♦️در بارهی کورش /۴۴
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۴ دی ۱۴۰۲
اما کسانی که از داریوش غاصب شاهکش سخن گفته اند، به همین میزان و بلکه بیشتر از اعتبار دانشگاهی برخوردار اند و روایت آنان اعتبار روایت تاریخنگار ملیگرای ایرانی را سخت به پرسش میکشد. بگذارید با کمال بیطرفی به روایت دوم از زبان برخی از آنان اشاره کنیم. نخست روایت اومستد را نقل میکنم:
«کمبوجی خویشاوند خود ارباندس را به شهربی گماشت و بسوی میهن بازگشت. در اگباتانا نزدیک کوه کرمل خبر یافت که بردی تاج و تخت را برای خود ربوده، و آنجا کمبوجی مرد، و گفته شده است که خودکشی کرد. بردی که یونانیان او را با نامهای گوناگون ماردوس، سمردیس، ماروفیوس، مرفیس، تنااوکسارس، یا تانیوکسارس میشناختند، برادر تنی کمبوجی بود. پس از مرگ پدرش کارداری ماد، ارمنیه، و کادوسیه به او داده شده بود. در ۱۱ مارس ۵۲۲، در کاخی به نام پیشیائووادا بر کوه ارکدرش، او خود را شاه اعلام نمود. تا ۱۴ آوریل در بابل پذیرفته شد. او به اندازهای دیر در «سال بتخت نشستن» اش شاه شده بود که بزودی «سال یکم» شد. تاریخنویسان بابلی بهاندازهای سرگردان شده بودند که کدام سال را برای تاریخگذاری بهکار ببرند که هنوز هم جانشینان امروزی خود را سرگشته میدارند. تا اول ژوئیه سراسر شاهنشاهی بردی را به شاهنشاهی شناخته بودند» (اومستد، ۱۳۸۳: ۱۲۷).
در اینجا اومستد از شادیی مردم به خاطر بر تخت نشستن بردیا سخن میگوید و ریشهی این شادی را اقدامات قبلیی بردیا میداند:
«مردم زیردست با شادی بردی را خوشآمد گفتند، زیرا او سه سال باجها و سربازگیریها را معلق گذاشت؛ ولی آزادگان شهرستانها از اینکه او با ویران کردن جاهای مقدس محلی پرستش و کیش را تمرکز داده بود خشنود نبودند. به او وقت بسنده داده نشد که اصلاحات خود را استوار سازد، زیرا در ۲۹ سپتامبر ۵۲۲، فقط پس از هشت ماه فرمانروایی، بدست داریوش در سکیئووتش در نسای ماد کشته شد» (همان: ۱۲۸-۱۲۷).
بدین ترتیب، اومستد داریوش را «ربایندهی تاج و تخت» میخواند (همان: ۱۳۶) و بر آن است که روایت داریوش از ماجرا بهنحو تام و تمام باورکردنی نیست:
«داریوش در سرگذشتنامهی خود از اینکه از پشت گشتاسب، ارشام، اریارمن، و چیشپش از تخمهی هخامنش بنیادگذار این خاندان است می بالد: «ازیرا هخامنشی خوانده میشویم. از پیش آزاده بودیم، از پیش تخمهی ما شاه بودند. هشت از تخمهی من در پیش شاه بودند، من نهمینام؛ نه هستیم ما از دو بال (شاخه).» این درست است- گرچه نه به آن معنایی که داریوش میخواهد باور کنیم. شاخهی او در حقیقت شاخهی بزرگتر خاندان بود و در زمان اریارامن پیشی داشت، ولی کشورگشایی مادی هر دو شاخه را زیردست و همردیف ساخته بود. کامیابی در شورش بر ضد استیاگس مادی شاخهی جوانتر کورش، کمبوجی، و بردی را به فرمانروایی رسانده بود. ارشام، پدربزرگ داریوش، بیش از یک شاه کوچک نبود، ولی گشتاسب خوشبخت بود که شهرب پارت و گرگان شده بود. در این پایه او همراه کورش در بازپسین لشکرکشی مرگآورش رفته بود. کمبوجی پسر جوان گشتاسب را به پیشگری خود گماشت. در ۵۲۲، در بیست و هشت سالگی، داریوش در مصر نیزهدار بود. پیش از پایان سال داریوش شاه شد» (همان: ۱۳۷-۱۳۶).
اینجا پرسشهای بنیادبرافکن اومستد آغاز میشود و روایت کسانی چون خود داریوش -مندرج در کتیبهی بیستون- و روایت مورخان یونانی سخت مورد تشکیک قرار میگیرند:
ادامه دارد. 👇👇👇
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۴ دی ۱۴۰۲
اما کسانی که از داریوش غاصب شاهکش سخن گفته اند، به همین میزان و بلکه بیشتر از اعتبار دانشگاهی برخوردار اند و روایت آنان اعتبار روایت تاریخنگار ملیگرای ایرانی را سخت به پرسش میکشد. بگذارید با کمال بیطرفی به روایت دوم از زبان برخی از آنان اشاره کنیم. نخست روایت اومستد را نقل میکنم:
«کمبوجی خویشاوند خود ارباندس را به شهربی گماشت و بسوی میهن بازگشت. در اگباتانا نزدیک کوه کرمل خبر یافت که بردی تاج و تخت را برای خود ربوده، و آنجا کمبوجی مرد، و گفته شده است که خودکشی کرد. بردی که یونانیان او را با نامهای گوناگون ماردوس، سمردیس، ماروفیوس، مرفیس، تنااوکسارس، یا تانیوکسارس میشناختند، برادر تنی کمبوجی بود. پس از مرگ پدرش کارداری ماد، ارمنیه، و کادوسیه به او داده شده بود. در ۱۱ مارس ۵۲۲، در کاخی به نام پیشیائووادا بر کوه ارکدرش، او خود را شاه اعلام نمود. تا ۱۴ آوریل در بابل پذیرفته شد. او به اندازهای دیر در «سال بتخت نشستن» اش شاه شده بود که بزودی «سال یکم» شد. تاریخنویسان بابلی بهاندازهای سرگردان شده بودند که کدام سال را برای تاریخگذاری بهکار ببرند که هنوز هم جانشینان امروزی خود را سرگشته میدارند. تا اول ژوئیه سراسر شاهنشاهی بردی را به شاهنشاهی شناخته بودند» (اومستد، ۱۳۸۳: ۱۲۷).
در اینجا اومستد از شادیی مردم به خاطر بر تخت نشستن بردیا سخن میگوید و ریشهی این شادی را اقدامات قبلیی بردیا میداند:
«مردم زیردست با شادی بردی را خوشآمد گفتند، زیرا او سه سال باجها و سربازگیریها را معلق گذاشت؛ ولی آزادگان شهرستانها از اینکه او با ویران کردن جاهای مقدس محلی پرستش و کیش را تمرکز داده بود خشنود نبودند. به او وقت بسنده داده نشد که اصلاحات خود را استوار سازد، زیرا در ۲۹ سپتامبر ۵۲۲، فقط پس از هشت ماه فرمانروایی، بدست داریوش در سکیئووتش در نسای ماد کشته شد» (همان: ۱۲۸-۱۲۷).
بدین ترتیب، اومستد داریوش را «ربایندهی تاج و تخت» میخواند (همان: ۱۳۶) و بر آن است که روایت داریوش از ماجرا بهنحو تام و تمام باورکردنی نیست:
«داریوش در سرگذشتنامهی خود از اینکه از پشت گشتاسب، ارشام، اریارمن، و چیشپش از تخمهی هخامنش بنیادگذار این خاندان است می بالد: «ازیرا هخامنشی خوانده میشویم. از پیش آزاده بودیم، از پیش تخمهی ما شاه بودند. هشت از تخمهی من در پیش شاه بودند، من نهمینام؛ نه هستیم ما از دو بال (شاخه).» این درست است- گرچه نه به آن معنایی که داریوش میخواهد باور کنیم. شاخهی او در حقیقت شاخهی بزرگتر خاندان بود و در زمان اریارامن پیشی داشت، ولی کشورگشایی مادی هر دو شاخه را زیردست و همردیف ساخته بود. کامیابی در شورش بر ضد استیاگس مادی شاخهی جوانتر کورش، کمبوجی، و بردی را به فرمانروایی رسانده بود. ارشام، پدربزرگ داریوش، بیش از یک شاه کوچک نبود، ولی گشتاسب خوشبخت بود که شهرب پارت و گرگان شده بود. در این پایه او همراه کورش در بازپسین لشکرکشی مرگآورش رفته بود. کمبوجی پسر جوان گشتاسب را به پیشگری خود گماشت. در ۵۲۲، در بیست و هشت سالگی، داریوش در مصر نیزهدار بود. پیش از پایان سال داریوش شاه شد» (همان: ۱۳۷-۱۳۶).
اینجا پرسشهای بنیادبرافکن اومستد آغاز میشود و روایت کسانی چون خود داریوش -مندرج در کتیبهی بیستون- و روایت مورخان یونانی سخت مورد تشکیک قرار میگیرند:
ادامه دارد. 👇👇👇
#کورش
#داریوش
#فره_ایزدی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
♦️در بارهی کورش /۴۶
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۴ دی ۱۴۰۲
ایراد سومی که اومستد بر «گزارش رسمی»ی داریوش وارد میکند، مربوط است به خودکشیی قاتل بردیا در این گزارش:
«از ما میخواهند باور کنیم که پس از مرگ کمبوجی پرکساسپس آشکارا داستان خود را پس خواند، مردم را از کشته شدن پنهانی بردی «حقیقی» آگاه ساخت، و آنگاه در پشیمانی خودکشی کرد. با توبههای بستر مرگ همچو وسیلهای که مکرر بدست تبلیغکنندگان بهکار میرود همه آشنا هستیم. پس از خودکشی، مردی که مرده دیگر نمیتواند داستانی بگوید» (همان: ۱۴۹).
او ایراد چهارم «گزارش رسمی» را به طرح شباهت عجیب بین بردیای دروغین و راستین در آن میداند و چنین داستانی را غیرقابل باور توصیف میکند:
«از این گذشته «سمردیس» دروغین دروغاش فقط این بود که ادعا داشت پسر کورش است؛ نام واقعی او سمردیس بود! هنگامی که به ما آگاهی میدهند که سمردیس «حقیقی» و «دروغین» به اندازهای همانند یکدیگر بودند که حتی مادر و خواهران سمردیس فریب خوردند، به اوج بیمعنا و مسخره بودن داستان میرسیم» (همان: ۱۴۹).
ایراد پنجم اومستد متوجه روایتهای بسیار متنوع بر جای مانده است. چه کسی درست میگوید و ماجرا دقیقاً چیست؟
«اسخیلوس همزمان شکی نداشت که ماردوس، چنانکه او را مینامد، یک پادشاه قانونی بود، و با نیرنگ، نه بدست داریوش، بلکه بدست ارتافرانس، یکی از «هفت تن»، که هلانیکوس او را دافرنس میخواند، کشته شد. کسنوفون میگوید بیدرنگ پس از مرگ کورش، «پسرانش» ستیز داخلی را آغاز نمودند» (همان: ۱۴۹).
ایراد ششمی که اومستد به «گزارش رسمی» وارد میکند مرتبط است به ازدواجهای داریوش که از نظر او نشان میدهد که داریوش میخواهد حکومت خود را «قانونی» جلوه دهد:
«نیاز به قانونی شناساندن فرمانروائی که ربوده شده بود در زناشوییهای داریوش نیز حس میشود: با اتوسا و ارتیستون، دختران کورش؛ با فدیمه (دختر هوتان، یکی از «هفت تن»)، که او هم مانند اتوسا زن کمبوجی و سپس زن بردی بوده؛ و با پارمیس دختر خود بردی» (همان: ۱۴۹).
و بالاخره میرسیم به ایراد هفتم و آخرین ایراد اومستد به «گزارش رسمی»ی داریوش و استخراج دروغگوییهای بیشتر او از خلال روایتاش:
«دلیل آخر، ولی نه کمترین آنها، اینکه داریوش پیوسته پافشاری میکند که همهی مخالفان او -بویژه بردی «دروغین»- دروغزن بودند، به ما ثابت میکند که «او بیش از اندازه پرخاش میکند». داریوش در سرگذشتنامهی خود، درست پس از سرآغاز، میگوید که پادشاهی را اهورمزد به او سپرد: «اینها هستند دهیوهایی که فرمان من بردند؛ به خواست اهورمزد، من پادشاهشان بودم.» آنگاه او صورت بیست و سه شهرستان را میدهد. داریوش میخواهد ما باور کنیم که هنگام بتخت نشستن اش همهی این کشورها به او وفادار بودند و دیرتر به او شوریدند. در این داستان که پیشتر میرویم، او اقرار میکند که وقتی مگوش را کشت، ایلام و بابل شورش کردند؛ ولی باز هم پافشاری میکند که فقط پس از گرفتن بابل بود که شورشهای دیگر پیش آمد: در سرزمین میهن خود پارس، در ایلام برای دومین بار، در ماد، آسور، مصر، پارت، مرو، ستگیدی، و در سرزمین سکاها» (همان: ۱۵۰).
اومستد در ادامه «این ادعاها» را بررسی میکند و ناهمخوانیی آنها را نمایان میسازد. اکنون پرسش این است که چرا مورخان ملیگرای معاصر ما نه تنها از هیچیک از این موارد سخن نگفتند، بلکه بهکلی این روایت دوم را مسکوت گذاشتند؟ آیا تاریخنویسیی دانشپژوهانه اینگونه پنهانسازی را ایجاب میکند؟!
ادامه دارد. 👇👇👇
#کورش
#داریوش
#تورج_دریایی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۱۴ دی ۱۴۰۲
ایراد سومی که اومستد بر «گزارش رسمی»ی داریوش وارد میکند، مربوط است به خودکشیی قاتل بردیا در این گزارش:
«از ما میخواهند باور کنیم که پس از مرگ کمبوجی پرکساسپس آشکارا داستان خود را پس خواند، مردم را از کشته شدن پنهانی بردی «حقیقی» آگاه ساخت، و آنگاه در پشیمانی خودکشی کرد. با توبههای بستر مرگ همچو وسیلهای که مکرر بدست تبلیغکنندگان بهکار میرود همه آشنا هستیم. پس از خودکشی، مردی که مرده دیگر نمیتواند داستانی بگوید» (همان: ۱۴۹).
او ایراد چهارم «گزارش رسمی» را به طرح شباهت عجیب بین بردیای دروغین و راستین در آن میداند و چنین داستانی را غیرقابل باور توصیف میکند:
«از این گذشته «سمردیس» دروغین دروغاش فقط این بود که ادعا داشت پسر کورش است؛ نام واقعی او سمردیس بود! هنگامی که به ما آگاهی میدهند که سمردیس «حقیقی» و «دروغین» به اندازهای همانند یکدیگر بودند که حتی مادر و خواهران سمردیس فریب خوردند، به اوج بیمعنا و مسخره بودن داستان میرسیم» (همان: ۱۴۹).
ایراد پنجم اومستد متوجه روایتهای بسیار متنوع بر جای مانده است. چه کسی درست میگوید و ماجرا دقیقاً چیست؟
«اسخیلوس همزمان شکی نداشت که ماردوس، چنانکه او را مینامد، یک پادشاه قانونی بود، و با نیرنگ، نه بدست داریوش، بلکه بدست ارتافرانس، یکی از «هفت تن»، که هلانیکوس او را دافرنس میخواند، کشته شد. کسنوفون میگوید بیدرنگ پس از مرگ کورش، «پسرانش» ستیز داخلی را آغاز نمودند» (همان: ۱۴۹).
ایراد ششمی که اومستد به «گزارش رسمی» وارد میکند مرتبط است به ازدواجهای داریوش که از نظر او نشان میدهد که داریوش میخواهد حکومت خود را «قانونی» جلوه دهد:
«نیاز به قانونی شناساندن فرمانروائی که ربوده شده بود در زناشوییهای داریوش نیز حس میشود: با اتوسا و ارتیستون، دختران کورش؛ با فدیمه (دختر هوتان، یکی از «هفت تن»)، که او هم مانند اتوسا زن کمبوجی و سپس زن بردی بوده؛ و با پارمیس دختر خود بردی» (همان: ۱۴۹).
و بالاخره میرسیم به ایراد هفتم و آخرین ایراد اومستد به «گزارش رسمی»ی داریوش و استخراج دروغگوییهای بیشتر او از خلال روایتاش:
«دلیل آخر، ولی نه کمترین آنها، اینکه داریوش پیوسته پافشاری میکند که همهی مخالفان او -بویژه بردی «دروغین»- دروغزن بودند، به ما ثابت میکند که «او بیش از اندازه پرخاش میکند». داریوش در سرگذشتنامهی خود، درست پس از سرآغاز، میگوید که پادشاهی را اهورمزد به او سپرد: «اینها هستند دهیوهایی که فرمان من بردند؛ به خواست اهورمزد، من پادشاهشان بودم.» آنگاه او صورت بیست و سه شهرستان را میدهد. داریوش میخواهد ما باور کنیم که هنگام بتخت نشستن اش همهی این کشورها به او وفادار بودند و دیرتر به او شوریدند. در این داستان که پیشتر میرویم، او اقرار میکند که وقتی مگوش را کشت، ایلام و بابل شورش کردند؛ ولی باز هم پافشاری میکند که فقط پس از گرفتن بابل بود که شورشهای دیگر پیش آمد: در سرزمین میهن خود پارس، در ایلام برای دومین بار، در ماد، آسور، مصر، پارت، مرو، ستگیدی، و در سرزمین سکاها» (همان: ۱۵۰).
اومستد در ادامه «این ادعاها» را بررسی میکند و ناهمخوانیی آنها را نمایان میسازد. اکنون پرسش این است که چرا مورخان ملیگرای معاصر ما نه تنها از هیچیک از این موارد سخن نگفتند، بلکه بهکلی این روایت دوم را مسکوت گذاشتند؟ آیا تاریخنویسیی دانشپژوهانه اینگونه پنهانسازی را ایجاب میکند؟!
ادامه دارد. 👇👇👇
#کورش
#داریوش
#تورج_دریایی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
♦️داریوش بزرگ چگونه شاه شد؟ / پادشاه بر حق هخامنشی یا غاصب تخت و تاج؟ (فیلم👇)
https://www.asriran.com/fa/news/643058/%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%B4%D8%AF-%D9%BE%D8%A7%D8%AF%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%B1-%D8%AD%D9%82-%D9%87%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D8%B4%DB%8C-%DB%8C%D8%A7-%D8%BA%D8%A7%D8%B5%D8%A8-%D8%AA%D8%AE%D8%AA-%D9%88-%D8%AA%D8%A7%D8%AC-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85
#کورش
#داریوش
#تورج_دریایی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
https://www.asriran.com/fa/news/643058/%D8%AF%D8%A7%D8%B1%DB%8C%D9%88%D8%B4-%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF-%DA%86%DA%AF%D9%88%D9%86%D9%87-%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%B4%D8%AF-%D9%BE%D8%A7%D8%AF%D8%B4%D8%A7%D9%87-%D8%A8%D8%B1-%D8%AD%D9%82-%D9%87%D8%AE%D8%A7%D9%85%D9%86%D8%B4%DB%8C-%DB%8C%D8%A7-%D8%BA%D8%A7%D8%B5%D8%A8-%D8%AA%D8%AE%D8%AA-%D9%88-%D8%AA%D8%A7%D8%AC-%D9%81%DB%8C%D9%84%D9%85
#کورش
#داریوش
#تورج_دریایی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
عصر ایران
داریوش بزرگ چگونه شاه شد؟ / پادشاه بر حق هخامنشی یا غاصب تخت و تاج؟ (فیلم)
داریوش بزرگ در کتیبه بیستون گفته او دروغگویی که خود را پسر کوروش معرفی کرده بود، کشته و پس از آن شاهنشاه هخامنشی شده. این داستان چه اندازه درست است؟
♦️لینک مطالب در بارهی کورش
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۹ دی ۱۴۰۲
در آبان ۱۴۰۲ بحث من در بارهی کورش از چند استوری در بارهی «اعمال قدرت به نام خدا یا خدایان در تاریخ: تفسیری متفاوت از گلنوشتهی کورش» آغاز شد. سپس دوست عزیز من دکتر مسعود وفائی از من در این باره پرسشهایی کرد و من در پاسخ به پرسشهای وی این بحث را آغازیدم.
اینک لینک مطالب نوشته شده را تا این لحظه تقدیم میکنم و در روزهای آینده این بحث را ادامه میدهم و تکمیل میکنم. 👇👇👇
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9545
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9546
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9547
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9548
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9554
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9555
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9556
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9557
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9558
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9562
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9563
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9564
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9565
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9567
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9568
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9571
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9572
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9640
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9641
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9642
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9644
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9645
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9646
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9647
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9648
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9652
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9653
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9654
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9655
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9668
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9675
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9696
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9697
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9760
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9774
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9785
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9802
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9911
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9912
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9913
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9914
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9915
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9946
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9947
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9948
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9949
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9967
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9969
ادامه دارد. 👇👇👇
#خدا
#کورش
#فره_ایزدی
#عصر_بندهگی
#اسطورهی_کورش
#گلنوشتهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۹ دی ۱۴۰۲
در آبان ۱۴۰۲ بحث من در بارهی کورش از چند استوری در بارهی «اعمال قدرت به نام خدا یا خدایان در تاریخ: تفسیری متفاوت از گلنوشتهی کورش» آغاز شد. سپس دوست عزیز من دکتر مسعود وفائی از من در این باره پرسشهایی کرد و من در پاسخ به پرسشهای وی این بحث را آغازیدم.
اینک لینک مطالب نوشته شده را تا این لحظه تقدیم میکنم و در روزهای آینده این بحث را ادامه میدهم و تکمیل میکنم. 👇👇👇
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9545
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9546
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9547
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9548
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9554
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9555
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9556
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9557
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9558
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9562
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9563
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9564
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9565
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9567
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9568
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9571
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9572
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9640
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9641
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9642
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9644
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9645
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9646
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9647
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9648
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9652
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9653
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9654
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9655
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9668
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9675
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9696
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9697
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9760
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9774
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9785
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9802
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9911
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9912
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9913
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9914
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9915
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9946
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9947
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9948
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9949
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9967
https://t.me/NewHasanMohaddesi/9969
ادامه دارد. 👇👇👇
#خدا
#کورش
#فره_ایزدی
#عصر_بندهگی
#اسطورهی_کورش
#گلنوشتهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
Telegram
زیر سقف آسمان
♦️پرسشهایی در بارهی کورش پادشاه هخامنشی
✍ دکتر مسعود وفائی
۱۱ آبان ۱۴۰۲
🔸توضیح: بعد از انتشار چند استوری در بارهی کورش و بهرهگیریی سیاسیی او از دین، دوست عزیز ام آقای دکتر وفائی این پرسشها را مطرح کرده است.
"سوال بنده از دکتر محدثی این است که …
✍ دکتر مسعود وفائی
۱۱ آبان ۱۴۰۲
🔸توضیح: بعد از انتشار چند استوری در بارهی کورش و بهرهگیریی سیاسیی او از دین، دوست عزیز ام آقای دکتر وفائی این پرسشها را مطرح کرده است.
"سوال بنده از دکتر محدثی این است که …
♦️در بارهی کورش /۴۷
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۹ دی ۱۴۰۲
اینک روایت یک مورخ دیگر را در بارهی داریوش موصوف به کبیر بررسی کنیم؛ روایت آملی کورت نویسندهی کتاب هخامنشیان. روایت آملی کورت با عنوان «بحران در امپراتوری» آغاز میشود و او نخست از اینجا آغاز میکند که «پایان سلطنت کمبوجیه مبهم است و ما هیچ اثر تاریخی در خود ایران سراغ نداریم که بتوانیم با اطمینان به او نسبت دهیم. بر اساس داستان آخرین روزهای زندگی کمبوجیه چنانکه داریوش یکم (Kent 1953 DB) و هرودوت (3.30; 61-67) بازگو میکنند، هنگامی که کمبوجیه در مصر بوده مشکلاتی جدید امپراتوری جدید را فرا میگیرد و نقشی شوم به کمبوجیه در این مشکلات نسبت میدهند» (کورت، ۱۳۹۸: ۵۲). در حقیقت، او را توجه میدهد که صدایی (اثری) از خود کمبوجیه وجود ندارد که داستان را برای ما بازگو کند. این داریوش و نیز مورخان یونانی هستند که در حال روایتگریی ماجرا هستند. اما آنها چهطور روایت کرده اند:
«هر دوی آنها به شیوههایی بسیار متفاوت (گرچه روایت هرودوت در نهایت به گزارش داریوش بازمیگردد؛ Blacer 1987) میگویند که کمبوجیه پیش از عزیمت به مصر -بنا به گزارش داریوش- یکی از عاملان مورد اعتماد خود را مأمور میکند که وقتی او در مصر است -به گزارش هرودوت- مخفیانه برادر تنیاش بردیا («سمردیس» در کتاب هرودوت) را به قتل برساند. اما این کردار شیطانی و پنهانی کابوسی برای کمبوجیه در پی داشت؛ مُغی (روحانی پارسی) به نام گئومات از این عمل پنهانی بهره برد و ادعا کرد که بردیاست و خود را شاه خواند، بسیاری از ایرانیان به او گرویدند و کمبوجیه در مصر تنها ماند. هرودوت میگوید که کمبوجیه بیدرنگ بر آن شد تا به ایران بازگردد و مرد شیاد را تنبیه کند اما در میان راه در سوریه درگذشت. او در آخرین لحظات زندگی خود عمل برادرکشی را نزد ملازمانش اعتراف کرد و به آنها هشدار داد که بردیا را بهعنوان پسر کوروش و پادشاه قانونی نپذیرند؛ آنها تردید داشتند که آیا این گفتة او را باور کنند یا نه. این امر به داستان هیجانانگیز پی بردن به نیرنگ مرد شیاد از سوی هفت نجیبزاده پارسی انجامید که توطئهای را سازمان دادند و مُغ را به قتل رساندند. یکی از این هفت تن به نام داریوش از روی نوعی قرعه به شاهی انتخاب شد و به تخت سلطنت جلوس کرد. داریوش فقط میگوید که کمبوجیه مُرد و خود او، آگاه از شیادی بردیای دروغین، گئومات را کشت و شاه شد» (همان: ۵۳-۵۲).
اینک ببینیم داوریی آملی کورت در بارهی این روایت رسمی که تاریخنویسان ملیگرای معاصر ایرانی نیز فقط در آثار خود مکرر آن را بازگویی کرده اند و هرگز برای مردم ایران زمین روایت دوم را بیان نکرده اند، چیست:
«در این داستان چنان غرابتهایی وجود دارد -بهویژه شباهت شگفتانگیز مفروض گئومات به بردیا- که بیشتر دانشوران مشکوک شدهاند که فرد کشته شده به دست داریوش کسی جز برادر کمبوجیه و پسر کوروش، یعنی بردیای حقیقی نبوده است. (نیز بنگرید به Wiesehofer 1978; Bickerman and Tadmor 1978;; Dandamaev 1976; Sancisi-Weerdenburg 1980, ch.3). اگر چنین بوده باشد، داریوش در واقع شاهکُش و غاصب بوده است و داستان قتل پنهانی بردیا به دستور کمبوجیه و ماجرای گئومات شیاد ساخته داریوش بوده تا این حقیقت را پنهان کند که بردیا پسر کوروش را به قتل رسانده است، بردیا حتی اگر علیه برادر شوریده باشد هم ادعای برحقی برای سلطنت ایران داشته است، چون نکتههای بسیاری در مورد داریوش وجود دارد که او را از حق شاه شدن محروم میسازد. او در شجرهنامة خویش در آغاز سنگنبشتة بیستون بر ادعای خود از لحاظ تبارشناسی برای جلوس بر تخت اصرار میورزد و خود را به کوروش منسوب میکند و نیاکان خود و آن فاتح بزرگ را از نیایی واحد، یعنی هخامنش برمیشمارد. تقریباً تردیدی نیست که اینها همه ساختة خود داریوش است تا به اشغال تخت سلطنت توسط او مشروعیت بخشد و او را (ریاکارانه) به خانوادة فاتح بزرگ پیوند دهد. پژوهندگان متعددی ماهیت ساختگی شجرهنامه داریوش را متذکر شدهاند (Briant in Press, ch. 3; Miroschedji 1985; Sancisi-Weerdenburg 1982) و داستان هرودوت نیز بر بیاهمیت بودن حق داریوش برای پادشاهی تأکید میورزد. افزون بر این، از سنگنبشتههای خود داریوش میدانیم که پدر و پدربزرگ او در هنگام جلوس وی بر تخت سلطنت زنده بودهاند و میبایست یکی از آنها نامزد سلطنت میگردید، نه داریوش جوان» (همان: ۵۴-۵۳).
ادامه دارد. 👇👇👇
#کورش
#داریوش
#تورج_دریایی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۹ دی ۱۴۰۲
اینک روایت یک مورخ دیگر را در بارهی داریوش موصوف به کبیر بررسی کنیم؛ روایت آملی کورت نویسندهی کتاب هخامنشیان. روایت آملی کورت با عنوان «بحران در امپراتوری» آغاز میشود و او نخست از اینجا آغاز میکند که «پایان سلطنت کمبوجیه مبهم است و ما هیچ اثر تاریخی در خود ایران سراغ نداریم که بتوانیم با اطمینان به او نسبت دهیم. بر اساس داستان آخرین روزهای زندگی کمبوجیه چنانکه داریوش یکم (Kent 1953 DB) و هرودوت (3.30; 61-67) بازگو میکنند، هنگامی که کمبوجیه در مصر بوده مشکلاتی جدید امپراتوری جدید را فرا میگیرد و نقشی شوم به کمبوجیه در این مشکلات نسبت میدهند» (کورت، ۱۳۹۸: ۵۲). در حقیقت، او را توجه میدهد که صدایی (اثری) از خود کمبوجیه وجود ندارد که داستان را برای ما بازگو کند. این داریوش و نیز مورخان یونانی هستند که در حال روایتگریی ماجرا هستند. اما آنها چهطور روایت کرده اند:
«هر دوی آنها به شیوههایی بسیار متفاوت (گرچه روایت هرودوت در نهایت به گزارش داریوش بازمیگردد؛ Blacer 1987) میگویند که کمبوجیه پیش از عزیمت به مصر -بنا به گزارش داریوش- یکی از عاملان مورد اعتماد خود را مأمور میکند که وقتی او در مصر است -به گزارش هرودوت- مخفیانه برادر تنیاش بردیا («سمردیس» در کتاب هرودوت) را به قتل برساند. اما این کردار شیطانی و پنهانی کابوسی برای کمبوجیه در پی داشت؛ مُغی (روحانی پارسی) به نام گئومات از این عمل پنهانی بهره برد و ادعا کرد که بردیاست و خود را شاه خواند، بسیاری از ایرانیان به او گرویدند و کمبوجیه در مصر تنها ماند. هرودوت میگوید که کمبوجیه بیدرنگ بر آن شد تا به ایران بازگردد و مرد شیاد را تنبیه کند اما در میان راه در سوریه درگذشت. او در آخرین لحظات زندگی خود عمل برادرکشی را نزد ملازمانش اعتراف کرد و به آنها هشدار داد که بردیا را بهعنوان پسر کوروش و پادشاه قانونی نپذیرند؛ آنها تردید داشتند که آیا این گفتة او را باور کنند یا نه. این امر به داستان هیجانانگیز پی بردن به نیرنگ مرد شیاد از سوی هفت نجیبزاده پارسی انجامید که توطئهای را سازمان دادند و مُغ را به قتل رساندند. یکی از این هفت تن به نام داریوش از روی نوعی قرعه به شاهی انتخاب شد و به تخت سلطنت جلوس کرد. داریوش فقط میگوید که کمبوجیه مُرد و خود او، آگاه از شیادی بردیای دروغین، گئومات را کشت و شاه شد» (همان: ۵۳-۵۲).
اینک ببینیم داوریی آملی کورت در بارهی این روایت رسمی که تاریخنویسان ملیگرای معاصر ایرانی نیز فقط در آثار خود مکرر آن را بازگویی کرده اند و هرگز برای مردم ایران زمین روایت دوم را بیان نکرده اند، چیست:
«در این داستان چنان غرابتهایی وجود دارد -بهویژه شباهت شگفتانگیز مفروض گئومات به بردیا- که بیشتر دانشوران مشکوک شدهاند که فرد کشته شده به دست داریوش کسی جز برادر کمبوجیه و پسر کوروش، یعنی بردیای حقیقی نبوده است. (نیز بنگرید به Wiesehofer 1978; Bickerman and Tadmor 1978;; Dandamaev 1976; Sancisi-Weerdenburg 1980, ch.3). اگر چنین بوده باشد، داریوش در واقع شاهکُش و غاصب بوده است و داستان قتل پنهانی بردیا به دستور کمبوجیه و ماجرای گئومات شیاد ساخته داریوش بوده تا این حقیقت را پنهان کند که بردیا پسر کوروش را به قتل رسانده است، بردیا حتی اگر علیه برادر شوریده باشد هم ادعای برحقی برای سلطنت ایران داشته است، چون نکتههای بسیاری در مورد داریوش وجود دارد که او را از حق شاه شدن محروم میسازد. او در شجرهنامة خویش در آغاز سنگنبشتة بیستون بر ادعای خود از لحاظ تبارشناسی برای جلوس بر تخت اصرار میورزد و خود را به کوروش منسوب میکند و نیاکان خود و آن فاتح بزرگ را از نیایی واحد، یعنی هخامنش برمیشمارد. تقریباً تردیدی نیست که اینها همه ساختة خود داریوش است تا به اشغال تخت سلطنت توسط او مشروعیت بخشد و او را (ریاکارانه) به خانوادة فاتح بزرگ پیوند دهد. پژوهندگان متعددی ماهیت ساختگی شجرهنامه داریوش را متذکر شدهاند (Briant in Press, ch. 3; Miroschedji 1985; Sancisi-Weerdenburg 1982) و داستان هرودوت نیز بر بیاهمیت بودن حق داریوش برای پادشاهی تأکید میورزد. افزون بر این، از سنگنبشتههای خود داریوش میدانیم که پدر و پدربزرگ او در هنگام جلوس وی بر تخت سلطنت زنده بودهاند و میبایست یکی از آنها نامزد سلطنت میگردید، نه داریوش جوان» (همان: ۵۴-۵۳).
ادامه دارد. 👇👇👇
#کورش
#داریوش
#تورج_دریایی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
♦️در بارهی کورش /۴۸
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۹ دی ۱۴۰۲
کورت سپس به شورشهایی میپردازد که بعد از جلوس داریوش بر سلطنت امپراتوریی هخامنشی رخ داده اند. از نظر جامعهشناختی این شورشهای بسیار متعدد نشان از نارضایتیی شدید در مناطق تحت لوای امپراتوریی هخامنشی دارند و برخلاف نظر تورج دریایی، هرگز هیچ نشانی از صلح در حکومت هخامنشیان صدر ندارند:
«بهعلاوه، بازتاب خشم و برآشفتگی عمومی از جلوس داریوش به تخت که با توسل به قتل و خونریزی بهدست آمده بود، شورشهای متعددی پیش آورد و انسجام و اساس امپراتوری نوپای هخامنشی را بهطور جدی مورد تهدید قرار داد. بعضی از این شورشها بیتردید معلول این احساس بودند که بروز بحران در سلطنت باید فرصتی برای اقوام تابعة (عیلام، بابل و ماد) پیش آورد که به تلاش برای استقلال برخیزند؛ اما شورشهای دیگر (نظیر شورشی که در پارس از سوی کسی که خود را بردیا مینامید برپا شد) نشان از هراس و ناخشنودی مردم از قتل فرمانروای برحق ایران و پسر بنیادگذار شاهنشاهی دارد. بیش از یک سال (۵۲۲-۵۲۱ ق.م) طول کشید تا داریوش بتواند بر این شورشها چیره شود، شورشهایی که سراسر ایران، بینالنهرین، ارمنستان، افغانستان و بخشی از آسیای مرکزی را تکان دادند و احتمالاً بازتابهایی در مصر و لیدی داشتند (گرچه ما درباره آنها چیز زیادی نمیدانیم). کامیابی او در سرکوب این شورشها که با نبردهایی پی در پی صورت گرفت و در پی آن، اعدامهای دستهجمعی و فجیع سردمداران شورشها و حامیان ایشان حیرتانگیز است. از سنگنبشتة داریوش در بیستون پیداست که او توانسته حمایت بسیاری از نجیبزادگان پارسی و ارتشهای تحت فرمان آنان را جلب کند و آنها در تمام این مدت شدیداً به او وفادار ماندند» (همان: ۵۵).
در اینجا آملی کورت تحلیلی جامعهشناختی از وضع امپراتوری ارائه میدهد و به آن تاریخنویسی که من آن را تاریخ جامعهشناختی (sociologial history) مینامم، و تاریخنگاران ملیگرای ایرانیی معاصر درکی از آن ندارند، نزدیک میشود:
«بدین ترتیب، آنچه در این دوره از تاریخ شاهنشاهی ایران میبینیم شکاف عمیق سیاسی در جامعه ایران است که نمایانگر مسائل وخیمی است که از گسترش ارضی امپراتوری پدید آمده بود. بیگمان در میان برخی از گروههایی که با کمبوجیه بودند ناخرسندیهایی بهوجود آمده بود، چنانکه از تلاش برادرش بردیا برای رسیدن به سلطنت حمایت قابل توجهی کردند. گروه دیگری از نجبای پارسی نیز بودند که از نحوة تحولات انجام شده در امپراتوری که احتمالاً منزلت و پایگاه آنها را کاهش داده بود دل خوشی نداشتند. اینان نیز حمایت گستردهای از بردیا به عمل آوردند و گروه ناراضی اندکی نبودند که در تنهایی به عمل بپردازند. دربارة دلایل دقیق این بحران بزرگ که امپراتوری نوپایی را کمتر از یک دهه پس از تأسیس آن تقریباً با ویرانی مواجه کرد، فقط میتوانیم به حدس و گمان متوسل شویم (Dandamaaev 1976; Briant in Press, ch.2; and 3). آنچه میتوانیم بگوییم آن است که توسعه سریع ارضی تغییرات بزرگی در ایران پدید آورد که موجب پیدایش رقابتهایی برای کسب مقام و قدرت شد» (همان: ۵۶-۵۵).
بدین ترتیب، میبینیم که روایت دوم یعنی روایت داریوش «شاهکش غاصب» هرگز توسط تاریخنگاران ملیگرای ایرانی برای مخاطبان ایرانی بیان نشده است؛ مگر گاهی در حاشیه و بهصورت مختصر و با انواعی از اتّهامات به روایتگران آن. اکنون من میتوانم بحث از دو روایت در بارهی بردیا و داریوش را با نتیجهگیریی زیر به پایان ببرم و برگردم به بحث اصلی ام در بارهی مداراگریی دینیی کورش.
ادامه دارد. 👇👇👇
#کورش
#داریوش
#تورج_دریایی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۹ دی ۱۴۰۲
کورت سپس به شورشهایی میپردازد که بعد از جلوس داریوش بر سلطنت امپراتوریی هخامنشی رخ داده اند. از نظر جامعهشناختی این شورشهای بسیار متعدد نشان از نارضایتیی شدید در مناطق تحت لوای امپراتوریی هخامنشی دارند و برخلاف نظر تورج دریایی، هرگز هیچ نشانی از صلح در حکومت هخامنشیان صدر ندارند:
«بهعلاوه، بازتاب خشم و برآشفتگی عمومی از جلوس داریوش به تخت که با توسل به قتل و خونریزی بهدست آمده بود، شورشهای متعددی پیش آورد و انسجام و اساس امپراتوری نوپای هخامنشی را بهطور جدی مورد تهدید قرار داد. بعضی از این شورشها بیتردید معلول این احساس بودند که بروز بحران در سلطنت باید فرصتی برای اقوام تابعة (عیلام، بابل و ماد) پیش آورد که به تلاش برای استقلال برخیزند؛ اما شورشهای دیگر (نظیر شورشی که در پارس از سوی کسی که خود را بردیا مینامید برپا شد) نشان از هراس و ناخشنودی مردم از قتل فرمانروای برحق ایران و پسر بنیادگذار شاهنشاهی دارد. بیش از یک سال (۵۲۲-۵۲۱ ق.م) طول کشید تا داریوش بتواند بر این شورشها چیره شود، شورشهایی که سراسر ایران، بینالنهرین، ارمنستان، افغانستان و بخشی از آسیای مرکزی را تکان دادند و احتمالاً بازتابهایی در مصر و لیدی داشتند (گرچه ما درباره آنها چیز زیادی نمیدانیم). کامیابی او در سرکوب این شورشها که با نبردهایی پی در پی صورت گرفت و در پی آن، اعدامهای دستهجمعی و فجیع سردمداران شورشها و حامیان ایشان حیرتانگیز است. از سنگنبشتة داریوش در بیستون پیداست که او توانسته حمایت بسیاری از نجیبزادگان پارسی و ارتشهای تحت فرمان آنان را جلب کند و آنها در تمام این مدت شدیداً به او وفادار ماندند» (همان: ۵۵).
در اینجا آملی کورت تحلیلی جامعهشناختی از وضع امپراتوری ارائه میدهد و به آن تاریخنویسی که من آن را تاریخ جامعهشناختی (sociologial history) مینامم، و تاریخنگاران ملیگرای ایرانیی معاصر درکی از آن ندارند، نزدیک میشود:
«بدین ترتیب، آنچه در این دوره از تاریخ شاهنشاهی ایران میبینیم شکاف عمیق سیاسی در جامعه ایران است که نمایانگر مسائل وخیمی است که از گسترش ارضی امپراتوری پدید آمده بود. بیگمان در میان برخی از گروههایی که با کمبوجیه بودند ناخرسندیهایی بهوجود آمده بود، چنانکه از تلاش برادرش بردیا برای رسیدن به سلطنت حمایت قابل توجهی کردند. گروه دیگری از نجبای پارسی نیز بودند که از نحوة تحولات انجام شده در امپراتوری که احتمالاً منزلت و پایگاه آنها را کاهش داده بود دل خوشی نداشتند. اینان نیز حمایت گستردهای از بردیا به عمل آوردند و گروه ناراضی اندکی نبودند که در تنهایی به عمل بپردازند. دربارة دلایل دقیق این بحران بزرگ که امپراتوری نوپایی را کمتر از یک دهه پس از تأسیس آن تقریباً با ویرانی مواجه کرد، فقط میتوانیم به حدس و گمان متوسل شویم (Dandamaaev 1976; Briant in Press, ch.2; and 3). آنچه میتوانیم بگوییم آن است که توسعه سریع ارضی تغییرات بزرگی در ایران پدید آورد که موجب پیدایش رقابتهایی برای کسب مقام و قدرت شد» (همان: ۵۶-۵۵).
بدین ترتیب، میبینیم که روایت دوم یعنی روایت داریوش «شاهکش غاصب» هرگز توسط تاریخنگاران ملیگرای ایرانی برای مخاطبان ایرانی بیان نشده است؛ مگر گاهی در حاشیه و بهصورت مختصر و با انواعی از اتّهامات به روایتگران آن. اکنون من میتوانم بحث از دو روایت در بارهی بردیا و داریوش را با نتیجهگیریی زیر به پایان ببرم و برگردم به بحث اصلی ام در بارهی مداراگریی دینیی کورش.
ادامه دارد. 👇👇👇
#کورش
#داریوش
#تورج_دریایی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
♦️در بارهی کورش /۴۹
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۹ دی ۱۴۰۲
نتیجهگیری
بر اساس آنچه تا کنون در بارهی دو روایت از داریوش موصوف به کبیر نوشته ام، نکات زیر را بهعنوان نتیجهی این بحث ذکر میکنم:
۱. روایت تاریخنگاران ملیگرا در بارهی داریوش، روایتی اسطورهسازانه است. این روایت تا اطلاع ثانوی روایتی مشکوک و پرمناقشه است و همراه است با حذف یا نادیده گرفتن روایت رقیب؛ روایتی که میگوید داریوش قاتل شاه (بردیا پسر کورش) و غاصب تاج و تخت او بوده است.
۲. این روایت غیرقابل اعتماد است، چون روایت رسمی است و عمدتاً توسط حکومت وقت (حکومت داریوش) ساخته و پرداخته شده است؛ مگر آنکه بعدها اسناد غیرحکومتیی معتبری از آن دوران بهدست آید که مویّد روایت حکومتی باشد.
۳. دستکم در اغلب موارد، بهکارگیریی صفت "کبیر" در تاریخ ایران برای هر یک از شخصیتهای ایرانی، از سوی مردم نبوده بلکه از سوی اصحاب قدرت بوده است.
۴. به احتمال زیاد تمام کسانی که در تاریخ ایران صفت "کبیر" به آنان اعطا شده است، فتوحات بزرگی داشته اند و خونریزیهای زیادی در داخل و خارج قلمروی خود مرتکب شده اند یا دستکم سرکوبهای داخلی و خارجیی قابل توجهی انجام داده اند؛ از جمله کورش کبیر، داریوش کبیر، شاه عباس کبیر، رضا شاه کبیر، و امیر کبیر. بهعبارت دقیقتر، صفت «کبیر» در تاریخ ایران عمدتاً برای کسانی بهکار رفته که بهنحو جدی در سرکوب و خونریزی سهیم بوده اند.
۵. بخش قابل توجهی از تاریخنویسیی معاصر ایرانی ایدهئولوژیک و لذا از نظر اعتبار مشکوک است؛ مگر آنکه خلافاش ثابت شود.
۶. تاریخنگاریی جامعهشناختی که محصول آن تاریخ جامعهشناختی (sociological history) است، در میان تاریخنگاران معاصر ایرانی ناشناخته است. تاریخنگاریی جامعهشناختی میکوشد تا جاییکه ممکن است از اتّخاذ نظرگاههای ایدهئولوژیک دوری کند و از خیالبافی در پر کردن دادههای ناموجود تاریخی سخت بپرهیزد و به جای آنها، از بینش جامعهشناسانه در بارهی پدیدههای اجتماعیی هر دوره استفاده کند و نوری تازه بر دادههای تاریخی موجود بیاندازد و فرضیههای جامعهشناختی را در بارهی رویدادها و شرایط تاریخی مطرح کند و نظریههایی جامعهشناختی در پاسخ به پرسشهای تاریخی بپرورد و سپس این نوع نظریههای جامعهشناختی را در بارهی اوضاع و احوال تاریخی صحتآزمایی کند.
ادامه دارد. 👇👇👇
#کورش
#داریوش
#تورج_دریایی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
داریوش «کبیر» یا داریوش قاتل «غاصب»؟ تاریخنگاریی ایرانی در خدمت سلاطین باستانی
✍️ حسن محدثیی گیلوایی
۲۹ دی ۱۴۰۲
نتیجهگیری
بر اساس آنچه تا کنون در بارهی دو روایت از داریوش موصوف به کبیر نوشته ام، نکات زیر را بهعنوان نتیجهی این بحث ذکر میکنم:
۱. روایت تاریخنگاران ملیگرا در بارهی داریوش، روایتی اسطورهسازانه است. این روایت تا اطلاع ثانوی روایتی مشکوک و پرمناقشه است و همراه است با حذف یا نادیده گرفتن روایت رقیب؛ روایتی که میگوید داریوش قاتل شاه (بردیا پسر کورش) و غاصب تاج و تخت او بوده است.
۲. این روایت غیرقابل اعتماد است، چون روایت رسمی است و عمدتاً توسط حکومت وقت (حکومت داریوش) ساخته و پرداخته شده است؛ مگر آنکه بعدها اسناد غیرحکومتیی معتبری از آن دوران بهدست آید که مویّد روایت حکومتی باشد.
۳. دستکم در اغلب موارد، بهکارگیریی صفت "کبیر" در تاریخ ایران برای هر یک از شخصیتهای ایرانی، از سوی مردم نبوده بلکه از سوی اصحاب قدرت بوده است.
۴. به احتمال زیاد تمام کسانی که در تاریخ ایران صفت "کبیر" به آنان اعطا شده است، فتوحات بزرگی داشته اند و خونریزیهای زیادی در داخل و خارج قلمروی خود مرتکب شده اند یا دستکم سرکوبهای داخلی و خارجیی قابل توجهی انجام داده اند؛ از جمله کورش کبیر، داریوش کبیر، شاه عباس کبیر، رضا شاه کبیر، و امیر کبیر. بهعبارت دقیقتر، صفت «کبیر» در تاریخ ایران عمدتاً برای کسانی بهکار رفته که بهنحو جدی در سرکوب و خونریزی سهیم بوده اند.
۵. بخش قابل توجهی از تاریخنویسیی معاصر ایرانی ایدهئولوژیک و لذا از نظر اعتبار مشکوک است؛ مگر آنکه خلافاش ثابت شود.
۶. تاریخنگاریی جامعهشناختی که محصول آن تاریخ جامعهشناختی (sociological history) است، در میان تاریخنگاران معاصر ایرانی ناشناخته است. تاریخنگاریی جامعهشناختی میکوشد تا جاییکه ممکن است از اتّخاذ نظرگاههای ایدهئولوژیک دوری کند و از خیالبافی در پر کردن دادههای ناموجود تاریخی سخت بپرهیزد و به جای آنها، از بینش جامعهشناسانه در بارهی پدیدههای اجتماعیی هر دوره استفاده کند و نوری تازه بر دادههای تاریخی موجود بیاندازد و فرضیههای جامعهشناختی را در بارهی رویدادها و شرایط تاریخی مطرح کند و نظریههایی جامعهشناختی در پاسخ به پرسشهای تاریخی بپرورد و سپس این نوع نظریههای جامعهشناختی را در بارهی اوضاع و احوال تاریخی صحتآزمایی کند.
ادامه دارد. 👇👇👇
#کورش
#داریوش
#تورج_دریایی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
♦️یکصد سال ما را فریب داده اند
بازنشر: ۳۰ دی ۱۴۰۲
https://www.youtube.com/watch?v=9PbJ-IOpKUg
#کورش
#داریوش
#تورج_دریایی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
بازنشر: ۳۰ دی ۱۴۰۲
https://www.youtube.com/watch?v=9PbJ-IOpKUg
#کورش
#داریوش
#تورج_دریایی
#شاپور_شهبازی
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
YouTube
یکصد سال ما را فریب دادهاند
یکصد سال ما را فریب دادهاند
حسن محدثی گیلوائی (با تشکر از مجموعهی تریبون)
@drmohaddesi
@NewHasanMohaddesi
حسن محدثی گیلوائی (با تشکر از مجموعهی تریبون)
@drmohaddesi
@NewHasanMohaddesi
♦️چند پرسش ساده /۱
✍️مجید یونسیان
۱ بهمن ۱۴۰۲
دوست محقق ودانشمند اقای دکتر محدثی در سلسله یادداشت هایی به نقد نظام حکمرانی تاریخی در ایران باستان پرداخته اند وسعی کرده اند چند نکته را در کانون توجه قرار دهند۔
۱_نظام پادشاهی در ایران باستان بر دیکتاتوری وظلم پادشاهان بناشده است۔
۲_تصویری که تاریخ نویسان از این نظام های حکمرانی پادشاهی ارائه کرده اند سراسر نادرست است۔
۳_هدف از چنین تاریخ نگاری خلق ایدئولوژی ملی گرایانه است۔
۴_در ایران باستان چیزی جز ظلم شاهان وجنگ هاولشکر کشی ها وجود ندارد۔
۵_هرانچه که از این نوع اسطوره سازی در تاریخ ومتون تاریخی ذکر شده است نوعی فریب است۔
ارزیابی درستی یا نادرستی این موضوعات نیاز به کنکاش وگفت وگو های بیشتری دارد که متاسفانه در فضایی که حول وحوش این مباحث بخصوص از سوی منتقدان یادداشت های اقای محدثی ایجاد شده است ممکن نیست اما می توان با پرسش هایی هم نقدها ورویکردهای اقای محدثی را مورد کنکاش بیشتر قرار داد وهم از تمرکز روی موضوعی که اساسا بیش از اینکه راهگشا برای فهم ومعرفت به گذشته وتاریخ وبهره جستن از ان برای امروز است نوعی یک سو نگری است جلوگیری کرد۔
پرسش اول:
هدف از نقد عملکرد وماهیت شاهان هخامنشی چیست؟
ایا صرفا تصحیح بینش تاریخی نسبت به این پادشاهان است یا نقد حکمرانی ونظام پادشاهی۔
پرسش دوم:اگر صرفا پاسخ به سوال اول است وهدف تصحیح بینش تاریخی است که در واقع چنین نقد هایی باید بر بررسی متون تاریخی متمرکز باشد که البته در روش نقد اقای محدثی چنین رویکردی وجود ندارد۔
اقای محدثی سعی کرده است با استناد به متونی اثبات کند که کوروش وداریوش جهانگشایانی بیرحم،فاقد اخلاق انسانی،ظالم وخونخوار بوده اند وانچه که برخی مورخان نوشته اند از اساس غلط است۔
حال این پرسش مطرح است که صحت وسقم این متون ودرستی ان را چه کسانی وچگونه تایید وتصدیق کرده اند؟
همانطور که اقای محدثی تمامی متونی را که از داریوش وکوروش و،،،،چهره های صلح جو وعدالت خواه ارائه داده اند نفی وتکفیر می کند چگونه متون نقطه مقابل ان را تصدیق می کند با چه روشی چنین سنجشی واعتمادی را تبین می نماید؟
#کورش
#داریوش
#مجید_یونسیان
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
✍️مجید یونسیان
۱ بهمن ۱۴۰۲
دوست محقق ودانشمند اقای دکتر محدثی در سلسله یادداشت هایی به نقد نظام حکمرانی تاریخی در ایران باستان پرداخته اند وسعی کرده اند چند نکته را در کانون توجه قرار دهند۔
۱_نظام پادشاهی در ایران باستان بر دیکتاتوری وظلم پادشاهان بناشده است۔
۲_تصویری که تاریخ نویسان از این نظام های حکمرانی پادشاهی ارائه کرده اند سراسر نادرست است۔
۳_هدف از چنین تاریخ نگاری خلق ایدئولوژی ملی گرایانه است۔
۴_در ایران باستان چیزی جز ظلم شاهان وجنگ هاولشکر کشی ها وجود ندارد۔
۵_هرانچه که از این نوع اسطوره سازی در تاریخ ومتون تاریخی ذکر شده است نوعی فریب است۔
ارزیابی درستی یا نادرستی این موضوعات نیاز به کنکاش وگفت وگو های بیشتری دارد که متاسفانه در فضایی که حول وحوش این مباحث بخصوص از سوی منتقدان یادداشت های اقای محدثی ایجاد شده است ممکن نیست اما می توان با پرسش هایی هم نقدها ورویکردهای اقای محدثی را مورد کنکاش بیشتر قرار داد وهم از تمرکز روی موضوعی که اساسا بیش از اینکه راهگشا برای فهم ومعرفت به گذشته وتاریخ وبهره جستن از ان برای امروز است نوعی یک سو نگری است جلوگیری کرد۔
پرسش اول:
هدف از نقد عملکرد وماهیت شاهان هخامنشی چیست؟
ایا صرفا تصحیح بینش تاریخی نسبت به این پادشاهان است یا نقد حکمرانی ونظام پادشاهی۔
پرسش دوم:اگر صرفا پاسخ به سوال اول است وهدف تصحیح بینش تاریخی است که در واقع چنین نقد هایی باید بر بررسی متون تاریخی متمرکز باشد که البته در روش نقد اقای محدثی چنین رویکردی وجود ندارد۔
اقای محدثی سعی کرده است با استناد به متونی اثبات کند که کوروش وداریوش جهانگشایانی بیرحم،فاقد اخلاق انسانی،ظالم وخونخوار بوده اند وانچه که برخی مورخان نوشته اند از اساس غلط است۔
حال این پرسش مطرح است که صحت وسقم این متون ودرستی ان را چه کسانی وچگونه تایید وتصدیق کرده اند؟
همانطور که اقای محدثی تمامی متونی را که از داریوش وکوروش و،،،،چهره های صلح جو وعدالت خواه ارائه داده اند نفی وتکفیر می کند چگونه متون نقطه مقابل ان را تصدیق می کند با چه روشی چنین سنجشی واعتمادی را تبین می نماید؟
#کورش
#داریوش
#مجید_یونسیان
#اسطورهی_کورش
#جنگجوی_جهانگشا
@NewHasanMohaddesi
♦️چند پرسش ساده /۲
✍️مجید یونسیان
۱ بهمن ۱۴۰۲
ایا این متون فاقد سو گیری است؟
پرسش دوم:
در عصری که هخامنشیان می زیستند ایا جز نظام های حکمرانی مبتنی بر امپراطوری وپادشاهی نظام های دیگری در جهان وجود داشت وبشر نوع دیگری از حکمرانی را تجربه کرده بود؟
دوپاسخ می توان ارائه کرد:
اول تجربه اتن است که نوعی حکمرانی مبتنی بر حکومت فردی وقبیله ای است که مرجع ان فلسفه ،حاکم_فیلسوف است
نوع دیگر امپراطوری رم است که مبتنی بر حکومت فردی مبتنی بر شورای اشراف ،نجباونخبگان است ونوع سوم امپراطوری ایرانی است که مبتنی بر حکومت فردی منبعث از نوعی نگرش دینی است۔
اگر مطالعات تطبیقی وروشمندی صورت بگیرد فارغ از منبع الهام پذیری قدرت همه این امپراطوری ها بر زور وقدرت فردی وقومی بنا شده است وفاصله وتفاوتی میان انها در جنگ،ظلم وجنایت وجود ندارد با اینکه قرنها از این نوع حکمرانی ها فاصله گرفته ایم ومردمان جهان به مدد علم،شناخت واگاهی وانقلاب ها واعتراض های گوناگون اشکال نوینی از حکمرانی را تجربه کرده اند اما در ماهیت ونتایج حاصل از عاملیت زور در حکمرانی تغییری معنا دار وجود ندارد هنوز هم کشتار وجنایت علیه بشر در تمامی اشکال حکومتی وجود دارد ایا میان ظلم وستم کوروش وداریوش با ستمی که بایدن ونتانیاهو دو مدعی نظام دموکراتیک در جهان پیشرفته امروز تفاوت وجود دارد؟
پرسش سوم:
یک اصل تقریبا تجربه شده ویا اثبات شده وجود دارد وان اینکه در چارچوب یک حکمرانی مبتنی بر ظلم،بی عدالتی وکشتار مردمان یا همان اصل جنایت علیه انسان ها امکان پیشرفت وتوسعه وامنیت واستمرار حکومت وجودندارد حال این سوال مطرح است که هخامنشیان ،اشکانیان،ساسانیان با چه ابزاری قرنها حکومت کردند وامپراطوری هایی بوجود آورند که امکان بقا داشت،با چه ابزاری وبه اتکای چه چیزی نظامی را مستقر کردند که امکان تسلط بر نیمی از جهان را داشته باشد ایا بدون یک اقتصاد پیشرفته وحمایت وهمراهی مردم وداشتن نوعی برنامه توسعه اجتماعی واقتصادی چنین امکانی وجود داشت
چگونه می توان میان این امور رابطه برقرار کرد؟
پرسش چهارم:
من کاملا با دو نکته همراه هستم
اول اینکه جهانگشایی وجنگ جز لاینفک نظام های مبتنی بر زور است چه در شکل فردی ان چه در اشکال جمعی
کوروش وداریوش وکمبوجیه واردشیر و،،از این قاعده مستثنی نیستند۔
دوم گرایش به چند خدایی کوروش که دکتر محدثی روی ان زیاد مانور می دهد۔ حال پرسش این است
که اولا ایا هیچ نظام مبتنی بر زور چه فردی وچه جمعی،چه منبعث از دین وچه سکولار وجود دارد که با ظلم وکشتار عجین نباشد ایا در میان این حکمرانان نمونه ای که بتوان ان را الگوی عدالت وانسان دوستی دانست قابل ارائه است۔البته بجز پیامبران الهی که مبحث جدایی است۔
سوال دوم ایا چند خدایی کوروش را امری اجتماعی تلقی می کنید یا امری فردی،
یا میان این دو تفاوت می توان قائل بود۔
کوروش بعنوان یک حکمران جهانگشا در دورانی که هرگوشه ای از سرزمین مورد سیطره او قوم ودینی حاکم است برای کسب حمایت وپیروزی به خدایان انها یا احترام می گذاشت یا تظاهر به همگرایی داشت در هر دو حالت این را می توان نوعی تاکتیک راهبردی برای جهانگشایی دانست در حالی که ایمان به یک یا چند خدا امری فردی واعتقادی است وحداقل من به سند متقنی که گویای ایمان فردی کوروش به چند خدا بطور همزمان باشد دست نیافته ام ۔روش شناسی علمی می تواند دلالت به این داشته باشد که کوروش ایمان به دینی داشته باشد که قوم وقبیله او داشت۔اگر بپذیریم که چند خدایی کوروش امری اجتماعی وراهبردی برای جهانگشایی است این نوعی نقطه مثبت ونوعی پیشرفت است که نشان می دهد کوروش در جنگ با دیگران حداقل در تحمیل عقاید دینی خود وقبیله اش اصرار نداشته وبنوعی تسامح متوسل می شده است که در ان دوران امر بدیع ومترقیانه ای است۔۔
پرسش پنجم:
کوروش وداریوش وشاهان هخامنشی واشکانی وساسانی جهانگشا وجنجگو بودند وحتما در این جنگها جنایاتی هم مرتکب شده اند اما ایا همه دستاوردهای انان در قرنها حکمرانی همین جنگ وجنایت بوده است وهیچ نقطه روشنی در کارنامه انها وجودندارد؟
چرا سخنی از سیاست وبرنامه های اقتصادی،نظام فرهنگی،اجتماعی وآموزشی انها به زبان وبیان نمی آوریم اگر هدف نقد است که نقاط اشکال وضعف باید در کنار نقاط مثبت بیان وسپس ارزیابی شود اما اگر صرفا نفی است وتغییر تصویر، که انوقت نام ان نقد نیست وجای این بحث ها در جای دیگری است۔
پرسش ششم:
جناب محدثی بارها مستقیم ویا غیرمستقیم در نفی اسطوره سازی از کوروش و،،،سخن گفته اند برای من این پرسش مطرح است که نقد ایشان براصل نادرستی اسطوره است یا تبدیل برخی مفاهیم در قالب اسطوره۔
این بحث باید بدرستی طرح شود که ایا تبدیل مفاهیم به اسطوره وبهره بردن از ان غلط است یا اسطوره هایی که ساخته ایم ساختمان ومصالح غلطی دارند۔
#کورش
#داریوش
#مجید_یونسیان
#اسطورهی_کورش
@NewHasanMohaddesi
✍️مجید یونسیان
۱ بهمن ۱۴۰۲
ایا این متون فاقد سو گیری است؟
پرسش دوم:
در عصری که هخامنشیان می زیستند ایا جز نظام های حکمرانی مبتنی بر امپراطوری وپادشاهی نظام های دیگری در جهان وجود داشت وبشر نوع دیگری از حکمرانی را تجربه کرده بود؟
دوپاسخ می توان ارائه کرد:
اول تجربه اتن است که نوعی حکمرانی مبتنی بر حکومت فردی وقبیله ای است که مرجع ان فلسفه ،حاکم_فیلسوف است
نوع دیگر امپراطوری رم است که مبتنی بر حکومت فردی مبتنی بر شورای اشراف ،نجباونخبگان است ونوع سوم امپراطوری ایرانی است که مبتنی بر حکومت فردی منبعث از نوعی نگرش دینی است۔
اگر مطالعات تطبیقی وروشمندی صورت بگیرد فارغ از منبع الهام پذیری قدرت همه این امپراطوری ها بر زور وقدرت فردی وقومی بنا شده است وفاصله وتفاوتی میان انها در جنگ،ظلم وجنایت وجود ندارد با اینکه قرنها از این نوع حکمرانی ها فاصله گرفته ایم ومردمان جهان به مدد علم،شناخت واگاهی وانقلاب ها واعتراض های گوناگون اشکال نوینی از حکمرانی را تجربه کرده اند اما در ماهیت ونتایج حاصل از عاملیت زور در حکمرانی تغییری معنا دار وجود ندارد هنوز هم کشتار وجنایت علیه بشر در تمامی اشکال حکومتی وجود دارد ایا میان ظلم وستم کوروش وداریوش با ستمی که بایدن ونتانیاهو دو مدعی نظام دموکراتیک در جهان پیشرفته امروز تفاوت وجود دارد؟
پرسش سوم:
یک اصل تقریبا تجربه شده ویا اثبات شده وجود دارد وان اینکه در چارچوب یک حکمرانی مبتنی بر ظلم،بی عدالتی وکشتار مردمان یا همان اصل جنایت علیه انسان ها امکان پیشرفت وتوسعه وامنیت واستمرار حکومت وجودندارد حال این سوال مطرح است که هخامنشیان ،اشکانیان،ساسانیان با چه ابزاری قرنها حکومت کردند وامپراطوری هایی بوجود آورند که امکان بقا داشت،با چه ابزاری وبه اتکای چه چیزی نظامی را مستقر کردند که امکان تسلط بر نیمی از جهان را داشته باشد ایا بدون یک اقتصاد پیشرفته وحمایت وهمراهی مردم وداشتن نوعی برنامه توسعه اجتماعی واقتصادی چنین امکانی وجود داشت
چگونه می توان میان این امور رابطه برقرار کرد؟
پرسش چهارم:
من کاملا با دو نکته همراه هستم
اول اینکه جهانگشایی وجنگ جز لاینفک نظام های مبتنی بر زور است چه در شکل فردی ان چه در اشکال جمعی
کوروش وداریوش وکمبوجیه واردشیر و،،از این قاعده مستثنی نیستند۔
دوم گرایش به چند خدایی کوروش که دکتر محدثی روی ان زیاد مانور می دهد۔ حال پرسش این است
که اولا ایا هیچ نظام مبتنی بر زور چه فردی وچه جمعی،چه منبعث از دین وچه سکولار وجود دارد که با ظلم وکشتار عجین نباشد ایا در میان این حکمرانان نمونه ای که بتوان ان را الگوی عدالت وانسان دوستی دانست قابل ارائه است۔البته بجز پیامبران الهی که مبحث جدایی است۔
سوال دوم ایا چند خدایی کوروش را امری اجتماعی تلقی می کنید یا امری فردی،
یا میان این دو تفاوت می توان قائل بود۔
کوروش بعنوان یک حکمران جهانگشا در دورانی که هرگوشه ای از سرزمین مورد سیطره او قوم ودینی حاکم است برای کسب حمایت وپیروزی به خدایان انها یا احترام می گذاشت یا تظاهر به همگرایی داشت در هر دو حالت این را می توان نوعی تاکتیک راهبردی برای جهانگشایی دانست در حالی که ایمان به یک یا چند خدا امری فردی واعتقادی است وحداقل من به سند متقنی که گویای ایمان فردی کوروش به چند خدا بطور همزمان باشد دست نیافته ام ۔روش شناسی علمی می تواند دلالت به این داشته باشد که کوروش ایمان به دینی داشته باشد که قوم وقبیله او داشت۔اگر بپذیریم که چند خدایی کوروش امری اجتماعی وراهبردی برای جهانگشایی است این نوعی نقطه مثبت ونوعی پیشرفت است که نشان می دهد کوروش در جنگ با دیگران حداقل در تحمیل عقاید دینی خود وقبیله اش اصرار نداشته وبنوعی تسامح متوسل می شده است که در ان دوران امر بدیع ومترقیانه ای است۔۔
پرسش پنجم:
کوروش وداریوش وشاهان هخامنشی واشکانی وساسانی جهانگشا وجنجگو بودند وحتما در این جنگها جنایاتی هم مرتکب شده اند اما ایا همه دستاوردهای انان در قرنها حکمرانی همین جنگ وجنایت بوده است وهیچ نقطه روشنی در کارنامه انها وجودندارد؟
چرا سخنی از سیاست وبرنامه های اقتصادی،نظام فرهنگی،اجتماعی وآموزشی انها به زبان وبیان نمی آوریم اگر هدف نقد است که نقاط اشکال وضعف باید در کنار نقاط مثبت بیان وسپس ارزیابی شود اما اگر صرفا نفی است وتغییر تصویر، که انوقت نام ان نقد نیست وجای این بحث ها در جای دیگری است۔
پرسش ششم:
جناب محدثی بارها مستقیم ویا غیرمستقیم در نفی اسطوره سازی از کوروش و،،،سخن گفته اند برای من این پرسش مطرح است که نقد ایشان براصل نادرستی اسطوره است یا تبدیل برخی مفاهیم در قالب اسطوره۔
این بحث باید بدرستی طرح شود که ایا تبدیل مفاهیم به اسطوره وبهره بردن از ان غلط است یا اسطوره هایی که ساخته ایم ساختمان ومصالح غلطی دارند۔
#کورش
#داریوش
#مجید_یونسیان
#اسطورهی_کورش
@NewHasanMohaddesi