم ...


🎼 البته، زندگی مثل نوازندگی میمونه. من خودم به نوازندگی نی خیلی علاقه دارم و آواز سنتی هم میخونم. شما در تمام طول اجرا نباید حواست از دفتر نوت پرت بشه وگرنه موقتا فالچ میزنی. رسیدن به یک تمرکز خلل ناپذیر هم سالها تمرین میخواد. پس، اینهایی که گفتم معنی ش این نیست که من الان یه آدم وارسته ای هستم🤭. نه، ابدا. فقط دفتر نوت رو تونستم برای زندگی خودم پیدا کنم و یه کم از روش نواختم و دیدم که چه لحن قشنگی تولید میکنه. یه عمر باید مراقب باشیم و تمرین کنیم تا نغمه زندگی مون هرچه کمتر فالچی داشته باشه.

🍎امیدوارم از این حرفهای روان شناختی و ایدئولوژیک خسته نشده باشید. به طور کلی، موفق ترین افراد و ملت ها اونهایی هستن که اول در ذهن و فکر خودشون به جمع بندی درستی میرسن که میخوان به چه راهی برن؛ در نتیجه، وقتشون رو در بیراهه ها تلف نمیکنن.

حالا بریم سراغ ادامه ماجرا

قسمت سوم: یک تیر و دو نشان

❤️من #سید_علیرضا_جلالی، با شما کاملا صمیمی هستم 🤝

تو این قسمت، ماجرای دوران پیشرفت کم کم شروع میشه. اولین اتفاق تمرکز روی مسیر اپلای برای دکترا خوندن و گرفتن کمک هزینه از یه دانشگاه خارجی خوب بود. این اولین بار در زندگیم بود که هدفی رو با این سطح از خودباوری دنبال میکردم. امید بالایی در روحیه و رفتارم بود. در نتیجه، همه قدمها رو خیلی محکم و ریشه ای بر میداشتم.

مثل بقیه دوستام، 2 تا کار باید میکردم:
1-زبان خوندن
2-کار پایان نامه رو با هدف مقاله جلو بردن

اما برنامه من چند تا فرق مهم با اغلب بچه های دور و برم که میدیدم داشت.
1- هزینه های زندگی برای من جدی بودند و در نتیجه، نیاز حیاتی تری به این موفقیت داشتم
2-به خاطر سطح امید و احساسم، با تمام فعالیتهای این مسیر ارتباط برقرار می کردم و ازشون لذت میبردم.
3-کار توام با لذت، باعث میشد متکی بر خلاقیت شخصی باشم و مثل یه ربات، راه حل های کلیشه ای دیگران رو دنبال نکنم. بلکه، ببینم چی برای من بهترین جواب رو میده.

مثلا، برای درس سمینار، اغلب بچه ها از این ور و اون ور کپی کاری کردن. ولی من نزدیک 100 صفحه از یه کتاب خوب رو ترجمه کردم و با برداشتم از 1-2 تا پایان نامه ترکیبش کردم. یادش به خیر. دقیقه 90 تحویل سمینار، چند تا تیم شده بودیم و ترجمه های دست نویسم رو تایپ میکردیم. پدر و مادر خانومم با همدیگه یه تیم شده بودن. مادر خانومم میخوند و پدر خانومم تایپ میکرد. اون موقع ها کلا تهران بودم و بیست و چهاری خونه عیال پلاس بودم 😀. خدا خیرشون بده. در عین جدیتی که داشتن و دارن، خیلی هم دلسوز و همراه هستن، درست مثل شما 🌹

برای اون 2 تا هدف بالا (زبان خواندن و مقاله دادن)، یه حرکت منسجم طراحی کردم. این نگاهم هم با بیشتر بچه ها متفاوت بود. اغلب بچه ها برای زبان خوندن، یه زمانی کنار میذارن و میرن کلاس، یا می شینن کتاب زبان میخونن. ولی من، بخش مهمی از زبان رو از دل همون مقاله هایی که برای هدف 2 باید میخوندم، یاد میگرفتم.

ادامه در پست بعدی ...
#من_و_شما_کی_هستیم؟
نمیدونم چرا تا الان اشتباها از #من_کی_ام استفاده کردم. به هر حال، ماهی رو هر وقت از آب بگیریم تازه است. خوب ...، بذار ببینم ...، خوب شد. قبلی ها رو هم اصلاح کردم.

🤝اصل ماجرا اینه که ما هر چه هستیم، به خاطر کنار هم بودنمونه. اگر نه، من الان اینجا چه کار میکردم؟ چرا اینقدر علاقه دارم که حس مثبتم رو به شما منتقل کنم؟

چون، بدون شما خیلی کند میتونم جلو برم. ولی با شما، میتونم کل دنیا رو بگیرم. البته، من ناپلئون بناپارت نیستم که 😊؛ منظورم از دنیا، دنیای اپنسیسه. ما با هم میتونیم رهبر این حرکت علمی و فناورانه در دنیا بشیم. این دنیا به شدت نیازمند ورود افراد حرفه ای ست که بتونن این همه پیچیدگی رو با یه زبان رسا آموزش بدن و درامد تولید کنن و از تولید ابزارهای قدرمتند وبدون باگ پشتیبانی مالی بکنن و ... هدف من القای این خودباوری به شما و تقویت اون در درون خودم است.

🤼داستان حرکت پر چالش خودم رو براتون تعریف میکنم تا باور کنید با یه دست فرمون درست، رسیدن به این دستاورد اصلا چیز دوری نیست. کافیه هر چی با کلیدواژه OpenSees و اجزای محدود بلدیم رو با هم بیاریم روی کاغذ. کاغذ حقیقی که کتاب باشه هم میتونه خیلی خوب باشه، ولی شکل مجازی ش، که میشه همون وبسایت و ... اینها، خیلی مؤثرتره.

من خودم بی کار ننشسته م. روزی 10 ساعت کار میکنم. الان نزدیک 2 ماهه که دارم روی محتوا نویسی برای وب مطالعه تخصصی میکنم. اصطلاحات مختلفی مثل SEO و digital marketing و content marketing و این جور چیزها رو زیر و رو کردم. کلاس آموزشی شرکت کردم و مشاور گرفتم و .... میتونم بهتون بگم این تخصص هم نه در حد OpenSees، ولی در یه سطح خییلی خوب، الان در مشت ماست. خوب، معلومه که با یه پیش زمینه برنامه نویسی و تحقیقاتی خیلی عمیق تر از افراد معمولی میشه این حیطه ها رو فهمید. چون همه ش با هوش مصنوعی و الگوریتم های مقایسه و نمره دهی و اعتبار سنجی ساختار مقالات و نوشته ها سر و کار داره.

از توسعه source اپنسیس گرفته تا توسعه انواع مدلها و روش های تحلیل؛ مرکزی که غنی ترین و جامع ترین اطلاعات رو به صورت مجتمع در اختیار داره، جمع ما #ایرانی_ها ست.

🤝این رو با همه ایمان و باورم به شما میگم که #ایران به زودی نامش در کنار OpenSees درشت تر از همه کشورهای دیگه خواهد درخشید.

شما برای چی منتظری؟ به جمع ما بپیوند دیگه. همین الان لینک پایین رو بزن و اطلاعات اولیه ت رو پر کن و دکمه ارسال رو بزن.
https://openseeshouse.com/request-opensees-cooperation/
جزئیات بیشتر این حرکت رو در مجموعه #کسب_درامد_با_OpenSees خدمتت اطلاع میدم. نگران نباش، خودم همه چم و خم کار رو بهت یاد میدم، ان شالله.

دمت گرم. خیلی_مخلصیم 🤝
#من_و_شما_کی_هستیم

🍀سلام دوباره خدمت دوستان عزیز اپنسیسی خودم

قرار شد یه تغییر زاویه بدم و سرگذشت خودم رو تماما از این منظر نگاه کنم که
#ما_در_کنار_هم به چه قله هایی میتونیم برسیم. مرور تجربیات موفق و ناموفق گذشته، در این مسیر به ما کمک خواهد کرد، ان شالله

در قسمت قبل، در مورد «یک تیر و دو نشان» زدن خودم در مسیر تحقق 2 هدف صحبت کردم. هدف 1: کسب تسلط زبانی و هدف 2: تولید مقاله ISI بود.

🌹🌹در این قسمت، جزئیات بیشتری در مورد روش و اقداماتم در همون برهه زمانی، با عشق و احترام، خدمتتون تقدیم میکنم 🌹🌹

قسمت چهارم: I am a blackboard

اولین نکته مهم که در قسمت قبل هم بهش اشاره کردم، لذت بردن از فعالیتم بود. هیچ عجله یا نگرانی به خودم راه نمیدادم. این رو شمایی که الان در بهبوهه کار هستید خوب متوجه میشید. شما الان نگاهتون همه ش به انتهای مسیر هست و میخواید هر چی زودتر خودتون رو به اون نقطه برسونید. در نتیجه، ممکنه همه شیرینی رو در رسیدن به اون انتها جستجو کنید. میخوام بگم، این نوع نگاه به شما ضرر میزنه. اما چرا؟

ابتکار و خلاقیت حاصل فرورفتن در وضعیت حاله. باید در همین کار فعلی، خودتون رو غرق بکنید و به طور موقت آینده رو به فراموشی بسپرید. ما همه کارهامون رو با ناخودآگاه وجودمون انجام میدیم. بذار من هم اسمش رو بذارم «کودک درون». این کودک درون، خلاقیت خودش رو در حال بازی کردن بروز میده. وقتی میتونه «بهترین خودش باشه»، که داره بازی میکنه. استرس این کودک رو از خودش غافل میکنه و دیگه نمیتونه «بهترین خودش» باشه.

بازی، یک فعالیت سراسر لذته و در اون از عجله و اضطراب هیچ خبری نیست. البته محدودیت زمانی خودش میتونه بخشی از یک بازی بشه. ولی، باعث نمیشه بازی از هدف خودش که لذت بردنه خارج بشه. در واقع، ما در بازی زمان دار میدونیم که اگر دیر بشه هیچ اتفاق بدی نمیفته. فقط یک امتیاز از دست میدیم و این خودش بخشی از هیجان بازی هست.

این نگاه، ممکنه از نظر بعضی شوخی گرفتن زندگی یا کار و هدف به نظر برسه. ولی واقعیت اینه که این تنها نگاه کاملا حرفه ای به کار و هدف هست. یک حرفه ای، فقط به لذتی که از کارش میبره فکر میکنه و بس. اگر حرفه ای بشیم، خلاقیت از درون ما میجوشه و ایده های ناب از ذهنمون فوران میکنه. ولی اگر دستخوش اضطرابها بشیم، این چشمه با برکت کم کم خشک میشه.

این رو حیفم اومد نگم. چون در عمل، جلو رفتن به اون شیوه ای که قسمت قبل گفتم، در حالی که شما درگیر اضطراب هستید، یه کار نشدنیه. من میتونستم موقع مقاله خوندن زبان یاد بگیرم. چرا؟ چون برای کار پایان نامه و مقاله احساس عجله نمیکردم. فقط روی لذتی که اون یاد گرفتن به من میداد تمرکز میکردم. زندگی یک بازی پر لذت است، آن هم از نوع برد-برد.

خوب ...
در مورد مرحله اول زبان خوندن که از دل مقاله خوندن جلو میرفت، توضیحاتی در قسمت قبل دادم.

مرحله دوم زبان خوندنم از حدود 1.5ماه مونده به آزمون IELTS شروع شد. من قبلا تو سالهای ابتدایی دوره لیسانس، 2-3 ترم کلاس زبان رفته بودم. اون موقع هم زبان رو با علاقه خونده بودم و پیش زمینه بدی نداشتم. با این حال، Listening و Writing کاملا ضعیفی داشتم. در Speaking هم در حد متوسط بودم. Reading رو اما با مقاله خوندن به جای خوبی رسونده بودم. الان حدود 1.5 ماه وقت داشتم که زبانم رو در اون 2 قابلیت اول که ضعیف بودم بهبود بدم.

کنار کارهای پایان نامه و تدریس خصوصی و ... که بی وقفه همیشه ادامه داشتند، شروع کردم به کلاس رفتن. کلاسم صبح روزهای جمعه بود و تا ظهر طول میکشید. موسسه ای که میرفتم هم کاملا معمولی بود. من از دوره IELTS شروع نکردم. احتمالا میدونید که دوره IELTS مثل کلاس کنکور میمونه. شما رو برای امتحان آماده میکنه. روش های سریع متن خوانی و تست زنی و ... رو برای گرفتن نمره بهتر به شما یاد میده و کمتر روی تقویت قابلیتهای شما تمرکز میکنه.

اما من، با همون نگاه آروم و خوش بینانه ای که داشتم، اصلا به زمان فکر نمیکردم. فقط میخواستم زبانم رو واقعا قوی بکنم. طوری که هم IELTS رو بتونم خوب پاس کنم و هم بتونم بعدا بهترین استفاده رو ازش ببرم. بنابراین، برعکس اغلب بچه ها رفتم سر کلاس های معمول موسسات که بهشون میگن کلاس «مکالمه».

سر کلاس، فعالترین دانشجو بودم. هر چی معلم میگفت سریع یاد میگرفتم. چون خیلی از یاد گرفتن لذت میبردم. از دایره لغاتم حداکثر استفاده رو میکردم و لغاتی که توی مقاله ها خونده بودم رو توی صحبت کردن به کار میبردم. خوب، بچه های اون کلاسها خیلی هاشون دانش آموز یا شاغل و .. بودن و مثل من دانشگاهی نبودن. بنابراین از لغات قلمبه سلمبه استفاده نمیکردن.

ادامه در پست بعدی ... 👈
#من_و_شما_کی_هستیم

❤️سلام دوستان عزیز اپنسیسی خودم
بعد از یه وقفه چند روزه، دوباره خدمتتون رسیدم ...
👨🏻‍🎓امیدوارم از شنیدن ماجراهای پر فراز و نشیب این حقیر در مسیر تحصیل و یادگیری خسته نشده باشید.
🙏ضمنا از بزرگواری و حسن نظرتون صمیمانه ممنونم. دلگرمی شما به من انرژی میده تا بتونم با کمک های هرچند ناچیزم در جمع شما باشم و اوقات خوشی رو بگذرونم ❤️

در قسمت قبل، جزئیاتی از مسیر خودم در گرفتن مدرک زبان IELTS رو براتون گفتم.
🖍راستی، داشتم بین مدارکم جستجو میکردم و دیدم نمرات این آزمون رو در قسمت قبل اشتباه گفتم. همه نمراتم 7 شده بود به جز reading که در اون نمره 7.5 گرفته بودم.

خوب، امروز میخوام جزئیاتی از مسیر اپنسیسی خودم تا دفاع پایان نامه و ارائه مقاله رو بگم.

قسمت پنجم: عشقی که کد شد (و البته دوره آموزشی!)

اجمالا، دستاورد من تو این بخش از مسیرم که فقط 7 ماه طول کشید، این چیزها بود:
1️⃣عرض حدود 2 ماه پایان نامه م رو جمع کردم؛ از مدلسازی و تحلیل گرفته تا تدوین و نوشتن متن
2️⃣یه مقاله ISI با نتایجی که مستقیما توی پایان نامه به دست آورده بودم برای مجله Scientia Iranica ارسال کردم
3️⃣همزمان با مقاله قبلی، کار پایان نامه م رو به جنبه های جدیدی گسترش دادم و یه مقاله قویتر برای مجله Constructional Steel Research ارسال کردم.
4️⃣کارهای تحلیلی یکی دیگه از دانشجوهای استادم رو به مقاله تبدیل کردم و اون هم شد مقاله سوم که به مجله the structural design of tall and special buildings ارسال شد.
5️⃣کدهای TCL خوبی برای مدلسازی پارامتریک قابهای خمشی فولادی به روش فایبر نوشتم
6️⃣کدهای TCL مربوط به تحلیل IDA با الگوریتم Hunt-Fill که الان مبنای دوره آموزشی زیر هست رو هم اون موقع نوشتم، یعنی پاییز 1388
https://openseeshouse.com/product/incremental-dynamic-analysis-femap695-opensees-video-tutorial/

7️⃣قابلیت خیلی خوبی در نگارش انگلیسی متن های تخصصی و دانشگاهی به دست آوردم. طوری که بعد از اون 3 مقاله، سرعت نوشتن انگلیسی م، یدون اغراق، با سرعت نوشتن فارسی تقریبا برابر شده بود، چون انگلیسی فکر میکردم و یه ضرب همه مفاهیم و توضیحات رو به انگلیسی بیان میکردم، نه اینکه اول در ذهنم فارسی بیان کنم و بعد ترجمه کنم.

خوب، حالا چه روش هایی کمک کرد بتونم به این دستاوردها در این زمان نسبتا کم برسم؟


0️⃣همون آرامش و امیدی که داشتم و کمک میکرد در طول مسیر تماما لذت ببرم.

قبلا براتون گفتم که این اساس هر قدم موفقی بود که تونستم بردارم؛ به خاطر همین این قدم 0 و پایه همه چیز بود

1️⃣همه چیز رو با حوصله میخوندم و خیلی عمیق و وسیع یاد میگرفتم.

🗝مثلا برای یادگیری زبان TCL نزدیک 70 درصد یه کتاب مرجع رو با مثالهاش خوندم. در قسمت قبل توضیحاتی در مورد نحوه مقاله خوندن و ... خدمتتون تقدیم کردم. البته خوندن من یه خوندن فعال بود. همزمان با خوندن، کد مینوشتم و هم کارم رو جلو میبردم و هم با تمرین یادگیری رو تثبیت میکردم.

🗝مطالبی که در مورد موضوعات مختلف میخوندم رو به همدیگه ربط میدادم. این باعث میشد در ذهنم بتونم یه #نقشه_ذهنی ترسیم کنم که در نوشته قبلی با موضوع #کسب_درامد_با_OpenSees در موردش باهاتون صحبت کردم.

🗝مقاله Incremental Dynamic Analysis آقای Vamvatsikos رو انقدر خوب فهمیدم که تبدیل شد به همین دوره بالا که الان هم داره مورد استفاده خیلی از شما دوستان عزیزم قرار میگیره.

🗝نوشتن مقاله رو هم خیلی ریشه ای سعی کردم یاد بگیرم. این مرحله رو با بالا بردن قابلیت writing برای آزمون IELTS همزمان کردم. 2-3 تا مقاله که موضوعشون به موضوع من نزدیک بود و نویسنده های انگلیسی زبان (به عبارتی native) داشتن رو انتخاب کردم و با این دید خوندمشون که:
💡اگر من میخواستم همین مطالب رو بنویسم، چه جوری مینوشتم؟
به عبارتی، هر قسمتی رو که میخوندم، سعی میکردم همون مطلب رو خودم هم، حداقل در ذهنم، بنویسم. یعنی، مقاله رو با هدف یادگرفتن سبک نویسندگی انگلیسی خوندم؛ و باز هم همزمان با خوندن تمرین کردم.
در کنار خوندن این 2-3 مقاله، یه کتاب به نام academic writing، که یادمه جلد سبزی داشت، پیدا کردم و اون رو هم (حدود 30-40 صفحه) خوندم.

🗝موقع نوشتن مقاله خودم، که فکر کنم افتاد بعد از آزمون IELTS، برعکس اغلب بچه ها عمل کردم. بچه ها، تقریبا همه شون، میرفتن جملات یه مقاله مشابه رو تغییر میدادن. من تک به تک جملات مقاله م روخودم نوشتم. نوشتن مقاله اولم نزدیک 1 ماه ازم وقت گرفت. یادمه خیلی از جمله ها رو که نمیتونستم خوب در بیارم، میرفتم توی مقالاتی که داشتم، یا کتابی که خونده بودم، میگشتم تا ببینم یه همچین چیزی رو چجوری نوشتن. همزمان، هم یاد میگرفتم و هم مینوشتم.

ادامه در پست بعدی ... 👈
🙋‍♂️🙋‍♂️سلااام 🌹❤️

سلامی گرم پس از یک دوره نسبتا طولانی غیبت از فضای کانال و جمع مجازی اپنسیس_دوست ان.
خوب، احتمالا اولین واکنش تون یه این پست اینه که، تو این مدت کجا بودم و چه کار میکردم؟
توضیحش به اندازه مدت زمان یک سال پر هیاهو و پر جست و خیز مفصله.

اما اجمالا:

📌یک تیم نرم افزاری نسبتا قوی تشکیل دادم و فرایند ایجاد یک نرم افزار تحت وب برای تحلیل غیرخطی و ارزیابی عملکردی سازه ها رو آغاز کردم و تا جای خوبی جلو بردم

📌یک کار دیگه که تا حدی بی ربط به OpenSees ولی با ارزش برای خودم هست و سالها دنبال انجامش بودم رو هم شروع کردم. داستان شکل گیری ایده و انگیزه این کار و مراحل پیگیری اون مفصله. ولی بالاخره موفق شدم یک سرمایه گذار همفکر با خودم پیدا کنم و وارد حیطه مدیریت پیمان و طراحی و اجرای ساختمان بشم. هدفم ایجاد یک برند ساختمانی هست که متکی بر مدیریت دقیق پروژه و به کارگیری همه دانش مهندسی در طراحی، اجرا، بازاریابی و فروش ساختمون باشه. امیدوارم بتونم موفق عمل کنم. اگر علاقه مند بودید حتما اخبار بیشتری در مورد این فعالیت باهاتون اشتراک خواهم گذاشت.

📌مثل همه قریب 15 سال گذشته با چند دانشجوی ارشد و دکتری چند پروژه نسبتا خوب رو جلو بردیم. شاید اطلاع داشته باشید، فعالیت OpenSees ی من خیلی به این کانال و فضای مجازی ارتباط نداره و دوستانم اغلب از طریق معرفی دوستان قدیمی تر به سراغ من میان و دائما جمع مون در فضای حقیقی بزرگ و بزرگ تر شده. به همین دلیل هم هست که میبینید مدام از این گروه غیبم میزنه و بعد از مدتی دلم تنگ میشه و دوباره میام سر میزنم.

🌹مثل دفعات قبل، این دفعه هم سعی دارم سر زدنم با دست خالی نباشه و یه هدیه ولو ناقابل در حد وسعم تقدیم حضورتون کنم. امیدوارم جالب و مفید باشه. البته این دفعه سعی دارم حضور طولانی تری رو در کنار شما تجربه کنم چون قصد دارم روند پیشبرد نرم افزاری رو که در نوع خودش در دنیا بی نظیره تا حد ممکن در کنار علاقه مندان و استفاده کنندگان بالقوه اون جلو ببرم.

راستی اگر در این فاصله به جمع ما اضافه شدید و با این حقیر خیلی آشنا نیستید، شاید مطالبی که سال گذشته طی چند پست صمیمی اشتراک گذاشتم براتون جالب باشه. این مطالب شامل حرفهای دلی و انگیزشی بودن که تحت عنوان من_و_شما_کی_هستیم منتشر کردم و در اونها سعی کردم به افزایش سطح خودباوری و اعتماد به نفس دوستان خودم کمک کنم.

فعلا بیشتر از این سرتون رو درد نمیارم، ولی ان شالله به زودی با یه مطلب خوب برمیگردم.

ارادتمند
سید علیرضا جلالی
بنیانگذار و مدیر خانه OpenSees
ارائه دهنده نسخه تکامل یافته OpenSeesH