انتخابات ایران، اپوزیسیون و ترامپ
@Naqdagin
🎧 انتخابات ایران، اپوزیسیون و ریاستجمهوری احتمالی ترامپ
🎙#مهدی_خلجی
#اپوزیشنقد #حکومت_اسلامی #سیاست
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
🎙#مهدی_خلجی
#اپوزیشنقد #حکومت_اسلامی #سیاست
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
مجاهدین و مشروعگی
@Naqdagin
🎧 مجاهدین خلق و مشروعگی
🎙مصاحبۀ «کانال یک» با دکتر #محسن_بنائی
#اپوزیشنقد #نقد_چپ #چپ_ایرانی #آینه_تاریخ
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
🎙مصاحبۀ «کانال یک» با دکتر #محسن_بنائی
#اپوزیشنقد #نقد_چپ #چپ_ایرانی #آینه_تاریخ
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
📘چرا مجاهدین خلق در بین ایرانیان فاقد اقبال عمومیاند؟
✍🏻 #علیرضاموثق
🍂 در چهل و پنجمین سالگرد انقلاب ۱۳۵۷ و با توجه به نقش جدی احزاب و گروههای چپگرا، علیالخصوص مجاهدین خلق، در شکلگیریِ این حرکت تاریخیِ مهلک، ضروریست کمی عمیقتر به وارسی ماهیت این گروهها بپردازیم. در پرتو این مهم، در ادامه میکوشم پاسخی به پرسش موجود در عنوان یادداشت، پیرامون مجاهدین خلق بدهم.
🌐 مطالعۀ ادامه و متن کامل در «سایت گویانیوز» یا «مشاهدۀ فوری»
⏰ زمان مطالعه: ۵ دقیقه
🔖 ۹۸۰ واژه
#چپ_ایرانی #نقد_چپ #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
✍🏻 #علیرضاموثق
🍂 در چهل و پنجمین سالگرد انقلاب ۱۳۵۷ و با توجه به نقش جدی احزاب و گروههای چپگرا، علیالخصوص مجاهدین خلق، در شکلگیریِ این حرکت تاریخیِ مهلک، ضروریست کمی عمیقتر به وارسی ماهیت این گروهها بپردازیم. در پرتو این مهم، در ادامه میکوشم پاسخی به پرسش موجود در عنوان یادداشت، پیرامون مجاهدین خلق بدهم.
🌐 مطالعۀ ادامه و متن کامل در «سایت گویانیوز» یا «مشاهدۀ فوری»
⏰ زمان مطالعه: ۵ دقیقه
🔖 ۹۸۰ واژه
#چپ_ایرانی #نقد_چپ #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
📘«من سلیطهام»: زبانی رادیکال و عملی محافظهکارانه
✍🏻 #امین_بزرگیان
🍂 ارجاعاتِ کمپین «من سلیطهام» بهنوعی از مقاومت مدنی حائز توجه است. کمپین را میتوان اینگونه خلاصه کرد: متلک انداختن به زنی که در برابر تعرض سکوت نکرد، پاسخی جمعی پیدا کرد. او سلیطه خطاب شد و در مقابل، در یک همراهی جمعی، خود آن متلک معنای تازهای یافت و به نمادی از مقاومت در برابر سازوکاری مبدل شد که به شکلهای مختلف آلوده به زنستیزی است.
🍂 اما این سازوکار لیبرال و قدرتمندِ مواجهه با قدرت، علاوه بر تمامی معناهایی که با خود حمل میکند، واجد نشانهایست که به شناخت جامعۀ ایران (بهخصوص طبقات میانی) کمک میکند. در واقع، ما میتوانیم از این کمپین به فهم هژمونی مسلط (به معنای گرامشی آن) در نزد جامعۀ مدنی نزدیک شویم. به جز اینکه این کمپین نشان میدهد که مکانیزمهای زبانیِ کنترل جامعه (در این مورد، زنان)، تا چه حد فرسوده شده و توان خود را از دست دادهاند، نوع پاسخ به این تعرض هم مهم است.
🍂 جامعه در قبال تصویری که از یک تعرض دیده، کمپین خود را حول و حوش پاسخی زبانی، سامان میدهد و پا فراتر از آن نمیگذارد. افراد، آخوند متعرض را جستجو نمیکنند و این رویداد را میانجی یک «اقدام عملی» نمیکنند، بلکه خشم خود را ترجیح میدهند از طریق «معنابخشی تازه به کلمات» نشان دهند. در یک وضعیت بدیل، در قبال این اتفاقات، گروههایی را میتوان مفروض گرفت که سازماندهیشده، متعرض را پیدا کرده و او را تنبیه میکنند، و سپس این تنبیه را سعی میکنند بهتمامی ارکان طبقهی حاکم گسترش دهند. این وضعیت فرضی، که پا فراتر از نزاع گفتمانی میگذارد، به اِعمال خشونت در قبال ستمکاران گشودهاست و کنش سیاسی را نوعی مبارزۀ مستقیم، تنانه و سازماندهیشده ادراک میکند، «وضعیت انقلابی» میگویند.
🍂 سوژۀ سیاسی اما با کمپین «من سلیطهام»، همزمان با اینکه مخالفت خود را با نظام موجود نشان میدهد، اما آن را در سطحِ مبارزۀ هژمونیک نگه میدارد، به فراسوی آن نمیرود و به ابراز عقیده بسنده میکند. بهواقع، همبستگی را در همراهی نظرگاهها در-مییابد. در این جا، ما شاهد برجسته شدن نوعی از «انقلاب اجتماعی» هستیم که عمق پیدا کرده، اما از «انقلاب سیاسی» مدام دوری میکند. این سرشت سیاسی را در همۀ این سالها و در طبقات میانی دیدهایم، و کمپین حاضر هم بخشی از آن است. در واقع، هژمونی حاکم بر کنش طبقۀ متوسط، همچنان «اصلاحی» است و نه «انقلابی». هرچند در ساحت نظر، افراد بیشتری به تغییر بنیادین نظام باور پیدا کردهاند، اما در ساحت عمل، همچنان از شیوههایی استقبال میکنند که پا فراتر از ابراز نظر نمیگذارد.
#زنان #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
✍🏻 #امین_بزرگیان
🍂 ارجاعاتِ کمپین «من سلیطهام» بهنوعی از مقاومت مدنی حائز توجه است. کمپین را میتوان اینگونه خلاصه کرد: متلک انداختن به زنی که در برابر تعرض سکوت نکرد، پاسخی جمعی پیدا کرد. او سلیطه خطاب شد و در مقابل، در یک همراهی جمعی، خود آن متلک معنای تازهای یافت و به نمادی از مقاومت در برابر سازوکاری مبدل شد که به شکلهای مختلف آلوده به زنستیزی است.
🍂 اما این سازوکار لیبرال و قدرتمندِ مواجهه با قدرت، علاوه بر تمامی معناهایی که با خود حمل میکند، واجد نشانهایست که به شناخت جامعۀ ایران (بهخصوص طبقات میانی) کمک میکند. در واقع، ما میتوانیم از این کمپین به فهم هژمونی مسلط (به معنای گرامشی آن) در نزد جامعۀ مدنی نزدیک شویم. به جز اینکه این کمپین نشان میدهد که مکانیزمهای زبانیِ کنترل جامعه (در این مورد، زنان)، تا چه حد فرسوده شده و توان خود را از دست دادهاند، نوع پاسخ به این تعرض هم مهم است.
🍂 جامعه در قبال تصویری که از یک تعرض دیده، کمپین خود را حول و حوش پاسخی زبانی، سامان میدهد و پا فراتر از آن نمیگذارد. افراد، آخوند متعرض را جستجو نمیکنند و این رویداد را میانجی یک «اقدام عملی» نمیکنند، بلکه خشم خود را ترجیح میدهند از طریق «معنابخشی تازه به کلمات» نشان دهند. در یک وضعیت بدیل، در قبال این اتفاقات، گروههایی را میتوان مفروض گرفت که سازماندهیشده، متعرض را پیدا کرده و او را تنبیه میکنند، و سپس این تنبیه را سعی میکنند بهتمامی ارکان طبقهی حاکم گسترش دهند. این وضعیت فرضی، که پا فراتر از نزاع گفتمانی میگذارد، به اِعمال خشونت در قبال ستمکاران گشودهاست و کنش سیاسی را نوعی مبارزۀ مستقیم، تنانه و سازماندهیشده ادراک میکند، «وضعیت انقلابی» میگویند.
🍂 سوژۀ سیاسی اما با کمپین «من سلیطهام»، همزمان با اینکه مخالفت خود را با نظام موجود نشان میدهد، اما آن را در سطحِ مبارزۀ هژمونیک نگه میدارد، به فراسوی آن نمیرود و به ابراز عقیده بسنده میکند. بهواقع، همبستگی را در همراهی نظرگاهها در-مییابد. در این جا، ما شاهد برجسته شدن نوعی از «انقلاب اجتماعی» هستیم که عمق پیدا کرده، اما از «انقلاب سیاسی» مدام دوری میکند. این سرشت سیاسی را در همۀ این سالها و در طبقات میانی دیدهایم، و کمپین حاضر هم بخشی از آن است. در واقع، هژمونی حاکم بر کنش طبقۀ متوسط، همچنان «اصلاحی» است و نه «انقلابی». هرچند در ساحت نظر، افراد بیشتری به تغییر بنیادین نظام باور پیدا کردهاند، اما در ساحت عمل، همچنان از شیوههایی استقبال میکنند که پا فراتر از ابراز نظر نمیگذارد.
#زنان #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegram
نقدآگین
نقدآگین
📘پیرامون نوع مواجهۀ عقلانی با حوادث مشابهِ «من سلیطهام» ⬇️ حاشیهای توضیحی بر تصاویر، بهقلم #مانا_نیستانی در پست بعد ➖➖➖ 🌾 @Naqdagin
📘پیرامون نوع مواجهۀ عقلانی با حوادث مشابهِ «من سلیطهام»
✍🏻 #مانا_نیستانی
🍂 هر از گاهی در جریان خیزش مردمی ملت ما، مسالهای پیش میآید که مخالفان حکومت را به یقهگیریِ همدیگر وا میدارد؛ معمولا الگوی یکسانی بر این دعواهای عمدتا مجازی حاکم است، گفتم به بهانه تازهترین آنها، کاری انجام بدهم و نظرم را دربارۀ این که کجای این برخوردها میلنگد، با شما مخاطبان بهاشتراک بگذارم.
🍂 اسم این شش هفت تصویر پیاپی را «کارتون و کاریکاتور» نمیگذارم، چرا که تاکیدی بر طنز ماجرا نداشتهام؛ بیشتر «نظر مصور» من است به این امید که سادگی تصاویر، ارتباط را با موضوع آسانتر کند.
🍂 کسانی که از گردآلود کردن فضا، بهنحوی منفعت میبرند بهکنار، سایبریهایی که وظیفۀ انگشت توی سوراخ اختلافات کردن و سوق دادن ملت را به سمت یقهگیری و تفرقه بر عهده دارند هم به کنار. مخاطب اصلی من، شهروندان عادی و سهیم در مبارزۀ ملی هستند که گاهی مردد دربارۀ اتفاقی در فضای مجازی میچرخند، نظر قطعی ندارند، کامنت زیر پستها و بعضی نوشتهها را میخوانند و بدونِ آزمودنِ آنها در بوتۀ منطق و عقلانیت، جَو سُوقشان میدهد بهسمت سمتگیری، یا تماشای واکنش «همتیمی»ها برایشان میشود ملاکِ واکنش و رفتاری که باید نشان بدهند؛ خلاصه، ناخواسته تبدیل میشویم به «جمعیت هیاهوکن و بیهویتِ» یک اتفاق، مشغول فحاشی و انگزنی به همدیگر، و آنچه صدمه میبیند، روند مبارزه ما برای کسب آزادی و پس گرفتن کشور است از متحجران.
🍂 خواهش میکنم با خویشتنداری، نگاهی به تمام اسلایدشوها بیندازید و اندکی دربارهشان فکر کنید. تفکر شما ایدههای ناپختۀ این چند تصویر را پختهتر و منطقیتر خواهد ساخت.
#نقد_فرهنگ #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
✍🏻 #مانا_نیستانی
🍂 هر از گاهی در جریان خیزش مردمی ملت ما، مسالهای پیش میآید که مخالفان حکومت را به یقهگیریِ همدیگر وا میدارد؛ معمولا الگوی یکسانی بر این دعواهای عمدتا مجازی حاکم است، گفتم به بهانه تازهترین آنها، کاری انجام بدهم و نظرم را دربارۀ این که کجای این برخوردها میلنگد، با شما مخاطبان بهاشتراک بگذارم.
🍂 اسم این شش هفت تصویر پیاپی را «کارتون و کاریکاتور» نمیگذارم، چرا که تاکیدی بر طنز ماجرا نداشتهام؛ بیشتر «نظر مصور» من است به این امید که سادگی تصاویر، ارتباط را با موضوع آسانتر کند.
🍂 کسانی که از گردآلود کردن فضا، بهنحوی منفعت میبرند بهکنار، سایبریهایی که وظیفۀ انگشت توی سوراخ اختلافات کردن و سوق دادن ملت را به سمت یقهگیری و تفرقه بر عهده دارند هم به کنار. مخاطب اصلی من، شهروندان عادی و سهیم در مبارزۀ ملی هستند که گاهی مردد دربارۀ اتفاقی در فضای مجازی میچرخند، نظر قطعی ندارند، کامنت زیر پستها و بعضی نوشتهها را میخوانند و بدونِ آزمودنِ آنها در بوتۀ منطق و عقلانیت، جَو سُوقشان میدهد بهسمت سمتگیری، یا تماشای واکنش «همتیمی»ها برایشان میشود ملاکِ واکنش و رفتاری که باید نشان بدهند؛ خلاصه، ناخواسته تبدیل میشویم به «جمعیت هیاهوکن و بیهویتِ» یک اتفاق، مشغول فحاشی و انگزنی به همدیگر، و آنچه صدمه میبیند، روند مبارزه ما برای کسب آزادی و پس گرفتن کشور است از متحجران.
🍂 خواهش میکنم با خویشتنداری، نگاهی به تمام اسلایدشوها بیندازید و اندکی دربارهشان فکر کنید. تفکر شما ایدههای ناپختۀ این چند تصویر را پختهتر و منطقیتر خواهد ساخت.
#نقد_فرهنگ #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegram
نقدآگین
📘پیرامون نوع مواجهۀ عقلانی با حوادث مشابهِ «من سلیطهام»
⬇️ حاشیهای توضیحی بر تصاویر، بهقلم #مانا_نیستانی در پست بعد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
⬇️ حاشیهای توضیحی بر تصاویر، بهقلم #مانا_نیستانی در پست بعد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
🍂 سالگرد ۲۹ اسفند، معمولا فرصت مناسبی برای بازخوانی، تحلیل و نقد ماجرای ملیشدن صنعت نفت است. میتوان ضرورتها، یا پیامدهای آن اقدام را از جنبههای مختلف سیاسی، اجتماعی و البته اقتصادی بررسی کرد و برای وضعیت امروز درسهایی گرفت، اما به طرز عجیبی، در فضای رسانهای ما، سال به سال به جای اینکه سطح برخی از بحثها بالاتر برود و نقدها عمیقتر و جدیتر بشود، کار به یک مباحث عجیبی کشیده میشود که آدم نمیداند ناظر فضای عمومی و سیاسی یک کشور بزرگ است، یا به تماشای جدلهایی کودکانه در جریان زنگ تفریح یک مدرسهی ابتدایی نشسته! کار تاریخ پژوهی و نقد سیاسی هم وقتی به گعدهبازی و حلقههای مرید و مرادی کشیده بشود، نتیجهی نهایی هم چیزی جز این نخواهد بود.
🍂 القصه، در چنین فضایی بحث جدیدی هم برای طرح کردن نیست. فقط امروز که دیدم برخی از دوستان، دستخط تاریخی پیشنهاد دهندگان ملی شدن صنعت نفت را بازنشر میکردند، یک نکته جالب به چشمم خورد: در بخشی از امضای سه نفر از اعضا، نام «دکتر» به چشم میخورد!
🍂 با دیدن این تصویر، یاد انتقادات دکتر غنینژاد به دکتر مصدق افتادم که دستمایهی تمسخر و استهزاء گروهی از مریدان ایشان را هم فراهم کرده بود تا از مصدق چهرهی یک خودشیفتهی کمظرفیت را به نمایش بگذارند که عقدهی نوشتن نام «دکتر» را داشت. دیدن سه امضا که به طرز مشابهی از نام «دکتر» استفاده کرده بودند بهانهای شد که یک جستجوی ساده و دمدستی انجام بدهم. البته من چون به مانند دکترغنینژاد «دکتر» نیستم و به اندازهی ایشان هم بلد نیستم «تحقیق کنم»، سراغ «همه جای جهان» نرفتم. فقط در همین کشور خودمان و رجال عصر پهلوی جستجویی کردم و خیلی زود نتایج جالبی به دست آوردم.
🍂 بخشی از نتایج را در تصاویر اسلایدها میتوانید ببینید. به عنوان منبع فقط این را بگویم که اگر عبارت سادهی «نمونه امضای اعضای هیأت دولت» را جستجو کنید، یک مجموعهی بلندبالا از مقالات به همپیوسته با این عنوان را میتوانید مشاهده کنید که برای مثال در سایت نورمگز منتشر شدهاند. منبع اکثر اسلایدهای من هم همان مجموعه است.
✍🏻 #آرمان_امیری
#نقد_روشنفکران #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
🍂 القصه، در چنین فضایی بحث جدیدی هم برای طرح کردن نیست. فقط امروز که دیدم برخی از دوستان، دستخط تاریخی پیشنهاد دهندگان ملی شدن صنعت نفت را بازنشر میکردند، یک نکته جالب به چشمم خورد: در بخشی از امضای سه نفر از اعضا، نام «دکتر» به چشم میخورد!
🍂 با دیدن این تصویر، یاد انتقادات دکتر غنینژاد به دکتر مصدق افتادم که دستمایهی تمسخر و استهزاء گروهی از مریدان ایشان را هم فراهم کرده بود تا از مصدق چهرهی یک خودشیفتهی کمظرفیت را به نمایش بگذارند که عقدهی نوشتن نام «دکتر» را داشت. دیدن سه امضا که به طرز مشابهی از نام «دکتر» استفاده کرده بودند بهانهای شد که یک جستجوی ساده و دمدستی انجام بدهم. البته من چون به مانند دکترغنینژاد «دکتر» نیستم و به اندازهی ایشان هم بلد نیستم «تحقیق کنم»، سراغ «همه جای جهان» نرفتم. فقط در همین کشور خودمان و رجال عصر پهلوی جستجویی کردم و خیلی زود نتایج جالبی به دست آوردم.
🍂 بخشی از نتایج را در تصاویر اسلایدها میتوانید ببینید. به عنوان منبع فقط این را بگویم که اگر عبارت سادهی «نمونه امضای اعضای هیأت دولت» را جستجو کنید، یک مجموعهی بلندبالا از مقالات به همپیوسته با این عنوان را میتوانید مشاهده کنید که برای مثال در سایت نورمگز منتشر شدهاند. منبع اکثر اسلایدهای من هم همان مجموعه است.
✍🏻 #آرمان_امیری
#نقد_روشنفکران #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegram
نقدآگین
📘حق تنها در رابطه با «فرد» میتواند تعریف شود و امری «جهانشمول» است
✍🏻 #مهرپویا_علا
🍂 اگر شما قائل به «حقوق اتنیکی، جنسیتی، صنفی» و... هستید، منطقاً باید قائل به «تکلیف اتنیکی، جنسیتی، صنفی» و... باشید؛ و در نهایت، قائل به «مجازات دستهجمعی» هم باشید؛ چون حق و تکلیف همراه یکدیگرند. اگر من «حق حیات» دارم، پس تمام انسانهای جهان هم «حق حیات» دارند (جهانشمولی)؛ پس همچنانکه «حق دارم کسی به حیات من تعرض نکند»، «تکلیف دارم که به حق حیات دیگری تعرض نکنم». اگر به حق حیات من حمله شد حق دارم به دادگاه مراجعه کنم، چنانکه اگر خودم چنین کردم باید در دادگاه حاضر شوم.
🍂 اکنون اگر شما قائل به این هستید که برای مثال کردها یا زنان یا کارگران بعنوان «کرد، زن یا کارگر» دارای حقوقی هستند، قاعدتاً باید قائل به «تکلیف دستهجمعی» و در صورت تخطی از این تکلیف، «دادگاه و مجازات دستهجمعی» هم برای آنها باشید. این نتیجهگیری بسیار خطرناک ولی اجتنابناپذیر است.
🍂 «حقوق عمومی» هم که اغلب وجود آن را بدیهی فرض میکنند با همین استدلال بیمعناست و کاربرد بسیار رایج آن در آکادمی و قوانین موجود بیمعنایی آن را جبران نمیسازد.
🍂 حقوق عمومی ریشه در ایدئولوژی «دولتگرایی» دارد. معنای درست حقوق عمومی این است: مزیت ویژهای (۱) که دولت برای تعدادی از آدمها قائل میشود چون زور و اسلحه دارند.
🍂 راهحلِ از بین بردن این تبعیض (برای مثال، تبعیض علیه گویشوران زبانهای غیرفارسی یا غیرشیعهها در ایران) «ایجاد مزیت ویژه و رانتِ موازی» برای گروههای دیگر نیست، بلکه «از بین بردن آن رانت» و «بازگشت به معنی صحیح و بدون مغلطۀ حق» و «کوتاه ساختن دست دولت از دخالت در انتخابهای فردی» است.
🍂 «تعمیم مزیت ویژۀ دولتی» به تمام اقشار، راهحلِ ناممکن چپها برای رفع تبعیض است؛ چون وجود پدیدهای به نام «مزیت ویژه» اساساً ریشه در «کمبود منابع» دارد و کمبود منابع خارج از ارادۀ انسان و امری طبیعی است.
🍂 هواداران هر گروه سیاسی غیرلیبرالی، بنا به مصلحت خود بخشی از مباحث بالا را نادیده میگیرند و در مقابل، بخشی دیگر را بعنوان سلاحی علیه دیگر رقبای غیرلیبرال خود به کار میبرند. در چنین شرایطی، حقیقت امور لابهلای گرد و غبارهای به پا خاسته از جدال این گروهها پنهان میشود و درک حقایق بدیهی دشوار میگردد.
🍂 درک مباحث لیبرالیسم «سهل ممتنع» است؛ آسان است چون از بدیهیاتی صحبت میکند که انسانها در زندگی اجتماعی ناچار با آنها روبهرو میشوند، و دشوار است، چون انسانها تمایل به انکار آن بدیهیات دارند و هژمونی در این نادیده انگاشتن به یاری آنها میشتابد.
1. Privilege
#سیاست #چپ_ایرانی #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin | @Alamehrpouia
✍🏻 #مهرپویا_علا
🍂 اگر شما قائل به «حقوق اتنیکی، جنسیتی، صنفی» و... هستید، منطقاً باید قائل به «تکلیف اتنیکی، جنسیتی، صنفی» و... باشید؛ و در نهایت، قائل به «مجازات دستهجمعی» هم باشید؛ چون حق و تکلیف همراه یکدیگرند. اگر من «حق حیات» دارم، پس تمام انسانهای جهان هم «حق حیات» دارند (جهانشمولی)؛ پس همچنانکه «حق دارم کسی به حیات من تعرض نکند»، «تکلیف دارم که به حق حیات دیگری تعرض نکنم». اگر به حق حیات من حمله شد حق دارم به دادگاه مراجعه کنم، چنانکه اگر خودم چنین کردم باید در دادگاه حاضر شوم.
🍂 اکنون اگر شما قائل به این هستید که برای مثال کردها یا زنان یا کارگران بعنوان «کرد، زن یا کارگر» دارای حقوقی هستند، قاعدتاً باید قائل به «تکلیف دستهجمعی» و در صورت تخطی از این تکلیف، «دادگاه و مجازات دستهجمعی» هم برای آنها باشید. این نتیجهگیری بسیار خطرناک ولی اجتنابناپذیر است.
🍂 «حقوق عمومی» هم که اغلب وجود آن را بدیهی فرض میکنند با همین استدلال بیمعناست و کاربرد بسیار رایج آن در آکادمی و قوانین موجود بیمعنایی آن را جبران نمیسازد.
🍂 حقوق عمومی ریشه در ایدئولوژی «دولتگرایی» دارد. معنای درست حقوق عمومی این است: مزیت ویژهای (۱) که دولت برای تعدادی از آدمها قائل میشود چون زور و اسلحه دارند.
🍂 راهحلِ از بین بردن این تبعیض (برای مثال، تبعیض علیه گویشوران زبانهای غیرفارسی یا غیرشیعهها در ایران) «ایجاد مزیت ویژه و رانتِ موازی» برای گروههای دیگر نیست، بلکه «از بین بردن آن رانت» و «بازگشت به معنی صحیح و بدون مغلطۀ حق» و «کوتاه ساختن دست دولت از دخالت در انتخابهای فردی» است.
🍂 «تعمیم مزیت ویژۀ دولتی» به تمام اقشار، راهحلِ ناممکن چپها برای رفع تبعیض است؛ چون وجود پدیدهای به نام «مزیت ویژه» اساساً ریشه در «کمبود منابع» دارد و کمبود منابع خارج از ارادۀ انسان و امری طبیعی است.
🍂 هواداران هر گروه سیاسی غیرلیبرالی، بنا به مصلحت خود بخشی از مباحث بالا را نادیده میگیرند و در مقابل، بخشی دیگر را بعنوان سلاحی علیه دیگر رقبای غیرلیبرال خود به کار میبرند. در چنین شرایطی، حقیقت امور لابهلای گرد و غبارهای به پا خاسته از جدال این گروهها پنهان میشود و درک حقایق بدیهی دشوار میگردد.
🍂 درک مباحث لیبرالیسم «سهل ممتنع» است؛ آسان است چون از بدیهیاتی صحبت میکند که انسانها در زندگی اجتماعی ناچار با آنها روبهرو میشوند، و دشوار است، چون انسانها تمایل به انکار آن بدیهیات دارند و هژمونی در این نادیده انگاشتن به یاری آنها میشتابد.
1. Privilege
#سیاست #چپ_ایرانی #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin | @Alamehrpouia
🔻بهاحترام این خبرنگار، باید کلاه را از سر برداشت. به دیالوگشان در مصاحبه توجه کنید:
وزیر خارجۀ انگلیس: حملۀ آنها یک شکست کامل و مضاعف بود... کار ایران در حمله به اسرائیل بیملاحظه و خطرناک بود.
خبرنگار: اگر کسی کنسولگری بریتانیا را بمباران کند، ما چه کار میکنیم؟
وزیر: خب، ما یک واکنش خیلی شدید نشان میدهیم.
خبرنگار: ایران میگوید این همان کاریست که ما کردیم.
وزیر: آاااااا.... هوممم.. حملهای که کردند خیلی مقیاسش بزرگ بود، بزرگتر از چیزی که توقع میرفت!
🔺توجه کنید که امثال همین کامرون، در مواجهه با کشتار چند ده هزار فلسطینیها و ویرانکردن کل یک شهر و آواره کردن مردم آن که ابدا و با هیچ متر و معیاری قابل قیاس با فاجعۀ ۷ آوریل نبود، چنین واکنشِ آبوتابداری نشان ندادند. حال او به دفاعی که بهقصد کشتن حتی یک نظامی اسرائیلی نبوده و از قبل اطلاعرسانی کافی شده، با استاندارد دوگانه چنین واکنشی نشان میدهد؛ آن هم درحالیکه در آغاز، آن را یک «شکست کامل» توصیف کردهبود.
🍂 حال بد نیست که اندکی به ریشهٔ برخی از واکنشهای رایج و قالبی و یکسویهٔ بخشی از اپوزیسیون ایرانی، در باب موضوع این روزها، تامل کنیم.
🍂 یکی از ویژگیهای ذهنیِ بخشی از ایرانیان در تاریخ، و ایضا ۵۷یهای متاثر از ذهنیتِ شیعهگری و ایدئولوژیهای چپگرا، مواجهۀ احساسی-واکنشی-انفعالی با پدیدههای ذوابعادِ اجتماعی-سیاسی بودهاست. شیعهگری و سنتِ لعنت بر عمر و ابوبکر و عثمان و عایشه و...، و خدا و معصوم و قدیس ساختنِ از علی و ژن برگزیدۀ الاهی و سلطنتیاش، یکی از سرنمونههای این ویژگیست. شیعه از یک نظر، یک ایدئولوژیِ اپوزیسیون مبارزِ ایرانی در مقابلِ نمادهای اسلامِ غالب و دستگاه خلافت بودهاست. نگاه شیعی، اگر روزی کارکرد سیاسیِ مبارزاتی داشت (که در پیروزی واقعی و پایدار بر محورِ دروغسالاری و خرافهگستری و بیانصافی، جای مناقشۀ جدیست)، وقتی که مذهبِ رسمی شد، در وجوهی، بدل به یک سم جدی و بازتولیدگرِ برخی رذائل فرهنگی شد.
🍂 در قبل از انقلاب ۵۷ نیز هر کار معقولی که نظام شاهنشاهی، حتی در زمینۀ نظامی میکرد را بهاسم مبارزه و انقلابیگری برای خلقِ ستمدیده و قهرمان، میزدند و میگفتند اصلا چرا خرجِ این همه تجهیزاتِ نظامی بیفایده میکند، درحالیکه کلی فقیر و محروم و بیسواد داریم؟ یا چرا با امپریالیسم آمریکا رابطۀ خوبی دارد؟ پس نوکر و دستنشاندۀ بیاختیارِ آمریکاست! و ناتوان بودند از اینکه لااقل ۳ نکتۀ مثبت در نظام مستقر نام ببرند و انصافی حداقلی از خود بهنمایش بگذارند. نظام مستقر، شر محض و «دیوِ سیاه» بود، و اگر با هر روشِ ممکن نابود میشد، فرشتهای بهشکل خودبهخود جانشین این «نجاست محض» میشد و در جهنم خاورمیانه، به بهشت برین وارد میشدیم!
🍂 قضاوتِ اهریمن/اهورایی، حاصلِ ذهنِ بدوی و اسطورهاندیش و ایدئولوژیک است که حتی بعضا روشنفکرانی که مدعیِ نقد دین، اسطورهاندیشی و نظام دینیاند، بدان دچار میشوند و در این لغزشگاهِ شایعِ در میان عامه میلغزند؛ در نقاطی که بههر دلیل، بدل به سوژۀ نفرت یا هراسشان شدهاست.
🍂 وقتی از چیزی بدمان میآید و بههر دلیلی مخالفش میشویم، آن را شر مجسم و تباهیِ محض نشان میدهیم و ناتوانیم از اینکه چند نقطۀ مثبت آن را نیز ببینیم و بفهمیم، چه رسد به اینکه شجاعت و انصاف بهخرج بدهیم و از تکفیر شدن توسطِ جامعۀ واکنشی و مدگرا و رسانههای وابسته، نترسیم و آنچه دیدهایم را با صدایِ بلند بگوییم. همین امر در موردِ عکس آن نیز صادق است، کافیست از یک شخصیتِ تاریخی یا یک دین و ایدئولوژی و مکتب خوشمان بیاید، دیگر ذهنیتِ مستقل خود را از کف میدهیم و تاب و توانِ حتی شنیدن کوچکترین نقدی به آن و مواجهه با بیان آزاد نقائص و خطاهای آن را نداریم و هر کس چنین کند را، فردی بیاخلاق و بیهویت، مزدور یا عامل بیگانه و خودفروخته و... مینامیم، چه رسد به اینکه خودمان در نقد آن نیز شجاعت بهخرج بدهیم و نشان دهیم حبّ ما، حبی کور و گلهوار نیست، بلکه دوستیای مشروط و نسبیانگارانه و حاصلِ نگاهی بالغانه و مدرن و استدلالی-انتقادیست و همیشه بهروی گفتگوی انتقادی بیشتر و تجدیدنظر گشودهاست.
#سیاست #نقد_فرهنگ
#نقد_شیعه #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
وزیر خارجۀ انگلیس: حملۀ آنها یک شکست کامل و مضاعف بود... کار ایران در حمله به اسرائیل بیملاحظه و خطرناک بود.
خبرنگار: اگر کسی کنسولگری بریتانیا را بمباران کند، ما چه کار میکنیم؟
وزیر: خب، ما یک واکنش خیلی شدید نشان میدهیم.
خبرنگار: ایران میگوید این همان کاریست که ما کردیم.
وزیر: آاااااا.... هوممم.. حملهای که کردند خیلی مقیاسش بزرگ بود، بزرگتر از چیزی که توقع میرفت!
🔺توجه کنید که امثال همین کامرون، در مواجهه با کشتار چند ده هزار فلسطینیها و ویرانکردن کل یک شهر و آواره کردن مردم آن که ابدا و با هیچ متر و معیاری قابل قیاس با فاجعۀ ۷ آوریل نبود، چنین واکنشِ آبوتابداری نشان ندادند. حال او به دفاعی که بهقصد کشتن حتی یک نظامی اسرائیلی نبوده و از قبل اطلاعرسانی کافی شده، با استاندارد دوگانه چنین واکنشی نشان میدهد؛ آن هم درحالیکه در آغاز، آن را یک «شکست کامل» توصیف کردهبود.
🍂 حال بد نیست که اندکی به ریشهٔ برخی از واکنشهای رایج و قالبی و یکسویهٔ بخشی از اپوزیسیون ایرانی، در باب موضوع این روزها، تامل کنیم.
🍂 یکی از ویژگیهای ذهنیِ بخشی از ایرانیان در تاریخ، و ایضا ۵۷یهای متاثر از ذهنیتِ شیعهگری و ایدئولوژیهای چپگرا، مواجهۀ احساسی-واکنشی-انفعالی با پدیدههای ذوابعادِ اجتماعی-سیاسی بودهاست. شیعهگری و سنتِ لعنت بر عمر و ابوبکر و عثمان و عایشه و...، و خدا و معصوم و قدیس ساختنِ از علی و ژن برگزیدۀ الاهی و سلطنتیاش، یکی از سرنمونههای این ویژگیست. شیعه از یک نظر، یک ایدئولوژیِ اپوزیسیون مبارزِ ایرانی در مقابلِ نمادهای اسلامِ غالب و دستگاه خلافت بودهاست. نگاه شیعی، اگر روزی کارکرد سیاسیِ مبارزاتی داشت (که در پیروزی واقعی و پایدار بر محورِ دروغسالاری و خرافهگستری و بیانصافی، جای مناقشۀ جدیست)، وقتی که مذهبِ رسمی شد، در وجوهی، بدل به یک سم جدی و بازتولیدگرِ برخی رذائل فرهنگی شد.
🍂 در قبل از انقلاب ۵۷ نیز هر کار معقولی که نظام شاهنشاهی، حتی در زمینۀ نظامی میکرد را بهاسم مبارزه و انقلابیگری برای خلقِ ستمدیده و قهرمان، میزدند و میگفتند اصلا چرا خرجِ این همه تجهیزاتِ نظامی بیفایده میکند، درحالیکه کلی فقیر و محروم و بیسواد داریم؟ یا چرا با امپریالیسم آمریکا رابطۀ خوبی دارد؟ پس نوکر و دستنشاندۀ بیاختیارِ آمریکاست! و ناتوان بودند از اینکه لااقل ۳ نکتۀ مثبت در نظام مستقر نام ببرند و انصافی حداقلی از خود بهنمایش بگذارند. نظام مستقر، شر محض و «دیوِ سیاه» بود، و اگر با هر روشِ ممکن نابود میشد، فرشتهای بهشکل خودبهخود جانشین این «نجاست محض» میشد و در جهنم خاورمیانه، به بهشت برین وارد میشدیم!
🍂 قضاوتِ اهریمن/اهورایی، حاصلِ ذهنِ بدوی و اسطورهاندیش و ایدئولوژیک است که حتی بعضا روشنفکرانی که مدعیِ نقد دین، اسطورهاندیشی و نظام دینیاند، بدان دچار میشوند و در این لغزشگاهِ شایعِ در میان عامه میلغزند؛ در نقاطی که بههر دلیل، بدل به سوژۀ نفرت یا هراسشان شدهاست.
🍂 وقتی از چیزی بدمان میآید و بههر دلیلی مخالفش میشویم، آن را شر مجسم و تباهیِ محض نشان میدهیم و ناتوانیم از اینکه چند نقطۀ مثبت آن را نیز ببینیم و بفهمیم، چه رسد به اینکه شجاعت و انصاف بهخرج بدهیم و از تکفیر شدن توسطِ جامعۀ واکنشی و مدگرا و رسانههای وابسته، نترسیم و آنچه دیدهایم را با صدایِ بلند بگوییم. همین امر در موردِ عکس آن نیز صادق است، کافیست از یک شخصیتِ تاریخی یا یک دین و ایدئولوژی و مکتب خوشمان بیاید، دیگر ذهنیتِ مستقل خود را از کف میدهیم و تاب و توانِ حتی شنیدن کوچکترین نقدی به آن و مواجهه با بیان آزاد نقائص و خطاهای آن را نداریم و هر کس چنین کند را، فردی بیاخلاق و بیهویت، مزدور یا عامل بیگانه و خودفروخته و... مینامیم، چه رسد به اینکه خودمان در نقد آن نیز شجاعت بهخرج بدهیم و نشان دهیم حبّ ما، حبی کور و گلهوار نیست، بلکه دوستیای مشروط و نسبیانگارانه و حاصلِ نگاهی بالغانه و مدرن و استدلالی-انتقادیست و همیشه بهروی گفتگوی انتقادی بیشتر و تجدیدنظر گشودهاست.
#سیاست #نقد_فرهنگ
#نقد_شیعه #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegram
نقدآگین
📘راستِ افراطی، یا "چپِ" نیرنگباز؟
✍🏻 دکتر #محسن_بنائی
پیشگفتار (۲/۲)
🍂 حزب توده و همپیمانان پیدا و پنهانش، پس از انقلاب نیز خزیدن در زیر عبای خمینی و همکاری با نهادهای سرکوب را "مبارزه ضدامپریالیستی" نامیدند.
🍂 اینچنین بود که رژیم برآمده از همکاری مارکسیسم و اسلامیسم، هم به جان واژگان افتاد و مزدورانی که کاری جز سرکوب و خوارشماری زنان این آبوخاک نداشتند، نام "گشت ارشاد" را بر خود نهادند، که از ریشهٔ "رُشد" است، تو گویی که آنان هرگز آماجی جز «بالِش و برآیش زنان ایرانی» را در سر نداشتهاند.
🍂 این روزها و در خاموشی خیابان، بار دیگر واژهپردازان گفتمانِ ۵۷ به میدان آمدهاند، تا به مانند همیشهی یکسد سال گذشته، بز بلاگردانی بیابند و گناه همه کژکاریها و تباهکاریهای خود را به گردن او بیفکنند. یکی از واژههایی که در این رهگذر، با بسآمد بسیار به گوش میرسد، دشناموارۀ "راست افراطی" است؛ واژهای که بهدرستی دانسته نیست در کدام راستا و با کدام آماج به کار گرفته میشود.
🍂 از آنجا که نئومارکسیستهای ایرانی، یا همان گرایشهایی که من آنان را "ووکیست" مینامم، همواره مقلد همتایان اروپائی/امریکائی خود بودهاند، گمان میبرم اینبار نیز در پیرویِ کورکورانه از همانان دست به این واژهپردازی زدهباشند (۳).
🍂 در زبانهای اروپائی، ما با دو فنواژه افراطگرائی (extremism) و بنیانگرایی (۴) (radicalism) سروکار داریم. بر من دانسته نیست واژهٔ "راست افراطی" که اکنون بر سر زبانهاست، برگردان کدامیک از آن دو است، چرا که واژهشناسی سیاسی-اجتماعی، دستکم در آلمان، این دو پدیده را یکی نمیپندارد.
🍂 در جایی که بنیانگرایان به ریشهٔ (radix) پدیدههای اجتماعی میپردازند، افراطگرایان میتوانند خشونت، زور و قانونشکنی را ابزارهایی برای پیشبرد سیاستهای خود بدانند. افراطگرایان به حکومت قانون، دموکراسی و برابری شهروندان باوری ندارند، ولی بنیانگرایان میتوانند در چارچوب سازوکارهای دموکراتیک کنشگری کنند (۵).
🍂 بدینگونه پیش از اینکه بتوان نیروهایی یا کسانی را "راست افراطی" نامید، باید نخست تعریفی دانشگاهی از این واژه بهدست داد، ویژگیهای آن را برشمرد و آن گاه آن نیروها و ویژگیهایشان را با این تعریف برسنجید. تا جایی که من میبینم، در این ستیزهجوییها، نهتنها راست و چپ در جایگاه دو فنواژۀ دانش جامعهشناسی تعریف نمیشوند، که افراطگرائی و بنیانگرائی نیز یکی گرفته میشوند (۶).
🍂 آیا ما در سپهر سیاست ایرانی، راست افراطی و راست بنیانگرا داریم؟ بیبروبرگرد! کسانی که در بینش و کنش، شهروندان را برابر نمیدانند، کسانی که بنیانهای ساختاری یک همزیستی دموکراتیک را به چالش میگیرند، کسانی که به حکومتهای اقتدارگرا باور دارند، کسانی که نیازی به انتخابات نمیبینند و از همین امروز هم شکل و هم درونمایۀ حکومت آینده ایران را تعیین کردهاند، همگی "افراطگرا" به شمار میآیند، اینکه آیا میتوان همۀ آنان را "راست" یا "چپ" نامید، پرسشی دیگر است که برای پاسخ به آن باید نخست یک تعریف دانشگاهی از دو فنواژه چپ و راست به دست داد.
🍂 پس تا اینجا دانسته شد که "راست افراطی" پیش از آنکه یک فنواژه برای نامیدن گروهی یکپارچه، همگن و همگون باشد، دشناموارهای سیاسی، در راستای از میدان به در کردن هماوردان و سرپوش نهادن بر کاستیهای خودیها است؛ چرا که اگر نیک به کنش و منش کسانی بنگریم که این واژه را به کار میبرند، آنگاه خواهیم دید که بسیاری از آنان خود بیشتر سزاوار این واژهاند. پیش از آن ولی گذری در تاریخ جهان و ایران تُهی از هوده نخواهد بود:
🍂 به وارونۀ آنچه که بسیاری از ما میپنداشتیم و برخی از ما هنوز هم میپنداریم، "افراطگری یا اکسترمیسم" در سدۀ بیستم از دل گرایشهای چپ بیرون آمد، یا اگر ریشهایتر به تاریخ بنگریم، این سوسیالیستها بودند که هم به افراطگرائی و هم به بنیانگرائی دامن زدند. سوسیالیستهای اروپا، با بخش شدن به دو دسته ناسیونالست و انترناسیونالیست، سرتاسر سده بیستم را به خون و آتش و ویرانی آغشتند؛ از دل سوسیالیسم ملی، موسولینی و هیتلر به در آمدند و از دل سوسیالیسم جهانمیهن، استالین و مائو و پولپوت. حزب ناسیونال سوسیالیسم کارگران آلمان (NSDAP) دنباله حزب کارگران آلمان (DAP) بود که همۀ بنیانگذارانش کارگران راهآهن بودند. موسولینی هم از سال ۱۹۱۲ سردبیر روزنامه به پیش! (۷) (Avanti!) ارگان حزب سوسیالیست ایتالیا (Partito Socialista Italiano) بود.
🌐 مطالعۀ ادامه و متن کامل
⏰ زمان مطالعه: ۸ دقیقه
🔖 ۱۶۵۱ واژه
#نقد_چپ #چپ_ایرانی #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
✍🏻 دکتر #محسن_بنائی
پیشگفتار (۲/۲)
🍂 حزب توده و همپیمانان پیدا و پنهانش، پس از انقلاب نیز خزیدن در زیر عبای خمینی و همکاری با نهادهای سرکوب را "مبارزه ضدامپریالیستی" نامیدند.
🍂 اینچنین بود که رژیم برآمده از همکاری مارکسیسم و اسلامیسم، هم به جان واژگان افتاد و مزدورانی که کاری جز سرکوب و خوارشماری زنان این آبوخاک نداشتند، نام "گشت ارشاد" را بر خود نهادند، که از ریشهٔ "رُشد" است، تو گویی که آنان هرگز آماجی جز «بالِش و برآیش زنان ایرانی» را در سر نداشتهاند.
🍂 این روزها و در خاموشی خیابان، بار دیگر واژهپردازان گفتمانِ ۵۷ به میدان آمدهاند، تا به مانند همیشهی یکسد سال گذشته، بز بلاگردانی بیابند و گناه همه کژکاریها و تباهکاریهای خود را به گردن او بیفکنند. یکی از واژههایی که در این رهگذر، با بسآمد بسیار به گوش میرسد، دشناموارۀ "راست افراطی" است؛ واژهای که بهدرستی دانسته نیست در کدام راستا و با کدام آماج به کار گرفته میشود.
🍂 از آنجا که نئومارکسیستهای ایرانی، یا همان گرایشهایی که من آنان را "ووکیست" مینامم، همواره مقلد همتایان اروپائی/امریکائی خود بودهاند، گمان میبرم اینبار نیز در پیرویِ کورکورانه از همانان دست به این واژهپردازی زدهباشند (۳).
🍂 در زبانهای اروپائی، ما با دو فنواژه افراطگرائی (extremism) و بنیانگرایی (۴) (radicalism) سروکار داریم. بر من دانسته نیست واژهٔ "راست افراطی" که اکنون بر سر زبانهاست، برگردان کدامیک از آن دو است، چرا که واژهشناسی سیاسی-اجتماعی، دستکم در آلمان، این دو پدیده را یکی نمیپندارد.
🍂 در جایی که بنیانگرایان به ریشهٔ (radix) پدیدههای اجتماعی میپردازند، افراطگرایان میتوانند خشونت، زور و قانونشکنی را ابزارهایی برای پیشبرد سیاستهای خود بدانند. افراطگرایان به حکومت قانون، دموکراسی و برابری شهروندان باوری ندارند، ولی بنیانگرایان میتوانند در چارچوب سازوکارهای دموکراتیک کنشگری کنند (۵).
🍂 بدینگونه پیش از اینکه بتوان نیروهایی یا کسانی را "راست افراطی" نامید، باید نخست تعریفی دانشگاهی از این واژه بهدست داد، ویژگیهای آن را برشمرد و آن گاه آن نیروها و ویژگیهایشان را با این تعریف برسنجید. تا جایی که من میبینم، در این ستیزهجوییها، نهتنها راست و چپ در جایگاه دو فنواژۀ دانش جامعهشناسی تعریف نمیشوند، که افراطگرائی و بنیانگرائی نیز یکی گرفته میشوند (۶).
🍂 آیا ما در سپهر سیاست ایرانی، راست افراطی و راست بنیانگرا داریم؟ بیبروبرگرد! کسانی که در بینش و کنش، شهروندان را برابر نمیدانند، کسانی که بنیانهای ساختاری یک همزیستی دموکراتیک را به چالش میگیرند، کسانی که به حکومتهای اقتدارگرا باور دارند، کسانی که نیازی به انتخابات نمیبینند و از همین امروز هم شکل و هم درونمایۀ حکومت آینده ایران را تعیین کردهاند، همگی "افراطگرا" به شمار میآیند، اینکه آیا میتوان همۀ آنان را "راست" یا "چپ" نامید، پرسشی دیگر است که برای پاسخ به آن باید نخست یک تعریف دانشگاهی از دو فنواژه چپ و راست به دست داد.
🍂 پس تا اینجا دانسته شد که "راست افراطی" پیش از آنکه یک فنواژه برای نامیدن گروهی یکپارچه، همگن و همگون باشد، دشناموارهای سیاسی، در راستای از میدان به در کردن هماوردان و سرپوش نهادن بر کاستیهای خودیها است؛ چرا که اگر نیک به کنش و منش کسانی بنگریم که این واژه را به کار میبرند، آنگاه خواهیم دید که بسیاری از آنان خود بیشتر سزاوار این واژهاند. پیش از آن ولی گذری در تاریخ جهان و ایران تُهی از هوده نخواهد بود:
🍂 به وارونۀ آنچه که بسیاری از ما میپنداشتیم و برخی از ما هنوز هم میپنداریم، "افراطگری یا اکسترمیسم" در سدۀ بیستم از دل گرایشهای چپ بیرون آمد، یا اگر ریشهایتر به تاریخ بنگریم، این سوسیالیستها بودند که هم به افراطگرائی و هم به بنیانگرائی دامن زدند. سوسیالیستهای اروپا، با بخش شدن به دو دسته ناسیونالست و انترناسیونالیست، سرتاسر سده بیستم را به خون و آتش و ویرانی آغشتند؛ از دل سوسیالیسم ملی، موسولینی و هیتلر به در آمدند و از دل سوسیالیسم جهانمیهن، استالین و مائو و پولپوت. حزب ناسیونال سوسیالیسم کارگران آلمان (NSDAP) دنباله حزب کارگران آلمان (DAP) بود که همۀ بنیانگذارانش کارگران راهآهن بودند. موسولینی هم از سال ۱۹۱۲ سردبیر روزنامه به پیش! (۷) (Avanti!) ارگان حزب سوسیالیست ایتالیا (Partito Socialista Italiano) بود.
🌐 مطالعۀ ادامه و متن کامل
⏰ زمان مطالعه: ۸ دقیقه
🔖 ۱۶۵۱ واژه
#نقد_چپ #چپ_ایرانی #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegraph
راست افراطی، یا "چپ" نیرنگباز؟
دکتر محسن بنائی 🍂 یکی از ویرانگرترین دستآوردهای انقلاب ۵۷ تجاوز به واژگان و رخدادها بود. از سویی مانند نمونۀ "لیبرال" به یک واژۀ نیک درونمایهای زشت بخشیده میشد (۱) و از دیگر سو، پدیدههایی که در نهادِ خود زشت و نکوهیده بودند، با نامی مردمپسند نامیده میشدند.…
📘بحرانِ اپوزیسیونِ هویتگرا
(۲/۲)
✍🏻 #آرمان_امیری
🍂 تفاوت یک هستهی سخت از اصول بنیادین، با وضعیتی که اصول حیثیتی شما تا تعیین اشخاص هم گسترش پیدا کرده، فاصلهی چنان بعیدیست که ما عملا نمیدانیم بالاخره با کدام یک از این دو وضعیت مواجه هستیم؟ البته میتوانیم سخنان علی کریمی را نادیده بگیریم و مصادیق دیگری را در ذهن بیاوریم.
🍂 در ظاهر، من میتوانم به اصول سهگانهی آقای پهلوی باور داشته باشم (که قطعا دارم) اما جمهوریخواه باشم، یا اینکه تفسیر خودم از دلایل انقلاب ۵۷ را داشته باشم. اگر پارادایم جریان مشروطهخواه / سلطنتطلب به درستی طراحی شده بود، هیچ مشکلی ایجاد نمیشود چون «ائتلاف بین نیروهای اپوزوسیون» بر سر همان پرنسیب اصلی یا هستهی مشترک شکل میگرفت و باقی اختلاف نظرها در جای خودش باقی میماند؛ اما میدانیم که با چنین وضعیتی مواجه نیستیم.
🍂 البته این ایرادی نیست که فقط به جریان مشروطهخواه/سلطنتطلب وارد باشد. من بارها همین نقد را به دوستان جمهوری خواه خودم هم وارد کردهام و تکرار میکنم که سیاست برای اکثر قریب به اتفاق جریانات فعلی اپوزوسیون، وضعیت «هویتی» به خودش گرفته است.
🍂 ظاهر امر این است که هستههای مرکزی اغلب جریانات کاملا مشابه است و این مایهی امیدواری است، اما وقتی هیچ یک از جریانات سیاسی حاضر نباشند یک دایرهی معقولی از نظرات و مواضع انعطافپذیر برای خود باقی بگذارند، طبیعتا امکان هیچگونه «سیاستورزی» باقی نمیماند. ما در عمل با یک سری گویهای کروی فولادین مواجه هستیم که بجز ضربه زدن به یکدیگر و تلاش برای حذف و نابودی کامل تمامی رقبا، هیچ کارکرد دیگری ندارند.
🍂 همهی اینها در شرایطی است که من تنها مساله را در میان نیروهای اپوزوسیون طرح کردهام. یعنی این امکان سیاستورزی بین خود نیروهای منتقد و حتی برانداز به انسداد کشیده شدهاست. حال اگر این گزینه را هم اضافه کنیم که این نیروها اگر نمیخواهند وارد یک «جنگ تمام عیار داخلی» بشوند، حتی باید این آمادگی را داشته باشند که در لحظهی مناسب با خود حکومت هم وارد گفتگو و مذاکره شوند، آن وقت است که بهتر متوجه میشویم با این شیوه از هویتگرایی متصلب، وارد عجب انسداد وحشتناکی شدهایم.
🔻پینوشت
اگر موضوع این یادداشت را با یادداشت قبلی مقایسه کنیم، آن وقت میشود در مقایسهی وضعیت اپوزوسیون هویتگرا با اصلاحطلبان بیپرنسیب، به یک نتیجهی جانبی هم رسید و آن این است که نداشتن پرنسیب و خط قرمز، قطعا سبب میشود که یک جریان سیاسی به یک نیروی فرصتطلب و نان به نرخروزخور بدل شود، اما در نهایت حداقل امکان سازگاری و بقای بیشتر در فضای رسمی را برایش فراهم میکند. یعنی همین انعطافپذیری بیش از اندازه، اتفاقا سبب میشود که همواره بتواند سهمی از قدرت را به خود اختصاص بدهد.
🍂 در نقطهی مقابل، متصلب شدن پارادایم یک جریان سیاسی، شاید در ظاهر سبب شود که هرگز از اصول خودش کوتاه نیاید، اما در عین حال باعث میشود به صورت کلی از عرصهی رسمی حذف شود و عملا هیچ سهمی از قدرت را به دست نیاورد.
🍂 اگر فراموش نکنیم که مسالهی اصلی سیاست، کسب قدرت برای اثرگذاری بر وضعیت است، آن وقت بهتر میتوانیم قضاوت کنیم که شاید هر دوی این وضعیتها (هویتگرایی یا بیپرنسیبی) نامطلوب باشند، اما دستکم انعطافپذیری بیپرنسیبها بیشتر با روح واقعی سیاست سازگاری دارد تا هویتگرایی اپوزوسیون.
#سیاست #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
(۲/۲)
✍🏻 #آرمان_امیری
🍂 تفاوت یک هستهی سخت از اصول بنیادین، با وضعیتی که اصول حیثیتی شما تا تعیین اشخاص هم گسترش پیدا کرده، فاصلهی چنان بعیدیست که ما عملا نمیدانیم بالاخره با کدام یک از این دو وضعیت مواجه هستیم؟ البته میتوانیم سخنان علی کریمی را نادیده بگیریم و مصادیق دیگری را در ذهن بیاوریم.
🍂 در ظاهر، من میتوانم به اصول سهگانهی آقای پهلوی باور داشته باشم (که قطعا دارم) اما جمهوریخواه باشم، یا اینکه تفسیر خودم از دلایل انقلاب ۵۷ را داشته باشم. اگر پارادایم جریان مشروطهخواه / سلطنتطلب به درستی طراحی شده بود، هیچ مشکلی ایجاد نمیشود چون «ائتلاف بین نیروهای اپوزوسیون» بر سر همان پرنسیب اصلی یا هستهی مشترک شکل میگرفت و باقی اختلاف نظرها در جای خودش باقی میماند؛ اما میدانیم که با چنین وضعیتی مواجه نیستیم.
🍂 البته این ایرادی نیست که فقط به جریان مشروطهخواه/سلطنتطلب وارد باشد. من بارها همین نقد را به دوستان جمهوری خواه خودم هم وارد کردهام و تکرار میکنم که سیاست برای اکثر قریب به اتفاق جریانات فعلی اپوزوسیون، وضعیت «هویتی» به خودش گرفته است.
🍂 ظاهر امر این است که هستههای مرکزی اغلب جریانات کاملا مشابه است و این مایهی امیدواری است، اما وقتی هیچ یک از جریانات سیاسی حاضر نباشند یک دایرهی معقولی از نظرات و مواضع انعطافپذیر برای خود باقی بگذارند، طبیعتا امکان هیچگونه «سیاستورزی» باقی نمیماند. ما در عمل با یک سری گویهای کروی فولادین مواجه هستیم که بجز ضربه زدن به یکدیگر و تلاش برای حذف و نابودی کامل تمامی رقبا، هیچ کارکرد دیگری ندارند.
🍂 همهی اینها در شرایطی است که من تنها مساله را در میان نیروهای اپوزوسیون طرح کردهام. یعنی این امکان سیاستورزی بین خود نیروهای منتقد و حتی برانداز به انسداد کشیده شدهاست. حال اگر این گزینه را هم اضافه کنیم که این نیروها اگر نمیخواهند وارد یک «جنگ تمام عیار داخلی» بشوند، حتی باید این آمادگی را داشته باشند که در لحظهی مناسب با خود حکومت هم وارد گفتگو و مذاکره شوند، آن وقت است که بهتر متوجه میشویم با این شیوه از هویتگرایی متصلب، وارد عجب انسداد وحشتناکی شدهایم.
🔻پینوشت
اگر موضوع این یادداشت را با یادداشت قبلی مقایسه کنیم، آن وقت میشود در مقایسهی وضعیت اپوزوسیون هویتگرا با اصلاحطلبان بیپرنسیب، به یک نتیجهی جانبی هم رسید و آن این است که نداشتن پرنسیب و خط قرمز، قطعا سبب میشود که یک جریان سیاسی به یک نیروی فرصتطلب و نان به نرخروزخور بدل شود، اما در نهایت حداقل امکان سازگاری و بقای بیشتر در فضای رسمی را برایش فراهم میکند. یعنی همین انعطافپذیری بیش از اندازه، اتفاقا سبب میشود که همواره بتواند سهمی از قدرت را به خود اختصاص بدهد.
🍂 در نقطهی مقابل، متصلب شدن پارادایم یک جریان سیاسی، شاید در ظاهر سبب شود که هرگز از اصول خودش کوتاه نیاید، اما در عین حال باعث میشود به صورت کلی از عرصهی رسمی حذف شود و عملا هیچ سهمی از قدرت را به دست نیاورد.
🍂 اگر فراموش نکنیم که مسالهی اصلی سیاست، کسب قدرت برای اثرگذاری بر وضعیت است، آن وقت بهتر میتوانیم قضاوت کنیم که شاید هر دوی این وضعیتها (هویتگرایی یا بیپرنسیبی) نامطلوب باشند، اما دستکم انعطافپذیری بیپرنسیبها بیشتر با روح واقعی سیاست سازگاری دارد تا هویتگرایی اپوزوسیون.
#سیاست #اپوزیشنقد
➖➖➖
🌾 @Naqdagin
Telegram
نقدآگین
🍂 اخیرا که اخباری دربارۀ وضعِ وخیم و مرگِ احتمالیِ فاطیکماندویِ اعظمِ دلقکانِ سُرخلچک پخش شدهبود، قصد داشتم که متنی مفصل در بابِ پدیدۀ «زنانِ ضد زن» بنویسم. زنانی که توسط ویروس اسلام بدل به موجودی شدهاند که اگر جایگاه ریاست مجلس و ریاستِ جمهوری نیز بدانها دادهشود، بسیار زنستیزانهتر از نرینههای موجود عمل میکنند و نباید خواستهها و مطالباتِ جنبش زنان، به این حد از فرمگرایی تقلیل یابد که بتوان بسادگی آنها را مصادره کرد.
🍂 حال بنگریم به این سیرک و استندآپ کمدی تمامعیارِ تاریخی که از امتزاجِ ویروس مارکسیسم و اسلامِ شیعی حاصل شده و نظیرش را حتی میان زنان حزباللهی نیز ندیدهایم! این نوابیغ، مدعی و مبدعِ ایدۀ «سرقت انقلاب» بودند(!) و اگر انقلابشان به سرقت نمیرفت، قرار بود هشتاد میلیون ایرانی را اینگونه حاضر/غایب کنند، با احیای «سنتِ مترقیِ»(!) بیعت در غدیر خم!
🍂 هویتگرایی از هر نوعش، عاملِ انحطاط و محو تدریجیِ سوژهٔ مستقل و نقادِ مدرن است، اما هویتگراییِ مجاهدین خلق، یک سنخ هویتگرایی دوبل و کمنظیر است، چرا که در آن، دو ایدئولوژیِ جمعگرا و تمامیتخواه و فاشیستی، چنان ذهن نقاد و مستقلِ سوژه را دچار فروپاشی میکنند که او را بدل به یک ماشین-بردۀ کاملِ حزب و پیشوای سیاسی میکنند.
🍂 ریشۀ نفرتِ کثیری از مردم از این فرقه چپگرای اسلامی، به همان امری برمیگردد که عامل فرارِ آنها از آخوند و اسلام و حکومتِ اسلامی و ولایت مطلقۀ فقیه بودهاست؛ مضاف بر اینکه نسبتِ مجاهدین خلق با آخوندها و ولی فقیه، نسبتِ یک پیرمردِ یخزده و خفته در غارِ کهف با یک پیرمردِ کر و کور، اما بیدار و افلیج در غارِ کهف است! اگر منصفانه بنگریم، شدت دگم بودن و انجمادِ آخوندها و حکومت اسلامیِ ولایت مطلقۀ فقیه، با این فرقه، کمی فاصله دارد و اندکی تن به تحول و تغییر و واقعبینی و اصلاح میدهند، و همین امر از مهمترین عواملِ توفق و بقایشان تا امروز بودهاست.
✍🏻 #علیرضاموثق
#اپوزیشنقد #چپ_ایرانی #نقد_چپ
➖➖➖
🌾@Naqdagin
🍂 حال بنگریم به این سیرک و استندآپ کمدی تمامعیارِ تاریخی که از امتزاجِ ویروس مارکسیسم و اسلامِ شیعی حاصل شده و نظیرش را حتی میان زنان حزباللهی نیز ندیدهایم! این نوابیغ، مدعی و مبدعِ ایدۀ «سرقت انقلاب» بودند(!) و اگر انقلابشان به سرقت نمیرفت، قرار بود هشتاد میلیون ایرانی را اینگونه حاضر/غایب کنند، با احیای «سنتِ مترقیِ»(!) بیعت در غدیر خم!
🍂 هویتگرایی از هر نوعش، عاملِ انحطاط و محو تدریجیِ سوژهٔ مستقل و نقادِ مدرن است، اما هویتگراییِ مجاهدین خلق، یک سنخ هویتگرایی دوبل و کمنظیر است، چرا که در آن، دو ایدئولوژیِ جمعگرا و تمامیتخواه و فاشیستی، چنان ذهن نقاد و مستقلِ سوژه را دچار فروپاشی میکنند که او را بدل به یک ماشین-بردۀ کاملِ حزب و پیشوای سیاسی میکنند.
🍂 ریشۀ نفرتِ کثیری از مردم از این فرقه چپگرای اسلامی، به همان امری برمیگردد که عامل فرارِ آنها از آخوند و اسلام و حکومتِ اسلامی و ولایت مطلقۀ فقیه بودهاست؛ مضاف بر اینکه نسبتِ مجاهدین خلق با آخوندها و ولی فقیه، نسبتِ یک پیرمردِ یخزده و خفته در غارِ کهف با یک پیرمردِ کر و کور، اما بیدار و افلیج در غارِ کهف است! اگر منصفانه بنگریم، شدت دگم بودن و انجمادِ آخوندها و حکومت اسلامیِ ولایت مطلقۀ فقیه، با این فرقه، کمی فاصله دارد و اندکی تن به تحول و تغییر و واقعبینی و اصلاح میدهند، و همین امر از مهمترین عواملِ توفق و بقایشان تا امروز بودهاست.
✍🏻 #علیرضاموثق
#اپوزیشنقد #چپ_ایرانی #نقد_چپ
➖➖➖
🌾@Naqdagin
Telegram
نقدآگین