نقدآگین
8.67K subscribers
2.35K photos
1.4K videos
61 files
3.88K links
«حقیقت، خواستار نقد است؛ نه مدح»
— بررسی پدیدارهای فرهنگی با رویکردی انتقادی

🔗 نقدآگين در پلتفرم‌ها:
t.me/Naqdagin/6435
⚡️⚡️توضیح ضروری:
t.me/Naqdagin/6155
Download Telegram
خدا در فرهنگ ایران
@Naqdagin
🎧خدا در فرهنگ ایران
— ۳۰ چهرۀ خدا؛ دربارۀ مفهوم خدا در فرهنگ و اساطیر #ایران و ویژگی خدایان کهن ما

🎙 گفتگوی #شهرام_مهرافروز و سیما همراهی


#اسطوره‌شناسی #فلسفیدن #هستی‌کاوی



🌾 @Naqdagin
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 زهاک یک‌شبه اژدها نمی‌شود!
عواقب مطلق‌گرایی و اتوریته‌مداری

🎙
#شهرام_مهرافروز


#فلسفیدن #اسطوره‌شناسی


🌾 @Naqdagin
🍂 آتش فرزندِ خداست. خدا خوشۀ همۀ جان‌هاست؛ پس آتش، نماد همۀ جان‌هاست. ایرانی در آتش، جان و زندگی را می‌دید؛ از اینرو، او «جان‌پرست» بود و نه آتش‌پرست.

🍂 ایرانی در آتش، «فرازمندی و بزرگی و زیبایی و رنگارنگی و گرمای پایدارِ همۀ جان‌ها» را می‌دید. «ایر» در پارۀ نخست واژۀ ایران، همان «هیر» به چَم «آتش» است. ایران‌زمین، سرزمینِ مهرِ تابان و آتش جاودان و بالندگی همۀ جان‌ها بود.

🍂 «پرستش» همانا در نزد ایرانیان، برپایی سور و جشن بود. پرستش، «پرستاری و پاسداری از جشن» بود. پرستش «عبد» و «عبید» شدن نبود، بلکه «همکاری و همبستگی و همراهی و تمرین آزادگی و‌ جوانمردی» بود.

🍂 هم واژۀ «یزدان» (خدا) و هم «جشن»، از ریشۀ «یز» به چمِ «ستایش و سرور» هستند؛ پس خدای ایرانیان، هم «جشن‌ساز» بود و هم «خودِ جشن» بود. چرا؟ چون‌که همۀ جان‌ها در جشن بود که خوشه (یا سیمرغ گسترده‌پر) و یا خدا می‌شدند. سورِ آتش، جشن ارجمندیِ جان‌ها، بر همۀ کسانی‌که دل‌شان برای فرهنگ ژرف ایران می‌تپد، خجسته و همایون باد.

✍🏻 #شهرام_مهرافروز


#ایران #اسطوره‌شناسی


🌾 @Naqdagin
📘پاسخ دو پرسش
(۱/۲)
✍🏻 #شهرام_مهرافروز

پرسش نخست: آیا واژۀ «سوری» از «گل سوری» یا «گل سرخ» گرفته شده‌است و خاستگاه راستینِ «چهارشنبه‌سوری» چه بوده‌است؟


🍂 «سور» معنی‌های گوناگونی چون بزم و جشن و مهمانی و عروسی و رنگ سرخ و رنگ خاکستری رو به سیاهی و نام مرغی را داشته‌است. انسان‌ها در جشن گرفتن و گردهم آمدن و سور و شادی کردن و خوشه‌شدن، خدا می‌شدند. شادی همان عروسی و یا «پیوند و جفت شدنِ انسان با گیتی» بوده‌است.

🍂 «سور» که هم‌ به رنگ سرخ باشد و‌ هم به رنگ خاکستریِ رو به سیاهی، رنگِ «سیمرغ» است؛ چراکه سیمرغ بر اساس شاهنامه، در آسمانِ پر از ابرهای سیاه و پر از آذرخش نمایان می‌شد.

🍂 ایرانیان در گذشته‌های بسیار دور، ماه‌های ۳۰ روزه داشتند، برای همین، سال‌های آنها ۳۶۰ روزه می‌شد. از اینرو، در پایان سال، ۵ روز به آن می‌افزودند. این را «پنجک» یا «پنجه دزدیده‌شده» یا «بهیزک» می‌گفتند. این ۵ روز، در آغاز به باور آنها، ۵ تخمی بودند که باهم، سال نو و زمان از آنها می‌رویید. نام‌های این ۵ روز: «آفرین»، «فرخ»، «فیروز» ( پیروز= هما = هوما= سیمرغ خدا ) «رامشت» (رام) و «درود» (بهرام) بود.

🍂 «رام» خدای زندگی، عشق ، شناخت و موسیقی و‌ رقص، و «بهرام» خدای پدافندکنندۀ جان‌ها و خدای جهانگرد، از «فیروز» یا «سیمرغ» پیدایش می‌یافتند. این «حاجی‌فیروز» هم که تن پوشی به رنگِ سرخ (سور)‌ می‌پوشد و چهرۀ خود را سیاه می‌کند، این‌همانی با «سیمرغ» دارد.

🍂 از گفتار دور نشویم، به باور کهن نیاکانی، «رام» و «بهرام» با هم عروسی می‌کردند و می‌آمیختند و جهان از آنها پیدایش می‌یافت. جهان از «عشق خدایان» و «هم‌آغوشی خدایان» پیدایش می‌یافت. خدا بعنوان بن نخستین، از جهان «جدا» نبود، بلکه این خدا بود که با گستردن و جهیدنش، جهان می‌شد؛ از اینرو در هر چیزِ خُرد یا کلانی، بُنِ خدایی وجود داشت.

🍂 دربارۀ گل سرخ (سوری) باید بگویم که بر پایۀ کتاب «بندهش» که ملا-موبدهای زرتشتی در آن دست‌بری بسیاری برده‌اند، گل سوری (در لری «سرخ سور») گلِ روزِ شانزدهم هر ماه بود که «مِهر »نام داشته‌است. رُستنی این روز، باید «مهرگیا» باشد که انسان بر فرازش، پیدایش می‌یابد، ولی در روایت زرتشتی، آن را «گل سرخ» کرده‌اند.

🍂 واژۀ «سور» همچنین در زبان سانسکریت، به چمِ «خورشید» است که در زبان فارسی، همان «خور» یا «هور» است و در زبان عربی، واژۀ «نور» از همین خانواده ساخته شده‌است. خورشید نام‌های بسیاری دارد که در واژه‌نامۀ ارزشمند «برهان قاطع» آمده‌است؛ از جمله: «گل سرخ ، خاتون آسمان، دختر خم، خاتون جهان، بانوی خاور ، عروس فلک ، عروس خاوری». خورشید (یا چراغ آسمان) همان «سیمرغ در روز» است که در شب ماه ( =سین= سئنا) می‌گردد.

🍂 ایرانیان جشنی داشتند که «هفت‌هفته» نام داشت که «هفت‌هفته» به درازا می‌کشید. این جشن همان جشن «سده» است که از دهم بهمن آغاز می‌شد و تا نوروز دنبال می‌گردید که ایرانیان به‌جز دست‌افشانی و پایکوبی و شادی و میگساری، آتش نیز می‌افروختند. واژۀ «سده» یا «سته» یا «ستی»، سه تخم یا سه بن یا سه «زن‌خدا» یا سه آغاز بودند که با هم یکی می‌شدند. این همان فلسفۀ «سه گانه -یگانه» است که نگرش چیره بر اندیشه‌های ایرانیان، پیش از پیدایش «دوتاگرایی زرتشتی» بوده‌است.

🍂 «هفت‌هفته» را حتا در دوران امویان و عباسیان نیز جشن می‌گرفتند که کم‌کم از زمان آن کاسته شد و به دو روز (یکی «جشن سده» و دیگری «چهارشنبه‌سوری») کاهش یافت. جشن سده را در دهم بهمن می‌گرفتند و جشن چهارشنبه‌سوری، در فرجامین سه‌شنبۀ هر سال برپا می‌شد.

(ادامه دارد)


🌾 @Naqdagin
📘پاسخ دو پرسش
(۲/۲)
✍🏻 #شهرام_مهرافروز

پرسش دوم: آیا چهارشنبه‌سوری با «بازگشت فروهرها» پیوند دارد؟

🍂 فرود و بازگشت فروهر به زمین، ساخته-و-پرداختۀ «یزدان‌شناسی زرتشتی»ست و بسیار با اندیشه‌های فرهنگ ایران دربارۀ «فروهر»، دگرسان (متفاوت) است. در بخشِ نخست کتاب «بندهش»، در بند هشتم که بازتاب‌دهندۀ اندیشه‌های زرتشتی دربارۀ فروهرهاست، آمده‌است که «اهورامزدا، جهان مینوی را بیافرید و همۀ چیزها چون انسان و جانور و‌ گیاه و دیگر چیزها را، پیش از آنکه به‌گونۀ مادی بیافریند، به گونۀ فَروَشی یا مینُوی آفرید. این جهان مینُوی، ۳۰۰۰ سال به درازا کشید و سپس اهورامزدا از شکل‌های مینوی، گونه‌های مادی و این‌جهانی را آفرید. خویش‌کاری «فروهر» این است که از هنگامی‌که نطفه بسته می‌شود تا دم مرگ، آدمی را پاسداری می‌کند. فروهر چیزی به‌جز «روان» [نفس در اصطلاح اسلامی] است. «روان» سرپرستِ کردارِ انسان است و کیفرپذیر است، ولی «فروهر» همیشه پاک و سره است. فروهرِ آدمی پس از مرگ، دوباره به جهان مینُوی باز-می‌گردد، ولی بازماندگانِ درگذشتگان را فراموش نمی‌کند و در آغازِ سال، دوباره به دیدار آنها می‌رود».

🔻ردپای بخشی از اندیشه‌های ایرانیان پیش از پیدایش «یزدان‌شناسی زرتشتی»، در کتاب «بندهش» آمده‌است. ایرانیان بر این باور بودند که انسان، دارای دو بخش تن‌تنانی (جسمی) و مینُوی (روحی) است. بخش تن‌تنانی همان «تن» است که از جنس «آرمیتی» (مادر زمین) است که در فرجام، دوباره به آن باز-می‌گردد و بخش مینُوی، از ۴ گوهر به‌هم‌پیوسته ساخته‌شده که مولانا در شعرهایش، از آنها با نام «چهار پر» [سیمرغ] یاد کرده‌است:

نخستینِ آنها، «گوشورون» ( =مینوی جان) است که به «باد» که همان «دم» یا «واد» یا «وات» یا «وای» یا «سیمرغ» است دگرگون می‌شود؛

دوم، «رام» است که به بوی (حس‌ها) دگرگون می‌شود؛ چیزی که برای شناخت جهان، به آن نیاز است؛

سوم، «ماه» (یا دین) است که به خورشید دگرگون می‌شود. دین «بینش زَهشی و جوششی از گوهر انسان» است و «ماه» بینشِ در تاریکی و «خورشید» بینشِ در روشنایی‌ست؛

چهارم، «بهمن» ( =وهومن=خرد) است که به «فروهر» که همان «فره‌وشی» یا «ارتافرود» (خوشۀ جان‌هاست) دگرگون می‌شود. هر جانی که از خوشۀ خدا یا هستی جدا می‌شود، دوباره به آن می‌پیوندد و با آن می‌آمیزد.



#اسطوره‌شناسی #نقد_ادیان #ایران


🌾 @Naqdagin
📘پاسخ ۱۰ پرسش پیرامون ایران
(۱/۲)
✍🏻
#شهرام_مهرافروز

پرسش نخست- «مزدا» به چه معناست؟


معنی راستین واژۀ «مزدا» به چم «خدای ماه» است. واژۀ «مزدا» از دو پاره ساخته شده‌است. پارۀ نخست «مز» به چمِ «ماه» است که در زبان پارسی باستان، این معنا به‌جا مانده و پارۀ دوم «دا» به چم «خدا» یا «مادر» است.

ماه در نزد ایرانیان، این‌همانی با «سیمرغِ خدا» داشت و فروزه‌هایی چون چراغ سپهر و چشمه سیماب و خاتون و اَروس و بانوی آسمان را به آن داده‌بودند.

بابلیها آن را «سین» می‌خواندند و در اوستا نامش «سئنا»ست و در زبان‌های ایرانی، سیمرغ را «سیمر» یا «سیرنگ» و یا «سین» نیز می‌گویند.

در نزد نیاکانمان، ماه جایگاهِ خوشۀ همه تخم‌ها و یا جان‌ها بوده‌است. سیمرغ هم که در داستان‌های ایرانی، بر فرازِ درخت «همۀ تخمه» نشسته، خودش خوشۀ همه جانهاست که خودافشانی می‌کند و‌ به جهان، جان تازه‌ای می‌بخشد.

پرسش دوم- آیا از واژۀ اهورا مزدا در گاتاهای زرتشت نام برده شده‌است؟

خیر در گاتها از نام‌هایی چون مزدا، اهورا، مزدا اهورا نام برده شده و آمیزۀ اهورامزدا ( خداوند بزرگ و یگانه یا دانای بی‌همتا) ساختۀ ملاموبدهای زرتشتی دوران ساسانی بوده‌است.

پرسش سوم- آیا واژۀ «اهورا» تنها ویژۀ «مزدا» است یا برای دیگر خدایان ایران نیز بکار برده می شد؟

واژۀ «اهورا» ویژۀ «مزدا» نیست. «اهورا» برای «وای» (وات= واد =باد =سیمرغ)، برای «آرمیتی» (مادر زمین)، برای «اشا» ( آرتا اَرتا)، برای «سپنتامینو»، برای «هَوروتات» (خرداد: خوشزیستی)، و «امرتات» (امرداد: دیرزیستی) نیز به‌کار رفته‌است.

پرسش چهارم- واژه هما که نگاره‌هایش در دوران دودمان هخامنشی بر روی دیوارها یا تندیس‌ها کَنده می‌شد و روی درفش‌ها انگاشته می‌شد، به چه معناست؟

واژۀ «هما» در زبان پارسی باستان «هومایا» بوده‌است که به چم «خوشبختی و خوبی» است. در زبان کردی «هوما» یا «هما» به چم «خدا» یا «پرندۀ نیکبختی» است که همان «سیمرغ» می‌باشد. سیمرغ «خدایِ آوا و آهنگ، خدای رنگارنگی و زیبایی و غنا، خدای خوشبختی، خدای مهر، خدای تازگی و خدای پیکار با آزاردهندگان جان‌ها» بوده‌است.

پرسش پنجم- آیا داستان جمشید (یم) در «اوستا» کهن تر از «ریگی ودا» است؟

آری، در «اوستا» جمشید فرمانروای بهشت است و در «ریگی ودا» فرمانروای جهان مردگان. جمشید با اندیشیدن (منیدن) و کارِ سازندۀ خویش، گیتی را بهشت می‌سازد. جمشید نخستین انسان است که یزدان‌شناسی زرتشتی به جایش «کیومرس» را می‌گذارد.

(ادامه دارد)


🌾 @Naqdagin
📘پاسخ ۱۰ پرسش پیرامون ایران
(۲/۲)
✍🏻
#شهرام_مهرافروز

پرسش ششم- ایرانیان «کوه» را به چیزی این‌همانی می‌دادند؟


ایرانیان در روزگار بسیار کهن، کوه را با «نی» این‌همانی می‌دادند. ردپای این اندیشه در واژگان ما به جا مانده‌است. برای نمونه، در زبان پارسیِ باستان، «کئوفا» و در زبان پهلوی کوپ (کوف) به چم کوه است و کوپ همچنین به چم «نی» نیز است.

واژۀ شخ یا شاخ نیر که کوه و فراز کوه باشد، همان شاخ یا شاخه است. ایرانیان همۀ رُستنی‌ها و شاخ جانوران را این‌همانی با «نی» می‌دادند.

پرسش هفتم- درباره ریشۀ واژۀ «بت» برایمان سخن بگویبد
.

واژۀ «بت» در اوستا در ریختار «بوئیتی» که نام دیوی بوده، سه بار بکار برده شده‌است. در زبان سانسکریت «بوتا» شبح است. شبح همان «شه وه » در زبان کردی است که زن‌خدای ایران بوده که به «جنِ نوزادکش» دگرگونش کردند. «شه وه» همچنین به چم «شب» است که شب و سیاهی مادینه‌اند. بت را «صنم» نیز می‌گفتند که همان سن یا سیمرغ است که در آخرش بندواژۀ (حرف) «م» افزوده شده است. «صنم» به چم معشوق یا دلبر یا جانان یا دوست است که همه آنها زاب‌های ( صفت های) خدای ایران، سیمرغ بوده‌اند.

پرسش هشتم- آیا در «بابل و سومر»، تمدن و فرهنگ کاملا جدا از پشتۀ «ایران» شکل گرفته‌بود؟


خیر، «میتانی‌ها» از ۲۲۹۰ تا ۲۲۰۸ پیش از میلاد، نزدیک به ۲۰۹ سال در «سومر» فرمانروایی کردند و قانون‌های ناپسند برده‌داریِ سومریان را دگرگون ساختند و «کاسی‌ها» هم نزدیک ۱۵۰ سال از نزدیک ۱۵۵۰ تا ۱۳۹۰ پیش از میلاد، بر بابل فرمانروایی کردند.

هر دوی این دودمان‌ها از ایرانیان بودند. برخی تاریخ‌نگاران بر این باورند که میتانی‌ها از کوه‌های میتان، در جنوب خاوری ایران، بودند، در هنگامی که دیگر پژوهشگران بر این باورند که این دودمان‌ها از باختر ایران بودند که سپس به سومر مهاجرت کرده‌اند. کاسی‌ها نیز ایرانیانی بودند که از زاگرس در باختر ایران، به بابل آمدند و فرهنگ و هنر و رازگری (معماری) و قانون‌های این سرزمین را دگرگون کردند. کوروش بزرگ، نزدیک دویست و بیست سال پس از سرنگونی دودمان کاسی در بابل، دوباره در سال ۵۳۰ پیش از میلاد به بابل چیره شد.

پرسش نهم - آیا «عقاب» همان «عنقا» یا «سیمرغ» است؟


عقاب (شهباز= شاه پرندگان) را عنقا (سیمرغ) نیز می خواندند. عق (آب) و عنق (گردن=نی) از همین خانواده هستند. عنقا باید عربی‌شدۀ واژۀ «انگا» باشد که هم «نی» است و هم شیره و ژد درون نی. در عرفان نیز به عقل نخستین که «قلم» (=نی) باشد، عقاب می‌گفتند؛ چراکه عقاب بالاروترین پرندگان است ( تعریف‌های جرجانی). به عقاب اُل یا اُلَه نیز می‌گفتند که نام‌های دیگر سیمرغ است. در زبان‌های ایرانی به عقاب که اینهمانی با سیمرغ داده می‌شد، «دال» یا «دالمن» نیز می‌گفتند، از اینرو بود که سومریان ایران را «دیلمون» یعنی آشیانۀ سیمرغ می‌نامیدند.

پرسش دهم- «هخامنش» به چه معناست؟

هخا به چم «دوستدار» است و «منش»به چمِ اندیشه است. هخامنش یعنی دوستدار اندیشه. یا به گفتۀ دیگر، کسانی که در دوستی و مهر می‌اندیشیدند. در نوشته‌های تاریخ‌نگاران یونانی‌تبار، دربارۀ سردودمان هخامنشیان، «هخامنش» آمده که او در آشیانه شهباز (یا سیمرغ) پرورش پیدا می‌کند.


#ایران #اسطوره‌شناسی #نقد_ادیان


🌾 @Naqdagin