♦️در بارهی کورش /۳۶
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۸ دی۱۴۰۲
چنانکه پیش از این گفتم، روشنفکران ملیگرا کوشیدند رضا شاه را بر سر کار بیاورند و برای او الگویی از نوع شاهپدریی عظمتخواه از ایران باستان فراهم کنند. مجال این نیست که در بارهی تلاشها و کارهای یکایک آنان سخن بگویم و از این رو تنها به اندیشهها و آثار برخی از آنها اشاره میکنم تا نشان دهم که تاریخنویسیی معاصر ایرانی از کدام خاک سر برآورده و در چه زمینهای بالیده است. محمدعلیی فروغی یکی از این روشنفکران برجستهی ملیگرا است که بذر ملیگرایی را پاشیده و کوشیده نهال آن را در عصر رضا شاه بپرورد و آن را تئوریزه کند. برخی بهدرستی در بارهی فروغی آورده اند که او
«به مدد گستره دانش تاریخی خود، سه هزار سال تاریخ متاخر فلات ایران را از نظر گذراند و کوروش و داریوش اول را به عنوان الگویی برای نظام تازه برگزید» (زارعی، ۱۳۹۶، https://www.bbc.com/persian/42128410).
محمدعلیی فروغی از جمله کسانی بود که بر پروژهی ملتسازی در ایران تأکید داشت و خدمات زیادی نیز به این پروژه کرد. اما ملتسازی بدون غیریتسازی ممکن نبود. پس او نیز مثل دیگر ملیگرایان ایرانی، غیریتسازی کرد. ترک و عرب دو دیگریای بود که فروغی برای برساخت «ملت ایران» مد نظر داشت. او بر آن بود که:
«باید کاری کرد ملت ایران ملت شود و لیاقت پیدا کند و الا زیر دست شدنش حتمی است زیر دست ترک نشود زیر دست عرب -که عنقریب تربیت شدة انگلیس خواهد بود- میشود و اوضاعی که امروز در ملت ایران میبینیم جای بسی نگرانی است» (فروغی، ۱۳۸۷: ۶۸).
محمدعلیی فروغی نگاه بسیار منفیای به مردم ایران دارد و از این رو، بر آن است که مردم ایران باید تربیت شوند:
«افراد مردم ایران مطلقاً یک منظور و مطلوب دارند و آن پول است و برای تحصیل پول از هر طبقه و جماعت و صنف باشند گذشته از دزدی و مسخرگی و هیزی فقط یک راه پیش گرفتهاند که به اسامی مختلف آنتریگبازی و حقهبازی و تملق و هوچیگری و شارلاتی و غیره خوانده میشود و اسم جامع آن بیحقیقتی است و از این جهت است که ایرانیها هیچ وقت با هم اتحاد و اتفاق نمیکنند و شما که از اوضاع گذشته و حال دنیا خبر دارید میدانید که هیچوقت بیحقیقتی و نفاق هیچ قومی را به جائی نرسانده و هر وقت ملتی به مقامی رسیده امری معنوی را در نظر داشته و حقیقتطلبی و فداکاری و همت و غیرت و شهامت او را به حرکت آورده و به اتفاق و و اتحاد مطلوب خویش را حاصل نموده است. اگر بپرسید چه باید کرد و چاره چیست بیتأمل عرض میکنم باید ملت را تربیت کرد» (همان: ۶۹-۶۸).
این نگاه دولتمرد ایرانی در عصر رضا شاه به مردم ایران است. او بالابینانه و تحقیرآمیز به مردم مینگرد و نوع شناخت او از مردم ایران بسیار آسیبشناختی است. لاجرم خواهان تربیت مردم میشود. اما تربیت که به هر حال امری همیشه لازم است، در نزد فروغی چیست؟
۱. «نشر معارف است به وسائلی که دائماً گفته میشود: تکثیر و تأسیس مدارس و مؤسسات و مجامع و مجلات علمی و ادبی و صنعتی و تألیف و طبع کتب مفیده، طلبیدن معلمین خارجه، فرستادن جوانهای مستعد به خارجه، تشویق و تجلیل ارباب کمال و قس علی ذلک» (همان: ۶۹)؛
۲. «مهمتر از اینها آنست که فکری برای تقویت مایة اخلاقی ملت بشود» (همان: ۷۰).
ادامه دارد. 👇👇👇
#خدا
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#عصر_بندهگی
#اسطورهی_کورش
#گلنوشتهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۸ دی۱۴۰۲
چنانکه پیش از این گفتم، روشنفکران ملیگرا کوشیدند رضا شاه را بر سر کار بیاورند و برای او الگویی از نوع شاهپدریی عظمتخواه از ایران باستان فراهم کنند. مجال این نیست که در بارهی تلاشها و کارهای یکایک آنان سخن بگویم و از این رو تنها به اندیشهها و آثار برخی از آنها اشاره میکنم تا نشان دهم که تاریخنویسیی معاصر ایرانی از کدام خاک سر برآورده و در چه زمینهای بالیده است. محمدعلیی فروغی یکی از این روشنفکران برجستهی ملیگرا است که بذر ملیگرایی را پاشیده و کوشیده نهال آن را در عصر رضا شاه بپرورد و آن را تئوریزه کند. برخی بهدرستی در بارهی فروغی آورده اند که او
«به مدد گستره دانش تاریخی خود، سه هزار سال تاریخ متاخر فلات ایران را از نظر گذراند و کوروش و داریوش اول را به عنوان الگویی برای نظام تازه برگزید» (زارعی، ۱۳۹۶، https://www.bbc.com/persian/42128410).
محمدعلیی فروغی از جمله کسانی بود که بر پروژهی ملتسازی در ایران تأکید داشت و خدمات زیادی نیز به این پروژه کرد. اما ملتسازی بدون غیریتسازی ممکن نبود. پس او نیز مثل دیگر ملیگرایان ایرانی، غیریتسازی کرد. ترک و عرب دو دیگریای بود که فروغی برای برساخت «ملت ایران» مد نظر داشت. او بر آن بود که:
«باید کاری کرد ملت ایران ملت شود و لیاقت پیدا کند و الا زیر دست شدنش حتمی است زیر دست ترک نشود زیر دست عرب -که عنقریب تربیت شدة انگلیس خواهد بود- میشود و اوضاعی که امروز در ملت ایران میبینیم جای بسی نگرانی است» (فروغی، ۱۳۸۷: ۶۸).
محمدعلیی فروغی نگاه بسیار منفیای به مردم ایران دارد و از این رو، بر آن است که مردم ایران باید تربیت شوند:
«افراد مردم ایران مطلقاً یک منظور و مطلوب دارند و آن پول است و برای تحصیل پول از هر طبقه و جماعت و صنف باشند گذشته از دزدی و مسخرگی و هیزی فقط یک راه پیش گرفتهاند که به اسامی مختلف آنتریگبازی و حقهبازی و تملق و هوچیگری و شارلاتی و غیره خوانده میشود و اسم جامع آن بیحقیقتی است و از این جهت است که ایرانیها هیچ وقت با هم اتحاد و اتفاق نمیکنند و شما که از اوضاع گذشته و حال دنیا خبر دارید میدانید که هیچوقت بیحقیقتی و نفاق هیچ قومی را به جائی نرسانده و هر وقت ملتی به مقامی رسیده امری معنوی را در نظر داشته و حقیقتطلبی و فداکاری و همت و غیرت و شهامت او را به حرکت آورده و به اتفاق و و اتحاد مطلوب خویش را حاصل نموده است. اگر بپرسید چه باید کرد و چاره چیست بیتأمل عرض میکنم باید ملت را تربیت کرد» (همان: ۶۹-۶۸).
این نگاه دولتمرد ایرانی در عصر رضا شاه به مردم ایران است. او بالابینانه و تحقیرآمیز به مردم مینگرد و نوع شناخت او از مردم ایران بسیار آسیبشناختی است. لاجرم خواهان تربیت مردم میشود. اما تربیت که به هر حال امری همیشه لازم است، در نزد فروغی چیست؟
۱. «نشر معارف است به وسائلی که دائماً گفته میشود: تکثیر و تأسیس مدارس و مؤسسات و مجامع و مجلات علمی و ادبی و صنعتی و تألیف و طبع کتب مفیده، طلبیدن معلمین خارجه، فرستادن جوانهای مستعد به خارجه، تشویق و تجلیل ارباب کمال و قس علی ذلک» (همان: ۶۹)؛
۲. «مهمتر از اینها آنست که فکری برای تقویت مایة اخلاقی ملت بشود» (همان: ۷۰).
ادامه دارد. 👇👇👇
#خدا
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#عصر_بندهگی
#اسطورهی_کورش
#گلنوشتهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
BBC News فارسی
فروغی و چهل سال تلاش برای بازآفرینی هویت ایران مدرن
روایت سالهای زندگی محمدعلی فروغی، لیبرال تجددخواه، نماینده مجلس، وزیر عدلیه، وزیر خارجه، وزیر مالیه، نخستوزیر و یکی از سه معمار اصلی مدرن کردن ایران در عصر پهلوی اول، روایت یکی از پرفراز و نشیبترین برهههای تاریخ ایران معاصر ایران است.
♦️در بارهی کورش /۳۷
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۸ دی ۱۴۰۲
اینجا است که فروغی به سراغ ایدهئولوژیی ملیگراییی پدرشاهانه میرود که میبایست حول رضا شاه پهلوی شکل بگیرد:
«باید کاری کرد که مردم از شارلاتانی و هوچیگری و انتریگ بازی مأیوس شوند و دست بردارند، در آن صورت ناچار متوجه کار و هنر و کمال میشوند، همت و غیرت پیدا میکنند، حقیقتطلب میشوند، دولت هم اگر نکند خودشان اسباب تحصیل معرفت را فراهم میکنند و با امنیت و عدالتی که دولت برقرار میکند دنبال اقتصادیات هم میروند و مثل سایر ملل ثروت و قدرت و شرافت مملکت خویش را ترقی میدهند. از حسن اتفاق این قسمت از تربیت ملت که از همه مشکلتر و مهمتر است وسیلهاش بدست ما آمده و باید مغتنم بشماریم و آن وجود مبارک شاهنشاه پهلوی است. [...] مردم دنیا خاصه اهل ایران همیشه نظر بمقامات عالیه داشته و کلام معروف صحیح است که: النّاس علی دین ملوکهم و البته چون مقام شخص پادشاه از سایر مقامات عالیتر است نظر توجه عامه باو از همه بیشتر است، همه از او تقلید میکنند، همه میخواهند خاطر او را خرسند سازند، کلامش مؤثر و رفتارش سرمشق است، و اگر هم در بدو امر متابعتشان از گفتار و کردار او از روی حقیقت و قلباً نباشد کمکم بمرور زمان حقیقت پیدا میکند و بهترین شاهد این مدعا هم گذشته از دلایل تاریخی دیگر اینست که ببینید وجود شاهنشاه پهلوی در همین چهار پنج سال اخیر با آنکه دورة کشمکش و انقلاب بوده چه تأثیر خوشی داشته است. الحاصل پادشاه مملکت، خاصه پادشاهی مقتدر و نامی مثل اعلیحضرت پهلوی گفتار و کردارش ظاهر میکند که به ارباب هنر و کمال و مردمان درست و با حقیقت نظر توجه دارد و از شارلاتانها و هوچیها و انتریگها و متقلّبین بیزار و متنفّر است، و این فقره قویترین عامل ترقی اخلاقی ملت و نجات دهندة مملکت خواهد بود» (همان: ۷۱-۷۰).
نقد بنیادیای که به تفکر فروغی وارد است این است که او ملیگرایی را بنیادی برای رشد معنوی و عامل انسجام و اتحاد مردم تلقی کرده است، در حالیکه آنچه هر جامعهای بدان بیشتر نیازمند است، تقویت ویژهگیی تعلق به کل اجتماعی است. همین اکنون نیز میتوان این پرسش مهم را مطرح کرد که ایدهئولوژیی ملیگرایی چهقدر توانسته است تعلق به کل اجتماعی را در میان ایرانیان بپرورد؟ به نظر نمیرسد ملیگرایی، تعلق و تعهد به کل اجتماعی را در ایرانیان پدید آورده باشد. البته این موضوع نیاز به مطالعهای تجربی دارد. باید بررسی کرد کسانی که به اسطورههایی چون کورش و داریوش و دیگر اسطورهها و افکار ملیگرایانه تعلق بالایی دارند، به چه میزان در زندهگیی اجتماعیشان تعلق و تعهد به کل اجتماعی را بروز میدهند. در هر صورت، فروغی نه تنها نگاهی آسیبشناسانه به پیآمدهای احتمالیی ایدهئولوژیی ملیگرایی ندارد، بلکه به شکلگیریی نوعی ملیگراییی باستانگرا مدد میرساند:
«در تمام دورة سه هزار سالة تاریخ ما از صاحبان شوکت آنها که ایرانی حقیقی بودهاند نام خود را به عملیاتی مانند فجایع آشوریان و بابلیان و چنگیزیان و تیموریان و امثال آنها ننگین و ملوث ننمودهاند. آزار و اذیت و قتل و غارت و ویرانی و تعصب جاهلانه در مملکت ایران کمتر وقتی از خود ایرانیان ناشی شده، و غالباً عمل خارجیان یا از تأثیر نفوذ ایشان بوده است» (فروغی، ۱۳۸۷، ج. ۱: ۲۴۶).
این سخنان فروغی مرا به یاد انواع مدافعهگریهای دیگر میاندازد. مثلاً دینداران نیز اغلب سخنی مشابه میگویند و از دین «حقیقی» سخن میگویند. در بحث از عشق نیز چه بسیار گفته میشود: عشق «حقیقی» هرگز به نفرت و کشتار و قتل و خشونت نمیانجامد.
فروغی در مسیر مبالغه در بارهی تاریخ ایران و مثبت نشان دادن آن، تا آنجا پیش میرود که به تحریف روشن و آشکار تاریخ ایران میپردازد و میگوید:
«دولتهای ایرانی هرگز مانند اسپانیولیها طرد و تبعید چند صد هزار نفر مردم بی آزار را به جرم اختلاف دین و مذهب روا نداشته بلکه خارجیان را به مملکت خود دعوت نمودهاند. رفتار سلاطین صفویه با ارامنه نمونهای از این شیوه و طریقه است و دست یافتن کوروش شاهنشاه ایران بر بابل بشارت آزادی قوم یهود از اسارت هفتاد ساله بوده است» (همان: ۲۴۷).
ادامه دارد. 👇👇👇
#خدا
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#عصر_بندهگی
#اسطورهی_کورش
#گلنوشتهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۸ دی ۱۴۰۲
اینجا است که فروغی به سراغ ایدهئولوژیی ملیگراییی پدرشاهانه میرود که میبایست حول رضا شاه پهلوی شکل بگیرد:
«باید کاری کرد که مردم از شارلاتانی و هوچیگری و انتریگ بازی مأیوس شوند و دست بردارند، در آن صورت ناچار متوجه کار و هنر و کمال میشوند، همت و غیرت پیدا میکنند، حقیقتطلب میشوند، دولت هم اگر نکند خودشان اسباب تحصیل معرفت را فراهم میکنند و با امنیت و عدالتی که دولت برقرار میکند دنبال اقتصادیات هم میروند و مثل سایر ملل ثروت و قدرت و شرافت مملکت خویش را ترقی میدهند. از حسن اتفاق این قسمت از تربیت ملت که از همه مشکلتر و مهمتر است وسیلهاش بدست ما آمده و باید مغتنم بشماریم و آن وجود مبارک شاهنشاه پهلوی است. [...] مردم دنیا خاصه اهل ایران همیشه نظر بمقامات عالیه داشته و کلام معروف صحیح است که: النّاس علی دین ملوکهم و البته چون مقام شخص پادشاه از سایر مقامات عالیتر است نظر توجه عامه باو از همه بیشتر است، همه از او تقلید میکنند، همه میخواهند خاطر او را خرسند سازند، کلامش مؤثر و رفتارش سرمشق است، و اگر هم در بدو امر متابعتشان از گفتار و کردار او از روی حقیقت و قلباً نباشد کمکم بمرور زمان حقیقت پیدا میکند و بهترین شاهد این مدعا هم گذشته از دلایل تاریخی دیگر اینست که ببینید وجود شاهنشاه پهلوی در همین چهار پنج سال اخیر با آنکه دورة کشمکش و انقلاب بوده چه تأثیر خوشی داشته است. الحاصل پادشاه مملکت، خاصه پادشاهی مقتدر و نامی مثل اعلیحضرت پهلوی گفتار و کردارش ظاهر میکند که به ارباب هنر و کمال و مردمان درست و با حقیقت نظر توجه دارد و از شارلاتانها و هوچیها و انتریگها و متقلّبین بیزار و متنفّر است، و این فقره قویترین عامل ترقی اخلاقی ملت و نجات دهندة مملکت خواهد بود» (همان: ۷۱-۷۰).
نقد بنیادیای که به تفکر فروغی وارد است این است که او ملیگرایی را بنیادی برای رشد معنوی و عامل انسجام و اتحاد مردم تلقی کرده است، در حالیکه آنچه هر جامعهای بدان بیشتر نیازمند است، تقویت ویژهگیی تعلق به کل اجتماعی است. همین اکنون نیز میتوان این پرسش مهم را مطرح کرد که ایدهئولوژیی ملیگرایی چهقدر توانسته است تعلق به کل اجتماعی را در میان ایرانیان بپرورد؟ به نظر نمیرسد ملیگرایی، تعلق و تعهد به کل اجتماعی را در ایرانیان پدید آورده باشد. البته این موضوع نیاز به مطالعهای تجربی دارد. باید بررسی کرد کسانی که به اسطورههایی چون کورش و داریوش و دیگر اسطورهها و افکار ملیگرایانه تعلق بالایی دارند، به چه میزان در زندهگیی اجتماعیشان تعلق و تعهد به کل اجتماعی را بروز میدهند. در هر صورت، فروغی نه تنها نگاهی آسیبشناسانه به پیآمدهای احتمالیی ایدهئولوژیی ملیگرایی ندارد، بلکه به شکلگیریی نوعی ملیگراییی باستانگرا مدد میرساند:
«در تمام دورة سه هزار سالة تاریخ ما از صاحبان شوکت آنها که ایرانی حقیقی بودهاند نام خود را به عملیاتی مانند فجایع آشوریان و بابلیان و چنگیزیان و تیموریان و امثال آنها ننگین و ملوث ننمودهاند. آزار و اذیت و قتل و غارت و ویرانی و تعصب جاهلانه در مملکت ایران کمتر وقتی از خود ایرانیان ناشی شده، و غالباً عمل خارجیان یا از تأثیر نفوذ ایشان بوده است» (فروغی، ۱۳۸۷، ج. ۱: ۲۴۶).
این سخنان فروغی مرا به یاد انواع مدافعهگریهای دیگر میاندازد. مثلاً دینداران نیز اغلب سخنی مشابه میگویند و از دین «حقیقی» سخن میگویند. در بحث از عشق نیز چه بسیار گفته میشود: عشق «حقیقی» هرگز به نفرت و کشتار و قتل و خشونت نمیانجامد.
فروغی در مسیر مبالغه در بارهی تاریخ ایران و مثبت نشان دادن آن، تا آنجا پیش میرود که به تحریف روشن و آشکار تاریخ ایران میپردازد و میگوید:
«دولتهای ایرانی هرگز مانند اسپانیولیها طرد و تبعید چند صد هزار نفر مردم بی آزار را به جرم اختلاف دین و مذهب روا نداشته بلکه خارجیان را به مملکت خود دعوت نمودهاند. رفتار سلاطین صفویه با ارامنه نمونهای از این شیوه و طریقه است و دست یافتن کوروش شاهنشاه ایران بر بابل بشارت آزادی قوم یهود از اسارت هفتاد ساله بوده است» (همان: ۲۴۷).
ادامه دارد. 👇👇👇
#خدا
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#عصر_بندهگی
#اسطورهی_کورش
#گلنوشتهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
♦️در بارهی کورش /۳۸
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۸ دی ۱۴۰۲
اما کوچ ارمنیها از جلفا و ایروان به اصفهان و حومهی آن در عصر صفوی، امری اجباری بوده و مطابق سیاستهای مورد نظر شاه عباس رخ داده است و تعداد زیادی از ارمنیان در این کوچ کشته شدند. در عصر ساسانیان نیز سرکوب شدید مسیحیان وجود داشته است که بسیاری از مورخان در بارهی آن اتفاق نظر دارند. همچنین از خشایارشا نیز کتیبهای باقی مانده است که او در آن از سرکوب یک گروه دینی به دست خویش سخن گفته است. اینکه انسان خردمندی چون فروغی تحت تأثیر ایدهئولوژیی ملیگرایانه اش، اینگونه تاریخ ایران را تحریف کند، مایهی شگفتی است! وقتی فروغیی خردمند و معتدل چنین میکند، بقیّهی تاریخنویسان ملیگرا چه خواهند کرد؟! من فقط اشارهای میکنم به گوشهای از عملکرد شاه عباس با ارمنیان تا قدری ابعاد اسطورهسازیی فروغی از تاریخ ایران و وسعت افسانهپردازی و خیالبافیی فروغی آشکار گردد:
«آراکل داوریژتسی توصیف کاملی از وقایع این دوران را به شرح ذیل بازگو کرده است: «پس از خروج از ایروان، شاه عباس دستور داد سپاهیانش عقبنشینی کنند و تمامی شهرها و روستاهای سر راهشان را تا مرزهای ایران ویران سازند تا به این ترتیب مانع از تعقیب سریع سپاهیان عثمانی شوند. آنها به هر شهر و روستایی که میرسیدند خانهها را ویران میکردند، مزارع را آتش میزدند، دامها را هلاک میساختند و ساکنان آنجا را وادار به ترک خانههایشان میکردند و آنان را کوچ میدادند. هر کس در مقابلشان ایستادگی میکرد و حاضر به رفتن نمیشد یا اینکه توان رفتن نداشت محکوم به مرگ بود. بدین ترتیب، سپاهیان شاه عباس اکثر شهرها و روستاهای ارمنینشین واقع در دشت آرارات را ویران کردند و سکنهٔ آن مناطق را به مقصد ایران با خود همراه ساختند. هنگامی که این جمیعت به اجمیادزین رسیدند به شاه عباس خبر رسید که دستهای از سپاهیان عثمانی در حال نزدیک شدن به آنان هستند. شاه عباس که میدانست با این جمیعت انبوه از مردم بیدفاع نخواهد توانست در برابر این سپاهیان بایستد و بجنگد به سرداران لشکرش دستور داد که دستههای مردم را با سرعت بیشتری حرکت دهند. بنابراین، آن تعداد از جمیعت که قادر به حرکت نبودند، از جمله پیران و بیماران و کودکان، ناگزیر ماندند و پر واضح است که به چه سرنوشتی گرفتار آمدند. بالأخره، شاه عباس به همراه جمعیت مهاجر ارمنی به جلفا رسید. اکنون باید از رودخانهٔ ارس عبور میکردند. دوباره به شاه عباس خبر دادند که سپاه عثمانی به نخجوان رسیده است. با شنیدن این خبر شاه عباس که میدانست فرصت زیادی ندارد به سپاهیان خود دستور داد تا مردم را وادار به عبور هر چه سریعتر از رودخانه کنند. رودخانه خروشان بود و خطرناک و مردم یا باید عبور میکردند یا در آنجا منتظر رسیدن قشون عثمانی میماندند که در آن صورت مرگشان حتمی بود. به ناچار عبور از رودخانه را انتخاب کردند». در ادامه، داوریژتسی روایت میکند که جمیعت انبوهی از مردم هنگام عبور از رودخانه کشته شدند. وی صحنههای دلخراشی را از جدایی اعضای خانوادهها هنگام عبور از رودخانه تشریح میکند اما در نهایت آنهایی که موفق به عبور از رودخانه میشوند به تبریز میرسند و سپاهیان عثمانی نیز از نخجوان جلوتر نمیآیند. پس از ورود به ایران، شاه صفوی به فردی به نام ابوتراب بیگ دستور داد تا جمیعت ارمنیان را به سوی اصفهان حرکت دهد. آنهایی را که روستایی بودند در روستاهای اطراف اصفهان از جمله لنجان، آلنجان، گندومان، پریا، بربرود، جغاخور و… سکونت دادند. شـهرنشـینـان را نیز بـه دو دسـته تقسیم کردند. پـانصـد خانـوار را بـه اصـفـهان و بـاقـی را نـیز بــه شـیراز بردند که در آنجا مورد توجه خاص اللهوردی خان، حکمران فارس، قرار گرفتند. بدین ترتیب، ناحیهٔ آلنجان که در پنج فرسنـگی اصفهان قرار داشـت، شامـل هفت روستای ارمنینشین شد. منطقهٔ لنجان ده روستا، گندومان و جغاخور پنج روستا، پِریا ۲۲ روستا و بربرود نیز ۲۲ روستای ارمنینشین را تشکیل دادند. «شرح واقعهٔ کوچاندن ارمنیان در اسناد تاریخیای که از دیگر نویسندگان ارمنی به دست آمده شباهتهای بسیاری به هم دارد؛ برای مثال، آراکلیان دربارهٔ این موضوع مینویسد:
ادامه دارد. 👇👇👇
#فروغی
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#شاه_عباس
#اسطورهی_کورش
#گلنوشتهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۸ دی ۱۴۰۲
اما کوچ ارمنیها از جلفا و ایروان به اصفهان و حومهی آن در عصر صفوی، امری اجباری بوده و مطابق سیاستهای مورد نظر شاه عباس رخ داده است و تعداد زیادی از ارمنیان در این کوچ کشته شدند. در عصر ساسانیان نیز سرکوب شدید مسیحیان وجود داشته است که بسیاری از مورخان در بارهی آن اتفاق نظر دارند. همچنین از خشایارشا نیز کتیبهای باقی مانده است که او در آن از سرکوب یک گروه دینی به دست خویش سخن گفته است. اینکه انسان خردمندی چون فروغی تحت تأثیر ایدهئولوژیی ملیگرایانه اش، اینگونه تاریخ ایران را تحریف کند، مایهی شگفتی است! وقتی فروغیی خردمند و معتدل چنین میکند، بقیّهی تاریخنویسان ملیگرا چه خواهند کرد؟! من فقط اشارهای میکنم به گوشهای از عملکرد شاه عباس با ارمنیان تا قدری ابعاد اسطورهسازیی فروغی از تاریخ ایران و وسعت افسانهپردازی و خیالبافیی فروغی آشکار گردد:
«آراکل داوریژتسی توصیف کاملی از وقایع این دوران را به شرح ذیل بازگو کرده است: «پس از خروج از ایروان، شاه عباس دستور داد سپاهیانش عقبنشینی کنند و تمامی شهرها و روستاهای سر راهشان را تا مرزهای ایران ویران سازند تا به این ترتیب مانع از تعقیب سریع سپاهیان عثمانی شوند. آنها به هر شهر و روستایی که میرسیدند خانهها را ویران میکردند، مزارع را آتش میزدند، دامها را هلاک میساختند و ساکنان آنجا را وادار به ترک خانههایشان میکردند و آنان را کوچ میدادند. هر کس در مقابلشان ایستادگی میکرد و حاضر به رفتن نمیشد یا اینکه توان رفتن نداشت محکوم به مرگ بود. بدین ترتیب، سپاهیان شاه عباس اکثر شهرها و روستاهای ارمنینشین واقع در دشت آرارات را ویران کردند و سکنهٔ آن مناطق را به مقصد ایران با خود همراه ساختند. هنگامی که این جمیعت به اجمیادزین رسیدند به شاه عباس خبر رسید که دستهای از سپاهیان عثمانی در حال نزدیک شدن به آنان هستند. شاه عباس که میدانست با این جمیعت انبوه از مردم بیدفاع نخواهد توانست در برابر این سپاهیان بایستد و بجنگد به سرداران لشکرش دستور داد که دستههای مردم را با سرعت بیشتری حرکت دهند. بنابراین، آن تعداد از جمیعت که قادر به حرکت نبودند، از جمله پیران و بیماران و کودکان، ناگزیر ماندند و پر واضح است که به چه سرنوشتی گرفتار آمدند. بالأخره، شاه عباس به همراه جمعیت مهاجر ارمنی به جلفا رسید. اکنون باید از رودخانهٔ ارس عبور میکردند. دوباره به شاه عباس خبر دادند که سپاه عثمانی به نخجوان رسیده است. با شنیدن این خبر شاه عباس که میدانست فرصت زیادی ندارد به سپاهیان خود دستور داد تا مردم را وادار به عبور هر چه سریعتر از رودخانه کنند. رودخانه خروشان بود و خطرناک و مردم یا باید عبور میکردند یا در آنجا منتظر رسیدن قشون عثمانی میماندند که در آن صورت مرگشان حتمی بود. به ناچار عبور از رودخانه را انتخاب کردند». در ادامه، داوریژتسی روایت میکند که جمیعت انبوهی از مردم هنگام عبور از رودخانه کشته شدند. وی صحنههای دلخراشی را از جدایی اعضای خانوادهها هنگام عبور از رودخانه تشریح میکند اما در نهایت آنهایی که موفق به عبور از رودخانه میشوند به تبریز میرسند و سپاهیان عثمانی نیز از نخجوان جلوتر نمیآیند. پس از ورود به ایران، شاه صفوی به فردی به نام ابوتراب بیگ دستور داد تا جمیعت ارمنیان را به سوی اصفهان حرکت دهد. آنهایی را که روستایی بودند در روستاهای اطراف اصفهان از جمله لنجان، آلنجان، گندومان، پریا، بربرود، جغاخور و… سکونت دادند. شـهرنشـینـان را نیز بـه دو دسـته تقسیم کردند. پـانصـد خانـوار را بـه اصـفـهان و بـاقـی را نـیز بــه شـیراز بردند که در آنجا مورد توجه خاص اللهوردی خان، حکمران فارس، قرار گرفتند. بدین ترتیب، ناحیهٔ آلنجان که در پنج فرسنـگی اصفهان قرار داشـت، شامـل هفت روستای ارمنینشین شد. منطقهٔ لنجان ده روستا، گندومان و جغاخور پنج روستا، پِریا ۲۲ روستا و بربرود نیز ۲۲ روستای ارمنینشین را تشکیل دادند. «شرح واقعهٔ کوچاندن ارمنیان در اسناد تاریخیای که از دیگر نویسندگان ارمنی به دست آمده شباهتهای بسیاری به هم دارد؛ برای مثال، آراکلیان دربارهٔ این موضوع مینویسد:
ادامه دارد. 👇👇👇
#فروغی
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#شاه_عباس
#اسطورهی_کورش
#گلنوشتهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
♦️در بارهی کورش /۳۹
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۸ دی ۱۴۰۲
«پس از فتح ایروان، شاه عباس تصمیم گرفت به سوی ایران عقبنشینی کند اما از آنجایی که سپاه عثمانی را بهدرستی شناخته بود و میدانست این نیروها از قدرت فراوانی برخوردار و قادرند مدتهای مدید بدون آذوقه مسافتهای طولانی را بپیمایند چارهای دیگر جست. او به قوای خود دستور داد تمامی شهرها و روستاهای مسیر را با خاک یکسان کنند حتی چهارپایان را نیز بکشند و ساکنان این نواحی را با خود به سمت ایران کوچ دهند به گونهای که حتی یک نفر هم در این اماکن باقی نماند و این سرزمینها به بیابانی بکر تبدیل شوند تا قوای عثمانی به هیچ چیزی اعم از انسانها، حیوانات و آذوقه دسترسی نداشته باشند. به این ترتیب، نیروهای صفوی مردم را از خانههای خود بیرون راندند و محل سکونت آنها را آتش زدند. حیوانات خانگی و دامهای آنان را کشتند و مزارع را به آتش کشیدند و خیلی زود سر تا سر دشت آرارات تبدیل به بیابانی خالی از سکنه شد! این جمعیت انبوه در راه ایران بود که ناگهان خبر رسید سپاهیان سینان پاشا، فرماندهٔ مقتدر عثمانی، در پی آنان است. دیگر زمانی برای از دست دادن وجود نداشت. آنان خیل عظیم مهاجران را وادار به حرکت سریعتر کردند. هر کس نمیتوانست برود محکوم به مرگ بود. آنها مجبور بودند این وضیعت را تا رسیدن به مقصد تحمل کنند» (مانوکیان، ۱۳۸۶، https://paymanonline.com/%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%D9%87-%DA%A9%D9%88%DA%86%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86-%D8%A7%D8%B1%D9%85%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86/).
فروغی به همین شیوه، اسطورهسازی از تاریخ ایران را ادامه میدهد و سخنان غریبی بر زبان میآورد که فقط از زبان اهل ایدهئولوژی قابل گفتن و نوشتن است و انسان دانشپژوه هرگز نمیتواند چنین سخن بگوید؛ زیرا این ایدهئولوژی است که از تحریف تاریخ و قلب واقعیت تغذیه میکند:
«هر یک از ادوار شوکت و سلطنت ایرانی را که بنگریم میبینیم در آن دوره آثار و خصایص انسانیت از علم و حکمت و شعر و ادب و زراعت و تجارت و صناعت و کلیة لوازم مدنیت رونق و رواج داشته است، ایرانیها خود رأساً به آن امور اشتغال میورزیدند، و بیگانگان را هم در این راه تشویق و ترغیب و تقویت و حمایت مینمودند. داراها و اردشیرهای ما دانشمندان و حکمای یونان و غیره را به دربار خود دعوت میکردند و فلاسفه و علمائی که از وطن خود طرد و تبعید میگردیدند در نزد اکاسره به مهربانی پذیرفته شده و در دارالعلمهای ما به مطالعات علمی اشتغال میورزیدند» (همان: ۲۴۷).
برخلاف نظر فروغی، کریستنسن که کتاب «ایران در زمان ساسانیان» را نوشته است، توصیفی ارائه میکند که نشان میدهد وضع ایران دستکم در زمان ساسانیان -یعنی دورهای که ملیگرایان باستانگرا بسیار بدان میبالند- برای رشد علم مناسب نبوده است:
«در نتیجه تعطیل مدرسة فلسفة آتن، که در ۵۲۹ افتاد، و تعدیاتی که بحکما کردند، هفت تن از فیلسوفان یونان به تیسفون پناه آوردند، و مورد عنایت تام و پذیرایی خاص شاهنشاه شدند. نام آنان از اینقرار است: دمسقیوس سوریایی، سنیلبقیوس کیلیکیایی، یولامیوس فروگی، پریسکیانوس لودی، هرمیاس فنیقی، دیوجانوس فنیقی، ایسیدوروس غزی. این دانشمندان پس از چندی از کار خود پشیمان شدند. عادات ایرانیان بنظر آنان درشت و ناملایم آمد، و از خشونتهایی که دیدند آزرده شدند، و از تعدی اشراف بزیردستان دلتنگ گشتند، و ناخشنود از ایران رخت بربستند. با وجود این، خسرو نسبت باین حکما کمال علاقه نشان داد و بحمایت آنان برخاست، و در عهد نامه، که با قیصر روم بست، شرط کرد، که این فضلا را از بازگشت به اوطان خویش منع نکنند» (کریستنسن، ۱۳۶۸: ۵۶۱-۵۶۰).
به نظر میرسد از قدیم ظاهرسازی ایرانیان قوی بوده و این خصلت تا زمان ما نیز ادامه یافته است. در عهدنامه از «حکما» دفاع کرده ایم ولی در عمل آنان را از آمدن به ایران پشیمان ساخته ایم! توصیف کریستنسن از وضع دانش در ایران عهد ساسانیان از این هم تأسفبارتر است:
«جماعت بسیاری از تجار شهرها لااقل قرائت و کتابت و حساب میدانستهاند، و چون از این بگذریم عامه مردم از حیث ادب و سواد بضاعتی نداشته اند. هیون تسیانگ گوید ایرانیان بفکر دانش نیستند، و فقط بپیشه خویش اشتغال میورزند. وانگهی بلاشک تعلیمات ابتدایی و لااقل قسمتی از تعلیمات عالیه در دست روحانیون بوده، و کاملا جنبه دینی داشته است» (همان: ۵۴۶).
ادامه دارد. 👇👇👇
#فروغی
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#شاه_عباس
#اسطورهی_کورش
#گلنوشتهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۸ دی ۱۴۰۲
«پس از فتح ایروان، شاه عباس تصمیم گرفت به سوی ایران عقبنشینی کند اما از آنجایی که سپاه عثمانی را بهدرستی شناخته بود و میدانست این نیروها از قدرت فراوانی برخوردار و قادرند مدتهای مدید بدون آذوقه مسافتهای طولانی را بپیمایند چارهای دیگر جست. او به قوای خود دستور داد تمامی شهرها و روستاهای مسیر را با خاک یکسان کنند حتی چهارپایان را نیز بکشند و ساکنان این نواحی را با خود به سمت ایران کوچ دهند به گونهای که حتی یک نفر هم در این اماکن باقی نماند و این سرزمینها به بیابانی بکر تبدیل شوند تا قوای عثمانی به هیچ چیزی اعم از انسانها، حیوانات و آذوقه دسترسی نداشته باشند. به این ترتیب، نیروهای صفوی مردم را از خانههای خود بیرون راندند و محل سکونت آنها را آتش زدند. حیوانات خانگی و دامهای آنان را کشتند و مزارع را به آتش کشیدند و خیلی زود سر تا سر دشت آرارات تبدیل به بیابانی خالی از سکنه شد! این جمعیت انبوه در راه ایران بود که ناگهان خبر رسید سپاهیان سینان پاشا، فرماندهٔ مقتدر عثمانی، در پی آنان است. دیگر زمانی برای از دست دادن وجود نداشت. آنان خیل عظیم مهاجران را وادار به حرکت سریعتر کردند. هر کس نمیتوانست برود محکوم به مرگ بود. آنها مجبور بودند این وضیعت را تا رسیدن به مقصد تحمل کنند» (مانوکیان، ۱۳۸۶، https://paymanonline.com/%D9%88%D8%A7%D9%82%D8%B9%D9%87-%DA%A9%D9%88%DA%86%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%86-%D8%A7%D8%B1%D9%85%D9%86%DB%8C%D8%A7%D9%86/).
فروغی به همین شیوه، اسطورهسازی از تاریخ ایران را ادامه میدهد و سخنان غریبی بر زبان میآورد که فقط از زبان اهل ایدهئولوژی قابل گفتن و نوشتن است و انسان دانشپژوه هرگز نمیتواند چنین سخن بگوید؛ زیرا این ایدهئولوژی است که از تحریف تاریخ و قلب واقعیت تغذیه میکند:
«هر یک از ادوار شوکت و سلطنت ایرانی را که بنگریم میبینیم در آن دوره آثار و خصایص انسانیت از علم و حکمت و شعر و ادب و زراعت و تجارت و صناعت و کلیة لوازم مدنیت رونق و رواج داشته است، ایرانیها خود رأساً به آن امور اشتغال میورزیدند، و بیگانگان را هم در این راه تشویق و ترغیب و تقویت و حمایت مینمودند. داراها و اردشیرهای ما دانشمندان و حکمای یونان و غیره را به دربار خود دعوت میکردند و فلاسفه و علمائی که از وطن خود طرد و تبعید میگردیدند در نزد اکاسره به مهربانی پذیرفته شده و در دارالعلمهای ما به مطالعات علمی اشتغال میورزیدند» (همان: ۲۴۷).
برخلاف نظر فروغی، کریستنسن که کتاب «ایران در زمان ساسانیان» را نوشته است، توصیفی ارائه میکند که نشان میدهد وضع ایران دستکم در زمان ساسانیان -یعنی دورهای که ملیگرایان باستانگرا بسیار بدان میبالند- برای رشد علم مناسب نبوده است:
«در نتیجه تعطیل مدرسة فلسفة آتن، که در ۵۲۹ افتاد، و تعدیاتی که بحکما کردند، هفت تن از فیلسوفان یونان به تیسفون پناه آوردند، و مورد عنایت تام و پذیرایی خاص شاهنشاه شدند. نام آنان از اینقرار است: دمسقیوس سوریایی، سنیلبقیوس کیلیکیایی، یولامیوس فروگی، پریسکیانوس لودی، هرمیاس فنیقی، دیوجانوس فنیقی، ایسیدوروس غزی. این دانشمندان پس از چندی از کار خود پشیمان شدند. عادات ایرانیان بنظر آنان درشت و ناملایم آمد، و از خشونتهایی که دیدند آزرده شدند، و از تعدی اشراف بزیردستان دلتنگ گشتند، و ناخشنود از ایران رخت بربستند. با وجود این، خسرو نسبت باین حکما کمال علاقه نشان داد و بحمایت آنان برخاست، و در عهد نامه، که با قیصر روم بست، شرط کرد، که این فضلا را از بازگشت به اوطان خویش منع نکنند» (کریستنسن، ۱۳۶۸: ۵۶۱-۵۶۰).
به نظر میرسد از قدیم ظاهرسازی ایرانیان قوی بوده و این خصلت تا زمان ما نیز ادامه یافته است. در عهدنامه از «حکما» دفاع کرده ایم ولی در عمل آنان را از آمدن به ایران پشیمان ساخته ایم! توصیف کریستنسن از وضع دانش در ایران عهد ساسانیان از این هم تأسفبارتر است:
«جماعت بسیاری از تجار شهرها لااقل قرائت و کتابت و حساب میدانستهاند، و چون از این بگذریم عامه مردم از حیث ادب و سواد بضاعتی نداشته اند. هیون تسیانگ گوید ایرانیان بفکر دانش نیستند، و فقط بپیشه خویش اشتغال میورزند. وانگهی بلاشک تعلیمات ابتدایی و لااقل قسمتی از تعلیمات عالیه در دست روحانیون بوده، و کاملا جنبه دینی داشته است» (همان: ۵۴۶).
ادامه دارد. 👇👇👇
#فروغی
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#شاه_عباس
#اسطورهی_کورش
#گلنوشتهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
♦️در بارهی کورش /۴۰
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۸ دی ۱۴۰۲
فروغی بر اساس چنین تفکری، اسطورهای از «دانشطلبی شاهنشاهان قدیم ایران» (همان: ۱۲) میسازد و مقالهای در بارهی «داریوش کبیر و هرقلیطوس حکیم» مینویسد:
«چون آوازة دانش او از یونان به دیار ما رسید شاهنشاه اعظم ایران که در آن زمان داریوش اکبر هخامنشی بود طالب ملاقات و استفاده از صحبت او گردید. و دانشمند را به دربار خود طلبید، به این مناسبت بین شاهنشاه هخامنشی و حکیم یونانی مکاتبه واقع شد» (همان: ۱۴).
البته فروغی ذکر میکند که حکیم یونانی این دعوت را نپذیرفت. فروغی تأکید میکند که «دانشطلبی و هنرپروری شهریاران قدیم ایران شواهد معروفه بسیار دارد» (همان: ۱۵). اما پرسش مهمی که ناخواسته به ذهن هر آدم منصفی خطور میکند، این است که با این همه دانشطلبی که شاهان ایران باستان داشته اند، چرا اکنون ما ایرانیان نمیتوانیم نام چند دانشمند را از ایران باستان ذکر کنیم؟
باری، تاریخنویسیی ملیگرا اختصاص به زمان رضا شاه ندارد و در عصر محمدرضا شاه نیز بسیار فعال بوده است. علیرضا شاپور شهبازی، پرویز ناتل خانلری، محمود حجازی، نوشیروان کیهانیزاده، محمدابراهیم جلالی، محمدحسن خلیلی گرگانی، اسماعیل دولتشاهی، و بهمن کریمی برخی از تاریخنگاران ملیگرای عصر پهلویی دوم هستند. آنها نیز در ذیل پروژهی ملتسازی، برساختی ملیگرایانه از تاریخ ایران و از جمله تاریخ باستان ایران ارائه میکنند. برای مثال، پرویز ناتل خانلری یکی از معروفترین تاریخنگاران این دوره است که کتاب درسیی تاریخ برای دانشآموزان نوشته است:
"در کتاب تاریخ ایران پنجم دبستان، مؤلف، پرویز ناتلخانلری، ویژگیهای شخصیتی کورش بزرگ را بیان میکند و از اعطای حقوق و آزادیهایی مینویسد که در اصل به دوران جدید مربوطاند. این مفاهیم به معنایی که امروزه فهمیده میشوند، در دنیای باستان هرگز وجود نداشتند. «شاهنشاهی هخامنشی که به دست کورش برپا شد سه آزادی به ملتهای تابع خود بخشید: اول آزادی دین؛ کوروش هر ملتی را آزاد گذاشت که آیین نیاکان خود را نگه دارد و به هر شیوه که میخواهد، خدا و مقدسات خود را بپرستد. دستگاه فرمانروایی ایران، عقیدۀ دینی هر ملتی را محترم میشمرد. دوم آزادی زبان؛ در دولت هخامنشی، پارسی که زبان رسمی شاهان بود به ملتهای مغلوب تحمیل نمیشد؛ یعنی مردم ناچار نبودند که زبان خود را رها کنند و به زبان دیگر بگویند و بنویسند. به این سبب است که از شاهان هخامنشی کتیبههایی به چند زبان مانده است. سوم آزادی کار؛ تا آن زمان رسم بود که شاهان چون در جنگ گروهی را اسیر میکردند، ایشان را به بیگاری، یعنی کار بیمزد و اجباری، وامیداشتند؛ اما کورش بیگاری را منع کرد و پس از او شاهان هخامنشی همیشه به کارگران خود، چه ایرانی و چه بیگانه، مزد میدادند و سندهای مزد کسانی که کاخ تختجمشید را ساختهاند، بهدست آمده است» (ناتلخانلری، ۱۳۳۸: ۲۳). حکومت پهلوی دوم بهمنظور تثبیت مشروعیت خود در ساحت حقوقی، تلاش میکرد پیشینۀ حقوق بشر در ایران را به دوران باستان و زمان هخامنشیان برساند. محمدرضا پهلوی در کتاب پاسخ به تاریخ چنین میگوید: «گرچه او (کورش) یک کشورگشا بود؛ ولی میتواند به عنوان بنیانگذار رعایت حقوق بشر نیز شناخته شود؛ چراکه کورش نخستین حکمران در عهد باستان است که منشور آزادی انسانها را تدوین و اعلام کرد» (پهلوی، بیتا: 41)" (فرامرزی و دیگران، ۱۴۰۰: ۸۴-۸۳؛ https://ensani.ir/fa/article/download/492866).
اسطورهسازی از شاهان هخامنشی و ساسانی در این دوره نیز در دستور کار کتابهای تاریخی و از جمله کتابهای درسی قرار داشت:
"در کتاب درسی تاریخ سال چهارم ادبی (سال 1343) نوشته شده است:
الف. «کورش یکی از بزرگترین مردان تاریخ بشر است. این پادشاه در سیاست و شجاعت و قوت و عزم و اراده و کشورداری بینظیر بود و به نیروی همین صفات از امیری پارس به شاهنشاهی بزرگ ایران رسید» (شمیم و دیگران، ۱۳۴۳: 25).
ب. «داریوش گذشته از آنکه دولت هخامنشی را از خطر زوال رهانید، از لحاظ تشکیلات کشوری و لشکری نیز کاردانی و فکر بلند خویش را ظاهر ساخت» (شمیم و دیگران، ۱۳۴۳: 33و34)" (فرامرزی و دیگران، ۱۴۰۰: ۸۸).
علیرضا شاپور شهبازی دیگر تاریخنویس معاصر ایرانی نیز در اثری که در قبل از انقلاب منتشر کرده و آن را به «پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر رهبر خردمند و دانشپرور ایران» تقدیم کرده، هیچ اشارهای به روایت دوم در بارهی داریوش موصوف به کبیر نمیکند تا اسطورهسازی از داریوش تداوم یابد! کتاب او «بمناسبت جشنهای دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران» منتشر شده است.
ادامه دارد. 👇👇👇
#فروغی
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۸ دی ۱۴۰۲
فروغی بر اساس چنین تفکری، اسطورهای از «دانشطلبی شاهنشاهان قدیم ایران» (همان: ۱۲) میسازد و مقالهای در بارهی «داریوش کبیر و هرقلیطوس حکیم» مینویسد:
«چون آوازة دانش او از یونان به دیار ما رسید شاهنشاه اعظم ایران که در آن زمان داریوش اکبر هخامنشی بود طالب ملاقات و استفاده از صحبت او گردید. و دانشمند را به دربار خود طلبید، به این مناسبت بین شاهنشاه هخامنشی و حکیم یونانی مکاتبه واقع شد» (همان: ۱۴).
البته فروغی ذکر میکند که حکیم یونانی این دعوت را نپذیرفت. فروغی تأکید میکند که «دانشطلبی و هنرپروری شهریاران قدیم ایران شواهد معروفه بسیار دارد» (همان: ۱۵). اما پرسش مهمی که ناخواسته به ذهن هر آدم منصفی خطور میکند، این است که با این همه دانشطلبی که شاهان ایران باستان داشته اند، چرا اکنون ما ایرانیان نمیتوانیم نام چند دانشمند را از ایران باستان ذکر کنیم؟
باری، تاریخنویسیی ملیگرا اختصاص به زمان رضا شاه ندارد و در عصر محمدرضا شاه نیز بسیار فعال بوده است. علیرضا شاپور شهبازی، پرویز ناتل خانلری، محمود حجازی، نوشیروان کیهانیزاده، محمدابراهیم جلالی، محمدحسن خلیلی گرگانی، اسماعیل دولتشاهی، و بهمن کریمی برخی از تاریخنگاران ملیگرای عصر پهلویی دوم هستند. آنها نیز در ذیل پروژهی ملتسازی، برساختی ملیگرایانه از تاریخ ایران و از جمله تاریخ باستان ایران ارائه میکنند. برای مثال، پرویز ناتل خانلری یکی از معروفترین تاریخنگاران این دوره است که کتاب درسیی تاریخ برای دانشآموزان نوشته است:
"در کتاب تاریخ ایران پنجم دبستان، مؤلف، پرویز ناتلخانلری، ویژگیهای شخصیتی کورش بزرگ را بیان میکند و از اعطای حقوق و آزادیهایی مینویسد که در اصل به دوران جدید مربوطاند. این مفاهیم به معنایی که امروزه فهمیده میشوند، در دنیای باستان هرگز وجود نداشتند. «شاهنشاهی هخامنشی که به دست کورش برپا شد سه آزادی به ملتهای تابع خود بخشید: اول آزادی دین؛ کوروش هر ملتی را آزاد گذاشت که آیین نیاکان خود را نگه دارد و به هر شیوه که میخواهد، خدا و مقدسات خود را بپرستد. دستگاه فرمانروایی ایران، عقیدۀ دینی هر ملتی را محترم میشمرد. دوم آزادی زبان؛ در دولت هخامنشی، پارسی که زبان رسمی شاهان بود به ملتهای مغلوب تحمیل نمیشد؛ یعنی مردم ناچار نبودند که زبان خود را رها کنند و به زبان دیگر بگویند و بنویسند. به این سبب است که از شاهان هخامنشی کتیبههایی به چند زبان مانده است. سوم آزادی کار؛ تا آن زمان رسم بود که شاهان چون در جنگ گروهی را اسیر میکردند، ایشان را به بیگاری، یعنی کار بیمزد و اجباری، وامیداشتند؛ اما کورش بیگاری را منع کرد و پس از او شاهان هخامنشی همیشه به کارگران خود، چه ایرانی و چه بیگانه، مزد میدادند و سندهای مزد کسانی که کاخ تختجمشید را ساختهاند، بهدست آمده است» (ناتلخانلری، ۱۳۳۸: ۲۳). حکومت پهلوی دوم بهمنظور تثبیت مشروعیت خود در ساحت حقوقی، تلاش میکرد پیشینۀ حقوق بشر در ایران را به دوران باستان و زمان هخامنشیان برساند. محمدرضا پهلوی در کتاب پاسخ به تاریخ چنین میگوید: «گرچه او (کورش) یک کشورگشا بود؛ ولی میتواند به عنوان بنیانگذار رعایت حقوق بشر نیز شناخته شود؛ چراکه کورش نخستین حکمران در عهد باستان است که منشور آزادی انسانها را تدوین و اعلام کرد» (پهلوی، بیتا: 41)" (فرامرزی و دیگران، ۱۴۰۰: ۸۴-۸۳؛ https://ensani.ir/fa/article/download/492866).
اسطورهسازی از شاهان هخامنشی و ساسانی در این دوره نیز در دستور کار کتابهای تاریخی و از جمله کتابهای درسی قرار داشت:
"در کتاب درسی تاریخ سال چهارم ادبی (سال 1343) نوشته شده است:
الف. «کورش یکی از بزرگترین مردان تاریخ بشر است. این پادشاه در سیاست و شجاعت و قوت و عزم و اراده و کشورداری بینظیر بود و به نیروی همین صفات از امیری پارس به شاهنشاهی بزرگ ایران رسید» (شمیم و دیگران، ۱۳۴۳: 25).
ب. «داریوش گذشته از آنکه دولت هخامنشی را از خطر زوال رهانید، از لحاظ تشکیلات کشوری و لشکری نیز کاردانی و فکر بلند خویش را ظاهر ساخت» (شمیم و دیگران، ۱۳۴۳: 33و34)" (فرامرزی و دیگران، ۱۴۰۰: ۸۸).
علیرضا شاپور شهبازی دیگر تاریخنویس معاصر ایرانی نیز در اثری که در قبل از انقلاب منتشر کرده و آن را به «پیشگاه مبارک شاهنشاه آریامهر رهبر خردمند و دانشپرور ایران» تقدیم کرده، هیچ اشارهای به روایت دوم در بارهی داریوش موصوف به کبیر نمیکند تا اسطورهسازی از داریوش تداوم یابد! کتاب او «بمناسبت جشنهای دو هزار و پانصدمین سال شاهنشاهی ایران» منتشر شده است.
ادامه دارد. 👇👇👇
#فروغی
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
♦️[از حملات وارده بهخاطر نقد تاریخنویسیی معاصر ایرانی (البته من نمیدانم سیدعبدالمجید الهامی کیست و چه گناهی کرده😁)]
✍ امیر رضایی
۹ دی ۱۴۰۲
سید عبدالمجید الهامی ، عنصر ضد ایرانی چندباره داری مطالب ضد هویت ایرانی با رفرنس های مشکوک و سرمایهگذاری حوزه علمیه و سپاه را داری در این گروه اشاعه میدی؟ این دوکطور گیلوایی آخوند دوکطور در جامعه شناسی تخصص نقد کوروش و داریوش کبیر که سنگ نبشته های آنها از سغد و سیستان و یونان و ترکیه و سراسر رشته کوههای زاگرس از هرمزگان تا کردستان ایران و عراق برای هزاران سال به خط میخی پارسی آرامی آسوری هستند ... چرا این همه مزخرف ... کدام خارجی اسپانسر تو و گیلوایی هست تا اینگونه تاریخ پر افتخار ایران پیش از اسلام بویژه بنیانگذار امپراتوری هخامنشی کوروش کبیر و شاهنشاه داریوش کبیر را به زعم خود و برای خشنودی بیگانگان اینگونه به گوه بکشید؟ اما عنصر طلا حتی گوه مالی شده ش هم با شستشوی حقیقت و تاریخ پاک میشود و ارزش جهانی دارد ... فقط من از گروه ملی مذهبی ایرانی یک انتقاد اساسی دارم که چگونه آدمی ضد ملی و ضد ایرانی مثل تو را در خود پذیرفته اند ... تو یک نفوذی ضد ایرانی هستی و خجالت بکشید با این مزخرفات به ظاهر تاریخی توسط یک دوکطور جامعه شناسی .. حسن گیلوایی ...
یک سری به موزه ایران باستان ، قسمت پیش از اسلام آن
تخت جمشید و پاسارگاد و مقبره کوروش کبیر
موزه رأس الخیمه امارات متحده عربی
موزه لوور پاریس قسمت تمدن پرشیا
موزه بریتانیا و بازهم قسمت پرشیا
موزه متروپولیتن نیویورک
موزه آتن و آثار جنگهای ایرانیان با یونان
تاجیکستان
شمال افغانستان بلخ
هیچ وطنپرستی به پاهاش شلیک نمیکنه ... نادان اگر ایرانی هستی و عرق ملی داری ... داری به پاهات شلیک میکنی و اگر وابسته باشی امثال کهنه سربازان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در یک فضای حقیقی دهنتو سرویس میکنیم تا دیگر این مزخرفات بی اساس را بر علیه تاریخ چند هزارساله کشور عزیزمان نگویی .... خجالت بکشید
پاینده و برقرار 💚🤍❤️
در ضمن از ادمین محترم درخواست راستی آزمایی علمی تاریخی مزخرفات شبه علمی جامعه شناس حسن گیلوایی توسط اساتید معتبر تاریخ پیش از اسلام دانشگاه های معتبر ایران یا خارج از ایران را دارم، تا دیگر این نوشتههای شبه علمی تاریخی ضد ایرانی در این گروه فرهیخته مفت و مجانی اشاعه نشود.
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
✍ امیر رضایی
۹ دی ۱۴۰۲
سید عبدالمجید الهامی ، عنصر ضد ایرانی چندباره داری مطالب ضد هویت ایرانی با رفرنس های مشکوک و سرمایهگذاری حوزه علمیه و سپاه را داری در این گروه اشاعه میدی؟ این دوکطور گیلوایی آخوند دوکطور در جامعه شناسی تخصص نقد کوروش و داریوش کبیر که سنگ نبشته های آنها از سغد و سیستان و یونان و ترکیه و سراسر رشته کوههای زاگرس از هرمزگان تا کردستان ایران و عراق برای هزاران سال به خط میخی پارسی آرامی آسوری هستند ... چرا این همه مزخرف ... کدام خارجی اسپانسر تو و گیلوایی هست تا اینگونه تاریخ پر افتخار ایران پیش از اسلام بویژه بنیانگذار امپراتوری هخامنشی کوروش کبیر و شاهنشاه داریوش کبیر را به زعم خود و برای خشنودی بیگانگان اینگونه به گوه بکشید؟ اما عنصر طلا حتی گوه مالی شده ش هم با شستشوی حقیقت و تاریخ پاک میشود و ارزش جهانی دارد ... فقط من از گروه ملی مذهبی ایرانی یک انتقاد اساسی دارم که چگونه آدمی ضد ملی و ضد ایرانی مثل تو را در خود پذیرفته اند ... تو یک نفوذی ضد ایرانی هستی و خجالت بکشید با این مزخرفات به ظاهر تاریخی توسط یک دوکطور جامعه شناسی .. حسن گیلوایی ...
یک سری به موزه ایران باستان ، قسمت پیش از اسلام آن
تخت جمشید و پاسارگاد و مقبره کوروش کبیر
موزه رأس الخیمه امارات متحده عربی
موزه لوور پاریس قسمت تمدن پرشیا
موزه بریتانیا و بازهم قسمت پرشیا
موزه متروپولیتن نیویورک
موزه آتن و آثار جنگهای ایرانیان با یونان
تاجیکستان
شمال افغانستان بلخ
هیچ وطنپرستی به پاهاش شلیک نمیکنه ... نادان اگر ایرانی هستی و عرق ملی داری ... داری به پاهات شلیک میکنی و اگر وابسته باشی امثال کهنه سربازان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران در یک فضای حقیقی دهنتو سرویس میکنیم تا دیگر این مزخرفات بی اساس را بر علیه تاریخ چند هزارساله کشور عزیزمان نگویی .... خجالت بکشید
پاینده و برقرار 💚🤍❤️
در ضمن از ادمین محترم درخواست راستی آزمایی علمی تاریخی مزخرفات شبه علمی جامعه شناس حسن گیلوایی توسط اساتید معتبر تاریخ پیش از اسلام دانشگاه های معتبر ایران یا خارج از ایران را دارم، تا دیگر این نوشتههای شبه علمی تاریخی ضد ایرانی در این گروه فرهیخته مفت و مجانی اشاعه نشود.
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
Forwarded from مطالعات زنان
🔻آمار خودکشی در ایران در سال ۱۴۰۱ نسبت به سال ۱۳۹۵ حدود ۵۱ درصد افزایش داشته
🔸حمید پیروی، نایب رئیس جمعیت علمی پیشگیری از خودکشی ایران:
🔹 در سال ۱۴۰۱ به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر، ۷.۴ نفر اقدام به خودکشی کرده و فوت کردند. به عبارتی سال گذشته بیش از ۶۰۰۰ نفر اقدام به خودکشی منجر به فوت داشتند.
🔹 به ازای هر خودکشی کامل (منجر به فوت)، حدود ۲۰ تا ۳۰ برابر آن اقدام به خودکشی میکنند. در سال گذشته حدود ۱۲۰ هزار نفر اقدام به خودکشی داشتند که در سامانه وزارت بهداشت ثبت رسمی شده است. ممکن است مواردی هم به موسسات خصوصی مراجعه کرده باشند که اقدام به خودکشی آنها ثبت نشده باشد.
🔹 آمار خودکشی در ایران در سال ۱۴۰۱ نسبت به سال ۱۳۹۵ حدود ۵۱ درصد افزایش داشته است؛ یعنی طی هفت سال. مبنای مقایسه آمارهایی است که حمید پیروی، نایب رئیس جمعیت علمی پیشگیری از خودکشی ایران در همایش روز جهانی پیشگیری از خودکشی (۱۹ شهریور امسال) اعلام کرد. او در آن همایش گفت که سال ۱۳۹۵ در ایران ۷۹ هزار و ۱۰۲ نفر اقدام به خودکشی کردند./تجارت نیوز
#مطالعات_زنان
@womenstudies
🔸حمید پیروی، نایب رئیس جمعیت علمی پیشگیری از خودکشی ایران:
🔹 در سال ۱۴۰۱ به ازای هر ۱۰۰ هزار نفر، ۷.۴ نفر اقدام به خودکشی کرده و فوت کردند. به عبارتی سال گذشته بیش از ۶۰۰۰ نفر اقدام به خودکشی منجر به فوت داشتند.
🔹 به ازای هر خودکشی کامل (منجر به فوت)، حدود ۲۰ تا ۳۰ برابر آن اقدام به خودکشی میکنند. در سال گذشته حدود ۱۲۰ هزار نفر اقدام به خودکشی داشتند که در سامانه وزارت بهداشت ثبت رسمی شده است. ممکن است مواردی هم به موسسات خصوصی مراجعه کرده باشند که اقدام به خودکشی آنها ثبت نشده باشد.
🔹 آمار خودکشی در ایران در سال ۱۴۰۱ نسبت به سال ۱۳۹۵ حدود ۵۱ درصد افزایش داشته است؛ یعنی طی هفت سال. مبنای مقایسه آمارهایی است که حمید پیروی، نایب رئیس جمعیت علمی پیشگیری از خودکشی ایران در همایش روز جهانی پیشگیری از خودکشی (۱۹ شهریور امسال) اعلام کرد. او در آن همایش گفت که سال ۱۳۹۵ در ایران ۷۹ هزار و ۱۰۲ نفر اقدام به خودکشی کردند./تجارت نیوز
#مطالعات_زنان
@womenstudies
Forwarded from Akademi (Akademi واحد آموزش/ ثبت نام)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ضرورت یادگیری مقاله نویسی:
کارگاه مقاله نویسی تخصصی (نظری و عملی):
ثبت نام:
۱- از طریق سایت: https://toakademi.com/dmn
۲-از طریق تلگرام: @toAkademi
نحوهی برگزاری: حضوری / آنلاین
تعداد جلسات: ۸ جلسه
روز برگزاری: دوشنبهها
تاریخ شروع: ۱۱ دی ۱۴۰۲
ساعت: ۱۷ تا ۲۰
آدرس کلاس حضوری: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان پاکستان، کوچهی دوم، پلاک ۲۷
📝 مقاله نویسی تخصصی:
تدریس: دکتر حسن محدثی
جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی:
برای مشاهده ویدیو با کیفیت بالا:
https://youtu.be/LbekXsQ9QLU
برای اطلاعات بیشتر:
https://toakademi.com/ldmn
شبکههای اجتماعی آکادمی:
تلگرام: t.me/toAkademi_channel
یوتیوب: https://www.youtube.com/@toAkademi
اینستاگرام: instagram.com/toAkademi
.
کارگاه مقاله نویسی تخصصی (نظری و عملی):
ثبت نام:
۱- از طریق سایت: https://toakademi.com/dmn
۲-از طریق تلگرام: @toAkademi
نحوهی برگزاری: حضوری / آنلاین
تعداد جلسات: ۸ جلسه
روز برگزاری: دوشنبهها
تاریخ شروع: ۱۱ دی ۱۴۰۲
ساعت: ۱۷ تا ۲۰
آدرس کلاس حضوری: تهران، خیابان شهید بهشتی، خیابان پاکستان، کوچهی دوم، پلاک ۲۷
📝 مقاله نویسی تخصصی:
تدریس: دکتر حسن محدثی
جامعه شناس و عضو هیئت علمی دانشگاه آزاد اسلامی:
برای مشاهده ویدیو با کیفیت بالا:
https://youtu.be/LbekXsQ9QLU
برای اطلاعات بیشتر:
https://toakademi.com/ldmn
شبکههای اجتماعی آکادمی:
تلگرام: t.me/toAkademi_channel
یوتیوب: https://www.youtube.com/@toAkademi
اینستاگرام: instagram.com/toAkademi
.
Forwarded from زیر سقف آسمان
استیصال یا انتظار؟ پنجمین کنفرانس سالیانه سرمایه انسانی
https://iranhrmedia.com/79650/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%B5%D8%A7%D9%84-%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D8%B1%D8%9F-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D9%85%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3-%D8%B3%D8%A7%D9%84/
@NewHasanMohaddesi
https://iranhrmedia.com/79650/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D8%B5%D8%A7%D9%84-%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%D9%86%D8%AA%D8%B8%D8%A7%D8%B1%D8%9F-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D9%85%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D9%86%D9%81%D8%B1%D8%A7%D9%86%D8%B3-%D8%B3%D8%A7%D9%84/
@NewHasanMohaddesi
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
♦️فاجعهی پس از جنبش اجتماعی و یأس سیاه
سخنرانی در همآیش «استیصال یا انتظار؟ پنجمین کنفرانس سالیانهی سرمایهی انسانی» / پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲/ ساعت ۴ تا ۶ بعد از ظهر (تالار خواجه نصیر مرکز همایشهای صدا و سیما)
🎤حسن محدثیی گیلوایی
بازنشر: ۱۱ دی ۱۴۰۲
وعده داده بودم محتوای این سخنرانی را تقدیم مخاطبان محترم بکنم و اینک به لطف دوستان توفیق این کار را یافتم. از دوستان و سروران عزیز در مؤسسهی روما (برگزار کنندهی کنفرانس) بابت در اختیار گذاشتن ویدئوی این سخنرانی و اجازهی انتشار آن بسیار سپاسگزار ام!
برای دیدن و شنیدن سایر سخنرانیهای این کنفرانس، میتوانید به لینک زیر مراجعه نمایید: 👇
http://www.youtube.com/channel/UCOa8_lodETkV42NzD0UASEw
#یأس
#امید
#فاجعه
#یأس_سیاه
#خیزش_اجتماعی
#جنبش_اجتماعی
#زمینهی_مولد_استیصال_و_یأس_سیاه
@NewHasanMohaddesi
سخنرانی در همآیش «استیصال یا انتظار؟ پنجمین کنفرانس سالیانهی سرمایهی انسانی» / پنجشنبه ۹ شهریور ۱۴۰۲/ ساعت ۴ تا ۶ بعد از ظهر (تالار خواجه نصیر مرکز همایشهای صدا و سیما)
🎤حسن محدثیی گیلوایی
بازنشر: ۱۱ دی ۱۴۰۲
وعده داده بودم محتوای این سخنرانی را تقدیم مخاطبان محترم بکنم و اینک به لطف دوستان توفیق این کار را یافتم. از دوستان و سروران عزیز در مؤسسهی روما (برگزار کنندهی کنفرانس) بابت در اختیار گذاشتن ویدئوی این سخنرانی و اجازهی انتشار آن بسیار سپاسگزار ام!
برای دیدن و شنیدن سایر سخنرانیهای این کنفرانس، میتوانید به لینک زیر مراجعه نمایید: 👇
http://www.youtube.com/channel/UCOa8_lodETkV42NzD0UASEw
#یأس
#امید
#فاجعه
#یأس_سیاه
#خیزش_اجتماعی
#جنبش_اجتماعی
#زمینهی_مولد_استیصال_و_یأس_سیاه
@NewHasanMohaddesi
♦️داستانهای تحول: از دینداری و بیدینی / ۲
تجربهی یک دهه هشتادی
✍ ا. ا.
۱۲ دی ۱۴۰۲
من از اول شروع یادگیریام از دین و ... ، بیان میکنم.
من بچهی یکی از روستاهای گیلان بودم که مثل اکثر مردم یه مدرسهای میرفتیم. البته مدرسه که چه عرض کنم؛ محل از بین بردن استعدادها.
از همون جا شروع شد که به ما درباره پیغمبر و خداه و مسلمانان میگفتند. دروغ یا راستاش بماند.
خب ما اونموقع هم بچه بودیم. چی میدونستیم چی راسته، چی دروغه، چی بیمنطقه، چی با منطقه. توجه نمیکردیم. مثل ربات یاد میگرفتیم. به هر حال روستا قطعا طریقه زندگیشونم فرق داره. کمی بقولی بهروز نبودند و خب خانوادهی ما هم بروز نبود، و شدید به دین حساس. اونا هم نمیدونستند. فقط مثل ربات یاد گرفتند.
همینطوری تموم چیزایی که یاد گرفته بودم تو ذهنام بود و عجیبه که علاقهای نشون میدادم.
و خلاصه بعد چند سال زندگی تو روستا نقل مکان کردیم. باز اوایل اینکه تهران بودم، توجهی نمیکردم. تا اینکه به ۱۷_۱۸ سالگی رسیدم؛ سنی بود که تازه همه چی برام داشت روشن میشد.
میدیدم و میشنیدم. کمی تو جامعه رفتم و میفهمیدم که دین و سیاست قاطی شده. خانوادهها شدید حساس بودند و اذیت کننده بود. اینقدر تحت فشار بودیم و هستیم که از دینو همه چی زده شدیم. میدیدم که افرادی به قولی مسلمان حرفای بیمنطقو فاسد میزدن ، یا مثلا تموم خواصی که از پیغمبرها و خدا میگفتند، هیچکدومو خودشون نداشتن!
خب! هرکی باشه متوجه این موضوعات میشه که آقا شما مگه درباره پیغمبرو خدای یکتا حرف نمیزنید. پس داستان چیه؟ قشنگ حس تحمیل شدن یه چیزی بهمون دست داد و برای همین حالت هجومی گرفتیم به دین.
انگاری ما رو زور میکردند که خدا وجود داره، امامها وجود داشتند، باید ایمان بیاری، باید وضو بگیری، باید فلان کارو کنی تا مسلمان خوبی باشی، کی گفته باید وضو بگیرم؟ کی گفته باید حجاب داشته باشی؟ کی گفته این خرافاتای الکی رو؟ خب خدا و پیغمبر وجود داشته باشند! اصلا چرا باید من این چیزا رو بدونم؟! برای چی باید برای کسی که چند هزار سال پیش مرده لباس سیاه بپوشم؟ ما برای عزیزایی که از دست دادیم این کارو نمیکنیم. تهاش یکی دو سال!
از هر طریقی متوجه این میشدیم که این همه سال حرفای الکی و بیمنطق میزدند که با عقل جور در نمیاد.
تمام این سوالات و حرفها داخل ذهن من بودند.
شاید فکر کنید ما نسل لجبازی هستیم. اره چرا دروغ، هر چیزیو قبول نمیکنیم. اره من خودم خدا رو قبول داشتم. ولی نمیدونم هست یا نیست و برای همین هیچ نظری نمیدم یا هیچ بی احترامیای نمیکنم ، ولی افراد به قولی مسلمون این کارو میکنند: آی تو کافری، تو فلانی. به مردم حمله میکنند. خب پس مشخصه که چرا از دینو خدا و پیغمبر دور میشیم.
کلی الان که دارم این متنو مینویسم ، دلیل اینکه من از دین زده شدم میتونه این باشه که دین با سیاست قاطی شده و چیزای اشتباه و تحمیل کردنش به ما، باعث خراب شدنش شد ، باعث شد ما از خدا و پیغمبر دور شیم یا زده شیم.
دین ما رو خراب کردن...
من نمیگم که روشنفکرم، ولی خوشحالم که تو این سن متوجه خیلی چیزا شدم و کاش همه متوجه میشدند که داره چه اتفاقی میافته... ، ولی من به شخصه واقعا هیچ امیدی به این جامعه و مردم ندارم. همهمون روبهروی هم در اومدیم.
ترجیح میدم مثل انسان زندگی کنم؛ آزادانه بدون صدمه زدن به کسی تا یک دین اشتباه تعریف شده داشته باشم. من نمیگم که خدا و پیغمبرا نماز و وضو و اینا چرته. نه نیست، ولی مجبور نیستیم که بهشون فکر کنیم و عمل کنیم.
🔻این مجموعه از اینجا شروع شد:
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9887
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
تجربهی یک دهه هشتادی
✍ ا. ا.
۱۲ دی ۱۴۰۲
من از اول شروع یادگیریام از دین و ... ، بیان میکنم.
من بچهی یکی از روستاهای گیلان بودم که مثل اکثر مردم یه مدرسهای میرفتیم. البته مدرسه که چه عرض کنم؛ محل از بین بردن استعدادها.
از همون جا شروع شد که به ما درباره پیغمبر و خداه و مسلمانان میگفتند. دروغ یا راستاش بماند.
خب ما اونموقع هم بچه بودیم. چی میدونستیم چی راسته، چی دروغه، چی بیمنطقه، چی با منطقه. توجه نمیکردیم. مثل ربات یاد میگرفتیم. به هر حال روستا قطعا طریقه زندگیشونم فرق داره. کمی بقولی بهروز نبودند و خب خانوادهی ما هم بروز نبود، و شدید به دین حساس. اونا هم نمیدونستند. فقط مثل ربات یاد گرفتند.
همینطوری تموم چیزایی که یاد گرفته بودم تو ذهنام بود و عجیبه که علاقهای نشون میدادم.
و خلاصه بعد چند سال زندگی تو روستا نقل مکان کردیم. باز اوایل اینکه تهران بودم، توجهی نمیکردم. تا اینکه به ۱۷_۱۸ سالگی رسیدم؛ سنی بود که تازه همه چی برام داشت روشن میشد.
میدیدم و میشنیدم. کمی تو جامعه رفتم و میفهمیدم که دین و سیاست قاطی شده. خانوادهها شدید حساس بودند و اذیت کننده بود. اینقدر تحت فشار بودیم و هستیم که از دینو همه چی زده شدیم. میدیدم که افرادی به قولی مسلمان حرفای بیمنطقو فاسد میزدن ، یا مثلا تموم خواصی که از پیغمبرها و خدا میگفتند، هیچکدومو خودشون نداشتن!
خب! هرکی باشه متوجه این موضوعات میشه که آقا شما مگه درباره پیغمبرو خدای یکتا حرف نمیزنید. پس داستان چیه؟ قشنگ حس تحمیل شدن یه چیزی بهمون دست داد و برای همین حالت هجومی گرفتیم به دین.
انگاری ما رو زور میکردند که خدا وجود داره، امامها وجود داشتند، باید ایمان بیاری، باید وضو بگیری، باید فلان کارو کنی تا مسلمان خوبی باشی، کی گفته باید وضو بگیرم؟ کی گفته باید حجاب داشته باشی؟ کی گفته این خرافاتای الکی رو؟ خب خدا و پیغمبر وجود داشته باشند! اصلا چرا باید من این چیزا رو بدونم؟! برای چی باید برای کسی که چند هزار سال پیش مرده لباس سیاه بپوشم؟ ما برای عزیزایی که از دست دادیم این کارو نمیکنیم. تهاش یکی دو سال!
از هر طریقی متوجه این میشدیم که این همه سال حرفای الکی و بیمنطق میزدند که با عقل جور در نمیاد.
تمام این سوالات و حرفها داخل ذهن من بودند.
شاید فکر کنید ما نسل لجبازی هستیم. اره چرا دروغ، هر چیزیو قبول نمیکنیم. اره من خودم خدا رو قبول داشتم. ولی نمیدونم هست یا نیست و برای همین هیچ نظری نمیدم یا هیچ بی احترامیای نمیکنم ، ولی افراد به قولی مسلمون این کارو میکنند: آی تو کافری، تو فلانی. به مردم حمله میکنند. خب پس مشخصه که چرا از دینو خدا و پیغمبر دور میشیم.
کلی الان که دارم این متنو مینویسم ، دلیل اینکه من از دین زده شدم میتونه این باشه که دین با سیاست قاطی شده و چیزای اشتباه و تحمیل کردنش به ما، باعث خراب شدنش شد ، باعث شد ما از خدا و پیغمبر دور شیم یا زده شیم.
دین ما رو خراب کردن...
من نمیگم که روشنفکرم، ولی خوشحالم که تو این سن متوجه خیلی چیزا شدم و کاش همه متوجه میشدند که داره چه اتفاقی میافته... ، ولی من به شخصه واقعا هیچ امیدی به این جامعه و مردم ندارم. همهمون روبهروی هم در اومدیم.
ترجیح میدم مثل انسان زندگی کنم؛ آزادانه بدون صدمه زدن به کسی تا یک دین اشتباه تعریف شده داشته باشم. من نمیگم که خدا و پیغمبرا نماز و وضو و اینا چرته. نه نیست، ولی مجبور نیستیم که بهشون فکر کنیم و عمل کنیم.
🔻این مجموعه از اینجا شروع شد:
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9887
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
♦️از تحول در دینداریتان بنویسید!
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ دی ۱۴۰۲
مخاطبان عزیز و ارجمند، هر که هستید و هر جای جهان که هستید، اگر تمایل دارید، لطف کنید و برای من و مخاطبان محترم این کانال از تحولاتی که در دینداریتان رخ داده بنویسید!
شنیدن داستان تحول در دینداریتان برای ما جالب و خواندنی است و مهم نیست که تحول در چه جهتی رخ داده باشد؛ خواه در جهت بیدین شدن یا در جهت دیندار شدن.
مطلب شما را میتوانم با حروف اول نام و نام خانوادهگیتان منتشر کنم تا شناخته نشوید و مشکلی برای شما پیش نیاید.
🔸پسنوشت: چنانچه تعداد مطالب دریافتی قابل توجه باشد، آنها را با یک تحلیل یکجا منتشر خواهم کرد.
🔻این مجموعه از اینجا شروع شد:
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9887
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9894
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9922
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9924
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9927
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9928
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9929
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9930
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9932
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9933
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9934
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9935
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9937
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9942
#دین
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۲ دی ۱۴۰۲
مخاطبان عزیز و ارجمند، هر که هستید و هر جای جهان که هستید، اگر تمایل دارید، لطف کنید و برای من و مخاطبان محترم این کانال از تحولاتی که در دینداریتان رخ داده بنویسید!
شنیدن داستان تحول در دینداریتان برای ما جالب و خواندنی است و مهم نیست که تحول در چه جهتی رخ داده باشد؛ خواه در جهت بیدین شدن یا در جهت دیندار شدن.
مطلب شما را میتوانم با حروف اول نام و نام خانوادهگیتان منتشر کنم تا شناخته نشوید و مشکلی برای شما پیش نیاید.
🔸پسنوشت: چنانچه تعداد مطالب دریافتی قابل توجه باشد، آنها را با یک تحلیل یکجا منتشر خواهم کرد.
🔻این مجموعه از اینجا شروع شد:
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9887
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9894
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9922
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9924
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9927
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9928
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9929
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9930
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9932
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9933
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9934
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9935
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9937
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9942
#دین
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
Telegram
زیر سقف آسمان
♦️مرگ خدا برای نسلهای جدید ایران؟! اولین تابوشکنی خ.
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۶ دی ۱۴۰۲
توی دو سال اخیر یکی از دغدغههایم شده شناخت شخصیت و زندهگیی نسلهای جدیدتر و فهم آنها از زندهگی و جهان و خودشان و فهمشان از ما نسلهای قبلیتر. بحث از نوگرویی نسلی،…
✍️حسن محدثیی گیلوایی
۶ دی ۱۴۰۲
توی دو سال اخیر یکی از دغدغههایم شده شناخت شخصیت و زندهگیی نسلهای جدیدتر و فهم آنها از زندهگی و جهان و خودشان و فهمشان از ما نسلهای قبلیتر. بحث از نوگرویی نسلی،…
♦️داستانهای تحول: از دینداری و بیدینی / ۳
تجربهی یک دههشصتی
قسمت اول
✍ و. عزیزی
۱۲ دی ۱۴۰۲
من در بدو ورود به ۴۰ سالگی با مدد از تجربیات و سخنان دکتر محدثی میتونم دین در زندگی خودم رو به شکل زیر بیان کنم:
تجربه ی من در دین به سه قسمت تقسیم میشود و خدا شاهد و گواهه که سعی میکنم بهدور از هر گونه جانبداری و بی کم و کاست مفهوم تجربیاتام رو برسونم باشد که مثمر ثمر باشد در بکارگیری آن در داده های آماری اساتید.
۵ تا ۲۰ سالگی
از ابتدای فهم و آگاهی پیدا کردنم از زندگی یادمه که تمام سختی های زندگی در کشاورزی بر سر زمین زمینداران دیگر و گاو و گوسفند چرانی چه برای خودمان چه دیگران در روستای محرومی در شهرستان و استان بسیار محروم ، تمامی آموزه های دریافتی از والدین، آخوند روستا، معلمان و بزرگان و اطرافیان فامیل و همسایه خلاصه میشد در اینکه "شیعیان اثنی عشری با هر عملی راهی جز بهشت ندارند و غیر از آن همه در جهنم هستند".
من بسیار بچه ی باهوشی بودم و در یادگیری احکام دین با سرعت بیشتری از یادگیری دروس مدرسه پیشرفت داشتم تا جاییکه در ارائه دانستنی هایم به دیگران چه درست چه غلط از هیچ کوششی حتی ریا دریغ نمیکردم.
الان که بررسی میکنم آن دوران رو ، "به فرض صحیح بودن این نوع روش اموزش دین" ، حس میکنم هیچکدام از آموزگاران من اعم از والدین و معلمان و آخوندها و ... کار خودشون رو در نحوه آموزش دین به ما درست انجام ندادند چون فقط سعی در این داشتند فقط ما احکام رو یاد بگیریم و مذهب تشیع در ذهن ما حک شود فارغ از اینکه بعدها ممکن است این حک شده ها به مرور زمان پاک شود، کسی چه میدونه شاید خودشون هم خوب تربیت دینی نشده بودند...
تا این جای کار من یک انسان شیعه با یک ته ریش کوتاه و سر به زیر و خوشحال از اینکه با وجود گناهان صغیره و کبیره ای که انجام میدهم اما در هر صورت بخاطر دینم به بهشت میروم و ناراحت برای سایر مذاهب که به جهنم می روند، حتی اهل تسنن رو بدتر از یهود و مسیح می پنداشتم...
۲۲ الی ۳۵ سالگی
در این دوران با گذراندن سربازی و دانشگاه با ایده های سرسختی برخورد میکردم ولی بهیچ عنوان از ایده ی خودم کوتاه نیامده و در هر بحثی با هر کسی در هر جایگاهی هر وقت به بن بست می رسیدم پاسخم این بود که "دانش و علم من در حدی نیست که شما رو متقاعد کنم ولی مطمئنم که حق با من است" و بعد برای خانواده با آب و تاب تعریف میکردم که فلانی رو محکوم کردم...
در سن بالای ۳۰ سال ریشم بیشتر، تسبیحی متبرک به کلیه ی اماکن متبرکه تقریبا منهای کعبه در دست، انگشتری با نگینی سبز با نوشته ی "الموت" یعنی مرگ در انگشت و با الهام از این حدیث که جوانان آخر الزمانی که مانند پیرمردها باشند اهل بهشت هستند همواره لباسهایی بسیار ساده و قدیمی و گل گشاد ولی تمیز و خوشبو و مرتب ، سخنرانیهایی در محل کار برای دانش پژوهان سرشار از دین و آیین و تصدیق تشیع و رد سایر ادیان و مذاهب. البته با مطالعه بیشتر سعی میکردم با مخالفان خودم کنار بیام تا شاید نزدیک تر بشوند و از جهنم نجات پیدا کنند.
حدودا ۴ سال هیچوقت در منزل نماز نخواندم. همواره در مسجد بودم و هیچ کاری مانع از مسجد شدنام نمیشد؛ هیچ کاری. حتی در سفر کاروانی به کربلا ساعت ۵:۴۵ صبح در قله های کوهستانهای ایلام کاری کردم که با راننده به شدت درگیر شدم تا بایستد و من تنها خواستم از اتوبوس پیاده شم که تمام مسافران بجز خانمم فحش میدادند به من و من شاداب تر که خدا بهتر قبول میکند. پیاده شدم که وضو بگیرم و حرکتی که راننده کرد هیچوقت از ذهنم پاک نمیشود که راننده آمد و ظرف آباش رو آورد و گفت من رفیق نیمه راه نیستم بیا وضو بگیر و فرش کوچکی برایم انداخت و من نماز خواندم اولین تلنگر عمرم بود که در دین داری سخت گیری نتیجه ی عکس خواهد داشت.
۳۵ سالگی تا کنون
به لطف مدرنیته و آموزه های متناقض با رفتار اکثر قریب به اتفاق متصدیانی که دیده بودم باعث شد بیشتر فکر کنم ، بیشتر مطالعه کنم. اکنون حدودا دو سال هست که جز به اضطرار بجز مسجد محل کار (آنهم چون مقید به خواندن نماز اول وقت هستم) در هیچ مسجدی حاضر نمیشوم و این حکومت رو حکومت کذب و فریب و دروغ و ریا میپندارم و تا زمانی که مواردی از جمله موارد زیر اجرایی نشود ادامه خواهم داد روند اخیر رو:
۱.حاکمان بجای حاکم بودن بر مردم ، خادم مردم باشند، خادم واقعی.
۲.مدارس نیز مانند مساجد آباد شوند و عدالت آموزشی تقریبی ای برقرار باشد.
۳.اسطوره های دینی عادی شده و مجالی برای سوء استفاده مسئولین کشور نشوند و در دین هیچگونه اکراهی وجود نداشته و از این تحمیل مذهب تشیع دست برداشته شود چراکه برعکس باعث از بین رفتن آن می شود.
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
تجربهی یک دههشصتی
قسمت اول
✍ و. عزیزی
۱۲ دی ۱۴۰۲
من در بدو ورود به ۴۰ سالگی با مدد از تجربیات و سخنان دکتر محدثی میتونم دین در زندگی خودم رو به شکل زیر بیان کنم:
تجربه ی من در دین به سه قسمت تقسیم میشود و خدا شاهد و گواهه که سعی میکنم بهدور از هر گونه جانبداری و بی کم و کاست مفهوم تجربیاتام رو برسونم باشد که مثمر ثمر باشد در بکارگیری آن در داده های آماری اساتید.
۵ تا ۲۰ سالگی
از ابتدای فهم و آگاهی پیدا کردنم از زندگی یادمه که تمام سختی های زندگی در کشاورزی بر سر زمین زمینداران دیگر و گاو و گوسفند چرانی چه برای خودمان چه دیگران در روستای محرومی در شهرستان و استان بسیار محروم ، تمامی آموزه های دریافتی از والدین، آخوند روستا، معلمان و بزرگان و اطرافیان فامیل و همسایه خلاصه میشد در اینکه "شیعیان اثنی عشری با هر عملی راهی جز بهشت ندارند و غیر از آن همه در جهنم هستند".
من بسیار بچه ی باهوشی بودم و در یادگیری احکام دین با سرعت بیشتری از یادگیری دروس مدرسه پیشرفت داشتم تا جاییکه در ارائه دانستنی هایم به دیگران چه درست چه غلط از هیچ کوششی حتی ریا دریغ نمیکردم.
الان که بررسی میکنم آن دوران رو ، "به فرض صحیح بودن این نوع روش اموزش دین" ، حس میکنم هیچکدام از آموزگاران من اعم از والدین و معلمان و آخوندها و ... کار خودشون رو در نحوه آموزش دین به ما درست انجام ندادند چون فقط سعی در این داشتند فقط ما احکام رو یاد بگیریم و مذهب تشیع در ذهن ما حک شود فارغ از اینکه بعدها ممکن است این حک شده ها به مرور زمان پاک شود، کسی چه میدونه شاید خودشون هم خوب تربیت دینی نشده بودند...
تا این جای کار من یک انسان شیعه با یک ته ریش کوتاه و سر به زیر و خوشحال از اینکه با وجود گناهان صغیره و کبیره ای که انجام میدهم اما در هر صورت بخاطر دینم به بهشت میروم و ناراحت برای سایر مذاهب که به جهنم می روند، حتی اهل تسنن رو بدتر از یهود و مسیح می پنداشتم...
۲۲ الی ۳۵ سالگی
در این دوران با گذراندن سربازی و دانشگاه با ایده های سرسختی برخورد میکردم ولی بهیچ عنوان از ایده ی خودم کوتاه نیامده و در هر بحثی با هر کسی در هر جایگاهی هر وقت به بن بست می رسیدم پاسخم این بود که "دانش و علم من در حدی نیست که شما رو متقاعد کنم ولی مطمئنم که حق با من است" و بعد برای خانواده با آب و تاب تعریف میکردم که فلانی رو محکوم کردم...
در سن بالای ۳۰ سال ریشم بیشتر، تسبیحی متبرک به کلیه ی اماکن متبرکه تقریبا منهای کعبه در دست، انگشتری با نگینی سبز با نوشته ی "الموت" یعنی مرگ در انگشت و با الهام از این حدیث که جوانان آخر الزمانی که مانند پیرمردها باشند اهل بهشت هستند همواره لباسهایی بسیار ساده و قدیمی و گل گشاد ولی تمیز و خوشبو و مرتب ، سخنرانیهایی در محل کار برای دانش پژوهان سرشار از دین و آیین و تصدیق تشیع و رد سایر ادیان و مذاهب. البته با مطالعه بیشتر سعی میکردم با مخالفان خودم کنار بیام تا شاید نزدیک تر بشوند و از جهنم نجات پیدا کنند.
حدودا ۴ سال هیچوقت در منزل نماز نخواندم. همواره در مسجد بودم و هیچ کاری مانع از مسجد شدنام نمیشد؛ هیچ کاری. حتی در سفر کاروانی به کربلا ساعت ۵:۴۵ صبح در قله های کوهستانهای ایلام کاری کردم که با راننده به شدت درگیر شدم تا بایستد و من تنها خواستم از اتوبوس پیاده شم که تمام مسافران بجز خانمم فحش میدادند به من و من شاداب تر که خدا بهتر قبول میکند. پیاده شدم که وضو بگیرم و حرکتی که راننده کرد هیچوقت از ذهنم پاک نمیشود که راننده آمد و ظرف آباش رو آورد و گفت من رفیق نیمه راه نیستم بیا وضو بگیر و فرش کوچکی برایم انداخت و من نماز خواندم اولین تلنگر عمرم بود که در دین داری سخت گیری نتیجه ی عکس خواهد داشت.
۳۵ سالگی تا کنون
به لطف مدرنیته و آموزه های متناقض با رفتار اکثر قریب به اتفاق متصدیانی که دیده بودم باعث شد بیشتر فکر کنم ، بیشتر مطالعه کنم. اکنون حدودا دو سال هست که جز به اضطرار بجز مسجد محل کار (آنهم چون مقید به خواندن نماز اول وقت هستم) در هیچ مسجدی حاضر نمیشوم و این حکومت رو حکومت کذب و فریب و دروغ و ریا میپندارم و تا زمانی که مواردی از جمله موارد زیر اجرایی نشود ادامه خواهم داد روند اخیر رو:
۱.حاکمان بجای حاکم بودن بر مردم ، خادم مردم باشند، خادم واقعی.
۲.مدارس نیز مانند مساجد آباد شوند و عدالت آموزشی تقریبی ای برقرار باشد.
۳.اسطوره های دینی عادی شده و مجالی برای سوء استفاده مسئولین کشور نشوند و در دین هیچگونه اکراهی وجود نداشته و از این تحمیل مذهب تشیع دست برداشته شود چراکه برعکس باعث از بین رفتن آن می شود.
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
♦️داستانهای تحول: از دینداری و بیدینی / ۳
تجربهی یک دههشصتی
قسمت دوم
✍ و. عزیزی
۱۲ دی ۱۴۰۲
۴.عقلگرایی، سپس علم گرایی حاکم بشود بر کشور و ارتباطات با تمام جهان بر مبنای اصول بین الملل عادی شود.
۵.بجای حاکمیت شخص، مانند سایر کشورهای پیشرفته حاکمیت قانون در کشور استوار شود.
در حال حاضر با تمام وجود معتقدم خدا و تمامی ادیان از انسان خواسته اند مومن باشند و مومن یعنی کسی که دیگران پیش او احساس امنیت کنند و در هیچ جنبه ای در حق دیگران تجاوز نکند. و این یعنی دین واقعی.
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
تجربهی یک دههشصتی
قسمت دوم
✍ و. عزیزی
۱۲ دی ۱۴۰۲
۴.عقلگرایی، سپس علم گرایی حاکم بشود بر کشور و ارتباطات با تمام جهان بر مبنای اصول بین الملل عادی شود.
۵.بجای حاکمیت شخص، مانند سایر کشورهای پیشرفته حاکمیت قانون در کشور استوار شود.
در حال حاضر با تمام وجود معتقدم خدا و تمامی ادیان از انسان خواسته اند مومن باشند و مومن یعنی کسی که دیگران پیش او احساس امنیت کنند و در هیچ جنبه ای در حق دیگران تجاوز نکند. و این یعنی دین واقعی.
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
♦️داستانهای تحول: از دینداری و بیدینی / ۴
تجربهی یک دههشصتی
✍ مریم ت.
۱۲ دی ۱۴۰۲
سلام جناب دکتر
من مریم ، ۳۳سال سن دارم .در خانواده مذهبی به دنیا آمدم و تمام دوران تحصیلم را در مدرسه بسیار مذهبی گذراندم .مدرسه ای که تفسیر قران و احکام و تدریس انواع ادعیه مثل دعای عهد و ..جز دروس بود و حتی از این دروس امتحان هم می گرفتند. به قدری تحت تاثیر آموزش های مدرسه بودم که در دوران دبیرستان خیلی از اوقات برای نماز شب و دعای عهد نیمه شب از خواب بیدار می شدم،برای قبولی در کنکور زیر باران نماز خواندم و گاهی اوقات برای نماز به مسجد می رفتم و بسیاری کارهایی از این قبیل.به جرات می گویم که بسیاری از تفریح های سالمی که هم سن و سالهایم داشتند را به خاطر مسائل عقیدتی انجام ندادم.
پوششم چادر بود و با اینکه اعتماد به نفس حضور و فعالیت در بسیاری از زمینه ها (مثل حضور در کافه ها و یا کلاس موسیقی)را نداشتم ولی همیشه با این فکر که این سختی کشیدنها در دنیای پس از مرگ کمکم می کند خودم رو آرام می کردم.
در دانشگاه همکلاسی اهل سنت داشتیم و من تلاش می کردم ایشان را متقاعد کنم شیعه بشود.در کلاس های دروس مذهبی با همکلاسی های غیر مذهبی بحث های عقیدتی می کردم.
با اینکه خودم هم مذهبی بودم ولی وقتی در خلوت فکر می کردم خیلی از رفتارهای اطرافیان مذهبیم را نمی پسندیدم .البته خودم هم در زمینه دینی در مقابل فرد غیر مذهبی همیشه یک خود پسندی و خود حق پنداری داشتم.
این افکار همیشه با من بود تا حدود ۴سال پیش که به این نتیجه رسیدم هر چه از دین و احکام دینی می دانم ساختگی ست و فقط جهت بسته نگه داشتن ذهن و جلوگیری از آگاهی ست.
اول نماز را ترک کردم .سپس چادر را علی رغم میل پدرم کنار گذاشتم و در یکسال اخیر هم کلا بی حجاب شدم.
نکته جالب اینکه پدرم که در زمان کودکی و حتی بزرگسالی من و خواهرم به خاطر حجاب و افتادن چادر ،با ما برخورد بسیار تند می کردند .در این یکسال اخیر با بی ححابی من مشکلی نداردند (البته ابتدا واقعا ناراحت می شدند ولی در این چند ماه کاملا با این موضوع کنار آمدند)و حتی در مواردی از رفتار های برخی افراد محجبه (قصد توهین به افراد محجبه ندارم) واقعا ناراحت می شوند و این موضوع رو بیان می کنند.
شاید درک این تغییرات برای فردی که در خانواده غیر مذهبی باشد ،بی ارزش و یا حتی غیر واقعی باشد ولی سختی این مسیر را دختران خانواده مذهبی به خوبی درک می کنند. اکنون من یک خداباورم ولی اسلام را قبول ندارم.
ممنون از وقتی که برای مطالعه متن من گذاشتید.
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
تجربهی یک دههشصتی
✍ مریم ت.
۱۲ دی ۱۴۰۲
سلام جناب دکتر
من مریم ، ۳۳سال سن دارم .در خانواده مذهبی به دنیا آمدم و تمام دوران تحصیلم را در مدرسه بسیار مذهبی گذراندم .مدرسه ای که تفسیر قران و احکام و تدریس انواع ادعیه مثل دعای عهد و ..جز دروس بود و حتی از این دروس امتحان هم می گرفتند. به قدری تحت تاثیر آموزش های مدرسه بودم که در دوران دبیرستان خیلی از اوقات برای نماز شب و دعای عهد نیمه شب از خواب بیدار می شدم،برای قبولی در کنکور زیر باران نماز خواندم و گاهی اوقات برای نماز به مسجد می رفتم و بسیاری کارهایی از این قبیل.به جرات می گویم که بسیاری از تفریح های سالمی که هم سن و سالهایم داشتند را به خاطر مسائل عقیدتی انجام ندادم.
پوششم چادر بود و با اینکه اعتماد به نفس حضور و فعالیت در بسیاری از زمینه ها (مثل حضور در کافه ها و یا کلاس موسیقی)را نداشتم ولی همیشه با این فکر که این سختی کشیدنها در دنیای پس از مرگ کمکم می کند خودم رو آرام می کردم.
در دانشگاه همکلاسی اهل سنت داشتیم و من تلاش می کردم ایشان را متقاعد کنم شیعه بشود.در کلاس های دروس مذهبی با همکلاسی های غیر مذهبی بحث های عقیدتی می کردم.
با اینکه خودم هم مذهبی بودم ولی وقتی در خلوت فکر می کردم خیلی از رفتارهای اطرافیان مذهبیم را نمی پسندیدم .البته خودم هم در زمینه دینی در مقابل فرد غیر مذهبی همیشه یک خود پسندی و خود حق پنداری داشتم.
این افکار همیشه با من بود تا حدود ۴سال پیش که به این نتیجه رسیدم هر چه از دین و احکام دینی می دانم ساختگی ست و فقط جهت بسته نگه داشتن ذهن و جلوگیری از آگاهی ست.
اول نماز را ترک کردم .سپس چادر را علی رغم میل پدرم کنار گذاشتم و در یکسال اخیر هم کلا بی حجاب شدم.
نکته جالب اینکه پدرم که در زمان کودکی و حتی بزرگسالی من و خواهرم به خاطر حجاب و افتادن چادر ،با ما برخورد بسیار تند می کردند .در این یکسال اخیر با بی ححابی من مشکلی نداردند (البته ابتدا واقعا ناراحت می شدند ولی در این چند ماه کاملا با این موضوع کنار آمدند)و حتی در مواردی از رفتار های برخی افراد محجبه (قصد توهین به افراد محجبه ندارم) واقعا ناراحت می شوند و این موضوع رو بیان می کنند.
شاید درک این تغییرات برای فردی که در خانواده غیر مذهبی باشد ،بی ارزش و یا حتی غیر واقعی باشد ولی سختی این مسیر را دختران خانواده مذهبی به خوبی درک می کنند. اکنون من یک خداباورم ولی اسلام را قبول ندارم.
ممنون از وقتی که برای مطالعه متن من گذاشتید.
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
داستانهای تحول: از دینداری و بیدینی / ۵
تجربهی یک ؟
✍ فاطمه
۱۳ دی ۱۴۰۲
چقدر درکش کردم (مورد چهار رو). منم هم از اول دبستان در یک مدرسه غیر انتفاعی به شدت مذهبی درسج خوندم،سالها به اسلام باورداشتم سالها با رعب نماز خوندم،الان یکساله دیگه باوری به دین ندارم.یکی از اصلی ترین دلایلی که باورمو به دین از دست دادم این زن ستیزی موجود در دین اسلامه.ولی مسیر جست وجوی حقیقت دردناک بود، به هرحال مسیر رو رفتم ومنجر به عدم باور به اسلام شد.اما هنوز با حجابم وچون دانشگاه میرم واز ابتدای دانشگاه با حجاب بودم جرات کشف حجاب ندارم،از قضاوتها وحرفهای بعدش میترسم،اما عمیقا دیگه از اینکه حتی شبیه زن مسلمون باشم بدم میاد،به زودی این جسارت رو به خودم میدم وکشف حجاب میکنم،این بزرگترین بحرانیه که تو۲۳سال عمرم داشتم،شب وروز دارم به کشف حجاب کردن فکر میکنم وباید این بار سنگین رو از دوشم بردارم.ومطمئنم خیلی دخترهای دیگه در موقعیت من هستند.
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
تجربهی یک ؟
✍ فاطمه
۱۳ دی ۱۴۰۲
چقدر درکش کردم (مورد چهار رو). منم هم از اول دبستان در یک مدرسه غیر انتفاعی به شدت مذهبی درسج خوندم،سالها به اسلام باورداشتم سالها با رعب نماز خوندم،الان یکساله دیگه باوری به دین ندارم.یکی از اصلی ترین دلایلی که باورمو به دین از دست دادم این زن ستیزی موجود در دین اسلامه.ولی مسیر جست وجوی حقیقت دردناک بود، به هرحال مسیر رو رفتم ومنجر به عدم باور به اسلام شد.اما هنوز با حجابم وچون دانشگاه میرم واز ابتدای دانشگاه با حجاب بودم جرات کشف حجاب ندارم،از قضاوتها وحرفهای بعدش میترسم،اما عمیقا دیگه از اینکه حتی شبیه زن مسلمون باشم بدم میاد،به زودی این جسارت رو به خودم میدم وکشف حجاب میکنم،این بزرگترین بحرانیه که تو۲۳سال عمرم داشتم،شب وروز دارم به کشف حجاب کردن فکر میکنم وباید این بار سنگین رو از دوشم بردارم.ومطمئنم خیلی دخترهای دیگه در موقعیت من هستند.
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
داستانهای تحول: از دینداری و بیدینی / ۶
تجربهی یک دهه نودی
✍ امیر م.
۱۳ دی ۱۴۰۲
درود
من ۲۰ سالهام و اهل شمال خراسان
از ابتدا در فضایی رشد کردم که خیلی تعصب دینی نداشتند، اما از سنتها و فرهنگ دینی دور هم نبودند. از نوجوانی همواره بین وضعیت خودم و نسبتم با دین حس کشمکش داشتم. به لحاظ فکری دین را پذیرفته بودم و سعی داشتم تا در عمل هم متدین شوم. شخصیتهایی مانند پیامبر و امام علی و… برایم وجههای اخلاقی و قهرمانانه داشتند. حتی اسلام سیاسی را هم پذیرفته بودم و با دیگران بر سر این مسائل بحث میکردم. اما همواره اختلافاتی را حس میکردم. این که نمیتوانم امر معنوی را چنان که باید در خودم حس کنم، یا نمیتوانم به راحتی مانند دیگران در مراسم سوگواری گریه کنم. از طرفی علایقی داشتم که در مجامع مذهبی معمولا طرد میشد. مثل علاقهی بسیارم به موسیقی، ادبیات و فلسفه. در نهایت با مطالعه و آن چه تجربهی زیستهام بود دریافتم پذیرش دین به نحو سنتی آن برایم ممکن نیست. به ویژه با دین به مثابهی فقه متصلب نمیتوانستم کنار بیایم. من خواهان آزادی و پذیرش با اندیشهی باز بودم. و بسیاری از انگارههای پیشینم مثل اسلام سیاسی و زندگی بر اساس فقه را فروریخته دیدم.
اگرچه امروز خود را متدین نمیبینم، اما نمیتوانم کاملا از دین دل بریده شوم. به عنوان منبع معنا، میراثی برای اخلاق و سنتی که همچنان بهطور خودآگاه و ناخودآگاه حضور دارد آن را حائز اهمیت میدانم، و بسیار به این فکر میکنم که چطور میتوان بین آن با انسان مدرن ارتباط برقرار کرد.
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
تجربهی یک دهه نودی
✍ امیر م.
۱۳ دی ۱۴۰۲
درود
من ۲۰ سالهام و اهل شمال خراسان
از ابتدا در فضایی رشد کردم که خیلی تعصب دینی نداشتند، اما از سنتها و فرهنگ دینی دور هم نبودند. از نوجوانی همواره بین وضعیت خودم و نسبتم با دین حس کشمکش داشتم. به لحاظ فکری دین را پذیرفته بودم و سعی داشتم تا در عمل هم متدین شوم. شخصیتهایی مانند پیامبر و امام علی و… برایم وجههای اخلاقی و قهرمانانه داشتند. حتی اسلام سیاسی را هم پذیرفته بودم و با دیگران بر سر این مسائل بحث میکردم. اما همواره اختلافاتی را حس میکردم. این که نمیتوانم امر معنوی را چنان که باید در خودم حس کنم، یا نمیتوانم به راحتی مانند دیگران در مراسم سوگواری گریه کنم. از طرفی علایقی داشتم که در مجامع مذهبی معمولا طرد میشد. مثل علاقهی بسیارم به موسیقی، ادبیات و فلسفه. در نهایت با مطالعه و آن چه تجربهی زیستهام بود دریافتم پذیرش دین به نحو سنتی آن برایم ممکن نیست. به ویژه با دین به مثابهی فقه متصلب نمیتوانستم کنار بیایم. من خواهان آزادی و پذیرش با اندیشهی باز بودم. و بسیاری از انگارههای پیشینم مثل اسلام سیاسی و زندگی بر اساس فقه را فروریخته دیدم.
اگرچه امروز خود را متدین نمیبینم، اما نمیتوانم کاملا از دین دل بریده شوم. به عنوان منبع معنا، میراثی برای اخلاق و سنتی که همچنان بهطور خودآگاه و ناخودآگاه حضور دارد آن را حائز اهمیت میدانم، و بسیار به این فکر میکنم که چطور میتوان بین آن با انسان مدرن ارتباط برقرار کرد.
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
داستانهای تحول: از دینداری و بیدینی / ۷
تجربهی یک دهه هشتادی / قسمت اول
✍️ علی
۱۳ دی ۱۴۰۲
در خانواده ای مذهبی به دنیا اومدم که قرائت باطنی یا عرفانی از دین اسلام داشت.در تمام بچگی و نوجوانی فقط یک هدف داشتم اونم شناخت خدا و غرق شدن در عشق اون بود.به خاطر قرائت خانواده از همون اول در برابر برداشت حکومتی یا فقهی از اسلام مقاومت میکردم و باهاش مخالف بودم .تصوری که از شخصیت های دینی داشتم تصوری اسطوره ای عرفانی بود.زمان میگذشت و نبود و عدم حضور خدا سخت منو آزار میداد.دچار حس عذاب وجدان شده بودم که نکنه گناهی مرتکب شدم که خدا از نظر من غائبه و منو به درگاه خودش نمیپذیره .حتی به یاد دارم که سالی از دوران دبیرستانم به زیارت امام رضا رفتم .هیچ نبود جز حضور بی شمار مردم .خدا اون جا نبود و این شخت برای من سنگین بود .چند سالی با همین وضع گذشت تا اینکه با کانال علمی آشنا شدم که ادمینش فردی بی خدا بود و در اون خدا و دین رو نقد میکرد .شک به سراغم اومد و ترس از اینکه خدایی نباشه .با وحشت توی کانال های تلگرام میچرخیدم تا اینکه به کانالی برخوردم که بی خدا ها و بی دین ها رو نقد میکرد و شبهه ها رو به حساب خودش جواب میداد چند ماهی توهم یقیین بهم دست داد که خدا رو شکر همه چیز به خیر گذشت .اما از اون جایی که فردی کنجکاو بودم به خودم اجازه دادم کانال های مخالف بیشتری رو ببینم .دوباره شک و بدبختی سراغم اومد .چند مدتی تو این حالت بودم تا به وسیله کانالی با کانال دکتر محدثی آشنا شدم .رویکرد ایشون منو تحت تاثیر قرار داد دین داری که عقل رو به پای عقایدش ضبح نمیکنه و برداشتش از دین یک برداشت عقلانی و انسانی است .سریع به جست و جو در کانال ایشون کردم .واژه های خدا، الله و دین رو سرچ میکردم تا مطلبی کمر شکن رسیدم.
الله سلطانی مذکر و مستبد از علیرضا موثق .متن ایشون رو خوندم و دلالیش اون قدر قوی بود که بیصبرانه منتظر شدم جناب محدثی پاسخ محکم و سنگینی به اون نقد های جانسوز بده. جناب محدثی شروعکرد و با آوردن مطالبی از تفسیر قرآن ایزوتسو به نقد ها جواب دادن .جناب محدثی توی همین گفت و گو هم به من ثابت کردن که فردی نیستن که توهم در چنگ داشتن حقیقت رو داشته باشن بلکه به نقد گشوده ان که همین خیلی در جلوتر به من کمککرد. و تا حدی خیال من راحت شد.لحن جناب موثق تند بود «که همین اثرگذاری اونو چند برابر میکرد»و این به رنج نقدهای ایشون اضافه میکرد .چند صباحی گذشت و دوباره نقدها و جواب ها رو خوندم دوباره شک به سراغم اومد هر چی بیشتر میخوندم حس میکرد دلایل جناب موثق قوی تره واین مدام حال منو بدتر میکرد .
همون موقع با تصویری منطقی و فلسفی اما بی رحم آشنا شدم .خدای اسپینوزا .خدایی که خلق نمیکنه و جهنم نداره پیامبری نفرستاده و هیچ واکنشی به من و بقیه نداره .تصویر بی رحمانه ای از خدا بود اما وحشتناک منطقی و با عقل جور درمیومد آخه از از شما چه پنهون ما کلا از خدا پاسخی نگرفته بودیم کلا سکوت میشنیدیم.چند باری توی پیوی دکتر محدثی مزاحمشون شدم و از ایشون پرسش هایی درباره صفات خدا کردم.
ادامه دارد.👇👇👇
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
تجربهی یک دهه هشتادی / قسمت اول
✍️ علی
۱۳ دی ۱۴۰۲
در خانواده ای مذهبی به دنیا اومدم که قرائت باطنی یا عرفانی از دین اسلام داشت.در تمام بچگی و نوجوانی فقط یک هدف داشتم اونم شناخت خدا و غرق شدن در عشق اون بود.به خاطر قرائت خانواده از همون اول در برابر برداشت حکومتی یا فقهی از اسلام مقاومت میکردم و باهاش مخالف بودم .تصوری که از شخصیت های دینی داشتم تصوری اسطوره ای عرفانی بود.زمان میگذشت و نبود و عدم حضور خدا سخت منو آزار میداد.دچار حس عذاب وجدان شده بودم که نکنه گناهی مرتکب شدم که خدا از نظر من غائبه و منو به درگاه خودش نمیپذیره .حتی به یاد دارم که سالی از دوران دبیرستانم به زیارت امام رضا رفتم .هیچ نبود جز حضور بی شمار مردم .خدا اون جا نبود و این شخت برای من سنگین بود .چند سالی با همین وضع گذشت تا اینکه با کانال علمی آشنا شدم که ادمینش فردی بی خدا بود و در اون خدا و دین رو نقد میکرد .شک به سراغم اومد و ترس از اینکه خدایی نباشه .با وحشت توی کانال های تلگرام میچرخیدم تا اینکه به کانالی برخوردم که بی خدا ها و بی دین ها رو نقد میکرد و شبهه ها رو به حساب خودش جواب میداد چند ماهی توهم یقیین بهم دست داد که خدا رو شکر همه چیز به خیر گذشت .اما از اون جایی که فردی کنجکاو بودم به خودم اجازه دادم کانال های مخالف بیشتری رو ببینم .دوباره شک و بدبختی سراغم اومد .چند مدتی تو این حالت بودم تا به وسیله کانالی با کانال دکتر محدثی آشنا شدم .رویکرد ایشون منو تحت تاثیر قرار داد دین داری که عقل رو به پای عقایدش ضبح نمیکنه و برداشتش از دین یک برداشت عقلانی و انسانی است .سریع به جست و جو در کانال ایشون کردم .واژه های خدا، الله و دین رو سرچ میکردم تا مطلبی کمر شکن رسیدم.
الله سلطانی مذکر و مستبد از علیرضا موثق .متن ایشون رو خوندم و دلالیش اون قدر قوی بود که بیصبرانه منتظر شدم جناب محدثی پاسخ محکم و سنگینی به اون نقد های جانسوز بده. جناب محدثی شروعکرد و با آوردن مطالبی از تفسیر قرآن ایزوتسو به نقد ها جواب دادن .جناب محدثی توی همین گفت و گو هم به من ثابت کردن که فردی نیستن که توهم در چنگ داشتن حقیقت رو داشته باشن بلکه به نقد گشوده ان که همین خیلی در جلوتر به من کمککرد. و تا حدی خیال من راحت شد.لحن جناب موثق تند بود «که همین اثرگذاری اونو چند برابر میکرد»و این به رنج نقدهای ایشون اضافه میکرد .چند صباحی گذشت و دوباره نقدها و جواب ها رو خوندم دوباره شک به سراغم اومد هر چی بیشتر میخوندم حس میکرد دلایل جناب موثق قوی تره واین مدام حال منو بدتر میکرد .
همون موقع با تصویری منطقی و فلسفی اما بی رحم آشنا شدم .خدای اسپینوزا .خدایی که خلق نمیکنه و جهنم نداره پیامبری نفرستاده و هیچ واکنشی به من و بقیه نداره .تصویر بی رحمانه ای از خدا بود اما وحشتناک منطقی و با عقل جور درمیومد آخه از از شما چه پنهون ما کلا از خدا پاسخی نگرفته بودیم کلا سکوت میشنیدیم.چند باری توی پیوی دکتر محدثی مزاحمشون شدم و از ایشون پرسش هایی درباره صفات خدا کردم.
ادامه دارد.👇👇👇
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
داستانهای تحول: از دینداری و بیدینی / ۷
تجربهی یک دهه هشتادی / قسمت دوم
✍️ علی
۱۳ دی ۱۴۰۲
نکته جالب این بود تمرکز من بیشتر روخدا بود نه دین در واقع اگر هنوز دلی در گرو خدا داشتم به خاطر ارادت به علی و اولادش بود.
تا بالاخره نقد های کمر خرد کن جناب موثقروبه نهاد پیامبری و تاریخ خون بار ادیان دیدم و باز قلم تحلیلی و نقدهای جانسوز ایشون حال منو حسابی خراب کرد انگار کم کم داشتم میفهمیدم کفه ترازو داره به ضرر باورهای من سنگین میشه و کسی نیست که ورق رو برگردونه.
خلاصه از چندین کانال و چندین نفر که دستی توی فلسفه و دین داشتن استفاده کردم تا بالاخره شبی تکلیفم با دین مشخص شد. فایل صوتی پرسش از امر دینی در دوران معاصر از استاد ملکیان روگوش کردم. زبان بی کینه اما پر از استدلال ایشون حجت رو به من تموم کرد که من انسان مدرن که علم مدرن رو تا حدی میشناسم و حقوق بشر رو پذیرفتم و انسان شناسی جدید رو هم باهاش آشنام نمیتونمدین دار باشم لااقل دین تاریخی رو. توی این تمام مدت سعی کردم دین و عقل رو آشتی بدماما نشد از قرائت روشنفکران به اصطلاح دینی تا قرائت وجود گرایانه و باطنی آقای عبدالکریمی.ولی نه نشد خود دین تاریخی کوتاه نمیومد .به تقلید کسی که باعث آشنایی من با جناب محدثی شده بود یعنی جناب ابوذر شریعتی ایمان خاشعانه رودر پیش گرفتم. مهمترین چیزی که از این ایمان یاد گرفتم این بود که توهم خوندن ذهن خدا رو کلا از ذهنم بیرون کنم و پامو از گلیمم دراز نکنم و برای توجیه کم کاری ها و حقارت وجودی که در اثر تنهایی من در این هستی بی کران هست متوسل به داستان های تخیلی و رمان نشم .در برابر هر مسئله ای از عقلم استفاده کنم.هر چند این ایمان در وجودم کم رنگ شده ولی هنوز خواهان خدایی جدیدم .خدایی که آزادی منو به رسمیت بشناسه و خودش رو ارباب من ندونه و با تمام اینا به صورتی در زندگی من تجلی کنه نه برای برآوردن خواسته هام که برای آروم کردن این روح ناآرام من که در برابر پرسش به این سنگینی به تلاطم افتاده .به تازگی چند نفر از دوستان قدیمی ام که با هم از بچگی توی هیئت زنجیر میزیدیم از دین برگشته بودن و به خاطر کارهای حکومت رویکردی دین ستیزانه ای پیدا کرده بودن.شبی که شروع به توهین و ناسزا به شخصیت های دینی کردن دلم لرزید .برام عجیب بود من که همین نظراتو دارم چرا ولی ناراحت میشم. شاید دلم به حال خودمو و دوستانم سوخت که ندای مرگ خدا رو شنیدیم و حالا باید به تنهایی این بار سنگین رو به دوش بکشیم.
به نظرم کارکرد دین هم همینه احساس مهم بودن و تافته جدا بافته بهت میده و اینکه مرگ پایان نیست. طبیعیه وقتی این خدا مرد، زندگی خیلی دشوار شه ولی من ترجیح دادم خودمو گول نزنم؛ هر چند واقعا زندگی برام سخت تر شده. البته ناگفته نمونه یکبار به طور جدی در کودکی از دین متنفر شدم اونم زمانی بود که یکی اقوام به خاطر برداشت خاص خانواده ام از دین ما رو نجس خطاب کرد و دلیل معاشرت نکردن با ما رو نجس بودن ما میدونست.
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
تجربهی یک دهه هشتادی / قسمت دوم
✍️ علی
۱۳ دی ۱۴۰۲
نکته جالب این بود تمرکز من بیشتر روخدا بود نه دین در واقع اگر هنوز دلی در گرو خدا داشتم به خاطر ارادت به علی و اولادش بود.
تا بالاخره نقد های کمر خرد کن جناب موثقروبه نهاد پیامبری و تاریخ خون بار ادیان دیدم و باز قلم تحلیلی و نقدهای جانسوز ایشون حال منو حسابی خراب کرد انگار کم کم داشتم میفهمیدم کفه ترازو داره به ضرر باورهای من سنگین میشه و کسی نیست که ورق رو برگردونه.
خلاصه از چندین کانال و چندین نفر که دستی توی فلسفه و دین داشتن استفاده کردم تا بالاخره شبی تکلیفم با دین مشخص شد. فایل صوتی پرسش از امر دینی در دوران معاصر از استاد ملکیان روگوش کردم. زبان بی کینه اما پر از استدلال ایشون حجت رو به من تموم کرد که من انسان مدرن که علم مدرن رو تا حدی میشناسم و حقوق بشر رو پذیرفتم و انسان شناسی جدید رو هم باهاش آشنام نمیتونمدین دار باشم لااقل دین تاریخی رو. توی این تمام مدت سعی کردم دین و عقل رو آشتی بدماما نشد از قرائت روشنفکران به اصطلاح دینی تا قرائت وجود گرایانه و باطنی آقای عبدالکریمی.ولی نه نشد خود دین تاریخی کوتاه نمیومد .به تقلید کسی که باعث آشنایی من با جناب محدثی شده بود یعنی جناب ابوذر شریعتی ایمان خاشعانه رودر پیش گرفتم. مهمترین چیزی که از این ایمان یاد گرفتم این بود که توهم خوندن ذهن خدا رو کلا از ذهنم بیرون کنم و پامو از گلیمم دراز نکنم و برای توجیه کم کاری ها و حقارت وجودی که در اثر تنهایی من در این هستی بی کران هست متوسل به داستان های تخیلی و رمان نشم .در برابر هر مسئله ای از عقلم استفاده کنم.هر چند این ایمان در وجودم کم رنگ شده ولی هنوز خواهان خدایی جدیدم .خدایی که آزادی منو به رسمیت بشناسه و خودش رو ارباب من ندونه و با تمام اینا به صورتی در زندگی من تجلی کنه نه برای برآوردن خواسته هام که برای آروم کردن این روح ناآرام من که در برابر پرسش به این سنگینی به تلاطم افتاده .به تازگی چند نفر از دوستان قدیمی ام که با هم از بچگی توی هیئت زنجیر میزیدیم از دین برگشته بودن و به خاطر کارهای حکومت رویکردی دین ستیزانه ای پیدا کرده بودن.شبی که شروع به توهین و ناسزا به شخصیت های دینی کردن دلم لرزید .برام عجیب بود من که همین نظراتو دارم چرا ولی ناراحت میشم. شاید دلم به حال خودمو و دوستانم سوخت که ندای مرگ خدا رو شنیدیم و حالا باید به تنهایی این بار سنگین رو به دوش بکشیم.
به نظرم کارکرد دین هم همینه احساس مهم بودن و تافته جدا بافته بهت میده و اینکه مرگ پایان نیست. طبیعیه وقتی این خدا مرد، زندگی خیلی دشوار شه ولی من ترجیح دادم خودمو گول نزنم؛ هر چند واقعا زندگی برام سخت تر شده. البته ناگفته نمونه یکبار به طور جدی در کودکی از دین متنفر شدم اونم زمانی بود که یکی اقوام به خاطر برداشت خاص خانواده ام از دین ما رو نجس خطاب کرد و دلیل معاشرت نکردن با ما رو نجس بودن ما میدونست.
#دین
#تابوشکنی
#مرگ_خدا
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
داستانهای تحول: از دینداری و بیدینی / ۸
تجربهی یک دهه شصتی
✍️ ا. ف.
۱۳ دی ۱۴۰۲
درود بر شما و اعضای محترم گروه
من در خانواده ای نسبتا مذهبی بزرگ شدم. از زمانی که خاطرم می آید همیشه به دنبال شناخت خداوند بودم. او را هر جایی جستجو می کردم و با ذهن کودکانه ام از او تصورات مختلفی داشتم. این روند ادامه داشت تا سن ۲۷ سالگی که با عرفانی جدید اشنا شدم و کم کم حس کردم نماز خواندنم از روی عادت و بدون هیچ عایدی در رشد وجودی من است پس آن را کنار گذاشتم. به مرور به این نتیجه رسیدم که علم تنها واقعیت موجود است و با اطمینان می توان آن را پذیرفت پس ذهنم را به هر چیز جز داده های علمی بستم. پس از آن وارد دوره فوق لیسانس و دکترای جامعه شناسی شدم و در سن ۳۹ سالگی که دفاع دکترایم به اتمام رسید من ماندم و پوچی مطلق. با وجود داشتن خانواده و بچه و زندگی زناشویی خوب و تحصیلات، من از درون تهی بودم و این حفره مرا به سمت افسردگی کشانده بود. دنبال دستگیره ای بودم که خودم را از این چاه بالا بکشم. فهمیدم دیگر نمی توانم با این روند ادامه دهم و گمشده ام جایی خارج از جهان مادی است. چندین بار برای ماه ها سعی کردم نماز بخوانم اما نمی توانستم. قلبم باز نبود و نمی پذیرفت.
تا اینکه با استادی در آمریکا آشنا شدم که ایرانی تبار بودند و برای سالها کمونیست بودند و در سن ۴۵ سالگی به دین روی آورده بودند. حرفهای ایشان و اطرافیانشان به همراه اتفاقات جدی، عجیب و متفاوتی که برایم رخ داد توانست قلبم را باز کند و با اولین نمازی که خواندم وارد فضای جدیدی از دین شدم. در تمام عمرم هیچوقت نمازی با چنین کیفیتی نخوانده بودم. تصمیم جدی گرفتم که راه عرفان را پیش بگیرم و شناختی فراتر از فقه بدست بیاورم. قران کتاب اصلی زندگی من شد و هر روز ساعتهای زیادی را به تفکر و خواندن تفاسیر آن می گذرانم. شروع به جستجو در فلسفه اسلامی کردم و کم کم فهمیدم که ابتدای راه لازم است به غیب ایمان داشته باشی اما به مرور او خودش را به تو نشان خواهد داد. وارد فضای دریافت و شهودات خواهی شد و از طریق قران با تو صحبت خواهد کرد.
در چند ماه اخیر متوجه شدم با فلسفه اسلامی در نقاطی اختلاف عمده دارم و نمی توانم از اینجا بالاتر روم. بنابراین تصمیم گرفتم قران را الگوی نهایی قرار دهم و از او بخواهم که خودش راهنمایم باشد و بس. بعد از آن متوجه شدم که بهترین راهبر هم اوست و بس. هیچ فرقه و دین و فلسفه ای به تنهایی کافی نیست و تعصب داشتن می تواند نقطه سقوط قطعی باشد. در راه عرفان فردیت مهمترین ابزار حرکت است که باید مورد احترام باشد و اگر جایی چنین احترامی را دریافت نکرد حتما مشکلی وجود دارد. فهمیدم ممکن است در مرحله ای، روشی کاملا درست باشد و برای فردی کاملا صادق باشد اما برای فردی دیگر کاملا اشتباه. برای مرحله ای دیگر کاملا ناکامل... خلاصه اینکه در سفرم و در سفر ماندن مقصد من است.
#دین
#تابوشکنی
#تحول_دینی
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi
تجربهی یک دهه شصتی
✍️ ا. ف.
۱۳ دی ۱۴۰۲
درود بر شما و اعضای محترم گروه
من در خانواده ای نسبتا مذهبی بزرگ شدم. از زمانی که خاطرم می آید همیشه به دنبال شناخت خداوند بودم. او را هر جایی جستجو می کردم و با ذهن کودکانه ام از او تصورات مختلفی داشتم. این روند ادامه داشت تا سن ۲۷ سالگی که با عرفانی جدید اشنا شدم و کم کم حس کردم نماز خواندنم از روی عادت و بدون هیچ عایدی در رشد وجودی من است پس آن را کنار گذاشتم. به مرور به این نتیجه رسیدم که علم تنها واقعیت موجود است و با اطمینان می توان آن را پذیرفت پس ذهنم را به هر چیز جز داده های علمی بستم. پس از آن وارد دوره فوق لیسانس و دکترای جامعه شناسی شدم و در سن ۳۹ سالگی که دفاع دکترایم به اتمام رسید من ماندم و پوچی مطلق. با وجود داشتن خانواده و بچه و زندگی زناشویی خوب و تحصیلات، من از درون تهی بودم و این حفره مرا به سمت افسردگی کشانده بود. دنبال دستگیره ای بودم که خودم را از این چاه بالا بکشم. فهمیدم دیگر نمی توانم با این روند ادامه دهم و گمشده ام جایی خارج از جهان مادی است. چندین بار برای ماه ها سعی کردم نماز بخوانم اما نمی توانستم. قلبم باز نبود و نمی پذیرفت.
تا اینکه با استادی در آمریکا آشنا شدم که ایرانی تبار بودند و برای سالها کمونیست بودند و در سن ۴۵ سالگی به دین روی آورده بودند. حرفهای ایشان و اطرافیانشان به همراه اتفاقات جدی، عجیب و متفاوتی که برایم رخ داد توانست قلبم را باز کند و با اولین نمازی که خواندم وارد فضای جدیدی از دین شدم. در تمام عمرم هیچوقت نمازی با چنین کیفیتی نخوانده بودم. تصمیم جدی گرفتم که راه عرفان را پیش بگیرم و شناختی فراتر از فقه بدست بیاورم. قران کتاب اصلی زندگی من شد و هر روز ساعتهای زیادی را به تفکر و خواندن تفاسیر آن می گذرانم. شروع به جستجو در فلسفه اسلامی کردم و کم کم فهمیدم که ابتدای راه لازم است به غیب ایمان داشته باشی اما به مرور او خودش را به تو نشان خواهد داد. وارد فضای دریافت و شهودات خواهی شد و از طریق قران با تو صحبت خواهد کرد.
در چند ماه اخیر متوجه شدم با فلسفه اسلامی در نقاطی اختلاف عمده دارم و نمی توانم از اینجا بالاتر روم. بنابراین تصمیم گرفتم قران را الگوی نهایی قرار دهم و از او بخواهم که خودش راهنمایم باشد و بس. بعد از آن متوجه شدم که بهترین راهبر هم اوست و بس. هیچ فرقه و دین و فلسفه ای به تنهایی کافی نیست و تعصب داشتن می تواند نقطه سقوط قطعی باشد. در راه عرفان فردیت مهمترین ابزار حرکت است که باید مورد احترام باشد و اگر جایی چنین احترامی را دریافت نکرد حتما مشکلی وجود دارد. فهمیدم ممکن است در مرحله ای، روشی کاملا درست باشد و برای فردی کاملا صادق باشد اما برای فردی دیگر کاملا اشتباه. برای مرحله ای دیگر کاملا ناکامل... خلاصه اینکه در سفرم و در سفر ماندن مقصد من است.
#دین
#تابوشکنی
#تحول_دینی
#انضباط_دینی
#خدای_شخصی
#خدای_عمومی
@NewHasanMohaddesi