#شعر
بیخبر آمد ولی در بوق و کرنا کرد و رفت
بی تفاوت التماسم را تماشا کرد و رفت
او که احساس مرا عمری گدایی کرده بود
آخر احساسش به من را ساده حاشا کرد و رفت
فکر میکردم که درمان تمام دردهاست
حیف،او تنها غم خود را مداوا کرد و رفت
روزگاری غم برایم هیچ معنایی نداشت
آمد و غم را برایم خوب معنا کرد و رفت
زندگی بی او برایم زندگی با درد بود
او که پای مردنم را زود امضا کرد و رفت...
سمانه میرزایی
@Navae_Del1401
بیخبر آمد ولی در بوق و کرنا کرد و رفت
بی تفاوت التماسم را تماشا کرد و رفت
او که احساس مرا عمری گدایی کرده بود
آخر احساسش به من را ساده حاشا کرد و رفت
فکر میکردم که درمان تمام دردهاست
حیف،او تنها غم خود را مداوا کرد و رفت
روزگاری غم برایم هیچ معنایی نداشت
آمد و غم را برایم خوب معنا کرد و رفت
زندگی بی او برایم زندگی با درد بود
او که پای مردنم را زود امضا کرد و رفت...
سمانه میرزایی
@Navae_Del1401
#شعر
به تنهایی گرفتارند مشتی بی پناه اینجا
مسافرخانه ی رنج است یا تبعیدگاه اینجا
غرض رنجیدن ما بود از دنیا، که حاصل شد
مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا
برای چرخش این آسیاب کهنه ی دل سنگ
به خون خویش می غلتند خلقی بی گناه اینجا
نشان خانه ی خود را در این صحرای سردرگم
بپرس از کاروان هایی که گم کردند راه اینجا
اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان می جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا
تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست
هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا
#نجمه_زارع
@Navae_Del1401
به تنهایی گرفتارند مشتی بی پناه اینجا
مسافرخانه ی رنج است یا تبعیدگاه اینجا
غرض رنجیدن ما بود از دنیا، که حاصل شد
مکن ای زندگی عمر مرا دیگر تباه اینجا
برای چرخش این آسیاب کهنه ی دل سنگ
به خون خویش می غلتند خلقی بی گناه اینجا
نشان خانه ی خود را در این صحرای سردرگم
بپرس از کاروان هایی که گم کردند راه اینجا
اگر شادی سراغ از من بگیرد جای حیرت نیست
نشان می جوید از من تا نیاید اشتباه اینجا
تو زیبایی و زیبایی در اینجا کم گناهی نیست
هزاران سنگ خواهد خورد در مرداب ماه اینجا
#نجمه_زارع
@Navae_Del1401
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #هوشنگ_ابتهاج
شاخه ها را از جدای گر غم است
ریشه هارا دست در دست هم است.
تو نه کمتر از درختی سر برآر
پای از زندان خود بیرون بگذار...
#نوای_دل
#شعر
#دکلمه
#داستان
@Navae_Del1401
شاخه ها را از جدای گر غم است
ریشه هارا دست در دست هم است.
تو نه کمتر از درختی سر برآر
پای از زندان خود بیرون بگذار...
#نوای_دل
#شعر
#دکلمه
#داستان
@Navae_Del1401
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شعر_زیبا
ندارم حاجتی از هیچکس
بایکی کار من افتادست و بس
من نمیخواهم جز آنچه میخواهد او
حال من میداند و میبیند او ...🕊
#نوای_دل
@Navae_Del1401
ندارم حاجتی از هیچکس
بایکی کار من افتادست و بس
من نمیخواهم جز آنچه میخواهد او
حال من میداند و میبیند او ...🕊
#نوای_دل
@Navae_Del1401
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 #شعر
با پای خود رفتیم و هی گفتیم تَقدیر
در گِل نشستیم و به خود بَستیم زنجیر !
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
یک عمر در پرواز خود کردیم تأخیر !
تا راحت ِ وجدان مان بر هم نَریزد
هر درد را با حکمتی کردیم تفسیر !
از ماست هر ظلمی که در هر لحظه بر ماست
این است رمز ِ نهضت و آغاز تغییر
@Navae_Del1401
با پای خود رفتیم و هی گفتیم تَقدیر
در گِل نشستیم و به خود بَستیم زنجیر !
تقویم ها گفتند و ما باور نکردیم
یک عمر در پرواز خود کردیم تأخیر !
تا راحت ِ وجدان مان بر هم نَریزد
هر درد را با حکمتی کردیم تفسیر !
از ماست هر ظلمی که در هر لحظه بر ماست
این است رمز ِ نهضت و آغاز تغییر
@Navae_Del1401
بیعشق زیستن را، جز نیستی چه نام است؟
یعنی اگر نباشی، کار دلم تمام است
با رفتن تو در دل سر باز میکند، باز
آن زخم کهنهیی که در حال التیام است
وقتی تو رفته باشی، کامل نمیشود عشق
بعد از تو تا همیشه، این قصه ناتمام است…
#شعر
@Navae_Del1401
یعنی اگر نباشی، کار دلم تمام است
با رفتن تو در دل سر باز میکند، باز
آن زخم کهنهیی که در حال التیام است
وقتی تو رفته باشی، کامل نمیشود عشق
بعد از تو تا همیشه، این قصه ناتمام است…
#شعر
@Navae_Del1401
#شعر
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است
آن چنان می فشرد فاصله راه نفسم
که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است
رفتنت نقطه پایان خوشی هایم بود
دلم از هر چه و هر کس که بگویی سیر است
سایه ای مانده ز من بی تو که در آینه هم
طرح خاکستری اش گنگ ترین تصویر است
خواب دیدم که برایم غزلی میخواندی
دوستم داری و این ساده ترین تعبیر است
کاش میبودی و با چشم خودت میدیدی
که چگونه نفسم با غم تو درگیر است
تارهای نفسم را به زمان میبافم
که تو شاید برسی، حیف که بی تاثیر است
سوگل مشایخی
@Navae_Del1401
بی تو این شهر برایم قفسی دلگیر است
شعر هم بی تو به بغضی ابدی زنجیر است
آن چنان می فشرد فاصله راه نفسم
که اگر زود، اگر زود بیایی دیر است
رفتنت نقطه پایان خوشی هایم بود
دلم از هر چه و هر کس که بگویی سیر است
سایه ای مانده ز من بی تو که در آینه هم
طرح خاکستری اش گنگ ترین تصویر است
خواب دیدم که برایم غزلی میخواندی
دوستم داری و این ساده ترین تعبیر است
کاش میبودی و با چشم خودت میدیدی
که چگونه نفسم با غم تو درگیر است
تارهای نفسم را به زمان میبافم
که تو شاید برسی، حیف که بی تاثیر است
سوگل مشایخی
@Navae_Del1401
#شعر
ﺯﻥ ﺍﮔﺮ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﺩ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻏﻮﻏﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺩﺭﮐﻤﺎﻝ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺩﻟﺶ ﺗﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻧﺶ ﻣﻮﺟﯽ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺟﺎﺭﯼ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﻗﻠﺐ ﭘﺎﮐﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻋﺸﻖ، ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﺭﺍﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻫﺮﺷﺐ ﺑﺪﻭﺭﺍﺯﭼﺸﻢ ﺷﻬﺮ
ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ بی قراﺭﯼ ﺑﺎﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺩﺍﯾﻤﺎ ﻓﮑﺮﺵ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺭﺍ، ﺳﺎﺩﻩ ﻣﻌﻨﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺩﺭﮐﻨﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ، ﮔﺎﻫﻲ ﻭﺍﻗﻌﺎ
ﻋﺸﻮﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﺮﻡ ﮔﺎﻫﯽ، ﺳﻨﮓ ﺧﺎﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻧﺪ، ﺩﻝ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﻲﺑﺮﺩ
ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺁتشی در عمق دلها ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭی ﺁﻣﺪ، ﺯﻥ ﺍﮔﺮ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﺩ
ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﻟﺒﺮی ها، ﺷﻮﺭ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﯽ ﮐﻨد
#زهرا_ضیایی
@Navae_Del1401
ﺯﻥ ﺍﮔﺮ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﺩ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻏﻮﻏﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺩﺭﮐﻤﺎﻝ ﻣﻬﺮﺑﺎﻧﯽ ﺑﺎ ﺩﻟﺶ ﺗﺎ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺩﺭ ﺩﺭﻭﻧﺶ ﻣﻮﺟﯽ ﺍﺯ ﺍﺣﺴﺎﺱ ﺟﺎﺭﯼ ﻣﯽﺷﻮﺩ
ﻗﻠﺐ ﭘﺎﮐﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻟﻄﻒ ﻋﺸﻖ، ﺩﺭﯾﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﻟﺤﻈﻪ ﻫﺎﺭﺍﯾﮏ ﺑﻪ ﯾﮏ ﻫﺮﺷﺐ ﺑﺪﻭﺭﺍﺯﭼﺸﻢ ﺷﻬﺮ
ﺩﺭ ﮐﻤﺎﻝ بی قراﺭﯼ ﺑﺎﺯ ﻓﺮﺩﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺩﺍﯾﻤﺎ ﻓﮑﺮﺵ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻣﯿﺸﻮﺩ
ﭼﻮﻥ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﻋﺎﺷﻘﯽ ﺭﺍ، ﺳﺎﺩﻩ ﻣﻌﻨﺎ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﺩﺭﮐﻨﺎﺭ ﺍﯾﻦ ﻫﻤﻪ ﺍﺣﺴﺎﺱ، ﮔﺎﻫﻲ ﻭﺍﻗﻌﺎ
ﻋﺸﻮﻩ ﻫﺎﯾﺶ ﻧﺮﻡ ﮔﺎﻫﯽ، ﺳﻨﮓ ﺧﺎﺭﺍ ﻣﯽﮐﻨﺪ
ﮔﻮﺷﻪ ﯼ ﭼﺸﻤﯽ ﺑﭽﺮﺧﺎﻧﺪ، ﺩﻝ ﺍﺯ ﺩﻝ ﻣﻲﺑﺮﺩ
ﺑﺎ ﻧﮕﺎﻫﺶ ﺁتشی در عمق دلها ﻣﯽ ﮐﻨﺪ
ﺑﺎﺯﻫﻢ ﺗﮑﺮﺍﺭی ﺁﻣﺪ، ﺯﻥ ﺍﮔﺮ ﻋﺎﺷﻖ ﺷﻮﺩ
ﺩﺭ ﮐﻨﺎﺭ ﺩﻟﺒﺮی ها، ﺷﻮﺭ ﺑﺮﭘﺎ ﻣﯽ ﮐﻨد
#زهرا_ضیایی
@Navae_Del1401
#شعر
خری را گر افسارش از زر كنی
لجامش ز یاقوت احمر كنی
« به پهلو زنی از طلایش ركاب
به زینش نشیند یكی آفتاب »
به جای خصیلش دهی نیشكر
به جای جو اش مغز بادام تر
گرش جبرئیلش كند مهتری
بماند همان در مقام خری
خریت، نه تنها علف خوردن است
خریت، قواعد ندانستن است
#مولانا
@Navae_Del1401
خری را گر افسارش از زر كنی
لجامش ز یاقوت احمر كنی
« به پهلو زنی از طلایش ركاب
به زینش نشیند یكی آفتاب »
به جای خصیلش دهی نیشكر
به جای جو اش مغز بادام تر
گرش جبرئیلش كند مهتری
بماند همان در مقام خری
خریت، نه تنها علف خوردن است
خریت، قواعد ندانستن است
#مولانا
@Navae_Del1401
#شعر
می خرامد غزلی تازه در اندیشهء ما
شاید آهوی تو رد می شود از بیشهء ما
دانهء سرخ اناریم و نگه داشته اند
دل چون سنگ تو را در دل چون شیشهء ما
اگر از کشتهء خود نام و نشان می پرسی
عاشقی شیوهء ما بود و جنون پیشهء ما
سرنوشت تو هم ای عشق! فراموشی بود
حک نمی کرد اگر نام تو را تیشهء ما
ما دو سرویم، در آغوش هم افتاده به خاک
چشم بگشا که گره خورده به هم ریشهء ما
#فاضل_نظری
می خرامد غزلی تازه در اندیشهء ما
شاید آهوی تو رد می شود از بیشهء ما
دانهء سرخ اناریم و نگه داشته اند
دل چون سنگ تو را در دل چون شیشهء ما
اگر از کشتهء خود نام و نشان می پرسی
عاشقی شیوهء ما بود و جنون پیشهء ما
سرنوشت تو هم ای عشق! فراموشی بود
حک نمی کرد اگر نام تو را تیشهء ما
ما دو سرویم، در آغوش هم افتاده به خاک
چشم بگشا که گره خورده به هم ریشهء ما
#فاضل_نظری
#شعر
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
گر این وضع است میترسم که با چندین وفاداری
شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را
چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه میداری
نمیبایست کرد اول به این حرف آشنا خود را
ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل
کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را.
#وحشی
@Navae_Del1401
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را
به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را
نه دستی داشتم بر سر، نه پایی داشتم در گل
به دست خویش کردم اینچنین بی دست و پا خود را
چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم
که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را
گر این وضع است میترسم که با چندین وفاداری
شود لازم که پیشت وانمایم بیوفا خود را
چو از اظهار عشقم خویش را بیگانه میداری
نمیبایست کرد اول به این حرف آشنا خود را
ببین وحشی که در خوناب حسرت ماند پا در گل
کسی کو بگذراندی تشنه از آب بقا خود را.
#وحشی
@Navae_Del1401
گیرم که به هر حال مرا برده ای از یاد
گیرم که زمان خاطره ها را به فنا داد
گیرم نه تو گفتی...نه شنیدی...نه تو بودی...
آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد
با آنهمه دلبستگی و عشق چه کردی؟!
یک بار دلت یادِ منِ خسته نیفتاد؟!
یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی؟!
یک ذره دلت تنگ نشد خانه ات آباد؟!
این بود جوابِ منِ دلخسته ی عاشق؟
شیرین رقیبان شده ای از لجِ فرهاد؟!
باشد، گله ای نیست!...خدا پشت و پناهت
احوالِ خودت خوب...دمت گرم...دلت شاد
#شعر
@Navae_Del1401
گیرم که زمان خاطره ها را به فنا داد
گیرم نه تو گفتی...نه شنیدی...نه تو بودی...
آن عاشق دیوانه که صد نامه فرستاد
با آنهمه دلبستگی و عشق چه کردی؟!
یک بار دلت یادِ منِ خسته نیفتاد؟!
یعنی به همین راحتی از عشق گذشتی؟!
یک ذره دلت تنگ نشد خانه ات آباد؟!
این بود جوابِ منِ دلخسته ی عاشق؟
شیرین رقیبان شده ای از لجِ فرهاد؟!
باشد، گله ای نیست!...خدا پشت و پناهت
احوالِ خودت خوب...دمت گرم...دلت شاد
#شعر
@Navae_Del1401
.
مرگ درقاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل بدست آوردن ازکشور گشایی بهتر است
تشنگانِ مِهر، محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده درعشق ازگدایی بهتر است
باشد ای عقل معاش اندیش، بامعنای عشق
آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است
فهم این رندی، برای اهل معناسخت نیست
دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است
هرکسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است
کاش دست دوستی هرگز نمیدادی به من
« آرزوی وصل » از« بیم جدایی » بهتر است
فاضل نظری
#شعر🍂
@Navae_Del1401
مرگ درقاموس ما از بی وفایی بهتر است
در قفس با دوست مردن از رهایی بهتر است
قصه ی فرهاد دنیا را گرفت ای پادشاه
دل بدست آوردن ازکشور گشایی بهتر است
تشنگانِ مِهر، محتاج ترحم نیستند
کوشش بیهوده درعشق ازگدایی بهتر است
باشد ای عقل معاش اندیش، بامعنای عشق
آشنایم کن ولی نا آشنایی بهتر است
فهم این رندی، برای اهل معناسخت نیست
دلبری خوب است، اما دلربایی بهتر است
هرکسی را تاب دیدار سر زلف تو نیست
اینکه در آیینه گیسو می گشایی بهتر است
کاش دست دوستی هرگز نمیدادی به من
« آرزوی وصل » از« بیم جدایی » بهتر است
فاضل نظری
#شعر🍂
@Navae_Del1401
.
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقتی است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری، به تو یعنی، به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی، به همان باغ بلور
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
به همان شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخن های تو با لهجه شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است .
#شعر
👤بهروز یاسمی
ای نگاهت نخی از مخمل و از ابریشم
چند وقتی است که هر شب به تو می اندیشم
به تو آری، به تو یعنی، به همان منظر دور
به همان سبز صمیمی، به همان باغ بلور
به همان زل زدن از فاصله دور به هم
به همان شیوه فهماندن منظور به هم
به تبسم ، به تکلم ، به دلارایی تو
به خموشی ، به تماشا ، به شکیبایی تو
به نفس های تو در سایه سنگین سکوت
به سخن های تو با لهجه شیرین سکوت
شبحی چند شب است آفت جانم شده است
اول اسم کسی ورد زبانم شده است .
#شعر
👤بهروز یاسمی