زیر سقف آسمان
10K subscribers
2.83K photos
618 videos
420 files
3.11K links
زیر سقف آسمان مقام یک جست‌وجوگر است.
آرشیو تأملات و پژوهش های دکتر حسن محدثی
جامعه شناس و استاد دانشگاه

تماس:
@Ziresagfeasman2017
Download Telegram
♦️پیام تسلیت‌ جمعی از نواندیشان دینی به مناسبت درگذشت رضا بابایی
 
زیتون–  جمعی از نواندیشان دینی به مناسبت درگذشت رضا بابایی پیام تسلیتی صادر کردند.

در این بیانیه در مورد رضا بابایی آمده است: «دین رهایی‌بخش و اخلاقی دغدغه‌ی اوّل او بود و در راه تفکیک گوهر معنوی دین از صورت عبوس تقلید و تنسّک، به نیکی و با هوشیاری از میراث فرهنگی و ادبی کهن ما سود می‌جست و بذر تحقیق و تأمّل می‌کاشت.»

امضا کنندگان این بیانیه تاکید کردند که آثار بابایی جملگی حکایت از روح آزاد و مشتاق او می‌کند و تراوشات بیان و بنان او در دوره‌ی پختگی فکری او تلاش‌های ارجمندی در ادای دین به قلمرو سرنوشت‌ساز «عقل و دین» است. او در متن سنّت حوزوی، عَلَم نواندیشی دینی را به دوش می‌کشید، ملامت می‌شنید و بی هیچ منّت و رشوتی استقامت می‌ورزید، برای آگاهی مردم می‌نوشت و برای آزادی ایران می‌کوشید.
رضا بابایی، نویسنده نواندیش حوزوی سحرگاه ۱۸ فروردین ماه درگذشت. نوشته‌های روان و دیدگاه‌های روشن او درباره تحولات فکری و فرهنگی جامعه امروز ایران خواندنی بود. او از چند ماه گذشته به بیماری سرطان مبتلا بود.

رضا بابایی متولد ۱۳۴۳، مدرس حوزه و دانشگاه، پژوهشگر و مسئول انجمن قلم حوزه بود. از جمله آثار او به «مولوی و قرآن»، «درآمدی بر دین‌شناسی حافظ»، «بهتر بنویسیم»، «خارج از نوبت»، «آیین قلم»، «نیایش‌نامه»، «اعجاز بیانی قرآن»، «پیش‌شرط‌های پژوهش در علوم دینی»، «دین و دینداری» و «محمد برگزیده خدا» می‌توان اشاره کرد.

متن کامل این پیام که برای انتشار در اختیار «زیتون» قرار گرفته٬ به شرح زیر است:

https://www.zeitoons.com/75024

امضا کنندگان:
محمّدجواد اکبرین، عبدالعلی بازرگان، رضا بهشتی معزّ، سروش دبّاغ، عبدالکریم سروش، احمد صدری، محمود صدری، حسن فرشتیان، احمد علوی، رضا علیجانی، حسین کمالی، محسن کمالیان، محمّدمهدی مجاهدی، داریوش محمّدپور، مهدی ممکن، یاسر میردامادی، صدّیقه وسمقی، حسن یوسفی اشکوری.


تاریخ بازنشر: ۲۰ فروردین ۱۳۹۹

#بابایی

@NewHasanMohaddesi
♦️ ساده بود و دردمند

محمدرضا کدیور

گرچه از ماه‌ها قبل می شد انتظار این خبر را داشت، لیکن این بارِ گران و غم این فراق را چاره جز اشک و اندوه دل نیست. سحرگاه دوشنبه ۱۸ فروردین ۹۹ رضا بابایی در گذشت. او مدت‌ها بود که با بیماری دست و پنجه نرم می‌کرد اما دیگر توانی برای ادامه نداشت. سال‌ها مبارزه کرده بود و آداب رزم را به نیکی می‌دانست. در دهه ۶۰ در جبهه‌ها حضور داشت و پس از آن قلم در دست گرفت و این بار با جنود جهل و تعصب به ستیز برخاست. در انتخابات سال ۸۸ رئیس یکی از ستادهای میرحسین موسوی بود. پس از انتخابات او را هم دعوت کرده بودند. می گفت جوانی که ظاهرش نشان می داد سن او به ۲۵ سال هم نمی‌رسد روبروی من نشست. در حین مصاحبه عصبانی شد و صورتم را نواخت. وقتی که بابایی این جمله را گفت اشک در چشمانش جمع شد. اشک او از یادآوری درد سیلی نبود؛ اشکش از درد هایی بود که با جانش آمیخته بود و سالیان عمرش را برای این درد طی کرده بود.

رضا بابایی اهل ایران بود، اهل دین، اهل قلم، اهل ادب، اهل عرفان و شاید مهم‌تر از همه اهل درد؛ دردی که او را به سمت یاس و ناامیدی نمی برد، بلکه رهنمونی بود برای اندیشیدن و نوشتن. روز به روز نگاه دینیِ او انسانی تر می شد و بیشتر به بهبود زندگیِ انسان ایرانی در دوره معاصر بر اساس عقلانیت می‌اندیشید.

از او پرسیدم که اگر قرار باشد برای مدتی نامعلوم بالاجبار به جزیره‌ای دوردست و بدون امکاناتِ ارتباطی فرستاده شوید و اجازه دهند که یک کتاب را به همراه ببرید چه کتابی را انتخاب می‌کنید. گفت: "مثنوی مولانا و احتمالاً یواشکی دیوان سنایی" . در دوران کودکی منزل شان در خیابانی بود که مولوی نام داشت ‌و در سال های اخیر به جزیره ای تبعید شده بود که انس با مولانا و دردهای نی نامه مثنوی بخشی از زندگی اش را سرشار کرده بود. نوشته های اخیر بابایی بروز همین دغدغه های او در آن جزیره است. گرچه تنها، اما در میان مردم سرزمین اش.

برای مذهب دل می سوزاند و می‌گفت نباید تشیع در انحصار روز عاشورا باشد و بس و این نیازمند آن است که ما بر امام صادق و امام باقر متمرکز شویم.
طی دوران بیماری اش افراد مختلف با گرایش‌های فکری مختلف به دیدار او می رفتند. برخی مانند همیشه دیر رسیدند و از دردهای او که درد بشر ایران امروز بود، کمتر شنیدند. میراث مکتوب رضا بابایی شاید نسخه درمان دردهای جامعه ایران نباشد اما غور در اندیشه های او می تواند راه های گذار مسالمت آمیز از این وضعیت را بهتر نشان دهد.

استاد مصطفی ملکیان سادگی را یک فضیلت می‌داند و آن را تطابق و یکسان بودن دو ساحت درون و بیرون انسان تعریف می کند. اگر این تعریف از سادگی را بپذیریم باید گفت رضا بابایی در عصر ما یکی از مصادیق انسان های ساده بود. سخت می اندیشید اما ساده نوشت و ساده زیست.

تاریخ انتشار: ۲۵ فروردین ۱۳۹۹

#بابایی

@NewHasanMohaddesi
تنها صدا است که می‌ماند
چهارده غزل با صدای استاد رضا بابایی
♦️ چهارده غزل حافظ با صدای استاد رضا بابایی

تاریخ انتشار: ۲۵ فروردین ۱۳۹۹

#بابایی

@NewHasanMohaddesi
♦️ داستان علی و خوارج
[خوارج امروز و اتهام اباحی‌گری]

استاد رضا بابایی




خوارج نام گروهی از مسلمانان متعصب و خشک‌مغز است که در زمان خلافت علی(ع) اعلام موجودیت کردند. علی(ع) در جنگ نهروان، آنان را شکستی سخت داد و پس از آن، سازمان خوارج فروپاشید؛ اما تفکر آنان باقی ماند و با نام‌های دیگر و زیر پرچم‌های متفاوت و مقدس به حیات خود ادامه داد. به باور من، اکنون گفتمان غالب بر جهان اسلام، همان گفتمان و همان قرائت خوارج از اسلام است؛ زیرا مهم‌ترین ویژگی خوارح، اکنون نیز سکۀ رایج در میان مسلمانان است.

خوارج مردان و زنانی شریعت‌مدار بودند که از بذل جان و مال خود در راه دین دریغ نداشتند. علی(ع) آنان را حقیقت‌جویان گمراه می‌دانست(نهج البلاغه، خ60). امام باقر(ع) نیز دربارۀ آنان می‌گوید: جاهلانه بر خود سخت گرفتند و ندانستند که دین خدا، فراخ‌تر از فهم آنان است(کافی، ج2، ص298). در سیره و زندگی رهبران خوارج، جز زهد و تلاوت قرآن و نماز و روزه‌داری و تهجد و جهاد به چشم نمی‌خورد و اگر خشونتی از آنان سر زده است، آن را در راه خدا و برای حراست از دین خدا می‌دانستند؛ چنانکه شب قدر را برای کشتن علی(ع) و معاویه انتخاب کردند، تا ثواب بیشتری ببرند.

خوارج، چند سال پس از تدوین قرآن در زمان عثمان، ظهور کردند. تلقی آنان از قرآن، چونان مواجهۀ اخباری‌ها با حدیث بود. می‌گفتند: با وجود قرآن و سنت رسول(ص)، هیچ نیازی به هیچ چیز و هیچ کس نیست؛ حتی اگر آن چیز، عقل باشد و حتی اگر آن شخص، علی باشد. مهم‌ترین ویژگی آنان که هنوز در میان اکثر جریان‌های اسلامی بیش‌وکم وجود دارد، ظاهرگرایی و تعصب خام بر ظواهر متون دینی است. آنان، دین را در ظواهر قرآن و سنت خلاصه می‌کردند و هر چیزی را که بیرون از آن بود، بی‌دینی می‌شمردند. می‌گفتند در قرآن آمده است: لا حکم الا لله؛ فرمان‌روایی مخصوص خدا است. پس ما از علی و غیر علی، فرمان نمی‌بریم. وقتی معاویه، قرآن‌ها را بر سر نیزه کرد و سپاهیان عراق را به حَکَمیت قرآن فراخواند، آنان نیز علی را به گردن نهادن در برابر حکم قرآن فراخواندند. علی(ع) گفت: آری؛ حکم از آنِ خدا است و بس. اما شما از این سخن حق، معنایی باطل می‌فهمید. فرمان‌بری از خدا، شما را از حاکم – هرچند ظالم - بی‌نیاز نمی‌کند. می‌گفتند: تو ما را به کاری می‌گماری که در قرآن نیامده است. وقتی قرآن در میان است، چه جای دیگران است.

خوارج، پدران معنوی اخباری‌گری و تحجر و سخت‌کیشی در جهان اسلامند. آنان ریشۀ اجتهاد را در جهان اسلام، نحیف و لاغر کردند؛ عقل را به حاشیه‌های دور راندند؛ خردمندان را خوار و شمشیر را عمود خیمۀ دین و ظاهرپرستی را جانشین خداپرستی کردند؛ در فهم دین، هیچ سهمی به عقل و دانش ندادند و متن‌پرستی را عین خداپرستی ‌دانستند. خاستگاه خوارج، اندیشه‌ای بود که به زمان و مکان و عقل و تجربه و اجتهاد هیچ وقعی نمی‌نهاد و دین را جامد می‌پنداشت. وقتی علی(ع) – بر خلاف سخن و سیرۀ پیامبر – بر اسب زکات بست، گفتند: او به دین خدا پشت کرده است؛ زیرا پیامبر از صاحبان اسب، زکات نمی‌گرفت. گمان می‌کردند که دینداری، یعنی تکرار بی‌کم‌وکاست قطعه‌ای از تاریخ دین. این گمان باطل و ویرانگر، اندک‌اندک راه خود را گشود و تا اردوگاه پیروان علی نیز دامن کشید و ماندگار شد.

داستان علی و خوارج، هزاران بار دیگر در تاریخ کشورهای اسلامی تکرار شد؛ از جمله در تاریخ معاصر ایران و در دورۀ مشروطه. در آن زمان نیز مخالفان مشروطه می‌گفتند: «مگر – العیاذ بالله - خدا مرده است که مردم کوچه و بازار در مجمعی(مجلس شورای ملی) جمع شوند و قانون بگذارند؟ مگر قرآن و حدیث در میان ما نیست که خباز و بقال و نجار در مجلس، برای مسلمین، تعیین تکلیف کنند؟ جز خدا، هیچ کس حق قانونگذاری ندارد. مجلس شورا شرک است و این مشروطه، مشروعه نیست.» در آن زمان کسانی مانند مرحوم آخوند خراسانی، همان سخنان را به مخالفان مشروطه گفتند که علی به خوارج ‌گفت. خوارج، در زمان علی، فریب نام قرآن را خوردند و در زمان‌‌های دیگر، فریب نام‌های دیگر را. اگر روزی معاویه، قرآن‌ها را بر سر نیزه کرد و آن ابلهان سبک‌سر را فریب داد، امروز فرزندان خوارج را می‌توان با نام علی فریفت و به دستشان شمشیر داد تا به جنگ مرام علی بروند. آنان، به نام‌ها و ظواهر بسنده می‌کنند. در زمان علی، هر گونه اجتهادی را خروج از دین می‌خواندند و در زمانۀ ما روشنفکربازی و اباحی‌گری می‌نامند.

مورخان نوشته‌اند: پس از جنگ نهروان، علی(ع) بر کشتگانِ خوارج گذشت و گفت: «بدا به حالتان که فریبتان دادند.» یکی از همراهان علی گفت: خدا را سپاس که ایشان را نابود کرد. علی(ع) گفت: «نه. سوگند به خدایی که جانم در دست او است، کسانی از ایشان هنوز زاده نشده‌اند.»
(عبد الرزّاق الصنعانی، المصنّف، ج۱۰، ص۱۵۰، ح۱۸۶۵۵)

https://t.me/rezababaei43/

۲ اردی‌بهشت ۱۳۹۹

#بابایی
#خوارج
#اباحی‌گری

@NewHasanMohaddesi
سلام و عرض ادب خدمت جناب دکتر محدثی

مباحثه یا مجادله یا مناقشه بین شما و استاد ملکیان بر سر موضوع دکتر شریعتی سبب شد مخاطبین وارد بازی سخیفی شوند که متأسفانه هم به درازا کشید و هم در این بین بسیاری از سخنان نسنجیده که طبعن شایسته مقام معلمی هر سه بزرگوار نبود ، ایراد شد.

به شخصه بر این باورم که ما ایرانیان نه تاریخ می خوانیم که از تجربیات پند بگیریم و متعاقب آن دهها یا صدها بار یک تجربه غلط را تکرار می کنیم.
ونه از روشنفکران خود بر اساس عقل و منطق بهره می گیریم، احساسات و هیجانات یک شبه دکتر فاطمی ها و مصدق ها و... رو در هم کوفت.

امیدوارم یادداشتی از استاد بابایی در باب دکتر شریعتی که به حق ،جوانب تفکر این اندیشمند رو به چالش کشیدند، ختم این مناقشات باشد؛

چرا نمی‌توانیم شریعتی را نادیده بگیریم؟

شریعتی، شبیه‌ترین روشنفکر ایرانی به انسان ایرانی است؛ یعنی انسانی که همه چیز را به همه چیز ربط می‌دهد، اما نه ربط افلاطونی که می‌گفت دانش شما در هیچ مسئله‌ای تغییر نمی‌کند مگر اینکه باور شما را در همۀ مسائل تغییر می‌دهد. در ربط شریعتی‌وار، راه تاریخ از ادبیات می‌گذرد و سیاست در نکاح آرمان‌ها است و سرگردانی علوم انسانی از جنس حیرت‌های عارفانه است و فلسفه درد اخلاق دارد و رسالت علوم انسانی هم‌آغوشی با دین است و دین یعنی استخوانی که ابوذر می‌خواست بر سر زر و زور و تزویر بکوبد. شریعتی نابغه‌ای بود که همۀ چیستی ما را در چند پرده جلو چشممان آورد و سپس به حال خود رها کرد و خود در میان ابری از دود سیگار به نیروانا رفت. ما نمی‌توانیم شریعتی را دوست نداشته باشیم؛ او خود خود خود ماست؛ مایی که از دین می‌گوییم آنجا که دستمان از همه چیز خالی است؛ از دانش می‌گوییم آنجا که ارزش‌ها را نمی‌بینیم و وعده‌های نئولیبرالیسم را باور می‌کنیم؛ از ارزش‌ها می‌گوییم آنجا که دهن‌کجی‌های دانش، حالمان را گرفته است. شریعتی را از دور که می‌بینی، آتشفشانی از نظریه‌های جامعه‌شناسی است؛ نزدیک‌تر که می‌شوی، دردمندی است که روضۀ انسان را چنان جانسوز می‌خواند که مداحان، روضۀ علی‌اصغر را؛ نزدیک‌ترک که می‌شوی، عارفی را می‌بینی که ققنوس‌وار از خاکستر غرب برخاسته است. سرنوشت شریعتی، سرنوشت نسلی است که مذهب ناکجاآبادگرایی داشت؛ نسلی که نمی‌دانست سنت را باید تجدید کند یا تجدد. غرق حیرت و دلواپسی بود که ناگاه گردبادی از راه رسید و حسینیۀ ارشاد را همچون پر کاهی در هوا چرخاند و چرخاند تا سرانجام در دامان مهدیۀ شیخ احمد کافی انداخت. اکنون دیگر نزاعی نیست؛ چون نه سنت را رمقی مانده است و نه تجدد را رونقی. اما همچنان صدای شریعتی را می‌شنویم که «تونل‌ها اگرچه تاریک و درازند، بن‌بست نیستند.»

یک مخاطب محترم

تاریخ انتشار: ۲ تیر ۱۳۹۹

#خطابه
#بابایی
#ملکیان
#شریعتی

@NewHasanMohaddesi
♦️تقدم و تفوق آزادی یا آزاده‌گی؟
نقدی به استاد مصطفی ملکیان

رضا بابایی

تاریخ بازنشر: ۲۶ تیر ۱۳۹۹

#ملکیان
#بابایی
#باطنی‌گری

@NewHasanMohaddesi
♦️تقدم و تفوق آزادی یا آزادگی؟
نقدی به استاد مصطفی ملکیان

رضا بابایی

یاد ایشان گرامی!

https://t.me/rezababaei43/655

استاد مصطفی ملکیان در گفت‌وگو با سالنامۀ 95 روزنامۀ اعتماد، گفته است: «آزادگی را بر آزادی مقدم می‌‌دانم.» در توضیح این تقدم می‌گوید: «آزادگی یعنی رهیدن از قیدوبندهای درونی. این نوع رهیدن از قیدوبندهای درونی بر رهایی ازقیدوبندهای بیرونی تقدم دارد و مهم‌تر است. اگر ما این آزادگی را داشتیم، آزادی هم به همراهش می‌آید. چون انسان‌هایی که آزادگی ندارند، باعث به ‌وجود آمدن و ساخته‌شدن مستبدها می‌شوند. چه کسی می‌تواند دیکتاتور را آنقدر بزرگ کند که در نهایت مثل بختک بر سر جامعه و ملت فرود بیاید؟ کسانی که آزاده نیستند. دیکتاتورها، قدرتی به من اعطا می‌کنند و من را در مقابل خودشان خاضع می‌کنند. من یا هر شخص دیگری که هنوز در پی شهرت و جاه و مقام و حیثیت اجتماعی هستیم، به خاطر عدم آزادگی درونی‌مان به ایشان(دیکتاتورها) نیازمندیم و ایشان آن نیاز ما را برآورده می‌سازند و ما را در مقابل خودشان خاضع می‌کنند. بنابراین من رهایی از قیدوبندهای درونی را به‌مراتب مهم‌تر از قیدوبندهای بیرونی می‌دانم. به این علت که قیدوبندهای بیرونی را قیدوبندهای درونی به‌ وجود می‌آورند.»

این سخن، اگر به این معنا است که «تا از قیدهای درونی رها نشده‌ایم، نباید به قیدهای بیرونی بیندیشم» دست‌کم سه اشکال اساسی دارد که من هر چه در این مصاحبه نگریستم، پاسخی برای آن نیافتم:

اشکال اول: رهایی از قیدوبند درونی، حد و مرز ندارد. هیچ‌ کس هم نمی‌تواند مرزی را تعیین کند و بگوید تا کسی به این حد از آزادگی نرسیده است، نباید به آزادی بیندیشد. رهایی از قیدهای درونی، حتی پس از رسیدن به آزادی هم ادامه دارد. اگر کسی نوبت آزادی‌خواهی را پس از آزادگی دانست، در واقع همۀ فرصت‌ها را از آزادی‌خواهی گرفته است؛ زیرا آزادگی و رهایی از زندان درون، هیچ‌گاه به منزل نهایی نمی‌رسد که پس از آن نوبت به سیر در مسیر آزادی‌خواهی برسد.

اشکال دوم: آزادگی بدون آزادی‌های بیرونی، در صورتی ممکن است که آزادگی را تنها رهایی از رذیلت‌ها بدانیم؛ اما اگر کسی گفت که آزاده کسی است که هم از رذیلت‌های درونی رها است و هم از آنچه از بیرون بر او تحمیل می‌کنند، تکلیف چیست؟ مگر دشوارترین فضیلت، حق‌گویی و حق‌خواهی و حق‌پراکنی و حق‌مداری نیست؟ سکۀ آزادگی، دو روی دارد: یک روی آن پیراستگی از رذیلت‌ها و روی دیگر، آراستگی به فضیلت‌ها است و بسیاری از فضیلت‌ها در گرو آزادی است، نه آزادگی. و کدام فضیلت برای انسان، فاضل‌تر از آزادی است؟ آزادگی اگر رهایی از ثروت و قدرت است، آزادی، رهایی از رذیلتی فاسدتر از ثروت و قدرت است؛ یعنی رذیلت بردگی. اگر آزادگی، کوشیدن برای آراستگی به فضیلت‌های درونی است، کدام فضیلت و رهایی، بالاتر از رسیدن به مقام انسانی است که در گرو آزادی است؟

اشکال سوم: این تصور که رهایی از قیدهای بیرونی، گروگان رهایی از قیدهای درونی است، بر این پایه استوار است که جامعه را مجموعه‌ای از آحاد و افراد بدانیم، نه مجموعه‌ای از آحاد و نهادها. اصلاح آحاد از راه آزادگی است و اصلاح نهادها از راه آزادی. اگر آزادی بدون آزادگی، ولنگاری است، آزادگی بدون آزادی نیز فروکاستن انسان و جامعه‌ به واحدهای تک‌سلولی است.

95/11/8

تاریخ بازنشر: ۲۶ تیر ۱۳۹۹

#ملکیان
#بابایی
#باطنی‌گری
#روان‌شناسی‌گری

@NewHasanMohaddesi
♦️انواع دین‌شناسی یا دین‌پژوهی


این تابلو را آماده کردم برای لایو امشب اما گفتند در اینستا وارونه دیده می‌شود. در نتیجه به‌نظرام رسید خوب است این‌جا منتشراَش بکنم. انواع دین‌پژوهی را به‌طور خلاصه نشان می‌دهد.

فایل تصویری و صوتی‌ی این گفت‌وگوی مجازی به زودی در کانال تلگرامی‌ی زیر سقف آسمان منتشر خواهد شد. متن مکتوب بحث هم به امید خدا به زودی برای پای‌گاه اینترنتی‌ی دین آنلاین ارسال خواهد شد.

✍️ حسن محدثی گیلوایی
۳۰ فروردین ۱۴۰۰
۶ رمضان

#بابایی
#دین‌شناسی
#دین‌پژوهی
#انواع_دین‌شناسی
#دین‌شناسی_هنجارین
https://www.instagram.com/p/CN24uXspaGo/?igshid=1loihri4ldgje

@NewHasanMohaddesi
♦️نوبت خماری

رضا
بابایی
یادشان گرامی

۲۰ آذر ۱۴۰۰

شاید هیچ ملتی را در جهان نتوان یافت که به اندازۀ ما شعر گفته باشد و شعر خوانده و شاعرانه زیسته باشد. شعر، زبان تخیل است و تخیل همواره چند گام جلوتر از علم است؛ اما گاهی نیز به بیراهه‌ می‌رود. تخیل، افق‌های دور را نشان می‌دهد و عینکی دوربین برای چشم‌های نزدیک‌بین علم می‌سازد. اما اگر فروتنی علم نباشد، فراتنی و بلندپروازی‌های تخیل کار دست انسان می‌دهد. تعاملات علم و تخیل، بسیار پیچیده است. از زمان افلاطون تا امروز، فیلسوفان کوشیده‌اند که سبک‌بالی تخیل را با سرسختی علم مهار کنند و نیز به نیروی تخیل، علم را از لاک محافظه‌کاری بیرون آورند. آنچه تا امروز بر آن توافق شده است، نیازمندی علم به تخیل، و ناگزیری تخیل از مراعات جانب علم در مقام داوری و زیستن در جهان خاکی است.

به خدا پناه باید برد از روزی که تخیل، از آسمان فرود آید و زمام زمین را در دست گیرد. شعر در جهان خویش سلطان است، اما اگر به تاریخ شبیخون زند و دستگاه‌های معرفتی را تسخیر کند، آدمی را در هپروت بی‌پایان رها می‌کند. مجنون می‌تواند لیلی را قافیۀ شعر هستی بخواند و بگوید:
این جهان شعر است و لیلی قافیه
مابقی حرف است و حشو و حاشیه
اما اگر زندگی خویش را بر همین مبنا استوار سازد، از گرسنگی و تشنگی می‌میرد، پیش از آنکه از وصال لیلی برخوردار شود یا حتی لذت هجران را تجربه کند. حافظ را می‌سزد که بگوید: «جهان فانی و باقی فدای شاهد و ساقی»؛ چون شاعر است؛ اما فاضل دربندی را نسزد که بگوید: «خدا آسمان‌ها و زمین را آفرید تا انسان برای امام حسین(ع) عزاداری کند»(اکسیر العبادات، ج۳، ص۹۳)؛ زیرا او فقیه است و نباید فتوای شاعرانه بدهد. بسا و بسا باورها و اندیشه‌ها که از کارخانۀ شعر به خانه‌های ما آمده و جا خوش کرده‌اند. دست‌کم نیمی از باورهای دینی و فرهنگی ما در آشپزخانۀ ذوق و قریحۀ شاعران پخت‌وپز شده و سپس جامۀ عقیده پوشیده است.

جان‌مایۀ شعر، غلو و مبالغه است و اگر ما ملت مبالغات و غلوهای خردسوزیم، از آن رو است که شاعرانه اندیشیدیم و خیمه در صحرای خیالات زدیم. آیا شعر نیست وقتی از مقامی زمینی و سیاسی، معشوقی آسمانی و مقدس می‌سازیم؟ شاعرانگی نیست که سراچۀ سوخته و بی‌رونق خویش را پایتخت جهان می‌بینیم؟ شاعرمآبی نیست قافیه‌اندیشی‌های ما برای مضمون‌های تکراری؟ در هزاران مسئلۀ نظری و انسانی جهان جدید نیندیشیدن و همه را پشت گوش انداختن، و سپس فروکاستن همۀ معضلات فرهنگی و فکری و اجتماعی به دوستی با فلان و دشمنی با بهمان، اگر تغزل نیست، پس چیست؟ شاعرانه‌تر از این چیست که می‌خواهیم با چند گزارۀ ساده و شماری قانون و قاعده در احکام و عقاید و اخلاق، تمدن بسازیم و فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو دراندازیم؟ ملتی که دوران نوزایی و روشنگری را پشت سر نگذاشته است و سخنگویانی همچون ولتر و دیدرو ندارد و فیلسوفانی در حد و اندازۀ ارسطو و اسپینوزا و کانت و روسو و جان لاک به خود ندیده، و بیشتر قدیس و معرکه‌گیر و اسطوره‌های خاموش داشته است، اگر نمی‌هراسد و نمی‌جنبد، از آن رو است که سر از خرقۀ خیال بر نمی‌آورد و پا از خانقاه خام‌اندیشی بیرون نمی‌گذارد. خیال‌پردازی نیست هوس تغییر سرنوشت بدون هیچ تغییری در هیچ نهاد و ساختار و جایگاهی؟ دانشمندی که در محیطی شاعرانه زیسته است، دو ویژگی می‌یابد: نخست اینکه جزئیات را در شأن خویش نمی‌بیند و دیگر آنکه هدف برای او اقناع مخاطب است. بدین رو است که فلسفه‌ورزی ما بیشتر از جنس مضمون‌پردازی‌های شاعرانه بوده است؛ همه و همه انتزاعی و ابرآشیان، و دریغ از اندکی اندیشه‌های زمینی و انضمامی.

دانش‌ها در برابر هیچ دشمنی چندان بر خود نمی‌لرزند که در برابر تناقض. اما شاعران از عهدۀ هر تناقضی برمی‌آیند. درویشی را با خرسندی جمع می‌کنند(خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی) و در عین تنگ‌دستی، از عیش و مستی سخن می‌گویند(در عین تنگ‌دستی در عیش کوش و مستی) و از فنا به بقا می‌رسند. هیچ اندیشه، هیچ دستگاه معرفتی و هیچ ملتی به تناقض‌های بی‌شمار خو نمی‌کند، مگر آنکه خوی شاعرانه داشته باشد. تنها شاعر است که می‌تواند در خانه‌ای کلنگی و فروریخته بنشیند و در خیال خویش تمدنی بزرگ بسازد و بر طبل استغنا بکوبد.
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحب‌جاهی

امروز نیاز ما به فروتنی در برابر دانش‌ها و واقعیت‌ها، به اندازۀ همۀ فراتنی‌ها و بدمستی‌های نیاکانمان است. تاریخ، سهم مستانگی ما را به‌کمال پرداخته است. اما دریغا که جهان میخانه نیست؛ تخته‌بند هشیاری و بیداری است. شب شراب گذشته است؛ نوبت خماری است.
۹۷/۹/۲۲
@RezaBabaei43


#شعر
#تفکر
#بابایی
@NewHasanMohaddesi
♦️این‌ها بودند استادان ما!

حسن محدثی‌ی گیلوایی

۲۶ تیر ۱۴۰۱

#بابایی

@NewHasanMohaddesi
♦️این‌ها بودند استادان ما!

✍️ حسن محدثی‌ی گیلوایی
۲۶ تیر ۱۴۰۱


🔻دکتر یحیی علی بابایی اخیرا فوت شده است. به خانواده و دوست‌داران‌شان تسلیت می‌گویم و از این بابت متاسف‌ام!

🔻مادر بزرگ‌ام همیشه می‌گفت: ”مرگ حق است”؛ یعنی این‌که مرگ ما هم فرا می‌رسد و همه‌ی ما می‌میریم.

🔻در فرهنگ انقیاد و تزویر ایرانی پس از مرگ کسی نباید از او جز نیکی گفت. اما از نظر من چنین فرهنگی مشمئز کننده و منزجر کننده است و من آن را طرد می‌کنم.

🔻ایشان در درسی فرعی و نه چندان مهم در مجموعه‌ی دروس (اگر اشتباه نکنم، کاربرد کامپیوتر، آن‌هم در دوره‌ای که هنوز کامپیوتر وارد زنده‌گی‌ی ایرانیان نشده بود و در دانش‌کده‌ی علوم اجتماعی‌ی دانش‌گاه تهران وجود نادری داشت)، استاد ما بود. باری، ایشان و امثال ایشان نظیر دکتر رحمت‌الله صدیق سروستانی استاد ما بودند؛ نسلی از استادان ایده‌ئولوژیک که به خاطر تعلق و وابسته‌گی‌ی ایده‌ئولوژیک‌شان تا مقام استادی‌ی دانش‌گاه تهران برکشیده شده بودند. هنوز هم استادان دانش‌گاه تهران کم و بیش همین‌گونه‌اند.

🔻خاطره‌ی تلخ من از ایشان به سال ۱۳۷۴ برمی‌گردد. در این سال من تازه دانش‌جوی کارشناسی‌ی ارشد جامعه‌شناسی در دانش‌گاه تهران شده بودم.

🔻در سال ۱۳۷۴ هم‌آیشی در باره‌ی اندیشه‌های آیت‌الله مطهری در دانش‌کده‌ی علوم اجتماعی‌ی دانش‌گاه تهران برگزار می‌شد. شک داشتم که در آن شرکت بکنم. سرانجام بر تردید ام غلبه کردم و مقاله‌ای در نقد اندیشه‌های مطهری برای برگزار کننده‌گان هم‌آیش ارسال کردم.

🔻تردید داشتم که مقاله‌ی انتقادی‌ی مرا بپذیرند. اما پذیرفتند. روز سخن‌رانی در سالن ابن خلدون دانش‌کده‌ی علوم اجتماعی‌ی دانش‌گاه تهران فرا رسید و سرانجام نوبت سخن‌رانی‌ی من شد.

🔻در برابر سه تن که به‌عنوان هیات رئیسه‌ی جلسه در آن بالا نشسته بودند و بر کار سخن‌رانان نظارت می‌کردند، به پشت ترببون رفتم و سخن‌رانی را آغاز کردم.

🔻نقدهای مبنایی‌ام را به اندیشه‌ی آیت‌الله مطهری آغاز کردم. از نخستین جملات‌ام این بود: برخلاف آن‌چه در مورد استاد مطهری گفته می‌شود، او نه فیلسوف که متکلم بود.

🔻به همین ترتیب، چند جمله‌ی اساسی در نقد آرای مطهری بیان کردم. مثلاً گفتم: مطهری چندان با فلسفه‌ی مدرن آشنا نبود.

🔻همین‌طور داشتم جملات کلیدی‌ی مقاله‌ام را می‌گفتم و توضیح می‌دادم که یکی از وسط حضار بلند شد و فریادی بدین مضمون کشید: این که مدام در نقد سخن می‌گوید.

🔻خوب که نگریستم استاد سابق خود ام را دیدم که به سخن‌رانی‌ام پرخاش‌گرانه معترض است.

🔻فضای سالن و هم‌آیش موسوم به ”اندیشه‌ی مطهر” با این داد و قال ناگهانی ملتهب شد و سر و صداها بالا گرفت و هیات رئیسه به من اعلام کرد که باید مقاله‌ام را از رو بخوانم و سخن‌رانی نکنم.

🔻ناراحت و غمگین شدم و یک آن تردید کردم و حتا خواستم سالن را ترک کنم. اما با خود اندیشیدم این فرصت را از دست ندهم. لاجرم، با بغض و ناراحتی مقاله‌ام را از رو خواندم.

🔻باری، این خاطره را گفتم که ثبت شود و مردم ما بدانند که ما در چه فضایی و زیر دست چه کسانی زنده‌گی کردیم و چه کسانی سرنوشت ما را تعیین کردند.

🔻آری، این‌ها بودند استادان ما. استادی که می‌بایست افتخار می‌کرد شاگرد سابق‌اش دارد سخن‌رانی می‌کند، سخن‌رانی‌اش را به هم زد.

🔻من هرگز این خاطره‌ی تلخ را فراموش نکرده ام و فراموش نمی‌کنم و برای من همیشه یادآور سرکوب سخن انتقادی است.



🔸پس‌نوشت: اگر درست به یاد داشته باشم، یکی از سه نفر اعضای هیأت ريیسه، روحانی‌ای بود به نام فیض‌آباد یا فیض‌‌آبادی. امیدوار ام دوستانی که در این جلسه حضور داشتند، در این باره سخن بگویند تا به یادگار بماند!

#مطهری
#بابایی
#صدیق_سروستانی
#فرهنگ_انقیاد_و_تزویر
#دانش‌کده‌ی_علوم_اجتماعی

@NewHasanMohaddesi
♦️متنی معرّف فرهنگ مرده‌پرستی‌ی ایرانی

✍️ حسن محدثی‌ی گیلوایی
۲۸ تیر ۱۴۰۱

🔻متن فوق👆 را دوست عزیز ام دکتر نجاتی‌ی حسینی نوشته اند. به‌نظر می‌رسد به گونه‌ای پاسخی به نوشته‌ی من در باره‌ی دکتر بابایی نیز هست. شاید این‌گونه هم بتوان گفت که نجاتی گوشه‌ی چشمی به نوشته‌ی من در باره‌ی ایشان هم داشته است.

https://t.me/NewHasanMohaddesi/7413

🔻به‌راستی که این متن از هر جهت نیازمند تحلیل است و به‌نیکی معرف فرهنگ ایرانی است. من در این‌جا فقط به برخی فرازهای این متن اشاره می‌کنم.

الف. در باره‌ی میراث بر جای مانده از یک استاد دانش‌گاه (آن‌هم استاد دانش‌گاه تهران) آورده اند:

«ان مرحوم هم چنین در ایجاد هیات مذهبی و نیز برپایی جلسات قرآن در دانشکده علوم اجتماعی هم سهم به سزایی داشته اند و خود نیز از مفسران و شارحان آیات قرآنی در این جلسات بوده اند که خود این باقیات الصالحات نیکی است پرداختن به متن مقدس قرآن کریم به عنوان کتابی برای خواندن و زیستن و تدبر کردن در جامعه و متن فرهنگ و تاریخ .... » (نجاتی‌ی حسینی، ۱۴۰۱).

به‌عبارت دیگر، از دنیای حرفه‌ای و کار حرفه‌ای ایشان گویا چیز قابل ذکری بر جای نمانده است.

ب. در باره‌ی فعالیت دانش‌‌گاهی‌شان نیز یادی از سوابق ایشان در تصفیه‌ی استادان کرده اند و البته تصفیه را به اشتباه «تسویه» نوشته اند!

«حتی گفته شد ([یعنی] دکتر میرزایی [گفته‌اند]) که ایشان به واسطه حضور انقلابی در فرایند مبارزات انقلابی و تسویه اساتید قبل از انقلاب در دانشکده علوم اجتماعی از یکی از اساتید پاکسازی شده علوم‌ اجتماعی که هنوز در قید حیات اند نیز حلالیت طلبیده بودند» (همان).

کاش دکتر نجاتی‌ی عزیز نام استاد تصفیه شده توسط دکتر بابایی در طی‌ی «فرآیند مبارزات انقلابی» را نیز ذکر می‌کردند و ما می‌توانستیم به سراغ این استاد محترم هم برویم! آیا استادان تصفیه‌‌ی شده‌‌ی دیگری هم بوده اند که دیگر در قید حیات نیستند یا خیر؟

گویا تصفیه و اخراج استادان سنت ویژه‌ای در دانش‌کده‌ی علوم اجتماعی‌ی دانش‌گاه تهران است و لابد این استاد و هم‌کاران‌شان از بنیان‌گذاران چنین سنتی در آن‌جا بوده اند. آیا اخراج دکتر عباس کاظمی، دکتر هاله لاجوردی، و کنار گذاشتن دکتر رضا امیدی تداوم همان سنت نیست؟!

امیدوار ام روزی فرد شایسته و آگاهی پیدا شود و در باره‌ی این سنت به‌تفصیل و با ذکر شواهد برای ما بنویسد تا بیش‌تر از سنت اخراج استادان و افراد اخراج شده و افراد تصفیه‌کننده آگاه شویم!

نکته‌ی بسیار جالب توجه دیگر نوشته‌ی دکتر نجاتی، توصیف وی از دانش‌کده‌ی علوم اجتماعی‌ی دانش‌گاه تهران است:

«دانشکده پر هیاهو و پر از التهاب و پر چالش و پر مناقشه و پر منازعه» (همان)

باقی‌ی موارد را نیز خودتان تحلیل کنید. باقی‌ی نکات ایشان هم بسیار جالب توجه اند و شایسته‌ی تحلیل و بررسی اند. اینک مجال من محدود است.



🔸پس‌نوشت: توصیه می‌کنم کسانی که می‌گویند مرده‌ها را نباید نقد کرد، متن دکتر نجاتی‌ی حسینی و تحلیل مرا بخوانند.



#نقد
#نجاتی
#بابایی
#مرده‌پرستی
#فرهنگ_انقیاد_و_تزویر
#دانش‌کده‌ی_علوم_اجتماعی

@NewHasanMohaddesi
♦️سه واکنش به گزارش مجلس تزویر (ترحیم) دانش‌گاهی توسط دکتر نجاتی

✍️ حسن محدثی‌ی گیلوایی
۲۹ تیر ۱۴۰۱

دکتر نجاتی‌ی عزیز سه واکنش به گزارش مجلس ترحیم و نقد من بدان منتشر کرده اند که من هر سه را یک‌جا تقدیم می‌کنم. مجلس ترحیم در ایران از نظر من در بسیاری موارد مجلس تزویر است. در ادامه می‌توانید واکنش آقایان یونسیان، دکتر ثابتی، و دکتر بخارایی را بخوانید. نکاتی خواندنی و آگاهی‌بخش در آن‌ها هست.

من از دکتر نجاتی بابت انتشار عمومی‌ی آن‌ها تشکر می‌کنم. البته ایشان گفته اند که مطلب نخست مرا نخوانده بودند.

باری، دست‌کم معلوم شد که یکی از استادان تصفیه شده آقای دکتر نیک‌گهر بوده اند و نیز معلوم شد چه کسانی بانیان این مجلس بوده اند (هم آقای یونسیان و آقای ثابتی به خوبی بدان اشاره کرده اند) و این همان قسمتی بود که گفته بودم خودتان تحلیل کنید.👇



۱. مجید یونسیان:

”خدایش بیامرزد
اما ایشان در زمان حیات و در زمانی که رئیس جهاد بودند به همراه برخی دوستان همفکرش که امروز از اسم و رسم‌دارهای جامعه‌شناسی اند و بر کرسی‌های معلمی و مدیریت تکیه زده اند آن‌قدر کارهای نادرست و ظلم کردند که تسویه [تصفیه‌ی] اساتیدی چون دکتر نیک گهر عزیز عددی به حساب نمیآید.

خدا از سر تقصیراتشان بگذرد گرچه خدا هم از حق الناس نمی‌تواند بگذرد، مگر تک تک آن‌هایی که به آن‌ها ظلم شده است او را ببخشند که امیدوارم این گونه باشد. خدا عاقبت همه را بخیر کند۔”

https://t.me/smnejatihosseini/4792

۲. دکتر منوچهر ثابتی:

”خدایش بیامرزد. بچه مسلمان در کلام‌شان همیشه جاری بود....همین کلمه به زعم‌شان بچه مسلمان‌ها را از غیرمسلمان‌ها تفکیک می‌کرد!!! با این رویکرد خیلی‌ها برای تحصیلات تکمیلی تایید صلاحیت نشدند.... الان بچه مسلمان‌های آن دوران ذکر خاطرات و یادمان برگزار کرده اند!!”

۳. دکتر بخارایی:

”با احترام. جبران مافات و عذرخواهی همه ما نسبت به خطاهایی که انجام داده‌ایم علاوه بر پوزش کلامی در سطح خرد، در سطح کلان تا زنده‌ایم می‌بایست در حد کنش‌گری تحول‌جویانه باشد. بسا تاریخ ما را ببخشاید.”

#نقد
#نجاتی
#بابایی
#نیک‌گهر
#مرده‌پرستی
#فرهنگ_انقیاد_و_تزویر
#دانش‌کده‌ی_علوم_اجتماعی

@NewHasanMohaddesi
♦️در باب اخلاق مدارا و بخشش و رواداری و گذشت


✍️ دکتر سیدمحمود نجاتی‌ی حسینی
۲۹ تیر ۱۴۰۱

چند نکته روشن گر درباره نقد دوست گرامی ام جناب حسن محدثی گیلوایی بر پرونده دنیوی و کارنامه دانشگاهی مرحوم یحیی علی بابایی عضو هیات علمی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران- با اشاراتی به نقد محدثی عزیز بر مطلب این جانب در باره آن مرحوم تازه در گذشته 👇

🔰هر چند مرده پرستی در معنای حقیقی خود سنت حسنه ای نیست ، اما ذکر خیر و به حق رفتارهای خوب و آثار خوب کردارها و ایده های زندگان و درگذشتگان سنت حسنه ای است که باید بازتولیدش کرد به عنوان یک تکلیف اخلاقی مدنی شرعی ...

متنی هم که بنده نوشته ام در باره آن مرحوم به‌ همین سیاق و بر همین تکلیف استوار بوده است و لاغیر ....

🔰نیک‌میدانم و محدثی عزیز نیک تر از من می داند که آثار رفتارهای نیک و نا نیک ما پس از ما نیز جاری و ساری است :
چون ما وارث آثار گذشتگان، مسئول آثار زمان حال و موثر بر آثار آیندگان هستیم ....
ما در یک برنامه و بازه زمانی محدود مکلف و مقید و متعین به خلق آثار نیک و نانیک هستیم ،
و پس از رفتن فیزیکی ما ،
اما هم‌چنان پرونده دنیوی ما باز باز خواهد بود ،و دیگران می خوانند و نقد و داوری می کنند :
چه بخواهیم و چه نخواهیم و چه بدانیم و چه ندانیم ....
و این سنت مقدر محتوم الاهی تاریخی اجتماعی مشمول نجاتی و محدثی و... نیز می‌شود....

بهترین و عاقلانه ترین و خداپسندانه ترین کار هم‌این است که پرونده خوبی پر از نیکی های اجتماعی مدنی عقلی علمی مردمی خداپسندانه از خود بیادگار بگذاریم ....‌
گر خدا گفتیم اصلاحش تو کن
مصلحستی ای خداوند سخن


🔰اما این که آن مرحوم مانند برخی دیگر از همکاران دانشگاهی شان
چه در قید حیات یا در بند ممات به عنوان دانشجوی انقلابی مسلمان و بعدا عضو هیات انقلابی دانشگاه تا چه اندازه و چگونه و در چه حد درگیر فرایند انقلاب فرهنگی و تصفیه/ تسویه اساتید و دانشجویان و بعدا گزینش دانشجویان برای تحصیلات تکمیلی از طریق داوری های جهاد دانشگاهی و انجمن های اسلامی بوده اند و این که چه عملکردی داشته‌اند،
قطعا باید مبتنی بر مستندات متقن ارزیابی شود ،
لذا صرف شنیده ها و حدسیات و تخیلات و گمان ها نمی توان در باره پرونده دانشگاهی این قبیل دانشگاهیان اعم از در قید حیات یا در بند ممات داوری منطقی کرد ....

چون داوری اگر درست انجام شود عملی است اخلاقی و گرنه عملی است ضد اخلاقی و....

🔰نیز این که به صرف این که ان مرحوم( علی بابایی ) و یا هر فرد دیگر در یک جلسه سخنرانی و یا بحث ، ایرادی بر سخنان یک باحث ( محدثی ) وارد کند ، به هر دلیل منطقی و علمی و فلسفه و یا ایدئولوژیک ،

منطقا و اخلاقا نمی تواند مجوزی برای زیر سوال بردن شخصیت و منش و بینش و وجود فرد ناقد یا سوال کننده و یا معترض و مخالف باشد حتی اگر نقد و پرسش و مخالفت نا بجا و نادرست و ناشی از اغراض ایدئولوژیک بوده باشد ....

(متاسفانه محدثی عزیز بر همین سیاق ، به نقل رخ داد دو دهه پیش پرداخته و کلیت وجودی ان مرحوم را بباد نقد گرفته است؟!)

🔰به عنوان سخن آخر

گر چه در زیست روزمره و در سپهر کنش های متقابل اجتماعی ما با دیگران و دیگران با ما و همه با هم خواه و ناخواه جور وجفا و خطا و لغزش و ممکن است و محتمل....همان گونه که شفقت و مروت و دوستی و کمک و خیر خواهی مقدور است و تکلیف اخلاقی مدنی شرعی
و آثار این رفتارهای نیک و نانیک ما و دیگران بر ما بر زندگی دنیوی ما قطعا تاثیر خوب و بد و سرنوشت ساز دارد ....
اما در عین حال تاسی به فرهنگ اخلاقی مدنی شرعی
*مدارا و بخشش و گذشت و رواداری*
ما با دیگرانی که بر ما جور و جفا کرده اند و نیز رواداری و مدارا و گذشت دیگران در حق ما
مبنای یک زندگی صلح آمیز و صلح پایدار کانتی است ....
در غیر این ، ما و دیگران دائم باید در نزاع و مناقشه و چالش و بحران زیست کنیم ....

سنت نا حسنه ای که متاسفانه به علت شرایط جامعه شناختی جامعه ما در همه جا از جمله دانشگاه و مدرسه و محل کار و محل زندگی نیزرواج یافته است....

( این سنت نزاع و مناقشه چالشی با دیگران متاسفانه در متن های انتقادی محدثی عزیز در باره زندگان و مردگان خیلی به چشم‌می خورد ؟! خاستگاه ان را نمی دانم و فهم نیز نمی کنم
چرا به قول سعدی بزرگ باید در پوستین خلق افتاد
ان هم وقتی که می توان و می باید از ، طریق عمل اخلاقی نیک و نه حرف و مطلب به دیگران زیست اخلاقی مدنی معنوی صحیح را نشان داد ...)

🌷اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا


https://t.me/smnejatihosseini/4796

#نقد
#نجاتی
#بابایی
#نیک‌گهر
#مرده‌پرستی
#فرهنگ_انقیاد_و_تزویر
#دانش‌کده‌ی_علوم_اجتماعی

@NewHasanMohaddesi
♦️فرق اخلاق مدارا با اخلاق ماست‌مالی و اخلاق تزویر

✍️ حسن محدثی‌ی گیلوایی
۲۹ تیر ۱۴۰۱

🔻دوست عزیز من و هم‌کلاسی‌ی سابق‌ و هم‌کار لاحق‌ام دکتر سیدمحمود نجاتی‌ی حسینی از من می‌خواهد در برابر کسانی که در نظام دانش‌گاهی وظیفه‌ی حذف و تصفیه و سرکوب صداهای انتقادی را بر عهده داشته اند و با همین روش‌ها و منش‌ها و کوشش‌ها سال‌ها بر موقعیت‌ها و مقامات دانش‌گاهی تکیه زده بوده اند و هم‌چنان تکیه زده اند، از خود مدارا نشان دهم.

https://t.me/smnejatihosseini/4796

🔻اما من خدمت ایشان عرض می‌کنم این‌که شما کرده اید و می‌کنید مدارا نیست، بل‌که ماست‌مالی است. شما با نوشته و عمل‌تان به اردوگاه تزویر پیوسته اید. شما عملاً و نظراً در حال اشاعه‌ی اخلاق تزویر و اخلاق ماست‌مالی هستید. آوردن چند حدیث و آیه و شعر و اندرز حکمی در نوشته‌تان این مشکل را حل نمی‌کند برادر عزیز و مشی کنونی‌تان را موجّه نمی‌سازد.

🔻در تاریخ دانش‌گاهی‌ی کشور ما باید ثبت و درج شود که چه کسانی دست‌اندرکار حذف و تصفیه‌ی ایده‌ئولوژیک و سرکوب اندیشه‌های مستقل و انتقادی بوده اند و از همین طریق (و نه از طریق شایسته‌گی‌ی تخصّصی و حرفه‌ای) مقامات و مناصب را اشغال کرده اند. اما شما با رویّه‌ای که در پیش گرفته اید، در حال اختفای این تاریخ و ماست‌مالی‌ی آن هستید. کافی است به نوشته‌های خودتان نظر بیافکنید.

🔻برادر عزیز صمیمانه و برادرانه به شما تذکر می‌دهم که از اردوگاه توجیه‌گران و ماست‌مالی کننده‌گان خارج شوید! نه اخلاق اسلامی و نه اخلاقی انسانی ایجاب نمی‌کند که بر ظلم ظالمان پرده بکشیم و از آن‌ها با نام نیک یاد کنیم. اگر اخلاق اسلامی این‌گونه بود که شما می‌گویید، هرگز نام یزید در جبهه‌ی اشقیا ذکر نمی‌شد.

🔻اگر دانش‌گاه در ایران به فلاکت کنونی افتاده است، بی‌تردید ناشی از چند دهه حذف و تصفیه‌ی ایده‌ئولوژیک و سرکوب صدا و اندیشه‌ی انتقادی در چند دهه‌ی اخیر است و این افرادی که شما اکنون ما را به مدارا با آنان می‌خوانید، نقش مهمی در این‌گونه امور داشته اند.


#نقد
#نجاتی
#بابایی
#دانش‌گاه
#مرده‌پرستی
#اخلاق_تزویر
#اخلاق_ماست‌مالی
#فرهنگ_انقیاد_و_تزویر
#دانش‌کده‌ی_علوم_اجتماعی

@NewHasanMohaddesi
♦️[نکاتی در باره‌ی دکتر یحیی‌علی بابایی و دانش‌کده‌ی علوم اجتماعی در دهه‌ی شصت]

✍️ دکتر محمود رئوفی
عضو هیأت علمی‌ی گروه جامعه‌شناسی‌ی دانش‌گاه هرمزگان

👇👇👇
#بابایی
#صدیق_سروستانی
#فرهنگ_انقیاد_و_تزویر
#دانش‌کده‌ی_علوم_اجتماعی

@NewHasanMohaddesi
♦️[نکاتی در باره‌ی دکتر یحیی‌علی بابایی و دانش‌کده‌ی علوم اجتماعی در دهه‌ی شصت]

✍️ دکتر محمود رئوفی
عضو هیأت علمی‌ی گروه جامعه‌شناسی‌ی دانش‌گاه هرمزگان

سلام و ارادت: جناب دکتر محدثی، بنده با کلیت سخن جنابعالی موافق هستم. مرده پرستی و تجلیل صرف از درگذشتگان، کار چندان معقولی نیست. در حوزه روشنفکری و دانشگاهی، علاوه بر تجلیل، باید تحلیل و نقد نیز مد نظر قرار گیرد.

مرحوم دکتر یحیی علی بابایی، از اساتید متوسط دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران بود. فرد متفکر و تآثیرگذاری نبود که بدان پرداخته بشود. صرف هیأت علمی دانشگاه تهران و دانشگاه فلان و بهمان بودن، دال بر دانش و بینش و ارزش یک فرد نیست، بل، کارنامه فکری و آموزشی و پژوهشی وی مهم است.

ایشان و جمعی از دوستانشان با مدرک فوق لیسانس جامعه‌شناسی دانشگاه تربیت مدرس، توسط مرحوم دکتر صدیق سروستانی، رییس وقت دانشکده در سال ۶۵ بدون رعایت تشریفات علمی و اداری، جذب دانشکده شدند.

بنده ورودی مهر۶۴ دانشکده در مقطع لیسانس هستم. مهرماه ۶۵ مرحوم صدیق سروستانی، رئیس دانشکده شدند. بساط عجیبی در دانشکده برپا نموده بود. جو بگیر و ببند و یک فضای امنیتی هم درست کرده بود. شخصا درب ورودی دانشکده بهارستان می‌ایستاد و به دختران دانشجو تذکر حجاب و عفاف و لباس می‌داد.

جالب اینجاست بعدها معلوم شد ایشان در دوره دانشجویی در دانشگاه شیراز در دهه ۵۰ مخبر ساواک بوده است. به همین دلیل در مدت کوتاهی وی از ریاست دانشکده برکنار و حتی برای مدتی از دانشگاه نیز اخراج شدند.

بعدها شنیدم ایشان تغییر موضع داده و اصلاح طلب و حتی جنبش سبزی شدند و راهشان از دوستان سابق، جدا گردید.


#رئوفی
#بابایی
#صدیق_سروستانی
#فرهنگ_انقیاد_و_تزویر
#دانش‌کده‌ی_علوم_اجتماعی

@NewHasanMohaddesi
♦️درباره زنده یاد دکتر یحیی علی بابایی

✍️ دکتر رحیم محمدی
۲۸ تیر ۱۴۰۱

بازنشر: ۳۰ تیر ۱۴۰۱
https://t.me/RahimMohamadi/1451

خبر درگذشت شادروان دکتر بابایی به تأثّر و تأسف روزهای اخیر افزود که بیماری‌اش رمق از وجود بُرده بود. او معلّمی بود که هر چه بلد بود با تواضع و اخلاق تقدیم می‌کرد و خصوصاً در سال‌های آخر عمرش بیشتر به خیر و نیکویی فکر می‌کرد و برای همگان از هر صنفی خیر می‌طلبید.

این توضیح را بیفزایم، من با زنده یاد دکتر بابایی رابطه نسبتاً نزدیکی داشتم و در دو دهه آخر عمر ایشان هم رفیق بودیم و گاهی ایشان صحبت‌های طولانی از زندگی خانوادگی و شخصی و دوستان‌شان هم می‌کرد.

شاید بهتر است به سه مطلب درباره ایشان اشاره بکنم:

۱- با اینکه ایشان دانشیار جامعه شناسی در دانشگاه مادر کشور (دانشگاه تهران) بود اما اعتقاد چندانی به جامعه‌شناسی نداشت و البته چیزی هم از جامعه‌شناسی بلد نبود و گاهی صحبت‌هایی می‌کرد که جامعه‌شناسی را ضد دین و ضد عقایدش می‌فهمید. به طور کلی ایشان عقاید دینی و سنتی که از کودکی و جوانی از خانواده و روحانیت و علی شریعتی آموخته بود برایش اصل اول بود.

۲- همه می‌دانیم که ایشان آدم متدیّن بود و پیرو ایدئولوژی سیاسی انقلاب و جمهوری اسلامی و در این کار نیز خیلی متعصب بود. بنابراین کسانی از اساتید و دانشجویان و کارمندان دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران در دوران مسئولیتش مستقیم یا غیرمستقیم قربانی این تعصّب او شدند. ایشان در اواخر عمر گاهی از این امر اندک تأسفی اظهار می‌کرد.

۳- یحیی علی بابایی در آخر عمرش که از بیماری‌اش رنج می‌برد، بیشتر انسان اخلاقی شده بود و به اخلاق که از دید ایشان فقط اخلاق دینی بود، زیاد فکر می‌کرد و حتی گاهی از برخی رفتارهای سیاسی و اقدامات تند گذاشته‌ اظهار پشیمانی می‌کرد و به همه خیرخواه شده بود حتی مخالفین‌اش.

واتساپ جامعه ایرانی:

https://chat.whatsapp.com/IxZpaituwxd9KpX9d8trxi


#بابایی
#محمدی
#فرهنگ_انقیاد_و_تزویر
#دانش‌کده‌ی_علوم_اجتماعی

@NewHasanMohaddesi
♦️آخرین گفت‌وگوی من و دکتر سیدمحمود نجاتی‌ی حسینی برای ثبت در تاریخ

✍️حسن محدثی‌ی گیلوایی
۳۰ تیر ۱۴۰۱


🔸واکنش دکتر نجاتی پس از ارسال کامنت‌های مخاطبان به ایشان👇


«وقت خوش
ممنون از فرستادن فحش نامه های پیروانتان!

من از ذم دیگران در حق خودم هر چند نادرست و نابجا و بی مناسبت و خالی از دانش و آگاهی
برای بازسازی اخلاقی وجودی معرفتی ام سود می جویم

اما اگر جای شما بودم از مدح دیگران ان هم دیگرانی که مشخص نیست از چه منظری به دین و دین ورزی و حقیقت خواهی و علم ورزی حمله می کنند ان هم با این ادبیات اغراق آمیز تملق گونه
بر خود می‌ لرزیدم و
خرسند نمی شدم و چهره حق به جانب نمی گرفتم و سلبریتی !نمی شدم

به نظرم مدح و ذم این نوع مردمان مشمول این
قول مولوی است

چون نباشد طفل را دانش دثار
گریه و خندش ندارد اعتبار
گر ستانی پاره ای گریان شود
پاره گر بازش دهی خندان شود

والسلام
۳۰ ۰۴ ۱۴۰۱

🔸پاسخ محدثی:

واقعا برای شما متأسف‌ام عزیز! دیگر چیزی برای‌تان ارسال نمی‌کنم. در مسیر مطلوب خودتان بروید! ما را به خیر و شما را به سلامت برادر!
۳۰ تیر ۱۴۰۱


#نقد
#نجاتی
#بابایی
#دانش‌گاه
#مرده‌پرستی
#اخلاق_تزویر
#اخلاق_ماست‌مالی
#فرهنگ_انقیاد_و_تزویر
#دانش‌کده‌ی_علوم_اجتماعی

@NewHasanMohaddesi