Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 از زبان یک اقلیت خاموش
✍🏼 Rosie Swash
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ "من ۴۷ سال سن دارم اما جوانتر به نظر میرسم شاید به این دلیل که از خودم مراقبت میکنم و استرسهای مربوط به همسر و بچه را ندارم". در اولین نگاه ممکن است به نظر برسد که این جملهها پاسخی کنایهآمیز به قسمت "خودتان را معرفی کنید" در یک سایت دوستیابی است، در حالیکه نویسنده این جمله ها، فردی به نام آنت، یکی از شرکت کنندگان مطالعهی من درباره افراد فاقد تمایل جنسی(Asexual) بود که در یک تالار گفتگو متشکل از افرادی با این ویژگی آنها را نوشت. اسکچوالها کسانی هستند که تمایلی به برقراری ارتباط جنسی ندارند.
تخمین زده میشود که در حدود یک درصد از جمعیت جهان اسکچوال هستند، اگرچه مطالعات در این زمینه محدود است. آنت و افرادی مانند او تقریبا هیچگاه مجذوب شدن جنسی به فردی دیگر را تجربه نمیکنند و درک انگیزههای جنسی در روابط و رفتار دیگران برایشان دشوار است.
"زندگی در دنیایی که داشتن رابطهی عاشقانه و جنسی را به عنوان یکی از بالاترین ایدهآلهای خود در نظر میگیرد، دشوار است" اینها گفتههای یک دانشجوی بیست ساله ساکن منچستر است که یکی از اثرات چنین دنیایی را بر زندگی خود اینطور توصیف میکند که "به عنوان یک دانشجو تقریبا هر روز در برابر گفتگوهایی دربارهی رابطهی جنسی و جذابیت جنسی افراد خاصی قرار میگیرم که واقعا تمایلی به شنیدن آنها و مشارکت در آن بحث را ندارم"
تنهایی و مشکلات مربوط به یافتن شریک عاطفی، یکی از موضوعات مشترک در بسیاری از افراد اسکچوال است. رابطهی جنسی فقط قسمتی از یک ارتباط عمیق است، اما اگر به عنوان یک بخش ضروری در نظر گرفته شود، آن وقت کسانی که تمایلی به برقراری رابطهی جنسی ندارند باید به این نتیجه برسند که برقراری رابطهی عاطفی برای آنها ممکن نیست. "عمیقا احساس تنهایی میکردم و نمیتوانستم آینده ای را تصور کنم که در آن کسی حاضر باشد با فردی بدون تمایل جنسی مانند من وارد رابطه شود". نداشتن تمایل به برقراری رابطه جنسی الزاما به این معنا نیست که فرد اسکچوال باید تمام زندگی خود را در تنهایی بگذراند. "برخلاف تصورم توانستم با کسی آشنا شوم که مشکلی با نبود رابطهی جنسی در ارتباط عاطفیمان نداشت"
باید دانست که اسکچوالیتی نوعی سرکوب تمایل جنسی یا پرهیزکاری نیست، بلکه غیاب این تمایل در فرد است. "از نظر تئوریک نبودِ تمایل جنسی در یک فرد نباید به عنوان یک مشکل یا اختلال در نظر گرفته شود" این گفتهی دکتر تونی بگارت یک پژوهشگر تخصصی در زمینهی اسکچوالیتی است. "در شرایطی که رسانهها تمایل جنسی مفرط را بهنجار نشان میدهند، دور از انتظار نیست که اسکچوالیتی به عنوان یک مشکل یا انگ در نظر گرفته شود". او معتقد است: "تلاش برای 'درمان کردن' افراد اسکچوال و ایجاد میل جنسی در آنها، توجهی کمککننده به نیازهای روانی و هیجانی آنها نیست"
"هر چیزی که برخلاف هنجارها و تهدیدکنندهی وضع موجود باشد، مورد تمسخر واقع میشود و تلاش همه معطوف به خلاص شدن از آن میشود؛ واکنشهایی که ما افراد اسکچوال با آنها رو به رو میشویم و نشان میدهد که چه میزان ناآگاهی و عدم پذیرش نسبت به آنچه که ما هستیم، وجود دارد"
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اقلیتهای_جنسی
#ملال_جنسی #آسکچوالیتی
#روان_درمانی_تحلیلی
#Asexuality
#LGBT
🆔@alipsychiatrist
https://www.google.com/amp/s/amp.theguardian.com/lifeandstyle/2012/feb/26/among-the-asexuals
✍🏼 Rosie Swash
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ "من ۴۷ سال سن دارم اما جوانتر به نظر میرسم شاید به این دلیل که از خودم مراقبت میکنم و استرسهای مربوط به همسر و بچه را ندارم". در اولین نگاه ممکن است به نظر برسد که این جملهها پاسخی کنایهآمیز به قسمت "خودتان را معرفی کنید" در یک سایت دوستیابی است، در حالیکه نویسنده این جمله ها، فردی به نام آنت، یکی از شرکت کنندگان مطالعهی من درباره افراد فاقد تمایل جنسی(Asexual) بود که در یک تالار گفتگو متشکل از افرادی با این ویژگی آنها را نوشت. اسکچوالها کسانی هستند که تمایلی به برقراری ارتباط جنسی ندارند.
تخمین زده میشود که در حدود یک درصد از جمعیت جهان اسکچوال هستند، اگرچه مطالعات در این زمینه محدود است. آنت و افرادی مانند او تقریبا هیچگاه مجذوب شدن جنسی به فردی دیگر را تجربه نمیکنند و درک انگیزههای جنسی در روابط و رفتار دیگران برایشان دشوار است.
"زندگی در دنیایی که داشتن رابطهی عاشقانه و جنسی را به عنوان یکی از بالاترین ایدهآلهای خود در نظر میگیرد، دشوار است" اینها گفتههای یک دانشجوی بیست ساله ساکن منچستر است که یکی از اثرات چنین دنیایی را بر زندگی خود اینطور توصیف میکند که "به عنوان یک دانشجو تقریبا هر روز در برابر گفتگوهایی دربارهی رابطهی جنسی و جذابیت جنسی افراد خاصی قرار میگیرم که واقعا تمایلی به شنیدن آنها و مشارکت در آن بحث را ندارم"
تنهایی و مشکلات مربوط به یافتن شریک عاطفی، یکی از موضوعات مشترک در بسیاری از افراد اسکچوال است. رابطهی جنسی فقط قسمتی از یک ارتباط عمیق است، اما اگر به عنوان یک بخش ضروری در نظر گرفته شود، آن وقت کسانی که تمایلی به برقراری رابطهی جنسی ندارند باید به این نتیجه برسند که برقراری رابطهی عاطفی برای آنها ممکن نیست. "عمیقا احساس تنهایی میکردم و نمیتوانستم آینده ای را تصور کنم که در آن کسی حاضر باشد با فردی بدون تمایل جنسی مانند من وارد رابطه شود". نداشتن تمایل به برقراری رابطه جنسی الزاما به این معنا نیست که فرد اسکچوال باید تمام زندگی خود را در تنهایی بگذراند. "برخلاف تصورم توانستم با کسی آشنا شوم که مشکلی با نبود رابطهی جنسی در ارتباط عاطفیمان نداشت"
باید دانست که اسکچوالیتی نوعی سرکوب تمایل جنسی یا پرهیزکاری نیست، بلکه غیاب این تمایل در فرد است. "از نظر تئوریک نبودِ تمایل جنسی در یک فرد نباید به عنوان یک مشکل یا اختلال در نظر گرفته شود" این گفتهی دکتر تونی بگارت یک پژوهشگر تخصصی در زمینهی اسکچوالیتی است. "در شرایطی که رسانهها تمایل جنسی مفرط را بهنجار نشان میدهند، دور از انتظار نیست که اسکچوالیتی به عنوان یک مشکل یا انگ در نظر گرفته شود". او معتقد است: "تلاش برای 'درمان کردن' افراد اسکچوال و ایجاد میل جنسی در آنها، توجهی کمککننده به نیازهای روانی و هیجانی آنها نیست"
"هر چیزی که برخلاف هنجارها و تهدیدکنندهی وضع موجود باشد، مورد تمسخر واقع میشود و تلاش همه معطوف به خلاص شدن از آن میشود؛ واکنشهایی که ما افراد اسکچوال با آنها رو به رو میشویم و نشان میدهد که چه میزان ناآگاهی و عدم پذیرش نسبت به آنچه که ما هستیم، وجود دارد"
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اقلیتهای_جنسی
#ملال_جنسی #آسکچوالیتی
#روان_درمانی_تحلیلی
#Asexuality
#LGBT
🆔@alipsychiatrist
https://www.google.com/amp/s/amp.theguardian.com/lifeandstyle/2012/feb/26/among-the-asexuals
Telegram
attach 📎
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 پس از دههها سردرگمی، تشخیص آسپرگر پاسخی برای بعضی سؤالها بود.
✍🏼 Tom Culter
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
✳ حدود ساعت چهار و نیم صبح روزی در سپتامبر بود، که ناگهان از خواب بیدار شدم با این احساس که مشکلی وجود دارد که از آن آگاه نیستم. خانه در سکوت مطلق بود و کاملا احساس غربت میکردم. نبضم به سرعت میزد، و مثل یک دونده عرق میریختم. نمیدانستم چه احساسی دارم اما اشکهایم میریخت و برای لحظاتی فکر کردم که در حال مردن هستم. شاید این یک حملهی پانیک بود.
مدت ها بود که احساس میکردم یک مشکل اساسی در زندگیام وجود دارد. نیمه شبها بیدار میشدم و در حالی که به سقف خیره بودم به همه چیز فکر میکردم. روزها سخت کار میکردم، و تفریحات گذشته نه تنها خوشحالم نمیکرد بلکه حتی تا حدودی مشمئزکننده بود.
یک بار زمانی که با گروهی از دوستان خانوادگی در رستوران بودیم و من با بیتفاوتی در حال تمام کردن ساندویچ همیشگیام بودم، یکی از دوستانمان گفت: "چرا هیچوقت از غذا خوردن با جمع لذت نمی بری؟" حضور سرد و کنارهگیر من در جمع ها بسیاری از اوقات باعث ناراحتی دیگران میشد.
افراد زیادی این بازخورد را به من میدادند که وقتی تصورم این بوده که در حال لبخند زدن هستم، در واقع عبوس بودهام. از تماشای عکس هایم در مراسم شادی، متعجب میشدم. در حالی که همه در اطرافم میخندیدند من چهره ای سرد و ناخشنود داشتم.
✳ من ازدواج موفقی داشتم، از وضعیت سلامت خوبی برخوردار بودم و تعدادی از نوشتههایم جزء پرفروشترین کتابها بودند. اما دلیل این دلشورهی عجیبی را که هر روز با آن از خواب بیدار میشدم نمیفهمیدم. روزی در حین صحبت با پزشکم به او گفتم: "دقیقا نمیدانم چه حالی دارم. فقط میدانم که خوب نیستم. نوعی احساس خلاء و دشواری زیاد در موقعیتهای اجتماعی."
پزشکم بعد از معاینه در پاسخ به من گفت: "من هیچ مشکل جسمی خاصی را در تو پیدا نمیکنم. اما به نظر میرسد که تنش قابلتوجهی را تحمل میکنی. آیا خودت را فرد مضطربی میشناسی؟"
تا آن زمان خودم را فرد مضطربی نمیدانستم اما در جواب گفتم: "شاید بتوانم نام فشاری را که در قفسهی سینه ام تجربه میکنم، اضطراب بگذارم"
- "فکر میکنی چه چیزی تو را مضطرب میکند؟"
- "زنده بودن در جهان"
- "گفتی که حضور در موقعیتهای اجتماعی را مثل یک بار سنگین تجربه میکنی. سعی میکنی که خودت را تطبیق بدهی اما انگار دائما در حال وانمود کردن هستی. اطرافیانت تو را فردی کنارهگیر میدانند که به موضوعات خاصی مثل جزئیات نقشهی خطوط حمل و نقل شهری، علاقه دارد."
-"بله. و البته برای خطوط حمل و نقل، کلمهی نمودار درست تر از نقشه است"
- "و مثل همین حالا، اغلب به جزییات و قواعد، به خصوص در هنگام استفاده از کلمات، اهمیت خاصی میدهی.."
-"بله همینطور است"
- "با کنار هم گذاشتن مجموعهی این ویژگیها، موضوعی که به آن فکر میکنم این است که احتمالا شما در طیف اوتیسم، و دارای سندرم آسپرگر هستی"
- "نه" با تاکید زیادی گفتم: "من با افراد مبتلا به آسپرگر کار کردهام و درباره آنها خواندهام. من مثل آنها نیستم"
پزشکم خطی را روی کاغذ کشید و گفت: "ممکن است کسانی که دیده یا درباره آنها خواندهای، در یک نقطه روی این خط یا طیف باشند و تو کمی بالاتر و نزدیک تر به انتهای این طیف. میخواهم که درباره این موضوع بیشتر فکر کنی و بخوانی و بعدتر به من بگویی که نظرت چیست".
✳ همیشه میدانستم که چیزی، در نوعِ ارتباط گرفتن من با جهان، با بقیه متفاوت است. من بسیاری از محرکهای محیط را شدیدتر از دیگران تجربه میکردم. با صداها و بوهای خاصی مشکل داشتم. یکی از محیطهایی که به شدت تحت فشار قرار میگرفتم سوپرمارکت ها بود. با آن نورهای درخشان، صداهای بلند، ازدحام آدمها، هیاهو، تبلیغات نصب شده بر در و دیوار و .. اما بدتر از آن، حضور در مهمانیها و جمعها که مانند شکنجه بود. که یکی از اولین نمونههای شفاف آن در ذهنم، تولد هفت سالگی ام بود که همه بچه ها در اطرافم میخندیدند و بازی میکردند و من در حالی که درک آنها برایم سخت بود و با نیرویی نامرئی از درون میل به جدا شدن از آن محیط را داشتم، تماشایشان میکردم.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_طیف_اوتیسم #اوتیسم
#درخودماندگی #آسپرگر
#روان_درمانی_تحلیلی
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
✍🏼 Tom Culter
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
✳ حدود ساعت چهار و نیم صبح روزی در سپتامبر بود، که ناگهان از خواب بیدار شدم با این احساس که مشکلی وجود دارد که از آن آگاه نیستم. خانه در سکوت مطلق بود و کاملا احساس غربت میکردم. نبضم به سرعت میزد، و مثل یک دونده عرق میریختم. نمیدانستم چه احساسی دارم اما اشکهایم میریخت و برای لحظاتی فکر کردم که در حال مردن هستم. شاید این یک حملهی پانیک بود.
مدت ها بود که احساس میکردم یک مشکل اساسی در زندگیام وجود دارد. نیمه شبها بیدار میشدم و در حالی که به سقف خیره بودم به همه چیز فکر میکردم. روزها سخت کار میکردم، و تفریحات گذشته نه تنها خوشحالم نمیکرد بلکه حتی تا حدودی مشمئزکننده بود.
یک بار زمانی که با گروهی از دوستان خانوادگی در رستوران بودیم و من با بیتفاوتی در حال تمام کردن ساندویچ همیشگیام بودم، یکی از دوستانمان گفت: "چرا هیچوقت از غذا خوردن با جمع لذت نمی بری؟" حضور سرد و کنارهگیر من در جمع ها بسیاری از اوقات باعث ناراحتی دیگران میشد.
افراد زیادی این بازخورد را به من میدادند که وقتی تصورم این بوده که در حال لبخند زدن هستم، در واقع عبوس بودهام. از تماشای عکس هایم در مراسم شادی، متعجب میشدم. در حالی که همه در اطرافم میخندیدند من چهره ای سرد و ناخشنود داشتم.
✳ من ازدواج موفقی داشتم، از وضعیت سلامت خوبی برخوردار بودم و تعدادی از نوشتههایم جزء پرفروشترین کتابها بودند. اما دلیل این دلشورهی عجیبی را که هر روز با آن از خواب بیدار میشدم نمیفهمیدم. روزی در حین صحبت با پزشکم به او گفتم: "دقیقا نمیدانم چه حالی دارم. فقط میدانم که خوب نیستم. نوعی احساس خلاء و دشواری زیاد در موقعیتهای اجتماعی."
پزشکم بعد از معاینه در پاسخ به من گفت: "من هیچ مشکل جسمی خاصی را در تو پیدا نمیکنم. اما به نظر میرسد که تنش قابلتوجهی را تحمل میکنی. آیا خودت را فرد مضطربی میشناسی؟"
تا آن زمان خودم را فرد مضطربی نمیدانستم اما در جواب گفتم: "شاید بتوانم نام فشاری را که در قفسهی سینه ام تجربه میکنم، اضطراب بگذارم"
- "فکر میکنی چه چیزی تو را مضطرب میکند؟"
- "زنده بودن در جهان"
- "گفتی که حضور در موقعیتهای اجتماعی را مثل یک بار سنگین تجربه میکنی. سعی میکنی که خودت را تطبیق بدهی اما انگار دائما در حال وانمود کردن هستی. اطرافیانت تو را فردی کنارهگیر میدانند که به موضوعات خاصی مثل جزئیات نقشهی خطوط حمل و نقل شهری، علاقه دارد."
-"بله. و البته برای خطوط حمل و نقل، کلمهی نمودار درست تر از نقشه است"
- "و مثل همین حالا، اغلب به جزییات و قواعد، به خصوص در هنگام استفاده از کلمات، اهمیت خاصی میدهی.."
-"بله همینطور است"
- "با کنار هم گذاشتن مجموعهی این ویژگیها، موضوعی که به آن فکر میکنم این است که احتمالا شما در طیف اوتیسم، و دارای سندرم آسپرگر هستی"
- "نه" با تاکید زیادی گفتم: "من با افراد مبتلا به آسپرگر کار کردهام و درباره آنها خواندهام. من مثل آنها نیستم"
پزشکم خطی را روی کاغذ کشید و گفت: "ممکن است کسانی که دیده یا درباره آنها خواندهای، در یک نقطه روی این خط یا طیف باشند و تو کمی بالاتر و نزدیک تر به انتهای این طیف. میخواهم که درباره این موضوع بیشتر فکر کنی و بخوانی و بعدتر به من بگویی که نظرت چیست".
✳ همیشه میدانستم که چیزی، در نوعِ ارتباط گرفتن من با جهان، با بقیه متفاوت است. من بسیاری از محرکهای محیط را شدیدتر از دیگران تجربه میکردم. با صداها و بوهای خاصی مشکل داشتم. یکی از محیطهایی که به شدت تحت فشار قرار میگرفتم سوپرمارکت ها بود. با آن نورهای درخشان، صداهای بلند، ازدحام آدمها، هیاهو، تبلیغات نصب شده بر در و دیوار و .. اما بدتر از آن، حضور در مهمانیها و جمعها که مانند شکنجه بود. که یکی از اولین نمونههای شفاف آن در ذهنم، تولد هفت سالگی ام بود که همه بچه ها در اطرافم میخندیدند و بازی میکردند و من در حالی که درک آنها برایم سخت بود و با نیرویی نامرئی از درون میل به جدا شدن از آن محیط را داشتم، تماشایشان میکردم.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_طیف_اوتیسم #اوتیسم
#درخودماندگی #آسپرگر
#روان_درمانی_تحلیلی
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
Telegraph
پس از دههها سردرگمی، تشخیص آسپرگر پاسخی برای بعضی سوالها بود.
✍🏼 Tom Cutler ▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو: @alipsychiatrist حدود ساعت چهار و نیم صبح روزی در سپتامبر بود، که ناگهان از خواب بیدار شدم با این احساس که مشکلی وجود دارد که از آن آگاه نیستم. خانه در سکوت مطلق بود و کاملا احساس غربت میکردم. نبضم به…
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 حقیقت، دروغ، و خیالپردازی، در دنیای روانی کودکان
✍🏼 Dona Matthews Ph.D.
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
✳️ تقریبا تمام والدین از مشاهدهٔ خیالپردازیهای شورانگیز و خلاقانهٔ فرزند خود لذت میبرند؛ هنگامی که کودک، به واسطهٔ آفرینش موجودات، موقعیت ها و ایده های تخیلی، به زندگی خود رنگ و نشاط می دهد و جهانش را وسعت می بخشد.
اما برخی از اوقات، کودکان از قدرت خیالپردازی خود برای دروغگویی استفاده میکنند، که اتفاق خوشایندی برای والدین نیست.
✳ همانند بزرگسالان، کودکان هم میتوانند به دلایل بسیاری، مثل دور ماندن از انتقاد یا تنبیه، بهتر کردن تصویر خود در ذهن دیگران، احساس فشار در زیر بار توقعات، یا جلب توجه و کمک، دروغ بگویند.
✳ در حدود سن ۲ یا ۳ سالگی، کودکان شروع به درک این واقعیت می کنند که بزرگترها دانای کل نیستند و موضوعاتی وجود دارد که ممکن است بزرگترها متوجه آنها نشوند؛ از ۴ تا ۶ سالگی کودکان مهارت کافی برای دروغ گفتن پیدا میکنند و از حدود ۶ یا ۸ سالگی، اگر رفتار آنها مورد چالش قرار نگیرد، ممکن است به دروغ گفتن مکرر ادامه دهند. در حدود ۸ سالگی آنها میتوانند دروغهای موفقیت آمیز و ماهرانه بگویند.
✳️ اما چگونه میتوان بدون سرکوب قدرت خلاقیت کودک، مانع استفادهٔ کودک از این قدرت برای دروغگویی شد؟
شاید مهم ترین عامل بازدارنده از سوق یافتن کودک به سمت دروغگویی، برقراری اتصال عاطفی گرم، صبورانه و عمیق با او، و انتقال حس دوست داشتن و دوست داشتنی بودن به کودک است. مراقبت از یک رابطهٔ سرشار از عشق و اعتماد، میتواند مهمترین انگیزه برای صداقت باشد.
همچنین لازم است به نیاز یا احساسی که زمینه ساز دروغگویی در کودک است، توجه کرد؛ که میتواند تلاشی برای کسب توجه، جلوگیری از سرزنش شدن، یا صرفا شور و شوق یک خیالپردازی باشد.
✳️ میتوان در موقعیت های مختلف، به کودک در رها شدن از احساساتی مثل ترس یا شرم، که او را به سمت دروغ گفتن سوق میدهد، کمک کرد. به طور مثال هنگامی که از روی حواسپرتی مقداری از شیر یا غذایش را روی زمین ریخته است، به جای پرسیدن «چه کسی این کار را کرده؟»، میتوان به او گفت «بیا با هم تمیزش کنیم»؛ و با این کار، مانع از احساس نیاز کودک به دروغگویی برای جلوگیری از تنبیه یا سرزنش شد.
✳ اگر هدف کودک از دروغگویی، ساختن تصویر بهتری از خود در ذهن دیگران و تحت تاثیر قرار دادن آنها است، میتوان با ابراز تحسین و توجه بیشتر به توانمندی های کودک، نیاز او را به دروغگویی برای دریافت تحسین و توجه، کاهش داد.
✳️ صداقت و روراستی والدین با کودک، و سایر اعضای خانواده و دوستان، میتواند بهترین الگو برای شکل گیری رفتار راستگویی در کودک باشد. در جایگاه یک والد، هنگامی که به کودک میگویید کاری را ظرف ۵ دقیقه بعد یا دو روز بعد برای او انجام میدهید، سعی کنید مطمئن باشید که واقعأ در همان زمان آن کار را انجام خواهید داد.
هنگامی که کاری انجام داده اید که نسبت به آن احساس پشیمانی یا اشتباه می کنید، دروغ نگفتن راجع به آن کار و احساساتتان، باعث خواهد شد که جرأت اعتراف به اشتباهات و حرف زدن راجع به احساسات مختلف، در کودک تقویت شود.
✳ هنگامی که از دروغگویی کودک دچار احساس رنجش و سرخوردگی میشوید، راجع به این احساس خود با کودک حرف بزنید: «وقتی حقیقت را به من نمی گویی غمگین و نگران میشوم».
✳ درک تفاوت بین دروغ سفید یا دروغ مصلحتی، که برای مراقبت از احساسات دیگران گفته میشود، از دروغ غیراخلاقی که هدف آن فریب دادن دیگران است، برای کودک دشوار است. بهتر است که فهم این موضوع را به سنین پس از ۶ یا ۷ سالگی موکول کرد. تا آن زمان بهتر است که در مقابل کودک تا حد امکان، گفتن دروغ های سفید خود را هم به حداقل برسانید و اگر مجبور به آن شدید، به کودک توضیح بدهید که به چه دلیل چنین دروغی را گفتید.
✳️ اگر احساس می کنید دروغ گفتن برای کودک تبدیل به یک عادت شده است، خود را ناتوان از برقراری یک رابطهٔ صادقانه با کودک می بینید، یا دروغ گفتن کودک با رفتارهای مشکل سازی مثل دزدی، تخریب وسایل، آزار رساندن به همسالان یا حیوانات و.. همراه شده است، دریافت کمک حرفه ای را مدنظر قرار دهید.
✳ در نهایت، همانند هر توانایی دیگری، توانایی راستگویی هم میتواند در طول زمان رشد یافته و تقویت شود. صداقت و روراستی والدین در محیط خانواده، جامعه و در هر یک از تعاملات روزمره ای که کودک همواره نظاره گر والدین در آنها است، میتواند بهترین کمک برای رشد این توانایی در کودک باشد.
#روان_پزشکی #کودک #اطفال
#فرزند_پروری #روان_درمانی
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/going-beyond-intelligence/201803/truth-lies-and-imagination
✍🏼 Dona Matthews Ph.D.
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
✳️ تقریبا تمام والدین از مشاهدهٔ خیالپردازیهای شورانگیز و خلاقانهٔ فرزند خود لذت میبرند؛ هنگامی که کودک، به واسطهٔ آفرینش موجودات، موقعیت ها و ایده های تخیلی، به زندگی خود رنگ و نشاط می دهد و جهانش را وسعت می بخشد.
اما برخی از اوقات، کودکان از قدرت خیالپردازی خود برای دروغگویی استفاده میکنند، که اتفاق خوشایندی برای والدین نیست.
✳ همانند بزرگسالان، کودکان هم میتوانند به دلایل بسیاری، مثل دور ماندن از انتقاد یا تنبیه، بهتر کردن تصویر خود در ذهن دیگران، احساس فشار در زیر بار توقعات، یا جلب توجه و کمک، دروغ بگویند.
✳ در حدود سن ۲ یا ۳ سالگی، کودکان شروع به درک این واقعیت می کنند که بزرگترها دانای کل نیستند و موضوعاتی وجود دارد که ممکن است بزرگترها متوجه آنها نشوند؛ از ۴ تا ۶ سالگی کودکان مهارت کافی برای دروغ گفتن پیدا میکنند و از حدود ۶ یا ۸ سالگی، اگر رفتار آنها مورد چالش قرار نگیرد، ممکن است به دروغ گفتن مکرر ادامه دهند. در حدود ۸ سالگی آنها میتوانند دروغهای موفقیت آمیز و ماهرانه بگویند.
✳️ اما چگونه میتوان بدون سرکوب قدرت خلاقیت کودک، مانع استفادهٔ کودک از این قدرت برای دروغگویی شد؟
شاید مهم ترین عامل بازدارنده از سوق یافتن کودک به سمت دروغگویی، برقراری اتصال عاطفی گرم، صبورانه و عمیق با او، و انتقال حس دوست داشتن و دوست داشتنی بودن به کودک است. مراقبت از یک رابطهٔ سرشار از عشق و اعتماد، میتواند مهمترین انگیزه برای صداقت باشد.
همچنین لازم است به نیاز یا احساسی که زمینه ساز دروغگویی در کودک است، توجه کرد؛ که میتواند تلاشی برای کسب توجه، جلوگیری از سرزنش شدن، یا صرفا شور و شوق یک خیالپردازی باشد.
✳️ میتوان در موقعیت های مختلف، به کودک در رها شدن از احساساتی مثل ترس یا شرم، که او را به سمت دروغ گفتن سوق میدهد، کمک کرد. به طور مثال هنگامی که از روی حواسپرتی مقداری از شیر یا غذایش را روی زمین ریخته است، به جای پرسیدن «چه کسی این کار را کرده؟»، میتوان به او گفت «بیا با هم تمیزش کنیم»؛ و با این کار، مانع از احساس نیاز کودک به دروغگویی برای جلوگیری از تنبیه یا سرزنش شد.
✳ اگر هدف کودک از دروغگویی، ساختن تصویر بهتری از خود در ذهن دیگران و تحت تاثیر قرار دادن آنها است، میتوان با ابراز تحسین و توجه بیشتر به توانمندی های کودک، نیاز او را به دروغگویی برای دریافت تحسین و توجه، کاهش داد.
✳️ صداقت و روراستی والدین با کودک، و سایر اعضای خانواده و دوستان، میتواند بهترین الگو برای شکل گیری رفتار راستگویی در کودک باشد. در جایگاه یک والد، هنگامی که به کودک میگویید کاری را ظرف ۵ دقیقه بعد یا دو روز بعد برای او انجام میدهید، سعی کنید مطمئن باشید که واقعأ در همان زمان آن کار را انجام خواهید داد.
هنگامی که کاری انجام داده اید که نسبت به آن احساس پشیمانی یا اشتباه می کنید، دروغ نگفتن راجع به آن کار و احساساتتان، باعث خواهد شد که جرأت اعتراف به اشتباهات و حرف زدن راجع به احساسات مختلف، در کودک تقویت شود.
✳ هنگامی که از دروغگویی کودک دچار احساس رنجش و سرخوردگی میشوید، راجع به این احساس خود با کودک حرف بزنید: «وقتی حقیقت را به من نمی گویی غمگین و نگران میشوم».
✳ درک تفاوت بین دروغ سفید یا دروغ مصلحتی، که برای مراقبت از احساسات دیگران گفته میشود، از دروغ غیراخلاقی که هدف آن فریب دادن دیگران است، برای کودک دشوار است. بهتر است که فهم این موضوع را به سنین پس از ۶ یا ۷ سالگی موکول کرد. تا آن زمان بهتر است که در مقابل کودک تا حد امکان، گفتن دروغ های سفید خود را هم به حداقل برسانید و اگر مجبور به آن شدید، به کودک توضیح بدهید که به چه دلیل چنین دروغی را گفتید.
✳️ اگر احساس می کنید دروغ گفتن برای کودک تبدیل به یک عادت شده است، خود را ناتوان از برقراری یک رابطهٔ صادقانه با کودک می بینید، یا دروغ گفتن کودک با رفتارهای مشکل سازی مثل دزدی، تخریب وسایل، آزار رساندن به همسالان یا حیوانات و.. همراه شده است، دریافت کمک حرفه ای را مدنظر قرار دهید.
✳ در نهایت، همانند هر توانایی دیگری، توانایی راستگویی هم میتواند در طول زمان رشد یافته و تقویت شود. صداقت و روراستی والدین در محیط خانواده، جامعه و در هر یک از تعاملات روزمره ای که کودک همواره نظاره گر والدین در آنها است، میتواند بهترین کمک برای رشد این توانایی در کودک باشد.
#روان_پزشکی #کودک #اطفال
#فرزند_پروری #روان_درمانی
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/going-beyond-intelligence/201803/truth-lies-and-imagination
Telegram
attach 📎
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 کنجکاو و ناآرام؛ من یک دختر مبتلا به نقصتوجه/بیشفعالی هستم.
✍🏼 Noelle Faulkner
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ "آیا اهداف بزرگی در سر دارید؟ وقتی دربارهی شغلتان توضیح میدادید به نظر میرسید که اینطور باشد." این سوال یکی از پزشکانی بود که تا آن زمان چند نوبت با شکایت از احساس خستگی و فرسودگی به او مراجعه کرده بودم و هیچ علت طبی در معاینه و آزمایشاتم برای آن یافت نشد.
"بسیاری از زنان شبیه به شما فشار زیادی را برای بینقص بودن با خود حمل میکنند"؛ در جواب گفتم: "میدانم زنان بسیاری هستند که آرزو دارند جهان را اداره کنند اما تمام چیزی که من برایش تلاش میکنم فرستادن چند ایمیل در محل کارم، تمیز نگه داشتن خانهام، خلاق بودن و در عین حال کمی وقت آزاد داشتن است! من در حال درمان سرطان یا مدیریت یک خانوادهی نیستم، من فقط به سختی سعی میکنم که زندگی کنم". بعد از این گفتگو، برای مراجعه به یک روانپزشک معرفی شدم و پس از مصاحبه و ارزیابی توسط او به این پاسخ رسیدم که برای سالها مبتلا به اختلال نقصتوجه/بیشفعالی بودهام.
این یک باور پذیرفته شده است که ADHD بیشتر پسرها را تحت تاثیر قرار می دهد اما مطالعات جدید نشان میدهد که گزارش شیوع بالاتر ADHD در پسرها ممکن است به دلیل عدم تشخیص آن در بسیاری از دخترها باشد. زنان و دختران مبتلا بهADHD، به احتمال بیشتری مبتلا به نوع کمتوجه این اختلال هستند و کمتر رفتارهای تکانشی مشهودی را نشان میدهند.
✳ احساس آشفتگی، میل به قطع کردن روابط به دلیل بیقراری، و ناتوانی مغز ما در تنظیم اطلاعات و احساسات، اغلب در هنگام ارزیابی تشخیصی نادیده گرفته میشود. حتی هنگامی که رفتارهای تکانشی ما مورد توجه قرار می گیرد، از دید برخی از اطرافیان احتمالا یک تامبوی هستیم. در دوران کودکیام هروقت به دلیل ناتوانی از تمرکز یا بیقراری دچار مشکلی میشدم به من گفته میشد که "دست از خیالپردازی بردار"؛ "کمی آرامتر! مثل یک دختر خوب رفتار کن". شنیدن جملههایی شبیه به اینها آنقدر فرساینده شده بود که به قطع کردن کامل ارتباطاتم فکر میکردم.
زنان بسیاری مانند من هستند. کنجکاو و ناآرام؛ ما برای لحظاتی احساس ابرقهرمان بودن می کنیم و زمانی دیگر، خود را بزرگترین شکستخوردگان میدانیم. بسیاری از ما کلکسیونر سرگرمی های مختلف، شروعکنندهی فعالیت های زیاد و تمام کنندهی فعالیت های بسیار کمی هستیم.
زمانی که ۹ ساله بودم انرژی کافی برای شرکت در پنج جلسه کلاس موسیقی در هفته، گروه کتابخوانی و ورزش را داشتم با این وجود معلمم فکر میکرد که همچنان مسیرهای کافی برای رشد خلاقیت من وجود ندارد و به والدینم پیشنهاد کرد که من را در یک مدرسهی تئاتر هم ثبت نام کنند. اما آیا تمام این کارها کمکی به بهبود تمرکز و بیقراری من میکرد؟ مسلما نه.
به دلیل هوش بالا و موفقیتهای زیاد، احتمال وجود یک اختلال در بسیاری از ما زنان مبتلا به ADHD پایین در نظر گرفته میشود. از آنجا که کمالگرایی و داشتن اعتماد به نفس پایین احتمال بالاتری در میان ما دارد، ساعتهای زیادی را، برای اثبات خود، به سختی کار میکنیم.
پس از گذشت هفت ماه از تشخیص اختلال نقص توجه/بیشفعالی و داشتن توضیحی برای سالها احساس آشفتگی، اکنون، هم آرام از یافتن یک پاسخ و هم تا حدودی اندوهگین و سوگوارم. اندوه برای تمام فشارهایی که برای موفق بودن و اثبات خود در اوج نابسامانیهای درونم تحمل می کردم و سوگوار برای تمام مهارتهایی که اموختنشان را نیمه تمام رها کردم و روابطی که به دلیل رفتارهای تکانشی، بیقراری و ناتوانی از مدارا با ناکامیها، به قطع شدن و جدایی انجامید. اکنون به زنانی مانند خود فکر میکنم که با سهیم شدن داستانم با آنها و کمک به تشویق آنها به درمان، میتوانم به از دست نرفتن زمان بیشتری از زندگی آنها در سردرگمی، کمک کنم.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#نقصتوجه_بیشفعالی #ADHD
#کودک #نقص_توجه #بیش_فعالی
🆔@alipsychiatrist
https://amp.theguardian.com/society/2020/nov/02/the-lost-girls-chaotic-and-curious-women-with-adhd-all-have-missed-red-flags-that-haunt-us
✍🏼 Noelle Faulkner
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ "آیا اهداف بزرگی در سر دارید؟ وقتی دربارهی شغلتان توضیح میدادید به نظر میرسید که اینطور باشد." این سوال یکی از پزشکانی بود که تا آن زمان چند نوبت با شکایت از احساس خستگی و فرسودگی به او مراجعه کرده بودم و هیچ علت طبی در معاینه و آزمایشاتم برای آن یافت نشد.
"بسیاری از زنان شبیه به شما فشار زیادی را برای بینقص بودن با خود حمل میکنند"؛ در جواب گفتم: "میدانم زنان بسیاری هستند که آرزو دارند جهان را اداره کنند اما تمام چیزی که من برایش تلاش میکنم فرستادن چند ایمیل در محل کارم، تمیز نگه داشتن خانهام، خلاق بودن و در عین حال کمی وقت آزاد داشتن است! من در حال درمان سرطان یا مدیریت یک خانوادهی نیستم، من فقط به سختی سعی میکنم که زندگی کنم". بعد از این گفتگو، برای مراجعه به یک روانپزشک معرفی شدم و پس از مصاحبه و ارزیابی توسط او به این پاسخ رسیدم که برای سالها مبتلا به اختلال نقصتوجه/بیشفعالی بودهام.
این یک باور پذیرفته شده است که ADHD بیشتر پسرها را تحت تاثیر قرار می دهد اما مطالعات جدید نشان میدهد که گزارش شیوع بالاتر ADHD در پسرها ممکن است به دلیل عدم تشخیص آن در بسیاری از دخترها باشد. زنان و دختران مبتلا بهADHD، به احتمال بیشتری مبتلا به نوع کمتوجه این اختلال هستند و کمتر رفتارهای تکانشی مشهودی را نشان میدهند.
✳ احساس آشفتگی، میل به قطع کردن روابط به دلیل بیقراری، و ناتوانی مغز ما در تنظیم اطلاعات و احساسات، اغلب در هنگام ارزیابی تشخیصی نادیده گرفته میشود. حتی هنگامی که رفتارهای تکانشی ما مورد توجه قرار می گیرد، از دید برخی از اطرافیان احتمالا یک تامبوی هستیم. در دوران کودکیام هروقت به دلیل ناتوانی از تمرکز یا بیقراری دچار مشکلی میشدم به من گفته میشد که "دست از خیالپردازی بردار"؛ "کمی آرامتر! مثل یک دختر خوب رفتار کن". شنیدن جملههایی شبیه به اینها آنقدر فرساینده شده بود که به قطع کردن کامل ارتباطاتم فکر میکردم.
زنان بسیاری مانند من هستند. کنجکاو و ناآرام؛ ما برای لحظاتی احساس ابرقهرمان بودن می کنیم و زمانی دیگر، خود را بزرگترین شکستخوردگان میدانیم. بسیاری از ما کلکسیونر سرگرمی های مختلف، شروعکنندهی فعالیت های زیاد و تمام کنندهی فعالیت های بسیار کمی هستیم.
زمانی که ۹ ساله بودم انرژی کافی برای شرکت در پنج جلسه کلاس موسیقی در هفته، گروه کتابخوانی و ورزش را داشتم با این وجود معلمم فکر میکرد که همچنان مسیرهای کافی برای رشد خلاقیت من وجود ندارد و به والدینم پیشنهاد کرد که من را در یک مدرسهی تئاتر هم ثبت نام کنند. اما آیا تمام این کارها کمکی به بهبود تمرکز و بیقراری من میکرد؟ مسلما نه.
به دلیل هوش بالا و موفقیتهای زیاد، احتمال وجود یک اختلال در بسیاری از ما زنان مبتلا به ADHD پایین در نظر گرفته میشود. از آنجا که کمالگرایی و داشتن اعتماد به نفس پایین احتمال بالاتری در میان ما دارد، ساعتهای زیادی را، برای اثبات خود، به سختی کار میکنیم.
پس از گذشت هفت ماه از تشخیص اختلال نقص توجه/بیشفعالی و داشتن توضیحی برای سالها احساس آشفتگی، اکنون، هم آرام از یافتن یک پاسخ و هم تا حدودی اندوهگین و سوگوارم. اندوه برای تمام فشارهایی که برای موفق بودن و اثبات خود در اوج نابسامانیهای درونم تحمل می کردم و سوگوار برای تمام مهارتهایی که اموختنشان را نیمه تمام رها کردم و روابطی که به دلیل رفتارهای تکانشی، بیقراری و ناتوانی از مدارا با ناکامیها، به قطع شدن و جدایی انجامید. اکنون به زنانی مانند خود فکر میکنم که با سهیم شدن داستانم با آنها و کمک به تشویق آنها به درمان، میتوانم به از دست نرفتن زمان بیشتری از زندگی آنها در سردرگمی، کمک کنم.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#نقصتوجه_بیشفعالی #ADHD
#کودک #نقص_توجه #بیش_فعالی
🆔@alipsychiatrist
https://amp.theguardian.com/society/2020/nov/02/the-lost-girls-chaotic-and-curious-women-with-adhd-all-have-missed-red-flags-that-haunt-us
Telegram
attach 📎
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 چگونه به یک کودک کمالگرا کمک کنیم
✍🏼 Jessica Grose
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ یکی از فرزندان من، پیش از آنکه به طور کامل حرف زدن را یاد بگیرد، نشانه هایی از کمالگرایی(perfectionism) داشت. برای ما واضح بود که او تعداد کلماتی بیشتر از آنچه که استفاده میکرد، میداند اما تا زمانی که از درست بودن آنها مطمئن نمی شد، با صدای بلند یا به طور مکرر آنها را به کار نمیبرد.
از برخی جهات، کودکان پرفکشنیست، دقیقا همان کسانی هستند که والدینشان آرزو داشته اند. آنها مسئولیت پذیر، دستاورد-محور، و بسیار منضبط و مبادی آداب هستند.
اما در طول دوران قرنطینه، که فرصت بیشتری برای نزدیک شدن به دنیای دخترم پیدا کردم، بارها شاهد این موضوع بودم که تلاش او برای بینقص بودن چقدر برایش رنجآور است. مثلا اگر از بیست سوال ریاضی، فقط دو سوال را اشتباه پاسخ میداد، آن دو جواب غلط، و نه تمام ۱۸ جواب درست دیگر، موضوع صحبت او برای تمام ساعات بعدی، و باعث بههمریختگی زیادی در او میشد.
✳ سال گذشته معلم فوقالعاده ای داشت که متوجه تمایلات کمالگرایانۀ او شده و سعی کرده بود که برای حل آنها کمکش کند. یک روز دخترم به خانه آمد و گفت: "تا اشتباه نکنی یاد نمیگیری". من هم تمام نکاتی را که از متخصصان مختلف برای حل کردن موضوع "شکست" و "اشتباه" در ذهن کودکان شنیده بودم، به کار بردم؛ از متمرکز شدن بیشتر بر فرآیند به جای نتیجه، تحسین تلاش و تمرکز او، تعریف کردن شکست ها و خطاهای زندگی خودم برای او و .. .در همین ارتباط با یک روانشناس کودک هم که در زمینه کمالگرایی در کودکان پژوهشهایی داشت صحبت کردم و میخواهم به بعضی نکاتی که از او آموختم اشاره کنم.
✳ کمالگرایی در کودکان شایع است و عوامل ایجاد کنندهی متعددی دارد. برخی کودکان علائم پرفکشنیسم را حتی در سن سه یا چهار سالگی نشان میدهند. اگرچه پرفکشنیسم تا حدودی موروثی و متاثر از ژنتیک فرد است، اما ژن ها تنها عامل ایجاد آن نیستند. مطالعات نشان میدهند که پرفکشنیسم در میان کودکان در طی چند دهه اخیر شیوع بیشتری پیدا کرده و در حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد از کودکان، با نزدیک شدن به نوجوانی، "پرفکشنیسم غیرانطباقی" یا به عبارتی تلاش برای بینقصی غیرواقعبینانه تا حدی که برای آنها ایجاد رنج میکند را نشان میدهند.
✳ فشار خانواده برای موفق بودن میتواند بر شکل گیری یا تقویت پرفکشنیسم در کودکان موثر باشد تاثیرات اجتماعی خارج از محیط خانه را هم نمیتوان نادیده گرفت. هنگامی که یک کودک در یک محیط تحصیلی پرفشار و به شدت رقابتی قرار میگیرد، در صورت ناتوانی از تطابق با انتظارات محیط دچار احساس شرم و بی کفایتی خواهد شد.
شبکه های اجتماعی هم در تشدید تمایلات کمالگرایانه بی تاثیر نیستند. هنگامی که فرد سرشناسی خطایی را مرتکب میشود هزاران نفر آمادهی نقد، تمسخر و تخریب او هستند.این موضوع میتواند باعث تبدیل شدن "خطا" به موضوعی غیرقابلقبول و مهلک در ذهن کودک یا نوجوان شود.
✳ یکی از نشانه های پرفکشنیسم مشکل ساز در کودکان، مشاهدهی خودسرزنشگری مفرط در کلام و رفتار اوست. "من بی عرضه ام" "من هیچ کاری را نمیتوانم درست انجام بدهم". ناتوانی از فراموش کردن و عبور از یک خطا، اجتناب از شروع فعالیت های تازه به دلیل آسیب پذیری بالا به انتقاد و شرم، و ناتوانی از احساس شادی و رضایت از موفقیت ها، از دیگر نشانه های پرفکشنیسم در کودکان است.
✳ هنگامی که فرزند کمالگرای شما در اوج احساسات بی ارزشی و خودسرزنشگری به دنبال مواجهه با یک شکست یا خطا قرار دارد، قبل از هرچیز در کنار او حضور داشته باشید، به احساسات دشوار او گوش بدهید و به یاد داشته باشید که سرزنش او به خاطر حساسیت و احساسات کمالگرایانه اش، میتواند باعث تشدید خودسرزنشگری و احساس بی ارزشی او شود.
پس از آرام تر شدن کودک میتوانید با او در این باره حرف بزنید که آنچه او به عنوان شکست یا خطای خود تجربه میکند، نشانهی یک نقص یا بی ارزشی اساسی در او نیست و میتواند برای هر فرد دیگری هم اتفاق بیفتد. تعریف کردن خاطراتی از شکست ها و اشتباهات خود برای کودک، و چگونگی عبور از آن لحظات برای کودک، و نشان دادن آسیب پذیری و محدودیت به عنوان ویژگی های انسانی مشترک، به پذیرش آنها توسط کودک کمک خواهد کرد.
و در نهایت، اگر نگران آن هستید که با وارد کردن فشارهایی برای موفقیت به کودک، باعث تشدید گرایشات کمالگرایانهی او شده اید، سعی کنید به نخستین هفته های زندگی او فکر کنید که، آیا فرزندتان همان کسی نیست که آرزوی بودن و ماندنش را در کنارتان، فارغ از هر توانایی و دستاوردی داشتید.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #کمالگرایی
#فرزندپروری #perfectionism
#روان_درمانی_تحلیلی
🆔@alipsychiatrist
www.nytimes.com/2020/07/01/parenting/perfectionist-kids.amp.html
✍🏼 Jessica Grose
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ یکی از فرزندان من، پیش از آنکه به طور کامل حرف زدن را یاد بگیرد، نشانه هایی از کمالگرایی(perfectionism) داشت. برای ما واضح بود که او تعداد کلماتی بیشتر از آنچه که استفاده میکرد، میداند اما تا زمانی که از درست بودن آنها مطمئن نمی شد، با صدای بلند یا به طور مکرر آنها را به کار نمیبرد.
از برخی جهات، کودکان پرفکشنیست، دقیقا همان کسانی هستند که والدینشان آرزو داشته اند. آنها مسئولیت پذیر، دستاورد-محور، و بسیار منضبط و مبادی آداب هستند.
اما در طول دوران قرنطینه، که فرصت بیشتری برای نزدیک شدن به دنیای دخترم پیدا کردم، بارها شاهد این موضوع بودم که تلاش او برای بینقص بودن چقدر برایش رنجآور است. مثلا اگر از بیست سوال ریاضی، فقط دو سوال را اشتباه پاسخ میداد، آن دو جواب غلط، و نه تمام ۱۸ جواب درست دیگر، موضوع صحبت او برای تمام ساعات بعدی، و باعث بههمریختگی زیادی در او میشد.
✳ سال گذشته معلم فوقالعاده ای داشت که متوجه تمایلات کمالگرایانۀ او شده و سعی کرده بود که برای حل آنها کمکش کند. یک روز دخترم به خانه آمد و گفت: "تا اشتباه نکنی یاد نمیگیری". من هم تمام نکاتی را که از متخصصان مختلف برای حل کردن موضوع "شکست" و "اشتباه" در ذهن کودکان شنیده بودم، به کار بردم؛ از متمرکز شدن بیشتر بر فرآیند به جای نتیجه، تحسین تلاش و تمرکز او، تعریف کردن شکست ها و خطاهای زندگی خودم برای او و .. .در همین ارتباط با یک روانشناس کودک هم که در زمینه کمالگرایی در کودکان پژوهشهایی داشت صحبت کردم و میخواهم به بعضی نکاتی که از او آموختم اشاره کنم.
✳ کمالگرایی در کودکان شایع است و عوامل ایجاد کنندهی متعددی دارد. برخی کودکان علائم پرفکشنیسم را حتی در سن سه یا چهار سالگی نشان میدهند. اگرچه پرفکشنیسم تا حدودی موروثی و متاثر از ژنتیک فرد است، اما ژن ها تنها عامل ایجاد آن نیستند. مطالعات نشان میدهند که پرفکشنیسم در میان کودکان در طی چند دهه اخیر شیوع بیشتری پیدا کرده و در حدود ۲۰ تا ۳۰ درصد از کودکان، با نزدیک شدن به نوجوانی، "پرفکشنیسم غیرانطباقی" یا به عبارتی تلاش برای بینقصی غیرواقعبینانه تا حدی که برای آنها ایجاد رنج میکند را نشان میدهند.
✳ فشار خانواده برای موفق بودن میتواند بر شکل گیری یا تقویت پرفکشنیسم در کودکان موثر باشد تاثیرات اجتماعی خارج از محیط خانه را هم نمیتوان نادیده گرفت. هنگامی که یک کودک در یک محیط تحصیلی پرفشار و به شدت رقابتی قرار میگیرد، در صورت ناتوانی از تطابق با انتظارات محیط دچار احساس شرم و بی کفایتی خواهد شد.
شبکه های اجتماعی هم در تشدید تمایلات کمالگرایانه بی تاثیر نیستند. هنگامی که فرد سرشناسی خطایی را مرتکب میشود هزاران نفر آمادهی نقد، تمسخر و تخریب او هستند.این موضوع میتواند باعث تبدیل شدن "خطا" به موضوعی غیرقابلقبول و مهلک در ذهن کودک یا نوجوان شود.
✳ یکی از نشانه های پرفکشنیسم مشکل ساز در کودکان، مشاهدهی خودسرزنشگری مفرط در کلام و رفتار اوست. "من بی عرضه ام" "من هیچ کاری را نمیتوانم درست انجام بدهم". ناتوانی از فراموش کردن و عبور از یک خطا، اجتناب از شروع فعالیت های تازه به دلیل آسیب پذیری بالا به انتقاد و شرم، و ناتوانی از احساس شادی و رضایت از موفقیت ها، از دیگر نشانه های پرفکشنیسم در کودکان است.
✳ هنگامی که فرزند کمالگرای شما در اوج احساسات بی ارزشی و خودسرزنشگری به دنبال مواجهه با یک شکست یا خطا قرار دارد، قبل از هرچیز در کنار او حضور داشته باشید، به احساسات دشوار او گوش بدهید و به یاد داشته باشید که سرزنش او به خاطر حساسیت و احساسات کمالگرایانه اش، میتواند باعث تشدید خودسرزنشگری و احساس بی ارزشی او شود.
پس از آرام تر شدن کودک میتوانید با او در این باره حرف بزنید که آنچه او به عنوان شکست یا خطای خود تجربه میکند، نشانهی یک نقص یا بی ارزشی اساسی در او نیست و میتواند برای هر فرد دیگری هم اتفاق بیفتد. تعریف کردن خاطراتی از شکست ها و اشتباهات خود برای کودک، و چگونگی عبور از آن لحظات برای کودک، و نشان دادن آسیب پذیری و محدودیت به عنوان ویژگی های انسانی مشترک، به پذیرش آنها توسط کودک کمک خواهد کرد.
و در نهایت، اگر نگران آن هستید که با وارد کردن فشارهایی برای موفقیت به کودک، باعث تشدید گرایشات کمالگرایانهی او شده اید، سعی کنید به نخستین هفته های زندگی او فکر کنید که، آیا فرزندتان همان کسی نیست که آرزوی بودن و ماندنش را در کنارتان، فارغ از هر توانایی و دستاوردی داشتید.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #کمالگرایی
#فرزندپروری #perfectionism
#روان_درمانی_تحلیلی
🆔@alipsychiatrist
www.nytimes.com/2020/07/01/parenting/perfectionist-kids.amp.html
Telegram
attach 📎
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 وقتی کودکان از فرآیند تولد میپرسند..
✍🏼 Karisa Ding
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
✳ در حدود سن سه یا چهار سالگی، کودکان شروع به فهم تمایز جنسیتی بین افراد، و شناخت جنسیت خود میکنند و توجه آنها بیش از هر زمان معطوف به بدنشان میشود. در سنین پیشدبستانی آنها همچنین کنجکاویهایی نسبت به جایی که از آن آمده اند، بارداری، و چگونگی تولد یک کودک، پیدا میکنند. این در حالیست که آنها نه توانایی و نه نیازی به فهم جزئیات رابطه جنسی دارند و گفتگو راجع به موضوعاتی مانند عادت ماهیانه، نعوظ، فرآیند زایمان و سایر وضعیت های بدنیِ خارج از قدرت درکشان، میتواند آنها را وحشتزده کند.
مواجه شدن با سوال کودکان درباره مسائل جنسی و نحوهی تولد، در بسیاری از والدین باعث ایجاد احساس دستپاچگی و عدم اطمینان از بهترین جواب ممکن میشود. اما باید دانست که این عدم راحتی، موضوعی متعلق به دنیای درونی والدین است و کودکان از حرف زدن درباره مسائل جنسی و تولید مثل، دچار شرم و خجالتزدگی نمیشوند مگر اینکه چنین احساساتی به طور مستقیم یا غیرمستقیم به آنها منتقل شود.
بنابراین توصیه میشود که با کمترین اضطراب در لحن خود، پاسخ هایی ساده و تا حد امکان کوتاه به سوالات آنها بدهید. برای اشاره به اعضای بدن مانند رحم، واژن، آلت مردانه از نام صحیح آنها استفاده کنید تا این پیام به کودک منتقل نشود که درباره موضوعی ممنوعه یا بد صحبت کرده است. در عین حال در صورت استفاده از این کلمات ممکن است نگران به کار بردن آنها توسط کودک در محیط های عمومی باشید. در این صورت میتوان به کودک توضیح داد که بهتر است دربارهی قسمتهای خصوصی بدن، در مکانهای خصوصی صحبت شود.
برای آشنا کردن کودک با موضوعات مربوط به رابطه جنسی و تولد، حتما نیاز نیست که منتظر بروز کنجکاوی او بمانیم. میتوان از موقعیتهایی که به طور طبیعی ایجاد میشوند، به طور مثال زمان حمام کردن ناحیه تناسلی کودک، یا باردار شدن مادر، برای توضیح موضوعات مرتبط با آنها، بسته به میزان علاقه و آمادگی کودک استفاده کرد.
✳ "من از کجا آمدهام؟"؛ این یکی از اولین سوالاتی است که بسیاری از کودکان در سنین پیش دبستانی، دربارهی موضوع متولد شدن میپرسند. یک جواب شفاف و صادقانه به این سوال میتواند این باشد که: "تو ابتدا در شکم مامان بودی و آنجا رشد کردی تا برای به دنیا آمدن آماده شوی". و البته ممکن است بعضی از کودکان نیاز به شنیدن جزئیات بیشتری داشته باشند مانند اینکه: "تو از یک تخم، چیزی شبیه دانهی یک گیاه، به وجود آمدی که درون کیسه ای به نام رحم، در شکم مامان، رشد کرد و بچه ای به وجود آمد که تو هستی".
اغلب کودکان پیشدبستانی از رابطهی جنسی والدین و نقش آن در به وجود آمدن خود یا فرزند کوچکتر از خود چیزی نمی پرسند مگر آنکه راجع به آن در جایی شنیده یا دیده باشند. در این صورت میتوان به آنها گفت که "یک تخم یا دانه از طرف پدر، با یک دانه از مادر، به هم رسیده اند و دانه بزرگ تری را ساخته اند که در کیسه ای به نام رحم در شکم مادر رشد کرده و تبدیل به یک بچه شده است".
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #کودک
#فرزند_پروری #روان_درمانی
#آموزش_جنسی
✍🏼 Karisa Ding
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
✳ در حدود سن سه یا چهار سالگی، کودکان شروع به فهم تمایز جنسیتی بین افراد، و شناخت جنسیت خود میکنند و توجه آنها بیش از هر زمان معطوف به بدنشان میشود. در سنین پیشدبستانی آنها همچنین کنجکاویهایی نسبت به جایی که از آن آمده اند، بارداری، و چگونگی تولد یک کودک، پیدا میکنند. این در حالیست که آنها نه توانایی و نه نیازی به فهم جزئیات رابطه جنسی دارند و گفتگو راجع به موضوعاتی مانند عادت ماهیانه، نعوظ، فرآیند زایمان و سایر وضعیت های بدنیِ خارج از قدرت درکشان، میتواند آنها را وحشتزده کند.
مواجه شدن با سوال کودکان درباره مسائل جنسی و نحوهی تولد، در بسیاری از والدین باعث ایجاد احساس دستپاچگی و عدم اطمینان از بهترین جواب ممکن میشود. اما باید دانست که این عدم راحتی، موضوعی متعلق به دنیای درونی والدین است و کودکان از حرف زدن درباره مسائل جنسی و تولید مثل، دچار شرم و خجالتزدگی نمیشوند مگر اینکه چنین احساساتی به طور مستقیم یا غیرمستقیم به آنها منتقل شود.
بنابراین توصیه میشود که با کمترین اضطراب در لحن خود، پاسخ هایی ساده و تا حد امکان کوتاه به سوالات آنها بدهید. برای اشاره به اعضای بدن مانند رحم، واژن، آلت مردانه از نام صحیح آنها استفاده کنید تا این پیام به کودک منتقل نشود که درباره موضوعی ممنوعه یا بد صحبت کرده است. در عین حال در صورت استفاده از این کلمات ممکن است نگران به کار بردن آنها توسط کودک در محیط های عمومی باشید. در این صورت میتوان به کودک توضیح داد که بهتر است دربارهی قسمتهای خصوصی بدن، در مکانهای خصوصی صحبت شود.
برای آشنا کردن کودک با موضوعات مربوط به رابطه جنسی و تولد، حتما نیاز نیست که منتظر بروز کنجکاوی او بمانیم. میتوان از موقعیتهایی که به طور طبیعی ایجاد میشوند، به طور مثال زمان حمام کردن ناحیه تناسلی کودک، یا باردار شدن مادر، برای توضیح موضوعات مرتبط با آنها، بسته به میزان علاقه و آمادگی کودک استفاده کرد.
✳ "من از کجا آمدهام؟"؛ این یکی از اولین سوالاتی است که بسیاری از کودکان در سنین پیش دبستانی، دربارهی موضوع متولد شدن میپرسند. یک جواب شفاف و صادقانه به این سوال میتواند این باشد که: "تو ابتدا در شکم مامان بودی و آنجا رشد کردی تا برای به دنیا آمدن آماده شوی". و البته ممکن است بعضی از کودکان نیاز به شنیدن جزئیات بیشتری داشته باشند مانند اینکه: "تو از یک تخم، چیزی شبیه دانهی یک گیاه، به وجود آمدی که درون کیسه ای به نام رحم، در شکم مامان، رشد کرد و بچه ای به وجود آمد که تو هستی".
اغلب کودکان پیشدبستانی از رابطهی جنسی والدین و نقش آن در به وجود آمدن خود یا فرزند کوچکتر از خود چیزی نمی پرسند مگر آنکه راجع به آن در جایی شنیده یا دیده باشند. در این صورت میتوان به آنها گفت که "یک تخم یا دانه از طرف پدر، با یک دانه از مادر، به هم رسیده اند و دانه بزرگ تری را ساخته اند که در کیسه ای به نام رحم در شکم مادر رشد کرده و تبدیل به یک بچه شده است".
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #کودک
#فرزند_پروری #روان_درمانی
#آموزش_جنسی
Telegraph
وقتی کودکان از فرآیند تولد میپرسند..
✍🏼 Karisa Ding ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو: @alipsychiatrist در حدود سن سه یا چهار سالگی، کودکان شروع به فهم تمایز جنسیتی بین افراد، و شناخت جنسیت خود میکنند و توجه آنها بیش از هر زمان معطوف به بدنشان میشود. در سنین پیشدبستانی آنها همچنین کنجکاویهایی…
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 توصیههایی برای بهبود رابطه با کودکان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابلهجویانه
✍🏼 Keath Low
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳️ تعامل با کودکی که به طور مستمر رفتارهای مقابلهجویانه و چالش برانگیز نشان میدهد، میتواند زندگی خانوادگی را تبدیل به فرآیندی فرساینده و انباشته از احساس ناکامی کند. برای تغییر این فضا روشهایی وجود دارد که موضوع مشترک اساسی در همه آنها، فهم موقعیت های برانگیزاننده یا تشدید کنندهٔ نافرمانی و رفتار مقابله جویانه، و آمادگی برای مدیریت آنها است.
بیش از نیمی از کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه/بیش فعالی(ADHD)، معیارهای تشخیصی اختلال نافرمانی مقابله جویانه (ODD) را نیز نشان میدهند. این کودکان به احتمال بیشتری رفتارهای پرخاشگرانه، عدم پیروی از قوانین، و تکانشگری را بروز میدهند. آنها اغلب مشکلاتی در تنظیم هیجانات خود دارند و به آسانی خشمگین و دچار احساس سرخوردگی میشوند.
در ادامه، به برخی اقدامات مفید برای کاهش مقابله جویی، نافرمانی و بهبود رابطه با کودکی که الگوی تکرار شونده ای از اینگونه رفتارها دارد، اشاره میشود.
✳️ مراقبت از خود؛
شاید نام بردن از این موضوع، به عنوان اولین گام در بهبود رفتار کودک، غیرمنتظره باشد. اما این یک واقعیت است که پرورش یک کودک مبتلا به ADHD و ODD، میتواند باعث ایجاد احساس خستگی مفرط، افسردگی و فرسودگی در والدین شود؛ تقویت روحیه و قدرت جسمانی و روانشناختی، از طریق دریافت حمایت از منابع حرفه ای، خانوادگی و اجتماعی، مانع از تشدید وخامت شرایط در نتیجهٔ این احساسات خواهد شد.
✳️ تقویت جنبه های مثبت؛
تحسین و تشویق باعث شکل گیری و تغییر رفتار کودکان در جهت مثبت میشود. در این زمینه توصیه میشود که تحسین کودک با نام بردن آشکار رفتار تحسین برانگیز او باشد؛ "از اینکه در مرتب کردن اتاقت همکاری کردی خوشحالم". تنظیم یک برنامه برای پاداش دادن به رفتارهای مطلوب و تشویق آنها، پیش از روی آوردن به تنبیه، همواره اثربخشی بیشتری در تغییر رفتار کودک دارد.
باید دانست که برای تقویت انگیزه در یک کودک مبتلا به اختلال نقص توجه/بیشفعالی و نافرمانی مقابلهجویانه، در مقایسه با سایر کودکان، نیاز به تعیین پاداش های بزرگتر و متنوع تری وجود دارد.
✳️ واکنش تاخیری؛
رفتارهای مقابله جویانه میتواند باعث ایجاد واکنش های شدید حتی در صبورترین افراد شود. در چنین لحظاتی احتمال گفتن کلماتی که باعث ایجاد پشیمانی شوند، بالاست. به جای واکنش سریع، کشیدن حداقل ده نفس عمیق، فرصتی برای تنظیم احساسات و انتخاب بهترین واکنش ممکن، فراهم میکند. هنگامی که یک کودک رفتاری خارج از کنترل نشان میدهد، بیش از هر چیز، نیاز به آرامش والدین در میان طوفان احساساتش دارد.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #فرزند_پروری
#اختلال_نافرمانی_مقابلهجویانه
#ODD #ADHD
🆔@alipsychiatrist
✍🏼 Keath Low
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳️ تعامل با کودکی که به طور مستمر رفتارهای مقابلهجویانه و چالش برانگیز نشان میدهد، میتواند زندگی خانوادگی را تبدیل به فرآیندی فرساینده و انباشته از احساس ناکامی کند. برای تغییر این فضا روشهایی وجود دارد که موضوع مشترک اساسی در همه آنها، فهم موقعیت های برانگیزاننده یا تشدید کنندهٔ نافرمانی و رفتار مقابله جویانه، و آمادگی برای مدیریت آنها است.
بیش از نیمی از کودکان مبتلا به اختلال نقص توجه/بیش فعالی(ADHD)، معیارهای تشخیصی اختلال نافرمانی مقابله جویانه (ODD) را نیز نشان میدهند. این کودکان به احتمال بیشتری رفتارهای پرخاشگرانه، عدم پیروی از قوانین، و تکانشگری را بروز میدهند. آنها اغلب مشکلاتی در تنظیم هیجانات خود دارند و به آسانی خشمگین و دچار احساس سرخوردگی میشوند.
در ادامه، به برخی اقدامات مفید برای کاهش مقابله جویی، نافرمانی و بهبود رابطه با کودکی که الگوی تکرار شونده ای از اینگونه رفتارها دارد، اشاره میشود.
✳️ مراقبت از خود؛
شاید نام بردن از این موضوع، به عنوان اولین گام در بهبود رفتار کودک، غیرمنتظره باشد. اما این یک واقعیت است که پرورش یک کودک مبتلا به ADHD و ODD، میتواند باعث ایجاد احساس خستگی مفرط، افسردگی و فرسودگی در والدین شود؛ تقویت روحیه و قدرت جسمانی و روانشناختی، از طریق دریافت حمایت از منابع حرفه ای، خانوادگی و اجتماعی، مانع از تشدید وخامت شرایط در نتیجهٔ این احساسات خواهد شد.
✳️ تقویت جنبه های مثبت؛
تحسین و تشویق باعث شکل گیری و تغییر رفتار کودکان در جهت مثبت میشود. در این زمینه توصیه میشود که تحسین کودک با نام بردن آشکار رفتار تحسین برانگیز او باشد؛ "از اینکه در مرتب کردن اتاقت همکاری کردی خوشحالم". تنظیم یک برنامه برای پاداش دادن به رفتارهای مطلوب و تشویق آنها، پیش از روی آوردن به تنبیه، همواره اثربخشی بیشتری در تغییر رفتار کودک دارد.
باید دانست که برای تقویت انگیزه در یک کودک مبتلا به اختلال نقص توجه/بیشفعالی و نافرمانی مقابلهجویانه، در مقایسه با سایر کودکان، نیاز به تعیین پاداش های بزرگتر و متنوع تری وجود دارد.
✳️ واکنش تاخیری؛
رفتارهای مقابله جویانه میتواند باعث ایجاد واکنش های شدید حتی در صبورترین افراد شود. در چنین لحظاتی احتمال گفتن کلماتی که باعث ایجاد پشیمانی شوند، بالاست. به جای واکنش سریع، کشیدن حداقل ده نفس عمیق، فرصتی برای تنظیم احساسات و انتخاب بهترین واکنش ممکن، فراهم میکند. هنگامی که یک کودک رفتاری خارج از کنترل نشان میدهد، بیش از هر چیز، نیاز به آرامش والدین در میان طوفان احساساتش دارد.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #فرزند_پروری
#اختلال_نافرمانی_مقابلهجویانه
#ODD #ADHD
🆔@alipsychiatrist
Telegraph
توصیههایی برای بهبود رابطه با کودکان مبتلا به اختلال نافرمانی مقابلهجویانه
✍🏼 Keath Low ▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو @alipsychiatrist تعامل با کودکی که به طور مستمر رفتارهای مقابلهجویانه و چالش برانگیز نشان میدهد، میتواند زندگی خانوادگی را تبدیل به فرآیندی فرساینده و انباشته از احساس ناکامی کند. برای تغییر این فضا روشهایی…
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 دوستان خیالی در دنیای کودک چه میکنند؟
✍🏼 Eileen Kennedy-Moore
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ در سالهای ابتدایی کودکی، اغلب بچه ها با عروسکها و اسباب بازی های خود طوری رفتار می کنند که انگار آنها موجوداتی زنده هستند. با رسیدن به حدود ۷ سالگی، نزدیک به ۳۰ درصد از کودکان، شروع به خلق دوستان خیالی و بازی با آنها می کنند.
دوستان نامرئی، میتوانند انسان، حیوان یا موجوداتی کاملاً ساختهٔ ذهن کودک باشند. ممکن است یک نفر، یا گروهی از افراد باشند؛ شکل های متنوعی که این دوستان نامرئی، در تصورات کودک، به خود می گیرند، نشانه ای از قدرت تخیل در کودک است.
اگر از کودک درباهٔ همراه خیالی اش سوال شود، میتواند به راحتی، ویژگی های ظاهری و رفتاری او را توصیف کند. آنها حتی ممکن است جزئیاتی درباره لمس کردن یا شنیدن صدای دوست خیالی شان بیان کنند. علیرغم این تجربه ها، اغلب کودکان می دانند که این همنشینها، واقعی نیستند.
✳️ دوستان نامرئی ممکن است گاهی برای چند سال، قسمتی از زندگی کودک و خانواده اش باشند؛ و در برخی موارد، حتی با پایان دوران کودکی هم، از بین نمیروند. مطالعات نشان داده اند که نوجوانان خلاق و توانمند از نظر مهارتهای اجتماعی، به احتمال بیشتری دوستان خیالی برای خود خلق می کنند. و البته، درحالت نرمال، این دوستی ها جایگزین روابط واقعی آنها نمیشود.
در میان بزرگسالان، افرادی مثل نویسندگان داستانهای تخیلی، اغلب درباره شخصیتهای داستانهای خود به گونه ای صحبت میکنند که انگار در کنار آن شخصیت ها زندگی می کنند؛ این احساس میتواند چیزی شبیه به زندگی کودک در کنار همراهان خیالی اش باشد.
✳️ ممکن است تصور شود که بچه هایی که دوستان خیالی برای خود خلق می کنند، بچه های منزوی و تنهایی هستند که در برقراری روابط اجتماعی مشکل دارند. اما تحقیقات علمی، از این فرض حمایت نمی کنند؛ بلکه برعکس، نشان میدهند که این بچه ها، در مقایسه با همسالان خود که چنین تجربهای را ندارند، کمتر خجالتی هستند، بیشتر لبخند میزنند و در تعاملاتی که مستلزم تصور کردن و فکر کردن به احساسات و افکار دیگران است، بهتر عمل می کنند.
هم چنین نشان داده شده است که بچههایی که کمتر تلویزیون تماشا می کنند و زمانهای خالی بیشتری برای تصورات خلاقانه دارند، به احتمال بیشتری، همراهان خیالی برای خود میسازند.
✳️ داشتن دوستان خیالی، نشانهٔ وجود اختلال در کودک نیست. بلکه بسیاری از اوقات، حتی میتواند به عنوان منبع آرامش کودکی که در شرایط سخت قرار گرفته است، عمل کند. مطالعات متعددی وجود دارند که نشان میدهند بسیاری از کودکان، در هنگام رو به رو شدن با تجربه های آسیب زا، دوستان خیالی برای خود میسازند که به آنها در کنار آمدن با شرایط سخت کمک می کنند؛ و همچنین مشاهده شده است که این گروه از کودکان، در دراز مدت، تطابق بهتری با تجربهٔ آسیب زا، و صدمات روانی کمتری را تجربه می کنند.
در شرایط معمول، که کودک در بحران قرار ندارد، تعاملات مختلف کودک با همراهی خیالی اش، مثل سرزنش کردن دوست خیالی به خاطر یک بدرفتاری یا مراقبت از دوست خیالی در هنگام بیماری، به کودک کمک می کند که با ترسها، آرزوها، نیازها و توانایی های خود، رو به رو شود و در تماس نزدیک تری با دنیای درونی خود، در قالب همنشینی با یک دوست خیالی، قرار گیرد.
✳️ هنگامی که کودک به واسطهٔ همراهی با دوست خیالی خود، ایجاد مشکل می کند، به طور مثال خواسته های نامعمولی را از طرف همنشین نامرئی خود مطرح میکند، میتوان به جای به چالش کشیدن حضور دوست خیالی، به طور مثال به کودک گفت: "مادربزرگ میخواهد سوار ماشین ما شود، بنابراین دوستت مجبور است امروز جای دیگری را برای نشستن پیدا کند"، "فرقی نمیکند کدامیک از شما اینجا را اینقدر شلوغ کرده، به هر حال باید دوباره همه چیز را مرتب کنید".
در مواقعی که رفتار کودک مشکل ساز نیست، مثلا هنگامی که خواستار یک صندلی اضافه هنگام ناهار برای دوستش است، میتوان با ملایمت او را همراهی کرد. و در هرحال مهم است که هنگامی که والدین، متوجه حضور یک همنشین خیالی در دنیای کودک میشوند، آرام باشند، مضطرب نشوند، و با نشان دادن علاقه به دانستن بیشتر، راجع به ویژگی های دوست نامرئی از کودک سوال کنند؛ و به این ترتیب، به دنیای درونی آرزوها، ترسها، علائق و نگرانی های کودک نزدیکتر شوند.
#روان_پزشکی
#کودک #روان_درمانی #اطفال
#فرزند_پروری #روان_درمانی_تحلیلی
🆔@alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/growing-friendships/201301/imaginary-friends
✍🏼 Eileen Kennedy-Moore
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ در سالهای ابتدایی کودکی، اغلب بچه ها با عروسکها و اسباب بازی های خود طوری رفتار می کنند که انگار آنها موجوداتی زنده هستند. با رسیدن به حدود ۷ سالگی، نزدیک به ۳۰ درصد از کودکان، شروع به خلق دوستان خیالی و بازی با آنها می کنند.
دوستان نامرئی، میتوانند انسان، حیوان یا موجوداتی کاملاً ساختهٔ ذهن کودک باشند. ممکن است یک نفر، یا گروهی از افراد باشند؛ شکل های متنوعی که این دوستان نامرئی، در تصورات کودک، به خود می گیرند، نشانه ای از قدرت تخیل در کودک است.
اگر از کودک درباهٔ همراه خیالی اش سوال شود، میتواند به راحتی، ویژگی های ظاهری و رفتاری او را توصیف کند. آنها حتی ممکن است جزئیاتی درباره لمس کردن یا شنیدن صدای دوست خیالی شان بیان کنند. علیرغم این تجربه ها، اغلب کودکان می دانند که این همنشینها، واقعی نیستند.
✳️ دوستان نامرئی ممکن است گاهی برای چند سال، قسمتی از زندگی کودک و خانواده اش باشند؛ و در برخی موارد، حتی با پایان دوران کودکی هم، از بین نمیروند. مطالعات نشان داده اند که نوجوانان خلاق و توانمند از نظر مهارتهای اجتماعی، به احتمال بیشتری دوستان خیالی برای خود خلق می کنند. و البته، درحالت نرمال، این دوستی ها جایگزین روابط واقعی آنها نمیشود.
در میان بزرگسالان، افرادی مثل نویسندگان داستانهای تخیلی، اغلب درباره شخصیتهای داستانهای خود به گونه ای صحبت میکنند که انگار در کنار آن شخصیت ها زندگی می کنند؛ این احساس میتواند چیزی شبیه به زندگی کودک در کنار همراهان خیالی اش باشد.
✳️ ممکن است تصور شود که بچه هایی که دوستان خیالی برای خود خلق می کنند، بچه های منزوی و تنهایی هستند که در برقراری روابط اجتماعی مشکل دارند. اما تحقیقات علمی، از این فرض حمایت نمی کنند؛ بلکه برعکس، نشان میدهند که این بچه ها، در مقایسه با همسالان خود که چنین تجربهای را ندارند، کمتر خجالتی هستند، بیشتر لبخند میزنند و در تعاملاتی که مستلزم تصور کردن و فکر کردن به احساسات و افکار دیگران است، بهتر عمل می کنند.
هم چنین نشان داده شده است که بچههایی که کمتر تلویزیون تماشا می کنند و زمانهای خالی بیشتری برای تصورات خلاقانه دارند، به احتمال بیشتری، همراهان خیالی برای خود میسازند.
✳️ داشتن دوستان خیالی، نشانهٔ وجود اختلال در کودک نیست. بلکه بسیاری از اوقات، حتی میتواند به عنوان منبع آرامش کودکی که در شرایط سخت قرار گرفته است، عمل کند. مطالعات متعددی وجود دارند که نشان میدهند بسیاری از کودکان، در هنگام رو به رو شدن با تجربه های آسیب زا، دوستان خیالی برای خود میسازند که به آنها در کنار آمدن با شرایط سخت کمک می کنند؛ و همچنین مشاهده شده است که این گروه از کودکان، در دراز مدت، تطابق بهتری با تجربهٔ آسیب زا، و صدمات روانی کمتری را تجربه می کنند.
در شرایط معمول، که کودک در بحران قرار ندارد، تعاملات مختلف کودک با همراهی خیالی اش، مثل سرزنش کردن دوست خیالی به خاطر یک بدرفتاری یا مراقبت از دوست خیالی در هنگام بیماری، به کودک کمک می کند که با ترسها، آرزوها، نیازها و توانایی های خود، رو به رو شود و در تماس نزدیک تری با دنیای درونی خود، در قالب همنشینی با یک دوست خیالی، قرار گیرد.
✳️ هنگامی که کودک به واسطهٔ همراهی با دوست خیالی خود، ایجاد مشکل می کند، به طور مثال خواسته های نامعمولی را از طرف همنشین نامرئی خود مطرح میکند، میتوان به جای به چالش کشیدن حضور دوست خیالی، به طور مثال به کودک گفت: "مادربزرگ میخواهد سوار ماشین ما شود، بنابراین دوستت مجبور است امروز جای دیگری را برای نشستن پیدا کند"، "فرقی نمیکند کدامیک از شما اینجا را اینقدر شلوغ کرده، به هر حال باید دوباره همه چیز را مرتب کنید".
در مواقعی که رفتار کودک مشکل ساز نیست، مثلا هنگامی که خواستار یک صندلی اضافه هنگام ناهار برای دوستش است، میتوان با ملایمت او را همراهی کرد. و در هرحال مهم است که هنگامی که والدین، متوجه حضور یک همنشین خیالی در دنیای کودک میشوند، آرام باشند، مضطرب نشوند، و با نشان دادن علاقه به دانستن بیشتر، راجع به ویژگی های دوست نامرئی از کودک سوال کنند؛ و به این ترتیب، به دنیای درونی آرزوها، ترسها، علائق و نگرانی های کودک نزدیکتر شوند.
#روان_پزشکی
#کودک #روان_درمانی #اطفال
#فرزند_پروری #روان_درمانی_تحلیلی
🆔@alipsychiatrist
https://www.psychologytoday.com/intl/blog/growing-friendships/201301/imaginary-friends
Telegram
attach 📎
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 زندگی من با وسواس؛ او یک مراقب افراطی است.
✍🏼 Wajahat Ali. New York Times.
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ از زمانی که نوجوان بودم، مواقع زیادی پیش میآمد که غرق در افکار مزاحم میشدم و ذهنم را گیرافتاده در آن افکار تجربه میکردم. یک تصویر یا فکر ساده تبدیل به یک سوال حیاتی میشد؛ "اگر اجاق گاز را روشن گذاشته باشم چه؟"، "اگر در را قفل نکرده باشم چه؟"، "اگر کنترلم را ازدست بدهم و کار خشونتآمیزی انجام بدهم چه؟" سوالاتی که به طور بیپایان در ذهنم تکرار میشد و برای غلبه بر آنها دائما به دنبال آرام کردن خود با جایگزین کردن افکار، یا استفاده از منطق برای خاموش کردن آنها بودم. اما تمام این تلاشها شکست میخورد و به جای سرکوب کردم افکارم، آنها را تقویت و مقاومتر میکرد.
این فقط گوشهای از زندگی با اختلال وسواسیجبری است که در حدود ۲٪ از افراد جامعه را مبتلا میکند. در اختلال وسواسیجبری، عملکرد مغز و واکنش فرد در ارتباط با افکار مزاحم، تصاویر و نشخوارهای ذهنی، اغراقآمیز است. فرد مبتلا سعی میکند که اضطرابش را با رفتارهای آیینی اجبارگونه مانند چک کردن، شمردن، تکرار یک کلمه یا جمله پایین بیاورد اما این رفتارها فقط یک تسکین کوتاهمدت ایجاد میکند و در نهایت باعث تقویت چرخههای رنجآور میشود.
برای دورهای در زندگیام، از جریان بیپایان و تکرارشوندهای از افکاری دربارهی اعمال جنسی رنج میبردم و همینطور به خاطر وجود آنها دچار احساس گناه، شرم و حتی نفرت از خود میشدم. و گاه از خودم میپرسیدم: "کدام فرد بیماری ممکن است چنین خیالپردازیهایی داشته باشد؟ مطمئنا مشکلی در تو وجود دارد". من فردی باهوش، اخلاق مدار و مسئولیتپذیر بودم که از بیمنطق بودن افکارم آگاهی داشتم اما مجبور بودم که رفتارهایی را در تلاش برای دور نگه داشتن خطر و احساس آرامش گذرا انجام بدهم.
"چنین افکاری ممکن است از مغز هرکسی بگذرد؛ تصور پریدن در مقابل قطار یا خفه کردن یک همکار یا هر رفتار پرخاشگرانه، جنسی، یا توهینآمیز دیگر؛ اما چیزی که اکثر افراد میتوانند بعد از چند ثانیه از ذهن خود خارج کنند، فرد مبتلا به وسواس را گرفتار یک طوفانی احساسی شدید میکند". اینها حرفهای دکتر فیلیپسون یک فرد متخصص در این زمینه بود که وسواس را در زندگی من به دوستی تشبیه میکرد که دائما در فکر مراقبت از من است اما درباره خطراتی هشدار میدهد که منطقی نیستند.
هیچکدام از کسانی که من را میشناختند و اغلب من را فرد آرامی توصیف میکردند نمیتوانستند تصور کنند که چه حجمی از افکار از درون من را شکنجه میکنند. افکاری که هیچ تناسبی با من، که مردی متاهل هستم، دو فرزند دارم، و تا به حال هیچ گاه در یک کافه مست نکردهام و با کسی درگیر نشدهام، ندارد. "افکار وسواسی میتواند هیچ ارتباطی با شخصیت اجتماعی و اصول اخلاقی که به آنها پایبند هستید نداشته باشد" این پاسخ دکتر فیلیپسون به یکی از شکایت های من از وسواس بود.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_وسواسی_جبری
#وسواس #OCD
#روان_درمانی_تحلیلی
🆔@alipsychiatrist
✍🏼 Wajahat Ali. New York Times.
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ از زمانی که نوجوان بودم، مواقع زیادی پیش میآمد که غرق در افکار مزاحم میشدم و ذهنم را گیرافتاده در آن افکار تجربه میکردم. یک تصویر یا فکر ساده تبدیل به یک سوال حیاتی میشد؛ "اگر اجاق گاز را روشن گذاشته باشم چه؟"، "اگر در را قفل نکرده باشم چه؟"، "اگر کنترلم را ازدست بدهم و کار خشونتآمیزی انجام بدهم چه؟" سوالاتی که به طور بیپایان در ذهنم تکرار میشد و برای غلبه بر آنها دائما به دنبال آرام کردن خود با جایگزین کردن افکار، یا استفاده از منطق برای خاموش کردن آنها بودم. اما تمام این تلاشها شکست میخورد و به جای سرکوب کردم افکارم، آنها را تقویت و مقاومتر میکرد.
این فقط گوشهای از زندگی با اختلال وسواسیجبری است که در حدود ۲٪ از افراد جامعه را مبتلا میکند. در اختلال وسواسیجبری، عملکرد مغز و واکنش فرد در ارتباط با افکار مزاحم، تصاویر و نشخوارهای ذهنی، اغراقآمیز است. فرد مبتلا سعی میکند که اضطرابش را با رفتارهای آیینی اجبارگونه مانند چک کردن، شمردن، تکرار یک کلمه یا جمله پایین بیاورد اما این رفتارها فقط یک تسکین کوتاهمدت ایجاد میکند و در نهایت باعث تقویت چرخههای رنجآور میشود.
برای دورهای در زندگیام، از جریان بیپایان و تکرارشوندهای از افکاری دربارهی اعمال جنسی رنج میبردم و همینطور به خاطر وجود آنها دچار احساس گناه، شرم و حتی نفرت از خود میشدم. و گاه از خودم میپرسیدم: "کدام فرد بیماری ممکن است چنین خیالپردازیهایی داشته باشد؟ مطمئنا مشکلی در تو وجود دارد". من فردی باهوش، اخلاق مدار و مسئولیتپذیر بودم که از بیمنطق بودن افکارم آگاهی داشتم اما مجبور بودم که رفتارهایی را در تلاش برای دور نگه داشتن خطر و احساس آرامش گذرا انجام بدهم.
"چنین افکاری ممکن است از مغز هرکسی بگذرد؛ تصور پریدن در مقابل قطار یا خفه کردن یک همکار یا هر رفتار پرخاشگرانه، جنسی، یا توهینآمیز دیگر؛ اما چیزی که اکثر افراد میتوانند بعد از چند ثانیه از ذهن خود خارج کنند، فرد مبتلا به وسواس را گرفتار یک طوفانی احساسی شدید میکند". اینها حرفهای دکتر فیلیپسون یک فرد متخصص در این زمینه بود که وسواس را در زندگی من به دوستی تشبیه میکرد که دائما در فکر مراقبت از من است اما درباره خطراتی هشدار میدهد که منطقی نیستند.
هیچکدام از کسانی که من را میشناختند و اغلب من را فرد آرامی توصیف میکردند نمیتوانستند تصور کنند که چه حجمی از افکار از درون من را شکنجه میکنند. افکاری که هیچ تناسبی با من، که مردی متاهل هستم، دو فرزند دارم، و تا به حال هیچ گاه در یک کافه مست نکردهام و با کسی درگیر نشدهام، ندارد. "افکار وسواسی میتواند هیچ ارتباطی با شخصیت اجتماعی و اصول اخلاقی که به آنها پایبند هستید نداشته باشد" این پاسخ دکتر فیلیپسون به یکی از شکایت های من از وسواس بود.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_وسواسی_جبری
#وسواس #OCD
#روان_درمانی_تحلیلی
🆔@alipsychiatrist
Telegraph
زندگی من با وسواس؛ او یک مراقب افراطی است.
✍🏼 Wajahat Ali. New York Times. ▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو @alipsychiatrist از زمانی که نوجوان بودم، مواقع زیادی پیش میآمد که غرق در افکار مزاحم میشدم و ذهنم را گیرافتاده در آن افکار تجربه میکردم. یک تصویر یا فکر ساده تبدیل به یک سوال حیاتی میشد؛…
Forwarded from MT
📌 افشای موضوع فرازناشویی؛ فرآیند ترمیم در دو سوی رابطه
📝 LoDo Healing Center
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ رنج روانی ناشی از فاش شدن رابطهٔ فرازناشویی، در اغلب موارد به اندازهای شدید است که بهبودی و ترمیم رابطه را، در ذهن افرادی که با آن روبهرو میشوند، غیرممکن میکند. اما برخلاف این تصور، بسیاری از کسانی که رابطه فرازناشویی آنها فاش میشود یا متوجه این موضوع در شریک عاطفی خود میشوند، نه تنها در زندگی با همسر خود باقی میمانند، بلکه بهبودی، ترمیم و محکمتر شدن رابطه زناشوییشان را پس از این اتفاق، تجربه میکنند.
یکی از دلایل دشوار بودن فرآیند بهبودی پس از افشای موضوع فرازناشویی، این است که طی شدن آن نیاز به ترمیم در سه حوزه مختلف دارد؛ همسری که مورد خیانت واقع شده، همسری که رابطه او افشا شده، و خود رابطه. هرکدام از این سه حوزه، فرآیند بهبودی متفاوت، با دوره زمانی مخصوص به خود را دارد.
✳️ برای کسی که متوجه رابطه فرازناشویی همسر خود شده است، این موضوع میتواند یک ضربه روانشناختی تلقی شود. از زمانی که هریک از ما متولد میشویم، احساس امنیت و رفاه روانشناختیمان وابسته به ثبات و استحکام دلبستگی هایمان به افراد مهم زندگیمان است. خدشهدار شدن مهمترین دلبستگی زندگی بزرگسالی یک فرد، پس از خیانت همسر، میتواند تهدید کننده حیات روانی و برانگیزانندهٔ واکنشهایی مانند اضطراب شدید و حملات وحشت، افکار مزاحم، مشکلات خواب و خوردن، نشخوار فکری، مشکل تمرکز، و غرق شدن در هیجاناتی مانند خشم، کینه، غم، سوگ، گناه و شرم شود.
مواجهه با خیانت، نه تنها اعتماد فرد به شریک عاطفیاش را خدشهدار میکند، بلکه اعتماد او به خود، قدرت قضاوت، تصمیم گیری و ادراکاتش را نیز خدشهدار میکند. یکی از چالشهای اساسی برای بازسازی اعتماد در این افراد، دریافت اطمینانبخشی از جانب همسر است. در این مسیر، نیاز مکرر به پرسیدن و دانستن جزئیات اینکه رابطه فرازناشویی، کجا، چگونه و در چه زمانهایی اتفاق افتاده، اجتناب ناپذیر است.
معتبر شمردن این نیاز، و برآورده کردن آن تا حد ممکن، در برقراری تعادل و آرامش در فرد آسیبدیده کمککننده است. همچنین تکرار اطمینانبخشی در طول زمان، از اینکه موضوع فرازناشویی خاتمه یافته و هیچ تماس دیگری وجود ندارد، در تسهیل جریان بهبودی موثر است.
پس از برقراری احساس امنیت هرچند به صورت نسبی، در گام بعد، مدیریت احساسات متناقض مرتبط با خیانت و اعتماد ازدست رفته، مهم است. یادگیری مهارت بیان احساسات خود، توانایی پردازش و حمل احساسات متناقض، تنظیم اعتماد به نفس، و تمرین ارتباط جرأتمندانه، مراحلی هستند که طی کردن آنها در فضای حمایتگرانهٔ درمانی تسهیل خواهد شد.
✳️ نیاز به ترمیم و بهبودی پس از افشای رابطه فرازناشویی، برای فردی که متوجه این موضوع در شریک عاطفی خود شده، آشکار و معتبر است. اما در بسیاری از موارد، لزوم طی شدن فرآیندی مشابه، در طرف مقابل رابطه، نادیده گرفته میشود.
کسی که رابطه فرازناشویی او افشا شده، اگرچه تجربهٔ بسیار متفاوتی با همسر آسیبدیدهٔ خود دارد، اما الزامٱ رنج کمتری را تحمل نمیکند. مطمئناً شیوهٔ مدارای هر فرد با مشکلاتش منحصر به خود او است، اما در این میان، برخی احساسات و واکنشهای روانی، در اغلب افرادی که در چنین شرایطی هستند، مشترکاند.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#زوج_درمانی
#رابطه #روان_درمانی_تحلیلی
#فرازناشویی
#extra_marital
🆔@alipsychiatrist
📝 LoDo Healing Center
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ رنج روانی ناشی از فاش شدن رابطهٔ فرازناشویی، در اغلب موارد به اندازهای شدید است که بهبودی و ترمیم رابطه را، در ذهن افرادی که با آن روبهرو میشوند، غیرممکن میکند. اما برخلاف این تصور، بسیاری از کسانی که رابطه فرازناشویی آنها فاش میشود یا متوجه این موضوع در شریک عاطفی خود میشوند، نه تنها در زندگی با همسر خود باقی میمانند، بلکه بهبودی، ترمیم و محکمتر شدن رابطه زناشوییشان را پس از این اتفاق، تجربه میکنند.
یکی از دلایل دشوار بودن فرآیند بهبودی پس از افشای موضوع فرازناشویی، این است که طی شدن آن نیاز به ترمیم در سه حوزه مختلف دارد؛ همسری که مورد خیانت واقع شده، همسری که رابطه او افشا شده، و خود رابطه. هرکدام از این سه حوزه، فرآیند بهبودی متفاوت، با دوره زمانی مخصوص به خود را دارد.
✳️ برای کسی که متوجه رابطه فرازناشویی همسر خود شده است، این موضوع میتواند یک ضربه روانشناختی تلقی شود. از زمانی که هریک از ما متولد میشویم، احساس امنیت و رفاه روانشناختیمان وابسته به ثبات و استحکام دلبستگی هایمان به افراد مهم زندگیمان است. خدشهدار شدن مهمترین دلبستگی زندگی بزرگسالی یک فرد، پس از خیانت همسر، میتواند تهدید کننده حیات روانی و برانگیزانندهٔ واکنشهایی مانند اضطراب شدید و حملات وحشت، افکار مزاحم، مشکلات خواب و خوردن، نشخوار فکری، مشکل تمرکز، و غرق شدن در هیجاناتی مانند خشم، کینه، غم، سوگ، گناه و شرم شود.
مواجهه با خیانت، نه تنها اعتماد فرد به شریک عاطفیاش را خدشهدار میکند، بلکه اعتماد او به خود، قدرت قضاوت، تصمیم گیری و ادراکاتش را نیز خدشهدار میکند. یکی از چالشهای اساسی برای بازسازی اعتماد در این افراد، دریافت اطمینانبخشی از جانب همسر است. در این مسیر، نیاز مکرر به پرسیدن و دانستن جزئیات اینکه رابطه فرازناشویی، کجا، چگونه و در چه زمانهایی اتفاق افتاده، اجتناب ناپذیر است.
معتبر شمردن این نیاز، و برآورده کردن آن تا حد ممکن، در برقراری تعادل و آرامش در فرد آسیبدیده کمککننده است. همچنین تکرار اطمینانبخشی در طول زمان، از اینکه موضوع فرازناشویی خاتمه یافته و هیچ تماس دیگری وجود ندارد، در تسهیل جریان بهبودی موثر است.
پس از برقراری احساس امنیت هرچند به صورت نسبی، در گام بعد، مدیریت احساسات متناقض مرتبط با خیانت و اعتماد ازدست رفته، مهم است. یادگیری مهارت بیان احساسات خود، توانایی پردازش و حمل احساسات متناقض، تنظیم اعتماد به نفس، و تمرین ارتباط جرأتمندانه، مراحلی هستند که طی کردن آنها در فضای حمایتگرانهٔ درمانی تسهیل خواهد شد.
✳️ نیاز به ترمیم و بهبودی پس از افشای رابطه فرازناشویی، برای فردی که متوجه این موضوع در شریک عاطفی خود شده، آشکار و معتبر است. اما در بسیاری از موارد، لزوم طی شدن فرآیندی مشابه، در طرف مقابل رابطه، نادیده گرفته میشود.
کسی که رابطه فرازناشویی او افشا شده، اگرچه تجربهٔ بسیار متفاوتی با همسر آسیبدیدهٔ خود دارد، اما الزامٱ رنج کمتری را تحمل نمیکند. مطمئناً شیوهٔ مدارای هر فرد با مشکلاتش منحصر به خود او است، اما در این میان، برخی احساسات و واکنشهای روانی، در اغلب افرادی که در چنین شرایطی هستند، مشترکاند.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#زوج_درمانی
#رابطه #روان_درمانی_تحلیلی
#فرازناشویی
#extra_marital
🆔@alipsychiatrist
Telegraph
افشای موضوع فرازناشویی؛ فرآیند ترمیم در دو سوی رابطه
📝 LoDo Healing Center ▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو @alipsychiatrist رنج روانی ناشی از فاش شدن رابطهٔ فرازناشویی، در اغلب موارد به اندازهای شدید است که بهبودی و ترمیم رابطه را، در ذهن افرادی که با آن روبهرو میشوند، غیرممکن میکند. اما برخلاف این…
📝📝📝 افشای موضوع فرازناشویی؛ فرآیند ترمیم در دو سوی رابطه
✍🏼LoDo Healing Center
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
✅رنج روانی ناشی از فاش شدن رابطهٔ فرازناشویی، در اغلب موارد به اندازهای شدید است که بهبودی و ترمیم رابطه را، در ذهن افرادی که با آن روبهرو میشوند، غیرممکن میکند. اما برخلاف این تصور، بسیاری از کسانی که رابطه فرازناشویی آنها فاش میشود یا متوجه این موضوع در شریک عاطفی خود میشوند، نه تنها در زندگی با همسر خود باقی میمانند، بلکه بهبودی، ترمیم و محکمتر شدن رابطه زناشوییشان را پس از این اتفاق، تجربه میکنند.
یکی از دلایل دشوار بودن فرآیند بهبودی پس از افشای موضوع فرازناشویی، این است که طی شدن آن نیاز به ترمیم در سه حوزه مختلف دارد؛ همسری که مورد خیانت واقع شده، همسری که رابطه او افشا شده، و خود رابطه. هرکدام از این سه حوزه، فرآیند بهبودی متفاوت، با دوره زمانی مخصوص به خود را دارد.
✅برای کسی که متوجه رابطه فرازناشویی همسر خود شده است، این موضوع میتواند یک ضربه روانشناختی تلقی شود. از زمانی که هریک از ما متولد میشویم، احساس امنیت و رفاه روانشناختیمان وابسته به ثبات و استحکام دلبستگی هایمان به افراد مهم زندگیمان است. خدشهدار شدن مهمترین دلبستگی زندگی بزرگسالی یک فرد، پس از خیانت همسر، میتواند تهدید کننده حیات روانی و برانگیزانندهٔ واکنشهایی مانند اضطراب شدید و حملات وحشت، افکار مزاحم، مشکلات خواب و خوردن، نشخوار فکری، مشکل تمرکز، و غرق شدن در هیجاناتی مانند خشم، کینه، غم، سوگ، گناه و شرم شود.
مواجهه با خیانت، نه تنها اعتماد فرد به شریک عاطفیاش را خدشهدار میکند، بلکه اعتماد او به خود، قدرت قضاوت، تصمیم گیری و ادراکاتش را نیز خدشهدار میکند. یکی از چالشهای اساسی برای بازسازی اعتماد در این افراد، دریافت اطمینانبخشی از جانب همسر است. در این مسیر، نیاز مکرر به پرسیدن و دانستن جزئیات اینکه رابطه فرازناشویی، کجا، چگونه و در چه زمانهایی اتفاق افتاده، اجتناب ناپذیر است.
معتبر شمردن این نیاز، و برآورده کردن آن تا حد ممکن، در برقراری تعادل و آرامش در فرد آسیبدیده کمککننده است. همچنین تکرار اطمینانبخشی در طول زمان، از اینکه موضوع فرازناشویی خاتمه یافته و هیچ تماس دیگری وجود ندارد، در تسهیل جریان بهبودی موثر است.
پس از برقراری احساس امنیت هرچند به صورت نسبی، در گام بعد، مدیریت احساسات متناقض مرتبط با خیانت و اعتماد ازدست رفته، مهم است. یادگیری مهارت بیان احساسات خود، توانایی پردازش و حمل احساسات متناقض، تنظیم اعتماد به نفس، و تمرین ارتباط جرأتمندانه، مراحلی هستند که طی کردن آنها در فضای حمایتگرانهٔ درمانی تسهیل خواهد شد.
✅ نیاز به ترمیم و بهبودی پس از افشای رابطه فرازناشویی، برای فردی که متوجه این موضوع در شریک عاطفی خود شده، آشکار و معتبر است. اما در بسیاری از موارد، لزوم طی شدن فرآیندی مشابه، در طرف مقابل رابطه، نادیده گرفته میشود.
کسی که رابطه فرازناشویی او افشا شده، اگرچه تجربهٔ بسیار متفاوتی با همسر آسیبدیدهٔ خود دارد، اما الزامٱ رنج کمتری را تحمل نمیکند. مطمئناً شیوهٔ مدارای هر فرد با مشکلاتش منحصر به خود او است، اما در این میان، برخی احساسات و واکنشهای روانی، در اغلب افرادی که در چنین شرایطی هستند، مشترکاند.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#زوج_درمانی
#رابطه #روان_درمانی_تحلیلی
#extra_marital
@alipsychiatrist
@MostafaTajzadeh
https://bit.ly/2X1ITWg
✍🏼LoDo Healing Center
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
✅رنج روانی ناشی از فاش شدن رابطهٔ فرازناشویی، در اغلب موارد به اندازهای شدید است که بهبودی و ترمیم رابطه را، در ذهن افرادی که با آن روبهرو میشوند، غیرممکن میکند. اما برخلاف این تصور، بسیاری از کسانی که رابطه فرازناشویی آنها فاش میشود یا متوجه این موضوع در شریک عاطفی خود میشوند، نه تنها در زندگی با همسر خود باقی میمانند، بلکه بهبودی، ترمیم و محکمتر شدن رابطه زناشوییشان را پس از این اتفاق، تجربه میکنند.
یکی از دلایل دشوار بودن فرآیند بهبودی پس از افشای موضوع فرازناشویی، این است که طی شدن آن نیاز به ترمیم در سه حوزه مختلف دارد؛ همسری که مورد خیانت واقع شده، همسری که رابطه او افشا شده، و خود رابطه. هرکدام از این سه حوزه، فرآیند بهبودی متفاوت، با دوره زمانی مخصوص به خود را دارد.
✅برای کسی که متوجه رابطه فرازناشویی همسر خود شده است، این موضوع میتواند یک ضربه روانشناختی تلقی شود. از زمانی که هریک از ما متولد میشویم، احساس امنیت و رفاه روانشناختیمان وابسته به ثبات و استحکام دلبستگی هایمان به افراد مهم زندگیمان است. خدشهدار شدن مهمترین دلبستگی زندگی بزرگسالی یک فرد، پس از خیانت همسر، میتواند تهدید کننده حیات روانی و برانگیزانندهٔ واکنشهایی مانند اضطراب شدید و حملات وحشت، افکار مزاحم، مشکلات خواب و خوردن، نشخوار فکری، مشکل تمرکز، و غرق شدن در هیجاناتی مانند خشم، کینه، غم، سوگ، گناه و شرم شود.
مواجهه با خیانت، نه تنها اعتماد فرد به شریک عاطفیاش را خدشهدار میکند، بلکه اعتماد او به خود، قدرت قضاوت، تصمیم گیری و ادراکاتش را نیز خدشهدار میکند. یکی از چالشهای اساسی برای بازسازی اعتماد در این افراد، دریافت اطمینانبخشی از جانب همسر است. در این مسیر، نیاز مکرر به پرسیدن و دانستن جزئیات اینکه رابطه فرازناشویی، کجا، چگونه و در چه زمانهایی اتفاق افتاده، اجتناب ناپذیر است.
معتبر شمردن این نیاز، و برآورده کردن آن تا حد ممکن، در برقراری تعادل و آرامش در فرد آسیبدیده کمککننده است. همچنین تکرار اطمینانبخشی در طول زمان، از اینکه موضوع فرازناشویی خاتمه یافته و هیچ تماس دیگری وجود ندارد، در تسهیل جریان بهبودی موثر است.
پس از برقراری احساس امنیت هرچند به صورت نسبی، در گام بعد، مدیریت احساسات متناقض مرتبط با خیانت و اعتماد ازدست رفته، مهم است. یادگیری مهارت بیان احساسات خود، توانایی پردازش و حمل احساسات متناقض، تنظیم اعتماد به نفس، و تمرین ارتباط جرأتمندانه، مراحلی هستند که طی کردن آنها در فضای حمایتگرانهٔ درمانی تسهیل خواهد شد.
✅ نیاز به ترمیم و بهبودی پس از افشای رابطه فرازناشویی، برای فردی که متوجه این موضوع در شریک عاطفی خود شده، آشکار و معتبر است. اما در بسیاری از موارد، لزوم طی شدن فرآیندی مشابه، در طرف مقابل رابطه، نادیده گرفته میشود.
کسی که رابطه فرازناشویی او افشا شده، اگرچه تجربهٔ بسیار متفاوتی با همسر آسیبدیدهٔ خود دارد، اما الزامٱ رنج کمتری را تحمل نمیکند. مطمئناً شیوهٔ مدارای هر فرد با مشکلاتش منحصر به خود او است، اما در این میان، برخی احساسات و واکنشهای روانی، در اغلب افرادی که در چنین شرایطی هستند، مشترکاند.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#زوج_درمانی
#رابطه #روان_درمانی_تحلیلی
#extra_marital
@alipsychiatrist
@MostafaTajzadeh
https://bit.ly/2X1ITWg
Telegraph
افشای موضوع فرازناشویی؛ فرآیند ترمیم در دو سوی رابطه
📝 LoDo Healing Center ▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو @alipsychiatrist رنج روانی ناشی از فاش شدن رابطهٔ فرازناشویی، در اغلب موارد به اندازهای شدید است که بهبودی و ترمیم رابطه را، در ذهن افرادی که با آن روبهرو میشوند، غیرممکن میکند. اما برخلاف این…
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 او هیچگاه "نه" نمیگوید؛ پرخاشگری منفعلانه در رابطهی صمیمانه
✍🏼 Robert Taibbi
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ همسر مارلی، جک، هرگز "نه" نمیگوید. یکی از شکایتهای مارلی این است که جک در کارهای روزمره مثل بردن لباسها به خشکشویی هیچ کمکی نمیکند.
این در حالیست که او همیشه در واکنش به درخواست مارلی، پاسخ مثبت میدهد، میگوید هیچ مشکلی برای کمک کردن ندارد، اما یا کاری که قول انجامش را داده، یک هفته بعد انجام میدهد یا بعد از چند روز آن را رها میکند. اگر مارلی از این وضعیت شکایت کند، گفتگوی مشابهی تکرار میشود؛ جک ابراز تأسف میکند، میگوید گرفتار شده و حتما آن کار را انجام میدهد، اما در نهایت آن را به تعویق میاندازد یا فراموش و رها میکند.
مشکل کجاست؟ مطمئنا موضوع فقط دور بودن خشکشویی یا بیعلاقه بودن جک به خرید یا کارهای خانه نیست. این احساس سرخوردگی در مارلی، به دنبال اجتناب یا اهمالکاری جک از برآورده کردن خواستههایش علیرغم پاسخ مثبت اولیه، در موضوعات دیگری مثل درخواست مارلی برای گذراندن زمان بیشتری با یکدیگر، حضور در جمع های خانوادگی و .. هم دائما اتفاق میافتد.
اگرچه وجود اختلال نقصتوجه میتواند توضیحی برای ناتوانی جک از پیگیری کارها و پایبندی به تعهداتش باشد، اما این احتمال هم وجود دارد که در پسزمینهی فراموشکاریها و کارهای ناتمام او، روشی برای ابراز خشم به صورت "پرخاشگری منفعلانه" وجود داشته باشد.
پرخاشگری منفعلانه(passive aggressiveness)، اگرچه باعث احساس سرخوردگی، رنجش و سردرگمی در طرف مقابل رابطه میشود، اما استفادهکنندگان از آن، شبیه به افراد مبتلا به خودشیفتگی بیمارگونه یا افراد جامعهستیز که قدرت همدلی پایین و منش بیرحمانهای نسبت به جهان دارند، نیستند. انگیزهی شکلدهنده به رفتار افرادی مانند جک، بیش از آنکه مراقبت از خود با نابود کردن دیگری باشد، پایین نگه داشتن سطح اضطراب است.
چه چیزی باعث میشود که تبدیل به افرادی پرخاشگر-منفعل شویم؟ یک پاسخ برای این سوال، رشد کردن در خانوادهای است که در آن احساس خشم به طور مستقیم ابراز نمیشده و الگوی پرخاشگری والدین نسبت به یکدیگر منفعلانه بوده است. و سناریوی دیگر میتواند این باشد که والدین خشم خود را به صورت آشکار به شکلی ابراز می کرده اند که برای بچه ها ترسناک بوده است، و از طرفی، ابراز خشم فقط برای والدین مجاز بوده و هر نوع نشان دادن آن از سمت بچه ها با سرکوب فیزیکی و هیجانی از سوی والدین همراه میشده است. در چنین فضای ترسناک و ناامنی، کودکان از روشهای مختلفی مانند سکوت، کنارهگیری، پنهان کردن خود، سرزنش کردن خود به خاطر عصبانی کردن والدین، و تلاش برای بینقص بودن و حتی مراقبت از والدین، برای در امان ماندن از پیامدهای خشم خود و والدین استفاده میکنند.
اما بعضی از کودکان خشم خود را نه سرکوب میکنند، و نه با معطوف کردن آن به درون دچار خودسرزنشگری میشوند، بلکه از روشهای منفعلانه و غیرمستقیم برای ابراز آن استفاده میکنند. ابراز موافقت و اطاعت در کلام، برای دور ماندن از تنبیه و انتقام، اجتناب از بیان مستقیم اعتراض و در عین حال ابراز آن به صورت زمزمه های نامفهوم، به اتمام نرساندن کارها، به کندی انجام دادن آنها، و اهمالکاری، از روشهای کودکان برای ابراز منفعلانهی پرخاشگری است.
کودکان برای تاب آوردن و حفظ حیات روانی خود در محیط ناسالم، مهارتها و امکانات جسمی و روانی محدودی دارند. آنچه در بزرگسالی خود را به صورت یک مشکل نشان میدهد، زمانی در کودکی تنها روش در دسترس کودک برای مراقبت از خود بوده است؛ که نمونهای از آنها، تلاش برای خوب بودن، و ابراز منفعلانهی پرخاشگری است.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#زوج_درمانی #رابطه
#پرخاشگری_منفعلانه
#passive_aggressiveness
🆔@alipsychiatrist
✍🏼 Robert Taibbi
▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✳ همسر مارلی، جک، هرگز "نه" نمیگوید. یکی از شکایتهای مارلی این است که جک در کارهای روزمره مثل بردن لباسها به خشکشویی هیچ کمکی نمیکند.
این در حالیست که او همیشه در واکنش به درخواست مارلی، پاسخ مثبت میدهد، میگوید هیچ مشکلی برای کمک کردن ندارد، اما یا کاری که قول انجامش را داده، یک هفته بعد انجام میدهد یا بعد از چند روز آن را رها میکند. اگر مارلی از این وضعیت شکایت کند، گفتگوی مشابهی تکرار میشود؛ جک ابراز تأسف میکند، میگوید گرفتار شده و حتما آن کار را انجام میدهد، اما در نهایت آن را به تعویق میاندازد یا فراموش و رها میکند.
مشکل کجاست؟ مطمئنا موضوع فقط دور بودن خشکشویی یا بیعلاقه بودن جک به خرید یا کارهای خانه نیست. این احساس سرخوردگی در مارلی، به دنبال اجتناب یا اهمالکاری جک از برآورده کردن خواستههایش علیرغم پاسخ مثبت اولیه، در موضوعات دیگری مثل درخواست مارلی برای گذراندن زمان بیشتری با یکدیگر، حضور در جمع های خانوادگی و .. هم دائما اتفاق میافتد.
اگرچه وجود اختلال نقصتوجه میتواند توضیحی برای ناتوانی جک از پیگیری کارها و پایبندی به تعهداتش باشد، اما این احتمال هم وجود دارد که در پسزمینهی فراموشکاریها و کارهای ناتمام او، روشی برای ابراز خشم به صورت "پرخاشگری منفعلانه" وجود داشته باشد.
پرخاشگری منفعلانه(passive aggressiveness)، اگرچه باعث احساس سرخوردگی، رنجش و سردرگمی در طرف مقابل رابطه میشود، اما استفادهکنندگان از آن، شبیه به افراد مبتلا به خودشیفتگی بیمارگونه یا افراد جامعهستیز که قدرت همدلی پایین و منش بیرحمانهای نسبت به جهان دارند، نیستند. انگیزهی شکلدهنده به رفتار افرادی مانند جک، بیش از آنکه مراقبت از خود با نابود کردن دیگری باشد، پایین نگه داشتن سطح اضطراب است.
چه چیزی باعث میشود که تبدیل به افرادی پرخاشگر-منفعل شویم؟ یک پاسخ برای این سوال، رشد کردن در خانوادهای است که در آن احساس خشم به طور مستقیم ابراز نمیشده و الگوی پرخاشگری والدین نسبت به یکدیگر منفعلانه بوده است. و سناریوی دیگر میتواند این باشد که والدین خشم خود را به صورت آشکار به شکلی ابراز می کرده اند که برای بچه ها ترسناک بوده است، و از طرفی، ابراز خشم فقط برای والدین مجاز بوده و هر نوع نشان دادن آن از سمت بچه ها با سرکوب فیزیکی و هیجانی از سوی والدین همراه میشده است. در چنین فضای ترسناک و ناامنی، کودکان از روشهای مختلفی مانند سکوت، کنارهگیری، پنهان کردن خود، سرزنش کردن خود به خاطر عصبانی کردن والدین، و تلاش برای بینقص بودن و حتی مراقبت از والدین، برای در امان ماندن از پیامدهای خشم خود و والدین استفاده میکنند.
اما بعضی از کودکان خشم خود را نه سرکوب میکنند، و نه با معطوف کردن آن به درون دچار خودسرزنشگری میشوند، بلکه از روشهای منفعلانه و غیرمستقیم برای ابراز آن استفاده میکنند. ابراز موافقت و اطاعت در کلام، برای دور ماندن از تنبیه و انتقام، اجتناب از بیان مستقیم اعتراض و در عین حال ابراز آن به صورت زمزمه های نامفهوم، به اتمام نرساندن کارها، به کندی انجام دادن آنها، و اهمالکاری، از روشهای کودکان برای ابراز منفعلانهی پرخاشگری است.
کودکان برای تاب آوردن و حفظ حیات روانی خود در محیط ناسالم، مهارتها و امکانات جسمی و روانی محدودی دارند. آنچه در بزرگسالی خود را به صورت یک مشکل نشان میدهد، زمانی در کودکی تنها روش در دسترس کودک برای مراقبت از خود بوده است؛ که نمونهای از آنها، تلاش برای خوب بودن، و ابراز منفعلانهی پرخاشگری است.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#زوج_درمانی #رابطه
#پرخاشگری_منفعلانه
#passive_aggressiveness
🆔@alipsychiatrist
Telegraph
او هیچگاه "نه" نمیگوید؛ پرخاشگری منفعلانه در رابطهی صمیمانه
✍🏼 Robert Taibbi ▫ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو @alipsychiatrist همسر مارلی، جک، هرگز "نه" نمیگوید. یکی از شکایتهای مارلی این است که جک در کارهای روزمره مثل بردن لباسها به خشکشویی هیچ کمکی نمیکند. این در حالیست که او همیشه در واکنش به درخواست مارلی،…
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 همآغوشی تولد و مرگ
✍🏼 علی نیکجو
📝 فصلنامۀ ۱۸۷۹؛ شماره اول
◽پرسشی که تلاش به ایضاح و اقتراح آن دارم، این است که اگر در یک جهان موازی در فضایی به سر میبردیم که همه چیز در شرایط ایدهآل قرار داشت و هیچ اتفاق نامیمونی نمیافتاد و ما به قدر لازم نوازش میشدیم و به قدر لازم دیده میشدیم و حرمانی و فقدانی را تجربه نمی کردیم، امروز چگونه "مایی" بودیم. اگر فرق فارق آدمی با سایر موجودات را در تجربه فعالانه با محیط پیرامونی بدانیم ،این سلف/وجود چگونه شکل می گرفت؟ این "ما" چه تفاوتی با سایر موجودات پیدا می کرد. امروز حالمان چگونه بود؟ اگر در جهان پارالل همه چیز در مطلوبیت تمام به سر میبرد، ما به اندازه لازم از پستان روزگار شیر مینوشیدیم و دست نوازشگر جهان همواره بر سر ما بود، ما چگونه مایی میشدیم. اگر نه از داغیِ حسی میسوختیم و نه از برودت عاطفهای یخ میزدیم، الان حالمان چطور بود؟
هویت ما محصول حسی است که در تک تک لحظات و اتفاقات آرام آرام ساخته شده است. مای زخم خورده، مای ترمیمشده، مای از دست داده، مای به دستآورنده، مای طرد شده، مای تشویق شده، مای کوفته شده، مای برکشیده شده، مای خفه شده، مای نفس کشیده... همه این ها با هم انسان را به مثابه انسان می سازد. آدمی محصول تعامل است. همچنان که محصول ژنتیک است. همچنان که محصول فرهنگ پیرامونی است.
بخش عمدهای از هویت ما تجربه ماست. ما به بازخوانی این تجربه و بازنویسی آن در حضور "دیگریِ امنِ متخصص" نیازمندیم اما تقلیل و تخفیف آن صرفا به گذشتههای دور و دراز خود گره دیگری است.
آیا میتوان برای مسائل روان شناختی یک نقطه آغاز بحران در نظر گرفت؟
آیا میتوان مشکلات بینا فردی و عدم کنترل رابطه را به یک اتفاق ویژهای در کودکی نسبت داد؟
آیا دردی که امروز تجربه میکنیم محصول یک لحظه تاریخی خاص در زمان گذشته است؟
آیا اگر فلان حادثه تروماتیک در کودکی حادث نمیشد ما امروز آدم دیگری بودیم؟
آیا میتوان خط فاصل و حائلی قائل شد که زیست جهان روانی را به پیش و پس از خود تقسیم کند؟
آیا میتوان به تدقیق یا تقریب گفت که این خشم و این غضب مربوط به فلان شرایط در گذشته است؟ آیا می توان احساس حقارت و مساله با اتوریتی و چالش با قدرت را به موضوع خاصی در کودکی ارجاع داد؟ آیا میتوان گفت این عدم امنیت و این اضطرار و هول معطوف به بهمان ماجرا در سالهای پیشین است؟
آیا ممکن است که خطی کشید و گفت از این خط به بعد تاریخ زندگی ما و سرنوشت ما دگرگون شد؟
آیا اگر چنان نمی شد ما الزاما انسان شادتری بودیم؟ احساس خوشبختی بیشتری داشتیم؟ تصمیمات سالم تری اتخاذ میکردیم و سرنوشت سازندهتری پیش رویمان بود؟
من پاسخ روشنی برای این پرسشها ندارم. اما بعید میدانم ساخت پیچیده روانشناختی آدمی قابل تقلیل به یکی دو اتفاق یا حتا ابراتفاقی باشد که در گذشته حادث شده است. من هرچه جلوتر می روم و هرچه انسان را و ضمیر مغلق و بینهایت وجهی (نمی گویم چند وجهی) او را بهتر می شناسم از اطلاق یک بیماری به او یا فرموله کردن او بیشتر میپرهیزم.
ما به همان میزان که محصول گذشته هستیم، محصول تعامل فعالانه امروز با محیط پیرامونی هم هستیم. محصول ژنتیک به ارث رسیده هم هستیم که شمای کلی از ما به مثابه ما ساخته است.
تقلیل آنچه امروز تجربه میکنیم به آنچه دیروز بر سر ما آوار شده، میتواند آگاهی پذیرنده رهاییبخش باشد و میتواند مخدر نشئهزای رخوت انگیز شود. چاقوی دولبی است که هم میتواند جراحی کند و راه بر ترمیم دمل باز کند و هم این استعداد را دارد که سلاخی کند و وجود امروزین ما را ندیده بگیرد.
دیروز حتما در جایی که امروز ایستادهایم موثر هست، اما تجربه اینجا و اکنون و تعامل فعالانه با محیط پیرامونی را نباید دست کم گرفت.
آدمی را نمیتوان محصول یک شرایط ویژه داست. نقطه آغاز بیتردید پایی در گذشته دارد اما بیشک پایی هم در "اینجا و اکنون" دارد. لحظه ای که زندگی اش می کنیم به همان میزان اهمیت دارد که تاریخچهای که زندگیاش کردهایم.
رفتاری که همین الان با اطرافیان غریب و آشنا انجام می دهیم، بازخوردی که اینجای زمان از محیط دریافت می کنیم، کمتر از ترومای وارده در پس زمینه زندگی ما تاثیر گذار نیست.
راقم بر این رای هست که ذهنیت تو در توی ما قابل تقلیل به هیچ تئوری متقنی نیست.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#معرفی_نشریه
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
✍🏼 علی نیکجو
📝 فصلنامۀ ۱۸۷۹؛ شماره اول
◽پرسشی که تلاش به ایضاح و اقتراح آن دارم، این است که اگر در یک جهان موازی در فضایی به سر میبردیم که همه چیز در شرایط ایدهآل قرار داشت و هیچ اتفاق نامیمونی نمیافتاد و ما به قدر لازم نوازش میشدیم و به قدر لازم دیده میشدیم و حرمانی و فقدانی را تجربه نمی کردیم، امروز چگونه "مایی" بودیم. اگر فرق فارق آدمی با سایر موجودات را در تجربه فعالانه با محیط پیرامونی بدانیم ،این سلف/وجود چگونه شکل می گرفت؟ این "ما" چه تفاوتی با سایر موجودات پیدا می کرد. امروز حالمان چگونه بود؟ اگر در جهان پارالل همه چیز در مطلوبیت تمام به سر میبرد، ما به اندازه لازم از پستان روزگار شیر مینوشیدیم و دست نوازشگر جهان همواره بر سر ما بود، ما چگونه مایی میشدیم. اگر نه از داغیِ حسی میسوختیم و نه از برودت عاطفهای یخ میزدیم، الان حالمان چطور بود؟
هویت ما محصول حسی است که در تک تک لحظات و اتفاقات آرام آرام ساخته شده است. مای زخم خورده، مای ترمیمشده، مای از دست داده، مای به دستآورنده، مای طرد شده، مای تشویق شده، مای کوفته شده، مای برکشیده شده، مای خفه شده، مای نفس کشیده... همه این ها با هم انسان را به مثابه انسان می سازد. آدمی محصول تعامل است. همچنان که محصول ژنتیک است. همچنان که محصول فرهنگ پیرامونی است.
بخش عمدهای از هویت ما تجربه ماست. ما به بازخوانی این تجربه و بازنویسی آن در حضور "دیگریِ امنِ متخصص" نیازمندیم اما تقلیل و تخفیف آن صرفا به گذشتههای دور و دراز خود گره دیگری است.
آیا میتوان برای مسائل روان شناختی یک نقطه آغاز بحران در نظر گرفت؟
آیا میتوان مشکلات بینا فردی و عدم کنترل رابطه را به یک اتفاق ویژهای در کودکی نسبت داد؟
آیا دردی که امروز تجربه میکنیم محصول یک لحظه تاریخی خاص در زمان گذشته است؟
آیا اگر فلان حادثه تروماتیک در کودکی حادث نمیشد ما امروز آدم دیگری بودیم؟
آیا میتوان خط فاصل و حائلی قائل شد که زیست جهان روانی را به پیش و پس از خود تقسیم کند؟
آیا میتوان به تدقیق یا تقریب گفت که این خشم و این غضب مربوط به فلان شرایط در گذشته است؟ آیا می توان احساس حقارت و مساله با اتوریتی و چالش با قدرت را به موضوع خاصی در کودکی ارجاع داد؟ آیا میتوان گفت این عدم امنیت و این اضطرار و هول معطوف به بهمان ماجرا در سالهای پیشین است؟
آیا ممکن است که خطی کشید و گفت از این خط به بعد تاریخ زندگی ما و سرنوشت ما دگرگون شد؟
آیا اگر چنان نمی شد ما الزاما انسان شادتری بودیم؟ احساس خوشبختی بیشتری داشتیم؟ تصمیمات سالم تری اتخاذ میکردیم و سرنوشت سازندهتری پیش رویمان بود؟
من پاسخ روشنی برای این پرسشها ندارم. اما بعید میدانم ساخت پیچیده روانشناختی آدمی قابل تقلیل به یکی دو اتفاق یا حتا ابراتفاقی باشد که در گذشته حادث شده است. من هرچه جلوتر می روم و هرچه انسان را و ضمیر مغلق و بینهایت وجهی (نمی گویم چند وجهی) او را بهتر می شناسم از اطلاق یک بیماری به او یا فرموله کردن او بیشتر میپرهیزم.
ما به همان میزان که محصول گذشته هستیم، محصول تعامل فعالانه امروز با محیط پیرامونی هم هستیم. محصول ژنتیک به ارث رسیده هم هستیم که شمای کلی از ما به مثابه ما ساخته است.
تقلیل آنچه امروز تجربه میکنیم به آنچه دیروز بر سر ما آوار شده، میتواند آگاهی پذیرنده رهاییبخش باشد و میتواند مخدر نشئهزای رخوت انگیز شود. چاقوی دولبی است که هم میتواند جراحی کند و راه بر ترمیم دمل باز کند و هم این استعداد را دارد که سلاخی کند و وجود امروزین ما را ندیده بگیرد.
دیروز حتما در جایی که امروز ایستادهایم موثر هست، اما تجربه اینجا و اکنون و تعامل فعالانه با محیط پیرامونی را نباید دست کم گرفت.
آدمی را نمیتوان محصول یک شرایط ویژه داست. نقطه آغاز بیتردید پایی در گذشته دارد اما بیشک پایی هم در "اینجا و اکنون" دارد. لحظه ای که زندگی اش می کنیم به همان میزان اهمیت دارد که تاریخچهای که زندگیاش کردهایم.
رفتاری که همین الان با اطرافیان غریب و آشنا انجام می دهیم، بازخوردی که اینجای زمان از محیط دریافت می کنیم، کمتر از ترومای وارده در پس زمینه زندگی ما تاثیر گذار نیست.
راقم بر این رای هست که ذهنیت تو در توی ما قابل تقلیل به هیچ تئوری متقنی نیست.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#معرفی_نشریه
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
Telegraph
همآغوشی تولد و مرگ
✍🏼 علی نیکجو 📝 فصلنامۀ ۱۸۷۹؛ شماره اول ◽پرسشی که تلاش به ایضاح و اقتراح آن دارم، این است که اگر در یک جهان موازی در فضایی به سر میبردیم که همه چیز در شرایط ایدهآل قرار داشت و هیچ اتفاق نامیمونی نمیافتاد و ما به قدر لازم نوازش میشدیم و به قدر لازم دیده…
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 گفتوگو از فقدان با کودکان؛ دشوار و گریزناپذیر
✍🏼 Miranda Featherstone
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
◽در یکی از اولین روزهای پاییز، برای گذراندن تعطیلات آخر هفته به طرف خانهی پدرم در ماساچوست حرکت کردیم. هنوز هم گفتن 'خانهی پدرم' به جایی که تا کمی از قبل از آن 'خانهی پدر و مادرم' بود برایم سخت است. مادرم چند ماه قبل در ژوئن بعد از یک دوره بیماری کوتاه و شدید از میان ما رفت و آن روزِ پاییزی کیفدستی خاکستریاش دیگر روی میز کنار آشپزخانه نبود.
از همان لحظهی ورود به خانه، دختر هشتسالهی من عبوس و کلافه بود. با هر سوالی که از او میپرسیدیم عصبانی میشد و نسبت به هر فعالیتی که در سفرهای قبل به خانه والدینم برای او خوشایند بود، بیتفاوتی نشان میداد. کودکان معمولا دربارهی سوگواری یا نگرانی خود حرفی به ما نمیزنند بلکه با بیحوصلگی و کجخلقی آن را نشان میدهند (البته بزرگسالان هم بسیاری از اوقات اینطور هستند.)
آن شب بعد از اینکه او را در تختخواب گذاشتم بالاخره شروع به حرف زدن کرد. 'بدون مادربزرگ احساس تنهایی میکنم'. 'پدربزرگ هم مثل او میمیرد. و بقیه..' چه میتوانستم بگویم. من فرد مذهبیای نیستم بنابراین حرفی برای گفتن به او درباره زندگی بعد از مرگ نداشتم. اما حتی اگر داشتم، واقعیت این است که مادربزرگ او دنیای ما را ترک کرده است و دیگر هیچگاه در گوشهی آفتابی کاناپه برای دخترم کتاب نمیخواند. مرگ و فقدان مشکلاتی حلنشدنی هستند که فقط باید تحمل شوند.
من میتوانم به کودکانم محبت کنم، با آنها همدل باشم و زبانی برای گفتن دردهایشان به آنها بدهم. اما نمیتوانم مرگ را دور نگه دارم یا رنج سوگواری را برای آنها از بین ببرم. کودکان هم مثل ما از درد شدید فقدان مصون نیستند اما باید آمادهی کمک به آنها برای عبور از سوگ و یافتن معنایی در آن باشیم. مهم است که بتوانیم برای احساسات دردناک او و خودمان نامی پیدا کنیم و بیش از سخنرانی برای کودک، راحتی و رهایی کافی برای شنیدن و حرف زدن درباره مرگ به صورت گفتگوهای کوتاه و درهمتنیده با معاشرتهای روزمره را داشته باشیم.
ممکن است در حالیکه با فرزندمان هستیم پرندهی مردهای را در کنار پیادهرو ببینیم. شاید اولین کاری که میکنیم این باشد که رویمان را از آن جسد ترحمبرانگیز برگردانیم و حواس کودک را هم به موضوع دیگری پرت کنیم اما حقیقت این است که آن پرندهی مرده فرصت طبیعی برای توضیح آرام و صادقانه این موضوع را ایجاد کرده است که همه موجودات زنده میمیرند، همه بدنها روزی از شدت جراحت یا بیماری از حرکت می ایستند و زندگی آنها پایان مییابد.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_درمانی #روان_پزشکی
#کودک #فرزند_پروری
#سوگ #فقدان
✍🏼 Miranda Featherstone
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
◽در یکی از اولین روزهای پاییز، برای گذراندن تعطیلات آخر هفته به طرف خانهی پدرم در ماساچوست حرکت کردیم. هنوز هم گفتن 'خانهی پدرم' به جایی که تا کمی از قبل از آن 'خانهی پدر و مادرم' بود برایم سخت است. مادرم چند ماه قبل در ژوئن بعد از یک دوره بیماری کوتاه و شدید از میان ما رفت و آن روزِ پاییزی کیفدستی خاکستریاش دیگر روی میز کنار آشپزخانه نبود.
از همان لحظهی ورود به خانه، دختر هشتسالهی من عبوس و کلافه بود. با هر سوالی که از او میپرسیدیم عصبانی میشد و نسبت به هر فعالیتی که در سفرهای قبل به خانه والدینم برای او خوشایند بود، بیتفاوتی نشان میداد. کودکان معمولا دربارهی سوگواری یا نگرانی خود حرفی به ما نمیزنند بلکه با بیحوصلگی و کجخلقی آن را نشان میدهند (البته بزرگسالان هم بسیاری از اوقات اینطور هستند.)
آن شب بعد از اینکه او را در تختخواب گذاشتم بالاخره شروع به حرف زدن کرد. 'بدون مادربزرگ احساس تنهایی میکنم'. 'پدربزرگ هم مثل او میمیرد. و بقیه..' چه میتوانستم بگویم. من فرد مذهبیای نیستم بنابراین حرفی برای گفتن به او درباره زندگی بعد از مرگ نداشتم. اما حتی اگر داشتم، واقعیت این است که مادربزرگ او دنیای ما را ترک کرده است و دیگر هیچگاه در گوشهی آفتابی کاناپه برای دخترم کتاب نمیخواند. مرگ و فقدان مشکلاتی حلنشدنی هستند که فقط باید تحمل شوند.
من میتوانم به کودکانم محبت کنم، با آنها همدل باشم و زبانی برای گفتن دردهایشان به آنها بدهم. اما نمیتوانم مرگ را دور نگه دارم یا رنج سوگواری را برای آنها از بین ببرم. کودکان هم مثل ما از درد شدید فقدان مصون نیستند اما باید آمادهی کمک به آنها برای عبور از سوگ و یافتن معنایی در آن باشیم. مهم است که بتوانیم برای احساسات دردناک او و خودمان نامی پیدا کنیم و بیش از سخنرانی برای کودک، راحتی و رهایی کافی برای شنیدن و حرف زدن درباره مرگ به صورت گفتگوهای کوتاه و درهمتنیده با معاشرتهای روزمره را داشته باشیم.
ممکن است در حالیکه با فرزندمان هستیم پرندهی مردهای را در کنار پیادهرو ببینیم. شاید اولین کاری که میکنیم این باشد که رویمان را از آن جسد ترحمبرانگیز برگردانیم و حواس کودک را هم به موضوع دیگری پرت کنیم اما حقیقت این است که آن پرندهی مرده فرصت طبیعی برای توضیح آرام و صادقانه این موضوع را ایجاد کرده است که همه موجودات زنده میمیرند، همه بدنها روزی از شدت جراحت یا بیماری از حرکت می ایستند و زندگی آنها پایان مییابد.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_درمانی #روان_پزشکی
#کودک #فرزند_پروری
#سوگ #فقدان
Telegraph
گفتوگو از فقدان با کودکان؛ دشوار و گریزناپذیر
✍🏼 Miranda Featherstone ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist در یکی از اولین روزهای پاییز، برای گذراندن تعطیلات آخر هفته به طرف خانهی پدرم در ماساچوست حرکت کردیم. هنوز هم گفتن 'خانهی پدرم' به جایی که تا کمی از قبل از آن 'خانهی…
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 با نام مستعار از افسردگیام مینویسم ..
✍🏼 Shin Yh
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychistrist
◽ دقیقا به یاد ندارم که از چه زمانی شروع به نامگذاری آنها با عنوان قرصهای ویتامینی کردیم. رژیم دارویی من هر روز صبح شامل یک قرص ویتامین سی برای تقویت سیستم ایمنی، یک کپسول امگا۳ برای سلامت مغز و ۵۰ میلیگرم زولوفت یا همان سرترالین برای مشکلی بود که نباید از آن حرف میزدیم. تنها چیزی که به من گفته میشد این بود که "ویتامینها را فراموش نکنی."
سلامت روان موضوع حساسیتبرانگیزی در بسیاری از خانوادهها مانند خانواده من است. خودکشی نخستین علت مرگ در نوجوانان آسیایی ساکن امریکاست و با این وجود مطالعات نشان میدهند که آسیاییها، در میان سایر گروههای نژادی، کمترین میزان استفاده را از خدمات سلامت روان دارند.
هنجارهایی مانند حرف نزدن از احساسات، یا باور به اینکه سختکوشی و تحمل تمام مشکلات را حل میکند، در بسیاری از فرهنگ های آسیایی، پذیرش وجود مشکل روانشناختی و نیاز به دریافت کمک برای آن را دشوار میکند. من با این موضوع آشنا هستم. والدینم تا مدتها با ایدهی استفاده از دارو برای من مخالف بودند و آنها را مواد شیمیایی غیرضروری میدانستند که میتوانستم بدون اتکا به آنها خودم به بیماریام غلبه کنم. زمان نسبتا زیادی طول کشید تا به تهیهی دارو و مراجعه من به رواندرمانگر، با همه بیاعتمادی و تردیدهایی که داشتند، متقاعد شدند.
شرم هیجانی قوی در فرهنگهای آسیایی است. دقیقا به همین دلیل است که بعد از ۱۷ سال کار روزنامهنگاری، برای اولین بار با اسم مستعار مینویسم. در چین ما به سختی کار می کردیم، درس میخواندیم و سعی میکردیم در همه زمینه ها موفق باشیم تا مایهی شرم در والدینمان نشویم. اختلال روانشناختی، و زندگی با پذیرش وجود آن، جایگاه خوشایندی در یک فرهنگ مبتنی بر احساس شرم ندارد.
به یاد میآورم که چند بار برای رسیدن به یک آرامش گذرا دست به تخریب وسایلی زدم، قطره های خون بر روی دستهایم زمانی که از آسیب زدن به خودم به آرامش میرسیدم، و صدای فریادهای خواهرم در پشت تلفن زمانی که اقدام به خودکشی کرده بودم، و احساسی که در تمام این مواقع و حتی پس از بهبود آنها همواره با من بود، احساس شرم بود. شرم از اینکه کامل نیستم، نمیتوانم هیچ کمکی به خودم بکنم و باری بر دوش خانوادهام شدهام.
از طرفی، تصویر اختلال روانشناختی در ذهن پدر و مادر من، مانند تصویر فرد بیخانمانی در حاشیه بوستون بود که هرگاه او را می دیدیم در حال زمزمه کردن با خود بود. آنها نمیخواستند به این حقیقت فکر کنند که دختر کوچک آنها هم مبتلا به افسردگی به عنوان یک اختلال روانشناختی است. انکار؛ مکانیسم دفاعی بسیاری از والدین زمانی که پذیرش وجود مشکلی در فرزندشان برایشان دشوار است.
والدین ما، والدین آنها، و والدینِ والدین آنها ، از کشتارها، جنگها، فقر و قحطی عبور کردهاند اما بسیار به ندرت دربارهی اوج رنجهایشان حرف زدهاند. "دیگر گذشته است"؛ این جملهای است که بسیاری از اوقات در پاسخ کنجکاویهایمان برای شنیدن داستان آنها گرفتهایم. حمل کردن درد به تنهایی بخشی از فرهنگ ماست؛ همه ما علاوه بر ژنهای والدینمان، زخمها و ضربههای وارد شده به روان آنها را هم به ارث میبریم. ضربههایی که در سکوت از نسلی به نسل دیگر منتقل شدهاند.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#افسردگی #خود_کشی
✍🏼 Shin Yh
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychistrist
◽ دقیقا به یاد ندارم که از چه زمانی شروع به نامگذاری آنها با عنوان قرصهای ویتامینی کردیم. رژیم دارویی من هر روز صبح شامل یک قرص ویتامین سی برای تقویت سیستم ایمنی، یک کپسول امگا۳ برای سلامت مغز و ۵۰ میلیگرم زولوفت یا همان سرترالین برای مشکلی بود که نباید از آن حرف میزدیم. تنها چیزی که به من گفته میشد این بود که "ویتامینها را فراموش نکنی."
سلامت روان موضوع حساسیتبرانگیزی در بسیاری از خانوادهها مانند خانواده من است. خودکشی نخستین علت مرگ در نوجوانان آسیایی ساکن امریکاست و با این وجود مطالعات نشان میدهند که آسیاییها، در میان سایر گروههای نژادی، کمترین میزان استفاده را از خدمات سلامت روان دارند.
هنجارهایی مانند حرف نزدن از احساسات، یا باور به اینکه سختکوشی و تحمل تمام مشکلات را حل میکند، در بسیاری از فرهنگ های آسیایی، پذیرش وجود مشکل روانشناختی و نیاز به دریافت کمک برای آن را دشوار میکند. من با این موضوع آشنا هستم. والدینم تا مدتها با ایدهی استفاده از دارو برای من مخالف بودند و آنها را مواد شیمیایی غیرضروری میدانستند که میتوانستم بدون اتکا به آنها خودم به بیماریام غلبه کنم. زمان نسبتا زیادی طول کشید تا به تهیهی دارو و مراجعه من به رواندرمانگر، با همه بیاعتمادی و تردیدهایی که داشتند، متقاعد شدند.
شرم هیجانی قوی در فرهنگهای آسیایی است. دقیقا به همین دلیل است که بعد از ۱۷ سال کار روزنامهنگاری، برای اولین بار با اسم مستعار مینویسم. در چین ما به سختی کار می کردیم، درس میخواندیم و سعی میکردیم در همه زمینه ها موفق باشیم تا مایهی شرم در والدینمان نشویم. اختلال روانشناختی، و زندگی با پذیرش وجود آن، جایگاه خوشایندی در یک فرهنگ مبتنی بر احساس شرم ندارد.
به یاد میآورم که چند بار برای رسیدن به یک آرامش گذرا دست به تخریب وسایلی زدم، قطره های خون بر روی دستهایم زمانی که از آسیب زدن به خودم به آرامش میرسیدم، و صدای فریادهای خواهرم در پشت تلفن زمانی که اقدام به خودکشی کرده بودم، و احساسی که در تمام این مواقع و حتی پس از بهبود آنها همواره با من بود، احساس شرم بود. شرم از اینکه کامل نیستم، نمیتوانم هیچ کمکی به خودم بکنم و باری بر دوش خانوادهام شدهام.
از طرفی، تصویر اختلال روانشناختی در ذهن پدر و مادر من، مانند تصویر فرد بیخانمانی در حاشیه بوستون بود که هرگاه او را می دیدیم در حال زمزمه کردن با خود بود. آنها نمیخواستند به این حقیقت فکر کنند که دختر کوچک آنها هم مبتلا به افسردگی به عنوان یک اختلال روانشناختی است. انکار؛ مکانیسم دفاعی بسیاری از والدین زمانی که پذیرش وجود مشکلی در فرزندشان برایشان دشوار است.
والدین ما، والدین آنها، و والدینِ والدین آنها ، از کشتارها، جنگها، فقر و قحطی عبور کردهاند اما بسیار به ندرت دربارهی اوج رنجهایشان حرف زدهاند. "دیگر گذشته است"؛ این جملهای است که بسیاری از اوقات در پاسخ کنجکاویهایمان برای شنیدن داستان آنها گرفتهایم. حمل کردن درد به تنهایی بخشی از فرهنگ ماست؛ همه ما علاوه بر ژنهای والدینمان، زخمها و ضربههای وارد شده به روان آنها را هم به ارث میبریم. ضربههایی که در سکوت از نسلی به نسل دیگر منتقل شدهاند.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#افسردگی #خود_کشی
Telegraph
با نام مستعار از افسردگیام مینویسم ..
✍🏼 Shin Yh ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist دقیقا به یاد ندارم که از چه زمانی شروع به نامگذاری آنها با عنوان قرصهای ویتامینی کردیم. رژیم دارویی من هر روز صبح شامل یک قرص ویتامین سی برای تقویت سیستم ایمنی، یک کپسول امگا۳ برای…
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 در ۳۱ سالگی تنها چند هفته با پایان زندگی فاصله دارم
✍🏼 Elliot Dallen
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
https://t.me/alipsychiatrist
◽در اوایل آوریل متنی را برای گاردین نوشتم با این عنوان که: "ابتلا به سرطان در مراحل انتهایی به این معناست که آن سوی قرنطینه را نخواهم دید". شرایط پاندمی باعث شد به این فکر کنم که دیگر نمیتوانم ماههای آخر زندگیام را آنطور که تصور میکردم سپری کنم. اینطور به نظر میرسید که در تنهایی اسیر شدهام بدون هیچ نوری در انتهای تونل و بدون هیچ امکانی برای آرامشی که میتوانستم از بودن در کنار دوستان و اعضای خانوادهام به دست بیاورم. اما آن تجربه و تنهایی آنقدر که تصور میکردم طاقتفرسا نبود. اینکه میتوانستم هر ساعتی که میخواهم بیدار شوم و هر کاری را در هر زمانی که بخواهم انجام دهم، با احساس رهایی و حتی سرخوشی برای لحظاتی همراه بود. اما بعد از چند ماه سطح انرژی من شروع به پایین آمدن کرد. وزن زیادی را از دست دادم، و ۲۰ دقیقه سرفه کردن در ابتدای صبح تبدیل به بخشی از روتین روزانهی من شد. در همان زمان به من گفته شد که شرایط ورود به یک طرح تحقیقاتی برای بررسی اثرات یک دارو را به دست آوردهام، البته پزشک انکولوژیست صراحتا به من گفت که این دارو یک معجون جادویی و شفادهنده نخواهد بود و هدف استفاده از آن صرفا طولانیتر کردن زندگی برای چند ماه است.
علیرغم استفاده از آن دارو، تنگی نفس، ناتوانی از ورزش و فعالیت، و احساس خستگی شدید، حرکات روزانهی من را به جابهجایی بین اتاق و کاناپه محدود کرده بود. به آرامی به این باور میرسیدم که این موضوع اجتنابناپذیر را، که هیچ درمانی وجود ندارد بپذیرم.
سه دههی اول زندگی من در کار، وضعیت جسمی و روابط، رضایتبخش بود. برنامههای زیادی برای آینده داشتم. کمی اسپانیایی یاد بگیرم، چند کشور امریکای مرکزی را ببینم و در سالهای دهه ۳۰ یا ۴۰ صاحب فرزند شوم. اکنون میدانم که امکان ازدواج، داشتن فرزند، و یک زندگی شغلی شکوفا را از دست دادهام. مطمئنا من تنها کسی نیستم که با کوتاه شدن زندگی، و نزدیک شدن مرگ، در اوج امیدهایش برای آینده مواجه شده است.
در تلخترین لحظات، تشخیص سرطان، بحران روحی و علائم ناتوانکنندهی کموتراپی، ترسیم هر تصویری از شادی، نزدیکی و عشق در آینده، دشوار بود. اما حتی در آن شرایط، به یاد آوردن و بازگو کردن تمام چیزهایی که دارم، مثل خانوادهام و دوستیهایی که ساختهام، باعث تسکین بود. به این فکر میکنم که یک زندگی، اگر به خوبی زیسته شده باشد، به اندازه کافی طولانی بوده است. معنای خوب زیستن ، برای هر فردی متفاوت است. برای من سفر کردن و فعال بودن تا حد امکان، معادل با خوب زیستن است.
ما در جامعهای زندگی میکنیم که به توانایی و استقلال امتیاز میدهد. دو ویژگی که ابتلا به سرطان به آرامی از ما می گیرد، و قدرت پذیرش نقص و درخواست حمایت از دیگران را تبدیل به یک امتیاز میکند. اجازه دادن به خودم برای آسیبپذیر بودن و دریافت کمک، متفاوتترین دو سال زندگیام را از نظر تجربهی ارتباطی با دوستان و اعضای خانوادهام ایجاد کرد. به قدردانی از آنها، این را هم اضافه میکنم که بیمار بودن، تمام ابعاد زندگی و روابط را پیچیده میکند. بارها در اوج علائم بیماری و عوارض درمان، احساس قربانی بودن کردهام. کوتاه شدن زمان و کم شدن ذخایر انرژی جسمانیام، با این واقعیت همراه است که دیگر نمیتوانم توجهی را که روابط من سزاوار آن است و بسیاری از انتظارات معمول در آنها را برآورده کنم؛ با این وجود، در نزدیکترین زمان زندگیام به مرگ، اگر از من خواسته شود که یک جمله برای اطرافیانم به یادگار بگذارم، دعوت آنها به مراقبت از یکدیگر و روابطشان است. پیوندهایی که مانند اعضای حیاتی بدنمان، تنها زمانی اهمیتشان را درک میکنیم که نیاز به آنها، یا خطر از دست دادنشان را تجربه میکنیم.
#روان_درمانی #روان_پزشکی
#کنسر #سرطان #مرگ
#تجربهمواجههبامرگ
https://www.google.com/amp/s/amp.theguardian.com/commentisfree/2020/sep/07/terminal-cancer-live-cancer-life-death
🆔@alipsychiatris
✍🏼 Elliot Dallen
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
https://t.me/alipsychiatrist
◽در اوایل آوریل متنی را برای گاردین نوشتم با این عنوان که: "ابتلا به سرطان در مراحل انتهایی به این معناست که آن سوی قرنطینه را نخواهم دید". شرایط پاندمی باعث شد به این فکر کنم که دیگر نمیتوانم ماههای آخر زندگیام را آنطور که تصور میکردم سپری کنم. اینطور به نظر میرسید که در تنهایی اسیر شدهام بدون هیچ نوری در انتهای تونل و بدون هیچ امکانی برای آرامشی که میتوانستم از بودن در کنار دوستان و اعضای خانوادهام به دست بیاورم. اما آن تجربه و تنهایی آنقدر که تصور میکردم طاقتفرسا نبود. اینکه میتوانستم هر ساعتی که میخواهم بیدار شوم و هر کاری را در هر زمانی که بخواهم انجام دهم، با احساس رهایی و حتی سرخوشی برای لحظاتی همراه بود. اما بعد از چند ماه سطح انرژی من شروع به پایین آمدن کرد. وزن زیادی را از دست دادم، و ۲۰ دقیقه سرفه کردن در ابتدای صبح تبدیل به بخشی از روتین روزانهی من شد. در همان زمان به من گفته شد که شرایط ورود به یک طرح تحقیقاتی برای بررسی اثرات یک دارو را به دست آوردهام، البته پزشک انکولوژیست صراحتا به من گفت که این دارو یک معجون جادویی و شفادهنده نخواهد بود و هدف استفاده از آن صرفا طولانیتر کردن زندگی برای چند ماه است.
علیرغم استفاده از آن دارو، تنگی نفس، ناتوانی از ورزش و فعالیت، و احساس خستگی شدید، حرکات روزانهی من را به جابهجایی بین اتاق و کاناپه محدود کرده بود. به آرامی به این باور میرسیدم که این موضوع اجتنابناپذیر را، که هیچ درمانی وجود ندارد بپذیرم.
سه دههی اول زندگی من در کار، وضعیت جسمی و روابط، رضایتبخش بود. برنامههای زیادی برای آینده داشتم. کمی اسپانیایی یاد بگیرم، چند کشور امریکای مرکزی را ببینم و در سالهای دهه ۳۰ یا ۴۰ صاحب فرزند شوم. اکنون میدانم که امکان ازدواج، داشتن فرزند، و یک زندگی شغلی شکوفا را از دست دادهام. مطمئنا من تنها کسی نیستم که با کوتاه شدن زندگی، و نزدیک شدن مرگ، در اوج امیدهایش برای آینده مواجه شده است.
در تلخترین لحظات، تشخیص سرطان، بحران روحی و علائم ناتوانکنندهی کموتراپی، ترسیم هر تصویری از شادی، نزدیکی و عشق در آینده، دشوار بود. اما حتی در آن شرایط، به یاد آوردن و بازگو کردن تمام چیزهایی که دارم، مثل خانوادهام و دوستیهایی که ساختهام، باعث تسکین بود. به این فکر میکنم که یک زندگی، اگر به خوبی زیسته شده باشد، به اندازه کافی طولانی بوده است. معنای خوب زیستن ، برای هر فردی متفاوت است. برای من سفر کردن و فعال بودن تا حد امکان، معادل با خوب زیستن است.
ما در جامعهای زندگی میکنیم که به توانایی و استقلال امتیاز میدهد. دو ویژگی که ابتلا به سرطان به آرامی از ما می گیرد، و قدرت پذیرش نقص و درخواست حمایت از دیگران را تبدیل به یک امتیاز میکند. اجازه دادن به خودم برای آسیبپذیر بودن و دریافت کمک، متفاوتترین دو سال زندگیام را از نظر تجربهی ارتباطی با دوستان و اعضای خانوادهام ایجاد کرد. به قدردانی از آنها، این را هم اضافه میکنم که بیمار بودن، تمام ابعاد زندگی و روابط را پیچیده میکند. بارها در اوج علائم بیماری و عوارض درمان، احساس قربانی بودن کردهام. کوتاه شدن زمان و کم شدن ذخایر انرژی جسمانیام، با این واقعیت همراه است که دیگر نمیتوانم توجهی را که روابط من سزاوار آن است و بسیاری از انتظارات معمول در آنها را برآورده کنم؛ با این وجود، در نزدیکترین زمان زندگیام به مرگ، اگر از من خواسته شود که یک جمله برای اطرافیانم به یادگار بگذارم، دعوت آنها به مراقبت از یکدیگر و روابطشان است. پیوندهایی که مانند اعضای حیاتی بدنمان، تنها زمانی اهمیتشان را درک میکنیم که نیاز به آنها، یا خطر از دست دادنشان را تجربه میکنیم.
#روان_درمانی #روان_پزشکی
#کنسر #سرطان #مرگ
#تجربهمواجههبامرگ
https://www.google.com/amp/s/amp.theguardian.com/commentisfree/2020/sep/07/terminal-cancer-live-cancer-life-death
🆔@alipsychiatris
Telegram
attach 📎
Forwarded from علی نیکجو «روانپزشک- رواندرمانگر تحلیلی»
📌 درمان شخصیت وسواسی؛ رهایی از اجبار خوب بودن
✍🏻 Gary Trosclair
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
◽تابستانی در میانهی آموزشهای روانکاوی، خود را ملزم به خواندن و فهمیدن کامل کتاب تشخیص روانکاوانه نوشته نانسی مکویلیامز کردم. مدت زیادی نگذشت که خود را در قسمتی از کتاب که به موضوع شخصیت وسواسی-جبری پرداخته بود، یافتم. اگرچه من معیارهای کافی برای اختلال شخصیت وسواسی-جبری
Obsessive-Compulsive Personally Disorder
بر اساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانپزشکی(DSM-5) را نداشتم، اما ویژگی های اجبارگونه و مرتبط با وسواس مانند کمالگرایی، برنامهریزی و کار کردن مفرط را داشتم که توصیفات مکویلیامز نشان میداد که اگر خانوادهای حمایتگر و سالها روانکاوی برای تعدیل آن ویژگیها را نداشتم، چه مشکلات عمیقتری ممکن بود پیدا کنم.
اما آنچه توجه من را به خود جلب کرد، فقط یک موضوع شخصی یا تئوریک نبود؛ مجموعهی ویژگیهای این تیپ شخصیتی را میتوانستم در مراجعان سختکوش، کمال گرا و پرمشغلهام شناسایی کنم. وارد شدن به تعدادی گروه حمایتی آنلاین برای افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی-جبری باعث شد داستان افراد زیادی را بخوانم که پس از سالها تصور اینکه صرفا مبتلا به وسواس در بعضی زمینههای خاص هستند، متوجه شده بودند که گرایشات وسواسی و اجبارگونه در تمام ابعاد شخصیت آنها به نوعی وجود دارد.
در حالیکه اختلال شخصیت وسواسی-جبری(OCPD) یکی از شایعترین ده اختلال شخصیت توصیفشده در راهنمای تشخیصی اختلالات روانپزشکی است، اما در موارد بسیاری وجود این اختلال نادیده گرفته میشود یا با اختلال وسواسی-جبری(OCD) اشتباه گرفته میشود. شناسایی کمتر این اختلال، با درک و همدلی کمتر نسبت به آن، چه از سوی اطرافیان و چه حتی درمانگران، به ویژه در ارتباط با افرادی میشود که علائم و مشکلات آنها مطابق با الگوی تمامعیار یک اختلال شخصیت نیست.
اینکه بسیاری از افراد مبتلا به شخصیت وسواسی-جبری یا جامعهی سرمایهداری، ابعاد آسیبزنندهی این شخصیت، مثل کار کردن مفرط را، نادیده میگیرند و حتی ارزشمند میدانند، باعث کماهمیت شدن نیاز به درمان و کمک روانشناختی در ذهن مبتلایان و اطرافیان آنها میشود. به عنوان کسی که در آن زمان به روانشناسی یونگ علاقهمند شده بودم، به تاکید یونگ بر این موضوع فکر میکردم که به وجود آمدن علائم این اختلال در زندگی فرد، یا به طور کلی در روان انسانها، چه کارکرد یا هدف بالقوه سازگارانهای داشته است؟ چه معنا یا تلاشی در جهت رشد فردیت در بطن یک ویژگی آزاردهنده ممکن است وجود داشته باشد؟
جستجو برای ریشهشناسی کلمهی اجبار(Compulsion) به من نشان میداد که اجبار، نیرو یا کششی غیرقابلکنترل است که تماما بد نیست و بسیاری از اوقات منجر به خلاقیت و فعالیتهای پرثمر میشود. اما قبل از آنکه به ابعاد روشن این وضعیت فکر کنم، زوایای تاریک و رنجآور آن توجه من را به خود جلب میکرد.
یک مطالعه مروری که در سال ۲۰۱۵ انجام شده بود نشان میداد که افراد مبتلا به نه اختلال شخصیت وسواسی-جبری، اغلب تشخیص مشکلات همزمان شامل اضطراب، افسردگی، سوءمصرف مواد، اختلالات خوردن و خودبیمارانگاری را هم دریافت میکنند که درمان آنها را دشوارتر میکند. در زندگی زناشویی، رفتارهای کنترلگرانه، رییسمآبانه، خشن و انتقادی آنها باعث نارضایتی عمیق و طلاق میشود. در جایگاه والد، افراد مبتلا، بار توقعات غیرمنطقی و مفرطی را بر دوش فرزندشان میگذارند، و در محیط کار، اگرچه گروهی از این افراد، به دستاوردهای زیادی میرسند، گروهی دیگر از شدت کمالگرایی قادر به تمام کردن هیچ کاری نیستند. در زندگی اجتماعی و فعالیتهای گروهی، باور آنها به درست بودن مطلق عقایدشان و احساس اجبارشان به کنترل همه چیز، باعث بیمیلی افراد به همکاری با آنها میشود. با این حال، هرچه بیشتر درباره این اختلال میخواندم، درک عمیقتری از ابعاد سازگارانهی آن در روند تکامل انسان، و منافع آن برای حفظ بقا، پیدا میکردم. به طور مثال، دقیق و محتاط بودن، قسمتی از مجموعه رفتارهایی است که روانشناسان تکاملی آنها را "استراتژی زندگی آهسته" و در جهت افزایش احتمال بقا، میدانند. آگاهی از ابعاد سازندهی شخصیت وسواسی-جبری، نزدیک شدن به گروهی از مبتلایان به این اختلال را، که نیازی به دریافت درمان احساس نمیکنند، و تنها به اصرار همسرانشان یا به دلیل فرسودگی و اضطراب مراجعه کردهاند را آسانتر میکند.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_شخصیت_وسواسی_جبری
#وسواس #کمالگرایی #عالیگرایی #کمال_گرایی
#OCPD #Perfectionism
🆔@alipsychiatrist
✍🏻 Gary Trosclair
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
◽تابستانی در میانهی آموزشهای روانکاوی، خود را ملزم به خواندن و فهمیدن کامل کتاب تشخیص روانکاوانه نوشته نانسی مکویلیامز کردم. مدت زیادی نگذشت که خود را در قسمتی از کتاب که به موضوع شخصیت وسواسی-جبری پرداخته بود، یافتم. اگرچه من معیارهای کافی برای اختلال شخصیت وسواسی-جبری
Obsessive-Compulsive Personally Disorder
بر اساس راهنمای تشخیصی و آماری اختلالات روانپزشکی(DSM-5) را نداشتم، اما ویژگی های اجبارگونه و مرتبط با وسواس مانند کمالگرایی، برنامهریزی و کار کردن مفرط را داشتم که توصیفات مکویلیامز نشان میداد که اگر خانوادهای حمایتگر و سالها روانکاوی برای تعدیل آن ویژگیها را نداشتم، چه مشکلات عمیقتری ممکن بود پیدا کنم.
اما آنچه توجه من را به خود جلب کرد، فقط یک موضوع شخصی یا تئوریک نبود؛ مجموعهی ویژگیهای این تیپ شخصیتی را میتوانستم در مراجعان سختکوش، کمال گرا و پرمشغلهام شناسایی کنم. وارد شدن به تعدادی گروه حمایتی آنلاین برای افراد مبتلا به اختلال شخصیت وسواسی-جبری باعث شد داستان افراد زیادی را بخوانم که پس از سالها تصور اینکه صرفا مبتلا به وسواس در بعضی زمینههای خاص هستند، متوجه شده بودند که گرایشات وسواسی و اجبارگونه در تمام ابعاد شخصیت آنها به نوعی وجود دارد.
در حالیکه اختلال شخصیت وسواسی-جبری(OCPD) یکی از شایعترین ده اختلال شخصیت توصیفشده در راهنمای تشخیصی اختلالات روانپزشکی است، اما در موارد بسیاری وجود این اختلال نادیده گرفته میشود یا با اختلال وسواسی-جبری(OCD) اشتباه گرفته میشود. شناسایی کمتر این اختلال، با درک و همدلی کمتر نسبت به آن، چه از سوی اطرافیان و چه حتی درمانگران، به ویژه در ارتباط با افرادی میشود که علائم و مشکلات آنها مطابق با الگوی تمامعیار یک اختلال شخصیت نیست.
اینکه بسیاری از افراد مبتلا به شخصیت وسواسی-جبری یا جامعهی سرمایهداری، ابعاد آسیبزنندهی این شخصیت، مثل کار کردن مفرط را، نادیده میگیرند و حتی ارزشمند میدانند، باعث کماهمیت شدن نیاز به درمان و کمک روانشناختی در ذهن مبتلایان و اطرافیان آنها میشود. به عنوان کسی که در آن زمان به روانشناسی یونگ علاقهمند شده بودم، به تاکید یونگ بر این موضوع فکر میکردم که به وجود آمدن علائم این اختلال در زندگی فرد، یا به طور کلی در روان انسانها، چه کارکرد یا هدف بالقوه سازگارانهای داشته است؟ چه معنا یا تلاشی در جهت رشد فردیت در بطن یک ویژگی آزاردهنده ممکن است وجود داشته باشد؟
جستجو برای ریشهشناسی کلمهی اجبار(Compulsion) به من نشان میداد که اجبار، نیرو یا کششی غیرقابلکنترل است که تماما بد نیست و بسیاری از اوقات منجر به خلاقیت و فعالیتهای پرثمر میشود. اما قبل از آنکه به ابعاد روشن این وضعیت فکر کنم، زوایای تاریک و رنجآور آن توجه من را به خود جلب میکرد.
یک مطالعه مروری که در سال ۲۰۱۵ انجام شده بود نشان میداد که افراد مبتلا به نه اختلال شخصیت وسواسی-جبری، اغلب تشخیص مشکلات همزمان شامل اضطراب، افسردگی، سوءمصرف مواد، اختلالات خوردن و خودبیمارانگاری را هم دریافت میکنند که درمان آنها را دشوارتر میکند. در زندگی زناشویی، رفتارهای کنترلگرانه، رییسمآبانه، خشن و انتقادی آنها باعث نارضایتی عمیق و طلاق میشود. در جایگاه والد، افراد مبتلا، بار توقعات غیرمنطقی و مفرطی را بر دوش فرزندشان میگذارند، و در محیط کار، اگرچه گروهی از این افراد، به دستاوردهای زیادی میرسند، گروهی دیگر از شدت کمالگرایی قادر به تمام کردن هیچ کاری نیستند. در زندگی اجتماعی و فعالیتهای گروهی، باور آنها به درست بودن مطلق عقایدشان و احساس اجبارشان به کنترل همه چیز، باعث بیمیلی افراد به همکاری با آنها میشود. با این حال، هرچه بیشتر درباره این اختلال میخواندم، درک عمیقتری از ابعاد سازگارانهی آن در روند تکامل انسان، و منافع آن برای حفظ بقا، پیدا میکردم. به طور مثال، دقیق و محتاط بودن، قسمتی از مجموعه رفتارهایی است که روانشناسان تکاملی آنها را "استراتژی زندگی آهسته" و در جهت افزایش احتمال بقا، میدانند. آگاهی از ابعاد سازندهی شخصیت وسواسی-جبری، نزدیک شدن به گروهی از مبتلایان به این اختلال را، که نیازی به دریافت درمان احساس نمیکنند، و تنها به اصرار همسرانشان یا به دلیل فرسودگی و اضطراب مراجعه کردهاند را آسانتر میکند.
📌 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#اختلال_شخصیت_وسواسی_جبری
#وسواس #کمالگرایی #عالیگرایی #کمال_گرایی
#OCPD #Perfectionism
🆔@alipsychiatrist
Telegraph
درمان شخصیت وسواسی؛ رهایی از اجبار خوب بودن
✍🏻 Gary Trosclair ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist تابستانی در میانهی آموزشهای روانکاوی، خود را ملزم به خواندن و فهمیدن کامل کتاب تشخیص روانکاوانه نوشته نانسی مکویلیامز کردم. مدت زیادی نگذشت که خود را در قسمتی از کتاب که…
📌 علائم پنهان اختلال نقصتوجه-بیشفعالی در دختران
✍🏼 Keath Low & Joel Forman.
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
◽️تشخیص اختلال نقصتوجه-بیشفعالی(ADHD)، در بسیاری از دخترهای مبتلا به آن، تا سن بلوغ به تعویق میافتد، و حتی در این سنین هم احتمال آن وجود دارد که علائم این اختلال، به اشتباه به عنوان اضطراب، افسردگی و اختلال دوقطبی تشخیص داده شود.
◽️مطالعات نشان میدهند که حدود ۱۴٪ از دخترهای مبتلا به ADHD، پیش از درمان اختصاصی این اختلال، درمان ضدافسردگی دریافت کردهاند، در حالیکه این احتمال در پسرها ۵٪ بوده است.
◽️برخلاف پسرهای مبتلا به ADHD که اغلب علائم بیشفعالی و تکانشگری را نشان میدهند، تظاهر ADHD در دخترها اغلب به سمت بیتوجهی و کمبود تمرکز گرایش دارد. دخترها در تلاش برای انطباق با انتظارات محیطی و اجتماعی مرتبط با جنسیت خود، علائم بیش فعالی را تا حد زیادی مهار میکنند.
◽️تلاش دخترها برای تطابق دادن خود با انتظارات محیطی، ممکن است منتهی به آن شود که آنها علامت بیشفعالی را صرفا به صورت انجام کارهای بیهدف و بیقراری در صندلی یا نیمکت کلاس، و تکانشگری را به صورت علائمی مانند پرحرفی، گفتن کلمات نامتناسب بدون فکر کردن به آنها، تغییر دادن سریع جریان صحبت از موضوعی به موضوع دیگر، و پریدن وسط حرف دیگران، نشان دهند.
◽️تمام دخترهای مبتلا به ADHD، تمام علائم و نشانههای زیر را بروز نمیدهند. و از طرفی، داشتن یک یا دو علامت از علائم زیر مساوی با تشخیص ADHD نیست. با این وجود، مشاهده تعدادی از این علائم به صورت پایدار، میتواند نشان دهندهٔ ضرورت مشورت با یک متخصص باشد:
- حواسپرتی و ناتوانی از حفظ تمرکز
- منحرف شدن مکرر و سریع توجه از یک فعالیت به فعالیت دیگر
- آشفتگی و به همریختگی در ظاهر و رفتار
- فراموشکاری
- مشکل در به اتمام رساندن تکالیف
- خیالپردازی افراطی
- صرف زمان نسبتا طولانی برای پردازش خواسته ها و دستورات؛ به طوریکه ممکن است در ابتدا به نظر برسد که چیزی نشنیده است.
- بی دقتی و اشتباهات مکرر به دنبال آن
- پرحرفی و مشکل در گوش دادن به صحبت دیگران تا انتها.
- مدیریت زمانی مختل؛ به طور مثال دیر رسیدن مکرر.
- زودرنجی، تحریکپذیری و حساسیت مفرط.
◽️عدم تشخیص این علائم به عنوان یک شرایط طبی نیازمند درمان، باعث میشود که کودک و اطرافیان او، این علائم را به عنوان یک نقص شخصیتی سرزنشآمیز تلقی کنند. بر همین اساس، دخترهای مبتلا به ADHD به احتمال بیشتری دچار افسردگی، اضطراب، محدود شدن روابط دوستانه به دنبال افت اعتماد به نفس، و درگیری در روابط توأم با سوءاستفاده، میشوند.
◽️تشخیص ADHD میتواند باعث برداشته شدن بار شرم، گناه و القابی مانند تنبل، حواسپرت و .. از کودک شود. دریافت درمان مناسب در شکل درمان دارویی، مشاوره، آموزش به والدین، تکنیک های مدیریت رفتاری و .. میتواند باعث کاهش مشکلات ناشی از علائم بیماری، و روشنتر شدن دورنمای آینده این کودکان شود.
◽️در عین حال، مطرح شدن تشخیص یک اختلال روانشناختی، اگرچه باعث کم شدن میزان سردرگمی و ابهام والدین در ارتباط با علت رفتارهای مختل کودک میشود، اما خودسرزنشگری، غمگینی، و میل به انکار، تجربهی مشترک بسیاری از والدینی است که تشخیص اختلال ADHD برای فرزندان آنها مطرح میشود. این موضوع، اهمیت حمایت روانشناختی از والدین را در فرایند ارزیابی و تشخیص یک اختلال در کودک نشان میدهد.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #فرزند_پروری #نقص_توجه
#اختلال_نقصتوجه_بیشفعالی
#بیش_فعالی
#ADHD
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
https://www.verywellmind.com/adhd-in-girls-symptoms-of-adhd-in-girls-20547 @MostafaTajzadeh
✍🏼 Keath Low & Joel Forman.
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو:
@alipsychiatrist
◽️تشخیص اختلال نقصتوجه-بیشفعالی(ADHD)، در بسیاری از دخترهای مبتلا به آن، تا سن بلوغ به تعویق میافتد، و حتی در این سنین هم احتمال آن وجود دارد که علائم این اختلال، به اشتباه به عنوان اضطراب، افسردگی و اختلال دوقطبی تشخیص داده شود.
◽️مطالعات نشان میدهند که حدود ۱۴٪ از دخترهای مبتلا به ADHD، پیش از درمان اختصاصی این اختلال، درمان ضدافسردگی دریافت کردهاند، در حالیکه این احتمال در پسرها ۵٪ بوده است.
◽️برخلاف پسرهای مبتلا به ADHD که اغلب علائم بیشفعالی و تکانشگری را نشان میدهند، تظاهر ADHD در دخترها اغلب به سمت بیتوجهی و کمبود تمرکز گرایش دارد. دخترها در تلاش برای انطباق با انتظارات محیطی و اجتماعی مرتبط با جنسیت خود، علائم بیش فعالی را تا حد زیادی مهار میکنند.
◽️تلاش دخترها برای تطابق دادن خود با انتظارات محیطی، ممکن است منتهی به آن شود که آنها علامت بیشفعالی را صرفا به صورت انجام کارهای بیهدف و بیقراری در صندلی یا نیمکت کلاس، و تکانشگری را به صورت علائمی مانند پرحرفی، گفتن کلمات نامتناسب بدون فکر کردن به آنها، تغییر دادن سریع جریان صحبت از موضوعی به موضوع دیگر، و پریدن وسط حرف دیگران، نشان دهند.
◽️تمام دخترهای مبتلا به ADHD، تمام علائم و نشانههای زیر را بروز نمیدهند. و از طرفی، داشتن یک یا دو علامت از علائم زیر مساوی با تشخیص ADHD نیست. با این وجود، مشاهده تعدادی از این علائم به صورت پایدار، میتواند نشان دهندهٔ ضرورت مشورت با یک متخصص باشد:
- حواسپرتی و ناتوانی از حفظ تمرکز
- منحرف شدن مکرر و سریع توجه از یک فعالیت به فعالیت دیگر
- آشفتگی و به همریختگی در ظاهر و رفتار
- فراموشکاری
- مشکل در به اتمام رساندن تکالیف
- خیالپردازی افراطی
- صرف زمان نسبتا طولانی برای پردازش خواسته ها و دستورات؛ به طوریکه ممکن است در ابتدا به نظر برسد که چیزی نشنیده است.
- بی دقتی و اشتباهات مکرر به دنبال آن
- پرحرفی و مشکل در گوش دادن به صحبت دیگران تا انتها.
- مدیریت زمانی مختل؛ به طور مثال دیر رسیدن مکرر.
- زودرنجی، تحریکپذیری و حساسیت مفرط.
◽️عدم تشخیص این علائم به عنوان یک شرایط طبی نیازمند درمان، باعث میشود که کودک و اطرافیان او، این علائم را به عنوان یک نقص شخصیتی سرزنشآمیز تلقی کنند. بر همین اساس، دخترهای مبتلا به ADHD به احتمال بیشتری دچار افسردگی، اضطراب، محدود شدن روابط دوستانه به دنبال افت اعتماد به نفس، و درگیری در روابط توأم با سوءاستفاده، میشوند.
◽️تشخیص ADHD میتواند باعث برداشته شدن بار شرم، گناه و القابی مانند تنبل، حواسپرت و .. از کودک شود. دریافت درمان مناسب در شکل درمان دارویی، مشاوره، آموزش به والدین، تکنیک های مدیریت رفتاری و .. میتواند باعث کاهش مشکلات ناشی از علائم بیماری، و روشنتر شدن دورنمای آینده این کودکان شود.
◽️در عین حال، مطرح شدن تشخیص یک اختلال روانشناختی، اگرچه باعث کم شدن میزان سردرگمی و ابهام والدین در ارتباط با علت رفتارهای مختل کودک میشود، اما خودسرزنشگری، غمگینی، و میل به انکار، تجربهی مشترک بسیاری از والدینی است که تشخیص اختلال ADHD برای فرزندان آنها مطرح میشود. این موضوع، اهمیت حمایت روانشناختی از والدین را در فرایند ارزیابی و تشخیص یک اختلال در کودک نشان میدهد.
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#کودک #فرزند_پروری #نقص_توجه
#اختلال_نقصتوجه_بیشفعالی
#بیش_فعالی
#ADHD
🆔@alipsychiatrist
https://t.me/alipsychiatrist
https://www.verywellmind.com/adhd-in-girls-symptoms-of-adhd-in-girls-20547 @MostafaTajzadeh
Telegram
attach 📎
📝📝📝افسردگی و بیماری قلبی؛ شناسایی و درمان همابتلایی
✍🏻 Kevin Campbell
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✅پیشرفتها در تشخیص و درمان، میزان بقای بیماران پس از حمله قلبی را افزایش داده است و نسبت به گذشته تعداد بیشتری از مبتلایان به بیماری قلبی برای زمان زیادی به زندگی خود ادامه میدهند.
با وجود گستردگی و دسترسی بیشتر به درمان علائم حاد و عوارض جسمی حمله قلبی، عوارض روانی آن اغلب مورد تشخیص و درمان قرار نمیگیرند.
✅بروز افسردگی به دنبال بیماری های جسمی وخیم شایع است و در مرحله بهبودی پس از درمانهای قلبیعروقی مثل جراحی بایپس یا کاشت پیسمیکر، اختلالات خلقی در بسیاری از بیماران اتفاق میافتند. در واقع، در حدود ۲۰ درصد از بیماران مبتلا به اختلالات قلبیعروقی، از افسردگی همزمان رنج میبرند. حتی بیمارانی که تشخیص یک بیماری قلبی برای آنها گذاشته میشود و حمله حاد یا مداخله درمانی تا کنون نداشتهاند هم در ریسک افسردگی هستند.
✅تغییرات خلقی و پیشرفت اندوه طبیعی پس از بیماری، به افسردگی، میتواند باعث از دست رفتن کامل انگیزه شود. بیماران مبتلا به افسردگی به احتمال کمتری تغییرات لازم در سبک زندگیشان را اعمال میکنند و کمتر در فرآیند درمانشان مشارکت میکنند. به علاوه افراد با تغییرات خلقی به احتمال بیشتری کمک دوستان و اعضای خانواده شان را پس می زنند.
✅عدم قطعیت و ترس از ناشناختهها که به دنبال حمله قلبی و قرار گرفتن در روند درمان تجربه میشود میتواند منجر به احساس درماندگی و کرختی شود. برای بسیاری از بیماران، مواجهه با واقعیت میرایی، و تطابق با شکنندگیهای تازهشان، به دنبال یک وضعیت حاد قلبی، دشوار است. بخصوص برای کسانی که تمایلات کنترلگرانه بیشتری دارند، وابستگی به دارو و اطرافیان، ناخوشایند است.
✅بسیاری از بیماران احساس میکنند که خودشان مستقیما مسئول بیماری جسمیشان هستند. اگرچه سبک زندگی خاصی میتواند منجر به خطر بیماری قلبی شود ولی بیماران نباید احساس کنند که مستقیما برای حمله قلبیشان مقصر هستند. این احساس گناه، بخصوص زمانی که بیماری قلبی اثری بر روابط فرد با یکی از نزدیکان میگذارد، میتواند باعث افسردگی شود.
✅زمانی که بیماران با واقعیتهای زندگی با بیماری قلبی مواجه میشوند، شروع به فکر کردن به سوالاتی میکنند مثل اینکه "از این به بعد چه کارهایی را نباید انجام بدهم؟" "آیا ممکن است شغلم را از دست بدهم؟" "آیا میتوانم دوباره ورزش کنم؟" محدود شدن فعالیتها و احساس تردید در مورد توانایی های خود، موضوع دیگری است که میتواند باعث ایجاد افسردگی شود.
✅علاوه بر احساس تردید نسبت به خود، بیمارانی که در مرحله بهبودی پس از حمله حاد هستند، ممکن است دچار احساس شرم و ناباوری نسبت به این موضوع باشند که "این اتفاق برای 'من' افتاده است." برای بسیاری از افراد، بیماری و بستری شدن نشانه ای از ضعف تلقی میشود و حتی ممکن است منجر به کنارهگیری از حلقههای اجتماعی سابق شود.
✅افسردگی میتواند اثر منفی بر روند بهبودی پس از حمله قلبی یا مداخلات درمانی مربوط به بیماریهای قلبیعروقی دیگر داشته باشد. افسردگی، در بیماران با اختلال قلبی زمینهای میتواند باعث افزایش فشار خون، افزایش چسبندگی پلاکتها (سلولهای ایجادکنندهی لخته در عروق قلب) و افزایش سطح التهاب در تمام بدن شود. مطالعات نشان میدهند که ریسک مرگ در طی ۶ ماه بعد از حمله قلبی، در بیماران مبتلا به افسردگی، ۱۷ درصد بیشتر از بیماران غیرمبتلا به افسردگی است. از سال ۲۰۰۸ انجمن قلب امریکا شروع به توصیه برای غربالگری روتین افسردگی در تمام بیماران مبتلا به اختلال قلبیعروقی کرده است.
🔻 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#افسردگی
🆔@alipsychiatrist @MostafaTajzadeh
✍🏻 Kevin Campbell
ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو
@alipsychiatrist
✅پیشرفتها در تشخیص و درمان، میزان بقای بیماران پس از حمله قلبی را افزایش داده است و نسبت به گذشته تعداد بیشتری از مبتلایان به بیماری قلبی برای زمان زیادی به زندگی خود ادامه میدهند.
با وجود گستردگی و دسترسی بیشتر به درمان علائم حاد و عوارض جسمی حمله قلبی، عوارض روانی آن اغلب مورد تشخیص و درمان قرار نمیگیرند.
✅بروز افسردگی به دنبال بیماری های جسمی وخیم شایع است و در مرحله بهبودی پس از درمانهای قلبیعروقی مثل جراحی بایپس یا کاشت پیسمیکر، اختلالات خلقی در بسیاری از بیماران اتفاق میافتند. در واقع، در حدود ۲۰ درصد از بیماران مبتلا به اختلالات قلبیعروقی، از افسردگی همزمان رنج میبرند. حتی بیمارانی که تشخیص یک بیماری قلبی برای آنها گذاشته میشود و حمله حاد یا مداخله درمانی تا کنون نداشتهاند هم در ریسک افسردگی هستند.
✅تغییرات خلقی و پیشرفت اندوه طبیعی پس از بیماری، به افسردگی، میتواند باعث از دست رفتن کامل انگیزه شود. بیماران مبتلا به افسردگی به احتمال کمتری تغییرات لازم در سبک زندگیشان را اعمال میکنند و کمتر در فرآیند درمانشان مشارکت میکنند. به علاوه افراد با تغییرات خلقی به احتمال بیشتری کمک دوستان و اعضای خانواده شان را پس می زنند.
✅عدم قطعیت و ترس از ناشناختهها که به دنبال حمله قلبی و قرار گرفتن در روند درمان تجربه میشود میتواند منجر به احساس درماندگی و کرختی شود. برای بسیاری از بیماران، مواجهه با واقعیت میرایی، و تطابق با شکنندگیهای تازهشان، به دنبال یک وضعیت حاد قلبی، دشوار است. بخصوص برای کسانی که تمایلات کنترلگرانه بیشتری دارند، وابستگی به دارو و اطرافیان، ناخوشایند است.
✅بسیاری از بیماران احساس میکنند که خودشان مستقیما مسئول بیماری جسمیشان هستند. اگرچه سبک زندگی خاصی میتواند منجر به خطر بیماری قلبی شود ولی بیماران نباید احساس کنند که مستقیما برای حمله قلبیشان مقصر هستند. این احساس گناه، بخصوص زمانی که بیماری قلبی اثری بر روابط فرد با یکی از نزدیکان میگذارد، میتواند باعث افسردگی شود.
✅زمانی که بیماران با واقعیتهای زندگی با بیماری قلبی مواجه میشوند، شروع به فکر کردن به سوالاتی میکنند مثل اینکه "از این به بعد چه کارهایی را نباید انجام بدهم؟" "آیا ممکن است شغلم را از دست بدهم؟" "آیا میتوانم دوباره ورزش کنم؟" محدود شدن فعالیتها و احساس تردید در مورد توانایی های خود، موضوع دیگری است که میتواند باعث ایجاد افسردگی شود.
✅علاوه بر احساس تردید نسبت به خود، بیمارانی که در مرحله بهبودی پس از حمله حاد هستند، ممکن است دچار احساس شرم و ناباوری نسبت به این موضوع باشند که "این اتفاق برای 'من' افتاده است." برای بسیاری از افراد، بیماری و بستری شدن نشانه ای از ضعف تلقی میشود و حتی ممکن است منجر به کنارهگیری از حلقههای اجتماعی سابق شود.
✅افسردگی میتواند اثر منفی بر روند بهبودی پس از حمله قلبی یا مداخلات درمانی مربوط به بیماریهای قلبیعروقی دیگر داشته باشد. افسردگی، در بیماران با اختلال قلبی زمینهای میتواند باعث افزایش فشار خون، افزایش چسبندگی پلاکتها (سلولهای ایجادکنندهی لخته در عروق قلب) و افزایش سطح التهاب در تمام بدن شود. مطالعات نشان میدهند که ریسک مرگ در طی ۶ ماه بعد از حمله قلبی، در بیماران مبتلا به افسردگی، ۱۷ درصد بیشتر از بیماران غیرمبتلا به افسردگی است. از سال ۲۰۰۸ انجمن قلب امریکا شروع به توصیه برای غربالگری روتین افسردگی در تمام بیماران مبتلا به اختلال قلبیعروقی کرده است.
🔻 ادامه در INSTANT VIEW
(مشاهده فوری)
#روان_پزشکی #روان_درمانی
#افسردگی
🆔@alipsychiatrist @MostafaTajzadeh
Telegraph
افسردگی و بیماری قلبی؛ شناسایی و درمان همابتلایی
✍🏻 Kevin Campbell ترجمه توسط کانال تلگرام علی نیکجو https://t.me/alipsychiatrist پیشرفتها در تشخیص و درمان، میزان بقای بیماران پس از حمله قلبی را افزایش داده است و نسبت به گذشته تعداد بیشتری از مبتلایان به بیماری قلبی برای زمان زیادی به زندگی خود ادامه…
📝📝📝امید علیه امید
✍🏼علی نیکجو
✅به من میگویند از #امید بگو. اما من از #ناامیدی میگویم. تجربه زیسته من با مراجعینم نشان میدهد که بسیاری اوقات این امید واهی است که امید واقعی را زمینگیر میکند و از حیز انتفاع ساقط میسازد؛
امید علیه امید.
✅ما میتوانیم با تامل در واقعیات بیرونی و ملموس ( ابژکتیو) و تناسب آن با واقعیات درونی و ذهنی (سوبژکتیو)، بار سنگین امیدِ فانتستیکِ خیال پردازانه را از گرده روانی خویش برداریم و بدین طریق ناامیدی فلج کننده متعاقب آن را بدل به نوعی ناامیدی سازندهای کنیم که از پس آن امید ملموس عینی با هدف محدود به دست میآید.
#روان_درمانی
#روان_پزشکی
🆔@MostafaTajzadeh
✍🏼علی نیکجو
✅به من میگویند از #امید بگو. اما من از #ناامیدی میگویم. تجربه زیسته من با مراجعینم نشان میدهد که بسیاری اوقات این امید واهی است که امید واقعی را زمینگیر میکند و از حیز انتفاع ساقط میسازد؛
امید علیه امید.
✅ما میتوانیم با تامل در واقعیات بیرونی و ملموس ( ابژکتیو) و تناسب آن با واقعیات درونی و ذهنی (سوبژکتیو)، بار سنگین امیدِ فانتستیکِ خیال پردازانه را از گرده روانی خویش برداریم و بدین طریق ناامیدی فلج کننده متعاقب آن را بدل به نوعی ناامیدی سازندهای کنیم که از پس آن امید ملموس عینی با هدف محدود به دست میآید.
#روان_درمانی
#روان_پزشکی
🆔@MostafaTajzadeh